بررسی برخی ایات شطحی حضرت بهاءالله در سه پرده:

بررسی برخی ایات شطحی حضرت بهاءالله در سه پرده:

کاویان صادق زاده میلانی


پرده یکم:

پیرو مباحث قبلی به برخی متون شطحی در دین بهائی بر می گردیم. بیانات شطحی نباید موجب استیحاش و نگرانی کسی بشود. یک نمونۀ شطحی و نمونه کلاسیک آن بیان منصور حلاج است که «انا الحق» فرمود. این به معنی این نیست که حلاج خود را خدا می دانسته، بلکه بیانی است که در لحظات جذب و محو از زبان او خارج می شده است.

حال به این بیان منسوب به بهاءالله بپردازیم. البته من این بیان را ندیده ام ولی بهائی ستیزان نقل کرده اند و می کنند :

«من زارنی فی حیاتی او بعد موتی فقد زار الله» (مجموعۀ خطی شماره یازده ص ۲۳۰)

هرکس منرا در طول زندگی ام یا پس از مرگم زیارت کند خدا را زیارت کرده است.

البته باز سر و صدای بهائی ستیزان بلند می شود که بشری ادعای الوهیت و تاله کرده است و بهائیان برای همین به زیارت قبر او می روند و بسوی آن نماز می خوانند.

یا بیانی که زیارت حضرتش را زیارت ذات خدا می داند. در این بیان دقّت کنید:

 

«انّ الله تبارک و تعالی فضّله (مظهر الهی) علی جمیع خلقه من النبیین و الملائکه، و جعل طاعته طاعته و متابعته متابعه و زیارته فی الدنیا و الآخره» (مجموعه جلد قرمز شماره ۲ ص ۱۱)

زیارت او در این دنیا و جهان بعد زیارت خدا است.

بیانات شطحی بیاناتی از نوع پارادکس هستند. پارادکس یک معما است. با معما ساده برخورد نکنیم.

در پس هر معمایی یک رمز است. به بهانه مقابله با حق و به کرسی نشاندن دین سلف با دین تازه ستیز نکنیم.

بررسی برخی ایات شطحی حضرت بهاءالله

پرده دوم

با پوزش از همراهان وبلاگ در دو مورد نقل قول حقیر با ماخذ اشتباه همراه بود. حال به تصحیح این دو می پردازم. دو بیان شطحی و غلو بالا از حضرت محمد مصطفی بود. یعنی حضرت محمد بودند که فرمودند که زیارت قبر من و یا زیارت من بعد از مرگ من زیارت خدا است. نفرمودند مثل زیارت خدا است، یا مانند زیارت خدا است، بلکه فرموده اند زیارت خدا است. مدعیان توحید در این وبلاگ و بهائی ستیزان در فضاهای دیگر مشکل بتوانند از این تناقض درونی کمر راست کنند. البته از این پس دیگر متون شطحی لابد اشکالی نخواهند داشت! در مطلب بعدی به مبحث متون شطحی در دین بهائی بر می گردیم. بیانات شطحی نباید موجب استیحاش و نگرانی کسی بشود. یک نمونۀ شطحی و نمونه کلاسیک آن بیان منصور حلاج است که «انا الحق» فرمود. اناالحق حسین ابن منصور حلاج شطح است ولی شرک نیست. قضاوت در مورد اینکه زیارت خاک پیامبر، زیارت «الله» است را به همراهان سایت و عزیزان بلاگ و وجدان آنان می گذارم. فراموش نکنیم که نقد قرآن بر بت پرستی همانا پرستش سنگ و شن و خاک و چوب و دیگر اجسام جایگزین خدا است. این بار رویت شخص زنده یا زیارت شخص متوفی زیارت «الله» است.

حال به این بررسی بیان مبارک حضرت رسول اکرم بپردازیم:

«قال النبیّ (ص) من زارنی فی حیاتی او بعد موتی فقد زار الله» (کتاب توحید شیخ صدوق ۱۱۷)

هرکس منرا در طول زندگی ام یا پس از مرگم زیارت کند خدا را زیارت کرده است.

البته عزیزان آگاه هستند که (مجموعۀ خطی شماره یازده ص ۲۳۰) وجود خارجی ندارد.

یا بیانی که از علیّ بن موسی الرضا که زیارت شخص پیامبر (محمد) را زیارت ذات خدا می داند. در این بیان دقّت کنید:

«انّ الله تبارک و تعالی فضّل نبیّه محمداً علی جمیع خلقه من النبیّین و الملائکه، و جعل طاعته طاعته و متابعته متابعه و زیارته فی الدنیا و الآخره زیارته» (کتاب التوحید شیخ صدوق ص ۱۱۷)

بدرستیکه خداوند تبارک و تعالی برتری داد پیامبرش محمد را بر جمیع خلق خود از پیامبران و فرشتگان گرفته و اطاعت او را اطاعت خود قرار داد و متابعت او را متابعت خود قرارداد و زیارت او در این دنیا (عالم خاک) و جهان بعد (عالم اخروی) زیارت خدا قرار داد.

یعنی بلال حبشی و هند جگرخوار و معاویه و عایشه و دیگر همزمانان حضرت محمد وقتی به او نظاره می کردند در اصل داشتند خدا را می دیدند. مدعیان دگم و جزمی توحید و بهائی ستیزان با این متون چگونه برخورد می کنند من نمی دانم ولی تناقض و ستیز بین اراء و ادعاهای ایشان و بیان واضح حدیث و قرآن برای بهائی ستیزان دره ای است به پهنای جهنمی از نادانی و برای بهائیان پلی است سهل العبور.

بیانات متناقض قران و حدیث در فهم بهائی ستیزان متناقض و ناهمگن است. مظهریت معضل الهیات اسلامی را حل می کند و این بیان صریح مظهریت است که رحیق مختومی است که تناقض کتب دینی را حل می کند. پارادکس بیانات بالا در مورد حضرت محمد و موارد مشابه آن که در قران بسیارند یک رمز است. رمزی که در قران و حدیث راهگشا ندارد و فهم دقیق آن به ظهور بهاءالله و نزول کتاب ایقان موکول بوده است.

در پس هر معمایی یک رمز است. به دلیل انگیزه های شخصی و تعصب دینی و مقابله با حق و به کرسی نشاندن دین سلف با دین تازه ستیز نکنیم.

بررسی برخی ایات شطحی حضرت بهاءالله

پرده سوم

بحث را در حوزۀ بیانات شطحی ادامه دهیم. پیر هرات در بیان زیر از یکتا بودن و احدیت خدا و متصّف به بهاء بودن او سخن می گوید.

« پیر طریقت گفت: الهی در الهیات یکتایی و در احدیت بی همتایی و در ذات و صفات از خلق جدایی، متصّف به بهائی. متحّد به کبریایی…

در چشم منی روی بمن ننمایی

ای جان و دل و دیده و ای بینایی»

(خواجه عبدالله انصاری، کشف الاسرار ۱۰/۲۴۳)

و عطار خداوند را احمد به لا میم می داند، یعنی احمد.

چشم بگشا که جلوۀ دلدار

متجلی است از در و دیوار

“من رآنی فقد رآه الحق”

از چه رو گفت احمد مختار

گفت انا احمد بلا میمم

از زبان، پاک احمد مختار

ناظر خود خودست و خود منظور

خود تماشا و خود تماشاکار

(عطار)

قال الرسول: «من رآنی فقد رای الحقّ» (صحیح بخاری جلد۴ ص ۱۳۵)

آنکس که مرا دید خدا را دیده است.

اکنون که موارد ایراد نابخردان و گمگشتگان در وادی نفس بر دین بهائی یکی پس از دیگر جواب داده شد و معلوم شد ایراد آنان ناشی از دانش کم و تقلیدی از دین آباء و اجدادی خویش است و آن چیزی که توحید نامیده اند چیزی جز اوهامات و تخیلات ذهنی آنان و بتهایی مخلوق بشر نیست به ایراد مبنی بر شعر زیر از حضرت بهاءالله می پردازم تا این شبهه نیز از میان برود وبر فهرست ایرادات پوشالی بهائی ستیزان اضافه گردد.

بیان حضرت بهاءالله در قصیدۀ عزّ ورقائیه است:

کلّ الالوه من رشح امری تالهت

و کلّ الربوب عن طفح حکمی تربتّ (اثار قلم اعلی جلد ۳ ص ۲۱۱)

منکران دین بهائی این  بیت را اینگونه معنی کرده اند:

تمام خدایان از ترشح فرمان من بخدائی رسیند

و تمام پروردگاران از ریزش فرمان من پروردگار شدند

حضرت بهاءالله در تفسیر خود بر این شعر در زیر می فرمایند منظور از الالوه الهه (خدایان دروغین) یا معبودی غیر از خدا هستند. (ماخذ بالا)

اله _َ یالَه . به معنای متحیر شدن، سرگردان شدن و حیران شدن است. برای مثال به فرهنگ لاروس زیر اله مراجعه کنید. تالهت یعنی سرگردان شده است.

قال الباقر (ع): «الله معناه المعبود الذّی اله الخلق عن درک ماهیته و الاحاطه بکیفیتّه»

الله معنایش معبودی است که سرگردان هستند خلق از درک ماهیت و احاطه به کیفیت او.

و داریم:

«الله معناه المعبود الذی یاله فیه الخلق و یوله الیه، و الله هو المستور عن درک الابصار، المحجوب عن الاوهام و الخطرات. (التوحید، شیخ صدوق ۸۹)

الله معنایش معبودی است که خلق در او سرگردان هستند و بسوی او پناه می برند…

اکنون به معنی شعر بازگردیم:

«تمام خدایان کاذب (الهه ها) در قطرات ریز باران امر من حیران و سرگردان شده اند.»

خدایان کاذب عصر ما کدام هستند: بنیادگرایی دینی، کمونیسم، سرمایه داری افراطی، جامعۀ مصرفی و ملیِ گرایی افراطی. با این بیان از پیام بیت عدل خطاب به بهائیان ایران این بخش را به پایان می برم:

«۲  آوریل  ۲۰۱۰

…جهان بشری در چنگ قوای تخریب‌کننده و زیان‌آور گرفتار و مبتلا است.  مکتب ماتریالیسم غرب که حال به تمام نقاط گیتی سرایت نموده، توسعۀ فرهنگ مصرف‌گرایی را وسیله‌ای لازم برای استحکام اقتصاد جهان و تأمین رفاه نسل انسان می‌داند، مصرف در جهت ارضای امیال شخصی و تمتّع از لذائذ نفسانی را با مهارت و زیرکی ترویج می‌دهد و صرف ثروت در راه مخاصمات اجتماعی و تداوم آن را جایز می‌شمرد.  در سخافت این دیدگاه تفکّر نمایید.  فلسفۀ رو به گسترش بنیادگرایی دینی با فهم بسیار محدود خود از دین و از مبادی روحانی عقاید خشک مذهبی را رواج می‌دهد، در مواردی رهایی جهان از مشکلات موجود را مشروط به وقوع رویدادهایی خرافی و غیر معقول می‌داند، از یک طرف تظاهر به تقوی را ترویج می‌کند و از طرف دیگر در عمل، حرص و آز و اجحاف و ظلم را در جامعه شیوع می‌دهد.  از جمله نتایج و اثرات اسفناک این قوای ویران‌گر سردرگمی شدید جوانان، نومیدی نیروهای فعّال لازم برای پیشرفت جامعه و بروز مشکلات بی‌شمار کنونی است.  کلید نجات از این مصائب اجتماعی در دست نسل جوانی است که به شرافت نوع انسان معتقد بوده اشتیاقی وافر برای درک هدف واقعی عالم هستی داشته باشد، بین تدیّن حقیقی و خرافات مذهبی فرق قائل شود، علم و دین را دو نظام دانایی مستقلّ امّا مکمّل یک‌دیگر و محرّک پیشرفت نوع انسان شمرد، زیبایی و کارآیی وحدت در کثرت را درک کرده آن را با آغوش باز بپذیرد، سعادت و عزّت خود را در خدمت به هم‌وطنان و دیگر مردم جهان بیند و مقبولیّت ثروت را موکول به کسب عادلانه و مصرف آن در امور خیریّه و در راه ترویج معارف و علوم و تأمین منافع عمومی بداند.  جوانان عزیز باید آن‌چنان خود را آمادۀ وظایف خطیر آینده نمایند تا هم از مضرّات حرص و طمع رایج در امان مانند و هم با جدّیّت و اشتیاق در جهت تحقّق اهداف عالی و شکوه‌مند خود کوشا باشند.»

Comments are closed.