اسلام و اقلّیّت‌ها

buck_photo

اسلام و اقلّیّت‌ها

کریستوفر باک

 

بهائیان نوعاً کمتر از کلّیّۀ اقلّیّت‌ها در خاور میانه،‌ قادرند آزادانه به مناسک دینی خود بپردازند.  با چند استثنای قابل توجّه،‌ وضعیت جاری در سراسر خاورمیانۀ متجدّد و در ممالک اسلامی چنین است که بهائیان نمی‌توانند علناً به ترویج دیانت خود بپردازند.  امّا،‌ دولت‌های پاکستان و بنگلادش به بهائیان اجازه می‌دهند که جلسات عمومی خود را تشکیل دهند،‌ علناً به تبلیغ دیانت خود بپردازند،‌ مراکز بهائی تأسیس کنند،‌ و نیز به انتخاب شوراهای اداری بهائی (که به عنوان “محافل روحانی” ملّی و محلّی شناخته می‌شوند) بپردازند.  بعلاوه،‌ اولیاء حکومت در پاکستان گاهی اوقات در جلساتی که در مراکز بهائی تشکیل می‌شود،‌ حضور پیدا می‌کنند.  در اندونزی،‌ بعد از چندین دهه رشد آرام و خاموش،‌ امر بهائی اکنون قانوناً به رسمیت شناخته شده و پیروان آن مختارند که به انتخاب اعضاء محافل روحانی (شوراهای بهائی) بپردازند.  در ترکیه،‌ امر بهائی دهها سال است که قانونی است.  جامعۀ بهائی در آلبانی و در بیشتر کشورهای آسیای مرکزی نیز از موقف قانونی برخوردار است.  در چند سال گذشته،‌ افزایشی ناگهانی در نوشتن مقالات و برگزاری گفتمان‌ها در این خصوص مشاهده شده است.  رسانه‌های فارسی‌زبان در ایالات متّحده علناً شروع به صبحت دربارۀ مصائب بهائیان ایران کرده‌اند و بعضی از آنها پیش‌بینی کرده‌اند که در جامعۀ مدنی آیندۀ ایران،‌ حتّی به بهائیان باید آزادی دینی داده شود.  بعلاوه،‌ چندین نفر از دانشگاهیان غیربهائی ایرانی شروع به صحبت دربارۀ توطئۀ سکوت علیه امر بهائی کرده‌اند.  شواهد،‌ به شکل بازخوردهای شنوندگان نشان می‌دهد که طیف گسترده‌ای از مستمعین در ایران به برنامه‌| روزانۀ فارسی‌زبان بهائی که روی موج کوتاه و نیز از طریق ماهواره پخش می‌شود،‌ گوش می‌دهند.[۱]  امّا،‌ صحبت کردن در مورد وضعیت امور با توجّه به دولتهایی که به اقدامات ضدّ بهائی مبادرت ورزیده‌اند،‌ حسّاس است و باید با میزان معیّنی از ظرافت و ملاحظه به آن مبادرت ورزید.

انتقاد کردن از کشوری اسلامی که جامعۀ بهائی همچون سرزمین بسته و محصور کوچکی در آن وجود دارد،‌ می‌تواند بدون اغراق جامعۀ مزبور را به مخاطره اندازد.  آن میزان از آزادی دینی که آنها ممکن است از آن برخوردار باشند،‌ متزلزل و نامطمئن است.  در بهترین حالت،‌ بهائیان به موجودیّتی عملاً مخفیانه ادامه می‌دهند.  در بدترین حالت،‌ در موارد افراطی که تشکیلاتشان توسّط قانون ممنوع اعلام می‌شوند،‌ بهائیان به سادگی در اجرای اصول بهائیِ وفاداری به “دولت عادله”[۲] و اطاعت از حکم قانون،‌ به انحلال شوراهای اداری انتخابی خود مبادرت کردند.  از آنجا که بهائیان از اقدام به هر عملی علیه دول متبوعۀ خود به هر طریق که باشد ممنوعند،‌ بررسی وضعیت کشور به کشور کاری نسنجیده ـ حتّی خطرناک ـ است.  امّا،‌ جمهوری اسلامی ایران مورد خاصّی است،‌ زیرا سیاست‌های ضدّ بهائی آن انگشت‌نمای خاصّ و عامّ می‌باشد و قریب ربع قرن است که علناً توسّط جامعۀ بین‌المللی محکوم شده است.  این بدنامی،‌ مانند قضیۀ سلمان رشدی،‌ منجر به انعکاس منفی زیادی در رسانه‌های گروهی برای ایران به عنوان یک کشور،‌ و اسلام به عنوان یک دیانت شده است،‌ گو این که اجرای اصول اسلامی در ایران مختصّ به نوع خاصّ شیعۀ خود آن می‌باشد.  این مقاله استدلال خواهد کرد که “مسألۀ بهائیان” سؤالاتی جدّی را در غرب در این خصوص مطرح می‌سازد که اسلام واقعاً تا چه حدّ “اهل مدارا و بردباری” است.  ممکن است گفته شود که تعابیر مردم‌پسند از اسلام به نحوی فزاینده در اثر نحوۀ رفتار کشورهای مسلمان با اقلّیّت‌ها،‌ بخصوص اقلّیّت‌های مذهبی شکل می‌گیرد.  مورد بهائی،‌ با استثنای احتمالی احمدیّه در پاکستان[۳]،‌ قضیۀ آزمایش عمده و اساسی ادّعاهای اسلامی در مورد مدارای مذهبی است.

مطالعۀ قطعی مسألۀ بهائی در ایران “حقوق بشر،‌ سازمان ملل متّحد و بهائیان در ایران” اثر نازیلا قانع است[۴] که با اشارۀ خاصّ به قانون حقوق بشر بین‌المللی نوشته شده است.  تاریخ نشان می‌دهد که در ایران،‌ که خاستگاه امر بهائی است،‌ بهائیان هدف ایذا و آزار بوده‌اند.  البتّه این کاملاً مستند است.  دربارۀ این خونریزی‌ها مطالب بسیاری نوشته شده است.  اگر از تاریخ حرکت‌های ایذایی علیه بهائیان ایران بگذریم و بر قضیۀ مسألۀ بهائیان در ایران اسلامی متمرکز شویم،‌ می‌توان به سادگی گفت که انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ در ایران اختلاط و التقاط معاضدتی[۵] عدم مدارای دین و دولت را مجدّداً بر بزرگترین اقلّیّت دینی ایران،‌ یعنی بهائیان،‌ متمرکز ساخته است.  از ایّام اوّلیّۀ انقلاب،‌ بهائیان در معرض شکنجه،‌ آزار و محرومیت اقتصادی سیستماتیک قرار گرفته‌اند تا زمانی که فشار بین‌المللی سبب شد که رژیم نقشه‌هایش را در مورد اضمحلال و نابودی جامعۀ بهائی تغییر دهد.  از سال ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۱،‌ کمیسیون بین‌المللی حقوق بشرِ سازمان ملل متّحد،‌ تقریباً مدّت بیست سال متوالی قطعنامه‌هایی را در انتقاد از وضعیت حقوق بشر در ایران به تصویب رساند.  ظلم و ستم اکنون نسبتاً آرام گرفته،‌ امّا هنوز منظّم و ریشه‌ای است.

اگرچه حرکتهای ایذائی بعد از انقلاب نسبت بهائیان ایران کاهش یافته،‌ امّا اختناق ظریف و زیرکانۀ جامعۀ بهائی اکنون عملاً در جریان است،‌ که با موارد دستگیری بی‌جهت و بازداشت‌های کوتاه‌مدّت بهائیان،‌ مصادرۀ اموال و املاک بهائیان،‌ توقیف شتابزدۀ دارایی‌های نقدی،‌ محرومیت ناحقّ از حقوق بازنشستگیِ بحقّ‌،‌ تخریب یا اهانت به قبرستان‌های بهائی،‌ تقبیح و انتقاد علنی و رسمی از دیانت بهائی،‌ ایذا و آزار معلّمین و محصّلین بهائی،‌ جلوگیری عملی از ورود دانشجویان واجد شرایط بهائی به سطح تحصیلات عالیه،‌ و ممنوعیت بهائیان از کلّیّه مشاغل دولتی به عنوان موضوع سیاست رسمی که زیرکانه سازماندهی شده،‌ تنفیذ گردیده است.  کلّیّه مساعی مبذوله برای جبران این محرومیت‌ها طبق دستور کار معیّنی عقیم گذاشته شده یا به نحوی منظّم و مدوّن با مضایقه مواجه شده است،‌ چه که بهائیان در قانون اساسی ایران از هیچگونه حمایت قانونی برخوردار نیستند.  آنچه که به طور اخصّ اسف‌انگیز و وحشتناک بوده،‌ اقدام اخیر در انهدام اماکن مقدّسۀ بهائی در ایران بود،‌ که می‌توان آن را با انهدام دو مجسّمۀ عظیم حضرت بودا در بامیانِ افغانستان که در سال ۲۰۰۱ توسّط طالبان صورت گرفت،‌ قابل مقایسه دانست.[۶]   اگر بهائیان علیه ایران یا اسلام ـ که هر دو مورد احترام و تکریم هستند ـ اقدام کرده‌ بودند،‌ این اقدامات ممکن بود بیشتر قابل درک باشد،‌ گو این که کمتر از آن قابل توجیه نیست.  عجیب این که،‌ بهائیان اعتقادی راسخ نسبت به نبوّت حضرت محمّد و اعتبار و صحّت قرآن کریم دارند. تلاش برای مقابله با اسلام‌ترسی فرهنگی که،‌ آنگونه که سازمان ملل متّحد به درستی به آن توجّه نموده[۷]،‌ هنوز در غرب رواج دارد،‌ برای دانشگاهیان بهائی،‌ مانند خود من،‌ که اسلام را تدریس می‌کنند[۸] غریب‌تر و غیرعادّی‌تر است.

پس چرا بهائیان از آزادی کامل دینی در بسیاری از ممالک در خاورمیانۀ اسلامی محرومند؟  دو دلیل عمده بر آن وجود دارد: (۱) بهائیان فاقد موقف ذمّه (حمایت شده) هستند و لذا از حمایت قرآنی محرومند،‌ و (۲) امر بهائی دیانتی بعد از اسلام است[۹] ـ امکان‌ناپذیری نظری با توجّه به موقف هستی‌شناختی حضرت محمّد به عنوان “خاتم‌النّبیّین” (قرآن،‌ سورۀ احزاب،‌ آیه ۴۰).  غیر از یوم‌القضاء،‌ اسلام نزول وحی بعد از اسلام را نمی‌تواند تصوّر نماید،‌ چه رسد به آن که از لحاظ اصول اعتقادی ادّعای نزول وحی بعد از اسلام را تحمّل نماید.  از آنجا که دو شخصیت بنیان‌گذار دیانت بهائی،‌ مشتهر به حضرت باب (سیّد علی‌محمّد شیرازی،‌ متوفّی به سال ۱۸۵۰ میلادی) و حضرت بهاءالله (میرزا حسینعلی نوری،‌ متوفّی به سال ۱۸۹۲ میلادی)،‌ هر دو مدّعی تجلّی ذات الهی به خود شدند،‌[۱۰] از لحاظ اسلامی،‌ اعطاء حقوق کامل مدنی و دینی به بهائیان کاملاً غیرممکن است.  در ممالک اسلامی که این دیانت ممنوع اعلام شده یا با پیامدهای جابرانه و مستبدّانه تحت اداره و کنترل قرار دارد،‌ امر بهائی،‌ چه به طور نظری و چه به طور عملی،‌ نباید وجود داشته باشد.  مسأله این است که وجود دارد.

امّا،‌ شناسایی رسمی امر بهائی بدون سابقۀ تاریخی یا قانونی در خاورمیانه نیست.  در سال ۱۹۲۴،‌ دادگاهی مصری حکم صادر کرد که امر بهائی دیانتی متمایز است؛ همین نتیجه‌گیری در سال ۱۹۵۹ در نقطه عطفی در ترکیه حاصل شد.  همینقدر کافی است که گفته شود که الهیات متداول اسلامی کثرت‌گرایی در بهترین حالت خود جایزالجمع است،‌ که اقلّیّت‌های دینی “به رسمیت شناخته شده” ممکن است از حمایت قرآنی بهره‌مند شوند ـ امّا بدون برخورداری از برابری،‌ چه که چنین گروه‌هایی در مقام دوم قرار دارند.  چنین شناسایی قانونی نوعاً جوامع بهائی را در سراسر خاورمیانۀ اسلامی که از مجموعه قوانین قرآنی و مبتنی بر حدیث که  به نحوی محافظه‌کارانه تعبیر و تفسیر شده،‌ تبعیت می‌کنند،‌ مستثنی می‌سازد.  الگوهای غیردین‌گرایانه به نظر می‌رسد که برای بهائیان حمایت (به شکل حمایت قانونی) بیشتری در نظر می‌گیرند.

اگرچه موضع اسلامی از لحاظ اصول عقیدتی قابل درک است،‌ امّا گاهی،‌ “صحیح” بودن از لحاظ اصول عقیدتی،‌ از لحاظ اخلاقی (با توجّه به معیارهای حقوق مدنی)،‌ ،‌ نادرست است.  چشم‌انداز نزول وحی بعد از اسلام که  از لحاظ اصول الهیات اسلامی غیر قابل قبول می‌باشد،‌ مساعی مبذوله برای ریشه‌کن و نابود کردن جامعۀ بهائی در بعضی ممالک اسلامی را،‌ که از لحاظ اخلاقی نفرت‌انگیز می‌باشد،‌ توجیه کرده است.  این تا بدانجا پیش می‌رود که توضیح می‌دهد چرا بهائیان دارای حقوقی در قانون اساسی نیستند (مانند قانون اساسی ایران) یا در بعضی از سایر کشورهای اسلامی از حقوق محدودی برخوردارند.  در این رابطه،‌ قانون اساسی ایران با اعلامیه جهانی حقوق بشر،‌ که ایران از امضاء کنندگان آن می‌باشد،‌ تناقض دارد.  این دو سند،‌ همانطور که توضیح داده خواهد شد،‌ در تضادّ قرار دارند.[۱۱]

البتّه،‌ از لحاظ تاریخی،‌ چنین سیاست‌ها و اقداماتی دیانت جدید را لحاظ نکرده‌اند.  در واقع امر بهائی اکنون در غرب دیانتی “پیوندی” است،‌ و،‌ آنچه که شاید امور را وخیم‌تر می‌سازد آن که،‌ جامعۀ بهائی کانون اداری خود،‌ مرکز جهانی بهائی،‌ را روی کوه کرمل در حیفا،‌ واقع در اسرائیل،‌ تأسیس کرده و به این وسیله بهائیان را در معرض اتّهاماتِ صهیونیست بودن و جاسوسی برای اسرائیل به عنوان بهانه‌های مردم‌پسند برای ایذا و آزار قرار داده است.  باید توجّه داشت که منشأ تاریخی مرکز جهانی بهائی در جایی است که زمانی سوریۀ عثمانی،‌ بعد فلسطینِ بریتانیا بود،‌ و اکنون اسرائیل است.  این موضوع به ماه اوت ۱۸۶۸ بر می‌گردد،‌ که سلطان عبدالعزیز حضرت بهاءالله را به قلعۀ سنت ژان داکر[۱۲] در عکّا تبعید کرد که در آنچه که عموماً به عنوان بدترین مستعمرۀ تنبیهی امپراطوری عثمانی شهرت داشت،‌ الی‌الابد محبوس شوند.

بهائیان،‌ در اوائل تاریخ خود،‌ در جهت انطباق نمادین[۱۳] و عملی خود با نهضت مذهبی جدید که به عنوان دیانتی مستقلّ مشاهده می‌شد،‌ هم تدریجاً،‌ و هم در بعضی موارد،‌ بغتهً،‌ خصلت‌ها و طرز تفکّر اسلامی خود را ترک کردند.  این امر به نحوی مؤثّر ادّعای بهائی به وصول وحی را از متنِ بلافصل اسلامی خود دور ساخت.  جالب آن که،‌ امر بهائی اوّلین و تنها دیانتی در کانادا است که طبق قانون پارلمانی (۱۹۴۹) به ثبت رسیده است.  بدیهی است،‌ چنین شناسایی و حمایت قانونی در تعدادی از کشورها در سراسر خاورمیانۀ اسلامی،‌ بخصوص در ایران آشوب‌زدۀ پس از انقلاب ۱۹۷۹،‌ به بهائیان اعطاء نشده است.  انقلاب،‌ جز در بحران گروگان‌گیری ۴۴۴ روزه،‌ نسبتاً آرام،‌ امّا پیامدهای آن غالباً خشونت‌آمیز بوده و همچنان سرکوبگرانه است.  در سال ۱۹۸۰،‌ بلافاصله بعد از انقلاب،‌ کانادا رهبری حمایت از قانونگذاری حقوق بشر در سازمان ملل متّحد را در دست گرفت و تقریباً مدّت ربع قرن،‌ در تصویب موفّقیت‌آمیز رشته‌ای از قطعنامه‌های سازمان ملل متّحد ـ تقریباً هر ساله ـ سایر ممالک عضو و مؤسّسات غیر دولتی را بسیج ساخت.  این قطعنامه‌ها ایران را تحت فشار قرار داد تا چندین سند بین‌المللی حقوق بشر را که آزادانه آن را امضاء نموده و بر آن صحّه گذاشته،‌ محترم شمارد.

آخرین مورد از این قطعنامه‌ها در ۲۱ نوامبر ۲۰۰۳ به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متّحد رسید.[۱۴]  طبق گزارشی،‌ “امروزکمیتۀ سوم مجمع عمومی سازمان ملل متّحد،‌ با ۷۳ رأی موافق در مقابل ۴۹ رأی مخالف و ۵۰ رأی ممتنع،‌ قطعنامه‌ای را به تصویب رساند که نسبت به ادامۀ موارد نقض حقوق بشر در ایران “نگرانی شدید” ابراز می‌نماید ـ و به طور اخصّ “استمرار تبعیض” علیه بهائیان و سایر اقلّیّت‌های مذهبی” را متذکّر می‌شود.[۱۵]  قطعنامۀ مزبور از گزارش‌های دالّ بر این که در ثبت موالید،‌ ازدواج،‌ طلاق یا مرگ،‌ دیگر از مذهب سؤال نمی‌شود،‌ استقبال می‌کند.”  قطعنامه همچنین “تأسیس مجدّد کمیسیون حقوق بشر مجلس” را با این امید تصویب می‌کند که این هیأت مساعی تعهّد شده توسّط کمیسیون حقوق بشر اسلامی را تکمیل نماید.

کمیسیون حقوق بشر اسلامی در ماه مارس ۱۹۹۵،‌ متعاقب دورۀ پیشین در سال ۱۹۹۴ که مجلس ایران کمیتۀ ۱۳ نفرۀ نمایندگانش را تشکیل داد،‌ توسّط آیت‌الله یزدی تأسیس شد.  تا آنجایی که من اطّلاع دارم،‌ هیچیک از این دو کمیسیون ایرانی به “مسألۀ بهائیان” نپرداخته‌اند.  چنین سازمانهای حقوق بشر دولتی ایرانی،‌ بنا به گفته رضا افشاری،‌ چیزی اندکی بیش از “دود و آینه‌ها”[۱۶] است.  قطعنامۀ ۱۷۱/۵۶ تصدیق کرد که ایران خود را به “تأسیس کمیتۀ ملّی ارتقاء حقوق اقلّیّت‌های مذهبی” متعهّد نموده،‌ امّا این کمیته هرگز تشکیل نشد.  حتّی اگر تشکیل هم می‌شد،‌ امر بهائی به احتمال قوی در حوزۀ آن قرار نمی‌گرفت.  مسألۀ بهائی حتّی مسأله هم نیست.  نتیجۀ از پیش تعیین شده است ـ یعنی،‌ به این دیانت هرگز نباید اجازه داده شود در نظامی اسلامی شکوفا شود و رشد کند.  امّا اعطاء اجازۀ عملی شدن به این سیاست بمنزلۀ ابطال هر گونه ادّعای حمایت مساوی،‌ فرایند مناسب آئین‌نامه‌ای یا اساسی،‌ یا هر اصل دموکراتیک دیگری است که دول اسلامی ممکن است مایل به ادّعای آن باشند.

ایران مستمرّاً اظهار داشته که امر بهائی دیانت نیست،‌ بلکه جامعه‌ای سیاسی است،‌ با این که بهائیان آگاهانه تا بدان حدّ غیرسیاسی هستند که از سیاست حزبی،‌ که خصمانه و لذا تفرقه‌انگیز مشاهده می‌کنند،‌  بالمرّه احتراز دارند.  قطعنامه “فقدان فرایند مناسب قانون” را مورد انتقاد قرار می‌دهد و “نگرانی خود را در مورد تداوم تبعیض علیه اشخاص متعلّق به اقلّیّت‌ها،‌ بخصوص علیه بهائیان،‌ مسیحیان،‌ کلیمیان،‌ و اهل تسنّن ابراز می‌کند.”  قطعنامه از جمهوری اسلامی ایران “می‌خواهد که استنتاج‌ها و توصیه‌های گزارشگر ویژۀ  کمیسیون حقوق بشر در مورد مسألۀ عدم مدارای مذهبی در مورد بهائیان و سایر گروه‌های اقلّیّت را کاملاً به مورد اجرا گذارد تا آنها به آزادی کامل نائل گردند.”  آزادی به سادگی همان امری است که بهائیان طالب آنند.  امّا،‌ از لحاظ مذهبی،‌ به نظر می‌رسد خواستن چنین امری از حکومت مذهبی اسلامی تقاضایی بیش از حدّ است.  در چنین وضعیّتی چه قوّۀ قانونی استیلا خواهد داشت؟  برای کلّیّه مقاصد عملی،‌ راه حلّ فوری به نظر می‌رسد تفوّق و اقتدار بازدارندۀ قانون بین‌الملل بر قوانین ممالک اسلامی در خصوص مواضیع حقوق بشر باشد.  کمال مطلوب آن که،‌ قانون بین‌الملل نهایتاً اسلامی می‌شود،‌ یعنی منطبق با جوامع و دول اسلامی می‌گردد.  امّا،‌ راه دسترسی و اِعمال قدرت قانون بین‌الملل فی نفسه با این واقعیت سدّ می‌شود که آزادی دین هرگز در قانون بین‌الملل به صورت مدوّن در نیامده است.

اگرچه آزادی دین در مادّه ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر گنجانیده شده،‌ امّا تدوین کامل آن در قانون بین‌الملل هنوز باید عملی شود.  مصوّب مجمع عمومی در سال ۱۹۸۱ (بدون اخذ رأی) چنین بود که،‌ سازمان ملل متّحد “مصمّم است به کلّیّه اقدامات لازم جهت امحاء سریع چنین موارد عدم مدارا در کلّیّه اَشکال و تظاهرات خود و برای مبارزه و جلوگیری از تبعیض در زمینه‌های مذهبی و اعتقادی مبادرت نماید.”  (به خود جرأت داده می‌گویم که این اعلامیه سازمان ملل متّحد،‌ تا حدّ زیادی،‌ در اثر بحرانی که بر بهائیان ایران تأثیر می‌گذاشت،‌ صادر شد.)  معهذا،‌ طیّ دو دهۀ بعد،‌ اعلامیۀ سازمان ملل متّحد در مورد امحاء کلّیّۀ اَشکال عدم مدارا و تبعیض مبتنی بر دین و عقیده هنوز باید به سطح دخالت بین‌المللی ارتقاء یابد،‌ حتّی اگر اعلامیه‌های  مربوط به امحاء تبعیض نژادی و تبعیض علیه زنان قبلاً به عنوان قانون بین‌الملل تدوین شده باشد.

در تاریخ ۲۶ اوت ۲۰۰۲،‌ در اجلاس سران عالم در مورد توسعۀ پایدار در ژوهانسبورگ،‌ آفریقای جنوبی،‌ جامعۀ بین‌المللی بهائی اعلام کرد که سازمان ملل متّحد هنوز در مساعی خود برای تأمین آزادی دینی تحت قانون بین‌الملل توفیق نیافته است:

متأسّفانه،‌ سازمان ملل متّحد  از حرکت به ورای اعلامیهاش در مورد امحاء جمیع اَشکالِ عدم مدارا و تبعیض مبتنی بر دین و عقیده،‌ جهت ایجاد پیمانی[۱۷] در خصوص آزادی دین وعقیده،‌ عاجز بوده است.  توانائی سازمان ملل متّحد برای متحوّل کردن اعلامیههای مجمع عمومی در مورد نژاد و زنان و تبدیل آنها به پیمان،‌  فقط ناتوانیاش در زمینۀ دین وعقیده را پررنگتر میکند.

 

نکته‌| مطرح در اینجا تفاوت بین اعلامیه و پیمان در متن قانون بین‌الملل است.  دلیلی که پیمانی از قوّۀ قانون بین‌الملل بهره‌مند می‌شود این است که به عنوان معاهده‌ای چندجانبه عمل می‌کند.  نیتان لرنر[۱۸]،‌ متخصّص قانون بین‌الملل،‌ توضیح می‌دهد که این اعلامیه،‌ در عین حال که “به وضوح از اهمّیّت عظیم اخلاقی و سیاسی برخوردار می‌باشد،‌” امّا،‌ “قانون قاطع بین‌الملل نیست.”[۱۹]  متخصّص دیگری در این زمینه،‌ یعنی محمّد الطّیّب،‌ بعد از انقلاب ۱۹۷۹،‌ خاطرنشان می‌سازد تعدادی از ممالک اسلامی مبادرت به” ایجاد اسناد حقوق بشر “اسلامی” جایگزین” نمودند که در عین حال،‌ “معیارهای آن به مراتب پایین‌تر از معیارهای بین‌المللی است.”[۲۰]

شگفت آن که،‌ بعضی از اصطلاحات حقوق بشر سازمان ملل متّحد به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران راه یافته است.  مادّۀ ۱۳ در بیان طرح “اصول کلّی” قانون اساسی می‌گوید،‌ “ایرانیان زرتشتی،‌ کلیمی و مسیحی تنها اقلّیّت‌های دینی رسمی هستند،‌ که،‌ در محدودۀ قانون،‌ آزادند که مراسم و مناسک مذهبی خود را انجام دهند و طبق قوانین خود به اجرای احوال شخصیّه و آموزش مذهبی خود بپردازند.”  این سه دیانت توسّط روحانیون ایرانی “اهل کتاب” محسوب و لهذا تحت حمایت قرآنی قرار دارند.  حاصل این شرط انکار آزادی دینی بهائیان است.  بهائیان به سادگی مرتدّ محسوب می‌شوند،‌ و خون آنها را با مصونیت از مجازات،‌ شاید حتّی با تأیید و حمایت مذهبی،‌ می‌توان ریخت.  توجّه داشته باشید که اصطلاحات حقوق بشر،‌ که در قانون اساسی ایران استفاده شده،‌ همان خصلت کاربردی عمومی قانون بین‌الملل را ندارد.  در جای دیگر این قانون اساسی،‌ تحت عنوان “حقوق مردم”،‌ مادّه ۲۰ می‌افزاید،‌ “کلیّۀ شهروندان کشور،‌ اعم از زن و مرد،‌ تحت حمایت قانون قرار دارند و از کلّیّۀ حقوق بشری،‌ سیاسی،‌ اقتصادی،‌ اجتماعی و فرهنگی،‌ مطابق با موازین اسلامی،‌ برخوردارند.”  بدیهی است،‌ بهائیان با این موازین دینی انطباقی ندارند.  این مادّه نه بهائیان را در زمرۀ شهروندان محسوب می‌دارد و نه حقوقی برای آنان قائل است.  آنها مردمی هستند داخل یک کشور،‌ امّا طبق قانون (بر حسب حمایت دولتی) فاقد کشورند،‌ در حالی که هدفِ دولت آن کشور هستند.  بهائیان از حقوق اوّلیه و بنیادی بشر محرومند،‌ زیرا طبق “موازین اسلامی” در حالت جمعی واجد شرایط یک دین و در حالت فردی واجد شرایط “بشری” نیستند.  در بسیاری از موارد،‌ بهائیان،‌ به معنای واقعی کلمه،‌ از انسانیت انداخته می‌شوند.  شگفت آن که،‌ فشارهای بین‌المللی ممکن است بزرگترین عامل در تحقّق اصلاحات اسلامی باشد،‌ که،‌ البتّه،‌ اگر فقط در سطح اصل باشد،‌ باید با تعبیر مجدّدی از قرآن و مؤیّد به حدیثِ منطبق با آن آیات باشد.

در سالهای بلافاصله بعد از انقلاب ۱۹۷۹،‌ روحانیون دستورِ دستگیری خودسرانۀ بهائیان و شکنجه و اعدام بیش از دویست نفر از آنها (بخصوص اعضاء هیأت‌های اداری) را صادر کردند (و غالباً هزینۀ گلوله‌هایی که برای کشتن آنها به کار رفته بود مطالبه می‌کردند).  سایر اقداماتی که علیه بهائیان انجام شده شامل موارد زیر می‌شود: مصادرۀ اموال،‌ توقیف موجودی‌های بانکی،‌ اخراج از مدارس و دانشگاه‌ها،‌ جلوگیری از استخدام و اشتغال،‌ قطع حقوق بازنشستگی (و مطالبۀ حقوق‌های بازنشستگی که تا آن زمان پرداخت شده بود)،‌ انهدام و اهانت به قبرستان‌های بهائی و اماکن مقدّسه،‌ جرم قلمداد کردن فعالیت‌های مذهبی بهائیان و به این ترتیب مجبور کردن آنها به انحلال کلّیّه تشکیلات اداری،‌ و اعلام ازدواج‌های بهائی به عنوان اقدام غیرمشروع در حکم فحشا.  بعلاوه،‌ فعالیت‌های تبلیغاتی بی‌امان برای شعله‌ور کردنِ آتش احساسات ضدّ بهائی جهت تحریک خشونت‌های وحشیانه و جنایات اراذل و اوباش علیه بهائیان صورت می‌گرفت.  موارد مستند بسیاری از تحریک خشونت‌ها توسّط حکومت وجود دارد.  این مرحله از فعالیت ضدّ بهائی به درستی “مرگ مدنی”[۲۱] توصیف شده است ـ یعنی پاکسازی فرهنگی که مجموعاً بر جامعه‌ای که تعداد اعضاء آن بین سیصد هزار تا نیم میلیون نفر تخمین زده می‌شود،‌ لطمه می‌زند.

بعد از سال ۱۹۸۵،‌ بعد از آن که ایران به علّت نقض حقوق بشر علیه بهائیان و سایر اقلّیّت‌های مذهبی مورد اهانت و تحریم واقع گردید،‌ تعداد اعدام‌های بهائیان به شدّت تنزّل کرد،‌ و در سال ۱۹۸۷ و ۱۹۸۸،‌ اکثر بهائیانی که در زندان‌ها به سر می‌بردند،‌ آزاد شدند.  اوایل دهۀ ۱۹۸۰،‌ تعداد نسبتاً زیادی از اطفال بهائی،‌ احتمالاً اکثر آنها،‌ ولی نه همۀ آنها،‌ از مدارس دولتی و خصوصی در ایران اخراج شدند.  (ایران رحیم‌پور،‌ خالۀ همسر من،‌ به علّت تدریس در کلاس‌های اطفال بهائی در این دوران،‌ در تاریخ ۱۲ مه ۱۹۸۲ در دزفول اعدام شد.)  امّا فشار بین‌المللی سبب شد که سیاست مزبور لغو شد،‌ و،‌ اواخر دهۀ ۱۹۸۰،‌ رژیم ایران سیاست پنهانکاری دیگری اتّخاذ کرد.  این تغییر رویّه در تدبیر ضدّ بهائی نقابی بر چهرۀ تدبیر جدید و موذیانه‌ای زد که در یادداشت محرمانۀ ۱۹۹۱ صادره توسّط شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران در مورد “مسألۀ بهائیان” رسمیت یافت.  این سند در سال ۱۹۹۳ به منصّۀ ظهور رسید؛ ابتدا در گزارش رینالدو گالیندو پل،‌ نمایندۀ ویژه،‌ به کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متّحد برملا گردید.  جامعۀ بین‌المللی بهائی رونوشت عکسی و ترجمۀ آن را به عنوان مدرکی دالّ بر ماهیت سیستماتیک اقدامات ضدّ بهائی ایران انتشار داد.[۲۲]  توصیه‌های این سند برای تعیین خطّ مشی هنوز به قوّت خود باقی است.

این سند،‌ که توسّط آیت‌الله علی خامنه‌ای روز ۲۵ فوریه ۱۹۹۱ تنفیذ و خود آن توسّط دکتر سیّد محمّد گلپایگانی،‌ دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی نوشته شده،‌ به مقامات دولتی توصیه می‌کند،‌ که در زمرۀ سایر امور،‌ بهائیان را،‌ “وقتی که معلوم شد بهائی هستند،‌” از دانشگاه‌ها اخراج کنند.  مضافاً اظهار می‌دارد،‌ “اگر خود را بهائی معرفی کنند،‌ آنها را از کار اخراج کنند”؛  “از مشاغل حسّاس برکنار نمایند.”  این سیاست عملاً بهائیان را از دسترسی به تحصیلات عالیه محروم می‌کند،‌ سیاستی که از قبل از سال ۱۹۷۹ مُجری بوده است.[۲۳]  عملاً،‌ هیچ بهائی نمی‌تواند در ایران وارد دانشگاه شود.  در نتیجه،‌ بهائیان به سازماندهی مؤسّسۀ بهائی تحصیلات عالیه مبادرت کردند،‌ که عموماً به نام “دانشگاه علمی آزاد”[۲۴] معروف است.  این مؤسّسه نیز هدف حملات حکومتی بوده،‌ بخصوص در سپتامبر ۱۹۹۸،‌ که سی و شش تن از استادان و کارکنان مؤسّسۀ مزبور دستگیر و حدود پانصد خانه مورد هجوم واقع شد،‌ و تجهیزات مؤسّسه بکلّی مصادره گشت.  در مورد شکل متفاوت و مؤثّری در سیاست “پاکسازی قومی”،‌ مقاله نویس روزنامه،‌ اقبال لطیف،‌ ممانعت ایران از دسترسی بهائیان به تحصیلات دانشگاهی را “پاکسازی فکریِ برادران قومی‌توسّط رژیم تحت تسلّط روحانیون” می‌خواند.[۲۵]  ظلم و تعدّی اقتصادی به بهائیان،‌ یکی دیگر از مسائل مبرم است.

هدف شوم‌تر و شرارت‌بارتر از جلوگیری از دسترسی به تحصیلات عالیه،‌ “نسل‌کشی ناموفّق” کلّ جامعۀ بهائی ایران است.  بیت‌العدل اعظم در پیام اخیر خود به جامعۀ بهائی ایران حرکتهای ایذائی بهائیان ایران را به عنوان “تلاش حساب‌شده برای نسل‌کشی در ۲۵ سال گذشته” توصیف کردند.[۲۶]   ناظران غیربهائی چگونه این بیانیه را در پرتو تعریف بین‌المللیِ “نسل‌کشی ناموفّق” ارزیابی می‌کنند؟  فی‌المثل،‌ در حقوق عُرفی آمریکایی،‌ “مبادرت به” کلّیّۀ جرایم دارای عنصر قصد و نیت معیّن است که موضوع اصلی هر گونه تعقیب کیفری این است که آن را بدون هیچ شکّ منطقی ثابت نماید.  این در مورد رژیم بعد از انقلاب به اندازۀ کافی روشن به نظر می‌رسد.  البتّه من تصوّر می‌کنم که اصطلاح “نسل‌کشی” در اینجا به زبانی اشاره دارد که در یادداشت محرمانۀ ۱۹۹۱ شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران در مورد “مسألۀ بهائیان” مشاهده می‌شود.  این سؤال که چه امری به اتّفاق آراء در قانون بین‌الملل شامل اقدام به نسل‌کشی می‌شود مورد توجّه فعالیت سازمان فدرال جهانی برای خاتمه دادن به نسل‌کشی قرار گرفته است:

سازمان ملل متّحد،‌ عفو بینالملل،‌ و سایر سازمانهای فعّال در مورد نقض حقوق بشر علیه بهائیان گزارش میدهند.  کمیسیون حقوق بشر سازمان مللّ متّحد،‌ هر ساله،‌ آنها را در گزارش خود دربارۀ ایران ذکر میکند.  معهذا،‌ این که آیا رفتار با بهائیان ایرانی در تعریف محدود سازمان ملل متّحد در مورد نسلکشی میگنجد یا خیر موضوعی است که باید مورد تردید واقع شود.  بدیهی است،‌ حمله علیه گروه مزبور مبتنی بر تمایزات مذهبی است که نخبگان سیاسی ماهرانه به کار بردهاند.  اگرچه تعداد مرگها به سطوح وحشتناک سایر موارد قومکُشی نرسیده،‌ امّا ایران طالب امحاء و نابودی آنها به عنوان یک گروه میباشد و این کار را از طریق قتل و محرومیت اجتماعی انجام میدهد،‌ و به این ترتیب مشمول تعریف کنوانسیون سازمان ملل متّحد در مورد نسلکُشی میگردد.[۲۷]

از مسألۀ “نسل‌کُشی ناموفّق” که بگذریم،‌ واقعیت به نظر می‌رسد وقایعی غیرمذهبی (احتمالاً با کسب الهامات مذهبی) مداخله کرده و خواهد کرد تا ادیان را از یکدیگر (منازعات بین‌الاقوام) و حتّی از خود آنها (منازعات داخلی اقوام) محافظت کند.  به بیان دقیق‌تر،‌ قانون بین‌الملل به عنوان مؤثّرترین ضامن آزادی مذهبی به وجود آمده و نهایتاً تنها راه حلّ عملی برای مسألۀ بهائیان را فراهم می‌آورد.  امّا راه حلّ اسلامی برای مسألۀ بهائیان مرجّح است،‌ زیرا جوامع مسلمان،‌ حامی و متّحدی طبیعی در بهائیان به عنوان مدافع علیه اسلام‌ترسی خواهند یافت.  اگر بتوانم این واژۀ جدید را ابداع کنم،‌ اجازه دهید بگویم که “بهائی‌ترسی” جاری که در بسیاری از کشورهای خاورمیانۀ مسلمان متداول است به اسلام‌ترسی در غرب دامن می‌زند،‌ و کاهش مورد اوّل باعث فروکش کردن این انتقاد شدید خواهد شد که اسلام در اصول،‌ دیانتی اهل مدارا است،‌ امّا در عمل چنین نیست.  امّا،‌ متفکّرین مسلمان،‌ به جز یکی دو استثناء اخیر،‌ در حمایت از حقوق بهائیان به عنوان تجلّی توجّه صحیح اسلامی به حقوق بشر،‌ قدم پیش گذاشته‌اند.  بنا به گفتۀ افشاری،‌ مؤلّف حقوق بشر در ایران: سنّت نادرستِ نسبیگرایی فرهنگی:

 

مسلمانان شیعه در تصدیق حق بهائیان برای تصریح ادّعای خود به عنوان دیانتی جهانی که،‌ بنا به اعتقادشان فراتر از اسلام است،‌ هنوز راهی دراز در پیش دارد.  این نقطۀ کور در آگاهی ایرانیان،‌ حتّی در میان سنّتشکنترین روشنفکران،‌ وجهی بررسی نشده از جامعۀ مدرن ایرانی است … نویسندگان غیرمذهبی ایرانی،‌ در بیان اتّحاد شاعرانه با کلّیّه امم ستمدیدۀ عالم،‌ تقریباً مشهور و سرشناسند.  غمانگیز آن که،‌ آنها در طیّ هر دو رژیم سلطنتی و مذهبی،‌ در مورد رنجهای بهائیان،‌ مهر سکوت بر لب زدهاند.[۲۸]

 

رژیم ایران از پذیرش این واقعیت که امر بهائی دین است،‌ امتناع و در مقابل آن مقاومت می‌کند.  در حکومت مذهبی فعلی،‌ محمّد خاتمی،‌ ریاست جمهوری ایران،‌ در تاریخ ۲۹ اکتبر ۱۹۹۹ در یک کنفرانس مطبوعاتی نقض حقوق بشر در ایران را منکر شد و چنین گزارش‌هایی را به عنوان “تبلیغات سازمان بهائیان خارج از ایران” مردود شمرد.  اشارۀ خاتمی به “سازمان” بهائیان آموزنده است: او مواظب است که از اصطلاح “دین” در رابطه با بهائیان احتراز کند.  چندین سال،‌ جمهوری اسلامی ایران مستمرّاً خواسته است که نمایندگان حقوق بشر از اشاره به بهائیان به عنوان اقلّیّت دینی در ایران خودداری نمایند،‌ و بر آن به عنوان پیش‌شرطی برای همکاری با سازمان ملل متّحد اصرار ورزیده است.[۲۹]  افشاری چنین اظهار نظر می‌کند:

هیچ سیاستمدار باشعوری نمیتوانست انتظار داشته باشد که کمیسیون حقوق بشر موقف بهائیان به عنوان اقلّیّتی مذهبی را انکار کند.  در واقع،‌ این موضوع همچنان مسألۀ واقعی برای سیاستمداران است؛ مشاورین آنها که ملبّس به لباس روحانیون هستند،‌ در اثر نفرتشان نسبت به بهائیان بینایی و بصیرت خود را از دست دادهاند.[۳۰] 

ایران حتّی اکراه داشته که بگوید امر بهائی از ادیان دروغین است یا پیروان آن کافرند.  تصدیق این نکته که امر بهائی دین می‌باشد بمنزلۀ پذیرش این نکته است که آزادی دینی در ایران شامل جمیع جوامع دینی نمی‌شود.  معهذا،‌ سند محرمانۀ گلپایگانی دو مرتبه به “فعالیت‌های دینیِ” بهائیان اشاره می‌کند.  اگر بهائیان بزرگترین اقلّیّت دینی ایران را تشکیل می‌دهند،‌ در این صورت مستثنی کردن آنها از قانون اساسی ایران ناگزیر عمدی است.  حتّی ثابت‌قدم‌ترین منتقدین ایرانیِ رژیم به ندرت قادر بوده‌اند کلمۀ “بهائی” را بدون خوف از انتقادی برباددهنده یا زندگی و شغلی تباه‌شده،‌ بر زبان رانند.  یک نمونۀ شاخصِ آن،‌ مؤلّف ایرانی حقوق بشر و برندۀ جایزۀ صلح نوبل ۲۰۰۳،‌ شیرین عبادی،‌ است،‌ که در تک‌نگاری خود در مورد حقوق بشر در ایران،‌ بهائیان را به عنوان اقلّیّتی دینی بکلّی نادیده می‌گیرد.[۳۱]  امّا،‌ بنا به نظر کمیتۀ نروژی نوبل،‌ “و امّا دربارۀ آزادی دینی،‌ باید خاطرنشان ساخت که عبادی حقوق اعضاء جامعۀ بهائی را،‌ که از بدایت تأسیس آن همیشه دارای مشکلاتی بوده‌اند،‌ نیز مشمول آن می‌سازد.”[۳۲]  آنچه که در اینجا قابل توجّه می‌باشد نامیدن بهائیان به عنوان جامعه‌ای مذهبی است،‌ که رژیم قاطعانه ردّ کرده است.  امّا،‌ هیچ سند مستقلّی وجود ندارد که حمایت علنی عبادی از حقوق بهائیان ایرانی را تأیید کند.  اقبال لطیف از جمله نویسندگان غیرایرانی است که در این توطئۀ سکوت،‌ که توسّط اصلاح‌طلبان و مدافعین مسلمانِ حقوق بشر ترتیب یافته،‌ استثنایی به شما می‌رود.  در نشر ۵ اوتِ ۲۰۰۲ The Iranian،‌ لطیف اظهار می‌دارد:

بهائیان معمّایی در ایران هستند!  رژیم ایران،‌ که کوچکترین وقعی به حقوق اساسی مدنی آنها نمیگذارد،‌ با ردّ جمعیِ جوامع قوی ۰۰۰ر۵۰۰ نفری به عنوان صفحه| بینام فراموش شدهای از تاریخ ایران،‌ وقیحانه وجود آنها را انکار میکند…

… بهائیان مدّعی هستند که رسالت عالیۀ آنها چیزی جز حصول وحدت تشکّلیافته و روحانی کلّ ملل عالم نیست و این به نظر من یکی از بدیعترین ایدههای سدۀ نوزدهم بوده و هست.  زیرا پدید آمدن چنین الهامی در جامعۀ قرون وسطایی و عقبماندۀ ایران قاجاریه امری حیرتانگیز است…

… میتوان از مراسم و مناسک امر بهائی خود را جدا و مجزّا نگاه داشت،‌ امّا تردیدی نیست که این امر بسیار تفکّربرانگیز و راهنمایی برای ترکیب و تشکّل آیندۀ جهان است…

ایرانیان میتوانند نسبت به این واقعیت مباهات کنند که چنین دیدگاه جهانی بهاءالله در طهران قدم به عرصۀ وجود نهاد.  او یکی از بزرگترین نفوس بصیر و دوراندیش سدۀ نوزدهم  محسوب خواهد شد و ایرانیان باید قطعیّاً به این موضوع افتخار کنند.[۳۳]

 

شاید تنها راه حلّ داخلی برای عالم اسلام قرار دادنِ سوابق مبتنی بر سنّتش تحت‌الشّعاع اصول واضح و روشن مبتنی بر قرآن و حدیث به مدد حسّ اعاده شدۀ عقل و منطق و به کمک کاربرد بلندنظرانۀ قیاس و تشبیه است تا آن که سنّت و اصل در جهت اصول برابری که عموماً مورد تصدیق و تأیید قرار گرفته و حتّی از بررسی موشکافانۀ غیرمذهبی جان سالم به در خواهد برد،‌ هماهنگ و همراه شوند.  همانطور که بهائیان در سی سال گذشته اظهار داشته‌اند،‌ “حقوق بشر حقوق موهوبۀ الهیه است.”  این ممکن است الهیاتِ آغازین دنیامداری و دین‌جدایی[۳۴] باشد.  به هر تقدیر،‌ باید امر دیگری جایگزینِ تقسیم دیرین اسلامیِ جهان اسلام و جهان جنگ گردد.  زیرا اینها دوران و زمان جدید تاریخی است.

امّا این تفکّری آرزومندانه است.  بنا به گفتۀ قانع،‌ به رسمیت شناختن بهائیان در قانون اساسی ممکن است تقاضایی بیش از حدّ باشد،‌ “جامعۀ بین‌المللی بهائی و نمایندۀ ویژۀ وضعیت حقوق بشر ایران،‌ هیچکدام،‌ تقاضا نکرده‌اند که بهائیان ایران در فهرست اقلّیّت‌های مذهبی مذکور در قانون اساسی ایران قرار گیرند.  چنین کاری عواقب عظیمی برای ایران دارد،‌ چه که ممکن است چنین تلقّی شود که اولویت اسلام به وسیله شناسایی رسمی دیانتی بعد از اسلام مورد مصالحه واقع شده است.”[۳۵]  شناسایی رسمی جامعۀ بهائی ایران به عنوان اقلّیّتی دینی دارای محدودیت‌های مخصوص به خود در قانون بین‌المللی است که قانع آن را در موضع دیگری اظهار می‌دارد،‌ “این ما را به بُعد سیاسی دیگری رهنمون می‌سازد و آن فقدات تعاریف توافق‌شده‌ای برای “دین” یا “اقلّیّت” در قانون حقوق بشر است.”[۳۶]  اگرچه به حسّاسیّت‌های اسلامی باید احترام گذاشت،‌ امّا آنها مهم‌تر از ملاحظات حقوق بشر نیستند.  شگفت این که،‌ گاهی اوقات ارزش‌های غیرمذهبی می‌توانند عمومی‌تر از ارزش‌های مذهبی شوند.  در برخورد نظام‌های ارزشی مذهبی،‌ قانون بین‌المللی می‌تواند تنها حَکَم عملی باشد تا تعارض و اختلاف حلّ شود.  در اینجا،‌ تعارض یک‌جانبه است،‌ زیرا بهائیان حامیان قوی آزادی دین هستند.  بهائیان در بیان علنی “حقوق بشر حقوق موهوبۀ الهیّه است،‌” به نظر می‌رسد دین‌جدایی را تقدّس می‌بخشند،‌ در حالی که منشأ عقاید دین‌جداییِ حقوق بشر احتمالاً  در ارزش‌های دینی بوده است.

در مورد اسلام ایرانی،‌ بین لفّاظی‌های قانون اساسی در مورد احترام به حقوق اقلّیّت‌ها و واقعیت متداولِ اجتماعی ـ سیاسی فاصله‌ای قابل توجّه برقرار است.  در نتیجۀ رفتار ایران با اقلّیّت بهائی‌اش،‌ لطمۀ واقعی[۳۷] نهائی‌اش عبارت از صدمۀ جبران‌ناپذیر وارده به شهرت اسلام در انظار عامّۀ منتقدین است که بدون غور و بررسی اسلام را سخت و انعطاف‌ناپذیر مشاهده می‌کنند.  با مِلاکِ حقوق اقلّیّت،‌ مساعی ایران برای حفظ ارزش‌های اسلامی به ظنّ قوی آنها را منحرف ساخته است.  امّا،‌ اکثریت مسلمانان در ایران عمدهً بهائیان را پذیرفته‌اند،‌ چه که بهائیان احترام آنها را جلب کرده‌اند.  از قضای روزگار،‌ اقلّیّتی نیرومند (روحانیون تندرو) حقوق اقلّیّتی دیگر،‌ یعنی بهائیان،‌ را پایمال کرده‌اند،‌ در حالی که اصلاح‌طلبان،‌ با استثنائاتی چشمگیر،‌ عمدهً مسألۀ بهائیان را ندیده گرفته‌اند.

یک تحوّل مثبت این است که در سال ۱۹۹۸،‌ مجمع مرکزی وکلا در ایران،‌ در بذل مساعی جهت اجرای دیدگاه جامعۀ مدنیِ آقای خاتمی رئیس جمهور،‌  ادارۀ امداد حقوقی برای عرضۀ توصیه‌ها و هدایات حقوقی به گروه‌های مختلف از جمله بهائیان،‌ تأسیس کرده بود.[۳۸]  گزارش سال ۲۰۰۳ مدیریت امور مهاجرت و ملّیّت دربارۀ ایران اظهار می‌دارد:

در دو سال گذشته،‌ حکومت قدمهای مثبتی در شناسایی حقوق بهائیان،‌ و نیز سایر اقلّیّتهای مذهبی برداشته است.  در نوامبر ۱۹۹۹،‌ پرزیدنت خاتمی علنا اظهار داشت که احدی در کشور نباید به علّت اعتقادات مذهبی خود اعدام شود.  او افزود که او از حقوق مدنی جمیع شهروندان،‌ بدون توجّه به اعتقادات یا دیانت آنها،‌ دفاع خواهد کرد.  متعاقباً شورای تشخیص مصلحت نظام لایحۀ “حقّ شهروندی” را تصویب کرد،‌ و حقوق اجتماعی و سیاسی کلّیّه شهروندان و برابری آنها در مقابل قانون را مورد تأیید قرار داد.  در فوریه ۲۰۰۰،‌ بعد از تصویب لایحۀ مزبور،‌ رئیس قوّۀ قضائیه بخشنامهای را خطاب به کلّیّه دفاتر اسناد رسمی در سراسر کشور ابلاغ کرد،‌ که اجازه میدهد هر زوجی بدون آن که لزومی داشته باشد که گرایش مذهبی خود را اعلام کنند،‌ ازدواج خود را ثبت نمایند.  این اقدام به نحوی مؤثّر اجازه میدهد ازدواجهای بهائی در کشور ثبت شود.  قبلاً حکومت ازدواجهای بهائی را به رسمیت نمیشناخت،‌ که زنان بهائی را در مظان اتّهام روسپیگری قرار میداد.  در نتیجه اطفال حاصل از ازدواج بهائی مشروع محسوب نمیشدند و لهذا از حقوق موروثی محروم میگشتند.[۳۹]

 

امّا گزارش مزبور استمرار جلوگیری از دسترسی بهائیان به دانشگاه‌ها را تأیید می‌کند،‌ ” امّا،‌ آنها هنوز اجازه ندارند در دانشگاهها ثبت نام کنند،‌ چه که برگۀ مربوطه دارای چهار محلّ برای ادیان مختلف میباشد،‌ که امر بهائی هیچیک از آنها نیست.[۴۰]  دلیل این سیاست واضح است: “در سپتامبر ۲۰۰۱،‌ وزیر دادگستری گزارش منتشر کرد که تکرار می‌کرد که هدف سیاست حکومت همچنان اضمحلال نهائی بهائیان به صورت یک جامعه است.”[۴۱]  آنچه که موجب وخیم‌تر شدن اوضاع می‌شود سلسله‌ای از مقالاتی است که در روزنامۀ جام جم،‌ ارگان رسمی روحانیون تندرو،‌ انتشار یافت.  تا کنون،‌ سه مقاله انتشار یافته که اتّهامات کهنه و نو را با داستان‌های تخیّلی مربوط به افسانه‌های غیرتاریخی به هم بافته است.[۴۲]  عامل توازن چنین حملاتی،‌ ایرانیان با وجدانی است که از حقوق بهائیان دفاع می‌کنند.  شورای اروپا اخیراً اظهار داشته است:

بعلاوه شورا در مورد استمرار موارد نقض حقّ آزادی دین،‌ بخصوص در مورد بهائیان،‌ که دیانتشان در قانون اساسی به رسمیت شناخته نشده و با تبعیض جدّی بویژه در رابطه با تحصیل،‌ حقوق مالکیت و استخدام مواجهند،‌ نگران است.[۴۳]

 

تفکّر فعلی در ایران دوشاخه شدن روحانیون تندرو و اصلاح‌طلب را برملا می‌سازد.  نفوس برجسته‌ای چون عبدالکریم سروش،‌ محسن کدیور،‌ عبدالله نوری،‌ اکبر گنجی،‌ و ماشاءالله شمس‌الواعظین در زمرۀ صریح‌ترین و رُک‌گوترین اصلاح‌طلبانند،‌ و برخی از آنها مصائب بهائیان ایران را مورد بحث قرار داده‌اند.  حجّت‌الاسلام محسن کدیور،‌ فیلسوف،‌ عالم الهیات و دگراندیشِ ناراضی در دپارتمان فلسفۀ دانشگاه تربیت مدرّس ایران تدریس کرده و در سال ۲۰۰۲ محقّق مهمان در مطالعات حقوقی اسلامی در دانشکدۀ حقوق دانشگاه هاروارد بود.  او در حال حاضر ریاست انجمن ایرانی دفاع از آزادیِ مطبوعات را به عهده دارد.  کدیور در یک مصاحبه اظهار داشت:

قبل از هر امری،‌ حقوق بشر مقدّم بر دین است.  به عبارت دیگر،‌ مردم،‌ صرف نظر از دین یا اعتقاداتشان،‌ باید از حقوق اساسی بشر برخوردار باشند ـ احدی را نباید مجبور به مهاجرت کرد،‌ یا به قتل رساند،‌ یا شکنجه کرد.  ما چیزی به نام “حقوق بشر اسلامی” نداریم.[۴۴]

 

با این همه،‌ کدیور بعداً در ادامۀ کلامش گفت:

 

در ایالات متّحده،‌ از من سؤال شد که کدام کشور اسلامی را دموکراتیکتر میدانم.  جواب دادم،‌ ایران.  علیرغم آن که در این رژیم به زندان افتادم،‌ هنوز معتقدم که ایران دموکراتیک کشور در عالم اسلام و در خاورمیانه است.[۴۵]

 

امّا،‌ دیدگاه فردی بهائی که زندگی‌اش مستقیماً از اثرات سرکوب ایرانی متأثّر شده،‌ می‌تواند کاملاً متفاوت باشد.  اخیراً،‌ با فرد مطّلعی از ایران،‌ که به دلائل ایمنی نامش فاش نخواهد شد،‌ مصاحبه کردم.  جوابهای فرد مطّلع مزبور به ده سؤالی که مطرح شد ذیلاً بین علائم نقل قول ذک می‌شود:

  • مصائب امروزۀ بهائیان ایران را چگونه میتوانید به بهترین وجه توصیف کنید؟ “جامعه‌ای که در ۸-۷ سال اوّل  تحت حملات بغتی و حادّ قرار داشت و از ۱۷ سال قبل تا کنون تحت  فشار خاموش مداوم‌تری واقع بوده که اثراتش (در مقایسه با آنچه که در سالهای اوّلیه رخ داد) به مراتب بدتر بوده است.”

  • چه امری بهبود یافته،‌ چه وضعیتی به حال سابق باقی مانده،‌ چه چیزی بدتر شده است؟بهبود: در ۶-۵ سال گذشته برای بهائیان گذرنامه صادر شده است.  قبل از آن،‌ به آن [علّت] وقتی فردی بهائی (بخصوص در سال دوم انقلاب تا ۱۹-۱۸ سال بعد) تقاضای گذرنامه می‌کرد،‌ امکان نداشت به او داده شود.  در مدّت زمان مزبور تعداد گذرنامه‌هایی که برای بهائیان صادر شد،‌ چندان زیاد نبود.  و امّا وضعیّتی که به حال خود باقی مانده: هیچ استخدام دولتی صورت نمی‌گیرد،‌ هیچ اجازه‌ای برای ورود به دانشگاه صادر نمی‌شود،‌ سایر حقوق اجتماعی بهائیان به رسمیت شناخته نمی‌شود.  آنچه که بدتر شده: صِرفِ مرور زمان در این شرایط همه چیز را وخیم‌تر می‌سازد.  محرومیت از تحصیلات عالیه و از حضور فعّال در دانشگاه‌ها امر ناخوشایند و تلخی است که با پیوستن نسل جدید به نسل قدیم در این محرومیت،‌ بدتر و تلخ‌تر می‌شود.”

  • چون ایران هنوز بهائیان را از تحصیلات دانشگاهی ممنوع میسازد،‌ لطفاً دو دانشگاهی را که بهائیان تأسیس کردهاند توصیف نمایید. دانشگاه علمی آزاد: حدود ۱۷ سال قبل با کمک اساتید بهائی دانشگاه که از دانشگاه‌ها اخراج شده بودند،‌ تأسیس شد.  زمینه‌های مختلفی در این دانشگاه دایر است: مهندسی (عمران،‌ کامپیوتر)،‌ ریاضیات،‌ داروشناسی،‌ زبانها (انگلیسی،‌ عربی،‌ فارسی)،‌ روانشناسی،‌ جامعه‌شناسی،‌ حقوق و غیره.  جالب آن که،‌ بعضی از فارغ‌التّحصیلان این دانشگاه برای طیّ دورۀ کارشناسی ارشد در دانشگاه کارلتون کانادا پذیرفته شده‌اند.  معارف عالی: حدود هفده سال قبل تأسیس شد.  برنامه‌ آموزشی دانشگاهی در سطح کارشناسی تدوین گردید.  نیمی از دروس به آثار بهائی و نیم دیگر به سایر موارد اختصاص دارد،‌ از جمله: زبان عربی،‌ ادبیات فارسی،‌ زبان انگلیسی،‌ روانشناسی،‌ جامعه‌شناسی،‌ تاریخ،‌ فلسفه،‌ منطق و غیره.  از دانشجویان خواسته می‌شود که در موقع اکمال دروس خود،‌ پایان‌نامه بنویسند.  تا کنون یکهزار نفر از این مؤسّسه فارغ‌التّحصیل شده و یکهز نفر دیگر مشغول تحصیل هستند.”

۴ – آیا شیرین عبادی،‌ برندۀ جایزۀ صلح نوبل،‌ وعدۀ کمک به بهائیان داده است؟  اگر داده،‌ کجا چنین نکتهای را بیان کرده است؟  “همانطور که قبلاً در این خصوص صحبت کردیم،‌ من اطّلاعی ندارم.  به نظر نمی‌رسد احدی چنین چیزی را دیده باشد.”

۵- آیا هیچیک از سایر روشنفکران یا رهبران اخیراً در حمایت از حقوق بشرِ جامعۀ مصیبتزدۀ بهائی ایران کلامی ادا کردهاند؟  “بله،‌ کسی به نام توکّلی[۴۶] در مقاله‌ای در ایراننامه،‌ شماره ۲-۱،‌ زمستان ۱۳۷۹ و بهار ۱۳۸۰ مطالبی نوشت.  در واقع تصوّر می‌کنم شما این نسخۀ ایراننامه را بسیار جالب و در ارتباط با این مسأله بسیار مهم خواهید یافت.[۴۷]  عنوان این مقاله “بهائی‌ستیزی و اسلام‌گرایی در ایران ۱۹۵۵-۱۹۴۱” است.[۴۸]

۶- مبرمترین و فوریترین نیاز جامعۀ بهائی ایران در حال حاضر چیست؟  “استنباط من این است که مبرم‌ترین و فوری‌ترین نیاز جامعۀ بهائی ایران این است که جوانان به تحصیلات عالیه در دانشگاه‌های مرتّب رسمی دسترسی داشته باشند.  (باید دیگربار تأکید کنم که این قضاوتِ کاملاً شخصی من است.  سایر یاران ممکن است تفکّری کاملاً متفاوت داشته باشند.

۷ – جامعۀ بینالمللی برای مساعدت چه میتواند بکند؟  “(۱) معطوف ساختن توجّه تعداد هر چه بیشتری از اهل عالم،‌ بخصوص کسانی که در مناصب تصمیم‌گیری قرار دارند،‌ به محرومیت‌هایی که بهائیان ایران تحمّل می‌کنند.  (۲)مساعدت به مؤسّسات آموزش عالی فعلی که در جامعۀ بهائی ایران تأسیس شده است.”

۸-  محقّقین چگونه میتوانند به بهترین وجه از نفوذ خود برای آموزش عامّه مردم و کسب حمایت برای بهائیان ایران استفاده کنند؟  “جواب به این سؤال را خیلی دوست دارم.  در واقع تصوّر می‌کنم جواب به این سؤال را در پاسخی که به سؤال پیشین دادم،‌ بیان کرده باشم.  محقّقین با استفاده از مجاری موجود و در دسترس آنها (تماس‌های شخصی با سایر دانشگاهیان،‌ نوشتن مقالات،‌ ترتیب دادن مصاحبه‌ها و غیره) کارهای زیادی می‌توانند انجام دهند،‌ می‌توانند به اطّلاع جهان،‌ بخصوص دانشگاهیان،‌ برسانند که بهائیان ایران در ۲۳-۲۲ سال گذشته از تحصیلات عالیه محروم بوده‌اند.”

۹- بهائیان آمریکایی چگونه میتوانند به بهترین وجه به جامعۀ بهائی ایران کمک کنند؟  “به اعتقاد من بهترین راه برای کمک از طریق مجهودات دانشگاهی و علمی است.  اساتید بهائی می‌توانند به مؤسّسۀ معارف عالی برای تدوین دروسش کمک کنند.  آنها می‌توانند بزرگوارانه به دانشجویانی که در ایران هستند از طریق یادگیری از راه دور تعلیم دهند.  اگر در مقام و منزلت عالی‌تر دانشگاهی قرار دارند،‌ می‌توانند به فارغ‌التّحصیلان مؤسّسۀ معارف عالی و دانشگاه علمی آزاد کمک کنند که در دوره‌های کارشناسی ارشد در دانشکده‌های آنها پذیرفته شوند.”

۱۰- بالاخره،‌ آیا جامعۀ بهائی ایران “پیامی| دارد که به جامعۀ بینالمللی ارسال دارد؟  “مطمئنّاً من در مقامی نیستم که پیام بهائیان ایران را به سایر احبّاء در سراسر عالم منتقل نمایم.  امّا،‌ می‌توانم تجسّم کنم که چنین پیامی اینگونه خواهد بود: با هدایت آثار مبارکه،‌ و بیت‌العدل اعظم،‌ ما می‌دانیم که چرا تمام تجربیّات ۲۵ سال گذشته رخ داد و ما تمام سعی خود را به کار می‌بریم که پیامی را که حضرت بهاءالله با این وقایع برای ما می‌فرستند دریابیم،‌ و مشتاقیم که موفّقیّت خواهران و برادران خود در خارج از ایران را در ترویج پیام حضرت بهاءالله،‌ در بنای شالودۀ اتّحاد عالم،‌ در ترقّیّات علمی و اجتماعی آنها مشاهده کنیم.  هرچه شما توفیق بیشتر کسب کنید،‌ ما مسرورتر و برخوردار از اعتماد بیشتر خواهیم شد.”[۴۹]

این مصاحبه با مکاتبه‌کننده‌ای بهائی از ایران در اینجا برای اوّلین مرتبه منتشر می‌شود.  این مصاحبه ارزیابی  صادقانه و منصفانۀ وضعیت جاری را منعکس می‌سازد و صحّت اطّلاعات بیان شده در این مقاله را تا حدّ زیادی به ثبوت رسانده و آنها را به روز می‌رساند.  همانطور که فرد مطّلع مزبور دقیقاً بیان می‌کند،‌ این مصاحبه کاملاً غیررسمی است و هیج موضع رسمیِ مؤسّسه‌ای بهائی را منعکس نمی‌سازد.  خود مصاحبه ممکن است مختصر و محدود،‌ و فاقد دیدگاهی جامع‌تر دربارۀ وضعیت جاری باشد که بهائیان ایران در آن گرفتارند.  فی‌المثل،‌ مصاحبه‌شونده ممکن است بر مشکلاتی که جوانان بهائی در کسب تحصیلات عالیه با آن مواجهند ـ به عنوان نسل جدید ستمدیدگان ـ تأکید کرده باشد و به این ترتیب آنچه را که به ظنّ قوی مواضیع مبرم‌تری است که جامعۀ بهائی ایران به طور اعمّ با آن مواجه است،‌ کوچک جلوه داده باشد.  با این حال،‌ بیت‌العدل اعظم در پیام ۲۶ نوامبر ۲۰۰۳ ابتکار و چاره‌اندیشی جامعۀ بهائی ایران در تأسیس دانشگاه علمی آزاد و مؤسّسۀ معارف عالی را اینگونه مورد تأیید قرار دادند:

در سطح دانشگاهی مؤسّسۀ علمی آزاد را بنیان نهادید.  اگرچه این اقدام جوابگوی احتیاجات هزاران جوان بهائی که هنوز بیرحمانه از فیض تحصیل در ایران محرومند نیست،‌ امّا مایۀ افتخار است که امروز بعضی از فارغالتّحصیلان آن مؤسّسه در دانشگاههای معتبر جهان به ادامۀ تحصیلات عالیۀ خود مشغولند.

 

به این ترتیب “مسألۀ بهائیان” جهان اسلام را (نه بکلّی امّا در بُعد وسیعی) با امتحانی مواجه ساخته که ادّعاهای اسلام در مورد مدارای دینی به اثبات برسد،‌ مورد مصالحه قرار گیرد،‌ یا اصلاح شود.  “اعلامیۀ فعالان فرهنگی و سیاسی ایرانی در ارتباط با طرق مساعدت به مقاومت ملّی در مقابل تهدیدات خارجی” که در تاریخ ۱۹ مه ۲۰۰۳ انتشار یافت[۵۰]،‌ نارضایتی گستردۀ روشنفکران و اندیشمندان ایرانی از وضعیت امور در ایران را،‌ که مسألۀ بهائیان نشانۀ آن است،‌ منعکس می‌سازد.  همانطور که افشاری خاطرنشان می‌سازد،‌ “تجربه نشان می‌دهد که ترکیب اسلام با دولت مدرن،‌ شهروندانش را در هزارتوی متّحدالمرکزِ هرمنوتیک گرفتار و سرگردان ساخته است.”[۵۱]  عملاً،‌ احتمالاً نیروی قانون بین‌الملل خواهد بود که نهایتاً کاربرد محدودیت‌های اسلامی در مورد بهائیان را محدود خواهد ساخت،‌ همانطور که تا حدّی در ایران رخ داده است.  اعم از این که برای دولتی اسلامی امکان داشته باشد که حقوق کاملی را به دیانتی اعطاء کند که اساساً با آن مخالف است و،‌ به این ترتیب،‌ دارای بزرگترین مشکل در امر مدارا می‌باشد،‌ مسألۀ بهائی مستلزم بحث بیشتر در زمینۀ اسلام و اقلّیّت‌ها می‌باشد.

 

[۱]  پیام دوست یک برنامۀ رادیویی تحت حمایت مالی جامعۀ بهائی است که برای مستمعین فارسی‌زبان در ایران و خارج از آن پخش می‌شود.  نشانی آن در اینترنت http://www.bahairadio.org/farsi/Enginfo.asp است.

[۲]  توضیح مترجم:  اشاره به بیان حضرت بهاءالله در لوح دنیا (دریای دانش, ص۸۸): “امروز بر کلّ لازم و واجب است تمسّک نمایند به آنچه که سبب سموّ و علوّ دولت عادله و ملّت است.”

[۳]  قوانین سختگیرانۀ پاکستان علیه احمدیّه, که خود را مسلمانان متّقی و پرهیزگار محسوب می‌دارند, مربوط به موضوع است.  در این قوانین ادّعای میرزا غلام احمد به وصول وحی  باعث شده که هیچ احمدی حق نداشته باشد علناً به اجرای اصول اسلامی بپردازد.  نگاه کنید به وجدان و اکراه: مسلمانان احمدی و درستآیینی در پاکستان (Conscience and Coercion: Ahmadi Muslims and Orthodoxy in Pakistan) اثر آنتونیو آر گوآلتیری (Antonio R. Gualtieri) (مونترآل, گوئرنیکا, ۱۹۸۹), و احمدیّون: جامعه, جنس, و سیاست در جامعهای مسلمان (The Ahmadis: Community, Gender, and Politics in a Muslim Society) اثر گوآلتری (مونترال: انتشارات دانشگاه مک‌گیل ـ کوئین, ۲۰۰۴)

[۴]  Nazila Ghanea, Human Rights, the U.N. and the Baha’is in Iran (Oxford: George Ronald, 2002).  See also Paul D. Allen, “The Baha’is of Iran: A Proposal for Enforcement of International Human Rights Standards,” Cornell International Law Journal ۲۰, no. 337 (1987).

[۵]  توضیح مترجم: لغتی که نویسنده به کار برده synergistic است که در معنای لغوی, اصطلاحی مربوط به اصول عقاید مسیحی و به این معنی است که ارادۀ انسانی و روحی قدسی الهی با هم معاضدت می‌کنند تا رستگاری یا احیاء روحانی را باعث شوند.

[۶]  نگاه کنید به Baha’is Decry Cultural Cleansing in Iran, سرویس خبری عالم بهائی, ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۴ در اینترنت به نشانی زیر:  http://news.bagai.org/story.crm?storyid=323

[۷]  گزارش سازمان ملل متّحد در مورد آزادی مذهبی در ایالات متّحده, نوشتۀ عبدالفتّاح آمور: http://www.religioustolerance.org/un_int02.htm.  آمو, به عنوان گزارشگر ویژه در زمینۀ مدارا و آزادی مذهبی به کشورهای استرالیا, چین, آلمان, یونان, هندوستان, ایران, پاکستان, سودان و ایالات متّحده سفر کرده است.  او از ۲۲ ژانویه تا ۶ فوریه ۱۹۹۸ از ایالات متّحده بازدید کرده است.

[۸]  فی‌المثل نگاه کنید به “اکتشاف” اثر کریستوفر باک در Blackwell Companion to the Qur’an, ed. Andrew Rippin (Oxford: Blackwell, forthcoming).

[۹]  مورد اوّل معلول مورد دوم است.

[۱۰]  برای ملاحظۀ مطلبی در مورد پدیده‌شناسی ادّعای حضرت بهاءالله نگاه کنید به Eschatology of Globalization: Baha’u’llah’s Multiple-Messiahship Revisited اثر کریستوفر باک مندرج در Studies in Modern Religions, Religious Movements and the Babi-Baha’i Faiths  ویرایش موشه شارون (Leiden: Brill, 2004; Numen Book Series: Studies in the History of Religions 104), صفحه ۱۷۸-۱۴۳

[۱۱]  نگاه کنید به An Essay on Scholarship, Human Rights, and State Legitimacy: The Case of the Islamic Republic of Iran  اثر رضا افشاری مندرج در فصلنامۀ حقوق بشر (Human Rights Quarterly) شماره ۱۸ (۱۹۹۶), ۳:۵۴۴-۵۹۳

[۱۲]  St. Jean d’Acre

[۱۳]  در مورد نمادگرایی بهائی نگاه کنید به Paradise and Paradigm: Key Symbols in Persian Christianity and the Baha’i Faith (Albany: State University of New York Press, 1999)   اثر کریستوفر باک

[۱۴]  بعد از زمان تحریر نسخۀ اوّلیۀ این مقاله, قطعنامۀ دیگرِ سازمان ملل متّحد در تاریخ ۲۰ دسامبر ۲۰۰۴ به تصویب رسید.  قطعنامۀ مزبور که با حمایت مالی کانادا مطرح و با هفتاد و یک رأی در مقابل پنجاه و چهار رأی تصویب شد از ایران خواست “جمیع اَشکال تبعیض مبتنی بر زمینه‌های دینی را از میان ببرد.”  این قطعنامه “تداوم تبعیض علیه نفوس متعلّق به اقلّیّت‌ها, از جمله مسیحیان, کلیمی‌ها, اهل تسنّن, و تبعیض فزاینده علیه بهائیان, از جمله موارد دستگیری‌ها و بازداشت‌های خودسرانه, ممنوعطت اجرای مراسم عبادی و اجرای علنی امور جمعی, بی‌اعتنایی به حقوق مالکیت, انهدام اماکنی که از لحاظ مذهبی اهمّیّت دارند, تعلیق فعالیت‌های اجتماعی, آموزشی, و مرتبط با جامعه, ممنوعیت دسترسی به تحصیلات عالیه, اشتغال, حقوق بازنشستگی, و سایر مزایا” را مورد انتقاد قرار داد.  نگاه کنید به UN expresses Concern about Iran’s Baha’is, سرویس خبری عالم بهائی, ۲۲ دسامبر ۲۰۰۴, http://news.bahai.org/story.cfm?storyid=341.  همچنین نگاه کنید به Iran: Country Faces New UN General Assembly Censure On Human Rights اثر رابرت مک‌ماهون, رادیو آزاد اروپا, ۱۸ دسامبر ۲۰۰۴ به نشانی زیر: http://www.rferl.org/featuresarticle/2004/11/ad3018b7-a8f7-49ef-a363-954cc97e7c58.html

[۱۵]  نگاه کنید به Baha’i International Community Lauds Passage of UN Resolution on Human Rights in Iran, سرویس خبری عالم بهائی, ۲۱ نوامبر ۲۰۰۳, new.bahaiworldnews.org/story.dfm?storyid=259

[۱۶]  Reza Afshari, Human Rights in Iran: The Abuse of Cultural Relativism (Philadelphia: University of Pennsylvania Press, 2001) 279

[۱۷]  Convention   (کنوانسیون)

[۱۸]  Natan Lerner

[۱۹]  Natan Lerner, Religion, Beliefs, and International Human Rights (Maryknoll, NY: Orbis, 2000), 52

[۲۰] Mohamed S. M. Eltayeb, A Human Rights Approach to Combating Religious Persecution: Cases from Pakistan, Saudi Arabia and Sudan (Antwerp: Intersentia, 2001), 19 and 22.

[۲۱]  Civil death  که رضا افشاری از آن مایر Ann Mayer در Human Rights in Iran, ۱۲۶, نقل می‌کند.

[۲۲]  Baha’i International Community, The Baha’i Question: Iran’s Secret Blueprint for the Destruction of a Religious Community: An Examination of the Persecution of the Baha’is of Iran (New York: Baha’i International Community, 1999), 49 (facsimile) and 50-51 (translation).  For a translation and facsimile, see “Iran’s Secret Blueprint for the Destruction of the Baha’i Community,” The Baha’i World, 2002, http://www.bahai.org/article-18-3-14.html.

[۲۳] See Tahirih Tahririha-Danesh, “The Right to Education: The Case of the Baha’is in Iran,” in Baha’i-Inspired Perspectives on Human Rights, ed. Tahirih Tahririha-Canesh (Juxta Publishing , 2001), http://www.juxta.com/humanrights-electronic-section11-1.pdf.

[۲۴] Baha’i Open University

[۲۵]

[۲۶]  ترجمه ـ پیام “یوم میثاق ۲۶ نوامبر ۲۰۰۳: خطاب به پیروان حضرت بهاءالله در مهد امرالله” مندرج در Baha’i Library Online ۴ دسامبر ۲۰۰۳, http://bahai-library.com/?file=uhj_day_covenant_2003.html

[۲۷] World Federalist Organization, Campaign to End Genocide, “Baha’i in Iran,” http://www.endgenocide.org/genocide/bahai.html.

[۲۸] Afshari, Human Rights in Iran, ۱۲۸

[۲۹] Latif, “Medieval Ignorance.”

[۳۰] Afshari, Human Rights in Iran, ۱۵۶-۱۵۷

[۳۱] Shirin Ebady, History and Documentation of Human Rights in Iran, trans. Nazila Fathi (New York: Bibliotheca  Persica Press, 2000), chapter 20, “Freedom of Thought, Conscience and Religion.”

[۳۲] Nerwegian Nobel Committee, “Biography: Shirin Ebadi,” http://www.nobel.se/peace/laureates/ 2003/ebadi-bio-html.

[۳۳] Latif, “Medieval Ignorance.”

[۳۴] Secularism

[۳۵] Ghanea, 221

[۳۶] Ibid., 202

[۳۷] Injury-in-fact توضیح مترجم: این اصطلاح به معنای لحاظ کردن شروع زمانی است که لطمه حقیقهً وارد می‌شود, صرف‌نظر از زمانی که لطمۀ مزبور افشاء می‌گردد. (اصطلاح حقوقی)

[۳۸] Country Information and Policy Unit, Immigration and Nationality Directorate, Home Office, “Country Assessment-Iran 2003,” ۵.۳۲, October 2003, http://www.ind.homeoffice.gov.uk/ppage.asp?section=178

[۳۹] Ibid., 6.81

[۴۰] Ibid., 6.25

[۴۱] Ibid., 6.82

[۴۲] نامۀ شخصی دکتر فریدون وهمن به تاریخ ۲۸ نوامبر ۲۰۰۳

[۴۳] Council of the European Union, “General Affairs and External Relations Council 13/14 October 2003.  Conclusions on Human Rights – Iran,” press release, 17 October 2003, http://www.scoop.co.nz/stories/WO0310/S00192.htm.

[۴۴] Camelia Entekhabi-Fard, “Once-jailed Cleric Seeks Major Changes in Iran,” ErosaiaNet interview with Mohsen Kadivar, 10 April 2003, http://kadivar.com/Htm/Farsi/News/News-820506-1.htm.

[۴۵] Ibid.

[۴۶]  اشاره به محمّد توکّلی, استادیار تاریخ در دانشگاه ایالتی ایلینوی است.  توکّلی حدّ اقل دو کنفرانس در مورد مصائب جاری بهائیان ایران داشته است: “اسلامیت و ضدّیت با بهائی” (بحث میزگرد انجمن مطالعات شیخی, بابی و بهائی, جلسۀ سالانۀ انجمن مطالعات خاورمیانه, ۱۶ نوامبر ۲۰۰۰), و “خود به عنوان دیگری: ذهن‌گرایی ایرانی و شناسایی و عدم شناسایی بهائیان” (انجمن مطالعات ایرانی, جلسۀ سالانۀ انجمن مطالعات خاورمیانه, واشنگتون, دی سی, ۲۱ نوامبر ۱۹۹۹).

[۴۷]  مکتوب شخصی با پست الکترونیک, ۱۵ دسامبر ۲۰۰۳

[۴۸] Mohamed Tavakkoli Targh, “[On the Baha’is of Iran],” Iran Nameh ۱۹ (۲۰۰۱), ۱-۲:۷۹-۱۲۴.  Iran Nameh is published by the Foundation for Iranian Studies (Bethesda, MD.)

[۴۹]  مکاتبۀشحصی, پیام الکترونیک مورّخ ۲۱ دسامبر ۲۰۰۳

[۵۰]  “Declaration of Iranian Cultural and Political Activists Regarding Ways to Assist National Resistance Against Foreign Threats,” ۲۶ May 2003, http://www.payvand.com/news/03/may/1133.html.

[۵۱] Afshari, Human Rights in Iran, ۳۰۰

 

images81762053-70167158

Comments are closed.