پیام بهنام ابراهیم زاده از زندان به همسرش

همسر عزیزم زبیده جان در آغاز درود بی پایان بر شما و مقاومت و پایداری بی پایان شما
این نامه را خطاب به شما می نویسم.
اما قبل از اینکه از بی حقوقی هایی که در این زندان جهنمی توسط زندانبانان بر ما زندانیان روا می شود برایت بگویم ٫اجازه بدهید در آستانه سالروز مرگ رفیق و همرزم عزیزمان شاهرخ زمانی فقید که در همین زندان جهنمی رجایی شهر به طرز مشکوکی جان باخت یاد کنیم . یاد کنیم از کسی که در راه دفاع از طبقه کارگر تا دم مرگ لحظه ای آرام ننشست و کوتاه نیامد.
همسر عزیزم زبیده جان
بعد از برگشتن از مرخصی به زندان جهنمی گوانتاناموای رجایی شهر(گوهردشت سابق)بارها خواستم چیزی بنویسم ولی نمیدانم چرا هر بار که دست به قلم بردم احساس ناتوانی می کردم.ناتوان از نوشتن حتی یک کلمه .اما امروز سرانجام مجاب شدم که بنویسم.
خوب می دانی که مسئولین قضایی زندان در ادامه آزار و اذیتهای کین توزانه بدون اینکه اجازه بدهند پیگیر معالجات پزشکی ام بشوم ٫دیگربار مرا به بند دو دارالقرآن بین زندانیان عادی و شرور و خطرناک برگرداندند. انتظار داشتم با وجود تعریف و لایحه جرم سیاسی و قانون تفکیک جرائم ۶۷سازمان زندانها مرا به بند سیاسی برگردانند.
مسئولان به خیال خود با این رفتارهای سادیسم وارشان می خواهند روحیه مبارزه٫مقاومت و ایستادگی ما را در هم بشکنند. آنها از هر حربه ای برای درهم شکستن روحیه ما استفاده می کنند تا دست از مبارزه و خواسته های انسانیمان برداریم.
مسئولان قضایی و امنیتی باید بدانند٫اگر آنها یک مبارز وطن پرست یک فعال کارگری حقوق بشری را به زندان انداخته اند مطمئنا هرگز نمی توانند و قادر نخواهند بود حس مبارزه و انسانیت را در وجود او از بین ببرند. این فشارها و ادامه اذیت و آزارها ایمان و توان ما را در امر مبارزه محکم تر و راسخ تر می کند. باید بدانند لحظه ای از آرمان انسانی مان دست نخواهیم کشید و همچنان امنیت شغلی کارگران را دنبال و با هر اجحافی در حق کارگران و کودکان کار مبارزه می کنیم و دغدغه های حقوق بشری و ارتقا منزلت و معیشت کارگران و بهبود وضعیت کودکان کار اولویت مبارزه و فعالیتم خواهد بود.
زبیده جان همسر صبورم
مسئولان زندان حتی داروهایی که با هزینه شخصی بالایی از بیرون تهیه کرده بودم با وجود داشتن مجوز ورود به زندان اجازه ندادند که با خود به داخل زندان ببرم.اما جالب است که بدانید مواد مخدر از نوع شیشه و شیره به راحتی وارد زندان می شود. همین چند روز پیش چند زندانی عادی بنام قهرمان عباس پور ٫مازیار شریفی و موسی موسی زاده و سامان شیراوند در بند دو دارالقرآن در عین مصرف مواد و کشف آن به بندهای دیگر زندان منتقل شدند.
حتما جریان کشف مواد مخدر از سید نجم الدین حسینی مسئول بند سابق ۲ و خواهرزاده داریوش امیریان مدیر داخلی زندان و برادر امیریان در بهار ۹۴ که یادت نرفته است تعجب نکن.
همه این موارد از زدوبند قرص ٫خرید و فروش مواد و وارد کردن وسایل ممنوعه و مواد ٫حتی فروش اتاقهای دو متری و تختی که زندانیان روی آن استراحت می کنند و می خوابند و دهها موارد غیرقانونی دیگر از اجیرکردن زندانی برای پیاده کردن نقشه قتل زندانیان دیگر٫ضرب و شتم زندانیان توسط پاسداربندها و مسئولان زندان ٫مرگ مشکوک و سیستماتیک دهها زندانی در این چند سال از جمله شاهرخ زمانی ٫سیامک بنده لو٫بازرسی بندها توسط گارد زندان همراه با رعب و وحشت و درکل نقض مکرر سیستماتیک حقوق بشر به رویه ای عادی تبدیل شده است.
ضمنا از وقتی که تلفنهای زندان را دیجیتالی و محدود کرده اند و بنام به اصطلاح حمایت از خانواده های زندانیان هزینه تماسها را بسیار بالا برده اند٫قیمت گوشی اندروید نزدیک به بیست میلیون تومان شده و این در کنار وارد کردن مواد برای مسئولان زندان به تجارت خوبی تبدیل شده است.
راستی این را هم باید اضافه کنم مسئولان زندان هیچ امکاناتی اعم از یخچال و تلویزیون و کولر و مواد بهداشتی در اختیار ما زندانیان نمی گذارند و زندانی خود باید با قیمتهای چند برابر وسایل مورد نیاز تهیه و بخرد.اما جالب اینکه مسئولین زندان به تازگی اعلام کرده اند یخچال و وسایلی که زندانیان با هزینه شخصی خود تهیه کرده اند بخاطر مصرف بالای برق جمع آوری می کنند. این یعنی فشار و اذیت و آزار بیشتر و در تنگنا قرار دادن بیشتر زندانیان .
همسر عزیزم
شرم آور اینکه هر زندانی که اعدام و یا قصاص می شود وسایل شخصی اش را به نفع زندان مصادره می کنند.
در کنار همه این بی حقوقی ها و اجحافها زندانیان عادی از حق استفاده از آزادی مشروط٫عفو مشروط٫مرخصی محرومند. تعداد زیادی از این زندانیان زیر فشار بازجویان و ماموران آگاهی و یا به علم قاضی قصاص و اعدام محکوم شده اند از ادامه این وضع خسته شده اند و آرزوی این را دارند هر چه زودتر قصاص بشوند.
اما چیزی که جدای از همه این موارد حال مرا دگرگون و ناراحت کرد قصاص و اعدام همبندیانم از جمله مهدی کشاورز٫محسن خان محمدی و بچه های کرد سنی مذهب از جمله شهرام احمدی و کاوه شریفی و همراهانشان بود.
من از اوین تارجایی شهر با این جماعت بودم. آنها قربانی سیاستهای سادیسم وار وحشیانه ضدانسانی وار حاکمان بی تدبیر شدند.
همسر عزیزم
اینجا اتفاقات دیگری هم همیشه در حال رخ دادن است. از محروم کردن حق تحصیل ما سیاسیها از قطع مکرر آب و جیره بندی آب و گرفتن پول بابت اطاقهایمان و درگیریهای مرگبار بین زندانیان و گروهها و باندهای وارد کننده مواد مخدر ٫خودکشی و تعداد بیشماری از زندانیان بخاطر عدم رسیدگی پزشکی و بی توجهی مسئولان کاملا زمینگیر شده اند.
مریضیها واگیردار هپاتیت و اچ آی وی شدید و فراگیر است .
تعداد زیادی بر اثر عدم رسیدگی پزشکی همچون مهدی ایاز جان خود را از دست می دهند.تعدادی هم چون برای مسئولان زندان دردسر ساز و مشکل آفرین بودند ٫مسئولان زندان آنها را بطرز مشکوکی از بین برده اند نمونه سیامک بنده لو و ثابت شربتی
وضعیت بهداشت و غذا را نپرس هیچ تعریفی ندارد. اکثر زندانیان بر اثر بی کیفیتی و غیربهداشتی بودن غذا از ناراحتیهای گوارشی دهان و لثه رنج می برند. وضعیت فروشگاه و بوفه
هم هیچ تعریفی ندارد. نزدیک به دو ماه است هیچ گوشت سبزی و میوه ای وارد زندان و بند نشده است تازه اگر وارد هم بشود تاریخ مصرف گذشته خورده و با قیمتهای سرسام آور و چند برابربه زندانیان فروخته می شود .
همسر عزیزم
می دانم با این حرفها و درددلها مشغولیات و درگیریهای ذهنی ٫احساسی و نگرانیهای زیادی را برایت درست کرده ام . از این بابت تنها چیزی که می توانم بگویم متاسفم که شرایط زندگی دشوارمان را بیش از پیش سخت تر کرده ام و تو مجبوری تمام بار این سختیها را به تنهایی به دوش بکشی
متاسفانه دستگاه قضایی با وجود بیماری مادر پیرم و نیمای عزیز و ادامه مراجعات پزشکی خودم با تمدید مرخصی ام موافقت نکرد. اکنون در زندان هم هیچ اقدامی برای پیگیری و رسیدگی به وضعیت پزشکی ام انجام نداده اند.
وقتی در هفتم شهریور ماه اجبارا به زندان برگشتم تو مجبور شدی نیما را برای پیگیری معالجاتش به بیمارستان ببری برای ثبت نام مدرسه و خرید لوازم التحریر و لباس و موارد دیگر اقدام بکنی .پدر و مادر پیر و مریضم تنها ماندند و این در حالی است که مادر مریضم بشدت به حضور من نیاز داشت که پیگیر معالجاتش می شدم خودت هم در وضعیت خوبی نیستی من شرمنده از اینکه در این روزهای سخت و دشوار در کنارت نیستم .دستان گرم و توانمند تو را می فشارم و از تو می خواهم همچون گذشته محکم و استوار و با اقتدار بمانی و امیدوار به تغییر و چشم اندازهای روشن در آینده ای نه چندان دور
به امید ایرانی آزاد و آباد بدون دزد و غارتگر
همسر زندانی ات بهنام ابراهیم زاده
زندانی سیاسی از زندان جهنمی فوق امنیتی رجایی شهر
بند ۲دارالقرآن
شهریور ۹۵

Comments are closed.