رنج نامه ای از افسانه بایزیدی زندانی سیاسی کرد

من همان افسانه ایی هستم که به مدت ٩٠ روز با هر شیوه ایی وباهر وسیله ای شکنجه وعذابم دادند. در اولین روزهای بازداشتم میزان شکنجه آنقدر زیاد بود که توان راه رفتن نداشتم، پاهایم وپشتم سیاه وکبود شده بود. اودر قسمت دیگری ازاین رنج نامه نوشته است،من افسانه کُردستانم٬ یک دختر جوان کُرد از خطۀ کردستان محروم ایران که در یک قشر فقیر جامعه متولد شدەام و با بی عدالتی و ستم های این حکومت مکار آشنا شدم. در دوران بازجویی هر بار که کلام خدا را به زبان می آوردم بیشتر شکنجه می شدم٬ اما مدام می گفتند در اطلاعات خدا وجود ندارد و خدا اینجا کیلویی چند بهت بفروشیم میخوای؟ دو بار حداقل بیش از چندین ساعت از دست و پا آویزانم کردند.در تمام مدت زمان بازداشت بازجویی و شکنجه چشم بندی بر روی چشمانم بسته بود که اکنون چشمانم آسیب دیده است .مدت ۴سال میباشد با بیماری تنگ نفسی دست و پنچه نرم می کنم که برای گرفتن اعتراف کپسولم را بهم نمی دادند تا عذاب بکشم. تمام روشهای غیر انسانی و غیرقانونی برای گرفتن اعتراف از من بکار گرفته شد بیش از سه ماه در سلولهای انفرادی بازداشتگاه اطلاعات بوکان و ارومیه بودم٬ تهدید به تجاوزجنسی شدم، تهدید به مرگ، و تهدید به زندان کردن قبله گاهم مادرم٬ در قسمت دیگری از این رنج نامه آمده است :
من همان دختر کردستانم که دیگر چیزی برایم مهم نیست تا از دست دهم دیگر من را به شکنجه٬ تهدید به تجاوز٬زندان و تبعید محکوم کردند و بدترینهارا بر سرم آوردند دیگر نه ترس و نه واهمه ای ندارم پس حق من است که واقعیتها بیان شود.من افسانه، همان دختر دانشجوی کُرد، که اکنون در زندان کرمان از حق هرگونه ملاقات و ارتباط تلفنی با خانواده ام محروم هستم و امروز لطف یک دوست و یک خواهر کُرد بود٬ این نامه را بیرون از زندان میفرستم تا شاید گوشه ای از دردهایم را گفته باشم و داستان مرگ و زندگی ام را بشنوید.ولی ظلم پایدار نخواهد ماند بلکه خیلی زود ریشه کن خواهد شد………….
افسانه بایزیدی
زندان مرکزی کرمان

Comments are closed.