بحثی درباره ی یک فقره از کلمات مکنونه

 
ایمان مطلق آرانی

شاید یکی از پیچیده ترین فقرات کلمات مبارکه ی مکنونه که شبهات زیادی را برای خواننده ایجاد میکند این کلمات مکنونه است که میفرمایند: 
ای دوستان من – آیا فراموش کرده‌اید آن صبح صادق روشنی را که در ظلّ شجره انیسا که در فردوس اعظم غرس شده جمیع در آن فضای قدس مبارک نزد من حاضر بودید ؟ و بسه کلمه طیّبه تکلّم فرمودم و جمیع آن کلماترا شنیده و مدهوش گشتید و آن کلمات این بود * ( ای دوستان ) رضای خود را بر رضای من اختیار مکنید و آنچه برای شما نخواهم هرگز مخواهید و با دلهای مرده که بآمال و آرزو آلوده شده نزد من میائید * اگر صدر را مقدّس کنید حال آن صحرا و آن فضا را بنظر در آرید و بیان من بر همه شما معلوم شود.” 

من کار خود را به مانند هر تحقیقی با پرسش آغاز میکنم، و سعی میکنم که به پاسخی برای آن بیابم. پس میپرسم: چه چیز را فراموش کرده ایم؟ آن مکانی که همه ی اهل بشر در آنجا بودند کجاست؟ بخشی از پاسخ خود را در کتب و صحف ادیان سالفه پیدا میکنیم.
خداوند در قران کریم در سوره ی اعراف آیه ی ۱۷۲ میفرمایند: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ ” 
مضمون بیان مبارک به فارسی چنین است: “و چون پروردگارت زاد و رود بنى‏آدم را از پشتهاى ایشان برگرفت، و آنان را بر خودشان گواه گرفت [و پرسید] آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند چرا، شهادت مى‏دهیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [حقیقت‏] بى‏خبر بودیم.” 

حضرت بهالله نیز اشاره به همین آیه و یا بهتر بگویم اشاره به همین روز دارند که در آنجا خداوند از جمیع شجره ی آدم قول به توحید گرفته شد همه نیز تصدیق کردند. آن صبح صادق نیز که در آن این قول گرفته شده است را در اصلاح اسلامی عالم ذر یا به صورت خاص روز الست میگویند. در خصوص این مسئله دو رای وجود دارد، اولین رای قول محدثین است که فهم عینی از این آیه و آن روز کردند و قائلند که پیش از خلقت، بنی آدم نزد خداوند حاضر شدند و این شهادت را از ایشان گرفتند و بنابراین صبح صادق همان اول لااول خلقت است. رای دیگر این است که منظور از فجر ظهور، اظهار امر هر یک از پیامبران است که فرضاً در این دور، منظور از فجر ظهور ، اظهار امر حضرت اعلى بود که به طلوع آفتاب و بلند شدن روز که در واقع اظهار امر حضرت بهاءالله بود بشارت دادند. 
 « … عالم ذرّ هم که مشهور است در بعثت انبیاء بود ، مادون آن موهوم و از ظنون و در حین ظهور کلّ خلق در صقع واحدند و بعد به قبول وعدم قبول صعود و نزول و حرکت و سکون واقبال واعراض مختلف می شوند . مثلا حقّ جل جلالّه به لسان مظهرظهور می فرماید : الستُ بربّکم ؟ هر نفسی به قول « بلی » فائز شد او از اعلی الخلق لدی الحقّ مذکور » ( یاران پارسی ص۴۱)
به استناد بیان جمال مبارک که « یوم الست سرمدی است وبزم آن روز فیروز مستمر وابدی » حضرت عبدالبهاء به این اشعار استناد واستشهاد می فرمایند که: 

سائلی مر عارفی را گفت کی/ تو بر اسرارحقیقت برده پی

هیچ یادت آید از روز الست/ گفت آری چونکه اندر وی بُد است

عارفی دیگر که برتر رفته بود/دُرّ اسرار معانی سُفته بود

گفت آن یوم خدا آخر نشد/مادر آن یومیم وان قاصر نشد .

(نک: منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد سوم لوح شماره ۳۰۴)

حضرت عبدالبهاء در لوحی می فرمایند : 

« مراد ازآن عبارت فقره کلمات مکنونه ، یعنی صبح صادق روشن ، فجر ظهوراست که حضرت اعلی تجلّی فرمودند ، و مراد ازآن شجره مبارکه ، جمال قدم است ومراد از آن فضاء فضای دل و جان است و حضور خلق عبارت از حضور روحانی است نه حضور جسمانی وندای الهی در فضای دل وجان بلند شد وچون خلق هوشیارنشدند ،لذا مدهوش گشتند . ( نک : مجله پیام بهائی شماره ۲۷ص۴)

در لوح حجّ شیراز تصریح شده است ، وقتی امر می فرمایند که به سنّت مرسلین وسجیّه مقربین بگوید : « لبیک الّهم لبّیک و سعدیک والّنور بین یدک » ( آثار قلم اعلی ج۴ص۸۹-۹۰) تاکید می فرمایند که : 

« بهذا الکلمه تُجیبُ ربّک حین الّذی استوی علی العرش ونادی الممکنات بقوله الستُ بربّکم وانّ هذه لسرّ هذا انتم فی اسرار ربّکم تتفکرون بل تشهد بعین الفطره لتشهد حیئذ یکون مستویا علی اعراش الموجودات وینادی بانّه لا اله الا انا المهیمن القوم.» ( همان ماخذ بالا )

 مضمون :« به این کلمات ندای پروردگارت را اجابت می کنی موقعی که بر عرش بنشست و ممکنات را به کلام« الست بربّکم » ندا کرد واین سرّ است اگر در اسرارپروردگار تفکّر نمائید بلکه اگر بهمین فطرت نگاه کنید ، همین الّان هم او را برعرش موجودات جالس بینی که ندا میکند : نیست خدائی جز من که مهیمن وقیّومهستم »  بنا برااین ، در یوم الست که در هر ظهور تکرار می شود، این عهد از جمیع گرفته می شود . اول کسیکه به گفتن « بلی »توفیق یابد، او آدم اوّل ، بدیع آن دور ، اوّل من خلق الله در دور آن مظهر ظهور است . 

حضرت عبدالبهاء در اشارتی لطیف می فرمایند که« باء » اوّل حرفی است که بر لسان موجودات جاری شد ، زیرا کمه «بلی » در جواب حضرت احدّیت برزبان آنها جاری شد . 

« الباء اوّل حرف نطقت به السن الموحدّین وانشقّت به شفه المخلصین فی کور الظهور والاختراع . بل اوّل حرف خرج من فم الموجودات وقامت به افواه الممکنات فی مبداء التکوین و الابداع عند ما خاطب الحق سبحانه و تعالیخلقه فی ذرّ البقاء ونادی الست بربّکم قالو بلی » ( نک : مکاتیب ج۱ص۴۴ من مکاتیب عبدالبهاء ص۳۸)

مضمون : ( حرف « ب » اولین حرفی است که یکتا پرستان به آن سخن گفتند ولبان مخلصین در دوره ظهور به آن باز شد ، بلکه اوّلین حرفی است که از دهان موجودات خارج شد ودهان ممکنات درابتدای خلقت، زمانی که خداوند در عالم ذرّ ندای « الست بربّکم» بر آورد ، به آن تکلّم نمود)

حضرت عبدالبهاء تکرار این یوم الست رابه گونه ای دیگربیان می فرمایند : 

« … خاک افسرده ، ریاض باقیّه شد وارض میّته حیات ابدّیه یافت . گل و ریاحین عرفان روئید وسبزه نوخیز معرفت الله دمید . عالم امکان مظهر فیوضات رحمان شدو بزم الست آراسته گشت . کاس میثاق به دور آمد وصلای عمومی بلند شد .قومی سرمست آن صهبای الهی شدند وگروهی محروم از موهبت عظمی …. شما اییاران رحمانی ، به شکرانه ربّ ودود زبان گشائید وبه حمد وستایش جمال معبود پردازید که از این کاس طهور سر مستید و از این جام صهبا پر نشئه و انجذاب . » (آیات الهی)
شجره ی انیسا نیز دو معنا مفهوم میشود، همانطور که مشهور است درخت انیسا همان درخت رازیانه است که در واقع درخت کوتاه و خوشبویی است که فاقد سایه ایست، بنابراین مراد از آن ذات اقدس الهی است. همینطورمیتواند مراد از شجره ی انیسا همان درختی نیز باشد که در جبل فاران (کوه سینا) با حضرت موسی روحی له الفدا سخن گفت. و این شجره در فردوس اعظم که منظور همان بهشت یا بهترین جای بهشت است که در فارسی به آن پردیس یا پاردیس و یا باغ عدن که در انگلیسی Paradise میگویند است. 
حضرت عبدالبهاء نیز در یکی از مناجات های خود اشاره به همین روز میکنند، چنانچه میفرمایند: “هُو الابهی ای مهربان یزدان من محض عنایت روح وجود دمیدی و خلعت حیات بخشیدی و از چشمه هدایت نوشانیدی و ندای الست به سمع این عبد رسانیدی و بانگ سُبحان رَبِّی الابهی مسموع فرمودی و در ظلّ شجره انیسا مأوی دادی و از کأس میثاق نوشانیدی و به فضل مخصوص مخصّص داشتی و به فوز عظیم موفّق نمودی حال ای پروردگار این مسکین را عَلَم مبین فرما و این حزین را در افق منیر روشن کن توئی فضّال و مهربان . ع ع “
بازگردیم به مفهوم عالم ذر، همانطور که گفتیم بسیاری از محدثان آن را واقعی گرفته اند که در آن روز بنی بشر به وحدانیت خداوند (توحید) شهادت داده اند، اما معدودی با اشاره به آیه ی شریفه ی سوره ی روم “ فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا” این قول را همان ودیعه ای گرفتند که که خداوند در فطرت انسانها قرار داده است و به نظر من نگاه دوم معقولتر مینماید و منظور از عالم ذر همان حقائق و تعینات و تشخصات و استعداد و قابلیت انسان در مرات علم الهی است. 
و اما در ادامه اشاره به سه کلمه ی پاک میکنند که به واسطه ی شنیده شدن جمیع بی هوش شدن. مفهوم کلمه یکی از کلیدی ترین و دشواترین مفاهیم است که باید مورد تحقیق قرار گیرد. مفهوم لوگوس در یونانی به دو معنای عقل و نطق دلالت دارد. اینکه ارسطو میگفت:” انسان حیوان ناطق است” با اینکه بگوئیم ” انسان حیوان عاقل است” هم معنایی دارد. چرا که تفکر بدون کلمه محقق نمیشود و امکان پذیر نیست و از آن طرف بدون وجود عقل، کلمه و نطق پدید نمیاید؛ در واقع کلمه بدون وجود عقل چیزی جز آوا یا صوت نیست. به مانند دیوانه ای که بیان کلمات یا نطق او شکل هذیانی به خود گرفته که تنها صوت و آوا است و نه بیانی معاندار. به همین وجه هم هست که کلمه ی logic یا منطق از logos یا همان نطق گرفته شده است. پس معلوم افتاد که مفهوم کلمه در اصالت خود با عقل در ارتباط است و یا بهتر بگوئیم خود عقل است. در اصطلاح حکمای قدیم “کلمه” واسطه فیض حضرت قدیم بالذات به حادث بالذات است و اول صادر از عقل را “عقل اولیه” و “مشیت اولیه” و کلمه ی اولیه نامیده اند. لذا از مظاهر ظهور الهیه به کلمه و کلمه الله نیز تعبیر شده است زیرا ایشان را اول صادر از ذات قدیم و واسطه ی فیض الهی و مظهر ظهور الهیه میدانند. فرضاً در انجیل میخوانیم: ” در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود همه چیز به واسطه ی او آفریده شده…” همینطور در قران نیز از حضرت عیسی تحت عنوان کلمه یاد شده است چنانچه حق میفرماید:” إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ” یعنی “چنین بود که فرشتگان گفتند اى مریم خداوند تو را به کلمه خویش که نامش عیسى مسیح فرزند مریم است و در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان [الهى‏] است، بشارت مى‏دهد” و همینطور در سوره ی نساء مکتوب است “ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ…” یعنی “مسیح عیسى بن مریم فقط پیامبر خدا و کلمه اوست” در قران سی و سه بار از لفظ کلمه استفاده شده است و همانطور که معروف است ما قران را (کلمه الله) میدانیم. کلمه ای که از دهان مبارک حضرت رسول خارج شد ولی کلمه ی خداوند بود، گویی دهان حضرت رسول وسیله ای شد تا کلام خداوند به صوت در آید و شنیده شود به مانند نی ای که از خود نایی ندارد و به واسطه ی دم نی نواز است که صدایی از خود بیرون میدهد. البته معلوم است که هر نی هم توانای آنرا ندارد که به دست نی نواز از آن آوایی استماع شود. 
اما اشاره به سه کلمه میشود که شرح آنرا چنین میفرمایند: “ای دوستان، رضای خود را بر رضای من اختیار مکنید و آنچه برای شما نخواهم هرگز مخواهید و با دلهای مرده که بآمال و آرزو آلوده شده نزد من میائید”
حق مقام دوستی با خود را برای خلق خواسته است و ایشان را حبیت خود خطاب خود میکند، دوستی که آنچه شرط بلاغ است را به او گفته است و آن شرط بلاغ این سه کلمه است: 
١- رضاى خود را بر رضاى من اختیار مکنید.
٢ آنچه را که براى شما نخواهم هرگز مخواهید.
٣- و با دلهاى مرده که به آمال و آرزو آلوده شده نزد من میایید
رضای حق در چیست؟ 
رضا در لغت به معنای خوشنودی است و قالب این است که همراه با کلمه ی تسلیم میآید یکی از مراحل سلوک که سالک در آن هر حادثه‌ای را نتیجۀ مشیت الهی می‌بیند است. به همین جهت هم هست که حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
هوالله ای بنده ی حق راضی به قضا باش و به آنچه او مقدر فرموده خشنود گرد، همچو گمان مدار که آنچه آرزوی انسان است خیر انسان است.چه بسیار آرزو که عدو جان است ،پس امور را به ید قدرت حق تسلیم نما و از خود خواهش مدار. البته فضل حق شامل گردد وآنچه خیر و صلاح است حاصل شود. والبهاء علیک “
“ای دوستان من در سبیل رضای دوست مشی نمائید و رضای او در خلق او بوده و خواهد بود * یعنی دوست بی رضای دوست خود در بیت او وارد نشود و در اموال او تصرّف ننماید و رضای خود را بر رضای او ترجیح ندهد و خود را در هیچ امری مقدّم نشمارد * فتفکّروا فی ذلک یا اولی الافکار.”
ای مغروران باموال فانیه بدانید که غنا سدّیست محکم میان طالب و مطلوب و عاشق و معشوق * هرگز غنی بر مقرّ قرب وارد نشود و بمدینه رضا و تسلیم در نیاید مگر قلیلی * پس نیکوست حال آن غنی که غنا از ملکوت جاودانی منعش ننماید و از دولت ابدی محرومش نگرداند * قسم باسم اعظم که نور آن غنی اهل آسمان را روشنی بخشد چنانچه شمس اهل زمین را”
مختصر اینکه مقام رضا همان است که  اگرچه همه ی انبیاء و رسولین هر یک مثل اعلی هستند اما حضرت ایوب نمونه ی معروف آن است چنانچه در قران نیز ذکر آن رفته است و به همین جهت هم هست که حضرت عبدالبهاء جلّ ثنائه در لوح آقا محمّد رضا شیرازی میفرمایند قوله الاحلی: “حقیقت رضا اعظم موهبت جمال ابهی است ولی تحقّق این صفت که اعظم منقبت عالم انسانی است مشکل است چه که  بسیار صعب و سخت است حین امتحان معلوم و واضح گردد “ (مائده آسمانی جلد پنج صفحه ی ۳۵۵)
شاید به معنایی بتوان گفت که آن دو کلمه ی دیگر نیز در ذیل کلمه ی “رضا” قرار میگیرند. چرا که اگر فرد به مقام رضا فائض شود معلوم است که جز آنچه حق برای او خواسته است نمیخواهد، و اسیر نفس اماره نیز نمیشود که سبب مردگی دل او شود. با این حال سرتاسر کلمات مبارکه ی مکنونه و دیگر آثار به دقت و با مثالهای مبرهن ذکر آن رفته است که چگونه میتوان قلبی پاک داشت و چه اعمالی سبب آن میشود که قلب آلوده شود، قلبی که محل اجلال حق است چنانچه در فقره ای دیگر میفرمایند: “ای پسر خاک جمیع آنچه در آسمانها و زمین است برای تو مقرّر داشتم مگر قلوب را که محلّ نزول تجلّی جمال و اجلال خود معیّن فرمودم

Comments are closed.