مسئله ی توهین و سب و لعن در ادیان

ایمان مطلق آرانی

بیگمان همگان میدانند که تاکید شدیدی به ادب و پرهیز از استفاده ی الفاظ رکیک در همه ی ادیان شده است چه در دیانت زرتشت که مبتنی بر سه اصل “پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک” است و همینطور حضرت عیسی پیوسته پیروان خود را به اخلاق حسنه دعوت می‌کرد و اناجیل اربعه متى، لوقا، مرقس و یوحنا حاوى زندگى حضرت مسیح و تعالیم وى مى‌باشد. دو کتاب‌اعمال رسولان و نامه هاى رسولان و مکاشفات یوحنا نیز حاوى نبوات و تعالیم این دیانت است. راهنمائى‌هاى اخلاقى در اناجیل اربعه غالباً بصورت حکایات است که در ضمن آنها تقریرات اخلاقى نیز زیارت میشود. در قران مجید نیز خداوند به صراحت در آیه ۱۰۸ سوره انعام سب و دشنام به دشمنان را جایز ندانسته و فرموده است: ولا تسبوا الذین یدعون من دون‌الله؛ و کسانی که غیرخدا را می‌خوانند، دشنام مدهیدو همچنین خداوند می‌فرماید: و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سالما؛ و هنگامی که بی‌خردان و سفیهان آنان را مخاطب قرار می‌دهند، می‌گویند سلام و با بی‌اعتنایی و بزرگواری از کنار آنان می‌گذرند. (فرقان، آیه ۶۳) همچنین آنان وقتی با کاری بیهوده و لغو مواجه می‌شوند که بی‌خردان انجام می‌دهند با کرامت از کنار آن عبور می‌کنند. خداوند می‌فرماید: و اذا مروا باللغو مروا کراما. (فرقان، آیه ۷۲) در دیانت بهایی نیز از آثار حضرت بهالله همین مفاهیم استخراج میشود. چنانچه در کتاب عهدی میفرمایند: ” براستی میگویم لسان از برای ذکر خیر است او را بگفتار زشت میالائید.عَفَااللّهُ عَمّا سَلَفَ از بعد باید کلّ بما ینبغی تکلّم نمایند . از لعن و طعن و مَا یَتَکَدّرُ بِهِ الْاِنسان اجتناب نمایند ” و یا در جایی دیگر میفرمایند: -” یا اهل بها شما مشارق محبّت و مطالع عنایت الهی بوده و هستید لسان را به سبّ ولعن احدی میالائید و چشم را از آنچه لایق نیست حفظ نمائید آنچه را دارائید بنمائید اگر مقبول افتاد مقصود حاصل و اِلّا تعرّض باطل ذَرُوْهُ بِنَفْسِهِ مُقْبِلِیْنَ اِلَی اللّهِ الْمُهَیْمِنِ الْقَیُّوْمِ سبب حزن مشوید تا چه رسد بفساد و نزاع امید هست در ظلّ سدره عنایت الهی تربیت شوید وَبِمَا اَرَادَهُ اللّهُ عامل گردید همه اوراق یک شجرید و قطره های یک بحر”. ( لوح مبارک بشارات ص ۵-١۴ و لوح مبارک اشراقات ص ٧۶ مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی “. “شما بالعکس معامله نمائید یعنی زخم ستمکاران را مرهم نهید و درد ظالمانرا درمان شوید اگر زهر دهند شهد دهید اگر شمشیر زنند شکر و شیر بخشید اگر اهانت کنند اعانت نمائید اگر لعنت نمایند رحمت جوئید د رنهایت مهربانی قیام نمائید و باخلاق رحمانی معامله کیند و ابداً بکلمه رکیکی در حقّشان زبان نیالائید “.(ص ٩-٢٢٨ ج ٣ امر و خلق )

در قران مجید از هفت دسته از افراد نام برده شده است که ایشان دشنام میدهند که این افراد عبارتند از:
و اذا خاطبهم الجاهلون (فرقان، آیه ۶۳  بیخردان و جاهلان و سفهیان

فیسبوا الله عدوا بغیر علم. (انعام، آیه ۱۰۸ ) نادانان و بی دانشها

مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلَا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَاللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (بقره، آیه ۱۰۴وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا (نساء آیه ۶۴) کافران و کسانی که به خودشون ظلم میکنند در واقع که در سوره ی نساء مراد یهودیان است.

بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَهٍ مِنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِنْ دُونِ ذَلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ لَا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لَا تُنْصَرُونَ قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ تَنْکِصُونَ مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ  (المومنون ۶۳تا ۶۷) افراد مستکبر، مترفان و بدمستان از ثروت.
وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَتْهُمْ آیَهٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَمَا یُشْعِرُکُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا یُؤْمِنُونَ (الانعام، آیه ۱۰۸) مشرکین و کسانی که قسم دروغ میخورند و معجزه میخواهند، اما حتی اگر برایشان معجزه هم آورده شود معلوم نیست که ایمان بیاورند. 

خداوند در قران همچنین معاشرت با این افراد را منع کرده است چنانچه میفرمایند: ولا تطع… هماز مشاء بنمیم… عتل بعد ذلک زنیم؛ اطاعت مکن… کسی را که بسیار عیبجویی و به سخن‌چینی آمد و شد می‌کند،… علاوه بر اینها کینه‌توز و پرخور و خشن و زنازاده است! (قلم، آیات ۱۰ و ۱۱ و ۱۳)

امیرمؤمنان امام علی(ع) می‌فرماید: من سمع بفاحشه فابداها کان کمن أتاها؛ آنکه سخن یا عمل زشتی بشنود و بازگویش کند مانند کسی است که آن را گفته یا انجام داده. (شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابی الحدید ج۲۰، ص۲۷۳، ح۱۶۰)

خداوند در آیه ۱۰۴ سوره بقره گرفتاری دشنام‌دهندگان به عذاب دردناک آخرتی را وعده می‌دهد که چنین وعده‌ای به معنای آن است که چنین رفتاری به عنوان گناه کبیره است. چنانکه در آیات ۶۴ و ۶۷ سوره مؤمنون می‌فرماید که ناسزاگویی و دشنام نسبت به خدا و آیات الهی و پیامبر(ص) موجب عذاب اخروی می‌شود.
حضرت محمد (ص) همچنین می‌فرماید: یا عائشه ان الفحش لو کان ممثلا لکان مثال سوء؛ ای عایشه اگر فحش به صورت انسانی متمثل می‌شد حتماً بد انسانی بود. (الکافی، ج۲، ص۳۲۶)
امام معصوم(ع) می‌فرماید: من فحش علی أخیه المسلم نزع الله منه برکه رزقه و وکله الی نفسه و افسد علیه معیشته؛ کسی که به برادر دینی‌اش فحش دهد خداوند برکت را از روزی او برمی‌دارد و او را به حال خود رها می‌کند و زندگانی را بر او تنگ می‌گیرد. (الکافی، ج۲، ص۳۲۶)
پیامبر خدا(ص) می‌فرمایند: چهار نفرند که عذاب آنها سبب زیاد شدن عذاب دوزخیان می‌شود… و یکی از آنها مردی است که با فحش (بدزبانی) دنبال لذت‌جویی است که پیوسته چرک از دهان او در جهنم روان و سبب زیاد شدن عذاب دوزخیان می‌شود. (مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۸۲)

در دیانت بهایی نیز متشابهاً به این مسائل توجه شده است و پرهیز و دوری گزیدن از این افراد را از مومنین خواسته است. چنانچه میفرمایند: 
ای دوست در روضه قلب جز گل عشق مکار و از ذیل بلبل حبّ و شوق دست مدار مصاحبت ابرار را غنیمت دان و از مرافقت اشرار دست و دل هر دو بردار (کلمات مکنونه فارسی) 
همچنین میفرمایند: دانای آسمانی میفرماید گفتار درشت بجای شمشیر دیده میشود و نرم آن به جای شیر. کودکان جهان از این بدانایی رسند و برتری جویند. ( پیام آسمانی جلد یک صفحه ی نود)
و یا میفرمایند:” لسان از برای ذکر حق است حیف است به غیبت بیالائید و یا بکلماتی تکلم نمائید که سبب حزن عباد و تکدر است.” (همان)
و یا میفرمایند: ” لسان شفقت جذاب قلوب است و مائده روح و بمثابه ی معانی است از برای الفاظ و مانند افق است برای اشراق آفتاب حکمت و دانایی” (همان)
و همچنین میفرمایند: ” گفتار باید بمثابه ربیع باشد تا اشجار وجود سبز و خرم شوند یک کلمه اثرش ماند اریاح ربیع است کلمه ی دیگر بمثابه سموم” (همان) 
و همچنین در لوح مبارک مقصود میفرمایند: “از برای هر کلمه روحی است لذا باید متکلم و متبین ملاحظه نمایند و بوقت و مقام کلمه القاء فرمایند چه که از برای هر کلمه اثری موجود و مشهود. 
و همچنین میفرمایند: ” یک کلمه بمثابه نار است و آخری بمثابه نور و از هر دو در عالم ظاهر لذا باید حکیم دانا در اول بکلمه ای که خاصیت شیر در او باشد تکلم نماید تا اطفال روزگار تربیت شوند و بغایت قصوای وجود انسانی که مقام ادراک و بزرگی است فائز گردند. 
و همچنین میفرمایند: ای جمال الیوم باید بمحبّت و مرحمت و خضوع و خشوع و تقدیس و تنزیهی ظاهر شوید که احدی از عباد از اعمال و افعال و اخلاق و گفتار شما روائح اعمال و گفتار امم قبل استشمام ننماید که بمجرّد استماع کلمه ای یکدیگر را سبّ و لعن مینمودند.  انّا خلقنا النّفوس اطواراً  بعضی در اعلی مراتب عرفان سائرند و بعضی دون آن. (اقتدارات و چند لوح دیگر صفحه ی ۲۱۹
همچنین حضرت عبدالبهاء در این خصوص میفرمایند: از خطای اَحدی دَم نزنید. در حقش دعا کنید و به مهربانی به اصلاح خطایش بپردازید. نظر به مُحسنات کنید، نه به سیئات… اگر شخص دَه صفت مذموم داشته باشد و یک صفت حمیده، به این یک صفت ناظر باشید و آن دَه را فراموش کنید. کلمه‌ی ناسزا در حق اَحدی بر لسان نرانید اگر چه دشمن باشد.

همچنین در کلمات مکنونه فارسی میفرمایند: ای پسر من صحبت اشرار غم بیفزاید و مصاحبت ابرار زنگ دل بزداید * من أراد ان یأنس مع اللّه فلیأنس مع احبّائه و من أراد ان یسمع کلام اللّه فلیسمع کلمات اصفیائه.

با توجه به این مختصر معلوم شد که مسئله ی استفاده از کلمه تا چه میزان اهمیت داشته و با توجه به آیات قرانی و نصوصی که از آثار طلعات مقدسه ذکر شد معلوم شد که باید به چه نحو سخن گفت و حتی از افرادی که از کلمات رکیک استفاده میکنند باید دوری گزید و یا آنکه با ایشان با بزرگواری و متانت رفتار کرد. 
در فرهنگ عربی و قرآنی، فحش و دشنام با واژگانی چون «سب»، «راعنا»، «تهجرون» و «عتل» بیان و از آن نهی شده است. خداوند به صراحت در آیه ۱۱ سوره حجرات، دشنام و القاب زشت دادن به مومنان را موجب قرار گرفتن در زمره ستمگران دانسته و از آن نهی کرده است.
فحش در اصطلاح علم اخلاق و فرهنگ قرآن، هر آن چیزی است که طبع سلیم از آن بیزار است و عقل سلیم آن را نقصان می‌داند: ما ینفر عنه الطبع السلیم، ویستنقصه العقل المستقیم؛ راغب اصفهانی فحش را چیزی می‌داند که قباحت آن عظیم است، حال قول باشد یا فعل: الفحش، و الفحشا،‌ والفاحشه؛ ما عظم قبحه، من الافعال و الاقول (مفردات الفاظ قرآن کریم، ذیل واژه فحش)
خداوند در قران میفرمایند: اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاهَ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ.(عنکبوت، آیه ی ۴۵) همانطور که ملاحظه میشود کلمه ی فحشاء در کنار المنکر قرار گرفته است، و این تفکیک نشان از آن دارد که فحشا جدای از عمل زشت است. در واقع نسبت میان فحش و منکر، عموم و خصوص مطلق است؛ زیرا هر فحشی منکر است ولی هر منکری فحش نیست، بلکه تنها نوعی از منکرات و زشتی‌هاست که از مصادیق فحش است.
اما با تمام این اوصاف ما شاهد آن هستیم که بعضاً در آثار و نوشته جات مظاهر مقدسه ی الهی که در کتب ایشان مندرج است، الفاظ و لغاتی وجود دارد که میتوان آنها را به فحش تعبیر کرد. که دراینجا به چندی از آنها اشاره میکنیم. 
فرضاً حضرت بهالله به شخصی به نام شیخ محمد باقر که از علمای اصفهان بود لقب ذئب یعنی گرگ را داده است، و به پسرش شیخ محمد تقی معروف به شیخ نجفی و یا آقا نجفی لقب ابن ذئب یعنی پسر گرگ داده شده است. به راستی چرا این لقب به این فرد داده شده است؟ مگر گرگ چه صفتی دارد و وی چه صفتی داشت که این دو بر هم منطبق مینمود؟ حضرت عبدالبهاء در کتاب مکاتیب جلد سوم صفحه ی ۱۲۵ چنین مسئله را توضیح میدهند: “… این قضیّه بسیار سبب حقد و حسد علمای سوء شده بقسمیکه صبر و تحمّل بر باد رفته در هر نفسی آتشی افروزند و فتنه‌ئی بر پا نمایند و بانواع وسائل جهله قوم و هزله و رذله پر لومرا بر ریختن خون مظلومان تشویق و اجبار نمایند یکی از آن علماء سوء شخصی موجود در اصفهان نجفی و پدرش چون بخون حضرت سلطان الشهداء و محبوب الشهداء دست بیالود حضرت بهاءاللّه پدر را ذئب و پسر را ابن ذئب لقب فرمود هر کس متحیّر بود که حکمت این لقب چه چیز است

و چه خواهد کرد تا آنکه در این ایّام ظاهر شد بدایت این فتنه از جهلای امّت و علمای سوء در ایران در ولایت رشت در ماه مارس سنه ١٩٠٣ که مطابق ماه محرّم سنه ١٣٢١ واقع برپا گشت اوّل علمای جهلا عوام خلق را از اراذل و اوباش تشویق بر تالان و تاراج احباب کردند و تحریض بر اذیّت و جفا اشرار بطمع غارت اموال مانند گرگ بر اغنام الهی هجوم نمودند و یکنفر از احبّای الهی را که تازه فوت نموده از زیر خاک بیرون آوردند قطعه قطعه کرده آتش زدند و حال آنکه آنمظلوم با جمیع خلق در مدّت حیات بوفا و ملاطفت کبری سلوک مینمود و جمیع اهالی مملکت حتّی اعداء و نفس علمای جهلا بر حسن اخلاق و اطوار و امانت و محبّت آن بزرگوار شهادت میدادند و میگفتند که این شخص بزرگوار است و خوش رفتار و وفادار ولی بهائیست و جرمش این بود که بهائی یعنی زمینی بود آسمانی گشت جسمانی بود روحانی شد ناسوتی بود لاهوتی گردید سبحان اللّه چه قدر عجیب است که قرآن را تلاوت مینمایند و وصایا و نصایح الهی را میشنوند با وجود این درنده و خونخوارند و این سبعیّت را از لوازم شریعت غرّا میشمرند و اسلامرا در نظر جمیع ملل رذیل و رسوا مینمایند.”
بنابراین معلوم است که صفت درندگی و خونخواری در این شخص برجسته بوده است که حضرت بهالله ایشان را به گرگ تشبیه کرده اند. همچنین گفتنی است که در نمادشناسی و در کتب اساطیری گرگ صفت افراد قلدر و خیانکار و فرصت طلب و زورگو است. 
و یا همچنین به میرمحمدحسین امام جمعه که در همین حوادث حاضر بود و همدست با شیخ محمد باقر، لقب رقشا (یعنی مار گزنده) داده شده است. حضرت ولی امرالله در توقیعات مبارکه صفحه ی ۱۸۸چنین میفرمایند: ” … پرده ی حیا آن سفیه مجنون بالمره بدرید و بر اصل شجره بهتانی نماند که وارد نیاورد. بتمام قوی بر قلع و قمع و تحقیر و تزئیف آئین مقدس برخاست و بنشاط و امیدی زاید الوصف کوس انقراض آتیه ی امر حی لایموت را بر ملا بکوبید. بدشمنان داخل و خارج بپیوست و چون رقشاء زهر جفا به هامیان امر بها بچشانید. تیغ بجگرگاه فدائیان اسم اعظم زد ….” باری میر محمد حسین که لقب قشاء گرفت چنین شخصی بود، اهل افتراء و بهتان و تهمت زدن و قاتل بسیاری از بهائیان. مار در اساطیر و کتب قدیمی استعاره به شخصیتی حق‌ ناشناس، تسبیحگو از ریا و قلدر و تجاوزگر است. 

همچنین در برخی از آثار بهاالله دیده شده است که ایشان بندگان را (اغنام الله) به معنی گوسفندان خدا نامیده است. برای همین عده ای از کسانی که مطالعاتی در مورد ادیان نداشته اند و یا کم داشته اند و یا به دیده ی انصاف نگاه نکرده اند با شنیدن این سخن ناراحت شده و نتیجه می گیرند که بهائی ها انسان نیستند و حیوان هستند.حال آنکه اگر ما به کتاب انجیل نگاهی بیندازیم و اگر آنرا قبول داشته باشیم جملات این چنینی پیدا می کنیم. که در ذیل چندی از این آیات را می آورم.

اول پطرس ۵:۴ – تا در وقتی که رئیس شبانان ظاهر شود تاج ناپژمرده جلال را بیابید

یوحنا ۱۰:۱۶ –  و مرا گوسفندان دیگر است که از این آغل نیستند، باید آنها را نیز بیاورم و آواز مرا خواهند شنید و یک گله و یک شبان خواهند شد.

تفسسیان ۴:۱۱.۱۲ – و او(مسیح)  بخشید بعضی رسولان و بعضی انبیاء و بعضی مبشرین و بعضی شبانان و معلمان را .

اعمال ۲۰:۲۹.۳۰ –زیرا من می دانم که بعد از رحلت من گرگان درنده به میان شما در خواهند آمد که بر گله ترحم نخواهند نمود. و از میان خود شما مردمانی خواهند برخاست که سخنان کج خواهد گفت تا شاگردان را در عقب خود بکشند.
همان طور که ملاحظه کردید شبان لقبی است که عیسی مسیح به انبیاء داده و در برابرش به اصحاب خود لقب گوسفند داده است و همچنین به دشمنان دین را لقب گرگ داده است و منظور از آن این یست که انبیاء فی الواقع چوپان هستند و یارانش گوسفند بلکه اینها حالت تشبیهی دارد. گفتنی است از امام صادق (ع) سؤال از ناقه صالح شد، آن حضرت فرمود «نحن ناقه الله» یعنی مائیم ناقه خدا البته مقصود آن حضرت این بوده است که چون ناقه صالح پیغمبر که ناقه الله بوده، دچار ظلم و آزار قوم لدود واقع شده آن حضرت و سایر ائمه اطهار هم چون گرفتار ظالم ستمکاران بوده اند خودشان را از لحاظ مظلومیت به ناقه صالح تشبیه فرموده اند.

همچنین میخوانیم در لوح کربلائی محمد رمان قزوینی که حضرت بهالله میفرمایند: قل من کان فی قلبه بغض هذا الغلام فقد دخل الشیطان علی فراش امه کذلک نلقی علیکم القول من هذه السدره المرنفمه المتعالی المحمود.” 

حدیثی از حضرت امیرالمومنین است که مضمون آن این است که شیطان با مادر دشمن زنا میکند. دقیق جمله چنین است ” إنّ الشیطان یزنى بأمّهات المبغضین لعلىّ(علیه السلام)” ( تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۷۶; صحیح بخارى، ج ۳، ص ۱۳۲۱) آیت الله سید صادق روحانی در توضیح این روایت میگوید: در روایات متواتر معصومین (علیهم السلام) مى خوانیم که دشمن امیرالمؤمنین (علیه السلام)، زنازاده است و از آنجا که واژه شیطان در قرآن کریم، در مورد انسان هم به کار رفته، بنابراین مراد از شیطان در روایت مذکور، انسان شیطان صفتى است که با مادر دشمن على (علیه السلام) زنا مى کند; هم چنین احتمال مى رود که مقصود از شیطان در روایت مذکور، ابلیس باشد چرا که عامل زنا بوده و عامل زنا، زناکار محسوب مى شود چه در برخى مواقع، علّت یک عمل از انجام دهنده آن عمل، قوى تر است.
همانطور که ملاحظه شد ظاهر هر دو که یکی از حضرت بهالله است و دیگری از حضرت امیرالمومنین یکی است. و بعد از آن بنده تفسیر یکی از علمای مسلمان شیعه را نیز آوردم که تفسیر یک متخصص مسلمان را هم بدانیم. اما از نظر دیانت بهایی اصلاً وضع چنین نیست و اساساً و از بنیاد حضرات متوجه نه مفهوم مندرج در نص حضرت بهالله شده اند و نه روایت حضرت امیر. در دیانت بهایی اولاً شیطان تعریف دارد و چیزی جز آنچه در ظاهر حضرات علام فهمیده اند است. چنانچه میفرمایند: “شیطان عبارت از قوای طبیعت است که …به نفس اماره تعبیر شده…” (امر و خلق ۲ ص ۱۶۵) و یا در جای دیگر میفرمایند: “بگو اهریمنان در کمینگاهان ایستاده اند ، آگاه باشید و بروشنائی نام بینا از تیرگیها خود را آزاد نمائید . عالم بین باشید نه خود بین . اهریمنان نفوسی هستند که حائل و مانع اند مابین عباد و ارتفاع و ارتقاء مقاماتشان . (دریای دانش ص ۸۸) به عبارت ساده تر مراد از شیطان نفس اماره است که امر به عمل غیر الهی میکند. بنابراین واضح است که حضرت بهالله میفرمایند کسی که دشمنی و کینه حضرت بهاءالله را داشته باشد، منشاء این کینه از نفس اماره است و شهوت قدرت و از دوستی دنیاست. و در بیان حضرت علی روحی له الفدا نیز همین معنا مندرج است که کسانی که به دشمنی با من برخواسته اند اسیر هوای نفس و پیرو نفس اماره ی خود هستند. 
البته در احادیث اسلامی بسیار از این دست سخنان وجود دارد که چندی از آنها را ذکر میکنیم.

الإمام علیّ علیه السلام : قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : یا أبا ذَرٍّ ، مَن أحَبَّنا أهلَ البَیتِ فَلیَحمَدِ اللّه َ عَلى أوَّلِ النِّعَمِ . قالَ : یا رَسولَ اللّه ِ ، وما أوَّلُ النِّعَمِ ؟ قالَ : طیبُ الوِلادَهِ ، إنَّهُ لا یُحِبُّنا إلاّ مَن طابَ مَولِدُهُ حدیث . (أمالی الطوسیّ : ۴۵۵ / ۱۰۱۸ عن الحسین بن زید وعبد اللّه بن إبراهیم الجعفریّ عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام ، وراجع معانی الأخبار : ۱۶۱ / ۱ ، أمالی الصدوق : ۳۸۳ / ۱۲ ، علل الشرائع : ۱۴۱ / ۱ ، المحاسن : ۱ / ۲۳۲ / ۴۱۹ کلّها عن الحسین بن زید عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام .)
امام على علیه السلام: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اى اباذر! هرکه ما اهل بیت را دوست دارد پس خدا را بر نخستین نعمت سپاس گوید. ابوذر پرسید: اى رسول خدا، نخستین نعمت کدام است؟ فرمود: حلال زادگى. ما را دوست نمى دارد، مگر کسى که حلال زاده باشد. 
رسول اللّه صلی الله علیه و آله ـ فی صِفَهِ عَلِیٍّ علیه السلام ـ : یا أیُّهَا النّاسُ ، امتَحِنوا أولادَکُم بِحُبِّهِ ، فَإِنَّ عَلِیًّا لا یَدعو إلى ضَلالَهٍ ولا یُبعِدُ عَن هُدًى ، فَمَن أحَبَّهُ فَهُوَ مِنکُم ، ومَن أبغَضَهُ فَلَیسَ مِنکُم حدیث . (تاریخ دمشق «ترجمه الإمام علیّ علیه السلام» : ۲ / ۲۲۵ / ۷۳۰ .
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : اى مردم! فرزندان خود را با محک محبّت على بیازمایید؛ زیرا على هرگز به گمراهى فرا نمى خواند و از راه راست دور نمى شود. پس، هریک از فرزندان شما على را دوست داشت از شماست وهر کدام او را دشمن داشت، از شما نیست.
رسول اللّه صلی الله علیه و آله : یا عَلِیُّ ، مَن أحَبَّنی وأحَبَّکَ وأحَبَّ الأَئِمَّهَ مِن وُلدِکَ فَلیَحمَدِ اللّه َ عَلى طیبِ مَولِدِهِ ، فَإِنَّهُ لا یُحِبُّنا إلاّ مَن طابَت وِلادَتُهُ ، ولا یُبغِضُنا إلاّ مَن خَبُثَت وِلادَتُهُ حدیث .(أمالی الصدوق : ۳۸۴ / ۱۴ ، معانی الأخبار : ۱۶۱ / ۳ ، بشاره المصطفى : ۱۵۰ کلّها عن زید بن علیّ عن آبائه علیهم السلام .)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : اى على! هر که مرا و تو را و امامان از نسل تو را دوست دارد پس خدا را برحلال زادگى خود سپاس گوید؛ زیرا ما را دوست ندارد، مگر حلال زاده و ما را دشمن ندارد، مگر حرام زاده.
الإمام الباقر علیه السلام : مَن أصبَحَ یَجِدُ بَردَ حُبِّنا عَلى قَلبِهِ فَلیَحمَدِ اللّه َ عَلى بادِئِ النِّعَمِ . قیلَ : وما بادِئُ النِّعَمِ ؟ فَقالَ : طیبُ المَولِدِ حدیث . (أمالی الصدوق : ۳۸۴ / ۱۳ ، علل الشرائع : ۱۴۱ / ۲ ، معانی الأخبار : ۱۶۱ / ۲ کلّها عن أبی محمّد الأنصاریّ عن غیر واحد .)

امام باقر علیه السلام: هر که صبح کند و خنکاى محبّت ما را در دلش احساس کند پس خداوند را بر نخستین نعمت سپاس گوید: عرض شد: نخستین نعمت کدام است؟ فرمود: حلال زادگى.
در ادامه تنها به آوردن چندی از آیات و الواحی که در آن از الفاظی چنین استفاده شده است را که مندرج
در قران و و الواح دیانت بهایی است اشاره میشود. 
فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خَاسِئِینَ (سوره ی اعراف آیه ی ۱۶۶)
و چون از آنچه از آن نهى شده بودند سرپیچى کردند به آنان گفتیم بوزینگانى رانده‏ شده باشید.
وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (همان ایه ۱۷۶)
و اگر مى‏ خواستیم قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مى ‏بردیم اما او به زمین گرایید و از هواى نفس خود پیروى کرد از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله‏ور شوى زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنى [باز هم] زبان از کام برآورد این مثل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند پس این داستان را [براى آنان] حکایت کن شاید که آنان بیندیشند 


وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا
یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ (همان آیه ی ۱۷۹)
و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ ایم [چرا که] دلهایى دارند که با آن دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى ‏بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى ‏شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ ترند [آرى] آنها همان غافل‏ماندگانند.
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ لَا یَعْلَمُونَ (سوره بقره آیه ی ۱۳)

و چون به آنان گفته شود همان گونه که مردم ایمان آوردند شما هم ایمان بیاورید مى‏ گویند آیا همان گونه که کم خردان ایمان آورده‏ اند ایمان بیاوریم هشدار که آنان همان کم‏خردانند ولى نمى‏ دانند.
وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ (همان آیه ی ۱۷۱)
و مثل کافران چون مثل کسى است که حیوانى را که جز صدا و ندایى [مبهم چیزى] نمى ‏شنود بانگ مى‏ زند [آرى] کرند لالند کورند [و] عقل ندارند.
مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ. (سوره ی جمعه آیه ی۵)مثل کسانى که [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مکلف گردیدند] آنگاه آن را به کار نبستند همچون مثل خرى است که کتابهایى را برپشت مى ‏کشد  چه زشت است وصف آن قومى که آیات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمى ‏نماید.

خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ کَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ (سوره ی قمر آیه ی ۷)

در حالى که دیدگان خود را فروهشته‏ اند چون ملخهاى پراکنده از گورها[ى خود] برمى ‏آیند.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (سوره توبه آیه ی ۲۸)
اى کسانى که ایمان آورده‏ اید حقیقت این است که مشرکان ناپاکند پس نباید از سال آینده به مسجدالحرام نزدیک شوند و اگر [در این قطع رابطه] از فقر بیمناکید پس به زودى خدا اگر بخواهد شما را به فضل خویش بى ‏نیاز مى‏ گرداند که خدا داناى حکیم است.
أُفٍّ لَکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (سوره الانبیاء آیه ۶۷) 

تف بر شما و بر آنچه غیر از خدا مى ‏پرستید مگر نمى‏ اندیشید
من ینکر هذا الفضل الظاهر الباهر المتعالی المنیر ینبغی له بان یسئل عن امه حاله فسوف یرجع الی اسفل الجحیم. (مائده آُسمانی جلد چهارم صفحه ی سیصد و پنجاه و پنج. لوح جمال مبارک خطاب به حبیب مراغه)

” ثم اعلم بان ارتفعت مواء السنانیر ثم نباح الکلاب و عن ورائها عواء الذهاب ثم قباع الخنازیر(اسرارالاثار جلد پنج صفحه ی ۱۷۷)

” الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید، از جمیع فیوضات رحمانی محروم است؛ تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید.(کتاب بدیع صفحه ی ١۴٠)

“معرض بالله چون توقف نمود و از صراط لغزید در همان حین هیکلش از قمیص (لباس) انسانی خارج و بجلود بهائم (در پوست چهارپایان) ظاهر و مشهود گشت.”  (کتاب بدیع صفحه ی ۱۱۰)

“قل یا ایها الحمیر انّا حفظناه و ربّیناه و وصفناه و اذکرناه … نعلم ما علّمک ابیک فى اللّیالی و الایام و وسوس فى صدرک و نفخ فیک من روحى الّتى بها ینقلب کلّ انسانٍ و یصیر حمیرا” (آثار قلم اعلی جلد دوم صفحات ۵۴۳ و ۵۴۳) 

همانطور که از تک تک این آیات و الواح مشخص است خداوند با کافران، مشرکین، کسانی که با خود و مظهر ظهورش دشمنی دارند از القابی را استفاده میکند که در واقع نام حیوانات است و همچنین از علمایی که علمشان حجابی برای کشف و درک حقیقت انبیاء شده است تحت عنوان چهارپا و کسی که فقط کتاب الهی را حمل میکند یاد شده است. 



پ.ن:

۱-قسمت هایی که از اساطیر و نمادشناسی یاد شده برگرفته از کتب جینه، موسوعه أساطیر العرب عن الجاهلیه و دلالتها و کتاب العاص، حیوان در قصه‌های کودکان است.

Comments are closed.