قفس را بسوزان رها کن پرندگان را

گلباران
نوشته زندانی سیاسی سهیل عربی
از دید ماموران تفتیش عقاید(مزدوران قرارگاه ثارالله) بسیار عجیب و مجرمانه است
اینکه کسی به همنوع خود رحم کند
اشک شود برای کودکان کار
خشم شود علیه نابرابری و بیدادگری
به دنیای آن سوی دیوارها بازگشت
گلباران
عجیب بود و درچشمان خار گشت
آنقدرعجیب بود که به زندگی بی تأثیر و عقیم عادت نکرده بود
خرداد بود یازدهم ۹۳ کمی پس از پنجشنبه سیاه حادثه
رفتن آن مرد خیلی مهربان، با پیراهن آبی آسمانی، سه‌تار و صدای گرمش
روزهای آخر تندتر قدم می زد و کتاب می خواند، عاشقانه تر ساز می زد و آواز می خواند

می خواند:
قفس را بسوزان رها کن پرندگان را بشارت دهندگان را
که لبخند آزادی خوشه شادی تا سحر بروید
تاسحر…
تا سحر که هزار بار با غلامرضا اعدام شد
تا آن سحر که غلامرضا رفت
بالا…
بالای دار بالای ابرها
خطرناک بود برای آنها خیلی خطرناک بود آنقدر خطرناک که یک را با یک برابر می دانست خیلی خطرناک بود
از آزادی، عدالت، برابری و صلح سخن می گفت زیاد مطالعه می کرد فداکار بود

سختی می کشید تا همبندی اش کمتر حبس را بفهمد

گرسنه می خوابید تا هم اتاقی اش سیر بخوابد

آن مرد خیلی مهربان رفت می شد که بماند اگر همه مثل آرش و گلرخ اعتراض می کردند
ساکت نمی ماندند
آن مرد مهربان آن مرد خیلی مهربان رفت
نه آدم کشته بود نه اختلاس میلیاردی نه کلاه‌بردار بود و نه سارق و نه حتا یک نخ سیگار بین انگشتانش گرفته بود
درس می خواند در قفس
شیمی
آن مرد رفت چون رها بود و دریغ از یک کلمه در کلمه
اما آرش و گلرخ ساکت وبی تقاوت نبودند
گلرخ بازگشت
گلرخ که خیلی عجیب بود و البته مجرم که روحش بیزار است از اعدام، سنگسار، تفتیش عقاید، فرورفتن پونز در پیشانی
دخول شیشه نوشابه به پشت آنانکه زیاد می فهمند
عادت نکرده بود به هیچ دغدغه ازخود و زیستن در لجنزار
گلرخ که خیلی مجرم بود آنقدر مجرم که اشک می ریخت و فریاد می زد
بلکه شهرام احمدی بماند!
کرد بود و غیر شیعه پس اعدام شد
کرد بود و غیر شیعه و متأسفانه خیلی سالم و شریف!
عادت نکرده بود به هیچ دغدغه از خود!
تا نخبه ها در زندان نپوسند چون حمید بابایی ها

چشم های زینب کم سوتر نشود
محمد نظری پس از ۲۴ سال اگر آزاد نمی شود
دستکم یک روز مرخصی را، یک بار دیدن عزیزانش را، از لیست حسرتهایش حذف نکند و سنگین ترین جرم این که آزاد اندیشان را کافر مرتد و مستحق اعدام نمی داند
دگرباش های جنسی را تف و لعنت پرورگار خیلی بخشنده و مهربان نمی خواند
او بازگشت تا کمی امیدوار شویم با آمدن آرش، آتنا، مجید، مریم، محمد، زینب و .

Comments are closed.