نقدی بر سند توبه نامه منسوب به سیّد باب

نقدی بر سند توبه نامه منسوب به سیّد باب

 

  در سال ۱۲۶۴ هجری قمری بنابه دستور محمد شاه در شهر تبریز به ریاست ولیعهد ناصرالدّین میرزا جلسه ای تحت عنوان محاکمه سیّد باب تشکیل شد . در این جلسه از علمای شیخیه نظام العلماء ، معلم ناصرالدّین میرزا ، ملّا محمد ممقانی و ملّا مرتضی قلی هرندی و بعضی دیگر از صاحب منصبان دولتی حضور داشتند و حضرت باب را از ارومیه به این جلسه آورده شروع به سوال و جواب کردند که در مقاله( مجلس ولیعهد) این سوال و جواب ها نقد شده است . بعد از اتمام جلسه علی الظّاهر ناصرالدّین میرزا گزارشی را برای پدرش محمّد شاه می فرستدودر آن گزارش چنین آمده :

 <<چون مجلس گفتگو تمام شد ، جناب شیخ الاسلام را احضار کرده باب را چوب زده تنبیه معقول نمود و توبه و بازگشت و از غلط های خود انابه و استغفار کرد و التزام پابه مهر هم سپرده که دیگر از این غلط ها نکند>> (۱)

 علی الظّاهر طبق این نامه سیّد باب در حین خوردن چوب توبه و انابه کرده و توبه نامه کتبی که ممهور به مهر خودشان است نوشته به ناصرالدّین میرزا داده اند و طبق همین گزارش شایعه شده که سیّد باب از دعاوی خود دست کشیده و توبه کرده است . این گزارش را اولین بار ادوارد براون انگلیسی در کتاب خودش تحت عنوان( مواد لازم جهت تحقیق آئین بابی) در سال ۱۹۱۶ چاپ نمود و اعلان داشت که در سال ۱۹۱۲ توسط موسیو هیپولیت دریفوس این گزارش را به دست آورده . براون در ضمن اشاره به نامه ای می کند که علی الظّاهر توبه نامه سیّد باب است که متن هر دو در این کتاب به چاپ رسیده . جالب است که از تاریخ جلسه محاکمه سیّد باب تا چاپ کتاب براون ۶۰ سال گذشته و کسی از این نامه ها خبری نداشت و از آن تاریخ به بعد افرادی متن نامه دوم را که علی الظّاهر توبه نامه سیّد باب است و ما در این مقاله سعی خواهیم کرد که چند و چون این موضوع را برملا ساخته و حقیقت آن را به سمع افراد حق طلب برسانیم :

۱- چنانکه نوشته شد تا ۶۰ سال کسی از این گزارش و متن توبه نامه خبری نداشت . چطور می شود سند بسیار مهمی علیه بابیان آن زمان بوده و دولتیان و علما می توانستند از آن به نحو احسن جهت تخطئه مومنان و جلوگیری از سایر مردمان که به آئین بابی و بهائی روی می آوردند استفاده کنند ولی کوچکترین اقدامی در این مورد به عمل نیاورده اند و حتّی اشاره ای نیز به این موضوع نکرده اند آیا می شود سند گرانبهایی مانند توبه نامه در دست باشد ولی از آن استفاده نشود ؟ با هیچ عقل و منطقی سازگار نیست .

۲- در سند دیگری که ناصرالدّین شاه به خط خود برای علاءالدّوله نوشته آمده که « از قرار ظاهر مخترع این مذهب سیّد علی محمد شیرازی است که در تبریز او را به حضور ما آوردند و مجلسی از علماء در حضور او که ما خود نیز حاضر بودیم منعقد شد و بالاخره معلوم شد که به جز جنون و سفاهت چیزی معلوم نمیشود آن بود که چوب زیادی به او زده محبوس شد و بعد مقتول شد » (۲)   

 چنانکه ملاحظه می شود در این سند اصلی که به خط خود ناصرالدین شاه است هیچگونه اشاره ای به توبه لسانی و کتبی نشده است قاعدتاً اگر سید باب طبق گزارش اول توبه کرده بود این بار نیز بایستی شاه می نوشت که در حضور ما توبه کرد ولی اشاره ای به این مسئله نمی کند و این نشان می دهد که گزارش اول کذب محض بوده و جهت تملق گویی نسبت به آستان شاه وقت یعنی محمد شاه نوشته شده و صحت ندارد .

۳- رضا قلی خان هدایت در روضه الصّفا خاتمه جلسه را چنین روایت کرده « چون معلوم شد که سیّد را دعوی بی معنی است زیاده از این در حضور مبارک حضرت ولیعهد طول الله بقائه تطویل کلام بی حاصل مناسب ندانستند و برخاستند و مجلس منقضی شد و محمد خان فرّاشباشی … سیّد را به منزل خود برده محفوظ داشت و چون داعیه او منتشر و قالب عوام در کار او به شبهت افتاده بودند دیگر روز سیّد را به حضور حضرت شاهزاده معظم آورده حکم شد که او را چوب سیاست و یا ساق زنند . فراشان سرکاری بنابر حسن عقیدت در این کار تقدیم نکردند به حکم علمای اعلام حاجی ملّا محمود و شیخ الاسلام ملازمان او سیّد را چوب بسیاری زدنند و او می گفت غلط کردم و خطا کردم و توبه کردم تا مستخلص شده و چون به حسب صورت از سلسله سادات بود قتل او را به تعویق افکندند و او را به چهریق برده  »(۳) همین مضمون را سپهر نویسنده ناسخ التّواریخ و محمد تقی ممقانی نویسنده ناموس ناصری نوشته اند . پس اگر توبه ای درکار باشد طبق این گفتار شفاهی بوده نه کتبی و هیچ کدام از این نویسندگان کوچکترین اشاره ای به توبه کتبی آن هم ممهور به مهر نکرده اند پس توبه کتبی درکار نبوده است امّا راجع به توبه شفاهی لازم به ذکر است که مومنان بابی طبق نوشته همین کتب در زیر بدترین شکنجه ها لبخند می زدند و با سرور و شادی به قربانگاه عشق می شتافتند حال چگونه می توان تصور کرد که مومنان باب در زیر شکنجه اینگونه رفتار داشته باشند ولی سیّد باب مولای آن ها برای هجده ضربه چوب توبه و استغفار کند . براستی با چه عقل و منطقی می توان آن را پذیرفت و چه بهتر که نگاهی کوتاه به آخرین لحظات زندگی جناب محمد علی زنوزی ملقّب به انیس داشته باشیم تا حقیقت امر واضح و مبرهن گردد . زعیم الدّوله می نویسد : « در مورد ملّا محمد علی پسرزن سیّد علی زنوزی چاره از دست رفت پس به امید آن که شاید موثر شود تدبیری به کار بردند و آن چنین بود که همسر وی را با دختر کوچکش که تقریباً شش ساله بود به آن محفل آوردند . آن زن وقتی شوهرش را دید شروع به گریه کرد و خواست که با سخنان رقّت انگیزش که سنگ سخت را نرم می کرد عواطف او را به سوی خودشان جلب کند پس چنین گفت : شوهر عزیزم آیا به ذلّت و بیچارگی من ترحّم نمی کنی . آیا رحم نداری که من بعد از تو بیوه می شوم و دختر عزیزت یتیم می شود عزیزم من به خدا متوسّل می شوم که به سوی خداوند متعال توبه کنی تا بقیه زندگی ما ناقص و مکدر نشود و ما سبب ننگ و عار فامیل نشده باشیم اگر برمن رحم نمی کنی بر این دختر کوچک معصومه ترحم کن . این سخن را گفت و دست دخترش را گرفته در دامن پدرش انداخت . این دختر بچه هم به دامن پدر چسبیده به ترکی چنین گفت : گل بابا اویمزه گیداق یعنی گل بابا بیا به خانه مان برویم . در این وقت منظره مجلس وحشتناک و حزن آور و با هیبت بود آن مرد رو به همسرش کرده با وی چنین گفت : ای زن تو را چه به کار مردان این دخترم را بردار و برو و او را خوب تربیت کن آنگاه خم شد و چند بوسه از دختر خود برداشت و گفت دختر عزیزم تو به خانه برو من هم اکنون می آیم . مردم از این ثبات و عزم شدید او در تعجب شدند و اینهمه تمهیدات به احترام سیّد مجتهد سابق الذّکر بود … ولی در وجود آن مرد موثر نشد بلکه اصرار داشت که او را پیش از باب بکشند . »(۴)

 براستی نفوذ و تاثیر حضرت باب در زنوزی اگر تا این اندازه بوده که همه چیز خود را براحتی فدای باب کند ، حتی اشک دخترک مظلوم نیز او را به توبه وا نداشت چگونه می توان پذیرفت که خود سیّد در اثر خوردن چند ضربه چوب توبه و انابه کند ؟ حاشا و کلّا که این نیز تهمت صرف است که به خاطر بی اعتبار کردن سیّد باب شایع کردند همین زنوزی که تا این حد فدایی باب بود باز نگران بود . نگران از اینکه مبادا حضرت باب از او راضی نباشد یا شاید فداکاری اش به حدی نبوده که خداوند را راضی کند . بعد از تیرباران شدنشان رو به سیّد باب کرده می گوید : « آقای من آیا از من راضی شدی ؟»(۵)

 چنین است شیدایی و محویت یاران باب که دشمنانش نیز به آن مقر و اذعان دارند و زنوزی شهیدی از هزاران شهید آئین بابی است که حضرت باب آن ها را اینگونه تربیت کرده و خود نیز فدایی و شیدای حق بود چنانکه در بسیاری از آثار مبارکه اش بارها بیان فرموده بودند : « یا بقیه الله قد فدیت بکلی لک و رضیت السّب فی سبیلک »(۶) و در بیانی دیگر چنین فرموده اند « اگر زنده هستی خواهی دید انوار این ظهور را که خود به نفسه از انیت نفس خود می گذرد از برای اقامه توحید خداوند و اوامر و نواهی آن »(۷) که اشاره صریح به شهادت خودشان است پس چگونه می توان باور داشت که سید باب در زیر ضربات چوب توبه و استغفار کند .

۴- اگر سند کتبی دال بر توبه سیّد باب موجود بود قاعدتاً ناصرالدّین میرزا باید آن را ضمیمه گزارش خود می کرد تا اطمینان شاه را جلب کند ولی در گزارش اشاره ای به ضمیمه بودن نامه نشده چه حکمتی در کار بوده که ولیعهد سند توبه نامه را پیش خود نگاه داشته و به حضور شاه ارسال نکند جز اینکه چنین سندی هرگز موجود نبوده است

۵- اگرتوبه نامه کتبی موجود بود چه نیازی بود که بعد از دوسال یعنی در زمان شهادت حضرت باب دوباره علماء جمع شوند و با آن حضرت مباحثه کنند و اصرار ورزند که سیّد باب توبه کند اگر گفته اینها صحیح است که سیّد باب در مجلس ولیعهد توبه کرد و سند پا به مهر سپرد دیگر چه نیازی به توبه دیگر بود که آقایان اصرار می ورزیدند که از سیّد بگیرند . بهتر است این موضوع را از نوشته ملّا محمد تقی ممقانی پسر ملا محمد ممقانی بررسی کنیم « در سنه ۱۲۶۶ هجری که سال دوم جلوس میمنت همایونی بود از جانب علیای دولت قاهره به مرحوم حمزه میرزای حشمت الدّوله حکمران آذربایجان فرمان رفت که سید باب را از چهریق به تبریز آورده اوّلاَ در محضر علماء او را تکلیف توبه و انابت از دعاوی خود بکنند و در صورت امتناع او را به کیفر اعمال خود برسانند »(۸)   

 ملاحظه فرمایید که علماء بعد از دوسال که از واقعه مجلس گذشته هنوز نتوانسته بودند که توبه و انابت سید باب را بشنوند و یا ببینند لذا در این دفعه اصرار داشتند که باید سید باب توبه کند و یا کشته شود . پس تا زمان شهادتش سید باب توبه نکرده بود و علما به انواع حیل نتوانستند تا آخرین لحظه حیات سید باب او را توبه داده و از دعاویش برگردانند . و حتی در صورت عدم توبه باید کشته شود و این چنین هم شد و سید باب شهید گردید . ممقانی باز می نویسد « صبحی مشارالیه را به ازدحام تمام بلد و به همراهی ده نفر از اتباعش … به خانه والد ماجد حجّت الاسلام محمد ممقانی آوردند و این داعی (نویسنده ناموس ناصری ) حقیر آنوقت خود در آن مجلس حضور داشت سیّد باب را در پیش روی والد مرحوم نشانده آن مرحوم آنچه نصایح حکیمانه و مواعظ مشفقانه بود با کمال دلسوزی به مشارالیه ( باب ) القاء فرمودند . در سنگ خواره (خارا) قطره باران اثر نکرد… والد فرمودند حال درآن دعاوی که در مجلس همایونی در حضور ما کردی از دعوی صاحب الامری و افتتاح وحی تاسیسی و اتیان به مثل قرآن و غیره آیا در سر آن ها باقی هستی ؟ گفت (باب ) : آری  فرمودند (والد) : از این عقاید برگرد خوب نیست خود و مردم را عبث به مهلکه نینداز . گفت : حاشا و کلّا و رو به والد کرده عرض کرد حالا شما به قتل من فتوی می دهی ؟ گفت : … بلی مادام که در این دعاوی باطله و عقاید فاسده که اسباب ارتداد است باقی هستی به حکم شرع انور قتل تو واجب است ولی چون من توبه مرتد فطری را قبول می دانم اگر از این عقاید اظهار توبه نمایی من تورا از این مهلکه خلاصی می دهم . گفت : حاشا حرف همان است که گفته ام و جای توبه نیست .>>(9)                                                             

 ملاحظه فرمایید پسر ممقانی که خود شاهد ماجرا بوده چگونه اقرار و اذعان می کند که سیّد باب در آخرین لحظات حیات خود توبه نکرد « نصیحت های ملّا محمد ممقانی در او اثر نمی کند . ممقانی دوباره سوال می کند آیا بر آن دعاوی مجلس هستی جواب آری می شنود . التماس ممقانی بی اثر می ماند و می گوید : اگر توبه کنی تورا نجات می دهم و الّا کشته خواهی شد . » و اینها مدلّ بر این است که سیّد باب نه در مجلس ولیعهد بلکه در هیچ جا اظهار توبه و پشیمانی نکرده و جان شیرین خود را بر سر دعاوی و ماموریت آسمانی خود نثار کرد . پس التزام پابه مهر ولیعهد یک کذب محض بوده و نمی تواند واقعیت داشته باشد .

 بهتر است که موضوع را اینبار از کتاب زعیم الدّوله بخوانیم ، او می نویسد : « باب را به تبریز آوردند … آنگاه والی علما را برای مناظره با باب و مشورت در امر او دعوت کرد ولی آن ها دعوت والی را اجابت نکردند و گفتند این مردِ امروز همان مردِ دیروزی است که ما با او مناقشات و مناظرات طولانی داشتیم و از نظر ما فساد معتقداتش در نزد ما محکوم به اعدام شد پس اگر هنوز بر معتقدات فاسد خود باقی باشد باید او را اعدام کرد  و اگر اکنون از ضلالت و گمراهی خود برگشته و از گفتار خود پشیمان است پس نوشته ای مبنی بر عدول خود بنویسد »(۱۰) 

 ملاحظه فرمایید که عدم اجابت علماء جهت ملاقات با سیّد باب را استقامت باب بر سر دعاوی خود می دانند می گویند این مردِ  همان مردِ دیروزی است که مدعی رسالت و نبوت است و حال اگر بر سر دعاوی خود هست باید اعدام شود و اگر نیست توبه ای بنویسد تا ما حکم خود را بنویسیم . با توجه به این نوشته تا آن روز سیّد باب از دعاوی خود برنگشته بودو علما اصرار داشتندکه ملاقات ما با او بی نتیجه است زیرا او توبه نکرده است و از آنجا که سیّد باب  توبه نکرد به حکم علماء ایشان را شهید کردند و اگر توبه می کرد مسلّماً شهید نمی شد و ایضاًراجع به روز حادثه زعیم الدّوله می نویسد  : « هنگامی که باب وارد مجلس شد صاحب خانه مقدم او را گرامی داشت او را در صدر مجلس پهلوی خویش نشانیده شروع به سخن فرموده به باب چنین گفت : آیا این کتاب و نوشته ها ازتو می باشد ؟ باب گفت : آری این ها از من است ومن آن ها را به دست خودم نوشته ام . صاحب خانه پرسید : به صحّت آنچه در این نوشته ها می باشد اعتراف داری؟ باب گفت : آری من به صحّـت آن ها اعتراف دارم . صاحب خانه پرسید : آیا تو به عقیده خود باقی می باشی که گفتی من مهدی منتظر قائم از اهل بیت محمد هستم ؟ باب گفت : آری . حجت الاسلام گفت : اکنون کشتن تو واجب گردیده خونت به هدر رفت »  (۱۱)

 ملاحظه فرمایید این هم اقرار زعیم الدّوله است . ملّا محمد ممقانی چقدر تلاش کرد که سیّد باب را وادار به توبه کند اما مایوس و مخذول گردید .

 باز زعیم الدّوله آخرین لحظات حیات سیّد باب را این گونه روایت می کند : « آنگاه باب را از در اول وارد میدان کردند و چون به روی آب انبار رسیدند قدری در آنجا توقف کردند زیرا تعداد زیادی از اعیان و وجوه شهر در آنجا حضور داشتند . پدرم هم با جمعی از دوستان بالای جایی که مردم را به میدان می رسانید قرار داشتند و همانجا هم محل توقف باب بود پس پدرم با رفقایش جلو آمدند و از وی خواهش کردند که از دعاوی خود دست بردار و در شهری که اشتهار دارد که مردم آن بیش از مردم سایر بلاد سادات و اشراف اهل بیت را احترام می کنند ، خون خود را نریز . ولی او به گفته پدرم اعتنایی نکرد و همچنان ساکت و آرام بود . » (۱۲) 

 بالاخره التماس و خواهش پدر زعیم الدّوله نیز راه به جایی نبرده و چون مایوس شدند به تماشای تیرباران شدن سیّد باب مشغول شدند و دست شکرانه به درگاه خداوند بلند کردند که خوب توانستند موعود خود را با دست های خود شهید کنند . پس از انتشار کتاب ادوارد براون(مواد لازمه جهت تحقیق آئین بابی) سند دوم یعنی توبه نامه ای که در آن ثبت بود جمعی از معاندین به آن متمسک شده و اعلان داشتند که التزام پابه مهر نامه ولیعهد همین سند است و آن را با آب و تاب فراوان در کتاب های ردیه چاپ و منتشر کردنددر قسمت قبلی به تفصیل در مورد گزارش نوشته شده که اصلاً واقعیت نداشت توضیح دادیم ولی نکته قابل توجه این است که در این سند نه نام نویسنده مشخص است و نه نام مخاطب و نیز این سند نه مهری دارد و نه امضائی حال چگونه می توان قبول کرد این سند همان سندی است که در گزارش ولیعهد آمده است . گزارش ولیعهد حاکی از این است که سیّد باب التزام پابه مهر هم سپرد یعنی سیّد باب سندی را به عنوان توبه نامه نوشته زیر آن را مهر و امضاء کرده ولی سند اکتشافی براون فاقد امضاء و مهر است در پاسخ این مطلب بعضی از معاندین با تعصّب فراوان می نویسند که مرادازالتزام پابه مهر(اصطلاحی است به معنی التزام موکد و مکتوب نه الزاماً ممهور و مُوَسِّح )  (۱۳) حال می توان سوال کرد که در کدام اسناد ذکر شده که التزام پا به مهر یعنی موکد و مکتوب . اگر راست می گویند نمونه ای از این اسناد را به همگان نشان دهند ثانیاً متن ( التزام پا به مهر ) هم نشان از این دارد که نوشته دارای مهر  است یعنی اوّلاً التزام کتبی است نه شفاهی ثانیاً دارای مهر و امضاء نیز هست و همین نویسنده معتقد است که( انشاء و دستخط آشنا و شناخته شده علی محمد شیرازی که قابل انطباق با همه مکتوب باب ، هیاکل و الواح به تنهایی مشکّکین را پاسخی است در خور و نتیجه خط شناسی چیزی جز اثبات اصالت این سند نخواهد بود)(۱۴)گویا نویسنده عمری در آثار خطی سیّد باب به تفحّص پرداخته ، انشاء و دستخط سیّد باب را می شناسد ایشان از مطالعه آثار اهل بهاء عاجز و ناتوان از درک مسائل آن است تا چه رسد به مطالعه آثار قلمی سیّد باب . شاید در تمامی عمرش یک اثر به خط سیّد باب ندیده و مطالعه نکرده باشد . وی می نویسد ( از منابع خود بهائیان که توبه نامه را منتشر ساخته اند کشف الغطای ابوالفضائل گلپایگانی و ظهور الحق فاضل مازندرانی جزو مهمترینند)(۱۵)  

 ایشان از شناسایی نویسنده کتاب کشف الغطاء عاجز است و می پندارد که ایشان جناب ابوالفضائل گلپایگانی است . در حالیکه ۱۳۲ صفحه از این کتاب از جناب ابوالفضائل است و بقیه مطالب و حتی راجع به مجلس ولیعهد از جناب آقای سیّد مهدی گلپایگانی است و آن زمان حضرت ابوالفضائل در قید حیات نبودند ثانیا ایشان از ظهور الحق فقط نامی شنیده و آن را مطالعه نکرده زیرا متن توبه نامه در ظهور الحق نیست پس ادّعای شناسایی انشاء سیّد باب جز گزافه گویی و عوام فریبی چیزی بیش نیست ثالثا همانطوریکه نوشته شد ، متن توبه نامه در کتاب ادوارد براون به چاپ رسیده و سایرین نیز از روی آن بارها کپی کرده در نوشته های خود بدان استناد کرده اند ولی در کتاب ( باب و بهاء را بشناسید ) همان متن با همان انشاء و دستخط دیگر که با دستخط اول یکی نیست چاپ شده که مرحوم علّامه دهخدا از آن کتاب متن را گرفته در لغت نامه خود چاپ کرده و جهت اطّلاع محققیق نمونه ای از هر دو متن را به معرض نمایش گذاشته از خواننده گرامی می خواهیم که خود قضاوت کنند و با چشم خود ببینند که دستخط ها یکی نیست.

   ( محل دو نسخه سند توبه نامه )عکس نمره (ا)

 

, اولی نسخه ادوارد براون است که اکثر نویسندگان از روی ان کپی کرده اند و دومی نسخه علامه دهخدا است که از کتاب (باب وبها را بشناسید(گرفته است

 (محل دو سطر از دو نسخه توبه نامه )عکس نمره (۲)

 محقق است که دستخط ها یکی نیست دو نفر این دو متن را نوشته اند . حال از نویسنده آشنا به خط سیّد باب و امثال او سوال می شود کدامیک از این ها دستخط باب است؟ مسلم است که  دو دستخط  از سیّد باب نیست و اگر به فرض محال هم باشد یکی از آن ها از اوست ودوّمی را به نام سیّد باب نشر داده اند و چرا باید این کار را انجام بدهند آیا جز غرض ورزی و حقیقت پوشی و تعصّب ورزی و مانع از پیشرفت امر بابی شدن چیز دیگری می توان در نظر گرفت و این ها که برای جلوگیری از انتشار آئین بابی به جعل اسناد می پردازند و حقایق را وارونه جلوه می دهندایا نمی توان تصور کرد که متن اولی را نیز خود نوشته و به سیّد باب نسبت داده اند دستخط سیّد باب را گراور می کنیم تا همگان دریابند که این سند هیچ مشابهتی با دستخط سیّد باب ندارد .

(محل گراور دستخط مبارک)عکس نمره (۳)

(محل گراور بزرگ شده دستخط مبارک)عکس نمره

کلمات مشترک در این توقیع مانند(فضل و رحمت)-(خداوند عالم)-(حضرت)-(رسول)-(فرماید)و سایر کلمات را می توان با دو نسخه توبه نامه مقایسه کرد

متن توبه نامه

 فداک روحی الحمدلله کما هو اهله و مستحقّه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافّه عباد خود شامل گردانیده  فحمداً له ثم حمداً(۱۶) که مثل آن حضرت را ینبوع رافت و رحمت خود فرموده که بظهور عطوفتش عفو از بندگان و ستر(۱۷) بر مجرمان و ترحم بداعیان(۱۸) فرموده اشهدالله و من عنده(۱۹) که این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضا خداوند عالم و اهل ولایت او باشد اگرچه بنفسه وجودم ذنب صرفست ولی چون قلبم مومن(۲۰) به توحید خداوند جل ذکره و به نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست (۲۱) و لسانم مُقِر بر کل ما نُزِّل من عنده الله است امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواسته ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده غرضم عصیان نبوده و در هرحال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعائی باشد استغفرالله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی امر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی(۲۲)  نیابت خاصه حضرت حجه الله ( ع ) را محض ادعای مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آنحضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایت بساط(۲۳)رافت و رحمت خود سرفراز فرمایند و السّلام .    ((۲۴)

  شواهد دیگری که جعلی بودن این سند را محرز می سازد

۱-این سند بدون عنوان بسمله یا انواع ان است در حالیکه تمامی اثار حضرت باب دارای بسمله است و هیچ اثری را نمی توان یافت که بدون بسمله باشد مانند مجموعه ۹۱ که دارای ۴۰ اثر است و همگی مصدر به بسمله هستند و مجموعه ب که دارای ۷۰ اثر است بدون استثنابابسمله شروع شده اند(۲۵)

۲-این توبه نامه با کلمه فداک روحی اغاز شده است 

در حالیکه حضرت باب در اثارشان بعد از اسامی حضرت محمد و ائمه اطهار کلمه روحی فداه را بکار می بردندیعنی بر خلاف توبه نامه روحی قبل از فدا می اید چنانکه در تفسیر بسمله بیش از هشت بار این اصطلاح را بکار برده اند(۲۶)

۳-توبه نامه با کلمه والسلام خاتمه یافته است

هیچ اثری از حضزت باب را نمی توان زیارت کرد که با این کلمه خاتمه یافته باشد بعضی از اثار حضرت باب با جمله (والسلام علی المرسلین والحمد لله رب العالمین) خاتمه یافته اند مانند تفسیر سوره توحید-تفسیر دعای صباح-جواب اقا سید حسین از ماکو-جواب ملا رجبعلی قهیر ازحدیث مفضل بن عمرو-جواب اقا سید احمد اقا زاده و سایر تواقیع مبارک چنانکه در مجموعه ب هفتاد و دو توقیع وجود دارد(۲۷) که بیست وشش توقیع با همین جمله خاتمه یافته اند و نیز بعضی از اثار با جمله(وانماالسلام من عنده علی عباده المومنین)وبعضی نیزبا جمله(وانماالسلام من عندالله علی عباده المخلصین)ونیز با جمله(والسلام علیک و علی من اتبعک فی امرالله)خاتمه یافته اندیعنی حضرت باب با یک جمله بیان خود را تمام فزموده اند نه با یک کلمه که در توبه نامه ذکر شده است

۴-جمله ( مدعی نیابت خاصه حضرت حجه الله را محض ادعای مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر ) جعلی بودن این سندرامحرز می کند زیراهرچندکه تا سال چهارم حضرت باب ظاهراً دعوی بابیت داشتند بجهت اینکه مردم  استعداد شنیدن ادعای قائمیت آنحضرت را نداشتند و این از روی فضل و رحمت آن حضرت بوده که خود را علی الظّاهر باب حجه معرفی می فرمودند ولی در اصل از همان روز اول ادعای قائمیت را داشتند و وجود کتاب مبارک قیّوم الاسماءکه بعنوان قرآن جدید در بین مردم انتشار یافته بود مویّد این مطلب است و حتّی علمای نجف و کربلا با توجه به این اثر مبارک اعلام داشتند که صاحب کتاب نه ادعای قائمیت بلکه ادعای رسالت کرده لذاقتل اوواجب است و این در تاریخ ثبت است(۲۸)حتی اولین آیه این اثر مبارک حاکی از مقام عظیم ودعوت جهانی ونزول آیات مبارکه است چنانکه فرموده اند( الحمدلله الّذی نزل الکتاب علی عبده بالحق لیکون للعالمین سراجاًوهاجاً)دراین آیه به نزول کتاب از جانب خداوندوماموریت جهانی آنحضرت اشاره شده است لذادرسالهای اولیه جهت مماشات وهدایت خلق ازکلمه نیابت استفاده شده بود واین به خاطرعدم استعدادمردم ان زمان بوده وخودآن حضرت در این مورد چنین فرموده اند(نظر کن درفضل حضرت منتظرکه چقدر رحمت خودرادرحق مسلمین واسع فرموده مقامی که اول خلق است و مظهرانّی اناالله که چگونه خود رابه اسم بابیت قائم آل محمد ظاهر فرمودند .. لعل مردم مضطرب نشونداز کتاب جدیدوامر جدید )(۲۹)  و نیز(در این ظهور هرکس بوده مشاهده این امر نموده که ثمرات هزار و دویست و هفتاد سال را نگذاردند که از حدّ باب تجاوزنماید)(۳۰) 

 در مجلس یا محکمه ولیعهد صحبتی از بابیت امام به میان نمی آید اگر صحبتی از بابیت شده مراد بابیت علم الهی است نه مقام بابیت امام دوازدهم . چنانکه در روضه الصّفا آمده : « نظام العلماء گفت : شما را باب می گویند . معنی باب چه چیز است ؟ باب گفت : انا مدینه العلم و علیٌّ بابِها . نظام العلماء گفت : شما باب مدینه علم هستید »(۳۱)

 چنانکه ملاحظه می شود اگر هم در این جمع صحبت از بابیت شده بابیت علم است نه بابیت امام و همین مطلب را سپهر این گونه روایت کرده : « نظام العلماء گفت : آیا شما رضاء داده اید که مردمان تو را باب نام کرده اند سیّد باب جواب داد این نام را مردمان بر من نبسته اند بلکه خدای مرا بدین نام خوانده است همانا من باب علم هستم . »(۳۲)

 ملا محمد تقی در رساله اش می نویسد : « والد می پرسد شما باب چه هستید ؟ سیّد باب جواب می دهد : انا مدینه العلم و علیّ بابها . والد می پرسد : پس شما باب مدینه علمی ؟ جواب می دهد : بلی »(۳۳)  

 در مجلس ولیعهد سیّد باب هیچوقت مقام بابیت امام را مدعی نبوده بلکه مقام قائمیت و رسالت را مدعی شده اند و این نیز به روایت همین تاریخ نویستان متملّق و چاپلوسِ درباری است .  

 « سیّد باب گفت : به خدا قسم کسی که از صدر اسلام تاکنون انتظار او را می کشیدید منم ملا مرتضی قلی گفت : پس تو از این قرار صاحب امری . باز از آن سخنهای بی معنی آغاز کرد که من همان نورم که به طور تجلی کرد . »(۳۴)

 در روضه الصّفا نیز آمده که نظام العلماء گفت : « این کتبی که به سنّت و سیاق قرآن و صحیفه و مناجات در اکناف و اطراف ایران منتشر شده از شماست و شما تالیف کرده اید یا به شما بسته اند ؟ باب در جواب گفت که از خداست »(۳۵) ملاحظه فرمایید سیّد باب جواب می فرمایند که این کتاب ها از خداست یعنی این آثار به وحی الهی است پس ادعای رسالت فرموده اند  نه بابیت امام و نیز آمده : « پس جناب حجّه الاسلام سوال کرد : که تو نوشته ای اوّل من آمن بی نور محمد و علی این عبارت از شماست یا نه ؟ سیّد باب گفت : بلی از من است . مولانا گفت : آن وقت تو متبوع و آن ها تابع و تو افضل تر از آن ها خواهی بود »(۳۶) پس به گفته ممقانی سیّد باب ادعای افضلیت نسبت به حضرت محمد راداشته اند نه بابیت جانشین حضرت محمد را و نیز می نویسد : « سیّد باب گفت : من آن کسم که هزار سال است که انتظار ظهور او را می کشید حاجی گفت : یعنی شما مهدی صاحب الامرید ؟ باب گفت : آری . » و در ناسخ التواریخ نیز چنین آمده : « باب برآشفت و گفت من آن کسم که هزار سال است انتظار او را می برید : نظام العلماء گفت : پس تو صاحب الامری باب جواب داد : بلی همانم .  » در ناموس ناصری نیز آمده که : « سیّد باب جواب داد : بلی شما مرا نمی شناسید من همان شخصم که هزار سال بیش است انتظار مرا می برید . »

 با توجه به این شواهد معلوم می شود که سیّد باب در مجلس ولیعهد ادعای قائمیت و رسالت فرموده به هیچ وجه ادعای بابیت را که قبلاً داشته اند در این مجلس بیان نفرمودند . حال اگر این سند صحت داشت باید از ادعای قائمیت تبرّی می فرمودند نه مقام بابیت که در این مجلس بیان نفرمودند پس معلوم می شود که ( این بنده را چنین ادعایی نبوده ) کذب محض است . اشخاصی که از وقایع مجلس حتی طبق روایت خودشان بی خبر بوده اند این نوشته را جعل کرده ، به خیال خام خود که بتوانند از نفوذ کلام سیّد باب در پیر و جوان ، غنی و فقیر ، عالم و عامی جلوگیری کنند .

  مروری بر مضامین توبه نامه

در این نوشته چند مطلب بنظر می رسد که قابل بر رسی است

۱-مسئله توبه واستغفار

در این سندظاهرا سید باب استغفار کرده و طلب امرزش می کند انچه که در این سند باید مد نظر قرار گیرد ان است که اگر بر فرض محال این نوشته از سید باب هم باشد ان حضرت نه از ولیعهدو محمد شاه بلکه از خداوند طلب بخشش و امرزش می خواهد واین شیوه همه انبیاو مرسلین بوده که در مناجات و دعا از حق جل جلاله طلب بخشش کرده اند مانند

۱- وظنّ داود انما فتناه فاستغفر ربه . ( سوره ص – آیه ۲۴ )

۲- واستغفرالله ان الله کان غفوراً رحیماً . ( سوره نساء – آیه ۱۰۶)

۳- ان وعدالله حقٌّ و استغفر لذنبک . ( سوره غافر – آیه ۵۵ ) ( سوره محمد – آیه ۱۹ )

 حال این آیات را که نص کتاب الهی و قرآن کریم است چگونه باید معنی کرد . اگر طلب بخشش و استغفار از درگاه الهی توبه محسوب می شود پس چرا درباره انبیاء گذشته مسئله توبه را ذکر نمی کنید و نمی گویید که حضرت داود توبه کرده است یا حضرت محمد توبه کرد ولی اگر در یک سند جعلی مطلبی از زبان سیّد باب نوشته شده باشد باجار و جنجال گوش فلک را کر می کنید که یاایّهاالنّاس بیایید و ببینید که سیّد باب طلب بخشش و توبه کرده است خود قضاوت نماییدفرقی که در این میانه هست این است که آیات قرآن مورد قبول همه مومنین و مسلمین است ولی سند بی مهر و امضاء و بدون تاریخ و نام و نشان مورد قبول جامعه بهایی و اندیشمندان بی غرض نیست .

۲-عدم علم وبی سوادی

در این نوشته امده(این بنده رامطلق علمی نیست که منوط به ادعائی باشد)که منظور از این جمله اشاره به بی سوادی و عدم اکتساب علوم ظاهره است مضمون این جمله را می توان در اثار حضرت باب زیارت کرد وخود انحضرت بارها توضیح داده اند که علم من اکتسابی نیست بلکه بوحی الهی و فطری است و خداوند انرا به من عنایت فرموده است مانند

(خداوند شاهد است که مرا علمی نبود زیرا که در تجارت پرورش نمودم در سنه سیتن قلب مرا مملو از ایات محکمه و علوم متقنه….فرمود)(۳۷) ونیز(و کلماتی اگر جاری از قلم شده باشد بر محض فطرت بوده)(۳۸)

۳-عدم ادعا

در این نوشته امده که(این بنده راچنین ادعائی نبوده و نه ادعای دیگر)این نوع نوشته در اثار اولیه حضرت باب زیاد بچشم می خورد مانند (جمعی ادعای مقام بابیت امام را نسبت باین بنده ضعیف داده اند و حال انکه مدعی چنین امری نبوده و نیستم)(۳۹)

 این آیات مفهوم جمله فوق را دارند که مربوط به ایام اولیه یعنی دوران شیراز است که بعلّت اختناق بیش از حد در آن زمان و جهت حفظ جان احبا و مومنان حضرت باب اینگونه بیاناتی نازل و ارسال فرمودند تا شاید از شدّت بلایا نسبت به احبا و امرالله کاسته شود و هیچ نسبتی به وقایع بعد از مجلس و ادعای عظیم آن حضرت در آن جمع ندارد چنانکه خود در همان آثار بیان فرموده اند :

 ( برکسی حلال نیست آمدن این بلد ( شیراز ) زیرا که من مدعی امر نیستم و حکم فتنه اشدّ از قتل است صفحه عربی را طلاب ( مومنین اولیه ) بکل بلاد برسانند که همه بر یقین باشند که بنده هستم بی علم و ادعی و هرکس درباره حقیر ذره اعتقاد حکمی نماید خداوند عالم در روز قیامت از او سوال خواهد فرمود . خداوند عالم و اهل محبت او شاهد و بصیرند که بر امری نیستم که بر احدی فرض باشد طاعه من و آثاری که دلالت بر این مقام می کند راجع به خود حقیر است و حکمی از برای آن ها ( مومنین ) نیست و اهل یقین را هم از این امر رجوع دهند به این ورقه تا همه خلاص باشند  دو ورقه جوف را به صاحبانش رد فرمایند که من نیستم در ماه رمضان (۱۲۶۱) کتب کثیری جمع بود چهارده دعا به جهت تسلّی خود نوشتم و جواب همه اشاره نمودم … به همه اخبار فرموده انشاءالله استخلاص خود و کل حاصل شود(۴۰)

 چنانکه ملاحظه شد حضرت باب جهت حفظ جان مومنین و ندادن بهانه به دست دشمنان و دفع فتنه ، به احبا دستور فرمودند که به شیراز نیایند و ظهور آثار مبارکه از برای خود آنحضرت است تکلیف عباد نیست و همه خلاص باشند و استخلاص حاصل شود واین برای حفظ مومنین آن زمان بوده و با توجه به این توقیع فشار بر آن حضرت آنچنان بوده که حتی اجازه نوشتن آثار راهم نداشتند لذا به اشاره فرمودند( اللهم انّک تعلم موقفی و تشهد ضمیری بعدما فوّضت حکم الجواب الی اولی النّاس بالخطاب )(۴۱)و پاسخ  نامه مومنین را به صورت دعا جواب داده و برای آن ها ارسال فرمودندو از طرفی مقام بابیت ، ظاهر قضیه بوده و آنحضرت برای هدایت نفوس از این اصطلاح استفاده فرمودند و مقام حقیقی آنحضرت همان است که در مجلس ولیعهد در حضور علمای اعلام به صراحت اعلام فرمودند که موعود اسلام یعنی قائم آل محمد هستند و به هیچ وجه ادعای مقام بابیت نفرمودند و نیز درباره همین مطلب در اثری رفع شبهه ادعای حکومت کردن را که در قیوم الاسماء فرموده بودند که (همه باید از حکومت دست بردارند زیرا خداوند آنحضرت را برای حکومت انتخاب فرموده اند )(۴۲)که با توجه به آیه مستظعفین حکومت از آن امام زمان خواهد بود که اشاره به همین قضیه است (۴۳)

 در توقیعی دیگر چنین فرموده اند : کلیه اهل بلد را اول قابل ندیدم اظهار کنم بلکه حیف است که بر علم چنین امری غیر اشخاصیکه قابل هستند وارد شوند الآن هم حکم بلد مثل قبل است هرکس را تصدیق از تبعیت یکدیگر است آنچه اظهار نمودم تاحالا به حکم الدّهر انزلنی بود و الّا کسیکه برلسان آن حکم شجره طور جاری شود لایق نیست . این قِسم در مقام عجز با عباد الله مجاهده نماید … از کتمان اسم اول  (۴۴) ملاحظه همین مزخرفات جنود شیطان را می نمودم … و هرگاه نعوذ بالله مردم بنای انکار گذارند محروم خواهند شد از آیات امام خود و حیرت ایشان به جایی نخواهد رسید … و هرگاه خارج شوند همان جوان تاجری که بودم هستم از اشارات صفحه قبل تصور نفرماییدکه احتیاجی به تصدیق اهل بلد یانصرت اهل ارض داشته باشم منتهی امر این است که همگی تکذیب نمایند همین قدر که زمانی گذشت کل آیات نازله از ید حقیر مثل قرآن خواهد شد و خلق تلاوت خواهد نمود و امروز نزدم حکم افضل وادنی از ایشان سواست سلطان با اَخس رعیه در یک صُقع است امر حق بخیه بردار نیست هرکس سبقت گرفت فائز شد و هرکس واقف ماند موخر ماند الی یوم القیمه و امروز بر کل نصرت امر حق است با عزّه تمام(۴۵)

 

 مقایسه جملات توبه نامه با بعضی از ایات حضرت باب  

 

هرچند که این نوشته ( توبه نامه ) در مجموعه آثار مبارکه حضرت باب ملاحظه نشده و عین آن را نمی توان یافت ولی چنین به نظر می رسد که انشاء و سبک این نوشته مشابه انشاء و سبک حضرت باب است و حتی بعضی از اصطلاحات و جملات آن عین جملات و اصطلاحات حضرت باب می باشد من جمله :

۱- الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که عین این جمله و مشابه آن در آثار مبارکه فراوان نوشته شده است مانند ( فله الحمد کما هو اهله و … مستحقه )(۴۶) و یا ( الحمد لله کما هو اهله و مستحقه)(۴۷)

۲- جمله ( ظهورات فضل و رحمت خود را ) بدین صورت آمده ( خداوند عالم از فضل و رحمت خود قبول فرماید)(۴۸)    ۳- ( فحمداً له ثم حمداً ) که در توقیع محمد شاه نازله از ماکو چنین آمده ( فحمداً له ثم حمداً )(۴۹) و کلمه ( آن حضرت – حضرت شاهنشاهی ) که در توقیعی چنین نارل ( در ظلّ عنایت شاهنشانی)(۵۰) (به حضور حضرت اقدس)(۵۱) آن حضرت (۵۲)

 ۴- جمله ( اشهد الله و من عنده ) در توقیعی چنین نازل شده است ( اشهد الله و کفی بی شهیدا)(۵۳)

یا خدا شاهد است بر حال من و کفی بی شهیدا)(۵۴)

۵- جمله ( این بنده ضعیف را قصدی نیست ) در توقیعی فرموده اند ( نسبت به این بنده ضعیف داده اند )(۵۵) 

۶- ( خداوند عالم و اهل ولایت او ) در اکثر تواقیع و آثار مبارکه بدین صورت استعمال شده است مانند ( خداوند عالم و اهل ولایت او شاهد و بصیرند)(۵۶) – و یا ( بابی از علم و سرّ معرفت توحید ، خداوند عالم از لطف خفی خودش)(۵۷) و یا ( خداوند عالم در روز قیامت از آن سوال خواهد فرمود)(۵۸)

۷- ( اگرچه به نفسه وجودم ذنب صرف است ) که در توقیع محمد شاه از تاکستان چنین نازل شده است : ذنبی متحمل نشده ام که باعث چنین حکمی شده باشم اگرچه به مضمون کلام امیرالمومنین ( وجودی ذنب لایقاس به ذنبٌ معترفم ) و یا ( بفضل الله و منه بقدر خردلی ذنب از خود گمان ندارم)(۵۹)و نیز در توقیعی آمده ( بقدر تُسع عُشر خردلی شرک به خداوند نیاورده ام و ذنب او را نکرده ام و راضی به ظلم نشده ام)(۶۰)

۸- ( چون قلبم مومن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مُقِر بر کل مانزل من عند الله است ) در توقیعی چنین آمده : اِنی عبد قد آمنت بالله و بایاته و ما انا مِنَ المشرکین)(۶۱)و( اگر مومنم و حال آنکه هستم به شهادت خداوند و اولیای او … و اگر کافرم و حال آنکه بذات مقدّس خداوند و علوّ مقام اهل بیت عصمت که نیستم(۶۲)

(اشهد انّنی انا عبد آمنت بالله و آیاته)(۶۳) و( لا ارید ان اخالف حکم القرآن فی حرف ذکر می نماید عبد مُفتقر الی الله و معتصم بحبل آل الله (۶۴)و( فاسئلک یا مولایی بجودک و اتقرب الیک بمحمدو محال مشیتک)(۶۵) و( اشهد یا الهی لمحمد حبیبک و رسولک و صفیک و خیرتک بالنّبوه … و ما انزلت علیه من القرآن و آیاتک و ما فرضت علیه من احکامک و مقاماتک)(۶۶)

۹- جمله ( اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده ) در توقیعی چنین آمده ( و کلماتی اگر جاری از قلم شده باشد)(۶۷)

۱۰- جمله ( در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را ( خدارا ) … استغفرالله ربی و اتوب الیه من ان یُنسَبَ الیَّ امرٌ ) حضرت باب در اکثر آثار مبارکه اش خود را در پیشگاه عدل الهی بنده خاطی به حساب آورده و مانند همه انبیا و اولیا از حق طلب بخشش و استغفار فرموده چنانکه می فرمایند :

الف-( قد اخذت القلم من الجریان واسئل الله العفو فیکل شان)(۶۸)

 ب – (استغفرالله من وجودی و ما نسبت الیَّ)(۶۹) 

 ج- (استغفرالله ربی و اتوب الیه)(۷۰)

 

۱۱- جمله ( این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد ) می فرمایند :

الف ) خداوند شاهد است که مرا علمی نبود زیرا که در تجارت پرورش نمودم)(۷۱)

ب ) خداوند عالم و اهل ولایت او شاهد و بصیرند که بحرفی از علوم رسوم اهل علم … عالم و قادر نیستم)(۷۲)

ج) همه بر یقین باشند که بنده هستم بی علم)(۷۳)

 

د) بلی از لسان فطرت مناجات و آیاتی تنطق نمود که حق واقع مطابق سُنَّه الله سلام الله علیهم است اشهدالله و کفی بی شهیدا)(۷۴)

۱۲- جمله ( بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست )

در توقیعی چنین آمده ( و کلماتی اگر جاری از قلم شده باشد بر محض فطرت بوده … و دلیل بر هیچ امری نیست)(۷۵)    ۱۳- جمله ( مدعی نیابت خاصه حضرت حجّه الله ( ع ) را محض ادّعی مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر )

در توقیعی آمده :

الف- (حقیر مدعی امری نیستم)(۷۶)

ب- (جمعی ادعای مقام بابیت امام ( ع ) را نسبت به این بنده ضعیف داده و حال آنکه مدعی چنین امری نبوده و نیستم)(۷۷)

۱۴-کلمه بساط در  جمله ( این دعاگو را بالطاف و عنایت بساط رافت و رحمت خود سرفراز فرمایند ) که در آثار مبارکه چنین است  ( لایق بساط سلطنت)و ( آن بساط جلالت)(۷۸)

 

  هدف از مقایسه   

هدف از مقایسه متن توبه نامه با سایر آثار مبارکه حضرت باب این بوده که عنوان شود اصل نوشته به هیچ وجه در آثار مبارکه دیده نشده و در هیچ مجموعه ای اسمی از آن برده نشده است لذا چنین به نظر می رسد که افرادی با استفاده از مجموعه آثار حضرت باب و به سبک آنحضرت این نوشته را که به هیچ وجه بوی توبه نمی دهد تدوین کرده و برای بی اعتبار کردن آن حضرت نشر داده باشند ونظر نویسنده مقاله بر این است که یا علما این نوشته را قبل از تشکیل مجلس فراهم کرده ( چون تا آن زمان دعوی ظاهری حضرت باب مسئله بابیت بوده ) و علی الظّاهر تصوّرشان این بوده که سیّد باب در چنین جمع بزرگی حتماً توبه کرده و از دعاوی خود دست خواهد کشید لذا این نوشته را آماده کرده تا به امضای آن حضرت در آن جمع برسانند ولی از آنجا که وقایع مجلس بر خلاف رای علما بجای صحبت از مقام بابیت از مقام مهدویت سخن به میان آمدو چنان علما را به وحشت انداخت که فراموش کردند این نوشته را ظاهر کنند لذا در بوته فراموشی افتادوتا شصت سال بعد ازان واقعه اسمی ازان برده نشد  

 

 جوابیه دو تن از علمای تبریز به توبه نامه سید باب

جالب انکه دو تن از علما و مراجع تبریز یعنی شیخ علی اصغر و شیخ ابوالقاسم هرچند که در مجلس ولیعهد به گفته ملّا محمد تقی ممقانی شرکت نداشتند و یا آن ها در شانی نبودند که به آن مجلس دعوت شوند و تنها لیاقت شیخ الاسلام علی اصغر این بوده که بعد از خاتمه مجلس و شکست علما ، خواستند که آنحضرت را چوبکاری کنند و چون فرّاشان حاضر بدین کار نشدند جناب شیخ الاسلام که خودش نیز از سلاله پیامبر بود افتخار چوب کاری را نصیب خود کرد و در منزلش و به دست خودش آنحضرت را چوب کاری کرد و علی الظّاهر شیخ الاسلام علی اصغر و شیخ ابوالقاسم فرزندش جوابی بر این نامه کذائی نوشته اند که به شرح ذیل است :

 سیّد علی محمد شیرازی ، شما در بزم همایون و محفل میمون در حضور نوّاب اشرفِ والا ولیعهد دولت بی زوال ایّدالله و سدده و نصره و حضور علمای اعلام اقرار به … مطالب چندی کردی که هریک جداگانه باعث ارتداد شماست و موجب قتل ، توبه مرتد فطری مقبول نیست . و چیزی که موجب تاخیر قتل شما شده است ، شبهه خبط دماغ است که اگر آن شبهه رفع شود بلاتامّل احکام مرتد فطری به شما جاری می شود(۷۹) 

 این نامه نیز مانند توبه نامه بدون تاریخ است و اشاره ای به مکان و زمان نوشتن ان نشده است ، لذا از اعتبار ساقط است حتّی فتوای قتل این دو شیخ نیز آنچنان بی اعتبار بوده که علمای آنزمان وقعی به آن نگذاشته اند بلکه بعد از دوسال سیّد باب را به فتوای ملّا محمد ممقانی و حاج میرزا باقر مجتهد رئیس علمای اصولی و سیّد علی زنوزی تیرباران کردند چنانکه زعیم الدّوله می نویسد :

 آن سه نفر را باعده ای نظامی و پاسبان به خانه مرحوم حاج میرزا باقر مجتهد رئیس علمای اصولی بردند(۸۰)و صاحب ناسخ التّواریخ می گوید مشارالیه فتوی به قتل باب داد ولی این موضوع نزد من ثابت نیست زیرا من به طور تواتُر شنیده ام که مجتهد مذکور به هیچ وجه با او مواجه نشد زیرا او مریض یا متمارض بود آنگاه او را به خانه مرحوم ملّا محمد ممقانی مجتهد رئیس علمای شیخیه بردند … و او به باب گفت : آیا این کتاب و نوشته ها از تو می باشد ؟ باب گفت : آری . پرسید : به صحّت آنچه در آن نوشته می باشد اقرار و اعتراف داری ؟ باب گفت : آری . صاحب خانه پرسید: آیا تو بر عقیده خود باقی می باشی خودت که می گفتی من مهدی منتظر قائم از اهل بیت محمد هستم ؟ باب گفت: آری . حجّه الاسلام گفت : اکنون کشتن تو واجب گردید وخونت به هدر رفت .(۸۱) 

 آنگاه آن ها را برداشتند و به خانه سیّد علی زنوزی بردند مشارالیه هم با باب سخن گفتند و مطالبی از او شنیدند که عقیده به وجوب قتل او حاصل کردند و به کشتن او فتوی دادند و فتاوی سه گانه در محضر سیّد علی مجتهد زنوزی خاتمه یافت (۸۲) همین مطالب را پسر ملا محمد ممقانی تقریباً تکرار کرده ولی نسبت به پدرش می نویسد : والد فرمودند : حاجت به فتوای من نیست همین حرف های تو که همه دلیل ارتداد است خود فتوای قتل تست و مادام که در این دعاوی باطله و عقاید فاسده که اسباب ارتداد است باقی هستی به حکم شرع انور قتل تو واجب است ولی چون من توبه مرتد فطری را قبول می دانم اگر از این عقاید اظهار توبه نمایی من ترا از این مهلکه خلاصی می دهم . گفت : حاشا حرف همان است که گفته ام و جای توبه نیست .  (۸۲)

 حال اگر دو شیخ الاسلام قبلاً حکم قتل سیّد باب را داده بودند دیگر چه نیازی به حکم فتوای سه تن از علما ( میرزا باقر- محمد ممقانی – سیّد علی زنوزی ) بود و با همان فتوی می توانستند سیّد را شهید کنند و نیز شیخ الاسلام در فتوای خود نوشتند که من توبه مرتد فطری را مقبول نمی دانم ولی با توجه به فتوای ممقانی که می گوید من حتی توبه مرتد فطری را نیز قبول دارم حال اگر سیّد باب به فرضِ این نوشته توبه کرده بود و شیخ الاسلام آن را نپذیرفته بود چرا ممقانی اولاً برعکس آن می گوید که من توبه مرتد فطری را قبول دارم و ثانیاً چرا از آن توبه نامه اطّلاعی نداشت در حالیکه خودش در جلسه محاکمه حاضر بوده وحال اصرار می کرد که سیّد باب توبه کند . پس معلوم می شود که این فتوی نیز صحّت نداشته وجعلی است و هیچ کس از آن اطّلاعی نداشت و شاید جاعلِ توبه نامه و جواب آن نیز همین شیخ الاسلام باشد که خود سند توبه نامه را نوشته و خود نیز جواب آن را داده چه که همین شیخ الاسلام در تبریز مسئله مسجد صاحب الزّمان و گاو مقدّس را به وجود آورد تا بدینوسیله توجه مردم را از سیّد باب منحرف کند چنانکه در تاریخ ثبت است ویااینکه بعدهاافرادی که از نفوذوپیشرفت ایین بابی بوحشت افتاده بودندبرای جلوگیری از اقبال مردم به ایین باب به جعل این نوشته با توجه به اثار حضرت باب پرداخته وانراچاپ ومنتشرکردند.انتهی

۱-مرسلوند،حسن،رساله ناموس ناصری صفحه۱۳

۲-افنان،ابوالقاسم،کتاب عهد اعلی ص۳۵۷ اصل سند بخط ناصرالدین شاه در این کتاب گراور شده است واولین بار انراجناب دکتر محمد افنان در جزوه معارف بهائی جلد دهم منتشر کرد

۳-هدایت،رضاقلیخان، کتاب روضه الصفای ناصری جلد دهم ص۸۴۸۲ 

۴-مهدی خان،محمد،ملقب بدکتر زعیم الدوله،کتاب مفتاح باب الابواب ص۱۵۸

۵- کتاب مفتاح… ص۱۶

۶-باب(حضرت)،سیدعلی محمد، تفسیر سوره یوسف سوره ۵۸( یعنی ای بقیه الله من خودم را بکلی فدای تو کردم وراضی شدم که در راه تو سب و لعن دشمنان را بشنوم)

۷-باب)حضرت)،سید علی محمد،کتاب دلائل السبعه ص۵۹

۸-ناموس ناصری ص۵۸

۹- ناموس ناصری ص ۵۹ الی ص۶۱

۱۰-مفتاح …ص۱۵۵ الی ص۱۵۶

۱۱-مفتاح…ص ۱۵۷

۱۲-مفتاح… ص ۱۵۹

۱۳-مجله بهارستان(نشریه داخلی کتابخانه،موزه ومرکز اسناد مجلس شورای اسلامی)سال سوم شماره سی ام ص۸۴

۱۴-مجله بهارستان ص۸۶

۱۵-مجله بهارستان ص۸۵

۱۶-بعضی بدینگونه ثبت کرده اند(بحمدالله ثم حمدا) –نشر دانش ،فصلنامه ادبی،فلسفی،تاریخی سال نوزدهم شماره دوم تابستان ۱۳۸۱ ص۳۲)وبعضی نیز(بحمدالله ثم حمدا له)نوشته اند،لغت نامه دهخدا

۱۷-تستّر(نشر دانش سال نوزدهم شماره نوزدهم)

۱۸-مجله نشر دانش این کلمه را یاغیان و مجله بهارستان انرااعیان نوشته است 

۱۹-مجله بهار ستان(ومن عبده) نوشته است  

۲۰-در فرهنگ دهخدا(موقن) نوشته شده است 

۲۱- مجله بهارستان(وولایت اوست) نوشته است

۲۲- دهخدا انرا (ادعای)نوشته است

۲۳- در کتاب کشف الغطا (سلطانی) امده است

۲۴-کتاب کشف الغطای میرزا مهدی گلپا یگانی صفحه ۲۰۴

۲۵- تعدادی از مومنین بصورت گروهی ۲۴ سوال از حضرت باب پرسیده اند وان حضرت جواب انها را در

۲۴ توقیع پشت سرهم عنایت فرموده اند واز انجا که سوالات گوناگون بوده وارتباطی به هم دیگر نداشته جواب انها را بعضی از مومنین جدا گانه جمع اوری کرده و تصور کرده اند که انها توقیعات مستقلی هستند در حالیکه همه انها یک توقیع ۲۴ قسمتی بوده لذا بدین علت بعضی از انها دارای بسمله است و بعضی بسمله ندارند خطبه این توقیع طبق روش مبارک چنین شروع می شودبسم الله الرحمن الرحیم اللهم انی اشهدک بما قد ا شهدتنی بانک انت الله لا اله الا انت ….هذه صوره مسائل الاربعه و العشرین المسئله الاولی حدیث معرفه النفس قال سائل..) و لذاجواب هفت سوال اول را بدون بسمله جواب داده اند که شامل توقیعات(من عرف نفسه و مسئله قدر و نحن وجه الله و کل یوم عا شورا و تسدید و سلوک و حدیث حقیقت)است و معلوم می شود که در جواب شخص یا اشخاصی نازل شده و جواب مسئله هشتم را که در باره ایه (بیوت اذن الله)است دوباره با بسمله پاسخ عنایت فرموده اند واحتمالا این در پاسخ یک فرد است و جواب نهم نیز بسمله دارد ولی توقیع دهم بسمله ندارد و معلوم است که این دو توقیع در جواب یک نفر نازل شده است وبدین ترتیب توقیعات دوازدهم و پانزدهم و بیستم وبیست و سوم بسمله ندارند و اخرین توقیع شرح خطبه طتنجیه است که دارای بسمله است لذا این موضوع با بحث کلی ما ارتباطی ندارد و نمی توان بدان استناد کرد زیرا همه اینها یک توقیع محسوب است که مطابق روش مبارک با بسمله شروع شده است

۲۶–مجموعه نمره ۶۰ صفحات( ۲۳-۲۵-۳۰-۳۵-۳۹-۴۰-۴۴-۵۱ ) وکتاب عهد اعلی ص۳۰۰

۲۷- مجموعه اثار مبارکه (ب) شخصی است و نمره خاصی ند ارد اولین توقیع این اثر تفسیر سوره توحید است و اخرین توقیع ان خطاب به ملا احمد است که ۲۴ سوال از حضرت باب کرده بود واین مجموعه مشتمل بر ۵۷۶صفحه است

۲۸- پژوهش نامه سال دوم شماره اول ص۳۹

۲۹- کتاب مبارک دلائل السبعه ص۲۹

۳۰- کتاب مبارک بیان فارسی باب سوم از واحد ششم

۳۱- روضه الصفای رضا قلیخان هدایت جلد دهم ص۸۴۷۶

۳۲- ناسخ التواریخ سپهر کاشانی جلد۳ ص۱۲۸

۳۳- ناموس ناصری ص۴۳

۳۴- ناموس ناصری ص۱۲ 

۳۵- روضه الصفای ناصری ص۸۴۷۶

۳۶- روضه الصفای ناصری ص ۸۴۸۰

۳۷- منتخبات اثار مبارکه حضرت نقطه اولی ص ۱۴

۳۸- مجموعه سبز جلد ۹۱ ص۱۷۰ 

۳۹- مجموعه سبز جلد۱ ۹ ص ۱۶۹

۴۰- مجموعه سبز جلد ۹۱ ص۱۹۶ الی ص۱۹۷

۴۱- مجموعه سبز جلد ۹۱ ص۱۸۳ (یعنی خدایا تو شاهد حا ل من هستی بعد از این که نوشتن جواب سوالات مومنین را به جناب ملا حسین وا گذار کردم)

۴۲- کتاب مبارک تفسیر سوره یو سف سوره اول( یا معشرالملوک و ابنا الملوک انصرفواعن الملک الله جمیعا….یا وزیر الملک…واعزل نفسک عن الملک فانانحن قد نرث الارض و من علیها باذن الله) یعنی ای پادشاهان و شاهزادگان از سلطنت دست بر دارید…ای صدر اعظم ایران یعنی حاجی میرزا اغاسی از سلطنت استعفا بده زیرا ما انرا باذن الله وارث خواهیم شد

الذین استضعفوافی الارض و نجعلهم ائمه   ۴۳-ونرید ان نمن علی

و نجعلهم الوارثین یعنی ما اراده کرده ایم که بر مستضعفان

منت گذاشته انها را در روی زمین ائمه قرار داده و انها وارث زمین خواهند شدوحکومت زمین را به انها خواهیم داد و ازائمه روایت شده که این ایه در شان مهدی موعود نازل شده است (بحارالانوار مجلسی جلد ۱۳ باب تفسیر ایات قرانی)-سوره القصص

۴۴-حضرت باب وقتی که حروف حی رابرای تبلیغ امر الهی ارسال می داشت به انها فرمود که نام و نسب ان حضرت را معرفی نکنند و فقط اعلام کنند که باب ظاهر شده است و علت ان عدم استعداد مردم بود ودر اینجااشاره بهمین مطلب می فرمایند

۴۵-مجموعه نمره ۹۱ ص ۱۷۷

۴۶- کتاب عهد اعلی ص ۲۷۱

۴۷- کتاب عهد اعلی ص ۳۰۱

۴۸- کتاب عهد اعلی ص ۸۰

۴۹- کتاب عهد اعلی ص ۳۰۱

۵۰- توقیع مبارک خطاب به محمد شاه از تاکستان (کتاب حضرت نقطه اولی از جناب محمد علی فیضی ص ۲۲۰)

۵۱- کتاب عهد اعلی ص ۲۷۹

 

  ۵۲- کتاب عهد اعلی ص ۳۰۱

۵۳- مجموعه جلد سبز نمره ۹۱ ص۱۹۵

۵۴- توقیع مبارک خطاب به محمد شاه از تاکستان(کتاب حضرت نقطه….ص۲۲۰)

۵۵- ماخذ ۵۳ ص۱۶۹

۵۶- ماخذ ۵۳ ص۱۷۰

۵۷- ماخذ فوق ص۱۹۵

۵۸- ماخذ فوق ص ۱۹۶

۵۹- ماخذ ۵۴

۶۰- ماخذ ۵۲ ص۳۰۱

۶۱- ماخذ ۵۳ ص۱۸۲

۶۲- ماخذ ۵۴

۶۳- مجموعه اثار مبارکه سبز ۴۰ ص۱۹۳

۶۴- ماخذ فوق ص ۲۰۶

۶۵- صحیفه مبارکه مخزونه دعای(دعای یوم عرفه) مجموعه اثار مبارکه الف (شخصی) ص۸۹

۶۶- صحیفه مبارکه عدلیه ص۴۰

۶۷- ماخذ نمره ۵۳ص ۱۷۰

۶۸- ماخذ نمره  ۶۶ ص۱۹۶

۶۹- ماخذ نمره  ۶۰ ص۳۰۴

۷۰- ماخذ نمره  ۵۳ ص۱۸۱

۷۱- ماخذ نمره ۶۰  ص۳۰۱

۷۲- ماخذ نمره  ۵۳ ص۱۷۰

۷۳- ماخذ فوق ص۱۹۶

۷۴- ماخذ فوق ص۱۹۵

۷۵- ماخذ نمره  ۵۳ ص۱۷۰

۷۶- ماخذ نمره  ۶۰ ۱۳۲

۷۷- ماخذ نمره  ۵۳ ص۱۶۹

۷۸- ماخذ نمره  ۶۰ ص۳۰۱

۷۹- ناموس ناصری ص ۱۲۲

۸۰- مفتاح باب الابواب ص۱۵۶

۸۱- ماخذ فوق ص۱۵۷

۸۲- ماخذ فوق ص۱۵۸

۸۳- ناموس ناصری ص۶۱

   محل عکس نمره (۵)

 ۱.pdf

 ۲.pdf

۳.pdf

۴.pdf

۵.pdf

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱.pdf

Comments are closed.