دین وسیاست در رسالهء سیاسیه

                         دین وسیاست در رسالهء سیاسیه

یکی از رسالات حضرت عبدالبهاء که در آن پدیده ای خاص را مورد نظر قرار داده اند، رسالهء سیاسیه می باشد. در این اثر کم حجم ولی عمیق و کاربردی، ایشان به تشریح موازین موجود در آئین بهائی و در ارتباط با جایگاه و نقش حکومت پرداخته و نسبت جامعهء بهائی را با این مسالهء مهم روشن نموده اند. از این رو بررسی رسالهء مدنیه می تواند به آشکار شدن دیدگاه دیانت بهائی در ارتباط با موضع سیاست داری و دین داری و چگونگی رابطهء میان این دو کمک نماید.

پیش از آنکه به رابطهء ما بین دین و سیاست در این اثر مبارکه پردازیم، لازم می آید تا نگاهی به دیدگاه دیانت بهائی نسبت به انسان و ارزش های وی بیاندازیم.

حضرت عبدالبهاء می فرمایند:

در انسان دو مقام موجود نورانی و ظلمانی ، الهی و طبیعی رحمانی و شیطانی زیرا خطّ فاصل بین نور و ظلمت است و در دائره وجود در حضیض ادنی واقع که نهایت نزول است ولی بدایت صعود است لهذا جائز الجَهَتَیْن است نور و ظلمت و ضلالت وهدایت تا کدام غلبه نماید اگر عقل غلبه کند نورانی است و از اعلی علّیّین و اگرنفْس غلبه کند و طبیعت مسلّط گردد ظلمانی است و از اسفل سجّین زیرا قوّه ملکوتی و قوّه طبیعی حیوانی در انسان در جنگند تاکدام مظفّر گردد.(۱)

پس با توجه به بیان فوق، مقام انسان تنها زمانی آشکار می گردد که قوای روحانی در آن پدیدار شود. و حصول این قوا تنها در سایهء کسب فضائل انسانی بوده که در دنیای امروز، تعالیم دیانت بهائی به روز ترین و مناسب ترین ماخذ و منبع جهت دریافت آنها می باشد. از خصائل این قوا می توان به پایداری و جاودانگی اثر آن اشاره نمود، و انسانی که از دریای آن بهره مند گردد، انسانی پایدار و جاودان خواهد شد.

اما از طرفی به قوایی حیوانی اشاره می فرمایند که بر خلاف قوای روحانی، زودگذر، بی اثر و ناپایدار می باشد. این قوا تنها اختصاص به همین دنیا خواهد داشت و گرایش آن به سوی طبیعت گرایی و به اسارت در آمدن در بند آن است.

حال که مختصری بر مقام انسان اشاره رفت، به رابطهء سیاست و دین در رسالهء سیاسیهء مبارک می پردازیم.

حضرت عبدالبهاء در این رساله به نیاز برقراری رابطه ما بین جوامع بشری اشاره می فرمایند و آن را امری بدیهی می پندارند، همچنانکه می فرمایند: "هیئت اجتماعیهء بشریه، بالطبع محتاج روابط و ضوابط ضروریه است"

و نیاز به این رابطه و ضابطه می باشد که می تواند نیاز به وجود حکومت ها را نیز توجیه نماید. و این مساله می تواند نگاه جدیدی از دیانت بهائی و به دنیای سیاست و حکومت تلقی گردد. نگاهی که متاسفانه بسیاری از هم کیشان بهائی و غیر بهائی( به خصوص بهائی ستیزان) آن را به گونه ای دیگر و به معنای جدایی تام از مسائل سیاسی عنوان نموده اند.

در اینجا می باشد که بیان حضرت عبدالبهاء می تواند نوع نگاه به مسائل حکومتی و سیاسی را برایمان آشکار نماید، ایشان در رسالهء سیاسیه می فرمایند:

"شریعت به مثابهء روح حیاتست و حکومت به منزلهء قوّهء نجات… پس اهانت با یکی، خیانت با دیگری است."

ایشان با برقراری ارتباط ما بین شریعت و حکومت، به جای آنکه افراد را از حضور در یکی از آنها منع نموده و بر حذر دارند، راه صحیح فهم و درک هر یک را به ما آموخته و نحوهء برخورد با هر کدام را تعلیم می دهند.

به عبارت دیگر حضرت عبدالبهاء نشان می دهند که حکومت به خودی خود می تواند( و باید) وجود داشته باشد، اما اصل اساسی دیانت بهائی، در جدایی حکومت از دیانت است، به عبارت دیگر ایشان یک پیش شرط اساسی را جهت ورود به حوزهء حکومت داری تعبیه می نمایند و آن اصل جداسازی گزاره های سیاسی از شاخصه های دینی می باشد. چرا که در رسالهء سیاسیهء خود به تفصیل روی به زدن مثالهایی تاریخی از نافرجامی التقاط دین و سیاست آورده و مخاطب خود را آنچه که پیشتر رفته، بیشتر آگاه می نمایند.

ایشان به اواخر دورهء صفویه اشاره می نمایند، آن زمان که علماء در امور سیاسی دخالت نمودند، و عاقبت منجر به هلاکت آنها شد. در ادامه اشاره به وضعیتی مشابه در زمان آقا محمد خان قاجار می نمایند، آن زمان که علماء در امور سیاسی دخالت کردند و به این خاطر وضعیت مملکت را بر هم زدند، و مثالهای دیگری از این قبیل…

آنچه که در تمامی این مثال ها قابل تامّل می باشد، توجه به حضور علماء دینی در امور سیاسی بوده است، که نتیجه ای مهلک و مسموم را به دنبال داشته است.  به بیان دیگر حضرت عبدالبهاء با نگاهی ژرف به  یکی از مهمترین علل عقب ماندگی ایران، سعی در نشان دادن راه صحیح و مناسب داشته و البته که این راه را نیز به صراحت معرفی نموده اند.

راه ایشان بر تفکیک مناسبات سیاسی و مذهبی از یکدیگر تاکید می نماید، به نحوی که هر یک را به حرکت در راه اصلی خویش تشویق می نمایند. و راه دین، چیزی سوای از راه سیاست است و برعکس.  چه که وظیفهء علماء را  مواظبت از امور روحانیه و ترویج شئونات رحمانیه می دانند و هر زمان که علماء بر سر کار حکومت بیایند، جمیع مومنین متفرق می گردند، جامعه رو به فساد حرکت می نماید و رعیت اسیر و دستگیر عوانان ( پاسبانان و نگهبانان) می شود.

این در حالیست که حضرت عبدالبهاء به هیچ عنوان مناسبات سیاسی و حکومتی را نفی نمی نمایند و حتّی نگاهی مثبت و خوش بینانه نسبت آن دارند. همانگونه که می فرمایند : " ای احبای(دوستان) الهی، به جان و دل بکوشید و به نیّت خالصه و اراده صادقه در خیر خواهی حکومت و اطاعت دولت، ید بیضا بنمائید."

و درجهء این مساله به اندازه ای می باشد که می فرمایند : " این امر اهمّ از فرائض دین مبین و نصوص قاطعه کتاب علّیّین است".

اما این به معنای توجیه هر حکومتی از جانب ایشان نمی باشد. چرا که در ادامه از حکومتی نام می برند که می تواند مصداق و الگویی جهت فرمایشات پیشین ایشان تلقی گردد. می فرمایند: "حکومت رعیت پرور واجب الاطاعتست… چه که رعیت ودیعهء الهیّه است و فقرا امانت حضرت احدیّت."

آنچه که از بیان فوق می توان برداشت نمود، نگاه دقیق و عمیق حضرت عبدالبهاء به سطوح طبقات پائین جامعه می باشد که متاسفانه در مجادلات سیاسی و حزبی، اصلی ترین قربانیان نیز محسوب می گردند. به بیان دیگر حضرت عبدالبهاء بنای حکومت داری را حمایت تام از طبقات فرو دست عنوان می نمایند و چنین حکومتی را شایستهء اطاعت نیز می دانند. این در حالیست که ظاهرسازی سیاسیون را نفی نموده و در این مورد اشاره فرموده اند که : " گفتار ثمری ندارد… رفتار و کردار لازم "

پس حکومتی که خیر و صلاح همگی طبقات، به خصوص فرودستان جامعه را خواهان باشد و حیثیتش نه به گفتار که به کردار و رفتارش باشد، حکومتی است واجب الاطاعت. و اهانت به این حکومت برابر است با خیانت به شریعت. چرا که هدف ادیان نیز نزدیکی و رفع نیازهای انسان می باشد. همان انسانی که مقام روحانی و حیوانی دارد و هر یک از شریعت و حکومت، در حوزهء مخصوص به خود،  برآورده کنندهء هر کدام از این مقام ها محسوب می گردند.  پس هدف از هر سیاست و دیانتی، تحکیم جایگاه و مقام انسانی بوده و سیاستی که قدرت محور باشد، البته مذموم و حضور در آن ممنوع می باشد. و بهائیان به عنوان افرادی که مقام روحانی خود را در سایهء دیانت بهائی تحصیل می نمایند، از حضور در سیاستهای قدرت طلب که اهداف مسمومی را پی می گیرند، منع شده اند و این مساله نه به معنای عدم حضور بهائیان در یک نظام سیاسی روشن اندیش و محبت محور است. و این حضور نه به مفهوم دخالت در بازی های سیاسیون جهت کسب جایگاه است، چه که یک نظام حکومتی عدالت گرا، که در راس خود، محبت را جایگزین قدرت نموده باشد، می تواند(و باید) اطاعت تام و مسئولیت پذیری اعضایش را در تمامی وجوه خود(اعم از سیاسی، اقتصای، اجتماعی و…) انتظار داشته باشد.

نویسنده: ش. خوش ندا

منابع:

۱)منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء،ج۳،ص ۱۰۷

Comments are closed.