نگاهی به کتاب خاطرات یک نجات یافته از بهائیت

                                                           روی درخت گردوی گس آن کلاغ پیر

                                                          صدسال خانه کرد و هزاران هزار بار

                                                          گردو از آن درخت بدزدید و خاک کرد

                                                          هر بار روی خاک منقار خویش را زکثافات پاک کرد

                                                          یک بار هم ندید آن بلبل جوان غزلخوان باغ را

                                                          یا دید و حس نکرد

                                                              آن روح عاشقانه دور از کلاغ را!           

                                                                                                          ژاله اصفهانی

           

 نگاهی به کتاب خاطرات یک نجات یافته از بهائیت!

         

          چند روز پیش یکی از دوستان خبر انتشار کتابی را توسط مؤسّسه کیهان طهران برای من با ایمیل فرستاد. باید صادقانه اعتراف کنم که من بطور معمول علاقه ای به خواندن انتشارات این مؤسّسه ندارم چون اولاً نوشته های آن مخصوصاً اگر مربوط به دگر اندیشان باشد(اعم از مذهبی یا سیاسی) با دروغ وافتراء و به کار بردن لغات توهین آمیز و بی ادبانه همراه است لذا از دید افراد منصف و فرهیخته ارزش مطالعه ندارد. در واقع می خواهند فقدان منطق و استدلال را، برای خالی کردن عقده ها، با افتراء واهانت جبران کنند.ثانیاً چگونه می توان به نوشته های روز نامه ای اعتماد کرد که پاسخ افراد وجوامع مختلف را در برابر اتهاماتی که به آنان وارد میکند برخلاف همه موازین اخلاقی و قانونی چاپ نمی کند.ثالثاً تیراژ کیهان قابل مقایسه بادیگر روزنامه های طهران نیست وافراد اهل مطالعه و تحقیق توجهی به آن ندارند.  ولی با وجود این، شروع مطلب که معرّفی یک کتاب بود نظرم را جلب کرد.قسمت هائی از این معرفی را خواندم . طبق روش جاری کیهان، پر از دروغ وافترا و مطالب خلاف حقیقت بود و با اینکه این بار ظاهراًنویسنده شخص دیگری است ولی بطوری که خواهیم دید در موارد زیادی جای پای نویسنده کیهان در آن دیده میشود.دراین یادداشت فقط قسمت هائی از خلاف گوئی های کتاب مطرح می شودتا به نظر دوستانم نیز احترام بگذارم که مطالعه کیهان و نوشتن درباره آن را وقت تلف کردن میدانند!

ابتدا نویسنده کیهان کتاب را معرفی میکند واز آن به عنوان خاطرات یک دختر بهائی باز گشته به اسلام یاد میکند  و بعد از شیوع دروغ وآلودگی درجامعه بهائی سخن می گوید. در حالیکه خود نویسنده بهتراز هر کسی میداند که آلودگی،اعتیاد، فحشاء ودروغ تحت رهبری چه کسانی ودر کجا شیوع پیدا کرده ویا چگونه به دروغگوئی تحت عنوان "تقیّه" مشروعیت داده شده است ، بطوری که حتی در نشریات داخل ایران نیز مکرر منعکس شده است  واین داستانی است که برهر سر بازاری هست. وبعد ذکر  جاسوس پروری جامعه بهائی را مینماید ولی این بار نمی گوید جاسوسی برای انگلیس وروس و آمریکا و اسرائیل! البته مانند گذشته دلیلی هم ارائه نمی دهد و نگارنده در این مورد  کاملاً  به او حق می دهم چون  هیچکس  نمی تواند  چیزی  را که ندارد  ارائه  دهد! در  ادامه  نویسنده )البته منصف!(  کیهان جمله ای طنز آمیز وابتکاری جدیدی را برای معرفی جامعه بهائی بکار میبرد "ضد انسانی ترین سازمان فرقه ای وسیاسی"این خطاب توسط کسانی است که به استناد صدها مدرکی که توسط دوستان مسلمان ایرانی ارائه ونشر گردیده ضد انسانی ترین اعمال را نسبت به افراد شریف و مسلمان ایرانی رواداشتند کسانی که متأسّفانه سبب شدند هزاران نفراز افراد تحصیل کرده ایرانی با داشتن عالی ترین مراتب علمی از هرچه دین است بیزار شدند و آدم نمی تواند به آنان بگوید که دوستان عزیز اگر عده ای به خاطر ثروت ومقام مرتکب اعمال غیر انسانی وغیر اخلاقی می شوند آنرا پای دین نباید گذاشت وچقدر خوب است که نویسنده منصف!کیهان به جای شرح حال یک نفرکه اسلام آورده وذکر داستان های دور از حقیقت ساختگی، شرح حالی از این گروه ایرانی برگشته از دین که عده زیادی از آنان به دامن ادیان دیگر پناه برده اند بنویسند شاید هم نظر به شرائطی که در ایران پیش آوردند چون مسلمان شدن در ایران کمتر اتفاق می افتدو غیر عادی تر است فقط به آن پرداختند!

 جمله "ضدانسانی ترین.." را در باره جامعه ای بکار می برند که هدفش وحدت عالم انسانی و شعارش محبت است جامعه ای که نمونه های زیر که از کتاب گلزار تعالیم بهائی نقل می گردد دستور العمل زندگی افرادش می باشد:

"ای اهل عالم همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار"

"باید ازشما ظاهر شودآنچه که سبب آسایش وراحت بیچارگان روزگار است "

         

"شماها بایدبه آنچه سبب آسایش عالم انسانی است تشبّث نمائیدیتیم ها را نوازش کنید،گرسنه هاراسیر نمائید،برهنه ای بپوشانید،بیچاره ها را دستگیری کنید تا مقبول درگاه الهی شوید"

"سیاست الهی مهربانی به جمیع بشر است بدون استثناء"

          این جامعه" ضد انسانی .." به قول نویسنده کیهان ،همان جامعه ای است که موفق گردید ملیون ها نفر از مردم جهان راکه در سراسر دنیا پراکنده اند از رنگ ها و نژاد ها وقبائل مختلف وباسوابق فرهنگی و مذهبی متفاوت با آمیزه محبت به هم بپیوندد و در زیر خیمه وحدت بهائی گرد آورد، و افرادی که تا دیروز دشمن یکدیگر بودند

به محض پیوستن به جامعه بهائی دشمنی دیرینه را فراموش کرده اند این جامعه مدل ونمونه دنیای آینده است ودقیقاًهمان چیزی است که دنیای امروز به آن نیاز دارد یعنی عشق و محبت به جای کینه توزی وجنگ.

ایکاش کسانی که کمر به نابودی! جامعه بهائی بسته اند می توانستند این وحدت و محبت را لااقل در جامعه خودشان ایجاد کنندکه این اندازه به کشتار یکدیگر نپردازند.ولی نویسنده کیهان خروج از این جامعه صلح جو و هم آهنگ، وپیوستن به دنیای کینه توزی وجنگ را نجات می نامد! چه میتوان کرد هرکسی بر طینت خود می تند.        

ظاهراً نویسنده خانمی است که قبلاً بهائی بوده  وحال  ازبهائیت برگشته و مسلمان شده است.قسمت هائی از نوشته های کتاب را باهم مرور میکنیم.درمورد دعاونیایش می نویسد: " (بهائیان) به دستور خود بهاء با خدا ارتباط برقرار نمی کنندونام بهاء را جایگزین کرده واز او طلب مغفرت میکنند وهمه دعا ونیایش وراز ونیازشان خطاب به بهاء وپسرش عبد البهاست" حال برای آنکه خواننده به بی اعتباری اظهار نظر نویسنده پی ببرد قسمت های آغازین چند مناجات راکه متضمن خطاب هست ازکتاب ادعیه حضرت محبوب ومجموعه مناجات های حضرت عبد البهاءمی آورم:

                             الها معبودا

از توام و بتو آمدم قلبم را به نور معرفتت منیر فرما……ص۳۳۰ادعیه

                   بنام خداوند یکتا  الها کریما رحیما

شهادت می دهم به وحدانیت و فردانیت تو و باینکه از برای تو شبه و مثلی نبوده ونیست…ص۳۳۴ادعیه.

                             الها کریما یکتا خداوندا

جودت وجود را هستی بخشید و مو جود نمود از در یای رحمتت محرومش منما..ص۳۳۷ادعیه.

                             پاکا پادشاها

هر آگاهی بر یکتائیت گواهی داده توئی آن توانائی که جودت وجود را مو جود فرمود…ص۳۲۸ادعیه.

                                      هوالله

خدایا تاریکی نزاع و جدال وقتال بین ادیان وشعوب واقوام افق حقیقت را پوشیده وپنهان نموده جهان محتاج نورهدایت است پس ای پروردگار عنایتی فرماکه شمس حقیقت جهان راکران به کران روشن نمایدص۵۵مجموعه

                                       هولله

ای خدای پر عطای ذوالمنن  واقف جان و دل واسرار من ……ص۱۳۵مجموعه

                                      هولله

ای پروردگار اهل بهاء را در هر موردی تنزیه و تقدیس بخش واز هر آلودگی ، پاکی و آزادگی عطاکن از ارتکاب هر مکروه نجات ده و از قیود هر عادت رهائی بخش تا پاک و آزاد باشند وطیّب وطاهر گردند.ص۱۴۹مجموعه                                خداوندا آمرزگارا

این مجمع را تا ئید کن و تو فیق بخش تا عالم را به نور اتحاد روشن نماید شرق و غرب رابه پرتو محبت و نور اتفاق منور کند ای بخشنده مهربان….ص۲۰۶ مجموعه

          بطوری که دیده می شود این مناجات ها وصد ها نظیر آن، برخلاف اظهار نظر کتاب همه خطاب به خداوند است بنابراین نمی توان پذیرفت که خانم نویسنده که سالها بهائی بوده این مناجات هارا که کتابش درخانه هر بهائی وجوددارد ندیده باشد بنابراین تاثیر نویسنده کیهان را در تنظیم ونوشتن کتاب می توان به سهولت مشاهده نمود.

درجائی خانم نویسنده می نویسد: 

"….در ابتدا بگویم که بهائیان دودسته انددسته ای انسان های فریب خورده و ناآگاه که به دام افتاده و غافلندو بهائیت به صورت موروثی به آنان رسیده(نه که یک بلیون مسلمان همه با تحقیق و مطالعه مسلمان شدند این نکته جلب نظر خانم را کرد!) ویا به علت عدم دانش کافی از دین ودیانت در دام آن افتاده و بهائیت را به عنوان دینی آمده ازجانب خدا پذیرفته اند این گروه مثل سایر پیروان ادیان دیگر، خدا را پرستش میکنندو بعضاً اعمال نیک وحسنه ای نیز دارند وبه دعا وراز ونیاز با خدا می پردازند." وبعد ادامه میدهد که : " پدر ومادر من هم از دسته اول یعنی از فریب خوردگان بودند" خانم نویسنده البته با نظر وراهنمائی نویسنده کیهان به شرح مشخصات دسته دوم می پردازد و این طور  مینویسد:"دسته دوم کسانی هستند که در راس تشکیلات بهائی قرار دارند …و تا میتوانند از وجود پیروان فریب خورده سوء استفاده کرده واز آنان هرگونه بهره ای بالاخص سیاسی و اقتصادی می برند.." این اظهار نظر به علت شدت ابتذال قابل جوابگوئی نیست. زیرا همه می دانند که این رهبران مورد ادعا واهل استفاده سیاسی واقتصادی اعضای محافل ملی ومحلی ایران بودند که چون حاضر به انکارعقیده خود نشدند توسط رژیم کشته شدند واموال شان غصب شد (البته درمحل های غصبی نماز هم خوانده شد!)درحالیکه عده ای نیز با امکاناتی که یافتند به ثروت های هنکفت رسیدند بطوری در خیلی موارد صدای همکارانشان نیز درآمد و مدارک آن را منتشر نمودند. امید وارم مفهوم سوء استفاده سیاسی و اقتصادی روشن شده باشد!

خانم نویسنده در مورد خانواده اش ادامه می دهد: 

"پدر ومادرم از سادات و بسیار آرام ومهربان بودند هرگز کلمه ای زشت از زبانشان جاری نمی شد.آنان متاُسفّانه همیشه در حال عبادت های مخصوص بهائیان بودند( به کلمه متأسّفانه توجه فرمائید) واین عشق کور به آنان مجال تفکّرنمیداد."(تابارژیم همکاری نمایند!؟)….ده فرزند خویش را از آلایش دنیا بر حذر میداشتند.ده فرزندی که همه مردم شهر کوچکمان سنندج از آنان به نیکی یاد می کردند و آبرومند و شریف وبی آزار در کنار مردم زندگی می کردند…" ( به اثر نامطلوب بهائی بودن آن ها توجه بفر مائید!)

          در مورد مادرش مینویسد:

"…روزی نبود که استراحت اورا ببینم به محض این که از کار فارغ میشد به دیدن مریض ها می رفت از خانه میوه وسیب زمینی ونان و غذا بر میداشت وسراغ فقرا می رفت همه دوستش داشتند." در مورد خانواده می نویسد:"ایام پرنشاط و پر از صمیمیّتی را با خانواده گذراندم در بین هیچکدام از اهل فامیل اختلافی نبود."(پس ای کاش همه بهائی باشند.)

          سرکار خانم نویسنده ،حال که مسلمان شدید این مسلمانی برشما مبارک باشد ولی فراموش نفرمائید که شرط اول دین داری محبت به مردم است، خدمت است ،انسانیت است.بطوری که می دانید حضرت بهاءالله می فرمایند:

"در این عصر انسان کسی است که به خدمت جمیع من علی الارض(ساکنین روی زمین) قیام نماید." دیگر نمی فرمایند چه دینی داشته باشد.بنابر این امیدوارم که شمانیز موفق به خدمت به عالم انسانیت گردید ومسلمان شدنتان فقط محدود به بد گوئی این وآن و مخصوصاً مادر تان نگردد که به قول خودتان به فقرا خدمت می کرد وخانواده ای پر نشاط وصمیمی وبدون اختلاف ایجاد کرده بود بلکه راه اورا که خدمت و محبت بود ادامه بدهید.زیرا دنیای امروز بیش از هر زمانی احتیاج به صلح و آرامش و محبت دارد واین وظیفه ادیان است که روحیه محبت وخدمت را در نوع بشر تقویت نمایند نه آنکه خود عامل اختلافات گردند. حال در لباس کدام دین باشد فرق نمی کند..

          یادم هست سال ها پیش گذارم به دهکده ای به نام شهر آباد در مسیر راه بجنورد به مشهد افتاد در آنجا محلی برای جزامیان بهبود یافته به نام "بهکده" ساخته بودند که بیمارستانی داشت.شک نیست که خدمت در این بیمارستان که محلی بسیار دور افتاده بود خیلی مشکل بود وهیچ پرستاری(نرسی) حاضر به خدمت در آن محل نبود لذا مسئولین امر ناچار شدندعده ای پرستار مسیحی از اروپا بیاورند زیرا هیچیک از خواهران مسلمان حاضر به خدمت در آن محل نشدند در حالیکه همین خواهرا ن وقتی مثلاً پای حجاب به میان می آید با خشونت کامل وارد عمل میشوند و تو جه ندارند که دین برای محبت است نه خشونت.

          چندی پیش سران چند فرقه اسلامی دربرنامه ای تلویزیونی حضور یافتند همه آن ها میگفتند که اسلام دین رافت ومحبت است (البته می تواند باشد اگر مدعیانش بگذارند!) ولی این حرف ها درعالم واقعیّت نیز باید مصداق داشته باشد اگر نه چه فایده دارد مردمی که به آن برنامه گوش میدهند فردای آن ببینند که فرقه های مختلف اسلامی در نقاط مختلف دنیا به کشتار یکدیگر مشغولند. ویا ذکر مهر ورزی نمودن وبعد به صورت های مختلف ظلم کردن چه تأثیر دارد.چگونه میتوان در نزد غربی ها ذکر عطوفت اسلامی را کرد در حالیکه ازآدم سؤال میکنند چرا هزاران دانشجوی بهائی را سالهاست به دانشگاه ها راه نمی دهند آنهم کشوری که پیش از ظهور اسلام سابقه حمایت از اقلیّت ها را داشت ویا چطور میتوان از عدالت اسلامی در کشوری سخن گفت که حقوق عده ای از باز نشستگان آن را به خاطر بهائی بودن قطع کرده اند! یعنی پولی را که در دوران خدمت برای استفاده در دوران پیری خود پرداخته بودند به آنان نمی دهند ویا چگونه میتوان ذکری از رعایت حقوق انسانی مردم درحکومتی کرد که هزاران زارع بهائی را از دهاتشان بیرون کرده و زمینهای آنان را تصرّف کرد ه اند وده ها مثال دیگر که ذکرشان ملال آور  وکسل کننده است متأسّفانه واقعیت این است که دست طرفداران اسلام درغرب در دفاع از اسلام به خاطر این گونه اعمال بسته است بنابر این سرکار خانم نویسنده، امید است شما که تحت تر بیت مادر بهائی تان درس خدمت ومحبت آموختید آنرا حفظ کنید وبه خدمت ومحبت به مردم  پردازید تا برای مانیز که به حقیقت اسلام معتقدیم کمکی در معرّفی آن باشید وبیان حضرت بهاءالله را که حتماً در درس اخلاق خواندید فراموش نکنیدکه:

          "بهترین اعمال محبت با اهل عالم است"

                                                                                      سروش حقایق

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Comments are closed.