نهضت مشروطیت و دیانت بهایی

نهضت مشروطیت و دیانت بهایی:

نگرشی نوین به گفتمان جامعه بهایی در عصر مشروطیت[۱]

 

کاویان صادق زاده میلانی

 

مقدمه 

     سالهای آغازین قرن بیستم میلادی شاهد سقوط بخت و اقبال بسیاری از حکومتهای خودکامه سلطنتی بود . می توان از نیکلای دوم تزار روسیه، سلطان عبدالحمید عثمانی و محمدعلی شاه قاجار به عنوان نمونه هایی از پادشاهان خودکامه ای نام برد که حکومتهای بلامنازعشان در آن سالها سقوط نمود. امپراطوری عثمانی جای خود را به جمهوری ترکیه داد و فرمانروایی مطلق و خود کامه تزار روسیه با ایجاد مجلس دوما در سال ۱۹۰۵محدود گشت و به دنبال آن با انقلاب بلشویکها بسال ۱۹۱۷ منقرض شد . در ایران که از هر دو کشور فوق عقب مانده تر بود جنبش مشروطه منجر به فرمان مشروطیت از جانب مظفرالدین شاه در سال ۱۹۰۶ و تصویب اولین قانون اساسی و تشکیل مجلس شورا در ایران گردید . محمد علی شاه که چندی بعد ازصدور فرمان مشروطیت بر تخت سلطنت نشست تلاش نمود تا استبداد را مجدداً برقرار سازد. اقدامات وی در کوتاه مدّت موجب انحلال مجلس شورا و بر قراری موقت استبداد صغیر گشت و نهایتاً موجب خلع وی از سلطنت و تبعید او از ایران گشت.

          در طی دوران مورد بحث جامعه بهایی ایران با حد اقل نیم میلیون پیرو بزرگ ترین اقلیت مذهبی ایران بود.[۲] جامعه بهایی با مطرح کردن مباحثی نظیر ضرورت وجود مجالس مشورت و اهمیت انتخابات عمومی و دستگاه قضائی و حکومت قانون نقش مهم و سازنده ای را در تبلور پیش زمینه فکری مشروطیت ایفا کرد. باید در خاطر داشت که جنبش مشروطه در ایران عاقبت شکست خورد. شکست مشروطه را می توان نتیجه دو اولتیماتم  و حمله متعاقب روسیه به ایران و کودتای نائب السلطنه ناصر الملک بسال ۱۹۱۱ دانست. ولی علت غائی شکست جنبش مشروطه را باید در از هم گسیخختگی و فروپاشی نهادهای اساسی جامعه ایران جستجو نمود. در طی دوره ای که عبدالبهاء رهبری جامعهء بهائی را به عهده داشت، که مصادف با سلطنت مظفرالدین شاه، محمد علی شاه و احمد شاه قاجار بود، جامعه بهایی دو نقش عمده در پیش رو داشت و در آن واحد در دو جهت حرکت می نمود . در وهله نخست هدف اصلی این جامعه ایجاد وحدت و همبستگی در جامعه متشتّت ایران بود. مطالعه رهنمودهای موجود در آثار و نوشتارهای عبدالبهاء در آن سالها بر محققان بی طرف و منصف آشکار می سازد که هدف نهائی او ترمیم  از هم گسیختگی جامعه ایران بوده است. در وهله دوم چون زیر بنا و ارتباط فکری بین امر بهائی و جنبش مشروطه تبدیل به بهانه ای در دست مخالفان مشروطه گردید حضرت عبدالبهاء مبادرت به اتخّاذ برخوردی نمودند که این حربه را بی اثر سازد. بنابر این احبّا را اکیداً از فعالیّت و جبهه گیری سیاسی منع کردند. بررسی آثار حضرت عبدالبهاء در آن دوره به وضوح نشان می دهد که عدم دخالت مستقیم در سیاست و کشمکشهای سیاسی به جهت کمک به نهضت مشروطیت و پیشگیری از سرکوب آن در پیش گرفته شده بود.  

در حالی که انقلاب مشروطه ایران در سالهای اخیر به طور علمی و دانشگاهی مورد نقد و بررسی دقیق و عمیق دانشمندان قرار گرفته است لکن رابطه دیانت بهایی و انقلاب مشروطه ایران تا حد زیادی مجهول مانده است . دیدگاههای بهایی در مورد جنبش مشروطه به اشتباه ساده شده و یا به یک یا دو جنبه محدود گشته است . نمونه واضح نوع اول ساده اندیشی را می توان در آثار ادوارد براون یافت . او که مهم ترین مستشرق اروپائی آن دوران به شمار می رود معتقد بود که بهائیان به دستور حضرت عبدالبهاء موضعی انفعالی در پیش گرفته بودند .[۳] به عقیده براون بهائیان فاقد برنامه ای جامع و همه شمول برای اصلاحات در ایران بودند . البته در دلسوزی و علاقه براون نسبت به مشروطه شکّی نیست ولی جای سوال است که چرا این مستشرق بزرگ توجه لازم و کافی به زیربنای آشکار فکری انقلاب مشروطه و منعکس شده در آینه آثار بهایی و اشخاص شناخته شده و برجسته بهائی نهضت مشروطه نشان نداده اند؟ کم توجهی پروفسور براون به عناصر فعّالی نظیر شاهزاده قاجار ابوالحسن شیخ الرئیس و شاعره و نگارنده ارزنده بهائی خانم عصمت طهرانی (تخلّص طائره) و جناب علی قلی خان نبیل الدوله کاردار ایران در واشنگتن (که نقشی حسّاس و حیاتی در اصلاحات بنیادی ایران ایفا نمود) بیانگر این است که مورّخان غربی و همعصر وقائع مشروطه نیزعاری از تعصّب و اغراض شخصی نبوده اند.

      برداشت ساده  دوم را احمد کسروی عرضه کرده است . او بر این عقیده است که بهائیان متمایل به روسیه و طرفدار استبداد می باشند .[i] البته بر کسانی که آراء کسروی را بررسی نموده اند روشن است که ایشان در اثبات فرض بالا هیچ شاهد تاریخی در رسائل خود ارائه نداده اند. مطالعه دو کتاب جامع ایشان تاریخ مشروطیت و تاریخ هجده سالهء  آذربایجان خود نشان دهنده شواهد محکم و قاطعی در ردّ نظر فوق است. به عنوان نمونه جناب کسروی می نگارند که از حربه های طرفداران استبداد بود که الواحی از جانب حضرت عبدالبها در حمایت از مشروطه و بد گوئی به اسلام جعل می کردند و مردم را بر ضد مشروطه خواهان و بهائیان می شوراندند.[ii] جای بسی تاسف است که بدلیل مقبولیت و پذیرش دو نقطه نظر فوق دیدگاه دیانت بهایی در مورد مشروطیت عموماً مسکوت مانده است و در حالی که بهائیان از حداقل چهار دهه پپیش از انقلاب مشروطه مروّج ایجاد حکومت پارلمانی و انتخابات در ایران بودند موضع و گفتمان آیین بهائی مورد توجّه صاحبان اندیشه قرار نگرفته است.

     دانشمندان و تاریخ نگاران ، نهضت مشروطه و پی آمدهای آنرا از روزنه های سیاسی و نظری  (theory)  خود مورد نقد و بررسی قرار داده اند. لذا طیف نظرگاههای صاحب نظران بسیار گسترده است. ادوارد براون مشروطیت را چون انقلاب شکوهمند انگلستانGlorious Revolution) ) بسال ۱۶۸۸  و انقلاب آمریکا  بسال  ۱۷۷۶ بخشی از یک فرآیند آزادی جو و دموکراتیک می انگارد.  تاریخ نگاران مارکسیست مانندطبری و فشاهی انقلاب مشروطه را انقلابی طبقاتی و پیش زمینهء یک دگرگونی طبقاتی دانسته اند. دانشمندان معاصر نیز بسهم خود دیدگاههای نظری نوینی را در رسائل و کتب خود ارائه کرده اند که بر غنای بینش کنونی ما افزوده است.  از جمله این دانشمندان خانمها منگل بیات[iii] (Mangol Bayat)  و ژانت آفاری[iv] (Janet Afary) هستند. در مطالعات ایشان نقش بابیانزلی ها) و بهائیان در رویدادهای عصر مشروطیت بطوری منظمتر و کاملتر مورد نقد و پژوهش قرار داده شده است. دکتر منگل بیات توجه ویژه ای به فعالیت های ازلی ها نشان داده اند. البته ایشان نقش مهم و عمده ای برای امر مبارک چه در تدارک پیش زمینهء فکری نهضت مشروطه و چه در برخورد با وقائع  روزمره مشروطیت در نظر نگرفته ولی با وجود این نظریه ها و فرضیه های خا نم بیات شایان توجه سزائی است. دکتر ژانت آفاری نقش دیانت بهائی را بطور جدی تری عرضه نموده و اقدامات برخی از احبای شناخته شده عصر مشروطیت مانند شاهزاده قاجار ابوالحسن میرزا شیخ الرئیس و شاعره بهائی خانم عصمت طهرانی (طائره) را بعنوان عناصر فعّال مورد پژوهش قرار داده اند. دکتر آفاری پیچیدگیهای بحث و بررسی نهضت مشروطه را بدرستی ارائه کرده اند. از جمله نهادها و روابط چند جانبه اجتماعی که ژانت آفاری تحت مطالعه قرار داده می توان از کنش و واکنش روشنفکران و تجّار و علمّا و استبداد طلبان و تلاش زنان صاحب اندیشه برای ترقّی و کوشش امپریالیسم برای استیلا بر ایران نام برد. تحقیقات دکترها بیات ، آفاری و دیگران نشان داده است که پژوهش پیرامون انقلاب مشروطه و موشکافی برخورد این بردارهای اجتماعی بسیار پیچیده و غامض است و مستلزم بررسی های دقیق تاریخی و اجتماعی و اقتصادی است ولی پژوهشی که بطور عمقی و اساسی نقش دیانت بهائی و بهائیان را در تحلیلش محک نزند نمی تواند پژوهشی جامع و همه شمول باشد. پژوهشهای ارزنده تاریخ شناسان معاصر بحث و گفتار پیرامون رابطه نهضت مشروطه و آئین بهائی را از حواشی به سوی مرکز نقل مکان داده است.

       

     با وجود این هنوز تاریخ نگاران آنطور که باید و شاید همه جوانب مربوط به تاثیر متقابل مشروطیت و دیانت بهائی را مورد موشکافی قرار نداده اند.[v] نا گفته پیداست که توجّه بیشتر مورّخان معطوف و متمرکز به فعالیّت های ازلی ها بوده. باید پرسید که چگونه است که با وچود اینکه در آثار موجود ازل اشاره ای به مجلس و انتخابات و مشروطیت نمی یابیم فعالیّت های ازلی ها توجه مورخان معطوف را جلب کرده ولی ادوارد براون و کسروی و آدمیت و اکثر قریب به اتفاق محققّان توجهی سزا به بیانات آشکار موجود در آثار حضرت بهاء الله و حضرت عبدالبهاء در مورد فکر آزادی خواهی و اندیشه تجدّد ایران نشان نداده اند؟ ضعف تحلیلی بزرگ دیگری که در نوشتار تاریخ نگاران پدیدار است همانا نادیده گرفتن بعد تاریخی راستای حرکت جامعه بهائی در آن سالها است. حضرت عبدالبهاء در عصر مشروطیت هدف غائی جامعه بهائی را برقراری وحدت و همبستگی بین دولت و ملّت (مجلس) قرار داده بودند و عاقبت هم همان عدم الفت و همبستگی دولت و ملّت به شکست نهضت مشروطه انجامید. دلائل فروپاشی انسجام جامعه ایران را در عهد قاجار در قسمتهای بعد این مقاله تحت بررسی قرار خواهیم داد. حد اعلای تنشهای درونی جامعه ایران را می توان در واگرائی دولت و ملّت یافت. علت این واگرائی را باید در تمایل روزافزون ملّت و مجلس به تندروی و محافظه کاری بیش از پیش دولت و تجّار و علمّا دانست. گفته شد که نگرشهای متداول بر انقلاب مشروطه هنوز نتوانسته است تصویر و تحلیل جامعی از آن ارائه دهد. یک کاستی مهم نگرشهای موجود اینست که مورّخان جریان مشروطیت را جریانی همگن و یکنواخت فرض کرده اند ولی این فرض پایه و اساس محکم تاریخی ندارد. بلکه جریان مشروطیت را باید بعنوان جریانی غیر همگن بررسی نمود که در آن بازیگران مختلف و متعددی در راستاهای اهداف خود در حرکت بودند. علما و تجار که هر دو از بازیگران بزرگ مشروطیت بشمار می روند در جهت کسب قدرت و ثبات مقام اجتماعی خود گام بر می داشتند. برخی از محرّک های شناخته شده مثل تقی زاده تا حد زیادی تحت نفوذ مکاتب تندروی سوسیال دموکرات قرار گرفته و ازلی ها هم از سوی دیگر در پی کسب نفوذ سیاسی بودند. شکافهای سیاسی عمیقتر از آن بود که در این مختصر بنحو درست خلاصه شوند. مثلا خود علما به حداقل دو گروه تقسیم میشوند. گروهی که هوادار استبداد شدند و بر آورده شدن اهداف خود را در آن جناح جستند و گروهی هوادار جناحهای محافظه کار انقلابی شدند و تثبیت موضع قدرت خود را در تشکیل مجلس و تضعیف دولت جستند. در این میان نمی توان نقش دولتهای روس و انگلستان و فشار بسیار آنان بر جامعه متشتّت ایران و تحمیل امپریالیسم را نادیده انگاشت. بر عبدالبهاء مُسَلَم بود که هیچ تحوّل بنیادی و زیر بنائی در جامعه ای از هم گسیخته ی ایران متحقق نخواهد شد. لذا در الواح متعددی که مربوط به انقلاب ایران و عصر مشروطیت است وی به دفعات بر ضرورت الفت و همبستگی دولت و ملّت صحّه گذاشته آنرا پیش نیاز موفقّیت نهضت مشروطه دانسته اند. ولی افسوس که مورخان و محققّان عصر مشروطیت عمق بینش عبدالبهاء و راهگشائی های ایشان و سعی و تلاش بهائیان در این راستا را نادیده گرفته اند. سعی این مقاله در پر کردن خلاء ناشی از ضعفهای نظری فوق و مطرح کردن ابعاد تازه ای در گفتارهای مربوط به مشروطیت است.

 

پیشینه تاریخی

     مظفر الدین شاه قاجار پس از مدتی مخالفت تحت فشار اقشار مردم ایران بسال ۱۹۰۶فرمان مشروطه را صادر نمود و پس ار مدت کمی مجلس شورا انتخاب و مشغول بکار کرد. مظفر الدین شاه قاجار که شدیداً بیمار بود کمی پس از صدور فرمان مشروطه در گذشت و محمد علی میرزای ولی عهد بر تخت نشست. از ابتدا تنش هائی میان مجلس و شخص شاه و دولت وی موجود بود که در طی چند ماه اول سلطنت محمد علی شاه شدت گرفت و منجر به سوء قصد بجان شاه و ترور صدر اعظم امین السلطان شد. در نتیجه سوء قصد بجان شاه و ترور صدر اعظم و گرایشهای تند سیاسی انجمنها[vi] و برخی از نمایندگان محمد علی شاه قاجار بسوی جناحهای محافظه کار سوق داده شد و تحت نفوذ بیش از پیش شیخ فضل الله نوری و هواداران استبداد قرار گرفت. از شواهد و مدارک دست اول معاصر می توان استنتاج کرد که گرچه محمد علی شاه از ابتدا تمایل به استبداد داشت ولی سوق داده شدن نهائی وی به جناح استبداد نتیجه تند گرائی مردم و رادیکالیسم انجمنها و برخی صاحبان اندیشه بود. در آخر تنشها بجائی رسید که محمد علی شاه بسال ۱۹۰۸ با کمک نیروهای قزاق و به پشتوانه دولت روس کودتا کرد و مجلس ملغی شد و دوره استبداد صغیر آغاز گشت. در طی استبداد صغیر محمد علی شاه و دولت او به تدریج با مقاومت قوای طرفدار مشروطه در مناطق مختلف کشور مواجه شدند و نیروهای حامی مجلس نهایتاً طهران را فتح کرده و حکومت مشروطه را بار دگر در سال ۱۹۰۹ برقرار نمودند.

    

مجلس دوم بلا فاصله انتخاب و دائر شد. پس از انتخاب مجلس دوم بود که تنشهای نهفته در کشمکشهای اجتماعی و باورهای ایده ئولوژیک از حالت نهان خارج شده و هویدا گشتند. گروهی از رجال و هواداران آنان حزب دموکرات را تاسیس نموده و از لحاظ سیاسی خط مشی تندروتری از نوع اصلاحات ارضی و سوادآموزی همگانی را دنبال کردند. مرام نامه حزب دموکرات مشخصاً مبنی بر مکتب سوسیالیسم بود.[vii] و گروهی در راستائی محافظه کارتر حرکت نموده کوشش می کردند که ثبات طبقاتی جامعه ایران را حفظ کنند و گرچه این دسته باسم اعتدالیون عامیون شتاخته می شدند ولی اهداف آنها بیشتر واکنش گرا و در جهت مقابله با حزب دموکرات بود. جالب توجه است که در این دوره شمار فراوانی از رجال هوادار مجلس و مشروطه از جمله سید عبدالله بهبهانی موضع خود را عوض کرده و به اعتدالیون ملحق شدند. تنشها و کشمکشهای دو گروه در مجلس دوم ادامه داشت و موازنه قدرت گاهی بنفع اعتدالیون و گاهی بنفع دموکراتها می بود. دولت که در تحت نفوذ نائب السلطنه ناصر الملک بود هم جزو جناح محافظه کار بحساب می آمد. از جمله وقائع حساس و مهم آن دوره ترور سیاسی سید عبدالله بهبهانی توسط جناح تندرو بود که نمودی از فروپاشی نظام نوین بود. متعاقب ترور سید عبدالله بهبهانی تقی زاده رهبر دموکرات را چون گمان می رفت دستی در آن داشته باشد ببهانه فساد عقیده از مجلس اخراج و از کشور تبعیدکردند. رفته رفته در مجلس حزب دموکرات با کمی اعتدال در مرام نامه خود و ائتلاف با سران بختیاری قدرت افزونی حاصل کرد و در جهت اصلاحات گامهائی برداشته شد که بنیادی ترین آنان استخدام مورگان شوستر بعنوان رئیس خزانه داری کشور بود. در مورد شوستر در قسمتهای بعد بطور مفصل بحث خواهد شد ولی در این جا فرصت را مغتنم شمرده و متذکر می شود که چهار ماهی که مورگان شوستر مسئول خزانه بود نظم و انضباط خاصی در امور مالی و نظامی کشور داده شد که در تاریخ ایران بی سابقه بوده است. اصلاحات وی بحدی اساسی و زیربنائی بود که دولتین روس و انگلستان ناچار به دخالت مستقیم شدند و عاقبت دولت روس پس از اعلام دو اولتیماتم برای اخراج مورگان شوستر و رد آنها از طرف مجلس شوراء نواحی شمال ایران را تا قزوین اشغال نظامی نمود و در هنگامی که روسها آماده اشغال طهران بودند و ملت برای مقاومت مسلحانه آماده می شدند ناصر الملک که نئابت سلطنت را داشت پس از تبانی با دولت روس طی کودتائی مجلس را منحل و ملغی ساخت. ناگفته نماند که کودتای ناصرالملک و انحلال مجلس و اخراج شوستر را می توان انتهای تبلور و شکوفائی نهضت مشروطه دانست و بار دگر مشخص شد که دول استعماری با بهره گرفتن از شکافهای اجتماعی ایران و دخالت مستقیم نظامی و اقتصادی در امور داخلی اش هر حرکت سازنده را از راستای نهادی آن منحرف نموده و یا آنرا سرکوب می کنند. واقعه شوستر و اصلاحات اساسی وی که عاقبت الامر منجر بشکست انقلاب مشروطه شد از چند جهت حائز اهمیت بسزائی برای مطالعه نقش بهائیان و بینش آنان است. یکم آنکه جلب توجه و مصاحبه و انتخاب و استخدام و دعوت شوستر به ایران به همت و انگیزه و پشتکار علی قلی خان که در آنموقع کاردار (شارژِ دِفِر) سفارت ایران در واشنگتن بود انجام گرفت که دلالت بر کفایت و صلاحیت و نگرش سیاسی ایشان دارد چه که هم دولت ایران و هم دولتین روس و انگلستان با استخدام و دعوت شوستر به ایران مخالف بودند. دولت ایران تمایل به دریافت کمک و مشاوره از آلمان داشت و دولتین روس و انگلستان هم اساسا" با دخالت مستشاری که حامی و حافظ منافع کشورهای زیر سلطه باشد مخالفت تام داشتند.  بر خوانندگان محترم پوشیده نیست که علی قلی خان نبیل الدوله شخصی بهائی و مومن بود که در طول عمرش خدمات فراوانی به آئین بهائی انجام داده است. نقش حساس و مثبت جناب نبیل الدوله در خدمت بوطن و مساله اصلاحات در ایران نمونه ای واضح از نگرش و گفتمان دیانت بهائی در عصر مشروطیت است. دوم آنکه دخالت دولتین کبیر در ایران و شکست انقلاب مشروطیت بوضوح بدرستی گفتمان حضرت عبدالبهاء صحه می نهد. مگر نه اینطور بود که او از بدو مشروطیت مدام متذکر می شدند که تنها راه نجات کشور و انقلاب همگرائی و الفت دولت و ملت است و مگر انذارات دائمی عبدالبهاء تاکید نداشت که در صورت ادامه واگرائی دولت و ملت کار ناچار بمداخله دول خارجی می انجامد؟ شواهد تاریخی این دو فرض در قسمتهای پسین خدمت خوانندگان ارائه می گردد.

 

تئوری سیاسی و نظام حکومتی از دیدگاه آئین بهائی

 

     در دهه هفتاد از قرن نوزده میلادی دو واژه مشروطیت و مشروطه در نوشتجات برخی از مصلحین اجتماعی ایران چون ملکم خان و میرزا یوسف خان مستشار الدوله بکار برده می شد ولی این واژه ها وام گرفته از روشن فکران متجدد عثمانی بودند و مفهوم و چهارچوب استفاده آنها در این زمان همانا مشروعیت و مشروعه می بود بدون آنکه فلسفه سیاسی نوینی را ارائه دهد.[viii] بررسی آثار حضرت بهاءالله نشان می دهد که از چند دهه قبل از آنکه در ایران موج بیداری و مشروطه خواهی شماری از روشن فکران را فرا گیرد آن حضرت بدون خوف و واهمه فرضیه ها و نظریه های سیاسی نوینی را مطرح نمودند. بجرات می توان گفت که آراء و باورهای سیاسی موجود در آثار حضرت بهاء الله و حضرت عبدالبهاء از دوره ادرنه (۱۸۶۳ میلادی)  به بعد نمونه های واضحی از ارائه تئوری آزادی خواهی و حکومت مردم بر مردم و نظام مشروطه است. البته خوانندگان قطعاٌ با نصوص مربوطه آشنائی کامل دارند ولی سزاست که برخی از آن افکار متعالی در چهارچوب روند بیداری ایرانیان بررسی گردد.

     پوشیده نیست که بهاءالله در لوح خطاب به ملکه لندن (ویکتوریا) بطور آشکار و مستقیم نظام حکومتی مشروطه ای را که بر مبنای شور و مشورت نمایندگان مردم در امور کشورداری برقرار شده باشد تائید نموده اند. در این نوشته که در اواخر دهه ششم قرن نوزده و افزون از چهل سال قبل از مشروطه نازل شده خطاب به ملکه لندن می فرمایند:

و سمعنا أنک أودعت زمام المشاوره بأیادی الجمهور نعم ما عملت لأن بها تستحکم اصول ابنیه الامور و تطمئن قلوب من فی ظلکِ من کلِ وضیعٍ و شریفٍ و لکن ینبغی لهم أن یکونوا امناء بین العباد و یرون انفسهم وکلاء لمن علی الارض کلها.[ix]

معنی نص فوق روشن است و تاکید خطاب مبارک بر تائید نظامی است که جمهور مردم بتوسط نمایندگان برگزیده خود مداخله و حق مشورت در امور کشورداری داشته باشند. مسلم است که چنین بینشی در فراهم نمودن پیش زمینه فکری آزادی خواهی چهل سال قبل از مشروطه قطعاً موثر می بوده. بعلاوه خطاب فوق عمق و وسعت نظر حضرت بهاءالله را آشکار می سازد. چه که در دورانی که توجه روشن فکران اروپائی متمرکز بر مدار خودگرائی و استعمار و استثمار باقی کشورهای جهان و خواباندن تنشهای درون مرزی طبقات اجتماعی بوده چشم انداز حضرت بهاءالله  بهبود وضع تمام نوع بشر بوده و نمایندگان دو مجلس انگلستان را از ادامهء استثمار بر حذر می دارد. مضافاّ در رساله مدنیه که عبدالبهاء در استقبال از کوششهای کوتاه مدت و ناموفق ناصرالدین شاه در اوائل دهه ۱۸۷۰ برای ترقی و بهبود نظام دولتی برشته تحریر آوردند بینش حضرت عبدالبهاء را پیرامون مساله تجدد ایران بنحو دیگری مشاهده می شود. البته رساله مدنیه حضرت عبدالبهاء بسال ۱۸۷۵ میلادی نگاشته شده است و این رساله کلیدی مورد بحث و مطالعه اهل نظر و پژوهندگان گرامی قرار گرفته و بنده نگارنده خوانندگان محترم را به بررسی های صاحبنظران و دانشمندان دعوت می کنم و به ذکر دو نکته جزئی اکتفا می کنم. اول آنکه رسالهِ مدنیِِهِ حضرتِ عبدالبهاء را باید در واقع واکنشی به رِفرمها و تحولات و اصلاحات حکومتی موقتی دانست که ناصرالدین شاه قاجار با انتصاب میرزا حسین خان مشیرالدوله سپهسالار بعنوان صدر اعظم در پی فراهم سازی آن بود. در سال ۱۸۷۱ شاه مجلس مخصوصی را بنحو انتصابی بنام دارالشورای کبری بنیاد نهاد که چند سالی دائر بود و در حدود ۱۸۷۵ عملاً ساقط شد.[x] دوم آنکه در  این رساله کلیدی شاید برای بار اول در تاریخ ایران حضرتِ عبدالبهاء شاه را «پدر» مردم خواندند و با خطاب شاه با عنوان پدر موضوع روابط و ضوابط متقابل شاه و ملت را در چهارچوب روابط خانوادگی مطرح نمودند که متاسفانه اهمیت این طرح نوین در نوشتجات دانشمندان بهائی تابحال مسکوت مانده است.[xi] رساله مدنیه حاوی نکات مهمی است که اساس و پایه سیاسی _اجتماعی یک جامعه متعالی را در بر دارد. حضرت عبدالبهاء دستگاه حکومتی نوینی را برای ایران در این کتاب ارائه نموده اند که مجلسی قانون گذار و منتخب مردم و لزوم انتخابات عمومی و تجزیه و تفکیک دو قوه دولت از هم دگر را شامل میشود. بجاست که بعضی نمونه های بارز را از خلال رساله مدنیه تحت مطالعه قرار دهیم:

 

و بنظر این عبد چنان می آید که اگر انتخاب اعضای موقته در ممالک محروسه منوط برضایت و انتخاب جمهور باشد احسن است. چه که اعضای منتخبه از این جهت قدری در امور عدل و داد را مراعات می نمایند که مبادا صیت و شهرتشان مذموم گردد و از درجه حسن توجه اهالی ساقط شوند.[xii]

 

و مشخص است که در آن برهه از زمان نه از مجلس (بمفهوم پارلمان) نشانی بود و نه از انتخابات و نه از دخالت جمهور ملت در قوه تشریعیه (قوه مقننه). خوانندگان واقفند که در نظام قاجار عهد ناصری قوه ای بنام قوه مقننه وجود نداشت. لذا دستور العمل حضرت عبدالبهاء در رساله مدنیه را می توان نظریه ای نوین در آئین کشورداری قلمداد کرد که در دهه هشتم قرن نوزدهم می رفت تا فصلی تازه در بیداری ایرانیان باز کند. لازم می داند که ویژه گی منحصر بفرد نظامی که حضرت عبدالبهاء ارائه نموده اند را ولو بطور مختصر مطرح نمایم. با عرضه نمودن مساله انتخابات و اهمیت نهادن "برضایت و انتخاب جمهور" روشن است که آن حضرت مقصودشان سپردن زمام امور بدست مردم بوده است. از مختصات نظامهای مبتنی بر انتخابات مردمی و همگانی همانا سپردن قوه مقننه در تحت نفوذ و سلطه عموم مردم است. حضرت عبدالبهاء می فرمایند "تشکیل مجالس و تاسیس محافل مشورت اساس متین و بنیان رزین عالم سیاست است."[xiii] از دگر ویژه گی های مهم نظامهای انتخاباتی وارد نمودن موازنه و تعادل(checks and balances)  نسبی در بین قوای دولتی می باشد. واضح است که برتری بزرگ حکومتهای چند قوه ای در همان موازنه و تعادل قوا (فرضاً بین قوه مقننه و قوه مجریه) مشهود است.[xiv] نظام پیشنهادی حضرت عبدالبهاء از جهت اساس نظری نظامی بسیار متعالی بوده که اساس و زمام قدرت را در دست مردم می گذاشته و انتخابات و حق رای دادن و احقاق حق نمودن را محدود به طبقات پر قدرت و با نفوذ اجتماع نمی دانسته.[xv] البته در این مختصر بحث پیرامون اعماق آن رساله را نمی توان جست و ناچار خوانندگان را به آثار قلمی دانشمندان و پژوهشگران دیگر رجوع می دهم.[xvi] 

    

 پوشیده نیست که در منازعات و کشمکشهای عهد مشروطه آیه ای از کتاب  اقدسِ در دست هواداران ارتجاع و استبداد بعنوان حربه و برای تحریک اذهان عموم بر ضد مشروطه مورد سوء استفاده قرار گرفت. حضرت عبدالبهاء در چند لوح متذکر شده اند و شواهد دست اول عینی هم نشان می دهد که دشمنان مشروطه از قبیل شیخ فضل الله نوری و سید علی یزدی آیه کتاب مستطاب اقدس درباره حکومت جمهور ناس بر طهران را از منبر قرائت می کردند و با ارائه مشروطه بعنوان جنبشی اساساً بهائی عوام را بر ضد کشروطه تحریک می نمودند.[xvii] بیان مبارک در کتاب اقدس خطاب به ایران زمین چنین است:

سوف تنقلب فیک الامور و یحکم علیک جمهور الناس انّ ربّک لهو العلیم المحیط.[xviii]  

و البته مضمون بیان بفارسی می رساند که ای ایران بزودی در تو انقلاب و تحولی صورت خواهد گرفت و مردم بر تو حکومت خواهند نمود و به درستی که خداوندگار تو دانا و پر احاطه است. در اشارتی بدین آیه کتاب اقدس است که بهاءالله در لوح دنیا که در بحبوحه جنبش تنباکو و واقعه رژی نگاشته شده میفرمایند[xix]:

در کتاب اقدس در ذکر ارض طاء نازل شده آنچه که سبب انتباه عالمیان است. ظالمهای عالم حقوق امم را غصب نموده ا ند و بتمام قدرت و قوت بمشتهیات نفوس خود مشغول بوده و هستند…

یا حزب الله ! بشنوید آنچه را که اصغای آن سبب آزادی و آسودگی و راحت و علو و سمو کل است. از برای ایران قانون و اصولی لارم و واجب. ولکن شایسته آنکه حسب الاراده سلطان ایده الله و حضرات علمای اعلام و امرای عظام واقع شود باید باطلاع ایشان مقری معین گردد و حضرات در آن مقر جمع شوند و بحبل مشورت تمسک نمایند و آنچه را سبب و علت امنیت و نعمت و ثروت و اطمینان عباد است معین فرمایند و اجرا دارند. چه اگر بغیر این ترتیب واقع شود علت اختلاف و ضوضاء گردد…حال آنچه در لندره (لندن) امت انگلیز بآن متمسک خوب بنظر می آید. چه که بنور سلطنت و مشورت هر دو مزین است.[xx]                          

       بررسی و تعمق در تفکرات  آن دوره می رساند که علی رغم بارقه هائی از روشنفکری، عصر نهضت تنباکو از چنین اندیشه های والائی عاری است. هدف غائی بازیگران این نهضت همانا تضعیف سلطنت و تحت الشعاع قرار دادن شخص پادشاه و امین السلطان بوده و نه برقراری آزادی در ایران و اصلاح مملکت از طریق وضع قانون و اصول برای اداره دولت. طرح حضرت بهاء الله هدفش پیشگیری از "اختلاف و ضوضاء" ی بود که بشکست مشروطه انجامید چه که همین دوگانگی و تنش بود که در دو دهه بعد موجب از هم پاشیدگی و واگرائی بیش از پیش بین دولت و ملت شد. گفتمان جامعه بهائی و رهنمودهای حضرت عبدالبهاء در رابطه با نهضت مشروطه نیز در همین راستا میبود و میکوشید ازین واگرائی پیشگیری نموده و بین نهادهای جامعه ایران الفت لازم را برقرار کند.

فروپاشی ساختار جامعه ایران در عصر مشروطیت

    انقلاب مشروطیت در نهایت شکست خورد. علل این شکست و عدم موفقیت در چهارچوب راستای حرکت و رسالت جامعه بهائی ایران نیازمند تحقیق و پژوهش است. دولت مرکزی ایران در نیمه اول عهد قاجار بسیار ضعیف و فاقد تشکیلات مرتب و وزارتخانه هائی مسئول و موظف بود. در دو مورد میرزا تقی خان امیر کبیر و میرزا حسین خان مشیرالدوله که دو صدراعظم اصلاح طلب و کاردان بودند و به فاصله بیست سال در راس دولت قرار گرفتند اصلاحات ایشان حسادت شاه و درباریان را بر آورد و هر دو در ظرف مدت کمی برکنار و از عرصه سیاست محو شدند.[xxi] علاوه بر ضعف دولت مرکزی و عدم وجود دستگاهی منظم برای اداره کشور شاهان قاجار بطور مداوم با شورشیان و یاغیان نواحی دور از مرکز درگیر بودند. لازمه سرکوب اینان منصوب کردن حکمرانانی بود که بنوبه خود مردم را بشدت سرکوب می کردند. این حکمرانان و ملاکان پس از برقراری دولت مشروطه با راهیابی به مجلس شوراء بر قدرت خود افزودند و در تداوم نظام زمینداری و اساس سیستم کهن کشورداری کوشیدند. در دوره مجلس دوم و پس از سقوط استبداد صغیر و بقدرت رسیدن سران بختیاری رهبران عشائر دیگر نیز در فکر افزایش نفوذ خود افتادند و این مسئله بر تنشهای موجود بین مرکز و ولایات افزود. از جمله این تنشها میتوان از قیام خیابانی و قیام جنگل و حرکت قشقائیها برای اشغال شیراز بسال ۱۹۱۱ نام برد.

    از جمله عوامل دیگری که بشکست مشروطه انجامید ساختار و بافت اجتماعی_سیاسی ایران و بویژه برتری سیاسی طبقه حاکم بر ایران بود. طبقه اشرافی که در طی عصر قاجار قدرتش بیشتر شده بود و پس از خلع محمد علیشاه بدون رقابت و واهمه از سوی پادشاه با بهره گیری از نفوذ روزافزونش برای استیلای بیشتر و تثبیت قدرت می کوشید. نظام نوین مشروطه نتوانست که به طبقات پائین و تجار و سرمایه داران کوچک فرصت فعالیت سیاسی و رقابت با طبقات ممتاز را بدهد.[xxii] ولی سران کشور و عناصری که در دوره مجلس دوم زمام امور را در دست داشتند خود نیز گروهی همبسته و متشکل نبودند. زد و بندهای سیاسی و جناح گیریهای بنا شده بر دسته بندیهای خانوادگی اجازه بثمر رسیدن هیچ گونه همگرائی در خط مشئ سیاسی نمی داد. بقول یکی از معاصران: "کار ایران را نفاق خراب کرد."[xxiii] نادر انتخابی در تحلیل خود از آن سالها برداشتی درست و همه شمول ارائه می دهد:

جنبش مشروطه خواهی در ایران امیدها و آرزوهایی را برانگیخت که هیچ گاه برآورده نشدند. علل ناکامی انقلاب مشروطیت را غالبا در یک رشته علل بنیادی چون ویژگی های ساختار اجتماعی ایران فقدان یک طبقه متوسط نیرومند و آگاه که بتواند به مثابه ستون فقرات رژیم جدید قدرت دربار و نخبگان سنتی را در هم شکند ضعف همبستگی ملی که از ترکیب قومی کشور ناشی می شد دشمن خوئی و ستیزه جوئی های محمد علی شاه علیه مشروطیت و کارشکنی ها و مداخله های بیگانگان_که به شکل های مختلف از جمله دو مداخله نظامی آشکار روس ها در ۱۹۰۸ و ۱۹۱۱_جسته اند.[xxiv]

در سالهای پیش از خلع محمد علی شاه و در سالهای پس از آن علاوه بر عوامل فوق شکاف و ستیز بنیادی دیگری نیز دامنگیر ایرانیان گردید و آن همانا شکاف و واگرائی بین مجلس و دولت بود. منظور از دولت همان قوه اجرائیه است که در آن سالها شامل نائب السلطنه (بدلیل خردسالی احمد شاه ) و کابینه دولت بود که بنوبه خود مرکب از صدراعظم و وزراء میبود. مجلس شوراء قوه مقننه یا قانونگذاری بود که اعضاء آن از طریق انتخاباتی نسبتا آزاد برگزیده می شدند. در مجلس دوم کشمکشهای حزبی رفته رفته بالا گرفت و دو حزب قوی اجتماعیون عامیون و اعتدالیون عامیون در آن مجلس با هم تلاقی نمودند. اجتماعیون عامیون که بعدها به حزب دموکرات تغییر نام دادند سازمانی منسجم و منظم و ایدئولوژی ای چپ گرا را دارا بودند و مرامنامه حزبی محکمی داشتند و جهت حرکت اینان محافظه از حقوق رعیت و اصلاحات ارضی و سوادآموزی بود.[xxv] در ضمن طیفی از اجتماعیون هم بودند که بیشتر تحت تاثیر عقاید سوسیالیستی متاثر از روسیه بودند و بنابراین تندروتر محسوب میشدند. اعتدالیون عامیون جناحی محافظه کارتر بود که حتی مرامنامه حزبی مشخصی نداشتند و اهدافشان خنثی کردن و مقابله با حزب مقابل بود بدون اینکه برنامه خاصی را دنبال کنند.[xxvi]  کشمکشهای سیاسی و حزبی و جناح گیری بین دو گروه فوق مدتی ادامه داشت تا زمانی که دموکراتها اکثریت کمی را بدست آوردند و توانستند اصلاحاتی را بعرصه عمل آورند. در نتیجه حرکت مجلس به جناح چپ نائب السلطنه (ناصرالملک) و کابینه دولت که در دست اعتدالیون بود گرایشی به سمت راست طیف سیاسی نمودند و تنش و شکاف بین دولت و نمایندگان ملت فزونی یافت. ما حصل واگرائی دولت و ملت همانا شکست قریب الوقوع نظام مشروطه پس از دو اولتیماتم (ضرب الاجل) و اشغال نظامی ایران از سوی دولت روس بود. تلاش روسیه برای تسلط بر منطقه تحت نفوذ خود و اخراج مستشار آمریکائی مورگان شوستر بود که منجر به کودتای نائب السلطنه (ناصرالملک) و انحلال مجلس شورای ملی شد. اکثر تاریخ شناسان این واقعه را شکست و پایان نافرجام نهضت مشروطه می دانند. جای تاسف است که هشدارها و گوشزدهای مکرر حضرت عبدالبهاء در مورد ضرورت تاسیس الفت و التیام بین دولت و ملت و عاقبت وخیم ملت در صورت عدم همگرائی با دولت و دخالت دولتهای مجاور در ایران موثر نیفتاد و "جمیع زحمات" بهدر رفت. در دنباله این بحث بدین نکته حساس بازخواهیم گشت ولکن فعلاً شاهدی از نوشته های عبدالبهاء می آوریم و نتیجه گیری را به خوانندگان گرام محول می کنیم:

باز بایران نوشتم که تا دولت و ملت مانند شهد و شیر آمیخته نگردد نجاح و فلاح محال است. ایران ویران شود و عاقبت امر بمداخله دول متجاوره گردد.[xxvii]

 

برخی بازیگران بهائی انقلاب مشروطیت

     دانسته شد که بهائیان عصر مشروطه از مشروطیت و تحقق وعده  کتاب اقدس استقبال مینمودند. البته دستور عبدالبهاء عدم دخالت مستقیم و و جبهه گیری بهائیان در گیر و دار مشروطه بود. در پیش عنوان شد که حضرت عبدالبهاء راستای حرکت جامعه بهائی را در تاسیس الفت و آمیزش بین ملت و دولت تعیین فرموده بودند و لازمه ایفاء این رسالت همانا اجتناب از دخالت مستقیم در کشمکشهای سیاسی بود. ولی نباید بر خط مشئ جامعه بهائی چون ادوارد براون بطور سطحی و ساده اندیشانه نگریست. بعنوان نمونه در بخش پایانی مقدمه نقطه الکاف براون می نویسد:

مذهب بهائی بعقیده این بنده زیاده از آن مشرب بین المللی دارد که امروزه بتواند بحال حالیه ایران مفید واقع شود یا دردی از دردهای ایران را علاج نماید. از کلمات بهاء الله است که «لیس الفخر لمن یحب الوطن بل الفخر لمن یحب العالم» و این سخن اگرچه در مقام خود بس عالی و لطیف است ولی امروزه اشخاصی که وطن خود را بالاتر از هر چیز و هرکس در دنیا دوست داشته باشند فقط چیزی است که ایران بدان احتیآج دارد.[xxviii] 

نتیجه گیری براون را میتوان از جهات بسیاری مورد نقد قرار داده و زیر سوال برد ولی به ذکر دو مورد از کاستیهای آراء براون اکتفا می کنیم. نکته اول که در دنباله مقاله بطور عمیقتری مورد بررسی قرار خواهد گرفت ضعف تحلیلی براون در ارزیابی علل ناکامی انقلاب مشروطه است. گفته شد که ریشه یابی علل شکست مشروطیت در ایران را بنا بر قول نادر انتخابی و دگر محققین وقایع مشروطه را باید در ساختار جامعه واگرای ایران جست و رهنمودهای حضرت عبدالبهاء و عملکرد بهائیان را از این نقطه نظر بررسی کرد. بینش حضرت عبدالبهاء بود که بهائیان را در جهت ترمیم شکاف بین دولت و ملت بحرکت آورد و اگر امیدی هم به احیای آزادی و مشروطیت در ایران می رفت همانا لازمه اش کوشش در انسجام بافت جامعه ایران میبود. نکته دومی که حال روی بدان می آوریم نقش فعال بهائیان در القاء طرز فکر نوین سیاسی و اصلاحات بنیادی در ایرانست و در این قسمت سه نمونه از بازیگران مهم و کارساز بهائی و فعال در مشروطیت را مطرح نموده و آراء و فعالیتهای آنان را مورد بررسی قرار می دهیم. عدم توجه براون به این موارد و اجتناب وی حتی از بردن نام اینان بیانگر کاستیهای مهم متدولوژی تحقیقی و تاریخ شناسی براون است.

     شخصیت اولی که اهمیت بسزائی برای درک نقش دین بهائی در جنبش مشروطه دارد شاهراده قاجار ابوالحسن میرزا شیخ الرئیس (متوفی ۱۹۲۰ م.) است که از نوه های فتحعلی شاه قاجار میبود. نامبرده ابتدا از طرف مادرش به دیانت بابی گروید و سپس به دیانت بهائی مومن شد. تحصیلات خود را در مدارس مشهد و سپس در سامرا ادامه داد و پس از آن چند سالی را در اسلامبول و هند صرف کرد و با اصلاح طلبان شهیر آن دوران از قبیل ملکم خان و سید جمال الدین اسدآبادی در ارتباط بود. مکاتباتی هم با حضرت عبدالبهاء داشت و سفری هم به عکا نمود و با ایشان ملاقات نمود. پس از بازگشت به ایران در جریان نهضت مشروطه فعال شد و پس از کودتای محمد علی شاه و بمباران مجلس با سائر انقلابیون زندانی شد ولی در نهایت با ارسال شعری به محمد علی شاه از زندان آزاد و از کشور تبعید شد. شیخ الرئیس ناطقی زبردست و توانا بود و مجالس نطق و سخنرانی و موعظه ایشان زبانزد مردم بود. مقام علمی و دانش و سخنوری و شعر پردازی و بدیهه سرائی آن مرحوم در آثار نویسندگان بهائی ثبت گشته ولی در نوشتجات اینان فعالیتهای سیاسی میرزا شیخ الرئیس و از جمله عضویتش در چند دوره مجلس شورای ملی منعکس نشده و مورد توجه و بررسی قرار نگرفته.[xxix] از طرف دیگر رابطه شیخ الرئیس با دین بهائی و ایمان ایشان و تاثیر تعالیم بهائی بر ایشان در منابع دست اول غیر بهائی مانند تاریخ بیداری ایرانیان و حیات یحیی و تاریخ مشروطیت احمد کسروی و انقلاب ایرانیان (The Persian Revolution) اثر براون نادیده انگاشته شده و این خود نمایانگر خطائی آفاقی و بنیادی در دید مورخین فوق است. در سالهای اخیر این خطای سیستماتیک تا حدی در آثار مورخان دانشگاهی غربی جبران شده و در آثار پژوهشگران معاصر چون منگول بیات و ژانت آفاری و هوان کول تاثیر بسزای امر مبارک را در نمو اندیشه و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ایشان می توان یافت.[xxx] با وجود این ارائه نظریه جامع و درستی پیرامون فعالیتهای شاهراده ابوالحسن میرزا شیخ الرئیس نیازمند پژوهشهای کاملتری در آینده و بررسی الواح چاپ نشده و یادداشتها و مکاتبات موجود در آرشیوهای امری میباشد ولی از شواهد موجود چنین استنباط میشود که حضرت عبدالبهاء ناظر بر و متوجه به فعالیتهای ایشان بوده اند. بجاست که نگارنده فقراتی از دو لوح را که اشاراتی بدیشان دارد نقل قول نموده و بسط مطلب را به محققان دیگر واگذارم. در لوحی مندرج در مکاتیب عبدالبهاء جلد سوم که نزول آن در سال ۱۹۰۹ میلادی و مقارن با استبداد صغیر و تبعید شیخ الرئیس بوده می خوانیم :

و اما قضیه شاهزاده والا در نهایت مهربانی با او به حکمت معامله و رفتار نمائید. زیرا قدری مداخله در امور سیاسیه دارد و ما بکلی از این امور در کنار.[xxxi]

و در لوحی دیگر است:

در خصوص جناب شیخ الرئیس احباء باید ساکت و صامت باشند و بموجب نصوص الهی بنهایت اخلاق روحانی معامله کنند. اگر نقسی جزئی نسیانی نمود باید نوعی حرکت و معامله کرد که خود او ملتفت گردد.[xxxii]

     شخصیت منحصر بفرد دیگری که در روشنگری و بیداری ایرانیان نقش بسزائی داشتند سرکار خانم عصمت طهرانی بودند که تخلص شعری ایشان "طائره" بود. این زن صاحب قلم شاعر و نویسنده پر توانی بود که مقالاتش در نشریه ایران نو که مرام آن سوسیال دموکرات بود منتشر میشد و با وجود اهمیت تاریخی این بانوی روشنفکر و روشنگر و بدعت گذار در تحول و تبلور جامعه ایران ارزش ادبی و فرهنگی ایشان آنطور که باید و شاید مورد نقد و بررسی قرار نگرفنه است. خانم عصمت طهرانی در خانواده ای غیر بهائی پا بجهان گشود. تحصیلات ابتدائی و محدود خود را نزد مادرش که در اندرونی حرم ناصرالدین شاه منشی گری میکرد بانجام رساند. در عنفوان نوجوانی عصمت خردسال در چند مورد با سخنانی نغز و گستاخانه و بجا موجب حیرت ناصرالدین شاه گشته بود.[xxxiii] پدر بزرگ ایشان جناب میرزا عبدالکریم بابی و دائی ایشان جناب ابوالبرکات بهائی مومن و درویش مسلکی بوده اند. در سن جوانی طائره به عقد مِهر علی خان نائب باشی که مردی بسیار قسی القلب و از نوکرهای شاه بود در آمد. مِهر علی خان زندانیان بهائی را در منزل حبس کرده و شکنجه مینمود و طائره نوجوان از این بابت رنج میبرد ولی از علت این اذیت و آزار بی اطلاع بود تا آنکه خودش بوسیله جناب ابوالبرکات مومن شد. خانم عصمت طهرانی از آن پس تحت شدیدترین انواع شکنجه قرار گرفت و سالیان سال فجیع ترین ضرب و شتم و گرسنگی ممتد و حبس را از مِهر علی خان تحمل کرد و حتی یکبار آن دژخیم خبیث ایشان را زنده در پس دیوار گذارده و دیوار را خشت کشیده تا آن شاعره دانشمند را زنده بگور کند. در عاقبت با مرگ دژخیم از زندان آزاد شدند و بطور مستقل منزل را اداره میکرد و فعالیتهای علمی و ادبی و فرهنگی خود را آغاز نمود. از جمله فعالیتهای ایشان مقاله هائی است در ارائه حقوق اجتماعی و مدنی زنان که در مجله ایران نو تحت اسم مستعار طائره چاپ میکردند و الهام گرفته از تعالیم بهائی در مورد آزادی و ترقی زنان بود. خود پیداست که پدیدار شدن پدیده نو ظهوری چون طائره و ادراک اهمیت ادبی و سیاسی ایشان و نقش سازنده تعالیم بهائی و معاشرت با متشخصین احبای غربی در تبلور چنین شخصیت پیشکسوتی نیازمند پژوهشهای آینده است ولی در تاثیر تعالیم بهائی بر ایشان شکی نیست.

       شخصیت سومی که پدیده شاخصی در جریان مشروطیت ایران بشمار می آید بهائی اندیشمند و فرهیخته جناب علی قلی خانِ نبیل الدوله میباشند. البته خوانندگان با خدمات آن بزرگوار آشنائی کامل دارند و از آن جمله ترجمه های مهم الواح و کتب امری است از قبیل رساله های هفت وادی و چهار وادی و رساله مدنیه و ترجمه های مهم تبلیغی برای جناب ابوالفضائل در طول سفرهای ایشان در آمریکا. در سالهای قبل از مشروطیت جناب علی قلی خان مومن گشته و پس از مطالعه آثار بهائی در مورد اصلاحات و ترقی ایران انگیزه خدمت بوطن در وی زنده شد و وارد خدمت دولت و جریانهای سیاسی شد.[xxxiv] در سالهای اول مشروطه بهمراهی خانواده به طهران بازگشت و بعنوان یک شخصیت بارز و پر نفوذ بهائی در برخوردهای فکری آغاز مشروطیت نقش عمده ای را بازی کرد.[xxxv] در حدود ۱۹۱۰ میلادی جناب نبیل الدوله بعنوان کاردار (Chargé d’ Affaires) ایران در واشنگتن مشغول بکار کرد و اقدام بزرگ و تاریخی وی مصاحبه و استخدام مورگان شوستر بعنوان مشاور مالی دولت ایران بود. مورگان شوستر مردی بسیار پر جوهر و کاردان و آزادمنش بود و تمایل به حمایت به دفاع از حقوق مردم کشورهای تحت استعمار داشت بطوریکه پیش از این خود آمریکائیها که در قضیه اشغال فیلیپین از فعالیتهای وی بنفع مردم بومی فیلیپین ناراضی شده بودند وی را از کار برکنار کردند.[xxxvi] علی قلی خان انتخاب و استخدام شوستر را دور از چشم عوامل روس و انگلیس انجام داد چه که حامیان روس و انگلیس در صورت اطلاع آنها از فرستادن شوستر بهر قیمت جلوگیری می کردند.[xxxvii] موضع رسمی دولت ایران و دستور آن به علی قلی خان در آن هنگام در جستن حمایت و کمک از آلمان بود و نه از سوی آمریکا. ولی جناب نبیل الدوله که بنابر پیشینهء تاریخی از دوام پشتیبانی دولت آلمان خیلی مطمئن نبود شوستر را استخدام کرد و به ایران اعزام کرد. در پیش آوردیم که اقدامات بی باکانه و اصلاحات بنیادی شوستر در کوتاه زمانی دارائی ایران را اطلاح نمود و دستگاه مالیاتی نوینی را برقرار کرد. از طرف دیگر با فراست و کاردانی ویژه ای جلوی پیشروی سپاه محمد علی شاه را با تعیین پاداشی نقدی برای سر محمد علی در شمال ایران گرفت. اصلاحات اساسی شوستر چنان بساط چپاول و استثمار روس و انگلیس را در ایران برهم زد که عاقبت دولت روسیه با اعلام دو ضرب العجل (اولتیماتم) و اشغال نظامی ایران روند اصلاحات شوستر را در هم کوبید و موجب انحلال مجلس شد. باز دیده شد که نقش فعال و تلاش بهائیان در تجدد و بیداری ایرانیان بسیار بیشتر از آن بوده که محققان در آثار خویش مطرح کرده اند. هریک از سه شخصیت ممتاز مورد مطالعه در سطور بالا بنوبه خود در جریانات فرهنگی _ سیاسی _ اجتماعی کشور بسیار دخالت داشته اند و ایران را در جهت رشد و ترقی سوق داده اند. واضح است که شخصیتهای فوق استثناء های جامعه بهائی نبوده اند و علاوه بر اینها در همه سطوح اجتماعی کنشهائی چنین در جریان بوده.[xxxviii] 

     از بحث بالا نتیجه می گیریم که بر خلاف فرضیه های نامستند و غیر تاریخی کسانی چون براون و کسروی طیفهای متنوع جامعه بهائی در راستائی مشخص و در جهت ترقی و تبلور ایران و ایرانیان گام بر میداشتند. خود پیداست که اقدامات شایان بهائیان بازتاب و نتیجه دلخواه را ببار نیاورد و علل این عدم موفقیت را باید در واگرائی جامعه ایران و شکاف بین دولت و ملت جست نه در عدم کوشش بهائیان.

گفتمان جامعه بهائی در پیرامون انقلاب مشروطه

     حال جای آن دارد که رویاروئی جامعه بهائی را با جریان نهضت مشروطه بطوری منظمتر و مشروحتر مورد نقد قرار دهیم. بررسی خود را با ارائه نظر احمد کسروی مورخ شناخته شده و ارزنده انقلاب مشروطه شروع میکنیم. وی می نویسد:

…در جنبش مشروطه چون دولت انگلیس هواخواه آن میبود ازلیان پا بمیدان نهادند ما تنها در اینجا نام خاندان دولت آبادی را میبریم…از آنسوی چون دولت روس دشمنی با مشروطه نشان میداد بهائیان با دستور عباس افندی عبدالبهاء خود را از مشروطه کنار گرفته از درون هواخواهان محمد علیمیرزا می بودند.[xxxix]

خود پیداست که ایشان در این مورد به بیراهه رفته اند. شواهدی که در آغاز مقاله ارائه شد دال بر این واقعیت تاریخی است که راهبران دیانت بهائی از چهار دهه قبل از نهضت مشروطیت حکومتی مبنی بر قانون مدون و مجلس نمایندگان و ضرورت انتخاب مردمی این نمایندگان را بعنوان نگرش و بینش سیاسی خود مطرح ساخته بودند. اینچنین ساختار سیاسی چه سنخیتی با حکومت خودکامه و مستبدی چون روس تزاری تواند داشت و چگونه است که دولت تزاری از چنین آراء سیاسی که تضاد بنیادیِ شدیدی با اساس خود دارد (بنا بر فرض جناب کسروی) حمایت و پشتیبانی می کرد؟ بر پژوهندگان و محققین در مسائل تاریخی مسلم است که طرح جناب کسروی کاستیهای بزرگی دارد. از جمله این کاستیها در نظر نگرفتن کاربرد واژه «انقلاب» در رابطه با وقائع مشروطه است که بر اساس آیه سوف تنقلب فیک الامور و یحکم علیک جمهور الناس از سوی حضرت عبدالبهاء و بهائیان به این وقائع اطلاق میشد. در کاربرد روزمره واژهِ «بیداری» واژه ای بود که سران و رهبران فکری مشروطه به جریان مشروطه اطلاق می کردند. این خود گویای این حقیقت است که حضرت عبدالبهاء و بهائیان معاصر نیروی محرک مشروطیت را ظهور الهی و تعالیم دیانت بهایی می انگاشتند و حوادث ایران را از دیدگاه پیشگوئیهای کتاب اقدس می نگریستند. مضافاً اگر فرض جناب کسروی درست میبود چگونه می توانیم حملات و کشتار بهائیان را توسط قوای محافظه کار و ضد مشروطیت در نیریز و کرمان و خراسان و تبریز و قم و مازندران در طی جریان مشروطه توجیه کنیم؟ و اگر گمان ایشان را در مورد "از درون هواخواهان محمد علیمیرزا " بودن بهائیان بپذیریم با این واقعیت تاریخی که علمای محافظه کار و ضد انقلاب تند و تیزترین حملات خود را متوجه دیانت بهایی و بهائیان نموده بودند چگونه برخورد کنیم؟

     با وجود این بررسی الواح مربوط به دوره مشروطیت مشخص می سازد که دستورالعمل حضرت عبدالبهاء در آنزمان این بود که بهائیان بطور مستقیم در نهضت مشروطه دخالت نکنند. از خلال الواح مبارک چنین پیداست که این عدم مداخله انقلاب مشروطه و مشروطه خواهان را تا حدی از گزند عناصر محافظه کار و علمای طرفدار استبداد چون شیخ فضل الله نوری محافظت نمود. برداشت احبای معاصر مشروطه نیز بطوری که از روایتهای موجود بر می آید جز این نبود.[xl] دکتر یونس خان افروخته در خاطرات نه ساله شواهد تاریخی دسته اولی از قول حضرت عبدالبهاء می نگارند که " اگر اینطور نمی نوشتم احباء را قتل عام و مشروطیت هم جاری نمیشد."[xli]  پر واضح است که یک هدف عمده حضرت عبدالبهاء حفظ و حمایت نهضت مشروطیت از گزند دشمنانش بود و نکته مهمی که نباید از آن غافل شد این است که ادوارد براون نیز همین مطلب را بگوش خود شنیده ولی ارجی بر آن نمی نهد و از آن بدون نقد و موشکافی می گذرد.[xlii]

     حال ببینیم از بازنگری محتوای الواح نازل شده در دوران مشروطیت و شواهد تاریخی دیگر چه نتایجی حاصل میشود. پر واضح است که حضرت عبدالبهاء از پذیرش و امضاء مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه و تاسیس مجلس شورای ملی بنیکوئی یاد فرموده اند.[xliii] در همین لوح حضرت عبدالبهاء در حق محمد علی شاه دعا نموده و می فرمایند: " امیدواریم که اعلیحضرت جانشین نازنین نیز روش و آئین پدر گیرد و دولت و ملت ایران را احیاء کند." این لوح در دوره آغازین سلطنت نامبرده نگاشته شده و در این دوره محمدعلیشاه گرچه اساسا مشروطه خواه نبود هنوز تحت نفوذ کامل عوامل محافظه کار و هواخواه استبداد قرار نگرفته بود و با تاسیس مجلس اول و مشروطیت بنای ناسازگاری نگذاشته بود. ولی در اثر تندرویهای دسته ای از انقلابیون رفته رفته شاه گرایشی بیش از پیش به سوی استبدادیون یافت و شکاف بین ملت و دولت عمیقتر شد. حضرت عبدالبهاء در آثار مربوط به این دوره تلاش جامعه بهائی را در التیام و بهبود این واگرائی متمرکز نموده بودند و لازمه ایفای این نقش بنیادی دوری از جبهه گیری سیاسی و درگیریهای مربوط به آن میبود. اکنون به بررسی برخی از الواح و رهنمودهای موجود در آن می پردازیم. بنابر شواهد درونی نزول این لوح را باید همزمان با کشته شدن ۵ بهائی ساری و بنابراین همزمان با حمله محمد علیشاه مخلوع به ایران در صدد تصرف مجدد پادشاهی برآورد کرد[xliv]:

هوالله . ای یار مهربان عبدالبهاء…از اضطراب ایران و ایرانیان مرقوم نموده بودی البته در خاطر مبارک است که بکرات و مرات صریح بغایت توضیح در بدایت انقلاب بدو طرف مرقوم گردید که باید دولت و ملت مانند شهد و شیر آمیخته گردند و الا فلاح و نجاح محالست. ایران ویران گردد و عاقبت منتهی بمداخله دول متجاوره شود. پس احبای الهی باید در تالیف دولت و ملت کوشند تا التیام بخشند و اگر عاجز مانند کناره گیرند. زنهار زنهار از اینکه در خون یک ایرانی داخل شوند و از این گذشته خفیاً باحزاب نهایت نصایح مجری گشت. ابداً نپذیرفتند بلکه بر نزاع و جدال و قتال افزودند زیرا پیشوایان نادان و حزب بیخردان مداخله در امور داشتند و علماء بیهوش متتابعاً فتوی دادند و عوام و خواص پیروی نمودند تا ایران ویران شد و امن و امان نایاب گشت و دول متجاوزه ببهانه محافظه حقوق مداخله نمودند.[xlv] 

دیده شد که حضرت عبدالبهاء از آغاز مشروطه راستای حرکت بهائیان را در تاسیس الفت بین عناصر تندروِ ملت و مجلس و عوامل محافظه کار دولت تعیین فرموده بودند و از ابتدای کار فرجام بد و شکست نهضت مشروطیت و دخالت قوای خارجی را بدلیل واگرائی ایندو پیشگوئی کرده بودند. آمیزش دولت و ملت چون شکر و شیر و یا چون شهد و شکر از مفاهیم کلیدی و بنیادی حضرت عبدالبهاست و و ویژه گیهای اندیشه های سیاسی و اجتماعی ایشان را می رساند. پیشینه تاریخی طرح ایشان را باید در شکست انقلاب اول روس جست. در لوحی که خطاب به آقا میرزا احمد نامی در واشنگتن و در اول اعطاء مشروطه نازل شده حضرت عبدالبهاء پیش زمینه تاریخی دومای روس و عدم تداوم نظام نوین را در روسیه مطرح نموده اند و از متن لوح پیداست که ایشان رادیکالیسم و تند گرائی های نمایندگان دوما را مسئول می دانستند چه که در پایان انذارات و رهنمودهای خود در باره نقش نمایندگان ملت می فرمایند: "گوش بوساوس مفسدین ندهد و بمنازعه و مقاومت دولت مانند دومای روسی برنخیزد."[xlvi] لازم بتذکر است که انقلاب اول روس و تاسیس اولین مجلس دومای روسی بسال ۱۹۰۵   انجام گرفت. شکست انقلاب مردمی روسیه در ۱۹۰۵-۶ را باید نتیجه شکاف اجتماعی و جدائی و واگرائی نمایندگان مردم در دوما و دولت تزار نیکولای دوم دانست. در نتیجه باید تندرویهای جناحهای چپ روسیه را تا حد زیادی مسئول شکست انقلاب ۱۹۰۵ بحساب آورد.  این واقعیتی است که دانشوران و محققین تاریخ روسیه  بر آن تاکید نموده اند. نظام نوین سیاسی روس با ضد انقلاب نیروهای محافظه کار در سال ۱۹۰۷ میلادی بپایان رسید. تاریخ نگاران می نویسند که از نشستِ اول دوما بی احترامی به تزار و دولتش روند کار بسیاری از نمایندگان تندرو بود. از جمله بی احترامیهای نمایندگان به شخص تزار در مراسم افتتاح دوما حضور اینان با لباسهای ژنده و ناشایسته و حرکات زننده در طی سخنرانی نیکولا بود. چنین رفتارهائی و ادامه آن در طول دو مجلس اول نه تنها نیکولا را به سوی مردم و خواستهای آنان جلب نکرد بلکه وی را به جبهه گیری علیه انقلاب و سرکوب آن سوق داد.[xlvii] ارائه روسیه بعنوان نمونه ای از فرجام بد یک انقلاب مردمی توسط حضرت عبدالبهاء ویژگیهای بینش ایشان را از آغاز نهضت مشروطه می رساند.

     پس از مرگ مظفرالدین شاه و گذشت چند ماه از امضای فرمان مشروطیت محمدعلیشاه نیز مانند تزار نیکولای دوم با تندرویهای نمایندگان مجلس و سائر انقلابیون روبرو شد. البته لازم بتذکر نیست که محمدعلی شاه نیز مانند همتای روسی خود علاقه ای به مشروطیت و محدود کردن دامنه قدرت خود نداشت ولی از شواهد تاریخی چنین بر می آید که در ابتدای حکومت محمد علی شاه حاضر بود که با مجلس و نمایندگان مردم تا حدی کنار آید. از جمله باید از سوگند خوردن محمد علی میرزای ولیعهد در سوم ذی القعده  ۱۳۲۴ و سوگند دوباره وی در ذیقعده ۱۳۲۵   راجع بحمایت و رعایت و اجرای مشروطیت نام برد. تندرویهای عناصر رادیکال و انجمنها از منابع دسته اول تاریخی بخوبی پیداست. نقل قول ذیل از جلد دوم تاریخ بیداری ایرانیان بقلم ناظم الاسلام کرمانی که خود از انقلابیون و رجال روشنفکر و مشروطه خواه و از دشمنان سرسخت محمد علیشاه بوده نقل می گردد و بیانگر راستای حرکت تندروها در دوران استبداد صغیر و تحریکات ازلی ها است:

"در واقع شاه از اول مشروطیت تاکنون خیلی حلم و بردباری نمود در باب تبعید علاءالدوله و جلال الدوله و سردار منصور که بدون محاکمه و ثبوت تقصیر بود فقط بر حسب نطق ناطقین و مفسدین بود…چه کنیم زمانه بد زمانی است الیوم نگارنده از شاه و درباریان نمی ترسم ولی از ملک المتکلمین و سید جمال و سایر مفسدین نهایت خوف و ترس را دارم. مردم هم که دکاکین را بسته اند از ترس ملامت مردم مفسد است و الا لسان همه حقانیت شاه را می گوید."[xlviii]

همین تندروی عناصر اخلال گر بود که شکافهای نهادی جامعه ایران را عمیقتر کرد و نقش بسزائی در سوق دادن شاه بسوی هواداران استبداد و علماء ضد مشروطه چون شیخ فضل الله ایفاء کرد. ارزیابی نقش احباء و برخورد حضرت عبدالبهاء با مشروطیت شناخت ایشان را از پهنه سیاسی و ساختار اجتماعی ایران نشان می دهد چه که علت شکست نهائی مشروطیت همانا فقدان عناصری بود که شکافهای اجتماعی را ترمیم نموده و "دولت و ملت را مانند شهد و شیر آمیخته" کنند. نوشتهء دیگری را که نگارش آن قبل از ۱۹۱۰میلادی و حداقل یکسال قبل از حمله روس به ایران و شکست نهضت مشروطیت است در اینجا بعنوان شاهد می آوریم. عجیب آنکه ادوارد براون این لوح را در ضمیمه انقلاب ایرانیان خود گنجانده ولی گویا متوجه اهمیت مفاد آن و پیشگوئی دخالت دول مجاور نشده:

در خصوص مداخله دول مجاوره در امور ایران مرقوم نموده بودید بکرات و مرات از کلک میثاق صادر که باید دولت و ملت مانند شهد و شیر آمیخته گردد و الا میدان جولان دیگران دیگران گردد و هر دو طرف پشیمان شوند ولی هیهات هیهات طرفین استماع ننمودند و کار را باین مرکز پر خطر رساندند.[xlix]

     بی سابقه ترین اقدام حضرت عبدالبهاء برای اصلاحات در ایران و مطرح کردن نگرش بهائی در کشوررانی دوره مجلس دوم حرکت ایشان برای عضویت نمایندگان جامعه بهائی در مجلس بود. پیشینه سیاسی سالهای    ۱۹۱۰و ۱۹۱۱  میلادی امکان چنین اقدام بی سابقه ای را فراهم ساخت. پیرو تبعید تقی زاده (از رهبران حزب دموکرات) از ایران در پی ترور آیت الله بهبهانی بر اساس تهمت "فساد مسلک" دموکراتها پس از اتخاذ اکثریت مجلس به اصلاح قوانین و نظامنامه انتخابات پرداختند تا خود را از گزند چنین حملاتی محفوظ نگاهدارند. نظامنامه انتخابات دوره اول و دوم مجلس به صراحت ممنوعیت انتخاب بهائیان را در بر داشت. مثلا در نظامنامه انتخابات مجلس دوم آمده بود:

ماده هفتم—انتخاب شوندگان باید دارای صفات و مقامات ذیل باشند:

۱ – متدین به دین حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و اله و سلم باشند.[l]

در پی ترور بهبهانی و تبعید تقی زاده، نمایندگان حزب دموکرات برای آنکه پوششی برای پیشگیری از چنین حملاتی بیابند نظامنامه انتخابات را تغییر دادند و بنابر نظامنامه نوین پس از چند ماه بحث و تبادل نظر مقرر شد که "متجاهرین به فسق و اشخاصی که فساد عقیده دینی و خروجشان از دین حنیف اسلام در نزد یکی از حکام شرع جامع الشرایط ثابت یا بشیاع رسیده باشد"[li] از انتخاب ممنوع شوند. نظامنامه جدید که اندکی پس از شوال ۱۳۲۹(اکتبر ۱۹۱۱) تصویب شده بود محدودیت مذهبیِ نمایندگان را کاهش داد و امکانات نوینی را فراهم ساخت. از سوی دیگر و بطور تقریبا همزمان حضرت عبدالبهاء که مشروطیت مردمی و استقلال ایران را در واپسین لحظات حیات خود می دیدند دستورالعمل نوینی را در پیشِ روی بهائیان ایران گذاردند. در لوحی که در حدود جمادی الثانی ۱۳۲۹ (ژوئن ۱۹۱۱) نگاشته شده می فرمایند:

در خصوص عضویت در مجلس احبای الهی لازم است که بتمام قوت بخدمت دولت و ملت پردازند و بنهایت صذاقت و خیرخواهی و پاکی و آزادگی حرکت کنند. حضرات ایادی را باید بهر قسم باشد عضویت در مجلس داشته باشند.[lii]

بر نگارنده معلوم نیست که فرمان حضرت عبدالبهاء و اراده ایشان برای نامزدی ۴ بهائی سرشناس برای عضویت مجلس در کوتاه مدت چه بازتابی در جامعه بهائی و غیر بهائی ایران داشته و آیا احباء در جهت انتخاب اینان فعالیتهائی انجام داده اند و یا خیر. ولی تقدیر چنان بود که با وجود کاهش محدودیت مذهبی و گسترش امکان فعالیت احباء در راستای همگرائی و همبستگی ملت و دولت و اصلاحات بنیادی در ایران در دسامبر ۱۹۱۱ در پی دو اولتیماتم روسیه و اشغال نظامی ایران و کودتای ناصرالملک مجلس شورای ملی منحلّ گشت و انتخابات دوره سوم تا ۱۹۱۴ انجام نشد. از آن پس کابینه های ایران دوام آنچنانی نداشتند و تسلط دولتهای روس و انگلیس بر دولت و مجلس فزونی یافت و باید یادآور شد که در سالهای پایانی سلسله قاجار اصلاحات اساسی بهمان دلائل بنیادی که در پیش آورده شد برآورده نشد. نمایندگان دوره سوم نیز بیشتر از عناصر محافظه کار و اعتدالیون بودند. با اعلام انتخابات مجدد بسال ۱۹۱۳ بسیاری از بهائیان از حضرت عبدالبهاء اجازه نامزدی انتخابات و نمایندگی مجلس را درخواست می کردند. در آخر و در پی شکست نهضت مشروطه در ایران و تسلط بیگانگان بر ایران حضرت عبدالبهاء جهت حرکت احباء در ایران را تغییر دادند و احباء را منع فرمودند. میرزا محمود زرقانی در بدائع الآثار در [liii]ذکر اقامت حضرت عبدالبهاء در رمله اسکندریه  بسال ۱۹۱۳ چنین می نگارند:

و دیگر از جمله تلگرافات مهمه ئی که در ایام اقامت مبارک در رمله اسکندریّه صادر شد تلگرافی در جواب احبای طهران بود که عرائض شتّی در خصوص انتخاب اعضاء پارلمان ایران بساحت انور اعلی میرسید و جمیع استدعای آن مینمودند که استیذان عضویت حاصل نمایند تا بهائیان نیز بانتخاب نفوس پردازند و لکن بکلی احبّا را منع فرمودند و عین تلگراف مبارک در جواب ایشان بواسطه جناب میرزا غلام علی دوا فروش این بود که "رضایت الهی خواهید نه عضویت پارلمان" و همچنین در اینخصوص شفاهاً میفرمودند که بعد از انقلاب تا حال مکرراً اهل ایران بانتخاب نفوس و تشکیل دارالشّوری پرداخته اند و نتیجه ای حاصل نشده جز آنکه اختلال امور و انقلاب نفوس بیشتر گشته این مرتبه هم مثل سابق. در اینصورت هر قدر احبّا از این آشوبها در کنار باشند و مشغول خدمت امرالله و نشر نفحات الله آسوده ترند. انسان باید در امور وقتی اوقات عزیز را صرف نماید که منتج نتیجه ای گردد و خدمتی بعالم انسانی نماید و سبب ترقّی و اتحّاد ملّت شود نه باعث اختلال امور و ترویج اغراض نفوس.[liv]

پس دیده شد که در نتیجه عدم همبستگی دولت و ملّت و تفرقه و نفاق بین جناحهای سیاسی اصلاحات بنیادی در ایران انجام نشد و نتیجه کشمکشهای سیاسی ضعف کابینه دولت و مجلس بود که منجر به اشغال نظامی ایران توسط روس در شمال و افزایش نفوذ نظامی انگلستان در جنوب گشت. در رویاروئی با چنین نابسامانی بنیادی و پیرو نه سال فعالیّت احبّا در راستای همگرائی و همبستگی ملّی حضرت عبدالبهاء مصلحت را در آن دید که احبّا را از فعالیّتهای نافرجام سیاسی بر حذر داشته توجه و توان آنان را در راستائی بنیادی تر و اساسی تر متمرکز کند.    

نتیجه گیری

در خاتمه می توان گفت که نگرش رهبران دیانت بهائی در مورد اصلاحات و ترقی ایران از روشنفکران همعصر پیشرفته تر بوده و معلوم گردید که لزوم استقرار نظام مشروطه و حکومت مردم بر مردم در تعالیم بهائی بیش از چهل سال قبل از نهضت مشروطه آمده است. علاوه بر ارائه فرضیه نظری _سیاسی مشروطیت شناخت حضرت عبدالبهاء از جامعه ایران و ویژه گیهای ساختار آن ایشان را بر آن داشت که فعالیّت بهائیان را در جهت بنیادی نزدیکی دولت و ملّت متمرکز نماید. همین واگرائی و شکاف بود که در آخر منجر به شکست مشروطیت و دخالت دولتهای اجنبی در ایران شد. در این مختصر نقدی هم بر آراء سطحی براون و کسروی پیرامون گفتمان بهائیان در نهضت مشروطیت ارائه شد. جای بسی تاسف است که دو تاریخ نگار بزرگ مشروطه در آراء خود در مورد دیدگاه و راستای حرکت جامعه بهائی کاستیهای فراوانی را وارد مواد و شواهد دست اول تاریخی کرده اند. البته جای امیدواری است چون در دو دهه اخیر پژوهشگران دانشگاهی توانسته اند با توجه به منابع 



[i] کسروی. تاریخ مشروطیت ص ۲۹۱-۲۹۲ .

[ii] ماخذ فوق، ص ۵۵۹-۶۰

[iii] Mangol Bayat, Iran’s First Revolution 1905-1909: Shi’ism and the Constitutional Revolution of 1905-1909 (Oxford; Oxford University Press, 1991)

 

[iv] Janet Afary, The Iranian Constitutional Revolution 1905-1911(New York; Columbia, 1996).

 

 

[v] البته در سالهای اخیر از نقصانهای فوق با ارائه دو مقاله بنگارش فریدون وهمن «تاثیر نهضت بابی و بهایی بر نهضت روشنفکری ایران» (خوشه ها جلد شش) و مینا یزدانی « دیانت بهائی و نهضت مشروطیت ایران از خلال الواح حضرت عبدالبهاء» (خوشه ها جلد دوازده)  تا حدی کاسته شده و با نشر کتاب خانم مینا یزدانی درمورد دوره قاجار نقصان مورد نظر بیشتر جبران خواهد شد. 

[vi] انجمنهای پس از انقلاب مشروطه را باید از انجمنهای مخفی قبل از انقلاب جدا شمرد. انجمنهای مخفی پیش از انقلاب در صدد بیداری مردم و روشنگری آنان بودند ولی انجمنهای پس از انقلاب الهام گرفته از نهادهای انقلابی انقلاب ۱۹۰۵ روسیه بنام   Soviet بود. قوی ترین انجمنها انجمن تبریز بود که میتوان گفت پیرو ۱۹۰۶ از حکومت آذربایجان نیز پرقدرتتر گردید و حتی برخی از مجتهدین استبداد طلب را علی رغم مخالفت دولت از تبریز تبعید کردند. 

[vii]  مجلس و انتخابات:از مشروطه تا پایان قاچاریه   . منصوره نظام مافی نک. صص.۱۲۵-۱۲۶

 

[viii] رجوع شود به:

Mangol Bayat, Iran’s First Revolution ۳۸.

[ix]  الواح حضره بهاءالله الی الملوک و الروساء  (دار النشر البهائیه فی البرازیل  ۱۹۸۳ ) ص ۵۹.

[x] توجه خوانندگان را به مقاله شائول بخاش صص ۱۵۵-۱۶۰جلب می کنم.

Shaul Bakhash, “The Evolution of Qajar Bureacracy: 1779-1879”, Middle Eastern Studies ۷, May 1971.  

[xi]طرح مسئولیت پادشاه و روسای مملکت به مردم از موضوعات مهم و بدیع ارائه شده در الواح سلاطین میباشد. توجه خوانندگان محترم را به این مهم معطوف می دارد که با مطرح نمودن وظائف متقابل از گونه پدر به اعضاء خانواده حضرت عبدالبهاء اساسا شخص پادشاه خودکامه ای چون ناصرالدین شاه را پای بند ضابطه ای می فرماید و یاد آوری و گوشزد  می کند که شاه در قبال مردم و رعیت مسئول است. ر.ک به مقاله اساسی و مهم ذیل:

Mohamad Tavakoli-Targhi, “From Patriotism to Matriotism: A Tropological Study of Iranian Nationalism, 1870-1909,” International Journal of Middle Eastern Studies (۳۴) ۲۰۰۲, ص ۲۱۷-۲۳۸.

  

[xii] رساله مدنیه صص ۳۰-۳۱.

[xiii] رساله مدنیه ص ۲۲.

[xiv] رساله مدنیه ص ۴۴.

[xv] از اهم مسائل مورد بحث در رساله مدنیه همان مساله رعایا و فقراء می باشد ر.ک به صص ۷۳و۷۷و ۷۹.

[xvi] از جمله پژوهشهای مستقل و موجود رساله مدنیه : مسئله تجدد در خاورمیانه بقلم دکتر نادر سعیدی می باشد. در رساله فوق نگارنده نگرش حضرت عبدالبهاء را از دیدگاه تاریخی و جامعه شناسی تحت بررسی قرار داده اند.   

[xvii] حاج محمد علاقبند یزدی در تاریخ مشروطیت ۲۰۱ و ۱۲۳.

[xviii] بند ۹۳.

[xix] جنبش تنباکو که مصادف با سالهای آخر حیات جمال قدم بود خیزش بازاریها و علما و اصناف دیگر بر ضد امتیاز تنباکو بود. بنا بر این قرارداد ناصرالدین شاه امتیاز کامل خرید تنباکو از کشاورزان و فروشش به بازرگانان را به شرکتی انگلیسی در مقابل نرخی نازل فروخت. بازرگانان و تجار طبعاً از دولت ناراضی شدند چون سهم بزرگی از دلالی محصول از دست آنان خارج می شد. عدم رضایت تجار سریعاً به علما که همبستگی خویشاوندی و اقتصادی به آنان داشتند سرایت کرد و نهایتا منجر به منحل کردن امتیاز تنباکو از طرف دولت ایران شد. ناگفته پیداست که دولت روس که از امتیاز توتون بسیار ناراضی بود دخالتی مستقیم در تحریک و تشویق محرکین داشت. فشار مردم بر دولت ایران بمقداری بود که حتی در حرمسرای شاه زنها قلیانها را شکستند و از مصرف توتون سرباز زدند. در این رابطه ذکر دو نکته ضروری است. اول آنکه در پی منحل کردن امتیاز تنباکو از جانب دولت ایران علما نشان دادند که دارای نفوذ موثری هستند و مشخص شد که در عرصه سیاست ایران می توانند در مقابل دولت بایستند. ناصرالدین شاه هم که تا آن زمان علما را آخوند می خواند از آن پس آنان را به القاب آقایان و حضرات خطاب میکرد که خود نمودار افزایش قدرت و نفوذ آنان بود.        

[xx] دریای دانش صص ۸۶  و ۹۵.

[xxi] در هر دو مورد میرزا تقی خان امیر کبیر و میرزا حسین خان مشیرالدوله مخالفت و کارشکنیهای آنان بر علیه حضرت باب و حضرت بهاء الله بر عموم خوانندگان روشن است. آنچه کمتر مورد بحث قرار می گیرد واکنش مثبت و ذکر خیری است که حسن نیات و خدمات ایندو از جمال قدم و حضرت مولی الوری است. حضرت بهاءالله در لوح ابن ذئب از مشیرالدوله چنین یاد می کند: "شهادت می دهم که در خدمت دولت امین بود به شانی که خیانت را در عرصه اش  راهی و مقامی نبود و سبب ورود این مظلومان در سجن اعظم هم او بود و لکن چون در عمل خود صادق بود لائق ذکر خیر است." همچنین در بیانی خطاب به برخی رجال سیاسی ایران بسال ۱۹۱۲ در پاریس حضرت عبدالبهاء می فرمایند:" میرزا تقی خان صدر اعظم با آنکه ظلمی بر امر کرد که تا بحال کسی چنین نکرده معهذا در امور سیاسی و مسائل ملکی اساسی گذارد که واقعا نهایت متانت را داشت و حال آنکه در هیچ مدرسه ئی از اروپا داخل نشده بود…" (بدائع الآثار جلد دوم ص۱۴۴). این نکته حائز اهمیت است که نظر مثبت و ذکر خیر در وصف این دو صدراعظم که آسیب زیادی به ادیان بابی و بهائی زدند گویای این حقیقت است که در بینش دیانت بهائی اصلاحات و ترقی کشور از اهمیت زیادی برخوردار است و بهائیان پشتکار و زحمات و کاردانی و نیت خیر دشمنانشان را هم نادیده نمی گذارند.    

[xxii] ر.ک به مجلس و انتخابات : از مشروطه تا پایان قاجاریه بنگارش منصوره اتحادیه (نظام مافی)

[xxiii] ر.ک به ماخذ فوق ص  ۱۷.

[xxiv] ر.ک به "ناسیونالیسم و تجدد در فرهنگ سیاسی بعد از مشروطیت" در ایران نامه سال یازدهم شماره ۲ بهار ۱۳۷۲ صص ۱۸۶-۱۸۷.

[xxv] ن.ک به:

Janet Afary, The Iranian Constitutional Revolution 1905-1911(New York; Columbia, 1996), 269-271.

[xxvi] ر.ک به مجلس و انتخابات : از مشروطه تا پایان قاجاریه بنگارش منصوره اتحادیه (نظام مافی) ص .۶۷-۶۸

[xxvii]  مائده آسمانی جلد پنجم ص ۴۶.

[xxviii] نقطه الکاف ص ۴۶ .

 [xxix] برای نمونه ن.ک محاضرات جلد اول و دوم صص  ۹۴۲-۹۵۱.  

[xxx] ر.ک به مآخذ زیر:

Mangol Bayat, Iran’s First Revolution  صص  ۶۸-۷۰.

Janet Afary, The Iranian Constitutional Revolution 1906-1911 صص  ۴۶-۴۸.

Juan Cole, Modernity and Millennium  صص۱۰۲-۱۰۴. 

 

[xxxi] مکاتیب عبدالبهاء جلد سوم ص ۴۵۵.

[xxxii] ن.ک به:

http://www2.h-net.msu.edu/~bahai/areprint/ab/M-R-M/Milani    صص۲۲۹-۲۳۰.

 

[xxxiii] ر.ک به:

Juan Cole, Modernity and Millenium ص .۱۸۰.

[xxxiv] فریدون وهمن. "تاثیر دیانت بابی و بهائی بر نهضت روشنفکری ایران" در خوشه هائی از خرمن فرهنگ و ادب جلد شش ص ۱۹۷.

[xxxv] ن.ک به:

Marziah Gail, Arches of the Years, ص  ۱۹.

[xxxvi] ن.ک به:

Janet Afary, The Iranian Constitutional Revolution 1906-1911 صص ۳۱۸

 

[xxxvii] ن.ک به:

Marziah Gail, Arches of the Years, ص  ۷۳.

[xxxviii] از جمله این کوششها باید از ارسال جناب فاضل مارندرانی در دوره آغازین خدمات بهائی ایشان در سال چهارم مشروطیت بهمراهی جناب عبدالحسین اردستانی به عراق عرب و گفت و شنود با آخوند ملا محمد کاظم خراسانی مجتهد شناخته شده و مشروطه خواه نام برد. برای اطلاع بیشتر به کواکب الدریه ۲:۱۶۵ نوشته عبدالحسین آیتی (آواره) و مقدمه امر و خلق بقلم جناب احمد یزدانی صص د-ط رجوع کنید. 

[xxxix] کسروی. تاریخ مشروطه ایران ص۲۹۱.

[xl] ر.ک کواکب الدریه ۲:۱۶۵ . آواره می نویسد "عدم مداخله احباب مشروطه را نجات داد."

[xli] ن.ک ص .۳۵۹   

[xlii] رجوع شود به:

Edward G. Browne, The Persian Revolution ۱۹۰۵-۱۹۰۹, Mage Publishers 1999, صص  ۴۲۴-۴۲۹.

[xliii] ر.ک به مجموعه الواح خطی حضرت عبدالبهاء ص ۱۲۶

http://www2.h-net.msu.edu/~bahai/areprint/ab/M-R-M/Milani .

 

[xliv] یعنی در حدود ۱۳۳۰  هجری  و یا بعد از ژوئیه ۱۹۱۱ میلادی.

[xlv] مکاتیب عبدالبهاء ۵:۱۷۳-۱۷۵.

[xlvi] مجموعه الواح خطی مربوط به دوره مشروطیت ص ۲۲۳. ر.ک.

 http://www2.h-net.msu.edu/~bahai/areprint/ab/M-R-M/Milani

[xlvii] برای اطلاع بیشتر در مورد مجلس دوما ر.ک به:

John Morrison, “The State Duma: A Political Experiment” in Anna Geifman, Russia Under the Last Tsar: Opposition and Subversion 1894-1917 (Oxford; Blackwell Publishers, 1999) .

[xlviii] ناظم الاسلام کرمانی. تاریخ بیداری ایرانیان ۲:۱۵۴. ملک المتکلمین و سید جمال از ازلی های شناخته شده و فعال سیاسی بودند.

[xlix] کتاب براون در سال ۱۹۱۰ میلادی چاپ گشته و بنابراین لوح فوق باید پیش از آن صادر شده باشد. برای ملاحظه لوح ن.ک به:

Edward G. Browne, The Persian Revolution ۱۹۰۵-۱۹۰۹, Mage Publishers 1999, ص  ۴۲۶.

 

[l] ن.ک تاریخ بیداری ایرانیان  ۲:۵۲۱.

[li] منصوره اتحادیه، مجلس و انتخابات : از مشروطه تا پایان قاجاریه ص ۱۵۰. 

[lii] مکاتیب عبدالبهاء جلد ۲  ص ۲۶۳.

[liv] میرزا محمود زرقانی ، بدائع الآثار ۲:۳۷۰

Comments are closed.