ملاحظاتی پیرامون کتاب حقایق گفتنی (۲)

افشاگری فجایع شاهرود (۸ اوت ۱۹۴۴)

 

ملاحظاتی پیرامون کتاب حقایق گفتنی (۲) 


مهرداد بشیری

 

بخش دوم

 

 

پس از این فجایع حضرت ولیّ امرالله به محفل مرکزی ایران امر می‏نمایند که به شخص محمّد رضا شاه پهلوی و نخست ‏وزیر و مجلس شوریٰ و وزرای داخله و عدلیه تظلّم شود. در نتیجه از طرف دولت افرادی برای تحقیق به شاهرود اعزام می‏گردند و در نهایت یکی از سرکردگان اشرار و همکارانش بازداشت شده ولی بعدها به کمک و وساطت سایرین و علماء آزاد می‏گردند. روزنامه‏های وقت جزئیات این وقایع را گزارش داده و علماء را مسئولین اصلی معرفی می‏نمایند. معدودی از نشریات نیز خود بهائیان را مسئول محسوب می‏دارند. اندک زمانی پس از خاتمهء این وقایع پادشاه جوان محمّدرضا شاه پهلوی در یکی از نطق‏های خود به تأثّر از این وقایع یاد می‏نماید و همچنین پس از اشاره به این وقایع در یکی از نشست‏های مجلس شورای ملّی رأی انتقاد اتّخاذ می‏گردد.۱

 

 

محتویات حقایق گفتنی

کتاب حقایق گفتنی در ۶۴ صفحه نوعی افشاگری و روشنگری وقایع شهادت و غارت بهائیان شاهرود، و شامل دیباچه و سه بخش می‏باشد. محتوای دیباچه در برگیرندهء عواملی است که باعث برانگیختن نویسنده به تحریر این اثر گردیده و تأکید می‏شود که این کتاب به منظور دفاع و حمایت از آئین بهائی نوشته نشده و صرفاً به منظور ذکر حقیقت و دفاع از حقوق پایمال شدهء قربانیان این فجایع به رشتهء تحریر کشیده شده است.

در بخش یکم زیر عنوان پیرامون نظر بازپرس نویسنده به انتقاد از شخص آقا شیخ عبدالله شاهرودی مؤلف کتاب دسائس و فتنه‏انگیزی‏های بهائی‏ها… و مقدّمهء ایشان بر گزارش آقای فولادوند، بازپرس اعزامی از طهران، می‏پردازد.

نویسنده، مقدّمهء آقا شیخ عبدالله را که اشاره به شکوه و عظمت تاریخی تمدّن صدر اسلام است به محتویات راپورت آقای فولادوند کاملاً بی‏ربط قلمداد می‏نماید و حتّی خصوصیات اهالی شاهرود را بر خلاف نوشتهء شیخ عبدالله به باد انتقاد گرفته، رأفت و صفات حسنهء اهالی را مورد سؤال قرار می‏دهد. وی در این رابطه می‏نویسد: آری از سکوت و آرامش یک مردی است که غفلتاً و بطور ناگهانی و نامردانگی در ظرف دو سه ساعت با حمله و هجوم صدها نفر اوباش و ولگرد و بیکاره و دزد و دغل بر سر یک عدّه زن و مرد و بچهء بی‏گناه و غافل از همه جا ریخته، چنان بی‏نظمی در شهر تولید نمایند که تمام پاسبانان شهربانی و کلّیهء ژاندارم‏های گروهان آنجا و عدّهء سواره نظام و توپ و مسلسل ارتش بیگانه را به کار اندازند!.۲

در ادامه وی اشاره به برخی بست و بندهای سیاسی به منظور جلب آراء برای نمایندگی مجلس شورای ملّی نموده و رقابت برای انتخابات را عامل اصلی دخیل در این فجایع قلمداد می‏نماید. در این رابطه، نگارندهء حقایق گفتنی به گزارش آقای فولادوند ایراد گرفته که شرح وقایع مربوط به قتل و غارت یک مشت انسان بی‏گناه را در کمتر از یک صفحه گنجانده در حالیکه در مورد انتقاد بر سعی بهائیان به تبلیغ آئینشان و موضوع خرده‏گیری انتخابات یک فرد انارکی (سید عبدالکریم صدریه) به نمایندگی مجلس در متجاوز از ۶ صفحه توضیح و قلمفرسایی نموده است.۳

در بخش دوّم حقایق گفتنی زیر عنوان حقیقت قضیه نویسنده به شرح وقایعی که خود شاهد آن بوده می‏پردازد. وی دو جنبهء داخلی و خارجی به این وقایع داده ولی در مورد جنبهء خارجی صحبتی ننموده و به جهاتی نامعلوم سکوت می‏نماید و تنها به این بسنده می‏نماید که: در جنبهء خارجی کانون فعّالیّت در بروز این واقعه دور از شاهرود بوده و ثانیاً در این جنبه نفع مادی و معنوی برای هیچیک از دستجات شاهرودی و انارکی شیعه یا بهائی مورد نظر نبوده….۴

در مقابل، از نقطه نظر جنبهء داخلی، مرکز فعّالیّت در ایجاد این جنایت در طهران بوده و غرض از ایجاد آن یکی نفع مادی مهاجمین از چپاول منازل و دکاکین بهائیان و دیگر تقویت وجههء مذهبی علماء و شکست ظاهری بهائیان و رونق و اشاعهء شعائر مذهبی و دیگر جبران شکست انتخاباتی دورهء چهاردهم و به دست آوردن منابع اقتصادی و تجارتی و لطمه زدن به موقعیت اقلیّت انارکی بوده است.۵

نویسنده مفصلاً به ارائهء جزئیات پرداخته و رؤسای ادارات فرمانداری، شهربانی و دادگستری را که هیچگونه اقدامی برای از بین بردن نطفهء این خیزش خونریز ننمودند؛ مسئول محسوب نموده و به باد انتقاد می‏گیرد.

در بخش سوّم، نویسنده به جزئیات وقایع روز ۱۷ مرداد پرداخته و از نحوهء کشتار و تاراج بهائیان نکته به نکته صحبت می‏دارد. وی با قلمی پر احساس از نحوهء قتل ۳ تن از بهائیان یاد می‏نماید. چنین به نظر می‏آید که نویسنده آشنایی نزدیکی با جناب اسدالله نادری داشته و با تحسین بسیار به ایشان اشاره می‏نماید. نگارنده با سبک نگارش مخصوص به خود از زبان حال آقای نادری در دقایق پایانی حیات و نگرانی از احوال همسر و اطفال صغیر خود چنین رقم می‏زند: ای همسر عزیزم… آیا به یاد شوهر مهربانت هستی! آخ نکند که تو را کشته باشند! ای بچگان معصومم شماها چه می‏کنید و کجایید! آیا در این دقایق شوم در دامان عزیز مادرتانید و از نوازش مادرانهء آن زن نجیب بهره‏مند و برخوردارید و یا هر یک با دست این جلّادان خداناشناس پرپر زنان جان داده، قربانی شهوات نفسانی و اغراض پلید یک مشت ملّایان کافر گشته‏اید؟

آیا در این لحظات مرگبار پدر بدبخت خود را به یاد می‏آورید و نجات او را از خدای بزرگ تقاضا می‏کنید، یا ترس و وحشت همه چیز حتّی پدر عزیز و مادر مهربان را هم از یاد شما برده است…” ۶”نویسنده در بخش سوّم زیر عناوین فرعی مهاجر بیچاره را چگونه کشتند؟،” کشتار ادامه دارد، هنگامه‏ای که در شهربانی برپاست، در ژاندارمری چه خبر است و سرانجام شب هفده مرداد، شب آن روز سیاه فرا می‏رسد به بررسی جوانب مختلف فجایع آن روز می‏پردازد.

– دنباله دارد

یادداشت‏ها

۱The Bahá’í World, vol. ۱۰, ۱۹۴۴۴۶, rpt. Wilmette, IL: Bahá’í Publishing Trust, ۱۹۸۱, pp.۴۲۳.

۲حقایق گفتنی، ص۱۵.

۳– مأخذ بالا، ص۱۹.

۴– مأخذ بالا، ص۲۴.

۵– مأخذ بالا، ص۲۴.

۶– مأخذ بالا، ص۵۲.

 

 

 

Comments are closed.