ایران کهن و آئین نوین او
آئین بهائی – پی آیند فرهنگ ایران باستان
فرح دوستدار
مکتبهای فکری و باورهای دینی دروهله اول فرزند مکان و زمان خود می باشند و نیازهای جامعه خود را جوابگو می گردند. این مقاله به برخی ازویژگی های فرهنگ اصیل ایرانی و باورهای کهن آن تکیه نموده و نشان میدهد که چگونه از بطن این ویژگی ها ودر پاسخ به نیازهای عصر جدید آئین نوینی در ایران زمین پا به عرصه وجود مینهد و آن فرهنگ بلند پایه را که چندیست درفشش فرومایه و فضایش غمناک گشته نشئه ای نو میبخشد تا دارش دوباره پر شکوفه و بار گردد و در سرحلقه فرهنگ های پیشرفته جهان در آید. آئین بهائی هدیه مام وطن به فرزندان این مرز و بوم است.
بخش اول این مقاله به برخی از ویژگی های فرهنگ ایران باستان اشاره می کند و بخش دوم نشان میدهد که چگونه این ویژگی ها همراه با اصول نوینی که جوابگوی مشکلات کنونی جهان است در آئین بهائی جلوه گرشده و بار دیگر خطه ایران را بعنوان مأمن معنویات و افکار بلند پایه زبانزد جهانیان می سازد.
ویژگی های فرهنگ ایران باستان
تمدن ایران باستان گنجینه ای از هنر، اندیشه، اخلاق، فرزانگی، آداب و رسوم و سنت هاست که در برهه ای از زمان موجب رفاه مردمان و سربلندی این سرزمین گردید. ایران در دوران هخامنشیان بستر شکوفایی یکی از اولین تمدن های جهانی شد. کوروش کبیر با مدارا وآشتی، آزادی فکرو آزادی قدم و قلم در راه آبادانی این ملک گام برداشت و راه رسیدن به دولت جهانی را هموار ساخت. بر ماست که با جستجو وتفکّر در تاریخ میهنمان ویژگیهای مثبت و سازنده آنرا احیا نموده و عوامل سرشکستگی و احطاط ملّی را از خود دور ساخته و به طومار تاریخ بسپاریم.
جشن و شادی در ایران کهن
شادی و نشاط در فرهنگ آریائی نقش بارزی داشته. همان گونه که در کتیبه های داریوش مشاهده می شود و تاریخ نیز نشان میدهد ایرانیان مردمانی جشن باره بودهاند. در آئین زردشتی شادی به عنوان آفریده اهورا مزدا و سوگ، اندوه و غم آفریده اهریمن نام برده می شود. جشن وشادی، کار وکوشش، سازندگی و روشنایی، بالندگی و نمو، شهد و شیرینی، گیاهان مفید و زندگی آفرین، جانوران سودمند، سپیدی و رنگهای شاد، ماه وخورشید و ستارگان، و هر کردارو گفتاری که به پیشبرد زندگی و سازندگی و دوام و پایداری آن یاری می کند از کارها و خواسته های اهورا مزدا است و او آنها را پشتیبانی می کند. سوگواری و غم، گریه وشیون وزاری ،تباهی و نابودی و تاریکی، تنبلی و کاهلی و رکود وجمود، سیاهی و کبودی و تلخی و هر چه زندگی را از سازندگی به تباهی و انهدام می برد در تحت تأثیر اهریمن است.
تعداد جشنها درایران باستان زیاد و از دو دسته بزرگ تشکیل میگردید: جشنهای ماهیانه و جشنهای سالیانه. در گاه نامه ایران قدیم ایام هفته وجود نداشت و برای هر یک از سی روز ماه، نام خاصی وجود داشته است، سال به ۱۲ ماه تقسیم میشد و هر ماه ۳۰ روز و در آخر هم ۵ روز قبل از عید نوروزبه سال اضافه میشد که به آن پنجه دزده میگفتند. دوازده روز از این سی روز، همنام دوازده ماه بود. هرگاه که نام ماه و روز یکی میشد جشن میگرفتند. باین ترتیب در هر ماه یک روز مخصوص جشن ماهیانه بود به جز ماه دی که سه جشن داشتند. علاوه براین چهارده جشن ماهانه هفت جشن مهم سالانه نیزدارای اهمیّت خاصی بود: – جشن نوروز، جشن مهرگان، جشن سده، جشن زایش آشوزرتشت، جشنهای گامان بار، جشن سیرسور، – جشن پنجه.
این جشنها که بهانه ای بود برای گرد هم آیی، دوستی افزایی و چاره اندیشی جهت گرفتاریها و کمک و یاری به یکدیگربا مراسم و آداب ویژه ای آغاز می شد که بیشتر آن خواندن سرودها و دعاهای اوستا بود. سپس با درخواست آمرزش و شادروانی برای درگذشتگان انواع خوراکی های نذری و میوه وشربت و آجیل بین مردم پخش می گردید.
روحیه شاد و جشن آفرین میراث فرهنگی ایرانیان است. حملات و سلطه بیگانگان بر این مرز و بوم و بسط فرهنگ عزا و شیون و زاری ودشمنی و کشتار هرگز نتوانست این خمیر مایه فرهنگی را نابود سازد.
موسیقی و هنر
آثار هنری دوره ی هخامنشی نشانگر آنست که هنر موسیقی در این دوره همگام با سایر صنایع و هنر ها پیشرفت و ترقی داشته است. اقوام آریایی از دیر زمان با هنر موسیقی آشنایی داشتند و در تهیه آلات و وسایل مختلف و تنظیم آهنگها و ترانه های زیبا نقش موثری داشته اند. در کاوش باستانشناسی که بین سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۶ میلادی در تپه «چغامیش» خوزستان در نزدیکی دزفول صورت گرفته، سندی پنج هزار ساله به دست آمده است که کهنترین همنوازی یعنی ارکستر جهان را در خود به یادگار دارد.
موسیقی با رقص در ایران باستان همراه بوده، در دوره اشکانیان نیز مانند روزگار هخامنشیان ، موسیقی و رقص های رزمی و بزمی اجرا می شد ه است. ایرانیان ،رقص را به خوبی سواری می اموختند.چون معتقد بودند،ورزشی است که مولد نیروی جسمی میباشد. در آیین مهر که گونه ای از آن در میان پارت ها رواج داشته ، برخی از نیایش و پرستش های آن که توام با نمایش های نمادی و رمزی بوده به گونه ای از رقصهای گروهی توام بوده است. واضح است فرهنگی با چنین پیشینه هنری تن بزیر تحریم موسیقی و رقص نخواهد داد.
جایگاه زن در پیشینه پارسیان
در هیچ یک از ادوار گذشته زنان از تساوی کامل حقوقی بامردان بصورتی که امروزه در جوامع مترقی مطرح است برخوردار نبودند.ولی بطور نسبی و در برخی از زمینه ها جایگاه زن درایران باستان پیشرفته تر ازفرهنگهای دیگر آن زمان و حتی ایران کنونی بوده است. یکی از وجه تمایز های مهم دوران باستان اجازه انتقال سلطنت از پادشاه به دختر بود. در دوران مادها دختر و داماد پادشاه می توانستند جزو وارثین وی باشند. آخرین پادشاه مادها “آستیاک”، دارای فرزند پسر نبود و دختر آستیاک شاهزاده ماندانا، مادر کوروش کبیر بود و این مساله در انتقال قدرت به کوروش نقش مهمی را بازی کرد. ماندانا مؤسس مدارس هخامنشی برای نوجوانان ایرانی گشت که در آن فنون تیراندازی و اسب سواری را آموزش می دادند.
با روی کار آمدن کوروش کبیر و حکونت هخامنشیان ودر تحت قوانین آنها زنان در موقعیتی قرار گرفتند که در دنیای آن زمان بی نظیر بود. در دوران خشایارشاه ، چهارمین پادشاه سلسله هخامنشیان که از ۴۸۶ تا ۴۶۵ قبل از میلاد بر گستره ای پهناور از جهان باستان فرمانروایی داشت احنمالابرای نخستین بار در تاریخ یک زن به مرتبه دریا سالاری یا فرماندهی نیروی دریایی خشایار شاه رسید که نامش « آرتمیس » بود. تعداد بی شماری از زنان آن دوره مسئولیت های مهم سیاسی را به عهده داشتند. فرمانده آرسیاب زنی داشت به نام پانته آ، که فرمانده گارد جاویدان بود. استاتیرا، دختر داریوش سوم فرمانده نیروهای جنگی آن زمان بود .
در دوران ساسانیان که سی و پنج پادشاه حکومت کردند دو زن به پادشاهی رسیدند: پوراندخت و آذرمیدخت دختران خسرو پرویز. دوران پادشاهی پوراندخت یکی از سخت ترین دوران ایران از نظراقتصادی، سیاسی و اجتماعی بود. افزون بر آن، آفات زمینی و آسمانی مانند سیل دجله و فرات، زلزله و فروپاشی سد ها در پایتخت (تیسفون) سلطنت را برای آن ها دشوارتر کرده بود. آز جمله کارهای چشمگیر پوراندخت در تاریخ پیوند دوستی با سزار روم و برگرداندن صلیب حضرت عیسی به اورشلیم است. سکه هایی از او به جا مانده که نشانگر زمان سلطنت اوست. او پادشاهی دادگستر و نیکو سیرت بود و خراج یکسال را به شهروندان بخشید. آذرمیدخت دختر دیگر خسرو پرویز بود که در تیسفون تاج بر سر نهاد. فردوسی در شاهنامه از او به نیکی یاد می کند.
یکی دیگر از وجه تمایز های این دوران پوشاک زنان است. واژه حجاب در فرهنگ واژگان پارسی وجود ندارد. نسبت به محل زندگی، آب وهوا وشیوه کار و زندگی هر شهر و روستا پوشش های گوناگونی وجود داشته که نمونه آن را هم اکنون در پوشش زنان گیلکی، مازندرانی، کرد، لر، بلوچ، بختیاری، اقوام دیگر و زرتشتیان مشاهده می کنیم. در کتاب دینی زرتشتیان اوستا و گات ها لباس یا کیفیت خاصی برای حجاب زنان واجب نشده است و قانون نامه ای وجود ندارد که زرتشتیان را ملزم به پوشانیدن سر و موی خود کند.
دو ویژگی در پوشش زنان ایران باستان به شکل یکسان وجود دارد: نخست آنکه این پوشش ها با رنگ های طبیعت همگون است یعنی رنگ های سرخ ، سبز ، ارغوانی ، زرد ودیگر رنگ ها وکمتر از رنگ های تیره به ویژه سیاه استفاده می شده زیرا این رنگ ها را افسردگی آور وغم انگیز میدانستند. دوم اینکه در همه پوشش ها دست های زن و مرد برای انجام کار ها به ویژه برای کشاورزی آزاد بوده.
مدارا با دگر اندیشان
مرام انسانی کورش و آزادی خواهی او، رفتارش با اقوام همسایه، استقبال مردم بابل از فتح اوو آزاد کردن اسرای یهودی و احترام به سایر باورهائی که در سرزمینهای فتح شده حکمفرما بوده واقعیتی تارخی و درنوشته های متعدد آورده شده است. از جمله در تارخ یهود وتاریخ تمدن ویل دورانت. با حفاری و کشف کتیبه حقوق بشر کورش بزرگ سند تاریخی دیگری به این مجموعه اضافه گردید. برگردان بخش حقوق بشر این کتیبه به این ترتیب است:
“منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، …، نوه کوروش، شاه بزرگ، …، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ… آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را بسوی من گردانید، …، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من بآرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. نابسامانی درونی بابل و نیایشگاههای آنجا دل مرا بدرد آورد… من برای آرامش کوشیدم. من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند. فرمان دادم که هیچکس مردم شهر را نیازارد و به دارایی آنان دست یازی نکند.
مردوک خدای بزرگ از کار من خشنود شد… او مهربانی ا ش و فراوانی را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در آشتی و آرامش پایگاه بلندش را ستودیم. من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم. همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که نبونید، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد. بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای نخستینشان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. من برای همه مردم معبودگاهی آرام مهیا ساختم وآرامش را به تمامی مردم پیشکش کردم.”
رویه مدارا با دگر اندیشان بنا به اسناد تاریخی منحصر به زمان کورش بوده. در دوران ساسانیان و در طول تاریخ ایران تا عصر حاضر آزار و کشتن و قلع و قمع دگر اندیشان در ایران متداول بوده است. با وجود کوتاهیش میتواند دوران درخشان سلطنت کورش الهام بخش آنانی باشد که در تکاپوی بازسازی ایرانند. همچنانکه دموکراسی یونان باستان نیز دورانی کوتاه و منحصر به آتن بود و با دموکراسی های کنونی فرقی فاهش داشت. ولی نظریه مشروعیت دادن به حکومت بوسیله رأی و خواست مردم و شرکت همگانی و مساوی در امور مملکتی از قرن هفده میلادی ببعد مرجع و منبع الهام فلاسفه گردید و پس از تحولات بسیار منجر به تشکیل دموکراسی و زوال و نابودی استبداد وانزجارمردم از حکومت های خود مختارو ظالم شد. یک اندیشه والا میتواند همانند برج راهنما در شب های تاریک و طوفانی کشتی سرگردان را به ساحل نجات هدایت کند.
– ٢ –
آئین بهائی – نسیمی تازه بر کالبد پژمرده میهن
در سده نوزده میلادی هنگامی که در جهان غرب موج تحولات بنیادین و نوآوری ها، اختراعات و اکتشافات، انقلاب های صنعتی و اقتصادی سنت های گذشته را در هم کوبیده و فرهنگ و هنر مدرن را جایگزین آن می ساخت، ایران در یکی از تاریکترین دوران خود بسر میبرد. جامعه ایرانی در این سده بگفته احمد یوسف پژوهشگر و نویسنده کتاب ” قرن گم شده، بی حقی عمومی و ترس همگانی شده” گوئی در برابر تندباهای تغییر و تحول به خواب ابدی فرو رفته بود. در این روزگار جمودت و خمودت فرهنگی آئین بهائی در ایران پا به عرصه وجود گذاشته و طلوع عصر جدیدی را نوید میدهد. اولین ندای بنیان گذارش بهاءالله بیدار ساختن مردمان از خواب چند سد ساله خرافات تعصب و تقلید کورکورانه است. ارج نهادن به منزلت انسان ها، رفاه وخوشبختی جمیع افراد بشربدون توجه به باورها یا نژاد و ملیّت آنان ، ترک خشونت و صلح و محبت به جمیع نوع بشر در محور تعالیم این آئین نوین قرار دارد. جستجوی انفرادی حقیقت و شناخت مستقل واقعیت ها ، برابری انسانها ، تساوی زنان با مردان ، تعلیم و تربیت اجباری و عمومی ، تطابق دین با علم و عقل ، از میان برداشتن فقرو توضیع عادلانه ثروت ، عدالت اجتماعی ، جدائی دین از سیاست ، لزوم توجه به اصالت معنوی انسان ، احترام و شناخت سایر ادیان از جمله تعالیمی هستند که راه را بسوی جامعه ای روشنگر، عدل پرور و مترقی می گشایند.
ویژگی های باستانی در قالب آئینی نوین
علاوه بر اصول و احکامی که جوابگوی احتیاجات جامعه ای مدرن و پیشرفته بوده و مقدرند فرهنگ نوینی را بنا سازند بسیاری از سنّت های سازنده و مفید ایران باستان در آئین بهائی بشکل تازه ای جلوه گرمی گردد. نه با لشگر و سپاه بلکه با قلبی مملو از عشق به انسانها و در نهایت صلح و صفا پیروان اولیه این آئین در طول صد و شصت سال گذشته تعالیم حصرت بهاءالله را به کشورهای دور و نزدیک برده اند. هم اکنون بهائیان جهان که تعدادشان همواره رو به تزاید است تمامی نژادها و ملل جهان را در بر میگیرند ودر نه هزار و چهارسد و بیست و پنج نقطه جهان پخش گشته اند. بسیاری از سنّن باستانی ایران در آموزه های بهائی جلوه ای نو می یابد:
جشن و شادی
بهائی آئین سرور و شادیست. بنا به فرموده بهاءالله “امروز عالم به انوار ظهور منوّر و جمیع اشیاء به ذکر وثنا وفرح و سرور مشغول.” مروری بر آموزه های بهائی نشان میدهد که تا چه حد در این آئین به سرور و شادی و محبت و لطافت وپاکیزگی و زیبائی و هر آنچه که زندگی مردمان را رونق و بهبودی میبخشد ارج نهاده میشود. شادی درونی و معنوی که سروری حقیقی و پایدار است موجب تندرستی جسم و روان انسان می گردد.
بهترین تجلی شادی و سرورجمعی را در جشنها میتوان دید که تعداد آن در این آئین بسیار و همانند ایران باستان به دو گونه ماهانه و سالانه برگزار می شوند. گاه نامه بهائی سال را به نوزده ماه وهر ماه را به نوزده روز تقسیم میکند. ماهی یکبارجشن یا ضیافتی برگذار میشود که آنرا ضیافت نوزده روزه می نامند. برنامه آن شامل سه قسمت است. در ابتدا مناجات و کلمات الهی با نوائی خوش خوانده میشود. قسمت دوم شور و مشورت و تبادل افکار در مسائل جامعه است. از آنجا که در آئین بهائی رؤسای روحانی وجود ندارند و فرد پرستی مردود است افراد جامعه در ضیافت نوزده روزه نظرها و پیشنهاد های خود را مطرح ساخته و با یکدیگر به مشورت می پردازند. قسمت سوم پذیرائی و دیدار و شادی و سرور است.
سال بهائی با شروع بهار و عید نوروز آغاز میگردد. بوسیله دیانت بهائی نوروز جشنی جهانی گردیده. چند روز اضافه بین ماه هجده و نوزده قرار دارد که ایام جشن و اعطا و دادن مهمانی و بخشش است. ماه نوزده ماه صیام و روزه داریست. عید بزرگ دیگر عید رضوان است هنگامی که حضرت بهاءالله رسالت خود را در بغداد که محل تبعید ایشان وخانواده و جمعی از یاران ایشان بود اعلام نمود و باین مناسبت از اول اردیبهشت بمدت دوازده روز جشن گرفته میشود. روز میلاد حضرت باب که مقام مبشر این آئین را داراست و روزاظهار امر یا اعلام رسالت ایشان وهمچنین میلاد حضرت بهاءالله سه جشن بزرگ دیگرند.
سوگواری و شیون و زاری و مراسم عزاداری در این آئین وجود ندارد. سه روز مهم یا روز شهادت باب و صعود بهاءالله به عالم بالاو همچنین روز صعود فرزند ارشد و جانشین اوعبدالبها را بهائیان محفل تذکری جهت بزرگداشت این نفوس از جان گذشته برگزار میکنند و خدمات و مشقات آنان را به وسیله تلاوت مناجات و دعا و زیارت نامه آنان ارج مینهند.
بطور کلی این آئین از شیون و زاری دروری می جوید. مرگ را انتقالی میداند بسوی عالمی وسیعترو بهتر از این جهان خاکی. اودریست بسوی شادی و آسایش ابدی. برای رفتگان نباید زاری کرد زیرا غم ما روح آنان را محزون می سازد. در مورد لباس سیاه جهت عزا و سایر آداب توصیه ای نگردیده و آنرا بعنوان مسئله ای خصوصی به خود شخص واگذار نموده اند.
موسیقی و هنر
هنر و صنعت در این آئین جایگاه بلندی دارد. بفرموده حضرت عبدالبها : ” در امر بهائی صنایع و علوم و هرگونه هنر و حرفه عبادت محسوبست کسی که با کمال مهارت و از روی وجدان یک ورق کاغذ میسازد و برای اتقان ان تمام نیرویش را بکار میبرد مثل اینست که عبادت خدا میکند خلاصه هر گونه کوشش و تلاشی که ازطرف انسان با تمام قلب اجرا شود عبادت محسوب است بشرط اینکه منبعث از نوایای عالیه و بقصد خدمت بنوع انسانی باشد.”
موسیقی وسیله ای برای اعتلای روح انسان است. حضرت عبدالبها توجه شدیدی به تحریص و تشویق جامعه بهائی برای استفاده مطلوب از نفوسی که دارای استعداد موسیقی هستند معمول فرموده اند: “هنر موسیقی آسمانی و موثر است موسیقی مائده روح و جان است. با نیروی سحرآمیز موسیقی روح انسان تعالی می یابد. موسیقی هیجان و تاثیر شدیدی در قلوب اطفال ایجادمیکند زیرا قلوبشان پاک و بی الایش است و نغمات موسیقی در ان تاثیر شایان دارد و استعدادهای نهفته ای که در قلوبشان بودیعه نهاده شده از طریق موسیقی ظهور و بروز مینماید.” و در نامه ای به بانوی امریکائی مینویسند:
“ایمرغ خوش الحان ، جمال ابهی در این دور بدیع حجبات اوهام را خرق نموده و تعصّبات اهالی شرق را ذمّ و قدح فرموده. در میان بعضی از ملل شرق نغمه و آهنگ مذموم بود ولی در این دور بدیع نور مبین در الواح مقدّس تصریح فرمود که آهنگ و آواز رزق روحانی قلوب و ارواح است. فنّ موسیقی از فنون ممدوحه است و سبب رقّت قلوب مغمومه. پس ای شهناز بآوازی جانفزا آیات و کلمات الهیّه را در مجامع و محافل بآهنگی بدیع بنواز تا قلوب مستمعین از قیود غموم و هموم آزاد گردد و دل و جان بهیجان آید و تبتّل و تضرّع بملکوت ابهی کند و علیک البهآء الأبهی. عع”
جایگاه زن درآئین بهائی
زن و مرد در آموزه های بهائی به دو بال پرنده تشبیه می گردند. پرنده هنگامی میتواند اوج گرفته و پرواز کند که دوبال او همسان و همزمان فعال باشند. زنان باید در تمام رده های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی دوش به دوش مردان فعال گردند. مشارکت زنان درتمام زمینه های اجتماعی از دیدگاه بهائی شرط لازم جهت دستیابی به صلح در جهان است. “… ممکن نیست سعادت عالم انسانی کامل گردد مگر به مساوات کامله زنان و مردان.”
پیش از آنکه زنان در امریکا و اروپا از حق رأی و شرکت در انتخابات برخوردار گردند حضرت عبدالبها پس از آزادی در سفرهای خود به اروپا و امریکا بین سالهای ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ در سخنرانی های خود خصوصأ در مجامع زنان اهمیّت آزادی زنان و همکاری آنان را جهت برقراری تعادل و عدالت در اجتماع و صلح در جهان شرح میدهند:
“مرد بیش از زن تمایل به جنگ و خونریزی دارد – و چون نسوان (زنان) در عالم انسانی نفوذ و تأثیر کلی یابند از جنگ محققاً جلوگیری نمایند پس نسوان از جنگ مانند مردان قناعت و رضایت درونی حاصل ننمایند و نفرت و انزجار آنان نسبت به جنگ باید برای استقرار و حفظ صلح عمومی مورد استفاده قرار گیرد.”
وباز در این مورد: ” جهد نمائید تا آمال صلح عمومی بین المللی از راه مساعی زنان تحقق یابد زیرا مرد بیش از زن رغبت به جنگ دارد و شاهد و گواه حقیقی برای ثبوت افضلیّت زن بر مرد خدمت و جدیتی است که در راه استقرار صلح عمومی بکار برد.”
زنان در این آئین از همان آزادی هائی برخوردارند که شامل مردان نیز میگردد. طاهره ملقب به قرۃ العین اولین زنی بود که حضرت باب را شناخته و به او ایمان آورد. او اولین زن فاضلی بود که هنگام تدریس به مردان کشف حجاب کرده و باین ترتیب طلوع عصر جدید را اعلام نمود. نوع پوشش زنان در آئین بهائی مسئله ای شخصی و به خود آنان واگذار گردیده. تنها توصیه حضرت بهاءالله به پیروانش در مورد پوشش آنست که پوشش شما باید نوعی باشد که مورد تمسخر واقع نگردد.
خیر خواهی و محبت با دگر اندیشان
آئین بهائی قدمی فراتر از مدارا و سازش نهاده و پیروانش را به محبت و دوستی با همه انسانها بدون توجه به باورهای آنان و قوم و ملّییتشان دعوت میکند: “بجمیع ملل عالم از آدم تا خاتم بجان و دل خیرخواه و مهربان باشید ابدأ بضرر نفسى ولو عدوّ شدید باشد راضى نگردید بلکه بالعکس در خیر اوبکوشید…”
” از جملهء تعالیم حضرت بهاءاللّه اینست که انسان باید در جمیع شئون و احوال سماحت (جوانمردی) داشته باشد دشمن را دوست شمرد و بدخواه را خیرخواه بداند نه آنکه دشمن را دشمن بداند و مدارا نماید و مبغض را مبغض بداند و حسن اخلاق بنماید. میفرماید اینگونه عمل نمودن تزویر است حقیقت ندارد بلکه شما باید دشمن را دوست ببینید و بدخواه را خیرخواه بدانید و باین دستورالعمل معامله کنید یعنی محبّت و مهربانی و خیرخواهی شما حقیقی باشد نه مدارا زیرا مدارا بیک درجه تزویر است “
خشونت به هر نوعی مطرود است. باید از زخم زبان نیز پرهیز نمود. حضرت عبدالبهاء در لوحی خطاب به بهائیان امریکا میفرمایند : ” زنهار زنهار از اینکه قلبی را برنجانید. زنهار زنهار از اینکه نفسی را بیازارید. زنهار زنهار از اینکه با نفسی بخلاف محبّت حرکت و سلوک کنید. زنهار زنهار از اینکه انسانی را مأیوس کنید. هر نفسی که سبب حزن جانی و نومیدی دلی گردد، اگر در طبقات زمین مأوی جوید بهتر از آنست که بر روی زمین سیر و حرکت نماید ” . و نیز تعلیم میفرمایند: “همچنانکه گل درغنچه پنهان است همینطور در قلب هر انسانی هر قدر به ظاهر قاسی و ناپسند باشد آیتی از روح الهی موجود است . بنابراین بهائی حقیقی نسبت بهر کسی چنان رفتار میکند که باغبان از گیاه کمیاب و زیبا محافظت مینماید و میداند که دخالت شتابزده از طرف او باعث شکفتن غنچه و ظهور گل نخواهد شد و تنها اشعّهء شمس حقیقت است که این کار را میکند. و بنابراین مقصد بهائی اینست که شعاع آفتاب جانبخش را در تمام دلها و خانههای تاریک داخل نماید.”
چشم انداز آینده
ایران زمین در مسیر تارخ خود فراز و نشیب های بیشماری را پشت سر نهاده. در دوران تاریکی از تاریخش پیدایش آئین زردشتی به آن فرهنگ کهن زندگی تازه بخشید. در باره این زمان و ارتباط آن با دوران ما و آئین بهائی که زاده دیگری از این مرز و بوم است حضرت عبدالبها در خطابه ای چنین می فرماید:
“نصایح و وصایای حضرت زردشت واضح است که الهی است. … آن کوکب نورانی افق ایران را روشن کرد عالم اخلاق را تعدیل فرمود و ایرانیان را بتربیت الهی تربیت کرد… باری چون حضرت زردشت در قرآن صریحاً مذکورنیست لهذا اهل فرقان انکار او کردند و اعتراض بر او داشتند. حضرت زردشت در قرآن بعنوان پیغمبرسواحل رسّ (رود ارس) ذکر شده و بزرگواری حضرت مثل آفتاب است. تا یوم ظهور جمال مبارک (حضرت بهاءالله) بزرگواری حضرت زردشت مستور بود بعد جمال مبارک اسم حضرت را بلند نمودند و در الواح ذکرش فرمودند که حضرت زردشت یکی از مظاهر مقدّسه الهیّه بود…این قضیّه نیز سبب الفت و محبّت و ارتباط و وحدت عالم انسانی است. جمال مبارک جمیع امم را در ظلّ جناح عنایت خویش گرفت و کلّ را دلجوئی فرمود و بجمیع مهربانی کرد لهذا امرش رحمت عالمیان است و ظهورش سبب نجات من علی الارض و مسرّت جمیع ملل”
در این چند کلمه باید پیشینه فرهنگی ایران زمین را زنده نگهداریم: شادی و سرور، موسیقی و نوای خوش و رنگهای نشاط آور، دوری از خشونت و پرخاش بر دیگری، وحدت در گوناگونی و زندگی صلح آمیز اقوام و ادیان گوناگون در کنار یکدیگر. حال بر ماست که این میراث ملّی را ارج نهیم و به آن جانی تازه بخشیم. بر ماست که تفاوت ها را بپذیریم و آنچه که ما را بعنوان نوع بشر بهم مرتبط میسازد بزرگ داریم و در خیمه یگانگی و در تحت منشور حقوق بشر ایرانی نو بسازیم.
تفسیر این جشنها را میتوان در مقالات و سایت های مختلف تحت عنوان جشن های ایران باستان مطالعه نمود از جمله سایت:
شرح بیشتر در سایت: http://www.ariya2568.mihanblog.com/post/11