زمانه پر از دروغ

 

زمانه پر از دروغ

۰۱/۱۱/۱۳۸۶

دوستی چند روز پیش بمن خبر داد که ماهنامه ای بنام "زمانه"ویژه نامه ای تحت عنوان بهائیت چاپ کرده ، برای تهیه آن به روزنامه فروشیها مراجعه کردم  اما این نشریه آنقدر مهجور است که کسی آنرا نمی شناسد بالاخره از طریق ارتباط تلفنی با دفتر نشریه توانستم شماره ای از آن را تهیه ومطالعه کنم . انتظار داشتم شاید این یکی برعکس آندوی دیگر- ایام و مطالعات تاریخی- کمی انصاف بخرج داده باشد و ویژه نامه ای واقعا" ویژه نامه داشته باشد ولی زهی خیال باطل ! چرخ روی همان پاشنه می چرخد – زیرا که وقتی نشریه ای ویژه نامه ای پیرامون شخص یا موضوعی چاپ می کند آنرا از همه جوانب (مثبت و منفی)بررسی می کند نه با بغض، فقط به ایرادگیری بپردازد- این نشریه نیز دارای همان مطالب تکراری دو نشریه دیگر است مانند ارتباط بهائیان با اسرائیل ، هویدا و…بنده پیشنهاد می کنم دست اندرکاران این نشریات بهتر است بجای چاپ این ویژه نامه های  بی شباهت به ویژه نامه ، کتاب ردیه چاپ کنند شاید از این طریق بهتر بتوانند به هدف خود که بهتان و افترا بستن به دیانت بهائی است ، نائل آیند تا چاپ نشریه ای که کمتر خواننده ای دارد وبسیاری اسمش را هم نشنیده اند.همانطور که گفتم عناوین هر چند تکراری نیست ولی وقتی خوانده شوند متوجه خواهیم شد که ههمان مطالب تکراری ردیه های دیگر است که به شکل و نام جدیدی ارائه شده است.(این دوستان ردیه نویس اگر یکبار ،تکرار می کنم فقط یکبار اجازه بدهند تا بهائیان پاسخ آنها را بدهند آنوقت دیگر اینهمه سرمهیه مملکت لازم نبود تا خرج کاغذ وچاپ شود مطالب تکراری بخورد مردم داده شود در عوض می شد از این بودجه برای نشر آثاری خواندنی و جذاب استفاده کرد تا با علاقمند کردن نسل جوان به مطالعه، ایشان را از بلای خانمانسوز اعتیاد که هر روز بیش از پیش دامنشان را آلوده می کند ،رهانید )

          دربین نویسندگان این نشریه،نام خانمی – مریم رفیعی- جلب توجهم را کرد . مقاله ایشان را شروع به خواندن کردم  البته طبق عادت دیرین،مآخذ و منابع مطالعاتی ایشانرا که در آخر مقاله درج شده را نگاهی انداختم حدسم درست بود همه ی مآخذ، ردیه هایی بودند بر علیه دیانت بهائی، بدون آنکه حتی از یک کتاب چاپ جامعه بهائی استفاده شده باشد به اسامی توجه فرمائید:انشعاب در بهائیت(اسماعیل رائین)-شیخیگری بابیگری بهائیگری(یوسف فضایی)- بهائیت در ایران(سعید زاهد زاهدانی)- بهائیگری(احمد کسروی)-بهائیان(محمدباقر نجفی)- مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب وبهاء (شیخ حسن فرید گلپایگانی ).

        واقعا" برایم جای تعجب است که چطور خانمی که خود را محقق می داند برای نگارش مقاله ای تحقیقی در مورد دیانت بهائی فقط به آثار مخالفان این دیانت مراجعه کرده وحتی بخود زحمت مطالعه یک کتاب بهائی نیز نداده است تا شاید تحقیقشان جامعتر شود!این درست مانند اینستکه شخصی بخواهد مطلبی در باره اسلام بنویسد آنوقت منابعش این کتب باشد:نگاهی نو به اسلام (دکتر انصاری)- پس از هزاروچهار صد سال (شجاع الدین شفا)-تاریخ گفته نشده اسلام(سیامک ستوده)- بیست و سه سال (علی دشتی)-پیرامون اسلام (احمد کسروی )-داستانها وقصص قرآن (رضا فاضلی).

      نکته جالب توجه دیگر این است بتازگی که دوستان ردیه نویس کتاب " بهائیگری " احمد کسروی شده است کتاب مقدسشان و هر جا می خواهند مطلبی علیه دیانت بهائی بنویسند یادی از این کتاب نیز می کنند.البته بنده می دانم که چرا این ایشان سنگ این کتاب را به سینه می زنند زیرا بسیاری از روشنفکران از دین گریز و بسیاری دیگر از ایرانیان ( بخاطر رفتار مذهبی بعضیها ) به تفکرات احمد کسروی گرایش پیدا کرده اند این دوستان در واقع می خواهند با استناد به این کتاب خود را از طریق کسروی به این افراد نزدیک نشان دهند ولی فراموش کرده اند که کسروی توسط فدائیان اسلام ، ترور و کشته شد و علت آن نیز عقاید ضد اسلامی و  شیعی اش بود کتاب مهم کسروی " بخوانید و داوری کنید " یا " شیعی گری " است که کتب بهائیگری و صوفی گری به دنبال آن نوشته شده و اصلا" یکی از دلایل مخالفت کسروی با دیانت بهائی ، آنطور که خودش نیز گفته باور و اعتقاد بهائیان به ائمه اطهار و مذهب شیعه اثنی عشری بوده است. این دوستان ردیه نویس از جمله خانم رفیعی فقط گفته های کسروی را در مورد آئین بهائی برایشان حجت است و مطالب بسیاری را که این فرد در مورد مذهب شیعه گفته است را قبول ندارند ( مصادره به مطلوب ، فقط گفته های را قبول دارند که به نفعشان باشد).

          حال به مقاله محقق گرامی خانم رفیعی برسیم ، جمله اول این مقاله را که خواندم بسیار تعجب کردم زیرا که … ابتدا جمله را بخوانیم : " از ویژگیها و خصوصیات بازر مسلک بابیت ( و بهائیت منشعب از آن ) تقسیم مداوم آن به  فرقه ها ، دسته بندی ها و انشعابات جدید است " ((1)) تعجب کردم زیرا فکر میکنم نویسنده ، دیانت بهائی را با ادیان سلف اشتباه گرفته چرا که آنطور که از حدیثی از حضرت محمد (ص) ذکر شده جهودان به هفتاد و یک و ترسایان به هفتاد و دو گروه گردیده و پیروان من به هفتاد و سه گروه گردند ((۲)) و یا با مراجعه به کتاب "تاریخ مذاهب اسلام " نوشته دکتر محمد جواد مشکور می توان در فهرست آن حداقل نام نود و چهار فرقه پیدا کنید و اگر کتاب را نیز بخوانید به اسامی فرق جدیدتری نیز برخورد می کنید که ظاهرا" در نقاط مختلف دنیا پیروانی نیز دارند.

          سپس نویسنده می نویسد : " بگذریم از اینکه خود بابیت در اصل یکی از انشعاباتی بود که در گروه شیخیه و در میان پیروان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی رخ داد " ((3)) نویسنده محترم ظاهرا" در اینجا فراموش کرده اند که دیانت بابی دیانتی مستقل و دارای پیامبر ، کتاب آسمانی و احکامی کاملا" مجزا از اسلام است و می توان مانند اسلام که ناسخ احکام و تعالیم مسیحیت بود دیانت بابی نیز ناسخ اسلام شمرده می شود اما شیخیه ، شیعیانی بودند از مکتب فقهی اخباریون که از شیخ احمد احسایی پیروی می کردند. البته نویسنده محترم ( خدا را شکر ) پس از این پاراگراف ناگهان به یاد آورده اند که دیانت بابی از اسلام مجزا است و پیروانش را نمی توان مسلمان نامید لذا از بابیه به عنوان فرقه ای مستقل و غیر اسلامی که خود منشعب به فرق مختلف شده یاد می کند. باز هم فراموشی و خبطی دیگر ! ( نویسنده گرامی طبق روال همه ردیه نویسان فقط همان مطالبی را که می خواهد به یاد می آورد و آنچه به ضررش می باشد را به باد فراموشی می سپارد) نویسنده محترم فراموش کرده اند که فرقه خود به خود به وجود نمی آید از درخت دیانت پدید آید پس اگر بابیه را مستقل از اسلام بدانیم و پیروانش را نیز غیر مسلمان بنامیم نمی توان به آن نام فرقه دهیم زیرا که بابیه از دینی پدید نیامده بلکه همانطور که گفته شد دارای پیامبر ، کتاب ، تعالیم و پیروانی مستقل است و با توجه به معنای کلمات دین و فرقه زیبنده است که نام " دیانت " را بدان الصاق کنیم حتی اگر این دین را قبول نداشته باشیم              (شما که ادعای نوشتن مقاله علمی و تحقیقی را دارید باید هنگام نوشتن چنین مقاله جانب عدالت را رعایت کنید و جانبداری از طرفی نکنید و از کلماتی مانند دین و فرقه در معنای اصلی شان استفاده کنید نه آنکه برایشان معنا بتراشید.). 

          خانم رفیعی در دنباله مقاله بابیه را به دو فرقه تقسیم میکند: ازلیت و بهائیت. سپس ازلیت را اینطور تعریف میکند:" مرام ازلیان همان مرام بابی است و چندان تفاوتی با آن ندارد فقط وجه تمایزشان از دیگر بابیان این است که صبح ازل را جانشین باب می دانند از این فرقه با عنوان بابی هم یاد شده است فرقه ازلی پس از مرگ صبح ازل منقرض شد و عامل این امر بیش از هر چیز عدول میرزا یحیی دولت آبادی ( وصی رسمی صبح ازل ) از پذیرش رهبری فرقه بلکه توصیه وی به ازلیها مبنی بر تبعیت از مذهب تشیع بود. ((۴)) اما توضیحات ایشان در مورد دیانت بهائی بقیه مقاله را در بر می گیرد که با هم به بررسی آن می پردازیم ( البته نویسنده باز هم همان اشتباه قبلی را تکرار کرده و دیانت بهائی را که دارای پیامبر ، کتابی آسمانی ، احکام و تعالیمی کاملا" مجزا از دیانت بابیه است را بجای دین، فرقه نامیده است) اما قبل از آن باید یک نکته را به ایشان خاطر نشان سازم و آن اینکه بنظرم خانم رفیعی هنوز فرق بین دین ، مذهب و فرقه را نمی دانند به همین دلیل از کلمه فرقه برای تحقیر ادیان بابی و بهائی استفاده می کنند و از لفظ مذهب برای تشیع بهره می جویند. به همین دلیل مجبورم به تعریف این لغات به زبانی ساده بپردازم تا ایشان متوجه شوند: اولا" دین ،توسط شخصی به نام پیامبر با احکام و تعالیمی خاص بنیان گذاشته می شود و پیروان آن دین را مومنین آن می نامند. ثانیا" بعد از آنکه پیامبر فوت    می کند مسئله جانشینی پیش می آید که در آن زمان فرقه های گوناگون که هر کدام به روشی برای برگزیدن جانشین دارند، ایجاد می شود مانند اهل تسنن که جانشین پیامبر را از طریق اجماع و سنت برگزیدند و اهل تشیع که به رابطه خونی و توارث معتقدند. ثالثا" هر گاه در فرق مختلف بحث قدرت و رهبری ( سیاسی )  پیش آید مذاهب ایجاد می شود مانند شیعه چهار امامی یا شیعه شش امامی یا شیعه دوازده امامی . پس لفظ فرقه کلمه ای تحقیرکننده نیست و در سلسله مراتب تقسیم دین،بالاتر از مذهب قرار می گیرد همچنین با توجه به معنای کلمات تشیع فرقه می باشد نه دیانت بهائی که پیامبر،کتاب وتعالیم مستقل دارد البته اگر مرادشان شیعه ۱۲ امامی است آنوقت لفظ مذهب بر آن صادق است. ((۵))

            اما برگردیم به مقاله،نویسنده علت ایجاد بهائیت و ازلیت را بحث بر سر جانشینی حضرت باب می داند البته این مطلب در مورد فرقه ازلی صحیح است نه در رابطه با بهائیان، زیرا که صبح ازل خود را جانشین باب و مروج دیانت بابی می دانست ولی حضرت بهاءالله نه تنها خود را مروج دیانت بابی نمی دانستند بلکه جانشین حضرت باب نیز نبودند بلکه خود را موعود بیان وپیامبری جدید که دارای کتاب آسمانی وتعالیمی کاملا" مجزا از دین بابی می باشد،معرفی می فرمودند . دیانت بهائی ناسخ احکام بابی است نه مروج آن(مانند رابطه اسلام با مسیحیت)

            البته نویسنده برای آنکه تئوریش را در مورد تقسیم شدن و فرقه فرقه شدن ادیان بابی و بهائی به اثبات برساند بحث جانشینی را دنبال می کند بطور مثال از اختلاف بر سر جانشینی حضرت باب بین حضرت بهاءالله و برادرش ازل یاد می کند یا از اختلاف حضرت عبدالبها وبرادرش محمد علی بر سر جانشینی حضرت بهاءالله      می نویسد اما :

           اولا"این سنت الهی است که نزدیکان هر رسولی با وی به مخالفت برمی خیزندو به وی ایمان نمی آورند مانند پسر حضرت نوح  یا عموی پیامبر اسلام . (سنت الهی تکرار می شود تا مؤمنین با نگاهی به تاریخ ادیان گول معاندین امر الهی را نخورند و حق را از باطل تمییز دهند)

         ثانیا"حضرت عبدالبها طبق وصیتنامه  حضرت بهاءالله موسوم به "کتاب عهدی"جانشین رسمی ایشان محسوب می شوند لذا مخالفت برادرشان هیچ پایه و اساسی نداشته و همانطور که در مقاله هم آمده کسی به میرزا محمد علی نگروید و پس از مدتی  این ادعا از خاطره ها محو شد. البته بحث جانشینی و اختلاف برادران در همه ادیان سابقه دارد اما آنی میماند که حق بوده وخداوند تعالی تائیدش کند . در تشیع نیز از این موارد بسیاری دیده شده که به بعضی از آنها در ذیل اشاره می شود  :

    ۱)کیسانیه که به امامت و جانشینی محمد حنفیه پسر سوم حضرت علی بجای امام حسن اعتقاد داشتند

    ۲)زیدیه که به امامت زید پسر امام زین العابدین بجای امام باقر اعتقاد داشتتند

    ۳)افطحیه که پس از امام صادق(ع) به امامت پسر بزرگ ایشان عبدالله افطح بجای امام کاظم اعتقاد داشتند

    ۴)شمیطیه که به امامت محمد دیباج پسر دیگر امام صادق اعتقاد داشتند

    ۵)اسماعیلیه که به امامت اسماعیل پسر دیگر امام صادق اعتقاد داشتند.  ((۶))

     ثالثا" یادتان باشد که حق تعالی برای آنکه مؤمنان را امتحان کند همواره ایشان را بر دو راهی انتخاب قرار  می دهد،ابوبکر که از طرف پیامبر اسلام به" صدیق " ونزدیکترین فرد به ایشان ملقب بود ،اولین مؤمن مرد به حضرت محمد (ص) طبق تواریخ اهل سنت،تنها همراه پیامبر اسلام در سفر و هجرت تاریخیشان از مکه به مدینه ،یکی از کسانیکه بفرموده پیامبر اسلام در بهشت با ایشان خواهد بود،و حتی شخصی بود که هنگامیکه رسول گرامی اسلام در بستر بیماری بودند وزمان کمی به رحلتشان مانده بود بجای حضرتشان ماموربه پیش نمازی مسلمانان می شوند….با آنکه همه مسلمانان با ابوبکر بیعت کردند ولی تشیع و بهائیان بر این باورند که همه اینها امتحان الهیست که خداوند می خواسته پیروان واقعیش را از این طریق بشناسد  و حضرت علی(ع) هر چند بحسب ظاهر جا نشین پیامبر نشدند ولی جانشین حقیقی پیامبر ، ایشان بودند که فقط مؤمنان واقعی آنرا درک کردند .حال ، همین سنت الهی در سایر ادیان از جمله ادیان بابی وبهائی نیز پیش آمده ، نمی توان فقط سنت الهی  را در مورد اسلام پذیرفت و در مورد بقیه ادیان آن را نفی کرد. صبح ازل برادر حضرت بهاءالله ادعای جانشینی می کند و به حسب ظاهر شواهد نشان می دهد که جانشین حضرت باب بوده است اما مؤمنین حقیقی، حضرت بهاءالله را شناخته و به ایشان به عنوان موعود دیانت بابی ایمان آوردند(و همانطور که در مقاله نیز ذکر کرده اید بخواست الهی فرقه ازلی پس از مرگ صبح ازل از بین رفت…) و یا جریان برادر حضرت عبدالبهاء و ادعایش که در بالا ذکر کردم و یا احمد سهراب و میسن ریمی که شما از آنها به عنوان مؤسسین فرقه های جدید نام برده اید هر دو در زمان خود از افراد برجسته دیانت بهائی بوده اند اما چون در چنبره سنت و امتحان الهی گیر افتادند ، ادعاهایشان عیان شد و کسی بدیشان ایمان نیاورد که بخواهند فرقه یا مذهبی جدید بنیان گذارند.

          نویسنده در صفحات آخر مقاله شان ماحصل نظریات خود را در نموداری رسم کرده اند تا ادعای فرقه فرقه شدن دیانت بهائی را ثابت کنند.با هم نمودار ایشان را بررسی می کنیم:

          مرحله اول : بابیه به دو شاخه ازلی و بهائی تقسیم شده در مورد ادیان بابی و بهائی که این دو مثل اسلام و مسیحیت که ربطی به هم ندارند ،پیش از این صحبت شد اما در مورد شاخه ازلی باید به نوشته خودشان که پیش ازاین ذکر کردم ، استناد کرد همانطور که در ابتدای مقاله نوشته شده ازلی ها پس از فوت صبح ازل و عدم قبول جانشینی توسط یحیی دولت آبادی منقرض و از بین رفتند پس لزومی ندارد برای "هیچی " شاخه ای درست شود امادر همان مطلب آورده اید که به دستور یحیی دولت آبادی به مذهب شیعه گرویده اند. پس اگر هم بخواهیم شاخه ازلی را قبول کنیم باید آنرا نیز به دو شاخه تقسیم کنیم:۱- سایر ازلی ها ۲- شیعیان ازلی (در نمودار شاخه ازلی به شاخه های جدید تقسیم نشده )

مرحله دوم :دیانت بهائی به دو شاخه ادامه بهائی و سهرابی تقسیم شده است در مورد سهرابی ها که لغتی ساخته ذهن نویسنده مقاله و همفکرانش می باشد پیش از این صحبت شد و دلیل عدم وجود چنین فرقه ای نیز بیان گردید. البته ایشان با استناد به ردیه آقای یوسف فضایی می نویسند پیروان احمد سهراب در آمریکا زندگی می کنند اما کجای آمریکا و چه تعدادی هستند را فقط باید از آقای فضایی پرسید که چنین ادعایی را بدون هیچ سندی عنوان کرده اند درست مانند اینکه بنده در کتابی بنویسم "سلمان فارسی بعد از رحلت پیامبر پیروانی پیدا کرد که آنها به روم مهاجرت کردند سپس یکسری تاریخ و جغرافیا برای این پیروان خیالی در کتابم بیاورم تابرسد به زمان حال ،که بنویسم هم اکنون آنها در رومانی ساکنند." سپس افراد مختلف بدین نوشته سراسر کذب من استناد کنند و آن بشود تاریخ مذهب سلمانی ، جریان سهرابی که شما ذکر کردید نیز دقیقا" همین ماجراست که یوسف فضایی آنرا بدون سند ذکر کرده است. اما شاخه ادامه بهائی …

مرحله سوم :شاخه ادامه بهائی به سه شاخه تبدیل می شود : ۱- ارتودکس ۲- ماکسول ۳- جمشیدی – نویسنده گرامی شاخه بهائیان ارتودکس را پیروان میسن ریمی می دانند اما همانطور که در مورد پیروان احمد سهراب گفته شد شما چند نفر بهائی ارتودکس در دنیا سراغ دارید اینکه یک نفر یک مطلبی را بنویسد بدون ارائه دلیل و مدرکی آنوقت شخص دیگری به آن نوشته استناد کند که می شود همان جریان سلمان فارسی که در بالا ذکر کردم البته خانم رفیعی این مطلب را نیز نوشته اندکه بعد از حضرت شوقی ربانی که در بین بهائیان به حضرت ولی امرالله شهرت داشتند میسن ریمی در بین پیروانش به ولی امر ثانی اشتهار یافت.جهت اطلاع ایشان باید به عرض برسانم اولا" این مطلب اساسا" غلط است زیرا که بر اساس تعالیم دیانت بهائی ، ولی امرالله ریاست بیت العدل اعظم (شورای سرپرستی و هدایت بهائیان عالم ) را به عهده دارد ولی میسن ریمی اصلا" در این شورا که توسط بهائیان عالم انتخاب می شوند ، عضو نبوده که بخواهد ریاست آنرا را به عهده بگیرد و ولی امر ثانی شود.ثانیا" طبق قوانین دیانت بهائی ، میسن ریمی از جامعه بهائی طرد شده است و دیگر به عنوان بهائی شناخته نمی شود پس نمی توان پیروانش را بهائی نامید.

اما شاخه بعدی که تحت عنوان ماکسول از آن نام می برید باید به خدمتتان عرض کنم که خانم روحیه ربانی ( ماکسول نام خانوادگی خودشان بوده است ) همسر حضرت شوقی ربانی – ولی امرالله- همان مقام و احترامی را در بین بهائیان عالم دارندکه بانوان برجسته سایر ادیان مانند مریم مجدلیه در بین مسیحیان و حضرت خدیجه در بین مسلمانان ، دارا می باشند. در دیانت بهائی همه انسانها در پیشگاه الهی برابرند و فقط خدماتشان به امر الهی و ابنا بشر است که می تواند برایشان مقام و احترامی معنوی به بار آورد. خانم روحیه ربانی مطیع حضرت ولی امرالله و پس از صعود ایشان مانند سایر بهائیان مطیع فرامین بیت العدل اعظم الهی بودند و مانند سایر بهائیان هرگز اجازه نداشتند کوچکترین تخطی از اوامر الهی بکنند زیرا که هر نوع تخطی از اوامر الهی ایشان را نیز مانند سایر بهائیان از امر الهی طرد می کرد. ایشان حتی دارای مقام یا قدرتی نبودند که بتوانند دستور ساده ای به یک بهائی بدهند چه برسد به آنکه بنیان گذار فرقه ای در دیانت بهائی باشد.خانم رفیعی در دیانت بهائی جایی برای فرقه بندی و ریاست نیست چون اصلا" چیزی برای ریاست وجود ندارد که افراد بخواهند برایش مبارزه کنند. روحیه ربانی خانمی بود که تمام زندگیش را وقف دیانت بهائی کرد نامش و یادش بعنوان یک بهائی فداکار در تاریخ دیانت بهائی باقی خواهد ماند.

شاخه سوم که شما نام برده اید بهائیان جمشیدی است . واقعا" چقدر گشته اید تا یک نفر را پیدا کنید تا یک نفر ادعای رهبریت جامعه بهائی را کرده باشد؟  اگر شما به جای خواندن آن همه ردیه یکی از آثار بهائی را مطالعه کرده بودید حتما" متوجه می شدید نظام مدیریتی در دیانت بهائی شورایی است که از محافل محلی در نقاط کوچک شروع شده و به محافل ملی کشورها و در نهایت به بیت العدل اعظم الهی ختم می شود  در این نظام جایی برای رهبریت فردی وجود ندارد که شخصی به نام جمشید معانی بخواهد ادعای رهبریت کند.نویسنده گرامی اگر بخواهیم دنبال اینطور ادعاهای کاذب که هیچ مشتری هم ندارد بگردیم خود بهتر میدانید در اسلام بسیار از این مدعیان کاذب بوده است. از دوران پیامبر اسلام (ص) که چهار نفر ادعای نبوت کرده اند تا همین زمان که در زندانهای اسلام افرادی هستند که ادعای ارتباط با عالم غیب و حتی نبوت را دارند، بسیار یافت می شود.

خانم رفیعی عزیز برایتان دعا می کنم تا حقیقت را دریابید زیرا که احساس می کنم مطالبی را که نوشته اید از روی ناآگاهی بوده نه غرض ورزی.شاد باشید.

انتهی

 

۱-     زمانه ، سال ششم شماره ۶۱ مهر ۱۳۸۶، فرقه سازی استعمارگران ،مریم رفیعی ،صفحه ۵۸

۲-     تاریخ مذاهب اسلام ، ابومنصور عبدالقاهر بغدادی ، به اهتمام دکتر محمد جواد مشکور ،کتابفروشی اشراقی،چاپ چهارم۱۳۶۷،صفحه ۳ (احادیث دیگری نیز در همین رابطه در این صفحه وجود دارد)

      ۳- زمانه ،هم�ن صفحه

      ۴- زمانه ،همان صفحه

      ۵- با استناد به دروس و توضیحات دکتر اسماعیل نوری علا در رابطه با جامعه شناسی دین

      ۶- شیعه در تاریخ ایران ،دکتر رضا نیازمند،حکایت قلم نوین،تهران ،چاپ اول ، زمستان۱۳۸۳، صفحات ۵۶۴تا۵۶۶

 

Comments are closed.