پاسخی بر نقد دوستی از سایت بهایی پژوهی(بخش آخر)
فاران دوستی
۲۷ اسفند ۸۷
دوستان گرامی ، در طی بیش از دوماهی که پنج مقاله از اینجانب به تناوب در رابطه با سخنان دکتر احمدی و سایت بهایی پژوهی چاپ شده این نوشتجات به لطف پروردگار بسیار مورد عنایت و توجه هموطنان عزیزم قرار گرفته گروهی ساز مخالف زدند و نوشته بنده را مورد لطف نقد و انتقاد خود قرار دادند – از این عزیزان کمال سپاس را دارم چرا که بسیار از ایشان آموختم – و گروه دیگر به طرفداری و تشویق بنده به ادامه این طریق مشغول شدند که از ایشان نیز بسیار ممنونم ولی انتقاد منتقدین بیشتر بکارم آید . با همه این احوالات این نوشته آخرین بخش از پاسخ اینجانب به نقد آقای حبیب از سایت بهایی پژوهی میباشد امیدوارم این گفتگو موجب شده باشد که هر دو طرف گامی پیش تر در راه حقیقت جویی برداریم .
اما اینکه چرا اینجانب پاسخ مطلب ایشان را در سه قسمت مجزا با فواصل زمانی دو سه هفته ای دادم مطلب دیگریست که باید خدمت خوانندگان گرامی مطلبم عرض کنم که بنده با آنکه از محصلین ممتاز در دوران تحصیلاتم بودم ولی به لطف دوستان به ظاهر دشمن بجرم اعتقاد به دیانت بهایی از شرکت در کنکور سراسری و آزاد در وطنم ، ایران محروم شدم لذا مانند سایر جوانان بهایی محروم از تحصیل که مشمول این قانون قرون وسطایی شدند ، به کسب و کار در بازار ایران مشغول شدم حقیر هر روز حدود ساعت ۹ شب از سر کار به منزل بر میگردم و با خستگی ذهنی و جسمی تا پاسی از شب به جمع آوری مطالبی در مورد آئین بهایی مشغول میباشم و چون نمی خواستم پاسخم فقط یک پاسخی ساده و شخصی باشد پس سعی کردم با گردآوری مطالب مختلف و نگارش پاسخی محکم و مدلل نه تنها گفتگویی سازنده با جناب حبیب داشته باشم بلکه حقایقی را از دیانت مقدسه بهایی که در حجاب دروغهای بهایی ستیزان گرفتار بود را نیز برای خوانندگان اهل تحقیق روشن سازم . البته نمی دانم چقدر این پاسخها برای جناب حبیب و دوستانشان قانع کننده بوده ولی مسرورم که خوانندگان عزیزی که بهایی نبوده اند را به شناخت حقیقت مقدسه دیانت بهایی رساندم البته نمی توانم خوشحالیم را پنهان کنم از اینکه میبینم در این وانفسای وضع خراب اقتصادی بسیاری از ایرانیان ، آقای حبیب و همکارانشان در سایت بهایی پژوهی از حمایت منبع مالی خوبی برخوردارند چه که بدون آنکه نگران کار و درآمد باشند درست چند ساعت پس از چاپ مطلبی از بنده ، ناگهان مقاله ای مطول در پاسخ اینجانب میدهند البته بنده بخیل نیستم و امیدوارم هر روز جیب این عزیزان پر پول تر و البته تؤامان از دانش بیشتری هم برخوردار شوند حقیر که خودم هستم و خودم ، نه حامی مالی دارم و نه حکومتی پشت سرم فقط با توکل به الله مینویسم و مینویسم تا قدمی هر چند کوچک در راه شناساندن حقیقت به هموطنان عزیزم بردارم پس اگر کمی تاخیر در نگارش این پاسخها دیدید امیدوارم عذر مرا بخاطر نتیجه آن ببخشائید … حال میپردازم به دنباله مطلبم ( عزیزی به بنده توصیه کرد که مانند بخش دوم فقط به دادن لینک بسنده نکنم و اصل مطلب جناب حبیب را هم بنویسم چرا که بسیاری از خوانندگان به مطلب لینک مراجعه نمیکنند ، سخن درست را بجان ودل پذیرا شده و قسمتهای لازمه از نوشته جناب حبیب را هم دقیقا خواهم آورد ) :
بند ۴ از نقد سایت بهایی پژوهی :
نوشته اید : چیزی که آقای دکتر احمدی گفته اند کتاب های دیانت بهایی است، نه فقط کتب مقدسه. بنا بر این کتاب هایی مثل کتاب "نظر اجمالی به دیانت بهایی" که در چاپ های مختلف تفاوت های زیادی کرده است، شامل گفته ی ایشان می شود اما اگر از این موضوع هم صرفنظر کنیم و تنها در مورد کتب مقدسه بیاندیشیم، باز هم خلاف گفته ی شما را می بینیم. کتاب ایقان که به گفتهی شوقی افندی، بزرگترین و قدیمیترین کتاب بهائیّت محسوب میشود. ما به صفحه ی اول کتاب در دو چاپ مختلف توجه می کنیم. عبارت" فلتقدسن "در صفحه ۲ سطر ۲ در ایقان ۱۵۷ صفحه ای غلط است زیرا لام امر بر سر جمع مخاطب امرداخل نمی شود چنان که بعضی بهائیان متوجه این غلط شده اند و عبارت ایقان را در چاپ های بعدی تصحیح کرده و به جای آن کلمه "قدّسوا " را نشانده اند! اگر اندکی به صفحات دیگر چاپ های مختلف این بزرگترین کتاب بهائیت بنگرید اشکالات بیشتری را می توانید پیدا کنید.
اگرنظر دکتر احمدی در مورد تغییرات ، اشاره به کتابهایی است که توسط بهاییان در مورد آئین بهایی نوشته اند بنده بانظر شما را میپذیرم زیرا علم بشر ناقص است و هر روز رو به تکامل دارد هر چاپ جدید کتابی با نظر نویسنده آن میتواند با تغییرات یا ااضفاتی تؤام باشد پس فکرنمیکنم این مساله ایرادی داشته باشد که دکتر احمدی آن را بازگو کرده اند چون بسیاری از کتب بخصوص کتابهای دین شناسی مانند کتب اسلام شناسی و قرآن پژوهی هر دفعه که چاپ میشوند پشت جلد آنها شاهد عبارت " ویرایش جدید " هستیم پس ایراد بیهو ده ایست که از نویسنده ای بهایی در مورد اینکه چرا بین دو چاپ کتابش دو یا سه کلمه تغییر کرده است ، بگیریم . اما اگر منظور آقای احمدی تغییر بعضی از کلمات در کتب مقدسی است که از کلک حضرت بهاء الله نزول یافته باشد بحث دیگری اینجا مطرح میشود که :
اولا" ، اشتباه چاپی در همه کتابها وجود دارد که معمولا" در چاپهای بعدی رفع شده یا بصورت غلط نامه ای به کتاب ضمیمه میشود این مورد میتواند شامل هر جور کتابی شود حتی کتاب مذهبی ، چرا که دلیل چنین مشکلی ناشر است نه نویسنده ، پس میتوان آن کلمه اشتباهی که در ایقان پیدا کرده اید را مشمول چنین اشتباهی بدانید که در چاپ دیگری تصحیح شده است و این ایراد بر حضرت بهاء الله وارد نیست و مشکل چاپ کننده اثر است .
ثانیا" ، ظاهرا" شما پیامبران الهی از جمله حضرت بهاء الله جل ثنائه را با علمای علم صرف و نحو اشتباه گرفته اید . دوست عزیزم ، حضرت بهاء الله فرستاده و رسول خداوند هستند که تعالیمی را برای سعادت و رستگاری بشریت آورده اند حال شما به جای مطالعه این تعالیم و فیض بردن از این باران رحمت الهی ، در نقش معلم دیکته ظاهر شده اید و شروع به غلط گیری املائی کرده اید ، دوست محترم ، باید به شما یادآوری کنم که حضرت بهاء الله در هیچ مدرسه و مکتبی درس نخوانده اند تا استاد علم صرف و نحو شوند در ضمن چرا فراموش کرده اید که این ایرادات را باید به کاتبین وحی بگیرید نه به حضرت بهاءالله ، آنها این عبارات را نوشته اند شاید در هنگام نزول وحی بدلیل سرعت نزول حرفی پس یا پیش شده یا اشتباه نوشته شده است . این ایراد شما درست بمانند ایرادات صرف ونحویست که علمای مسیحی بر قرآن کریم آورده اند ( شما که بنده را متهم به کم اطلاعی میفرمائید حتما با گشتزنی در اینترنت این این ایرادات را خوانده اید ) حتی علامه سیوطی مسلمان در کتاب اتقان مجموعه ای کامل از ایرادات صرف و نحوی قرآن مجید را آورده است نکته قابل توجه اینستکه حضرت محمد
( ص ) در حالیکه خودشان به زبان عربی تکلم میفرمودند باز هم ایرادات صرفی و نحوی از بیانان ایشان گرفته میشود ولی حضرت بهاء الله فارسی زبان بودند ولی چون در زمان ظهورشان نوشتارهای علمی از اختلاط لغات عربی و فارسی ممزوج بود لذا هیکل مبارک در کتاب ایقان که پاسخ سؤالات یکی از علما بود از هر دو زبان فارس و عرب استفاده فرموده اند – فراموش نکنید که نوشتن چنین رساله ای بزبان علمی آنزمان از فردی که در هیچ مدرسه ای درس نخوانده بزرگترین معجزه است – حال شما از نوشته پیامبری فارسی زبان کلمه ای عربی را پیدا کرده اید و به آن ایراد صرفی یا نحوی وارد میکنید بسیار جای تاسف دارد ! مطالب مطرح شده در رساله ایقان موجب ایمان بسیاری از جمله بعضی علمای اسلامی به بهائیت شده است آنوقت شما بجای تحری حقیقت در آن دنبال اشکالات عربی در آن میگردید ! دوست نادیده نصیحتی دوستانه برایتان دارم که بجای سرگرم کردن خودتان با این جزئیات و اشکال تراشیهای بی پایه به مفاهیم و تعالیم مندرج در بیانات پیامبران الهی توجه فرمائید چه که در غیر اینصورت به سرازیری دوری از حقیقت میافتید و هر روز دورتر و دورتر از آن خواهید شد … دوست گرامی ، یادتان باشد حضرت محمد ، حضرت بهاء الله و سایر پیامبران الهی خود واضع هستند نه پیرو ، باید دیگران را با آنها تطبیق داد نه ایشان را با دیگران ! پس ایراد صرفی که بر کلمه ای از کتاب ایقان آورده اید یا ایراداتی مشابه که بر قرآن کریم آورده میشود سست وبی پایه است .
نوشته اید از آن جا که شما هم دوست ندارید، به بررسی غلط بودن آن نمی پردازم. : در مورد قضیه ی غرانیق و سوره ی نجم که در حقیقت یک افسانه می باشد باید عرض کنم که یک دروغ آشکار تاریخی است و تنها برخی از مفسرین اهل تسنن آن را نقل کرده اند
دوست نادیده ام ، بنده هم به قضیه غرانیق باور ندارم ولی این مطلب در بسیاری از کتب اسلام شناسی که اتفاقا نویسندگانشان شیعه مذهب بوده اند چاپ شده است آنچه برایم جالب است اینستکه شما مطالبی را که مربوط به اسلامست را دروغ آشکار ! میدانید ولی تهمتهایی که بوسیله بهایی ستیزان به دیانت بهایی زده میشود را واقعیت می پندارید !!! جل الخالق از این همه عدل و انصاف در حق پژوهی شما !
نوشته اید : بر خلاف آن چه که شما نوشته اید " هر بهایی آزاد است برداشت خود را از آیات الهی این امر مقدس بیان کند"، جناب عباس افندی در این مورد می گوید": حضرات احبّا باید آن چه نصوص کتاب است بیان نمایند و ادنی کلمهای تجاوز نشود " امر وخلق چاپ اول ص ۹
لذا نویسندگان بهایی به اندازه ی کوچکترین کلمه ای هم حق ندارند که برداشت خود را از آیات مقدسه بیان کنند و چیزی که برداشت کرده اند را بنویسند. در اسلام چنین امری وارد نشده است که هیچ کس حق تأویل و توضیح کلمات را نداشته باشد ولی در آیین بهایی چنین چیزی آمده است و نویسندگان نباید که تجاوز نموده و آیات را از معنی لغوی مصطلح قوم خارج نمایند.
دوست گرامی ، در دیانت بهایی کسی حق تفسیر آیات الهی بجز حضرت بهاءالله ، حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی افندی را ندارد چرا که در این دیانت بین مؤمنان تفاوتی از لحاظ مرتبه روحانی وجود ندارد و هر فرد بهایی اجازه دارد برداشت خود را از آیات الهی داشته باشد بر همین اساس است که دیانت بهایی طبقه ای به نام " روحانی " ندارد یعنی اشخاصی که چون چند سالی درس دینی خوانده اند خود را به خدا هم نزدیکتر بدانند و نام روحانی بر خود گذارند و مؤمنان هم مجبور باشند از دستورات این روحانیون پیروی کنند ( جالب اینجاست که این روحانیون هر کدام تفسیر خاص خود را از کلام الهی دارند و در بسیاری موارد تفاسیرشان با هم اختلاف و تضاد هم پیدا میکند مثل اینکه خداوند رحمان کلامش را دو پهلو بیان کرده تا مؤمنینش متوجه آن نشوند و با هم اختلاف پیدا کنند ! اینهم از امتیازات تفسیر آیات الهی مورد توجه جناب حبیب ) اما بهاییان آزادند برداشتهای خود را از آیات الهی داشته باشند ولی این برداشتها شخصی میباشد – تفسیر نیست – و در صورت تمایل میتوانند آن را چاپ هم بکنند ولی اجازه ندارد فردی بهایی خود را از سایرین ، مقربتر و روحانی تر بداند و بقیه را مجبور به اطاعت از برداشتهای شخصی اش کند ( به اندازه همه مردم جهان راه بسوی خدا وجود دارد ) . دوست محترم ، اتفاقا" بیان حضرت عبدالبهاء مؤکد همین مطلب است چرا که بنظر آئین بهایی کلام الهی ساده و قابل فهم و برداشت برای همه بندگان خداوند است و هر دینی که ظهور میکند تعالیمی منطبق با زمان و مکان ظهورش برای رستگاری مردم میاورد پس اگر آن دین توسط مردم شناخته شود دیگر لازم نیست از کلام الهی تجاوز شود و با تفسیر و یا کم و زیاد کردن عباراتی آن کلام را قابل فهم برای مؤمنان کرد اما تعقل و اندیشیدن در بیانات الهیه توصیه اکید شده چرا که اینگونه بهاییان میتوانند حقایق الهی نهفته در تعالیم بهایی را بیشتر کشف کنند و بشدت ایمانشان از این طریق بیفزایند . حضرت شوقی افندی میفرمایند :" ایشان ( حضرت بهاء الله ) از ما نمی خواهند که کورکورانه پیروی کنیم همچنانکه در یکی از الواح خود فرموده اند خداوند انسان را به اندیشه ای مجهز ساخته است که به عنوان مشعلی باشد و او را به سوی حقیقت رهنمون شود . کلمات ایشان را بخوانید . تعالیم ایشان را مطالعه نمایید و ارزش آنها را در پرتو مشکلات عصر حاضر بسنجید و مطمئنا حقیقت بر شما مکشوف خواهد شد ." ( مذکور در نامه ای از حضرت شوقی افندی به یکی از افراد احباء ۲۶ فوریه ۱۹۳۳ )
نوشته اید : اگر مطالب نوشته شده در تاپیک "بیت العدل در چالش" را از سایت بهایی پژوهی بخوانید متوجه می شوید که متأسفانه بیت العدل کنونی دارای مشروعیت نمی باشد، زیرا که این بیت العدل بدون ولی امر می باشد و اگر ولی امر در بیت العدل نباشد، تشکیل آن اشتباه است.
مرکز میثاق، جناب شوقی افندی، کتابی دارند به نام "دور بهایی" . ایشان در این کتاب به معرفی دور بهایی پرداخته اند و در مورد مسأله ی بیت العدل و ولی امر و وظایف هر کدام نیز توضیحاتی را داده اند. این کتاب یک بار در آلمان در سال ۱۹۹۸ توسط انتشارات لانگنهاین به چاپ رسیده است. در این کتاب صفحه ی ۷۷ می خوانیم:
بدون این موسسه یعنی ولایت امرالله ـ وحدت امرالله در خطر افتد وبنیانش متزلزل گردد واز منزلتش بکاهد و از واسطه فیضی که برعواقب امور در طی دهور احاطه دارد بالمره بی نصیب ماند و هدایتی که جهت تعیین حدود و وظایف تقنینیه ـ یعنی اعضای بیت عدل ـ ضروری است سلب شود. با توجه به این که هم اکنون بیت العدل فاقد این مؤسسه ی ولایت امرالله می باشد، هدایتی که جهت تعیین حدود و وظایف تقنینیه اعضای بیت العدل ضروری است سلب شده است و دیگر آن چه که در مورد بیت العدل همراه عضو لا ینعزل آن یعنی "ولی امر" گفته شده است، صادق نمی باشد.
اولا" ، حضرت شوقی افندی مرکز میثاق نیستند بلکه ولایت امر بهایی را در زمان حیاتشان بعهده داشته اند و اصطلاح مرکز میثاق فقط در مورد حضرت عبدالبهاء بکار می رود مقام حضرت عبدالبهاء با حضرت شوقی افندی از نظر آئین بهایی تفاوت بسیار دارد که جای سخن در این مورد اینجا نیست ( در ضمن جهت یادآوری ، بیانی را هم که ذکر کرده اید در صفحه ۸۰ دور بهایی آمده است نه در صفحه ۷۷ )
حال به پاسخ ایراد شما میپردازم اگر به صفحه قبل از بیان مذکور مراجعه کنید متوجه خواهید شد که مقام و وظیفه بیت العدل اعظم با ولی امرالله در آئین بهایی کاملا متفاوتست و هر کدام جایگاه خاص خود را در این دیانت به عهده دارند وپس نمی توان نبود یکی را موجب عدم مشروعیت دیگری دانست . این بیان که در صفحه ۷۹ آمده چنین است : " هر یک منفردا در حدود اختیارات معینه وظائف خود را انجام می دهد و دارای تشکیلات فرعیه ایست که برای اجرای شایسته وظایف و تکالیف آن مقرر گشته است و نیز قدرت و اختیارات و حقوق و امتیازات این دو مؤسسه هیچیک با یکدیگر متناقض نیست و بهیچوجه از مقام و اهمیت دیگری نمی کاهد و گذشته از اینکه غیر متجانس و هادم اساس هم نیستند اختیارات و وظایفشان مکمل یکدیگر است…" در ضمن دوست گرامی اگر کتاب دور بهایی را با دقت بیشتری مطالعه میفرمودید متوجه میشدید که در این کتاب به صراحت آمده که ولی امر الهی باید بر اساس اصل توارث – از سلاله حضرت بهاء الله – یا ولد ذکور ارشد حضرت شوقی افندی باشد که میبینیم چون حضرتشان فرزندی نداشته اند پس ولایت امر الهی قطع میگردد و جانشینی برای ایشان وجود ندارد حضرت عبدالبهاء نیز پیش تر این مطلب را در الواح وصایا ذکر فرموده اند : "اى احباى الهى باید ولى امرالله در زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد و شخص معین باید مظهر تقدیس و تنزیه و تقواى الهى و علم و فضل و کمال باشد لهذا اگر ولد بکر ولى امر الله مظهر الولد سرأبیه نباشد یعنى از عنصر روحانى او نه و شرف اعراق با حسن اخلاق مجتمع نیست باید غصن دیگر را انتخاب نماید. " ( حتما توجه میفرمائید که حضرت عبدالبهاء با چه بیان شیوایی این مورد را پیش بینی فرموده اند )
نوشته اید : "با توجه به فرموده ی خودتان،"در مذهب تشیع ائمه اطهار (ع) در ظل عصمت پیامبر عظیم الشان اسلام به موهبت معصومیت نائل شده اند"، بیت العدل هم اگر بخواهد که عصمت داشته باشد باید که در ظل ولی امر باشد تا بتواند که از خطا مصون بماند وگرنه عصمت برای آن ثابت نمی شود
دوست گرامی ، همانطور که در مطلب فوق هم بدان اشاره شد مقام بیت العدل اعظم با ولایت امر متفاوتست و هر کدام وظایف و جایگاه خاصی در امر بهایی دارند حال نمی دانم شما با توجه به بیانات مختلفی که از طلعات مقدسه بهایی – یعنی حضرت بهاءالله ، حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی افندی – درباره عصمت بیت العدل اعظم الهی ( مقام بیت العدل اعظم نه تک تک افراد ) آمده است از کجا بدین نتیجه رسیده اید که برای عصمت بیت العدل اعظم حتما باید این مقام در ظل ولایت امر الله باشد ! ؟ حضرت عبدالبهاء در الواح مبارکه وصایا میفرمایند :" اما بیت العدل الذی جعله الله مصدر کل خیر و مصونا من کل خطاء … " همچنین در مفاوضات مبارکه میفرمایند : " بیت العدل عمومی اگر بشرائط لازمه یعنی انتخاب جمیع ملّت تشکیل شود آن بیت العدل در تحت عصمت و حمایت حقّ است . آنچه منصوص کتاب نه و بیت عدل باتّفاق آراء یا اکثریت در آن قراری دهد آن قرار و حُکم محفوظ از خطاست . حال اعضای بیت عدلرا فرداً فرد عصمت ذاتی نه ولکن هیئت
بیت عدل در تحت حمایت و عصمت حقّ است . اینرا عصمت موهوب نامند " . ( ق ۴۵ مفاوضات مبارکه )
همچنین حضرت شوقی افندی – مقام ولایت امر الله – نیز در مورد عصمت بیت العدل اعظم چنین میفرمایند : – " چون بیت العدل عمومی تأسیس شود آنچه قرار دهد مِن عِنْدَاللّه است و تحت صیانت و عصمت و حراست جمال ابهی " .( ص ۶ ج ١ توقیعات مبارکه ٢۶ – ١٩٢٢ )
در دنباله مطلبتان نوشته اید که : " درست است که اعضای آن توسط انتخابات تعیین می شوند، اگر چه انتخابات آنها تفاوت های جدی با انتخابات های معمول دارد و جای سؤال است در مورد روش آن می باشد، اما سؤال آنجاست که چرا بر خلاف آنچه گفته اید ممکن است عوض شوند، در این مدت هرگز چنین اتفاقی نیفتاده است؟ اعضای بیت العدل تقریبا همیشه ثابت بوده اند، مگر در حالتی که کسی از آن ها فوت شده و یا مریض گشته و یا خودش به علت ناتوانی جسمی درخواست انصراف و استعفا از این منصب را داده و به این سبب فرد جدیدی به عضویت درآمده است."
دوست عزیز ابتدا باید جهت اطلاعتان عرض شود که انتخابات بیت العدل بدون هیچ کاندیداتوری و تبلیغات یا پروپاگاندی برای شخص بخصوصی بطور سری انجام میگیرد لذا اگر شخصی دو یا سه دوره انتخاب شود ربطی به خود آن شخص ندارد چرا که وی برای عضویت بیت العدل کاندید نشده همچنین هیچ نوع تبلیغی نیز برای انتخاب شدن انجام نداده بلکه این بهاییان بوده اند که این شخص را دو دوره انتخاب کرده اند پس ایراد شما غیر منطقی میباشد و مسئولیت از شخص منتخب مرتفع است اتفاقا وقتی یکی از این اعضا متوجه میشود بعلت ضعف جسمانی نمیتواند خدمتش را بعنوان عضو بیت العدل ادامه دهد و انصراف میدهد نشان دهنده فروتنی آن شخص است که احتمال میدهد باز هم بهاییان وی را انتخاب کنند لذا برای آنکه انتخاب نشود انصراف خود را اعلام میکند در ضمن همین رفتار نشان میدهد که عضویت بیت العدل جایگاه و مقام خاصی برای عضو آن نمی آورد که اشخاص بخواهند تا آخرعمرشان آن را حفظ کنند .
درادامه مطلبتان نوشته اید که :" جناب فاران دوستی، اگر چه من هم دوست ندارم این تعبیر را به کار ببرم، ولی باید بگویم جمله ای که شما به کار برده اید، به قول خوتان "کذب محض" است. کافی است تا اندکی در اینترنت جستجو نمایید تا ببینید که چقدر در آیین بهایی در همین مدت کوتاه انشقاق پیدا شده و فرقه های مختلف پدید آمده اند. اگر اندکی از تاریخ امر را خوانده باشید، حتما می دانید که پس از جناب بهاءالله، میان جناب عباس افندی و برادرش محمد علی اختلاف واقع شد و به اصطلاح جناب عبدالبها آنها ناقضین شدند و پیروان خودش ثابتین "
دوست عزیز ، پاسخ این سوء تفاهم شما را در مقالات پیشین به تفصیل داده ام ولی جهت یادآوری باید خدمتتان عرض کنم که یک سنت الهی است که در هنگام ظهور و پیدایش آئینی جدید ، نزدیکان پیامبران الهی اولین مخالفین ایشان میشوند و این سنت همواره در تاریخ همه ادیان تکرار میشود از قابیل پسر حضرت آدم سپس پسر نوح این مخالفتها شروع میشود تا به عموی پیامبر اسلام ، یحیی ازل برادر حضرت بهاء الله و در نهایت به محمد علی برادر حضرت عبدالبهاء میرسد . شاید این اختلافات و دشمنی ها را خداوند رحمان برای امتحان بندگان خالصش و تمییز مؤمن از کاذب آورده باشد اما نتیجه همه این مخالفتها چیزی جز توفیق و تکامل دین الهی و عزت واحترام رسولانش در برنداشته است و آنچه جاودان و باقی مانده نام ویاد این رسولان است و اثری از این دشمنان جز در کتابهای تاریخ ادیان آن هم برای تنبه نفوس ، چیزی باقی نمانده است . ( دوست ارجمند آیا میتوانید حداقل محل دفن یحیی ازل یا محمد علی ناقض را نشان دهید که اینقدر سنگ ایشان را به سینه میزنید ؟ ولی آرامگاه حضرت بهاء الله و حضرت عبدالبهاء به زیبایی ساخته شده و سالیانه مرکز زیارت بهاییان بسیاری از سراسر عالم میباشد )
در دنباله مطلب فوق نوشته اید : "پس از جناب شوقی افندی باز هم در بهاییت انشقاق پیدا شد. دسته ای بیت العدل که پس از او بر پا شد را قبول کردند و دسته ی دیگر از پیروان شوقی، بیت العدل حیفا را با دلائل قوی بی اعتبار دانستند. از جمله دلائل این است که به نص الواح وصایا [= وصیت نامه ی عبدالبهاء] ولی امر الله باید رئیس دائمی و عضو ممتاز بیت العدل باشد و بیت العدل بدون ولی امر، صلاحیت رهبری ندارد. سرکرده ی این گروه، « میسون ریمی » از افراد مهم و برگزیده توسط شوقی بود که این گروه هم به نام او «ریمی» نامیده شدند.
هم چنین جوانی از بهائیان خراسان به نام جمشید معانی ملقب به سماء الله در سرزمین اندونزی مدعی شد که موعود کتاب اقدس است. وی همان دستاویز هایی را که اهل بهاء برای اثبات عقاید خود دارند، برای خود فراهم کرد و اینک سمائیها و ریمی ها در کشور های هند و پاکستان و ایران و اندونزی و امریکا پراکنده اند"
دوست محترم ، مدتیست این پرسش برایم پیش امده که چرا بعضی از دوستان به ظاهر دشمن سعی میکنند با دروغ وترفند ثابت کنند که دیانت بهایی دارای فرق و مذاهب گوناگونی است البته هر چقدر هم تلاش میکنند دو یا گروه ساختگی بیشتر پیدا نمی کنند بنظرم باید از این دوستان این سؤال را کرد که آیا انشقاق در یک دین نشان دهنده باطل بودن آن دیانت میباشد ؟ اگر اینچنین است پس ادیان پیش از بهاییت که همه به فرق و مذاهب مختلف تقسیم شده اند بطوریکه حتی یکی از آنها به بیش از ۷۲ فرقه تقسیم شده ، واضح البطلانند . متاسفانه این دوستان چشمهای خود را بر این واقعیت بسته اند و فقط بدنبال مذاهب ساختگی برای دیانت بهایی هستند . چه چیز را میخواهند ثابت کنند خدا میداند ! چون بر حسب ظاهر این فعالیت ایشان ، اثر یا نتیجه ای در برنداشته است و فقط وقت و سرمایه – خود یا دیگران را – را تلف کرده و میکنند !!! اما دوست گرامی همانطور که در پاراگرافهای پیشین هم نوشتم حضرت شوقی افندی چون وصیتنامه ای از خود بجا نگذاشته اند و فرزندی هم نداشتند بر طبق همان الواح وصایایی که شما فقط بخش کوچکی از آن را ذکر کرده اید و بطور کامل نخوانده ایدش، دیگر ولایت امر پس از شوقی افندی خاتمه میابد و ادعای ریمی هم ادعایی دروغین بوده که در همان چند سال اول پس از درگذشت حضرت شوقی افندی سروصدا و طرفدارانی – از بین بهاییان غیر فارسی زبان – پیدا کرد و پس از آن رو به خاموشی گذاشت هم اکنون نیز جز تعدادی انگشت شمار که گوشه عزلت گزیده اند و در سنین بالا هستند دیگر کسی بنام طرفدار ریمی وجود ندارد دوست گرامی لطف فرمایید از این گروه به اصطلاح خودتان " ریمی ها " اثر یا نشانه ای در یک نقطه دنیا نشان دهید از نماینده بهاییان در سازمان ملل تا کوچکترین کشورهای جهان فقط اشخاصی که تابع بیت العدل اعظم هستند به عنوان بهایی شناخته شده اند و دیگر کسی به نام ادعای"بهایی ریمی " بودن نمی کند بجز دوستانی در ایران که اصلا مسلمانند و با جعل این دروغ مثلا میخواهند بدین طریق، ناحق بودن دیانت بهایی را نشان دهند . ( چرا که قوه استدلالشان لنگ میزند ) این اشخاص به تولید وبلاگهای مختلف میپردازند و در سایتهای بهایی کامنت میگذارند تا با این کارشان بزعم خود اثبات کنند فرقه ریمی وجود دارد – مثل اینکه درست کردن وبلاگ و کامنت گذاشتن دلیل ریمی بودن است این کار را یک بچه ۱۰ یا ۱۲ ساله هم بدون اعتقادش به چیزی میتواند بکند – آخر اگر یک فرد طرفدار ریمی در ایران وجود داشت باید خبری از محرومیت از تحصیل یا اخراج از کارش پخش میشد ( چرا که در دیانت بهایی کتمان عقیده ممنوع و حرامست ) پس میبینید که همه این وبلاگهای فارسی منسوب به طرفداری از ریمی ، بازی کودکانه ای بیش نیستند اما جمشید معانی را هم که ذکر میفرمایید هیچ طرفداری ندارد و مثل بعضی از افراد در زمانی دچار مشکلات روانی شده و ادعایی کرده و مثل هر ادعایی که چند نفر طرفدار – بالاخره – پیدا میکند و بعد هم همه طرفدارانش که بیشتر همشهریهایش بوده اند ( بهاییان حصار و نامق تربت حیدریه ) از او رو برمیگردانند و بهایی میشوند . آقای معانی هم به بیمارستان روانی منتقل میشود و سالهای پایانی عمرش را در انزوا به اتمام میرساند ( سمائیها بیشتر یک شوخی است تا واقعیت ) دوست گرامی از این جور مدعیان الکی و روانپرش بخواهیم پیدا کنیم هر روزه میتوان در یک نقطه دنیا پیدا کرد همین چند روز پیش یک نفر که ادعای رابطه با امام زمان شیعیان را داشت در قم دستگیر شد یا یک ماه و نیم پیش شخصی که ادعای امامت میکرده اعدام شد یک نگاهی به لیست زندانیان اوین که آقای باقی ارائه داده از این جور افراد زیاد میشود بینشان پیدا کرد پس دوست نادیده ام دنبال استدلال و کلام استوار و متین باشید با نشان دادن این فرق دروغین ، گردی بر ساحت دیانت بهایی نمیشیند .
در دنباله نوشته تان سؤال فرموده اید که : چگونه است که بهاییان به پیروی از جناب بهاءالله ندای معاشرت با روح و ریحان به همه ادیان سر می دهند ولی به پیروی از جانشین ایشان ، جناب شوقی حتی سلام کردن و سخن گفتن را با یک بهایی طرد شده جایز نمی شمارند؟ دوست گرامی این مورد را که شما اشاره میفرمایید مربوط به اشخاصی است که طرد روحانی میشوند یعنی اشخاصی که خود را بهایی میدانند و با وجود بهایی دانستن خود به دشمنی و مخالفت با دیانت بهایی میپردازند (دقت فرمایید این حکم مربوط به بهاییانی است که با دیانت بهایی علم مخالفت برداشته اند و ربطی به غیر بهاییانی که مخالف بهائیت باشد ، ندارد ) لذا بهاییان با این اشخاص که هدفشان پراکندن تخم دشمنی و نفاق بین جامعه بهایی باشد صحبتی ندارند که بکنند (بهاییان با هر نوع نفاق افکنی و دشمنی مبارزه میکنند ) . اما اشخاصی که خودشان خواسته اند که دیگر بهایی نباشند و دین دیگری اختیار کنند براحتی نامشان را حذف میکنند و با همه بهاییان میتوانند معاشرت کنند ( فکر کنم در اسلام اینطور اشخاص مطرودند و باید اعدام شوند ) در ضمن اشخاصی که طرد روحانی شده باشند میتوانند بنا بدر خواستشان دوباره به جامعه بهایی برگردند و طرد روحانیشان حذف گردد ( خدا را شکر اعدام نمی شوند و راه برگشت دارند )
دوست گرامی نوشته اید که به کار بردن وهابیت بجای بهاییت اشتباه تایپی بوده است ، امیدوارم چنین بوده باشد هر چند در همه سایتها که مطلب دکتر احمدی را چاپ کرده اند وهابیت ذکر شده با این حال بنده این اشتباه تایپی را میپذیرم وباز امیدوارم شما هم اشتباهات تایپی کتب بهایی را بپذیرید و آنها ایراد فرض نکنید.( اشتباهات تایپی قابل اصلاح است )
در خاتمه این سلسله مقالات از خداوند رحمان تشکر میکنم که به بنده کمک کرد که در پوشش این نوشتجات ، حقایق دیانت مقدسه بهایی را به طالبان حقیقت بشناسانم .
انتهی
برای مطالعه بخش دوم مقاله فوق می توانید به آدرس ذیل مراجعه فرمایید:
http://www.newsaqar.net/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=615#3652
http://www.negah32.info/index.php?option=com_content&task=view&id=1007&Itemid=24