افشاگری فجایع شاهرود (
ملاحظاتی پیرامون کتاب حقایق گفتنی(۱)
مهرداد بشیری
پسری سنگ به دیوار دبستان می زد
کودکی هسته زردآلو را
روی سجاده بی رنگ پدر تف می کرد
چشمها را باید شست…
جور دیگر باید دید. واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد؛ واژه باید
خود باران باشد
سهراب سپهری (۲)
بخش اول
عموما در بین جامعه بهائی فارسی زبان ایرانی نام آقای سید احمد کسروی مترادف با مفهوم محکومیت و تضعیف دیانت بهائی توسط او در کتاب بهائیگری و برخی دیگر از تألیفات اوست. ردیه ای که ایشان در سال ۱۳۲۲ شمسی دو سال قبل از ترور منتشر نمودند شاید به جرأت یکی از پر خواننده ترین و رایج ترین کتب ردیه فارسی بر علیه دیانت بهائی محسوب میگردد. این جزوه با تیراژ بالا (برای مثال تا سال ۱۳۳۵ شمسی چهار بار تجدید چاپ شده است) حتی در سالهای پس از انقلاب اسلامی ایران و تألیف بسیاری کتب و جزوات پر آب و رنگتر بر علیه دیانت بهائی از شناخت چشمگیری در ایران و حتی در مراکز تجمع ایرانیان مهاجر ساکن امریکا و اروپا برخوردار بود. بررسی آثار و نوشتجات آقای کسروی بر یک خواننده منصف روحیه فردی نامتعارف و جنجال بر انگیز را بر ملا می سازد که در میدان ستیز با عقاید و آرائ مختلف از نواختن شلاق انتقاد بر هیچکس دریغ نمی ورزید. از آن رو شگفت آور نیست که ادیان بابی و بهائی نیز از ضربات خشمگین وی سهمی برده باشند. سوای این میراث نا مرغوبی که از مرحوم آقای کسروی بجای مانده و لاجرم بازتاب افکار و برداشت پیروان و شاگردان او نیز می تواند باشد کتابی منحصر بفرد و استثنائی از سازمان پیروان او در دست داریم که شاید صورت دیگری از عقاید پیروان آقای کسروی را بر ما مکشوف سازد.
این کتاب حقایق گفتنی نام دارد که در آذر ماه ۱۳۲۴ شمسی به همت دفتر پرچم و بوسیله چاپخانه پیمان که هردو وابسته به گروه هوادار کسروی بودند به چاپ رسید. هویت نویسنده کتاب که خود را با حروف ی-پ (مخفف یک پاکدین) معرفی مینماید در متن کتاب درج نگردیده ولی انعکاس باورهای ایشان را در صفحات کتاب به سادگی می توان مشاهده نمود.
در بالای عنوان کتاب و در روی جلد آمده است؛ به مناسبت انتشار کتاب دسائس و فتنه انگیزیهای بهائی ها . (۳) این کتاب اخیر که نام کامل آن دسائس و فتنه انگیزی های بهائیها؛ واقعه اثر آور ۱۷ مرداد ماه ۱۳۲۳ در شاهرود می باشد ردیه ای است علیه امر به قلم شیخ عبدالله مهدوی شاهرودی (وفات ۱۳۵۹ شمسی ) . بنا بر این کتاب حقایق گفتنی پاسخی است بر ردیه کتاب آقای مهدوی شاهرودی . در این مقاله نگارنده سعی خواهد کرد ارزیابی مختصری از محتویات کتاب حقایق گفتنی ارائه دهد. بدین منظور ابتدا اشاره ای خواهیم داشت به نویسنده آن و سبب تألیف کتاب و در پی آن راجع به وقایع غم انگیز شاهرود به شح مختصری خواهیم پرداخت. ارزیابی کتاب دسائس و فتنه انگیزی های بهائی ها …. که انگیزه اصلی در تالیف کتاب حقایق گفتنی بوده و معرفی تعدادی از افراد مطرح در واقعه شاهرود نیز در این بررسی خواهد آمد.
حقایق گفتنی
نویسندهء کتاب حقایق گفتنی از شاگردان و پیروان آقای احمد کسروی بوده و لا جرم تحت تأثیر افکار و آراء ایشان که تا حدودی در بالا بدان اشاره گردید، بوده. لازم به یادآوری است که این کتاب در تحت اشراف و با پشتیبانی و تأیید باهماد آزادگان (جمعیّت آزادگان) که تودهء پیروان کسروی بودند انتشار یافته است. نویسندهء نامی از خود در این کتاب نبرده و صرفاً به عنوان ی- پ در روی جلد کتاب معرّفی گردیده است. وی از اعضای باهماد آزادگان در طهران بوده و از سال
در مقدّمهء یک صفحهای که دفتر پرچم (سازمان بنیاد شده احمد کسروی) در ابتدای این کتاب آورده به صراحت نوشته شده که نویسندهء این کتاب بهائی نیست و از پاکدینان است و با بهائیان هیچگونه ارتباطی ندارد. در ادامه میخوانیم که آنچه که نویسنده را بر نوشتن این کتاب برانگیخته اوّلاً رفتار وحشیانهء برخی از اهالی شاهرود نسبت به بهائیان و دوّم رفتار غیر عادلانهء بازپرس عدلیّه آقای غلامرضا فولادوند در نحوهء تنظیم پرونده و ارزیابی این جنایات میباشد.
نویسندهء دیباچه با لحنی شدید به انتقاد از رفتار آقای فولادوند که از طرف دولت برای ارزیابی و کنکاش این فجایع به شاهرود فرستاده شده، میپردازد و از اینکه او از مسبّبین این حوادث آشکارا چشمپوشی نموده و تشکیل مجامع و محافل بهائیان را منشأ این انقلاب قلمداد میکند اظهار انزجار مینماید. دفتر پرچم اذعان مینماید که نویسندهء کتاب حقایق گفتنی با زبان تندی به ایراد و اعتراض پرداخته و اظهار امیدواری مینماید که دیگر در برابر قانون فرقی میان شیعه و بهائی گذارده نشود. نویسنده همان اسلوب کسروی را در نگارش دنبال نموده یعنی شدید تاختن به امید تکان دادن و بیدار نمودن خواننده.
چنانچه در دیباچه ذکر گردیده، نویسندهء کتاب حقایق گفتنی بر حسب تصادف در منزل یکی از آشنایان خویش کتابی به نام دسائس و فتنهانگیزیهای بهائیها تألیف شیخ عبدالله شاهرودی از مجتهدین شاهرود، یافته و نظرش به عبارت واقعهء تأثّرآور
لهٰذا وی مصمّم میشود که در صورت تصویب مسئولین باهماد آزادگان اطّلاعات خویش را جمعآوری و منظّم نموده و از طریق انتشار یک کتاب در دسترس افکار عمومی گذارده و به گفتهء خود: حقایق گفتنی را بگویم
با این هدف، نویسنده در یکی از نشستهای سگالاد (تشکیلات شورایی باهماد آزادگان) نوشتن کتاب را مطرح مینماید که نه تنها مورد تصویب رهبران جمعیّت قرار میگیرد بلکه وی را تشویق به تهیّهء هر چه سریعتر این مطالب برای نشر حقیقت وقایع مینماید.
آنچه مسلّم است تهیّه و انتشار کتاب حقایق گفتنی که حدود
همه میدانیم که آنان [بهائیان] دستهء کوچکی هستند و مردم که آنان را دشمن میدارند هر زمان که فرصت یافتند از گزند و آسیب به ایشان خودداری نمیکنند. چنان که همین امسال آن پیشآمد ننگآور در شاهرود رخ داد
نویسندهء حقایق گفتنی میگوید که نوشتن و چاپ این کتاب از طرف جمعیّت آزادگان ابداً به منظور هواداری و حمایت از جامعهء بهائی نبوده و حتّیٰ میگوید تعدادی از بهائیان به خاطر انتشار کتاب بهائیگری آقای کسروی با ما دشمنی کرده و غرضورزی نیز نمودهاند. نویسنده در اینجا مجدّداً تأکید بر محتویات کتاب بهائیگری نموده و اظهار مینماید که ده هزار ریال جایزه برای کسی تعیین شده که بتواند به آن کتاب حتّیٰ یک ایراد بگیرد و بدین طریق موضع خود را بار دیگر در قبال بهائیان و دیانت بهائی روشن مینماید
غرض اصلی نویسنده و جمعیّت آزادگان آن بوده که: پاکدلی و بینظری و حقیقتپرستی خود را به دوست و دشمن، مخالف و موافق نشان داده بفهماند که حقیقت و راستی همیشه در نظر ما گرامی و محترم بوده از بیان حقّ آنی فرو گذار نمیکنیم ولو به ضرر موافقین و نفع مخالفینمان باشد
نویسنده همچنین معتقد است که چون دقائق این پیشآمد ناگوار مندرج در پروندهء تنظیمی آقای غلامرضا فولادوند، بازپرس اعزامی مرکز، مخدوش بود، لهٰذا سعی بر عرضهء حقایق وقایع نموده تا حقوق مقتولین و کسان ایشان و مضروبین و غارت شدگان محفوظ ماند
نویسندهء حقایق گفتنی فردی است دقیق و تیزبین و در عین حال صریح اللهجه و بیباک. طرز نگارش کتاب حکایت از نارضایتی واضح وی از دستگاه قضائی ایران و همچنین نفوذ علمای شیعه در بافتهای اجتماعی و سیاسی کشور مینماید. وی با نکتهسنجی مخصوص خود بخشهایی از کتاب دسائس… بهائیها… را نقل نموده و سپس به ارائهء جواب و شرح مشاهدات خویش میپردازد. در عین حال به وضعیّت جامعهء بهائی و روابط آن با جامعهء خارج نیز با نظری عادلانه و عطوفانه نگاه نموده و از سرنوشت مقتولین و زجردیدگان این فجایع با تأثّر یاد مینماید.
نظری به وقایع دردناک شاهرود
وقایع تضییقات شاهرود در روز
بر طبق گزارشی که محفل ملّی بهائیان ایران برای درج در کتاب عالم بهائی تهیّه نموده، با آغاز ماه شعبان (
در صبح سهشنبه
در طول این روز
چنانچه از یادداشتهای جناب رمضانعلی عموئی که ساکن شاهرود و یکی از شاهدین عینی این فجایع بود استنباط میشود، عامل شروع این انقلاب اسکان برخی از اهالی انارک (بخشی از شهرستان نائین) در شاهرود و موفّقیّت ایشان در امور بازرگانی بود. این مسئله از طرفی باعث ناراحتی برخی از اهالی متعصّب شاهرود میشود. مخصوصاً وقتی که عدّهای انارکی آقای سید عبدالکریم صدریّه را که یکی از ثروتمندان و معدنداران مشهور انارکی الاصل بود، کاندیدای نمایندگی مجلس شورای ملّی میکنند. از طرفی دیگر، انارکیها نسبت به بهائیان عموماً خوشبین بودند و با نسبت فامیلی که برخی با احبّاء داشتند، در نظر اهالی متعصّب از حامیان بهائیان به حساب میآمدند. این اوضاع بهانهای به دست متعصّبین و افرادی که در پی سودجویی سیاسی در این انتخابات بودند، میدهد که با حمله به بهائیان انتقامی از هر دو اقلیّت مذهبی و محلّی گرفته شود
همچنین ظاهراً اسفار تبلیغی و اسکان مهاجرین بهائی به شاهرود که صاحب مراتب دولتی بودند، بهانه به دست متعصّبین داده و باعث نگرانی ادارهء شهربانی شاهرود شده بود. در نامهای به تاریخ
درست قبل از این یادداشت، در جواب به تلگراف اعتراض جمعی از اهالی شاهرود، فرماندار شهر آقای احتشامی تقاضا مینماید که آقایان نادری و رهبانی هر چه زودتر با دریافت مرخّصی به منظور تخفیف هیجان عمومی از شهر خارج شوند.
در پی آن فرماندار شاهرود در نامهء محرمانه مورّخ
البتّه لازم به تذکّر است که جناب نادری در طول این چند روز قبل از شهادت اگر چه از شاهرود خارج نشدند ولی در خانهء خویش پنهان بودند. بر حسب راپورت محفل ملّی که قبلاً بدان اشاره گردید، برخی مسئولین دولتی در این جنایات به طور غیر مستقیم مشارکت داشتند.
دنباله در شمارهء بعد
یادداشتها
همچنین مراجعه فرمایید به: جعفر رعایتی (ابراهیمی)، سیمای شاهرود، بوستان کویر، (سازمان تبلیغات اسلامی، بیجا،
بخش دوم
پس از این فجایع حضرت ولیّ امرالله به محفل مرکزی ایران امر مینمایند که به شخص محمّد رضا شاه پهلوی و نخست وزیر و مجلس شوریٰ و وزرای داخله و عدلیه تظلّم شود. در نتیجه از طرف دولت افرادی برای تحقیق به شاهرود اعزام میگردند و در نهایت یکی از سرکردگان اشرار و همکارانش بازداشت شده ولی بعدها به کمک و وساطت سایرین و علماء آزاد میگردند. روزنامههای وقت جزئیات این وقایع را گزارش داده و علماء را مسئولین اصلی معرفی مینمایند. معدودی از نشریات نیز خود بهائیان را مسئول محسوب میدارند. اندک زمانی پس از خاتمهء این وقایع پادشاه جوان محمّدرضا شاه پهلوی در یکی از نطقهای خود به تأثّر از این وقایع یاد مینماید و همچنین پس از اشاره به این وقایع در یکی از نشستهای مجلس شورای ملّی رأی انتقاد اتّخاذ میگردد
محتویات حقایق گفتنی
کتاب حقایق گفتنی در
در بخش یکم زیر عنوان پیرامون نظر بازپرس نویسنده به انتقاد از شخص آقا شیخ عبدالله شاهرودی مؤلف کتاب دسائس و فتنهانگیزیهای بهائیها… و مقدّمهء ایشان بر گزارش آقای فولادوند، بازپرس اعزامی از طهران، میپردازد.
نویسنده، مقدّمهء آقا شیخ عبدالله را که اشاره به شکوه و عظمت تاریخی تمدّن صدر اسلام است به محتویات راپورت آقای فولادوند کاملاً بیربط قلمداد مینماید و حتّی خصوصیات اهالی شاهرود را بر خلاف نوشتهء شیخ عبدالله به باد انتقاد گرفته، رأفت و صفات حسنهء اهالی را مورد سؤال قرار میدهد. وی در این رابطه مینویسد: آری از سکوت و آرامش یک مردی است که غفلتاً و بطور ناگهانی و نامردانگی در ظرف دو سه ساعت با حمله و هجوم صدها نفر اوباش و ولگرد و بیکاره و دزد و دغل بر سر یک عدّه زن و مرد و بچهء بیگناه و غافل از همه جا ریخته، چنان بینظمی در شهر تولید نمایند که تمام پاسبانان شهربانی و کلّیهء ژاندارمهای گروهان آنجا و عدّهء سواره نظام و توپ و مسلسل ارتش بیگانه را به کار اندازند!
در ادامه وی اشاره به برخی بست و بندهای سیاسی به منظور جلب آراء برای نمایندگی مجلس شورای ملّی نموده و رقابت برای انتخابات را عامل اصلی دخیل در این فجایع قلمداد مینماید. در این رابطه، نگارندهء حقایق گفتنی به گزارش آقای فولادوند ایراد گرفته که شرح وقایع مربوط به قتل و غارت یک مشت انسان بیگناه را در کمتر از یک صفحه گنجانده در حالیکه در مورد انتقاد بر سعی بهائیان به تبلیغ آئینشان و موضوع خردهگیری انتخابات یک فرد انارکی (سید عبدالکریم صدریه) به نمایندگی مجلس در متجاوز از
در بخش دوّم حقایق گفتنی زیر عنوان حقیقت قضیه نویسنده به شرح وقایعی که خود شاهد آن بوده میپردازد. وی دو جنبهء داخلی و خارجی به این وقایع داده ولی در مورد جنبهء خارجی صحبتی ننموده و به جهاتی نامعلوم سکوت مینماید و تنها به این بسنده مینماید که: در جنبهء خارجی کانون فعّالیّت در بروز این واقعه دور از شاهرود بوده و ثانیاً در این جنبه نفع مادی و معنوی برای هیچیک از دستجات شاهرودی و انارکی شیعه یا بهائی مورد نظر نبوده…
در مقابل، از نقطه نظر جنبهء داخلی، مرکز فعّالیّت در ایجاد این جنایت در طهران بوده و غرض از ایجاد آن یکی نفع مادی مهاجمین از چپاول منازل و دکاکین بهائیان و دیگر تقویت وجههء مذهبی علماء و شکست ظاهری بهائیان و رونق و اشاعهء شعائر مذهبی و دیگر جبران شکست انتخاباتی دورهء چهاردهم و به دست آوردن منابع اقتصادی و تجارتی و لطمه زدن به موقعیت اقلیّت انارکی بوده است
نویسنده مفصلاً به ارائهء جزئیات پرداخته و رؤسای ادارات فرمانداری، شهربانی و دادگستری را که هیچگونه اقدامی برای از بین بردن نطفهء این خیزش خونریز ننمودند؛ مسئول محسوب نموده و به باد انتقاد میگیرد.
در بخش سوّم، نویسنده به جزئیات وقایع روز
آیا در این لحظات مرگبار پدر بدبخت خود را به یاد میآورید و نجات او را از خدای بزرگ تقاضا میکنید، یا ترس و وحشت همه چیز حتّی پدر عزیز و مادر مهربان را هم از یاد شما برده است…
بقیه در شمارهء بعد
یادداشتها
بخش سوم
ویژگیهای کتاب
دسائس و فتنهانگیزیهای بهائیها
کتاب دسائس و فتنهانگیزیها… از انتشارات دفتر نشریات دینی نور است. عنوان فرعی مردم بخوانید و عبرت بگیرید بر روی جلد کتاب هشدار تکاندهندهای به خواننده میدهد. این کتاب چنانچه از مقدمهء آن مستفاد میشود تألیف و جمعآوری شیخ عبدالله مهدوی شاهرودی است که درست اندک زمانی پس از خاتمهء وقایع شاهرود نشر گردیده است. ناشر کتاب یک چاپخانهء مذهبی به نام تابان بود که حدود سال
آیتالله عبدالله مهدوی شاهرودی (متوفیٰ به سال
جدّ اعلای شیخ عبدالله، آیتالله ملّا کاظم خراسانی (غیر از آخوند ملّا محمّد کاظم خراسانی صاحب کفایه الاصول) با جناب ملّا حسین و قره العین و گروهی دیگر از بزرگان بابیه که برای اشاعهء دعوت حضرت باب به شاهرود آمده بودند، برخورد مینماید. ملّا حسین به منزل آیتالله به عنوان میهمان وارد میشود امّا شیخ پس از اطّلاع بر افکار و اعتقادات بدعتگونهء جناب ملّا حسین به بحث و مناظره پرداخته و حتّی خواستار مباهله میشود. بنا به روایتی آیتالله خراسانی بر جناب بشروئی خشم گرفته با عصا بر سر ایشان میکوبد و دستور اخراج ایشان را از شهر صادر میکند
شیخ عبدالله در حدود سال
در مقدمهء کتاب دسائس و فتنهانگیزیها… مؤلف ابتدا به تمجید و تعریف از شوکت و عزّت اسلام و تمدّن اسلامی و سپس به توجیه تقارن احکام و تعلیمات اسلامی با احتیاجات و ضوابط کنونی بشری میپردازد. در پی آن بدون هر گونه پیش درآمدی وارد مقولهء وقایع شاهرود شده و بهائیان را عامل اصلی این فجایع که به گفتهء ایشان منجر به قتل یک تن مسلمان (محمّد حسین چکته سقاء) و چند نفر بهائی شده، محسوب میدارد
آیتالله شاهرودی از تحقیقات دو تن از مأمورین دولت یعنی آقای جمشیدی، بازپرس عالیمقام وزارت دادگستری و آقای غلامرضا فولادوند، بازپرس اعزامی از طهران کمال تشکّر را مینماید و متذکّر میگردد که تفتیشات ایشان محقّق نمود که مسلمانان در این فاجعه گناهی نداشته و علّت ایجاد بلواء خود بهائیان بودهاند
شیخ عبدالله پس از تمجید از عدالت آقای فولادوند و قرار قانونی مربوطه مینویسد: این حادثه از جنبهء تاریخی نهایت اهمّیّت را دارد و لازم است که حقایق قضایا و حوادث در تاریخ ثبت شود
در اینجا این نگارنده لازم میداند که شرح مختصری راجع به دو فرد مذکور که مورد توجّه و محبّت آیتالله شاهرودی و یقیناً دخیل در سرپوش نهادن بر این توطئه بودهاند بپردازد.
مرحوم عبدالباقی جمشیدی مازندرانی (
مرحوم غلامرضا فولادوند، قاضی بازپرس اعزامی مرکز متولّد لرستان بود و پس از اتمام تحصیل در رشتهء حقوق به شغل قضاوت پرداخت. وی در دورهء پانزدهم و شانزدهم درست بعد از خاتمهء غائلهء شاهرود به نمایندگی از شهرستان شاهرود به جای آقای عبدالکریم صدریه به عضویت مجلس شورای ملّی درآمد. پس از آن به خدمت دادگستری بازگشت و به دادیاری و مستشاری دیوان عالی کشور رسید. بعدها در سال
بنا بر کتاب حقایق گفتنی تنظیم گزارش و قرار قانونی آقای فولادوند موجب نوعی پاداش و علّت اصلی در انتخاب ایشان به عضویت دورهء
شیخ عبدالله شاهرودی علل جمعآوری مطالب این کتاب را چنین قلمداد کرده، در وهلهء اوّل چون این حادثه از جنبهء تاریخی نهایت اهمّیّت را دارد و لازم است که قضایا و حوادث در تاریخ ثبت شود و دوّم چون همه کس از حقیقت و علل واقعهء مهمّ تاریخی
در انتهای این مقدمه، نویسنده خود را از جنبهء دینی و نیز بدان خاطر که پدرش سابقهء طولانی در مبارزه با بهائیان داشته؛ مسئول دانسته که عین تحقیق و قرار قاضی فولادوند و گزارش آقای جمشیدی را در این کتاب منتشر و خوانندگان را تشویق به نشر این گزارش در بین عموم بنماید
این کتاب جمعاً در
فولادوند در این گزارش قسمتهایی از متحدالمآلهای تشکیلات بهائی را که تشویق به امر مهاجرت بوده به عنوان مدرک جرم ارائه میدهد. ایشان در رابطه با یکی از محرّکین اصلی این بلواء مینویسد: الحق آقای آقاشیخ عبدالله مجتهد [شاهرودی] که پسر مرحوم آقاشیخ احمد مجتهد شاهرودی است زحمتی بسزا تحمّل و از نفوذ کلمهء شخصی و موروثی ایشان استفادهء زیادی میشود، بالاخره دو ساعت بعد از ظهر بلواء خاتمه مییابد
در ادامه آقای فولادوند بند به بند به ذکر اسامی متهمین پرداخته و تک تک آنها را بنا به دلائلی بیگناه معرفی و از این طریق قرار منع تعقیب برای ایشان صادر مینماید. وی با اشاره به اظهارات بعضی از شاهدین محتویات راپورتهایی را که قبلاً از طریق شهربانی و یا سایر بازپرسان دادسرای شاهرود تهیه گردیده مورد سؤال قرار داده و عموماً تمامی متهمین را در این راپورت بیگناه جلوه میدهد.
در انتهای کتاب دسائس و فتنهانگیزیها… اعلامیهء خصمانهای از طرف هیئت علمیه دفتر نشریات دینی نور بر علیه بهائیان ضمیمه گردیده و در آن زعمای دولتی و قضاه و وکلاء را مورد خطاب قرار داده و از سپردن پستهای حساس به بهائیان شکایت مینماید. در انتهای این اعلامیه مدوّنین با لحنی تنفرآمیز تهدید به مقابلهء شدید و قاطع با بهائیان مینمایند.
خاتمه
در خاتمهء این بررسی بایستی خاطرنشان نمود که کتاب حقایق گفتنی نوع نادری از نوشتجات فارسی مربوط به دیانت بهائی است. این نوع کتابها که متأسفانه شاید تا چند سال پیش محدود به همین یک کتاب بوده، در سالهای اخیر با انتشار برخی مقالات و کتب فارسی در خارج از ایران اندکی افزایش یافته است. نویسندگان این نوع کتب و مقالات دوستان غیر بهائی هستند که با چشماندازی منصفانه به دیانت بهائی نگریسته و باکی از ورود به مقولهء شناخت آئین بهائی و روشنگری و مقابله با آراء افراطی مخالفین آن ندارند. بیشک کتاب حقایق گفتنی در بُعد زمانی خود و در تاریخ نوشتههایی که در دفاع از بهائیان به وسیلهء دوستان غیر بهائی به فارسی تألیف گردیده ممتاز و شاخص میباشد.
انتشار این کتاب همچنین یادآور حضور موقّتی جوّ آزاد حاکم در اوایل دورهء سلطنت پهلوی دوّم است که به تحقیق اگر مجالی مییافت شاید امروز ایران به این سرنوشت رقّتبار دچار نمیگردید.
محتویات حقایق گفتنی همچنین یادآور فساد موجود در نظام قضائی ایران و زد و بندهای سیاسی پشت پرده با اقشار متعصّب مذهبی است که در طول
در عین حال این کتاب وجههء دیگری از دستورات و اندیشههای آقای احمد کسروی را روشن ساخته که محتاج تحقیق و بررسی بیشتری در زمینهء افکار وی در رابطه و نحوهء برخورد با ادیان بابی و بهائی است.
مطالعهء دو کتاب حقایق گفتنی و دسائس و فتنهانگیزیهای بهائیها در راستای یکدیگر یقیناً نظر هر خوانندهء بیطرفی را معطوف بیعدالتی و ظلمی که در طول تاریخ به بهائیان اعمال گردیده مینماید. بیعدالتی و ظلمی که نتیجهء توطئه و دسیسه و اقتران نامبارک دو قطب سیاسی و مذهبی در ایران بود.
شایسته است این نوشتار را با جملات پایانی نویسندهء جوان و شجاع حقایق گفتنی در توصیف فجایع شاهرود خاتمه دهیم. وی میراث نامیمون این وقایع تأثّرآور را در چهار پیآمد اسفانگیز فراموشناشدنی چنین خلاصه مینماید:
اوّل روزشماری و امید و آرزوی قاضی عالیرتبه آقای غلامرضا فولادوند به رسیدن روز شروع انتخابات دورهء پانزدهم شاهرود!
دوّم نفرین و نالهء صدها زن و بچه و خواهر و برادر و کسان و دوستان مقتولین و مجروحین و غارتشدگان به این جماعت نوعدوست و متمدّن!، به این قوانین کامل و عالی!، به این سازمانهای بینظیر و صحیح! و بالاخره به این راهبران و هادیان و مربیان قوم و علماء و مجتهدین!
|
|
سوّم نظارهء جمجمههای مقتولین و خندهء زهرآگین و تمسخّر آنان از زیر خاکهای شاهرود بر این تمدّن انسانی!، بر این پیشرفت بشری!، بر این عهدنامههای رسمی!، بر این منشورهای متعدّد!
و امّا چهارمین نتیجه و یادگار جهاد مقدّس! و پیروزی مشعشعانه، نگرانی بیپایان جوان ناکام نادری مقتول است از سرنوشت نامعلوم همسر مهربان و جگرگوشههای دلبندش در این محیط سراسر ننگ و آلوده
یادداشتها