نقدی بر نوشتار آقای کیخسرو آرش گرگین

نقدی بر نوشتار آقای کیخسرو آرش گرگین

یک دوست بهائی

 

دوست ارجمند گرگین گرانمایه  با خواندن نامهء شما و پاسخ کاویان میلانی اجازه می‌خواهم خود را وارد بحث کنم و از پیش، از این که نمی‌توانم نام حقیقی خود را زیر این نامه بگذارم پوزش می‌خواهم. یک شاخهء خانوادهء من در ایران بهائی هستند و شاخهء دیگرشان زردشتی. خود به خود هر دو گروه گرفتارند و دستشان زیر ساطور رژیم. خود پسندی است که بخواهم با قهرمان بازی آنان را در خطر بیندازم. این کار را دلیل ترس ندانید. از حرف‌هایم آنچه را درست می‌دانید بپذیرید آنچه را نادرست می‌بینید فراموش فرمایید.

 

 

من شور میهن‌پرستی شما را می‌ستایم و قلم توانا و روان شما را با تحسین می‌نگرم، شما را صاحب دانش و خرد می‌دانم ولی اجازه می‌خواهم چند نکته را با شما در میان بگذارم.

می‌نویسید دین بهائی یک دین اصیل ایرانی نیست زیرا "بهائیت به گونه ای انکار ناپذیر فرزند معنوی اسلام در اعم، و شیعه ی اثنی عشری در اخص است."  کاش می‌نوشتید اگر روزی یک دین ایرانی بخواهد به وجود آید باید از کدام سرزمین سترونی بروید که سابقهء فرهنگی و دینی کهنی نداشته باشد.

شما به عنوان یک زردشتی حتما می‌دانید که تعالیم زردشتی امروز با آنچه زردشت در سرودهای گاهان آورد ( و هنوز بر سر معانی و ترجمه‌اش بین علما اختلاف نظر است) تفاوت فراوان دارد. سرودهای گاهان زائیدهء فرهنگ آریائی زادگاه زردشت در جنوب دریاچهء آرال، و بر اساس باورهای یک دین کهن آریائی است که زردشت در آن سمت موبدی و رهبری داشت. اما تعالیمی که امروز بنام زردشتی می‌شناسیم چیز درهمی است از آئین مغان مادی در غرب ایران که نام زردشت را حفظ کردند و آداب و رسوم دین آباء و اجدادی خود را به آن چه از زردشتی به ایشان رسید افزودند. بعد هم بیش از پانصد سال خلاء دوران سلوکی‌ها و پارتها را داریم که نمی‌دانیم آئین مزدائی در چه کیفیتی بود و چه بر سرش آمد، تا می‌رسیم به دوران ساسانیان و شاهکار کرتیر موبد بزرگ ساسانی – به تاکید افتخار آمیز خودش در کتیبهء کرتیر –  در کشتار دیگر اندیشان و زردشتیان حقیقی و آوردن دین و آئینی متفاوت، بنام زردشت که روی شیعه‌گری امروز را سفید می‌کند. حاصل این دستکاری‌ها در دین بهی، مشتی اوهام و خرافاتی است که در اردای ویراز نامک‌ها و وندیدادها و امثال آن‌ها آمده است. البته خواهید گفت که این دستکاری‌ها مربوط به موبدان زردشتی و ملایان آن دین در طی قرون و اعصار بوده و ارتباطی با پیام خالص زردشت ندارد. من با شما هم‌عقیده‌ام اما آیا بر این حرف همهء زردشتیان هم‌قولند؟ آیا شما از اختلاف عمیق در جامعهء زردشتی هند، بین موبدان هندی – که هنوز به آداب و رسوم چند هزار سال قبل مغان مادی و مساله پاکی و نجاست و برشنوم نه شبه، و ناپاک بودن زن در دوران عادت ماهیانه و امثال این اوهام چسبیده‌اند-  و کوشش‌های گروه متجددی که خواهان اصلاحاتی در این دین هستند آگاهی ندارید؟ آیا آثار همین اختلاف شدید را در بین زردشتیان ایران و در غرب نمی‌بینید؟ پیشنهاد من آنست که در کنگرهء جهانی زردشتی که بزودی در دوبی تشکیل می‌شود شرکت فرمایید و نفوذ انکار ناپذیر فرهنگ‌ها، سلایق،  و تمدن‌ها را در اعتقادات افراد از نزدیک شاهد گردید و خود قضاوت فرمایید که حرف کدام گروه درست است و زردشتی خالص راستین ایرانی امروزه کدام است؟

 بر خلاف کسانی که از این اختلافات نگرانند من آن را جریان سالمی می‌دانم که سرانجام معلوم می‌دارد جامعهء اجداد ما کجا ایستاده است؟ چقدرش زردشتی است چقدرش پرتستان مسیحی و چقدرش بودائی هندی؟ این بحث را هم برای انتقاد پیش نکشیدم. بلکه می‌خواهم بگویم اگر سوشیانس امروز از همان سواحل دریاچهء خشک شدهء کیانیش (هامون در سیستان)  از دوشیزه‌ای باکره و تخمهء زردشت بر می‌خاست او هم تا به رشد می‌رسید چیزی بود با ۱۴۰۰ سال سابقهء فرهنگی ایرانی اسلامی. هیچ قدرتی نمی‌توانست با مکنده‌ای قوی مغز و افکار و تربیت اجتماعی و خانوادگی او را تخلیه نماید و او را به ایران ویجهء خالص سه هزار سال پیش برگرداند تا بیاید و به خواستهء من و شما ادعا نماید که دین من ایرانی است و امروز باید مقتضیات زمانه، فرهنگ‌ها و باورهای مردم ما و پیشینیه‌های فکری ایشان همان باشد که سه هزار سال پیش بود.

نه دوست عزیزم دین در خلاء به وجود نمی‌آید. دین بهائی همانطور که به درستی گفته‌اید پا در آداب اسلامی و شیعه دارد، یک پای دیگرش هم در فرهنگ غنی ایران است که آن را نادیده گرفته‌اید. مفاخر باستانی ایران را می‌ستاید، نوروز را جشن ملی بهائیان سراسر عالم می‌داند، ایران را مقدس می‌شمارد، زبان فارسی را فخر می‌نهد و ستایش می‌کند و آینده‌ای تابناک برای کشوری که هر دو دل در گرو آن داریم پیش‌بینی می‌کند. فقط با این پادزهر آشنا است که مردم ما می‌توانند از دینی که به نام اسلام به این کشور حقنه کرده‌اند و با ایران و ایرانیت و زبان فارسی سرستیز دارد خلاصی یابند. مردم ایران با دین بهائی تجانس و همگونه‌گی دارند و مطمنا اگر یورش ملایان و هم‌دستی حکومتیان در سرکوب دایم و بیدادگرانهء آن نبود امروز ایران ما گونه‌ای دیگر بود. نیاکان بنده هم که به آئین بهائی روی آوردند و از بالای اسلام جستند هیچ یک مسلمان راستین نشدند بلکه پذیرفتند که باید دشمنی و کینهء پیشین را با اسلام و هر چه عربی است به یک سو بیندازند و با مسلمین دوست و همراه باشند و بدانند که کار جهان ما، با نفاق و دو افکنی و جدائی به سامانی نمی‌رسد.

نوشته‌اید "ما کلا در جهان ایرانشهری، و نیز در جهان هندی، مبحثی به نام بعثت و نبی نداریم. زرتشت یک شاعر فیلسوف است که آریایان به آن ها RISHI می گفتند، یعنی بینشگر." از شما دور باد که با لغات بازی کنید. زردشت را چه شاعر فیلسوف بنامیم چه وخشور، چه بینشگر و چه پیامبر به هر حال رهبر و بنیان‌گذار یک دین بود. عکس خیالی او با سه جملهء جاودانیش زینت بخش خانواده‌ها و اماکن زردشتی است. کسروی هم که از لفظ دین و پیغمبر نفرت داشت دین خود را ابتدا "آئین" نامید و بعد "پاک دینی" نامید و سرانجام نام "برگزیده" و  نقش پیامبر به خود گرفت زیرا بالیده و زائیده در فرهنگ اسلامی- ایرانی بود. بحث ما بر سر لغات که نیست، بر سر آن است که صد و هفتاد سال پیش یک جوان شیرازی برخاست، دین اسلام را با شجاعتی بی مانند نسخ کرد و گفت که عصر تازه‌ای آغاز شده. این امر تا آن روز در جهان اسلام بی سابقه بود. اصلاح گران دینی را تاریخ زیاد دیده و در دورهء ما، هم در میان مسلمانان روشنفکر و هم در میان زردشتیان دیده می‌شوند. ولی کسی جرات نکرد که بگوید دورهء اسلام بر افتاد. از آن پس نیز هر کس نام بابی و بهائی و ازلی بر خود نهاد همان را گفت یعنی خواهان عصری نو و تفکری جدید با دینی بدون خرافه و ملا و کشیش و موبد شد. این حرف کمی نیست و ادعای کوچکی بشمار نمی‌آید، من به عنوان یک انسان در مقابل این زنان و مردان شجاع سر تعظیم فرود می‌آورم.

شما در پیام اول خود نوشتید که خود را به دین بهائی مدیون نمی‌دانید. بر عکس من بر این باورم که همهء ایرانیان، با این تحول بزرگ دینی که بابیت و بهائیت ایجاد کردند به این دین مدیونند. این اوراق جای آن را ندارد که شما را به صد و پنجاه شصت سال پیش ببرم و ایران آن روز و افکار انقلابی بابی بهائی را که هنوز نیز برای ایران تازه است مقایسه نمایم. جوامع زنده به یک موسیقی‌دان، به یک فیزیک دان یا به یک قهرمان فوتبال خود را مدیون می‌دانند. آیا ما نباید ایران و ایرانی را مدیون این نهضت بدانیم. اشتباه نشود مدیون نه آنکه بهائیان از کسی طلبکار باشند، آن‌ها خود این راه را انتخاب کرده‌اند و باید پایش بایستند. اما هم‌میهنان ما باید آنقدر انصاف داشته باشند که لااقل فریاد بزنند این همه زجر و آزار و شکنجه و دربدری برای این گروه بس است.

در پایان باید از این نکته نیز  تعجب خود را پوشیده ندارم  که چگونه شخصیتی مانند شما، در دام واهمهء توطئه (اصطلاحی که دکتر احمد اشرف بجای تئوری توطئه بکار برده) افتاده است. شما مقالهء قدیمی بهرام چوبینه را (که دوباره در اینترنت آمده) با پیام نوروزی اوباما (به درایت مشاور ملی-اسلامی او سید ولی‌الله نصر!) و با نامهء جامعهء بین‌المللی بهائی به شاهرودی پیوند می‌زنید و نتیجه می‌گیرید که نقشه ساخت و پاخت امریکا و جمهوری اسلامی و بهائیان در کار است که می‌خواهند   این "سه مذهب همخانواده و همگن" را با هم پیوند بزنند.

نه جانم این طور نیست. قدرت‌های بزرگ مثل امریکا و دول غربی کوچکترین علاقه‌ای نه به ایران، نه به دین بهائی و نه به مسیحیت دارند. علاقهء آنان به منافع مادی و امنیت مرزها و آسودگی اقتصادیشان است. برای یک بشکه نفت می‌توانند شهری را نابود سازند و برای امنیت عراق و افغانستان حاضرند قبول کنند جمهوری اسلامی هر چه بهائی است ببرد سر حوض مسجد امام در اصفهان و طالبان وار سرشان را ببرد. بهائیان ایران باید بپذیرند که وارد دوره‌ای تازه از سختی و مشقت و رنج شده‌اند و در این راه باید فداکاری نمایند.  تاریخ قضاوت خواهد کرد که تا چه اندازه از این امتحان سرافراز بیرون خواهند آمد. کسی هم به ایشان بدهکار نیست. زیرا سیاست بهائیان سیاست مظلومیت، دادخواهی، خدمت به ایران، و صداقت است. شاید آنطور که شما می‌خواهید جار و جنجال نکنند و علم کتل بر نیافرازند. من آن را سیاست بازی می‌دانم نه سیاست. سیاست راستین اینست. سیاستی است که اگر پیروز شود در ایران فردا هر کس می‌تواند به هر آئین و دینی که بخواهد رو آورد، بین پیامبران و پیروانشان تفاوتی نبیند، زردشتی و بهائی و بودائی و مسیحی و مسلمان و یهودی بتوانند در کنار بی دین و سکولار زندگانی کنند و همه با هم در آبادانی و سربلندی آن کشور کوشا باشند.

شاد و کامروا باشید.

 

 

Comments are closed.