صحبت از استفاده ابزاری از قدرت حاکم در جهت اعتراض و سرکوب سایر عقاید و
باورداشتهای اجتماعی و حذف هرگونه فرصتی برای ابراز نظر سایرین است. بر آن
اضافه کنید، تعرض به مال و جان انسانهایی که باوربه صلح و راستی و یگانگی و
خدمت به هم نوعان را اعلان نمو ده اند. اینان برای مدت نامعلومی راهی سلولهای
انفرادی و بازداشتگاههای مخصوص مجرمان می شوند ،بی آنکه هیچ صاحب عقل سلیمی از
ایشان شکایتی به دادگاه برده باشد.
آنانکه همچون ما، عقربه های گاه شمار خود را با ساعت دستگیری هم وطنان بهائی
تنظیم نموده اند؛رنجها و آسیبهای جسمی و روحی ایشان را هم احساس می کنند.گر چه
از گزارش احوالشان بی خبریم اما اکنون بعد از سه دهه تجربه آزار و شکنجه حاکم
بر اقلیت دینی بهائی،بر کسی پوشیده نیست که احوال اعمال شده در این شرایط چگونه
است.
تردیدی نیست که در درجه اول،اعضاء خانواده و اقوام قربانیان این تعرض، در رنج و
نا ایمنی به سر می برند وبا درد و الم وجود عزیزانشان از خود بیخود می گردند.
در مرتبه بعدی، کسانی که در طی دهه های قبل،تجربه مشابهی داشته اند و عزیزی را
از دست داده و یا در دام تعرضی گرفتار شده اند؛اکنون آتش زیر خاکسترشان شعله می
زند و درد فراموش نشدنی اشان تازه گردد.
اما گروه وسیعتری از بهائیان ایرانی که علاوه بر سابقه آشنائی و احساس امتنان
از خدمات و سابقه آشنایی با عزیزان گرفتار درحبس،اوضاع اسف بار اجتماعی کنونی
را قابل تسری به خود می دانند و علاوه بر احساس هم دردی ؛ حس عدم اطمینان و نا
امنی را نیز تجربه می کنند و هر لحظه آماده هجوم و حمله جدید می مانند،تا
اینبار دست ظلم کدام مظلومی را به کام حبس و غارت اموال کشاند.
هم کیشان آئین بهائی ایرانی که در خارج ازایران به سر می برند، لحظه ای از یاد
دوستان در معرض تهدید خود غافل نمی مانند و با تلاش بی وقفه چه به صورت اعتراض
به نمایندگان حکومت و چه در مسیر اطلاع رسانی به سایر اقوام و دولت مردان و
دولت زنان، در پی راه حل و چاره این آشوب جدید؛ می نویسند و می گویند و می
اندیشند.
همراهان آئین جهانی بهائی غیر ایرانی ، هنگامی که تاریخ امر الهی را مطالعه می
نموده اند، رخدادهای عصر رسولی را به جهل و یا عدم بلوغ فکری عهد قدیم تاریخ
نسبت می داده اند؛ اما حال با تکرار دوباره آن تجربه های هراس انگیز در همان
نقطه کره خاکی،احساس هم دردی خود را با گفتار و نوشته ها و تلاشهای دادخواهانه
خود در مراجع عمومی بشری اظهار می دارند و با تلاشهای احقاق حق جامعه تحت فشار،
هم آوا می شوند و در عوالم جان و دل به یاد ایشان اند.
حال باید این سوال را دوباره مرور نمود که در واقع چه کسانی از یک تعرض
اجتماعی،آسیب می بینند؟
آیا حلقه های نامرئی زنجیرهء ارتباطات سبب چنین یگانگی است و یا ارتقاء سطح
آگاهی انسانها به مدد ابزار جدید علم ما را یاری نموده است تا به کشف اصول
اساسی در برقراری ارتباط قلبی و روحانی با هم نوعان خود نائل آییم.
خبر صدور نامه "ما شرمنده ایم" ،اعتراضات گسترده دول متمدن عالم از جمله
ایتالیا، کانادا، آمریکا، هندوستان…وصدور قطعنامه های حقوق بشر بر علیه رفتار
دولت اسلامی ایران نشانه هایی است از گستردگی امواج واکنش به هر اعمال خشونت و
نابرابری دولتی علیه قومیت،نژاد یا مذهب و اندیشه فردی.
این اندیشه آرمانی و باور شاعرانه که "بنی آدم اعضاء یکدیگرند…چو عضوی به درد
آورد روزگار،دگر عضوها را نماند قرار" اکنون به تحقق پیوسته است.پس شاید بتوان
اندیشه شاعرانه دیگری راانتظار داشت که روزی گلپونه های واژه های به گل
نشسته،از طرف جویبار سر بر آورد و روزی نه چندان دور،آهوان و گرگهای تشنه؛ از
یک جویبار بنوشند و در سایهء تربیت روحانی یا اجبار اجتماعی، از تعرض و تعدی به
قانون طبیعی ضروری جهان؛ دست بردارند.
لادن بیگی