باز هم گله دارند!
سمندر
عرض کنم خدمت انورتان که بنده زمانی در زندان به سر میبردم و روزی یکی از مسئولین بنده را احضار کرد و شروع به سؤال و جواب فرمود. عرض کردم این مقولات که شما میفرمایید اگر بنده جواب دهم تبلیغ محسوب میشود. فرمود، خیر؛ خیالت راحت باشد. ابداً تبلیغ محسوب نیست؛ تو فقط جواب بده. بنده هم به پرسشهای ایشان جواب دادم. چند روز بعد یکی از همبندان را خواست و ضمن صحبتها به او گفته بود که فلانی آمده اینجا و در جواب سؤالاتم قصد داشت مرا تبلیغ کند!
حالا وضعیت ما در این کشور اینچنین شده است. اگر دست روی دست بگذاریم و هیچ کاری نکنیم، میگویند این بهائیان مفتخورند و ابداً دلشان به حال این آب و خاک نمیسوزد و قدمی در راه آبادانی بر نمیدارند (در بازجویی از بنده پرسیدند که مثلاً چه کار عامالمنفعهای انجام دادهای؟). اگر قدم بر داریم که حجّتالاسلام روزبهانی متخصّص بهائیت میروند منبر و میفرمایند که بهائیت برای نفوذ در بین جوانان کار عامالمنفعه میکند.
http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=470029
اگر در انتخاب شرکت نکنیم، میگویند اینها خودشان را از ملّت جدا کردهاند و در انتخابات شرکت نمیکنند که به نظام ضربه بزنند (یکی از اتّهامات بنده در زندان). وقتی بیتالعدل میفرمایند اگر خواستید میتوانید در انتخابات شرکت کنید، داد و هوار راه میاندازند که اینها که میگفتند در سیاست مداخله نمیکنند، لابد با این کارشان قصد دارند رخنه در امور بیندازند و اختلال در انتخابات ایجاد نمایند. اگر در جواب ایرادهای ناواردی که میگیرند سکوت کنیم، میگویند جواب نداشتند بدهند خفقان گرفتند؛ اگر جواب بدهیم میگویند دارند تبلیغ میکنند و این تبلیغ هم از نوع تبلیغ علیه نظام است و واجبالاعدام است. اگر با بهائیان خارج از ایران ارتباط نداشته باشیم، میگویند اینقدر بدبخت و تو سری خورده شدهاند که حتّی بهائیان خارج از ایران هم اعتنایی به اینها ندارند؛ اگر با آنها ارتباط داشته باشیم، میگویند اینها جاسوسند و اخبار از طریق بهائیان سایر نقاط به اسرائیل میرسانند. اگر سنگ روی قبور بگذاریم، میگویند چقدر پررو شدهاند که روی قبرهایشان سنگ هم میگذارند و با یک اقدام هماهنگ به تخریب قبرستانها میپردازند؛ اگر سنگ نگذاریم، میگویند اینها چقدر بدبخت و ترسویند که حتّی سنگ هم روی قبر مردگانشان نمیگذارند. اگر در مقابل اخراج از دانشگاه عکسالعملی نشان ندهیم، میگویند یک مشت بهائی بیسواد که فقط به یک دیپلم دبیرستان قناعت کردهاند؛ اگر دانشگاهی درست کنیم و فرزندان را به تحصیل تشویق کنیم، میگویند عجب جسارتی ورزیدهاند که در ایران اسلامی دانشگاه بهائی درست کردهاند، پس باید تعطیلش کرد و جلسات امتحانش را به هم زد و اوراقش را مصادره کرد.
معلوم نیست، در این مرز و بوم تکلیف بهائیان چیست. از آن طرف میگویند تار و مارشان کردیم و جلسات روحیشان را تعطیل کردیم و بازار تبلیغشان را کساد فرمودیم؛ از این طرف آقای روزبهانی میفرمایند که در برخی از شهرستانها جلسات تبلیغی برگزار میکنند و جذب عضو مینمایند و تعالیم خود را گسترش میدهند.
حال، بنده چند نکته و سؤال از این آقای روزبهانی دارم که امیدوارم جوابی عنایت فرمایند:
۱- مگر تعداد پیروان یک آئین چقدر اهمّیت دارد که شما سعی دارید تعداد بهائیان را کم جلوه دهید؟ مگر وقتی حضرت مسیح شهید شدند به جز یازده حواری و مریم مجدلیه کسی از پیروان وجود داشت؟ مگر مدّت سیصد سال مقهور رومان و یهودان نبودند؟ حال گیرم که بهائیان در ایران ۳۰۰ هزار نباشند و به قول شما هشتاد هزار نفر باشند. اصلاً همان هم نباشند. این تعداد در مقابل شصت هفتاد میلیون نفر دیگر اینقدر ناراحتی ندارد که شما هی کتاب مینویسید و جلسات سخنرانی تشکیل میدهید و شماره مخصوص مجلات منتشر میکنید و رادیو و تلویزیون را به کار میگیرید و تهمت و افترا میزنید و عاقبت هم به اتّهامی دروغین به زندان میاندازید و برای محاکمه هم هی امروز و فردا میکنید. اصلاً از فردا اعلام کنید که تعداد بهائیان در ایران به اندازه انگشتان دست است و بس.
۲- اعلام فرمودهاید که فقر علمی و فرهنگی سبب رشد اینگونه فرقهها میشود. آیا بهتر نیست به جای افترا بستن به بهائیان، سعی کنید فقر علمی و فرهنگی خودتان را برطرف کنید و از غنای بیشتر برخوردار شوید تا کسی جذب بهائیان نشود؟ آیا بهتر نیست نقائص خود را مرتفع سازید تا مسلمانان، نه به سوی بهائیان، بلکه به سوی آئینهای زردشتی و مسیحی جذب نشوند؟ این فقر فرهنگی و علمی جامعهء شما، که خودتان به آن اعتراف کردهاید، ناشی از آن است که خودتان را رها کردهاید و به این و آن چنگ میزنید، ردّیه علیه مسیحیت و بهائیت و وهّابیت مینویسید؛ ایرادهای خود را نادیده میگیرید و سعی در یافتن ایراد در دیگران میکنید. حضرت مسیح فرمود، "چگونه است که خاشاکی را در چشم برادرت میبینی امّا چوبی را در چشم خود نمیبینی؟
۳- فرمودهاید که بهائیان در جلسات تبلیغی سعی در جذب نیرو دارند؛ آقای روزبهانی مگر لشکرکشی است که نیرو جمع کنیم؟ مگر ما با شما سر جنگ داریم که بخواهیم بر نیروی انسانی خود بیفزاییم؟ یک بار بیایید و اندکی بیطرفانه بنشینید و گوش بدهید ببینید صحبت بهائیان با غیربهائیان چیست. آیا جز این است که میگویند این راهی است که ما یافتهایم؛ شما خود دانید، خواستید بپذیرید نخواستید نپذیرید؟ مثال جالبی شنیدم. یکی از بهائیان به یکی از مسلمانان میگفت، "سفرهای است که همه غذایشان را در آن نهادهاند. یکی مسیحی است و یکی زردشتی؛ یکی مسلمان است و یکی بهائی؛ یکی از صابئین است و دیگری یهودی. هر یک از آنها میگویند غذای من این است و مشخصّاتش آن. حالا، اگر یکی از آن میان برخیزد و شروع به پرخاش و اهانت کند که چرا مشخصّات غذای خود را گفتی، لابد قصد داشتی غذای مرا بد جلوه دهی، آیا کارش صحیح است؟ عکس موضوع را نیز ملاحظه فرمایید؛ اگر کسی مشخصّات غذای خود را بیان نکرد، آیا دیگری معترض نخواهد شد که چرا مرا بیخبر گذاشتی؟ هیچکدام دیگری را مجبور به خوردن غذای خود نمیکند. با یک استثناء که اگر مسلمانی بخواهد از غذای دیگری بچشد، مرتد حساب میشود و مجازاتی سخت در انتظارش است.
۴- جناب روزبهانی، اینهمه ردّیه نوشتید؛ اینهمه دروغ و افترا سر هم کردید؛ اینهمه مردم را از ارتداد و غیره ترساندید؛ اینهمه محرومیت ایجاد کردید؛ دیگر ترس از چه دارید؟ از فقر فرهنگی و علمی خود؟ آیا تصوّر نمیکنید با اینگونه سخن گفتن از موضع ضعف وارد شدهاید؟ آیا تصوّر نمیکنید وقتی به جای بیان نقاط قوّت اسلام، تمام وقت و نیروی خود را صرف ایراد گرفتن به دیگران میکنید، نشانهء آن است که خودتان هیچ در چنته ندارید که عرضه کنید؟
۵- بنده در پایان تقاضا دارم به جای اینگونه حملات یک جانبه به بهائیان از در گفتگو وارد شوید و بگذارید هر دو طرف آزادانه سخن خویش بیان کنند و مهربانانه سوء تفاهمات را برطرف کنند. بگذارید مردم خودشان از این گفتگوها نتیجه بگیرند. همهء ما بندگان یک خداییم و همه در جهت عرفان او و اطاعت از خواستهء او گام بر میداریم و همه هم در پیشگاه او مسئول هستیم؛ هیچکس مسئول دیگری نیست مگر در بیان حقایق باورهای خود. هم شما میخواهید اهل عالم با یکدیگر مهربان باشند و هم بهائیان. بشنویم شعری از فریدون مشیری که به زیبایی سرود:
ما که میخواستیم خلق جهان
دوست باشند جاودان با هم
ما که میخواستیم نیکی و مهر
حکم رانند در جهان با هم
شوربختی نگر که در همهء عمر
خود نبودیم مهربان با هم
ای شمایان! که باز میگذرید
بعدِ ما زیر آسمان با هم
گر رسید آن دمی که آدمیان
دوست گشتند و همزبان با هم
آن زمان، با گذشت یاد کنید
یادِ نومید رفتگان! با هم