چراغ امید

چراغ امید                          بهروز جبّاری

          یادم هست اوائل انقلاب بود و هنوز اوضاع چندان روشن نبود که در چه جهت خواهیم رفت هنوز  چراغ امید به بهبود واستقرار قانون وعدالت در دلهای امیدوار ما سوسو میزد زمان حکومت مهندس بازرگان بود اورا از دانشکده فنی می شناختم و استادم بود اودر اعتقاداتش درست یا غلط صادق و به نظر من معتقد به انسانیت و اخلاق بود ولی طبق معمول به تحریک متعصّین مذهبی فشار به جامعه بهائی آغاز شده بود وعدّه ای از بهائیان را از کاراخراج کرده بودند وما نگران بودیم که چه خواهد شد من ویکی دیگر از بهائیان بنام  آقای احمد بشیری ازطرف محفل روحانی ملّی مأموریت یافتیم تا باوزیر امور استخدامی در مورد اخراج بهائیان صحبت کنیم یکروز وقت گرفتیم وبه دیدن آقای وزیر رفتیم او بدون اشکال ما را پذیرفت به اطاقش راهنمائی شدیم  با محبت به ما اجازه نشستن دادواز علت تقاضای ملا قات سؤال کرد.

دوستم که بعد ها اورا به دلیل بهائی بودن کشتند شروع به صحبت کرد ومشکل اخراج کارمندان بهائی را بیان کرد آقای وزیر همه را گوش داد و بعد گفت اشکال کار شما این است که شمادررژیم گذشته دردستگاه خیلی نفوذداشتید آقای بشیری اعتراض کردوگفت ماچه نفوذی داشتیم؟ آقای وزیر اسامی عده ای را که فقط دوسه نفر از آنها بهائی بودند به عنوان مقامات صاحب نفوذ بهائی در رژیم گذشته ردیف کرد من که تا آن زمان ساکت بودم اجازه صحبت خواستم جناب وزیر به من اجازه صحبت دادند ومن با آرامش به ایشان عرض کردم که این افرادی که شما نام بردید به استثنای دویا سه نفر هیچکدام بهائی نبودند البته بهائیان مردم همین مملکت اند آنها که از کره ماه نیامدند بنابراین خیلی طبیعی است اگر عده ای از مردم این مملکت فامیل بهائی داشته باشند وداشتن فامیل بهائی نباید دلیل بهائی بودن افراد تلقّی گردد ودر این مورد مثالهائی زدم ازجمله گفتم پدر بزرگ هویدا بهائی بود ولی خودش بهائی نبود وبعد به ایشان عرض کردم جناب وزیر فرض بفرمائید همه این افراد که نام بردید بهائی باشند واخیراً نیز بطوری که لابد شنیده اید شایع کرده اند که شاه هم بهائی بوده سؤال من اینست که این هیئت حاکمه بهائی! برای جامعه بهائی چه کردند و چه امتیازی به این جامعه دادند ما که حق داشتن محل عبادت نداشتیم ،ازحق داشتن انتشارات و چاپ کردن کتاب و جزوه محروم بودیم  ازدواج ما که به رسمیّت شناخته نمی شد،حظیره القدس مارا در همان رژیمی که فرمودید نفوذ داشتیم خراب کردند وده ها مورد دیگر و اصولاً دراین گونه قضاوت ها حقوق یک جامعه مطرح است نه اینکه چند نفر شان مقاماتی داشته اند وبعد ادامه دادم شما که می فرمائید طبیب شاه بهائی بود پادشاهان قاجار نیز طبیب یهودی داشتند ولی در همان موقع دربعضی از شهرستانهای ایران روزهای بارانی کلیمیان مجبور بودند نوار زردی به بازوی خود ببندند که به آن یهودانه می گفتند تا شناخته شوند ومسلمانان از تماس با آنان نجس نگردند! من این سخنان که با تمام وجودم به آنها معتقد بوده و هستم باکمال احساس بیان کردم جناب وزیر که به نظر من انسان منصفی بود پس از چند لحظه سکوت گفت: در حال حاضر احساسات جامعه خیلی برعلیه شما تحریک شده است بطوری که حتی آیت الله خمینی هم نمی تواند برای شما کاری بکند شما باید با مسئولین بیشتر تماس بگیرید وهمین حرف ها را به آنان نیز بگوئید! ما متوجّه شدیم که ایشان به طور غیر مستقیم به این نکته اشاره دارند که کاری از دستشان بر نمی آید و من با اینکه نتیجه ای از ملاقات حاصل نشده بود تحت تأثیر روحیه منصفانه وزیر قرارگرفتم که نخواست به بیان مطالب  غیر منطقی بپردازد و آنچه  نیز در مورد روحیّه مردم که درآن زمان تحریک شده بودند  میگفت، راست بود.  بعد که بیرون آمدیم فکرم متوجه باین نکته شد که واقعاً بدبینی مردم نسبت به جامعه بهائی برای چیست؟ بعد از مدتّی به این نتیجه رسیدم که ریشه اصلی این بدبینی ها را باید درتبلیغات وتحریکات آخوند ها جستجو کرد که ظهور دینی جدید را مغایر منافعشان می پندارند  درتمام ظهورات گذشته هم همین طور بوده که رهبران ادیان قبلی پیروان دین جدید را همیشه مورد آزار و اذیّت قرار میدادند در ظهور آئین بهائی این موضوع شدید تر بود چون در آئین بهائی شغل مذهبی یعنی کشیش و حاخام و آخوند و….. وجود ندارد وهر قدر که تعداد بهائیان بیشتر بشود بازار  روحانیون کساد تر خواهد شد لذا آنان همیشه با واردآوردن اتهامات بی اساس به جامعه بهائی سعی میکنند که طبقات دیگر جامعه را نیز نسبت به آئین بهائی بد بین نمایند وگاهی نیز وقتی موقعیّت ایجاب میکند عدّه ای دیگر نیز به منظور نزدیک شدن به روحانیون وبهره برداری های سیاسی از قدرت آنان، به تبلیغات علیه بهائیان می پردازند  وآنان را به اتّهامات واهی متّهم میکنند  و این مسئله در یکی دوسال مانده به انقلاب خیلی تشدید شده بود بطوری که خیلی از مخالفین رژیم گذشته برای مبارزه بارژیم پای بهائی ها را به میان میکشیدند مثلاًیادم هست یکی از نویسندگان در مقاله ای خطاب به نخست وزیر وقت  نوشته بود:"جای شما و اعضای دولت شما در اتحاد مثلث ماسونی –بهائی –یهودی که اکنون به جای ملت ایران حق حاکمیّت اورا غصب کرده است در کجا قراردارد"ودرجائی دیگر از همین نویسنده نوشته ای به این مضمون آمده بود که: " باید یک دادگاه بین المللی رسیدگی کند که این مثلث مشئوم صهیونیسم ،بهائیت و ماسونی برسر این مملکت چه آورده است" ومن آن موقع فکر میکردم که اگربه فرض اومعتقد به خیانت چند نفر بهائیست چرا باید پای کلیه افراد جامعه بهائی را  به میان بکشد که بعد نتیجه این نوع تبلیغات این میشد که پیرمرد هشتاد وپنج ساله ای را همرا ه باشش نفر دیگر در یکی از دهات یزد به اتهام جاسوسی برای اسرائیل تیرباران نمودند. به قول یکی از روزنامه نگاران، یزد یک شهرکویری چه دارد تا جاسوس داشته باشد وآن هم هفت نفر باهم! درآن یکی دوسال به علت نوشته های امثال نویسنده مذکور خانه های زیادی از بهائیان را آتش زدند و عده ای را کشتند که درمیانشان دختران جوان وحتی کودک نیز وجود داشت نمونه هائی از این قبیل فراوان است که ذکر همه آنهادر حوصله این یادداشت نیست  و گناهش به گردن کسانی است که به منظورهای سیاسی تا آنجا که می توانستند ذهن مردم  را نسبت به جامعه بهائی خراب میکردند  که امیدوارم خداوند گناه آنان راببخشاید! در حالیکه  سالهای خیلی دور تر روشنفکران و نویسندگان گاهی اوقات به حمایت جامعه بهائی برمی خواستند که یکی از نمونه های آن نویسنده نامدار سیّد محمد علی جمال زاده است که در کتاب سر وته یک کرباس درچند مورد از مظالم وارده به جامعه بهائی مخصوصاً کشتار آنان  در یزد انتقاد کرده بود .بعد از انقلاب به علت حوادثی که در ایران پیش آمد و بی عدالتی هائی که نسبت به همه اقلیت ها و جامعه بهائی  صورت گرفت به تدریج روشنفکران ونویسندگان و اساتید دانشگاه به حمایت از جامعه بهائی پرداختند که اولین موردی که نگارنده شاهد بودم  مقاله ای بود در ۵شماره روزنامه شهر وند کانادا که در سال۱۹۹۴ تحت عنوان "طلب بخشایش از هموطنان بهائی" به قلم دکتر عزت الله مصلی نژاد نویسنده وفعّال حقوق بشر، منتشر شدکه متضمن مطالب جالبی از جمله خاطرات نویسنده از آزار بهائیان در دوران نوجوانی و جوانیش بود.  بعد از تاریخ مذکور  این حمایت ها فزونی گرفت واخیراً گروه های مختلف به حمایت از جامعه بهائی برخاستند  عده ای از نویسندگان،هنرمندان وروزنامه نگاران وطرفداران حقوق بشر در نامه سر گشاده ای تحت عنوان "ماشرمگینیم" خطاب به جامعه بهائی از عدم حمایت از آنان طی ۱۶۰ سال گذشته اظهار شرمندگی کردند و نوشتند که:" یک ونیم قرن سرکوب وسکوت کافیست" همچنین عده ای از اساتید ایرانی دانشگاه ها در مورد مظالم وارده به جامعه بهائی اعتراض نمودند  و افراد فرهیخته زیادی نیز به طور خصوصی مطالبی نوشتند واگر در پاره ای موارد در مورد نحوه نگارش وکاربرد لغات باهم توافق کامل نداشتند ولی در اصل حمایت از جامعه بهائی با هم موافقت داشتند.  یکی از جالبترین نوشته ها نامه زیبای فرهنگ فرهی بود. تمام  این نامه ها واحساسات نهفته در آنها  برای نگارنده به عنوان یک ایرانی بهائی خوشحال کننده و افتخار آفرین است  زیرا تاکنون وقتی بهائیان غیر ایرانی وبطور کلی مردم غرب با ما صحبت میکردند از کل جامعه ایرانی به علت عدم حمایت از بهائیان و اقلیت ها متعجّب بودند ومن همیشه سعی داشتم  به آنان ثابت کنم که این ظلم ها توسط عده خاصی اعمال می شود ومورد تأئید همه هموطنان ما نیست  والان بسیار سرافراز و مفتخرم که نقطه عطفی در تاریخ ما پدیدآمده است که یادآور افتخارات گذشته کشور عزیز ما در حمایت از حقوق مظلومین است وتردیدی ندارم مسیری که شخصیّهای ممتاز ایرانی آغاز نموده اند مارا به آینده درخشان ایران که  آرزوی هر فرد ایرانی میتواند تلقی گردد  رهنمون خواهد شد.

          "مستقبل ایران درنهایت شکوه و عظمت و بزرگواری است زیرا موطن جمال مبارک است.جمیع اقالیم عالم توجهّ و نظر احترام به ایران خواهند نمود و یقین بدانید چنان ترقّی نمایدکه انظار جمیع اعاظم ودانایان عالم حیران ماند." عبدالبهاء

Comments are closed.