انتخابات، بهائیان و دیالکتیک جامعه و فرد
اخیراً تعدادی از نویسندگان خوش ذوق بهائی، در ارتباط با تبیین و تفسیر مبحث انتخابات به بیان نقطه نظرگاه های خویش پرداخته و سعی در آن نموده تا به زعم خود قرائتی جدید و صحیح را در این مورد به دست دهند. از طرفی تعداد دیگری از بهائیان نیز با ناصواب خواندن حضور در چنین عرصه ای و با جمع بستن مبحث انتخابات با امور سیاسی، رویکرد دیانت بهایی را از چنین مهلکه ای تمییز بخشیدند. لذا ضمن احترام به هر دو دستهء فوق، بر آنم تا برداشت شخصی خود را نسبت به مسائل اخیر و به خصوص مبحث انتخابات تشریح نمایم.
اصولاً جهت بررسی هر موضوع اجتماعی، نیک است در ابتدا نفس موضوع و حدود معنایی آن را تعریف نموده و سپس بر مبنای چهارچوب مشخص شده، به تبیین جایگاه و نقش آن پرداخته شود. از این حیث، لازم می نماید تا به طور مختصر به تعریف موضوع انتخابات و ابعاد معنایی آن بپردازیم.
" مراد از انتخابات فرایندی است که از طریق آن تعدادی از اشخاص، یک یا چند نامزد را برای به عهده گرفتن برخی مقام ها بر می گزینند"(1) و جالب آنکه جزئیات و نکات این مبحث آنگونه که در غرب به صراحت بیان شده، در کشور ما به هیچ عنوان نمود معنایی پیدا نکرده است.(۲) با این وجود، نفسِ انتخابات از دیدگاه های مختلفی قابل تبیین بود که به طور مختصر به این موارد اشاره می گردد.
دیدگاه حقوقی:
در این دیدگاه ما با این مساله مواجه هستیم که آیا اصولاً "رای دادن" حق محسوب می گردد و یا تکلیف؟ که در این مورد، نگارندهء مقالهء زیر به طور مشروح سخن به میان آورده است:
http://www.goftman-iran.info/content/view/1135/12/
دیدگاه فلسفی:
پذیرش حضور افراد در انتخابات، به معنای پذیرش اصل "اختیار" بشر می باشد. شخصی اگر رای می دهد، نه از آن حیث که نظام جبّار عالم او را به این کار وا داشته است، بلکه از این جهت که مختار است، چنین کُنشی را انجام می دهد.
دیدگاه جامعه شناختی:
اصولاً بر مبنای آراء کلّی جامعه شناسان- به خصوص جامعه شناسان کارکردگرا- هر یک از افراد، عضوی از جامعه بوده، رفتارها و کُنش های بهنجار این اعضاء، در انسجام و یکپارچگی آن دستگاه اجتماعی مهمترین کارکرد را دارا می باشد. از طرفی، "انتخابات" فضایی می باشد که بدون حضور اعضاء جامعه، معنا و مفهومی نخواهد داشت و عدم آن نیز، به معنای عدم وجود نقش های متقابل و رودررو در جامعه می باشد. به بیان دیگر، وجود انتخابات از این حیث معنادار می باشد که می تواند کُنشِ اعضاء مختلف را در راستای هدفی واحد توسعه بخشد. حضور هر یک از اعضاء در انتخابات، به معنای حضور آنها در جریان هدف کلّی جامعه و به بیان دیگر به معنای تبیین نقش هر عضو از جامعه در جریان سیر حرکتی آن نظام اجتماعی می باشد.
دیدگاه سیاسی:
در چنین نگرشی نسبت به مبحث انتخابات، افراد و اعضاء جامعه از آن حیث معنادار تلقّی می گردند که حضور و یا عدم حضورشان در چنین عرصه ای می تواند نظام آتی سیاسی کشور را حفظ و یا دگرگون نماید. از این رو احزاب سیاسی با پشت سر گذاشتن انتخابات مقدّماتی و معرفی نامزد حزبی خود(۳) مردم را به حضور در مرحلهء نهایی انتخابات فرامی خوانند.
آنچه در فوق آمد، نگاه کلّی به اُبژه ای بود که ما آن را "انتخابات" می نامیم. حال به تبیین چنین مبحثی از دریچهء دیانت بهایی خواهیم پرداخت.
دیانت بهایی و نگاهی هدف محور
اصولاً جهت نتیجه گیری بهتر در مواضع دینی- از آن جهت که هر دیانتی حاوی نقطه نظرات مختلفی پیرامون مسائل گوناگون می باشد- نیک است تا نگاهی کلّی و هدف محور را پیشهء خویش قرار دهیم. اگر پذیرا باشیم که دیانت بهایی، با هدف تحقق وحدت عالم انسانی و برقراری نظم بدیع جهانی، تعالیم و آموزه های اجرایی خود را معرّفی نموده است، لذا تبیین پدیدهء انتخابات و نوع حضور افراد در آن نیز، باید بر پایهء وصول به همین هدف خاص و منحصر به فرد رقم خورد. و اتفاقاً تعلیم "عدم مداخله در امور سیاسی" نیز بر همین مبنا معنادار خواهد بود. یعنی از آنجایی که راهکارهای سیاسی نتوانسته و نمی توانند بشر را به وحدت –که هدف دیانت بهایی و نه هدف سیاستمداران- می باشد برسانند، لذا بهائیان از حضور در مسیر تحزّب گرایی و چندگانه اندیشی برحذر شده اند و با چنین آموزه ای، فی الواقع هم هدف دیانت بهایی فی ما سابق حفظ می گردد، هم وحدت اندیشهء بهائیان و مسیر واحد ایشان به قوّت خود باقی می ماند و هم جامعهء بهائیان از چندپارچگی و چندگانگی در امان می ماند. از طرفی در دیانت بهایی افزون بر آنکه وحدت جامعهء بهائیان-جمع گرایی- بسیار با اهمییت تلقّی می گردد، آزادی و ارادهء فرد –فرد گرایی- نیز از جمله مسائل مهم و ارزشمند محسوب می شود. بر این مبنا، ما با ۳ مولّفهء اصلی روبرو هستیم. ۱)هدف و متعلّقات آن ۲)جامعه و متعلّقات آن ۳)فرد و متعلّقات آن
فاکتورهای دیگر را می توان از داخل این موارد استخراج نمود، مثلاً در ارتباط با تحقّق آموزهء صلح عمومی که خود یک هدف میان مدّت محسوب می گردد، رویکرد جامعه و فرد می تواند از دو مسیر کاملاً مختلف باشد.(اگر چه هدف هر دو یکیست)
جامعه ضمن محدودیت ها و امکاناتی که پیش رو دارد، با ارائهء طرح های گستردهء توسعه و رشد، می تواند توجّه ملل مختلف دنیا را در اهمییت صلح عمومی در راه پیشبرد حرکت عالم به خود جلب نماید و این در حالیست که در بُعد فردی، یک انسان آزاد است تا با خلّاقیت های فردی خویش-تا آنجا که از مسیر مشخص شده خارج نگردد- خود و اطرافیانش را به حرکت به چنین سمتی سوق دهد.
حال باید مشاهده نمود که آیا فی الواقع می توان مبحث "انتخابات" را عاملی جهت وارد آمدن خلل در "هدف" دیانت بهایی و یا ۳ مورد فوق در نظر گرفت؟
سیاست نوین، دیالکتیک جامعه و فرد
آنچه که به عنوان مسائل اخصّ سیاسی در اروپا محسوب می شد، تا پیش از قرون ۱۷ ر ۱۸ معنای دیگری نسبت به امروز داشت. فی الواقع تا آن زمان، به دلیل وجود نظام های چندگانهء ذهنی و عینی، و پارادایم فکری مخصوص، مفاهیمی همچون "عقلانیت" ، "فردگرایی" و… مطمح نظر قرار نمی گرفت و تاکید بیشتر بر اشاعهء مفاهیمی همچون "تاثیر ماوراء"، "جمع گرایی" و… بود. از این حیث، سیاست مدرن با به رسمیت شناختن "فردیّت" بشر، توجّه خاصی به جایگاه و منزلت انسان ها نمود. از این لحاظ، انسان دیگر موجودی نبود که سرنوشتش از ازل مشخص شده باشد، بلکه خود او بود که چنین سرنوشتی را رقم می زد.لذا مفاهیم "جمع گرایی" و "فردگرایی" در جدل با یکدیگر قرار گرفته، و اینچنین به شکل گیری دیالکتیک جدید تاریخی دامن زدند.
در سیاست فردگرا و عقلانیت محور نوین، نه تنها مفهوم جمع گرایی مطرود نشده، بلکه راه های منتهی به آن تغییر نموده است. به عبارت دیگر، در سیاست قدیم، جابجایی قدرت در نظام های حکومتی، از طریق جدل در طبقات بالای جامعه و یا ارثی بود، و مردم کمترین نقش را در این جابجایی به همراه داشتند. امّا در سیاست نوین، و با تغییر نگرش نسبت به انسان، فضاهایی تشکیل گردید که مردم بتوانند در جابجایی و حتّی تعیین قدرت نقش اصلی را بازی نمایند، که "انتخابات" یکی از این موارد است.
از طرفی نکتهء بسیار جالب و حائز اهمییت در این قسمت، طرح صریح دیانت بهایی جهت تشکیل "مجلس وکلا" می باشد که پیش از شروع و شیوع هر نوع قانونمداری در کشور ایران، توسّط حضرت بهاءالله ارائه گردید، که بعد از ۳ الی ۴ دهه، نمود ظاهری آن را در شاکلهء انقلاب مشروطیت مشاهده نمودیم. از این حیث، "انتخابات" را اصولاً نباید چیزی جدای از دیانت بهایی در نظر گرفت و این دیانت الهی بهایی به عنوان دینی مستقل بود که اوّل باربه طور صریح و رسمی با تاکید بر لزوم اشاعهء روش های دموکراتیک در جابجایی قدرت، خواستار تحلیل و تبیین مقام "فرد" در بستر جامعه شد.
انتخابات، بقای جامعه، آزادی فرد
همانگونه که در بالا توضیح داده شد، "انتخابات" به هیچ عنوان یک مفهوم یکجانبهء سیاسی محسوب نمی گردد. در مبحث انتخابات ما با رویکردهای مختلف فلسفی-جامعه شناختی-حقوقی و سیاسی روبرو می باشیم. از این حیث، گنجاندن چنین واقعیتی در ذیل تعلیم عدم مداخله در امور سیاسی، نه تنها مضحک و بی معنا می باشد، بلکه اتفاقا با ایجاد ضدّارزش در جامعهء بهایی، نگاه افراد را نسبت به وقایع جهان خارج و بررسی اصل علّیت در آنها، صرفاً در حدّ نگرشی درون دینی، محصور و محدود می نماید. لذا در اینجا مبحث انتخابات را باید هم از دریچهء حفظ تمامیت نظام اجتماعی بهائی و هم از دریچهء اختیار و آزادی فرد مورد تبیین قرار داد. این قسمت را با ذکر نمونه ای توضیح می دهیم.
" مشارکت در امر انتخابات مشروط و منوط بعدم ارتباط یاران با احزاب سیاسیّه است. تمایل باحزاب سیاسیّه و مداخله در امور آنان و دخول در سلک رؤسای احزاب،مخالف احکام و نصوص و مبادی… "(4)
بقای جامعه:
همانگونه که در بیان فوق نیز مشاهده می شود، دیانت بهایی جهت شرکت در مسیر انتخابات، پیش شرطی اساسی را قائل شده است و آن "عدم ارتباط یاران با احزاب سیاسیّه" می باشد. به بیان دیگر، همانگونه که در بالا نیز اشاره نمودیم، این شرط باعث حفظ بقای جامعه و دورمانن آن از گزند اتّهامات محتمل غرض ورزان می باشد. فی الواقع دیانت بهایی با چنین رویکردی، قصد در امان ماندن شاکلهء جامعهء بهایی را نموده و در صدد است تا با کناره گیری از مسائلی اینچنینی که به گواه تاریخ، گریبان ادیان سالفه را نیز گرفته است، خود را از مسیر چندگانه گرایی جهت کسب قدرت در احزاب سیاسی دور نموده و به حرکت در جادّهء وحدت ادامه دهد. از این حیث می توان قدری متامّلانه تر به بیان ذیل که در ارتباط با انتخابات جامعهء بهایی می باشد توجه نمود:
"…زنهار زنهار رائحه مُنتنه احزاب و ملل خارجه بلاد غرب و شؤونات و عواید و رسوم مضرّه شان از قبیل آنتریک و پارتی بازی و پروپاگاند که حتّی اسمش کریه است بجمع احبّا رسد …"(5)
همانگونه که در اینجا نیز ملاحظه می گردد، تذکر داده شده است که مبادا مضرّات انتخابات جامعهء بیرون، در انتخابات جامعهء بهائی شایع گردد، چرا که بقای نظام اجتماعی بهایی در راستای حرکت به سوی هدف آن یعنی وحدت عالم انسانی معنادار می باشد و با اتّصاف به باندبازی، پارتی بازی و … این هدف دست نیافتنی خواهد بود، لذا بر مبنای برهان خلف، می توان اینگونه برداشت نمود که نه تنها بهائیان نباید تحت تاثیر رویکردهای اشتباه موجود در فضای سیاسی قرار گیرند، بلکه با حضور حکیمانهء خود، باید آموزه های گیرا و صحیح دیانت بهایی را در چهارچوب های چنین فضایی به کار گیرند.
آزادی فرد:
از طرفی دیانت بهایی، حامی و حاوی آزادی های اساسی و بنیادین برای انسان است. شاید منحصر به فرد ترین این آزادی ها را در آموزهء "تحرّی حقیقت" بتوان جست. بر مبنای چنین تعلیمی است که هر فرد انسانی، اعتقادات خود را ارثی و گاتوره وار تحصیل نمی نماید، بلکه خود در صدد تحقیق بر می آید و این خود اوست که تصمیم نهایی را نیز خواهد گرفت. از این حیث " انتخابات" را می توان عرصه ای در نظر گرفت که " آزادی" انسان در جستجوی مستقل و غیر متعصّبانهء حقیقت، معنادار می گردد. گرچه شرایط و فضای انتخابات، می تواند از غیر دموکراتیک تا دموکراتیک در نوسان باشد، امّا نفس انتخابات، به معنای احترام به اختیار فرد بوده، لذا فردیت او را به عنوان انسانی آزاد، مورد پذیرش قرار می دهد.
برمبنای آنچه که بیان شد، می توان اینگونه تبیین نمود که شرط حضور بهائیان در انتخابات غیر بهایی، حضوری مستقل و فردی می باشد. به بیان دیگر، اگر بهائیان مجوّز ورود به چنین عرصه ای را دارند، به این شرط است که خود را نمایندهء جامعهء بهایی تصوّر ننموده و صرفاً به دلیل احترام به اصل آزادی و اختیار خود، در چنین مهلکه ای حاضر گردند. لذا "عدم مداخله در امور سیاسی" حاکی از دیالکتیک شدید ما بین فرد و جامعه است. یعنی از یک سو، جامعهء بهایی( به عنوان یک نظام) با ورود به چنین عرصه ای، تمامیت و اعتبار خود را از دست داده و از مسیر وصول به اهداف منحصر به فرد خویش خارج می گردد و از سوی دیگر، از آن حیث که اصل آزادی و اختیار انسان را ناگزیر پنداشته و ضرورت آن را محتوم می شمارد، بر آن است تا پایبندی خود را به این اصل مهمّ امروزین و مطابق با نیازهای عصر حاضراثبات نماید. از این رو، جامعهء بهایی را می توان منعطف ترین جامعهء دینی-مدنی در سطح دنیا محسوب نمود که نه تنها گفتمان های جامعه و فرد را در بطن خود به شدّت پیگیری می کند، بلکه در چنین دیالکتیک و تقابلی، هیچ یک را فدای دیگری نمی نماید. از این حیث، حضور افراد بهائی در انتخابات غیر بهائی و همچنین دخول در مباحثات سیاسی، با توجه به ملاک های مطروحه در بالا که در راستای دیالکتیک جامعه و فرد بهایی در جریان و سریانند، معنادار می باشند. لذا بهائیان باید اذعان داشته باشند که حضور منطقی و آگاهانه در جریان سیاست( و در اینجا عرصهء انتخابات) نه تنها با آموزه های روشن دیانت بهایی همخوانی دارد، بلکه می تواند موجبات اشاعهء مفاهیم عالمانهء دیانت بهایی به جامعهء بیرون را نیز فراهم آورد. از این حیث، لازم می نماید تا بهائیان مسالهء مداخله در امور سیاسی و حضور در انتخابات را در "گفتمانی بدیع" مورد بررسی و کنکاش قرار دهند.
منابع و توضیحات:
۱)گولد-جولیوس،کولب-ویلیام ل، فرهنگ علوم اجتماعی،به کوشش محمد جواد زاهدی و دیگران، انتشارات مازیار، سال ۱۳۸۴، صفحهء ۱۰۱
۲)می توان به فصل ۱۰ کتاب جامعه شناسی گیدنز، ترجمهء منوچهر صبوری رجوع نمود تا صحت این مساله روشن گردد.
۳)مبحث انتخابات مقدّماتی بیشتر و پیشتر در آمریکا در جریان است.
۴)توقیعات مبارکه، جلد ۳، صفحهء ۳۰۱
۵)همان منبع، جلد ۱، صفحهء ۱۱۲