سکوت می‌تواند ظلم را نهادینه سازد

حوریوش رحمانی

 

سکوت می‌تواند ظلم را نهادینه سازد

 

این روزها جهانیان شاهد موارد تکان دهنده‌ای از خشونت، ظلم و ستم و نقض آشکار حقوق بشر در ایران هستند، خشونتی که ابعاد موحشش قلب هر انسانی را به درد می آورد و هر بیننده‌ای را دچار آشفتگی فکری و تألمات روحی می‌سازد. از ضرب و شتم مردم بی دفاع و درخون غلطیدن دختران و پسران جوان در خیابان‌ها گرفته تا صحنه‌های وحشیانه دست بسته بزیرافکندن  دستگیرشدگان از ساختمان‌های بلند و به دار آویختن جوانان و نوجوانان در ملاً عام، همه نمایانگر جوّ تکان دهنده حاکمیت وحشت و ارعاب در این سرزمین باستانی است.

 


ملاحظۀ این صحنه‌های دردناک و تکان دهنده در عمق ذهن هر ایرانی ناگزیر این پرسش را مطرح می‌سازد که چرا وطن عزیز ما این چنین در چنگ اهریمن جور و بیداد اسیر گشته و چه شده است که سرزمینی که در جهان باستان پرچمدار حقوق انسان،  مدافع ستمدیدگان وبنیان گذاراولین منشور حقوق بشر در جهان بود در این زمان که بشریّت در اوج پیشرفت است، از نظر مدّنیت و عواطف انسانی به نحو اسفباری رو به قهقرا رفته و به قعرتوّحش، تعّصبات جاهلیه، شقاوت و خشونت سقوط کرده است؟ 

 

لازم به تذکر است که این سئوال که در این برهه از زمان برای همۀ ایرانیان آزاده مطرح شده برای بهائیان این سرزمین سالهاست مطرح می‌باشد و در واقع شاید هر ایرانی بهائی از کودکی با معمای ظلم و خشونت روبرو بوده است. کودکان بهائی از همان آغاز خردسالی با ذهن کودکانۀ خود در می‌یابند که در این جامعه برای آنکه هدف خشونت واقع گردی لزوماً نباید با کسی بر سر جنگ باشی، بلکه فقط کافی است که به گونه‌‌ای دیگر بیاندیشی. آری خشونت علیه دگراندیشان از ناحیۀ مرتجعین و متعّصبین سالهاست که برّنده‌ترین لبۀ تیغش را متوجّه جامعه بهائی نموده است. در واقع صد و شصت سال است بهائیان صرفاً به خاطر باورهای دینی خود از حقوق اولیّه انسانی محروم بوده در معرض سبعانه‌ترین خشونت‌ها قرار دارند. این خشونتی که امروز تنها بخش کوچکی از آن از پرده برون افتاده و توجّه جهانیان را بخود جلب کرده است دیرزمانی است که در این جامعه ریشه دوانده و بهائیان اولین گروهی هستند که ضربات دردناک وخونبارش را با تمام وجود خود تجربه کرده و می‌کنند و این در حالی است که همواره اکثریت جامعه در مقابل این ظلم وبیداد خاموش مانده‌اند.

 

به هموطنان عزیزی که مایلند به ابعاد موحش این خشونت‌ها در تاریخ صد و پنجاه سال اخیر ایران پی برند توصیه می‌شود سری به کتب تاریخی این آئین بزنند تا ملاحظه فرمایند که در زیر آسمان این سرزمین کهن، از روی جهل و تعصّب چه خونهای بیگناهی وحشیانه به بزمین ریخته شده و چه خانمان‌هائی برباد ظلم و بیداد رفته است، مثلاً چگونه هفت نفر اعضای یک خانواده از پدر و مادر سالخورده گرفته تا فرزندان و نوادگان در هرمزک یزد در خانۀ مسکونی خود هدف حملات وحشیانه قرار گرفته در نهایت مظلومیّت از دم تیغ گذشتند و یا  در یزد ضمن کشتار خانواده‌ای، حتّی از قتل طفل شیرخوار شرم نکرده سبعانه آب جوش سماوررا در دهان آن کودک بیگناه گشودند و او را هلاک نمودند. شرح دردآور این جنایات را که در بین وحشی‌ترین قبایل جهان کم تر نظیر دارد و مصداق کامل نسل کشی و جنایت علیه بشریّت است در کتب تاریخی این آئین از جمله تاریخ شهدای یزد به نقل از شاهدان عنیی  و با ذکر نام و نشان قربانیان می‌توان یافت. ناگفته نماند که تاریخ شهدای یزد همان کتابی است که نویسنده فرهیخته ایرانی، جمالزاده در یکی از نوشته‌های خود به اجمال به آن اشاره می‌کند و به عنوان یک ایرانی آزاده از این فجایع اظهار تأسف و تألّم می‌نماید و این از موارد نادری است که یکی از روشنفکران ایرانی از چوب تکفیر دکانداران دین نهراسیده و با شهامت در این مورد اظهار نظر نموده است. 

 

 در تاریخ سی سال اخیر ایران نیز این ظلم و ستم  با همان چهره کریه و خشونت بارخود با شدّت بیشتری ادامه داشته است. کشتار و قلع و قمع اعضای بی دفاع جامعۀ بهائی در همه شهرهای ایران با برنامه ریزی‌های منظم و نشر اکاذیب و اتهّامات دروغین با بیرحمی بیش از پیش دنبال شده است. این کشتارها افراد را از همه اقشار و طبقات جامعه از پیر و جوان و زن و مرد در بر گرفته که در بین آنها پزشک، آموزگار، تاجر، پیشه ور، دانشجو، استاد دانشگاه، زن خاندار، کارمندان اداری، متخصصین فنی و افراد تحصیلکرده در رشته‌‌های گوناگون، کشاورز و مردم روستائی دیده می‌شوند، از اعضای محفل روحانی همدان که با سبعیّت فوق تصوری به قتل رسیدند و اعضای دو دورۀ محفل ملّی ومحافل روحانی محلی گرفته تا کشاورز هشتاد ساله‌ای در قریه منشاد یزد که به جرم جاسوسی برای اسرائیل در نهایت سالخوردگی در مقابل جوخه اعدام قرار گرفت بطوریکه بخاطر خمیدگی قد گلوله‌ای که به قلبش هدف گرفته شده بود به پیشانیش اصابت کرد و این در حالی است که این پیرمرد بیگناه در تمام عمرحتی پای از ده خود بیرون نگذاشته بود و معلوم نیست که چگونه می‌توان تهمت جاسوسی برای اسرائیل را در مورد او توجیه نمود! و یا مونا محمودنژاد، دخترهفده ساله‌ای که همراه با نه نفر زن و دختر بهائی دیگر در شیراز بدار آویخته شد، کسی که قبل از اعدام طناب دار را بوسید و به گردن خود انداخت و بار دیگر ثابت کرد که می‌توان گردن به طناب دار سپرد ولی نمی‌توان در مقابل ظلم و ستم گردن خم کرد. لازم به تذکر است که قبل از اعدام به او و سایر زنان گفته شده بود که اگر دین خود را انکار کنند از اعدام نجات خواهند یافت، ولی آنها همگی مرگ را بر انکار عقیده و تسلیم در مقابل زور ترجیح دادند. 

 

همانطور که اشاره شد ترفند استبدادگران دینی و مخالفان آزاد اندیشی برای سرکوبی بهائیان از دیرزمان این بوده که کوشیده‌اند با انواع اتهامات دروغین بهائیان را منفورترین، ناپاک‌ترین و خائن‌ترین عناصر در نظر عامۀ مردم جلوه دهند تا کسی جرأت نکند به حمایت از آنها برخیزد.  باین ترتیب برای آنکه جنایات غیرانسانی خود را در نزد مردم عوام توجیه نمایند بهائیان را کافر، ملحد، مفسد فی الارض و مخالف با خدا می‌خوانند و ریختن خونشان را مباح بلکه ثواب می‌شمرند و با این اتهامات مردم متعصبّ و ناآگاه را علیه آنها تجهیز نموده به مخالفت وامی‌دارند. ازسوی دیگر برای آنکه طبقه تحصیلکرده تر و یا روشنفکرتر را نیز علیه این جامعه مظلوم تحریک نمایند جاسوسی برای دول خارجی و خیانت به وطن و تهمت‌هائی از این قبیل را عنوان می‌نمایند.  شاید به همین علت بوده که در مقابل اینهمه ظلم و بیدادی که بر بهائیان رفته است تا چندی پیش کمترین صدای اعتراضی از کسی شنیده نشده است، گوئی که بهائیان موجوداتی غیراز انسان بوده یا اصولاً به این آب و خاک تعّلق نداشته‌اند. ولی امروزه که این ترفندهای سرکوبگرانه همه گیر شده و عین همین اتهامات متوجه سایر دگر اندیشان نیز گردیده است مردم بتدریج متوجّه می‌شوند که چگونه سالیان درازجمعی ازهموطنان بیگناهشان ظالمانه قربانی سرکوبگری‌های استبداد دینی شده‌اند.

 

بطوری‌که ملاحظه می‌شود این زورگوئی و بیدادی که با چهره‌ای خشن امروزه گریبان ایران و ایرانی را گرفته پدیدۀ تازه‌ای نیست، بلکه ریشۀ عمیق در تعصّبات جاهلیه، خرافات، تکروی، عدم تحمّل دگر اندیشی، استبداد و انسان ستیزی دارد. در واقع تاریخ آئین بهائی شاهد گویائی است از ابعاد تاریخی این بیعدالتی‌ها، بیعدالتی‌‌هائی که سکوت اکثریت جامعه ایرانی در طی سالیان دراز در رشد و گسترش آن بی تأثیر نبوده است.

 

وقتی افراد جامعه‌ای، حتی طبقه روشنفکر، اندیشمند و اهل قلم در مقابل ظلم آشکاری خاموش می نشینند و لب به اعتراض نمی گشایند، در واقع ناخودآگاهانه به سیاست‌های زورگویانه و سرکوبگر تداوم می بخشند و درخت بیداد را بارور می سازند. البته باید اذعان نمود که جوّ خفقان همواره چنان بوده که حتی نیک اندیشانی هم که سعی کرده‌اند اعتراضی نمایند با چوب تکفیر خاموش شده‌اند. این وضع اسف انگیز باردیگر یادآور شعر معروف برتولت برشت، شاعر و نمایشنامه نویس آلمانی است که می‌گوید:

 

اول به سراغ یهودی‌ها رفتند

من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم

پس از آن به لهستانی‌ها حمله بردند

من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم

آن‌گاه به لیبرال‌ها فشار آوردند

من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم

سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید

کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم

سرانجام به سراغ من آمدند

هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند…

 

آری سکوت می‌تواند ظلم را در جامعه‌ گسترش دهد و حتّی نهادینه سازد. این تجربه‌ای است که برای بسیاری از جوامع به قیمت گزافی حاصل شده است. امّا امروز برای ایرانیان آنچه مایۀ امیدواری و در عین حال مباهات است اینکه نسل جوان ایرانی که خون پاک نیاکان آزاده و نیک‌سرشت در رگهایشان جریان دارد در این زمان دیگر در مقابل زورگوئی و ظلم و بیدادی که ابعادش همۀ جامعه را فرا گرفته سکوت نخواهند کرد و با آزادی خواهی، حق طلبی و انساندوستی در مقام آن هستند تا جامعه‌ای مردم سالار، عدالت پیشه، سربلند و مرفّه بنا نهند.

 

ایرانیان بهائی علیرغم همۀ ستم‌هائی که متحمل شده و می‌شوند هرگز مأیوس و نومید نشده هموارۀ با قلبی سرشار از عشق به ایران و ایرانی چشم امید به آیندۀ شکوهمند این سرزمین مقدّس دوخته‌اند، سرزمینی که حضرت عبدالبهاء در باره آن چنین پیشگوئی فرموده‌اند: 

"ایران به پرتو بخشش خداوند مهربان ترّقی عظیم نماید و جنهالنعیم گردد بلکه امید چنین است که در آینده غبطۀ روی زمین گردد و نفحۀ مشکین ایران خاور و باختر را معطّر نماید." (بهائیان و ایران صفحۀ ۱۲۵)

 

 

 

 

 

 

 

Comments are closed.