حیرت اندر حیرت آمد پدید
تاکنشان
حالیا دیری است که امم مختلفه بر سر موضوعاتی که شاید در ساحت حیّ قدیر ابداً به حساب نیاید به یکدیگر میتازند و کتب مقدّسهء یکدیگر را زیر سؤال میبرند و اعتقادات همدیگر را میکوبند و خدای یکدیگر را زیر سؤال میبرند و پیامبرانی را که جان فدای عالم کردند تا از تفرّق و تشتّت رهایی یابد و به وحدت حقیقی برسد زیر سمّ ستوران خودخواهی و هوای نفسانی خویشتن له و لَوَرده میکنند و عجبا که خویشتن را مؤمن بالله و مقرّب درگاه خدا و جزو بهشتیان نیز محسوب میدارند و دیگران را اهل جهنّم میدانند و جایگاهی مطمئن برای ایشان با ذکر نشانی و میزان سوزندگی آتش آن در مخیّله میپرورند و شاید هیچ ندانند که خداوند هیچیک از بندگانش را که طالب درد و رنج دیگران باشد در زمرهء مقرّبانش راه ندهد و نظر عنایت بدانها نیفکند و هر کس را که به هر نوعی کتاب مقدّسش را، که برای هدایت خلق فرستاده، با اهانت و تحقیر یاد کند، ابداً مشمول بخشش خویش قرار ندهد. جالب است که خداوند رحمن طالب هدایت خلق خویش است و مدّعیان محبّتش طالب ره سپردن آنها به سوی آتش و دوزخ.
طالبان هدایت، که میل دارند رضای الهی را کسب کنند، باید بدانند که حصول رضای الهی، با حمله به این و آن و تخطئه اعتقادات و باورهای دیگران میسّر نیست. بلکه با احترام متقابل حاصل میشود، چه که اصل اساسی وحدت بین بندگان است و از وحدت توان به حقیقت رسید امّا اگر جدال بر سر حقیقت باشد و هر کس حقیقت را از آن خود داند، هرگز وحدت که هدف خداوند است حاصل نخواهد شد.
جالب است که خداوند رحمن در روزی دادن به بندگان نگاه به ایمان ظاهری آنها نکند، امّا عباد متظاهر به ایمان برای خود معیار و میزانی ساختهاند و به وسیلهء آن قصد دارند وجدان انسانها را بیازمایند و امتیازی دهند و بر مبنای امتیاز از روزی برخوردار کنند. مگر داستان حضرت ابراهیم را فراموش کردهاید که پیرمردی را به میهمانی فرا خواند و چون دانست از جمله کافران است او را براند و سپس مورد عتاب خدایش قرار گرفت که هفتاد سال روزیاش دادم و از ایمانش نپرسیدم و تو یک وعده غذا را از او دریغ داشتی.
کسانی که به کتاب خدا ایراد وارد میکنند و بدون تحقیق در عمق موضوع آن را به باد سُخریه میگیرند، آیا مشمول آن کلام حضرت مسیح نیستند که فرمود هر گناهی قابل بخشش است الاّ لعن به روحالقدس. اگر بدون تحقیق و تتبّع به آنچه که به فهم ناقص ما نادرست نمیآید ایراد وارد نماییم، چگونه در درگاه الهی سر بلند خواهیم کرد؟ اگر مسلمانان به کتب بهائیان ایراد گیرند که بهاءالله چنین گفت و چنان کرد و پی به مفهوم حقیقی نبرند و سایر کتب و الواح او را مطالعه ننمایند و مفاهیمی را که در سایر مقاطع نوشته و روشن کنندهء قضیه است درک نکنند، و بهائیان در صدد مقابله بر آیند و بر آیات قرآن ایراد وارد نمایند و به باد سُخریه گیرند و، به قول معروف، دلیل نقضی ارائه نمایند، چه زمان به وحدت حقیقی بین امم خواهیم رسید و مقصود حقیقی از بعث رسل و انزال کتب را در خواهیم یافت و تحقّق خواهیم بخشید؟
نه مسلمانان مأمورند به کتب بهائیان و سایر ادیان حمله کنند و استهزاء نمایند و نه بهائیان مسئولند که در مقام مدافعه از معتقدات خویش به کتب مسلمانان و پیروان سایر ادیان ایرادی وارد نمایند. مگر نه آن که اگر دو نفس در شناخت خداوند و مقام او که آیا ذات غیب منیع لایدرک است و یا تجلّی در مظاهر ظهورش فرماید دچار اختلاف شوند هر دو مردودند؟ مگر نه آن که مقصود از جمیع این مذاکرات و محاورات و مکالمات و مباحثات کشف حقیقت است تا هیچکدام در درگاه الهی روسیاه نشویم؟ پس، از این، به قول نظامیان، تک و پاتک، چه نتیجهای حاصل؟ آیا همه مشمول آن شعر نمیشویم که فرمود، جنگ هفتاد و دو ملت را همه عذر بنه چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند؟
برای پی بردن به رحمانیت خداوند همین بس که به این شعر نگاهی بیفکنیم. سالها پیش این شعر را در مجلّهء چیستا، اردیبهشت ۱۳۶۱ دیدم که در صفحهء ۱۰۶۹ درج شده بود:
بت پرستی سالها گفت ای صنم کمترین عبد و عبید تو منم
حاجتی دارم بده کام مرا چون تو دانی کام و هم نام مرا
سالها بگذشت و حاجت ناروا ای صنم میگفت آن مرد دغا
صبحگاهی ای صنم را ای صمد اشتباهی بر زبان آورد مرد
گفت حق لبّیک ای عبد عزیز شرمسارم از تو من، اشکی مریز
کردم حاجات تو را اینک روا هم نهادم زخمهایت را دوا
آن مَلَک پرسید کای ربّ کریم خود تو میدانی که آن مرد الیم
نام تو از اشتباه آورده است ره به سوی بت پرستی برده است
پس ندا آمد ز ربّ ذوالجلال کای مَلَک ای آخرین حدّ کمال
او نمیدانم منم ربّ رحیم لیک خود دانم که من هستم کریم
حال، کسانی که میل دارند به یکدیگر بتازند و کتابهای یکدیگر را زیر سؤال ببرند و به خیال خود از حق و حقیقت دفاع نمایند، مثال بارز «هر کسی به ظنّ خود شد یار من» هستند و باید بدانند که ارتباط فیمابین خدا و بندگانش جدا از این تفصیلها است. باشد که در صراط واقعی تحقیق و تتبّع قدم برداریم و همه با هم به سوی کوی محبوب راهی پیدا کنیم. روزگاران خوش در این جهان گذرا و جهان جاودان از آنِ همگان باد.