فراموش شدگان

فراموش شدگان

تاکنشان

اینک دیری از آن ایّام می‎گذرد که ۵۴ جوان عاشق و مشتاق، که روز تعطیل هفتگی خود را، با مجوّز شورای اسلامی شهر شیراز، وقف خدمت به محرومان نقاط دورافتاده می‎نمودند و به آموزش آنها می‎پرداختند و خانواده‎های اطفال محروم نیز مشوّق آنها بودند، در یورشی از سوی مسئولین امور، که گویی گروهی جنایتکار را در حین ارتکاب جرم غافلگیر کرده‎اند، بازداشت شده به سرای بندیان برده شدند و بازجویی و سپس محاکمه‎ای شتابزده و صدور حکمی عجولانه به دنبال آن واقع گشت.


سه تن از آنها را عوامل اصلی و برنامه‎ریز این گروه مشتاق تشخیص دادند و به چهار سال حبس محکوم کردند و دیگران را ملزم به شرکت در کلاس‎های ارشادی نمودند و، بعد از استفسار جوانان ملزم به حضور در کلاس، مؤکّداً قول دادند که هیچگونه اهانتی صورت نگیرد و ابداً توهین به مقدّسات انجام نشود. امّا در عمل، کلاسی است موهن، توأم با تحقیر و توهین، بدون آن که معلّم کلاس از ارشاد و دانش و غیرذلک بویی برده باشد. آنقدر هست که معلّم ذی‎فنون در زمینهء تحقیر و توهین، بعد از مدّتی که احساس کرد اهانت‎هایش در قلوب صافی این جوانان تأثیری نمی‎گذارد، به ناظر اطّلاعات گفت که عجیب است که کلامش در اینان اثر ندارد و لذا بیهوده وقت تلف کردن است. امّا، کلاسها ادامه دارد و این گروه، همچنان ملزم به حضورند و اگر حاضر نشوند، بر طول مدّت محکومیتشان افزوده می‎گردد!

امّا سه تن دیگر، هاله روحی، رها ثابت، ساسان تقوا، به چهار سال زندان محکوم شدند و عجبا که بعد از صدور حکم، احدی را در سلول انفرادی و در بازداشت‎گاه تحت‎الحفظ نگه نمی‎دارند، امّا از چه روی، قوانین را زیر پا گذاشته‎اند و اینان را همچنان در سلّول انفرادی خود نگه داشته‎اند، خدای داند و بس. مراجعات مکرّر خانواده‎ها منجر به هیچ نتیجه‎ای نشد و با آن که تحقیقات بعدی نشان داد که اینان ابداً در این آموزش‎ها سخنی از دین خود به میان نیاورده‌اند و خانواده‎های کودکان محروم تحت آموزش اینان از چنین موضوعی ابداً آگاهی نداشته‎اند، امّا کسی که در این پژوهش و اعلان آن دست داشت، آنچنان تهدید شد که الزاماً تحقیق خود را ناتمام گذاشت و آنچه را که به خطّ خود در این باره نگاشته بود، بالمرّه منکر گشت. جالب است که اگر در این میان شخص خوش‎نیت و منصفی نیز پیدا شود که گزارش واقعی بدهد، باید کفّاره بدهد و تهدید شود.

امّا، غرض از تحریر این یادداشت نه ذکر وقایع و تاریخچه است، بلکه جلب انظار اهل عالم است به این که بی‎گناهانی در زاویهء زندانند و حتّی از حقوق زندانیان محروم، امّا نامشان از یادها رفته و ظلمی که بدانها شده از خاطرها زدوده شده است. گویی، هر که مربوط به این مرز و بوم است باید همچنان تحت ظلم و ستم باقی بماند، امّا اگر کسی از ممالک دیگر به این کشور بیاید و گرفتار شود، جمیع قوا بسیج گردند و مسئولین امور را وادار به رهایی او نمایند. هاله، رها و ساسان گویی از یادها زدوده شده‎اند، چه که دیگر نه نامی از آنها به میان می‎آید و نه ذکری از ایشان در گزارشی مطرح می‎گردد.

زمانی شعری را از برای ما می‎خواندند که شاید به نحوی گویای احوال اینان باشد:

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد  در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

شاید کسانی که در آن سوی دریاها، با بهره‎مندی از آزادی کامل، زندگی را می‎گذرانند، حتّی لحظه‎ای به یاد این سه تن نباشند که چسان باید روزها را به شب رسانند و شبها را به روز. شاید آنها که داعیهء دفاع از حقوق بشر را دارند، به هیچ نوعی یاد این سه تن را نخواهند زنده نگه دارند؛ شاید آنها که بر وسادهء حکومت در بلاد اخری تکّیه زده‎اند به مخیّله‎شان نیز خطور نکند که سه جوان، بهترین سالهای عمرشان را، به جرم ناکرده، به دلیل کمک به کودکان نیازمند تعلیم و تربیت، به دلیل سر زدن به سالمندانی که احدی به دیدارشان نمی‏رفت در زاویهء زندان به سر می‏برند. آنها که فکر و ذکرشان حلّ مسائل اقتصادی است تا درآمدشان بالاتر رود، آیا بُوَد که نگاهی نیز به این سه تن داشته باشند و ذکری از آنها به میان آورند یا در سیلاب وقایع دوران ما، آنها را باید جزو فراموش شدگان به حساب آورد و گذاشت تا دوران محکومیت آنها به پایان رسد و آزاد شوند، اگر بشوند. جانتان خوش و دلهاتان آگاه بود.

Comments are closed.