بشارات پیرامون ظهور ادیان بابی و بهائی

پرهام

بشارات

پیرامون

ظهور ادیان بابی و بهائی

قل یا معشر الامراء و العلماء و العرفاء

قد ظهر الیوم الموعود و اتی رب الجنود؛ ان

افرحوا بهذا الفرح الاعظم ثم انصروه بالحکمه

و البیان[۱]. هذا یوم فیه اشرقت الارض بنور ربک و لکن

القوم فی غفله و حجاب[۲]. طوبی از برای کسی که حجاب را خرق

نمود و بانوار آفتاب ظهور منور گشت[۳]. در جمیع کتب قبل، عظمت این

یوم و عظمت ظهور و عظمت آیات و عظمت کلمه و عظمت استقامت و عظمت شأن و

مقام ذکر شده؛ معذلک خلق از او غافل و محتجب. انبیاء لقای این یوم را آمل بودند[۴]. امری که

لم یزل و لایزال مقصود نبیین و غایه رجای مرسلین بوده به اراده مطلقه و مشیت نافذه ظاهر

شده؛ اوست موعودی که جمیع کتب الهی به او بشارت داده معذلک اهل ارض از او

غافل و محجوب مشاهده میشوند[۵]. آفتاب به قد اتی الوهاب ناطق و قمر حول

منظر اکبر طائف. اگر انسان بسمع فوأد توجه نماید از جمیع اشیاء

کلمه مبارکه قد اتی مالک الوری اصغا کند. یوم یوم الله است و

عرف فضل بین عالم متضوع؛ طوبی از برای نفسی

که شبهات و اشارات قوم در این یوم او را

از رحیق مختوم منع ننمود[۶].

“حضرت بهاءالله”


 


فهرست

پیش گفتار ص ۷

مقدمه ص ۱۴

Ø قرآن مجید ص ۱۴

v تأویل، نه تفسیر به رأی ص ۱۴

v تأویل موکول به آخر الزمان ص ۱۵

v تفاوت تفسیر مظاهر ظهور جدید با تفسیر علماء ص ۱۸

Ø احادیث مرویه ص ۲۵

v عدم صداقت راویان در بیان دقیق احادیث و جعل احادیث ص ۲۵

v رمز و راز نهفته در روایات و احادیث ص ۲۷

v وقوع بداء ص ۲۸

بشارت به دو ظهور ص ۳۱

Ø رجعت انبیاء و اصفیاء پیشین در این دو ظهور ص ۳۲

Ø بشارات مذکور در کتب مقدسه بنی اسرائیل و احادیث مرویه به دو ظهور ص ۳۴

Ø بشارات قرآن مجید به دو ظهور ص ۳۷

v اشاره به دو واقعه ص ۳۷

v تثنیه ص ۴۱

v تکرار ص ۴۶

ظهوری که به نام خداوند می آید ص ۴۸

Ø آیات کتب مقدسه انجیل و تورات درباره ظهور خداوند ص ۴۹

Ø آیات قرآن کریم مبتنی بر ظهور و رؤیت خداوند ص ۵۰

Ø نمونه تفاسیر موجود در آثار اسلامی در خصوص ظهور و رؤیت خداوند ص ۵۲

Ø مقصود از ظهور و رؤیت خداوند با استناد به بیانات ائمه اطهار و آثار دیانت بهائی ص ۵۴

Ø ظهور اسم اعظم خداوند ص ۶۸

Ø بلوغ عالم بشری مستلزم ظهوری عظیم و بی سابقه ص ۷۴

مکان ظهور ص ۷۹

Ø ظهور از شرق ص ۷۹

Ø خطه فارس (شیراز) ص ۸۱

Ø آذربایجان ص ۸۹

Ø خراسان ص ۹۴

Ø اصفهان ص ۹۵

Ø شهر ری ص ۹۶

Ø دارالسلام (بغداد) ص ۹۹

Ø اراضی مقدسه (حول مسجد الاقصی- بیت المقدس- عکا) ص ۱۰۴

v اراضی حول مسجد الاقصی (کوه کرمل) ص ۱۰۴

v بیت المقدس ص ۱۰۷

v عکا ( عسقلان ) ص ۱۱۰

Ø کوفه ص ۱۱۵

Ø مکه ص ۱۱۷

زمان ظهور ص ۱۱۹

Ø بشارات مذکور در قرآن مجید و احادیث مرویه به سال ظهور ص ۱۱۹

Ø بشارات شعراء، عرفاء و علماء اسلامی به سال ظهور ص ۱۲۵

Ø ارتباط عدد ۱۰۰۰ و عدد ۱۲۶۰ در اسلام ص ۱۲۹

Ø پیش بینی غربی ها در خصوص رجعت حضرت مسیح ص ۱۲۹

Ø بشارات انبیاء بنی اسرائیل و حضرت زرتشت به سال ظهور ص ۱۳۲

سایر بشارات مربوط به ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله ص ۱۳۶

Ø نام، کنیه و نسب هیاکل مبارک ص ۱۳۶

v حضرت باب ص ۱۳۶

v حضرت بهاءالله ص ۱۳۸

Ø دوران شریعت ص ۱۴۰

Ø جوانی قائم هنگام ظهور ص ۱۴۲

Ø ظهور قائم همزمان با سلطنت پادشاهان ستمگر ص ۱۴۴

Ø اصحاب مبارک قائم موعود ص ۱۴۵

Ø مطابقت قائم با انبیای سلف ص ۱۴۸

Ø مقام قائم موعود ص ۱۵۲

v استمرار ظهور پیامبران آسمانی و ادیان الهی ص ۱۵۶

ü بشارت به استمرار فضل و ظهور فضلی بزرگ از جانب خداوند ص ۱۵۹

ü تجدید دین حنیف ص ۱۶۴

ü داستان آدم و حوا/ تجدید حیات روحانی ص ۱۷۶

Ø امتحان مسلمین در یوم ظهور قائم ص ۱۸۰

Ø عکس العمل علماء و مردم در زمان ظهور قائم ص ۱۸۱

Ø وضعیت دین و دینداران در آخر الزمان ص ۱۸۳

Ø پیشرفت علم در آخر الزمان ص ۱۸۶

منابع و مأخذ ص ۱۹۰

کتاب شناسی ص ۲۰۸


مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید که از انفاس خوشش بوی کسی می آید

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی و فریاد رسی می آید

زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس موسی آنجا به امید قبسی[i] می آید[۷]

(حافظ شیرازی)

ظهور پیامبران الهی در تمامی دوران، همواره، حیاتی جدید و روحی بدیع در کالبد بشریت دمیده و الهام از تعالیم آنان نقش مؤثری در پیشرفت و ترقی تمدن ها ایفا نموده است؛ چنانچه مورخانی منصف چون ویل دورانت نیز نتوانسته اند از ذکر تأثیر شگرف این شموس مشرقه در تحول تمدن مادی بشر چشم پوشی کنند و همواره در مقاطع خاص تاریخ بشری نفوذ و تأثیر عمیق این نفوس مقدسه را یادآوری نموده اند. هرچند بنا به تذکر مولوی، برای باور کردن طلوع خورشید صرفاً باید چشم را متوجه به آن کرد و وجود خورشید، خود اعظم دلیل بر طلوع آن در آسمان ظاهری است؛ برای ایمان به این شموس معنوی نیز صرفاً باید به عظمت ظهور آنان و آیات مبارکه شان و تأثیر و نفوذ این هیاکل قدسیه در شئونات زندگی بشریت نظر کرد، چرا که همین یک دلیل بر عظمت و حقانیت ظهور، دلیلی اعظم و کافی است.

آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب

با این وجود، مظاهر ظهور و پیامبران آسمانی به صرف فضل و عنایت و برای تسهیل هدایت نفوس به ظهور بعد از خود، در آیات و آثار مبارکه شان، خصوصیاتی را خاطر نشان می نمایند تا چنانچه افرادی نیازمند استناد به آن باشند، بی بهره نمانند و باب شبهه و تردید مسدود گردد. به همین جهت گاه به تلویح و گاه به تصریح، نشانه ها و بشاراتی در خصوص ظهور بعد را در آثار مبارکه خود ذکر می فرمایند. با این مقدمه، بشاراتی که در کتب مقدسه ادیان پیشین، روایات و احادیث اسلامی و همچنین از زبان عرفا و شعرا و روشن ضمیران، صریحاً و یا تلویحاً، در خصوص ظهور ادیان بابی و بهائی و طلعالت مقدسه این ادیان آسمانی، مذکور گردیده بسیار زیاد و قابل توجه بوده و به عنوان قرائن ظهور، در خور تأمل و بررسی جویندگان حقیقت می باشد. به عبارتی، تعداد بشارات موجود در آثار ادیان قبل، به دو ظهور بابی و بهایی، قابل قیاس با بشارات ذکر شده در هر یک از کتب مقدسه قبل به دین بعد از خود نمی باشد. خصوصاً بشارات مذکور در آثار اسلامی به این دو ظهور الهی، بقدری زیاد است که عظمت ظهور در این دور نورانی را بیان می دارد، و تطبیق تعداد بسیاری از این بشارات با وقایع این دو ظهور مبارک، نیز دلیلی بر حقانیت ادیان بابی و بهائی می باشد. انطباق این بشارات با دو ظهور مهیمن و عظیم حضرت باب و حضرت بهاءالله در سر فصلهای جداگانه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. لیکن، برای درک بیشتر بشارات موجود در کتاب های آسمانی، مقدمتاً توجه به مطالبی چند در این مقام را ضروری می دانیم.

۱- ظهور پیامبران الهی در ادوار مختلف هیچ گاه مطابق انتظارات مأمول پیروان ادیان صورت نگرفته و همواره این ظهورات خارق اوهام و عقاید باطل پیروان ادیان پیشین بوده است و این خود یکی از دلایلی است که با پیامبر دوران مخالفت می شود؛ چنانچه در آیه ۸۷ سوره بقره می فرماید: “أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَریقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَریقاً تَقْتُلُون‏، یعنی آیا چنین نیست که هر زمان، پیامبرى چیزى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تکبر کردید؛ پس عده‏اى را تکذیب کرده، و جمعى را به قتل رساندید؟!”. ماجرای دعوت پیامبران الهی و اخبار منکران و حق ستیزان در تمامی کتابهای آسمانی مذکور گردیده تا درس و عبرتی برای مؤمنین باشد! به فرموده حضرت امیرالمؤمنین (ع): مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَار[۸]، یعنی چه بسیار است مایه های عبرت آموزی و چه اندک است، عبرت گرفتن!

لذا پیروان ادیان با ظهور پیامبران، همواره، مورد آزمایش و امتحان قرار می گیرند و این سنت لایتغیر الهی در تمامی ظهورات الهی اتفاق افتاده است و تنها پرهیزکاران و تقوی پیشه کنندگان هدایت یافته اند. در احادیث ائمه اطهار، نیز، به امتحانات مسلمین در ارتباط با ظهور موعودشان، قائم آل محمد، اشاره شده: حَتَّى یَذْهَبَ الْکَدِرُ وَ یَبْقَى الصَّفْوُ[۹]، تا آنکه مکدر بگذرد و مصفی بماند. همچنین، حضرت ابی الحسن (ع) در باب حتمی بودن امتحانات الهی و امتحان مسلمین در یوم ظهور قائم، در حدیثی[۱۰]، به آیه ۲ سوره عنکبوت استناد می فرمایند: “أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ. وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ، یعنی آیا مردم چنین پنداشتند، که به صرف اینکه گفتند ما به خدا ایمان آوردیم رهایشان نموده و هیچ امتحانشان نکنند و ما اممی را که پیش از اینان بودند به امتحان و آزمایش در آوردیم تا خدا دروغ گویان را از راستگویان کاملا معلوم کند”[ii].

از سوی دیگر، پیروان ادیان آسمانی همواره منتظر بوده که ظهور موعودشان با آثار و نشانه های خاصی اتفاق افتد، گو آنکه در هیچ دوره ای این نشانه ها و علائم و بشارات مذکور، به صورت ظاهر با ظهور جدید مطابق نبوده تا همه مردم را متفقاً قانع نماید. بنابراین، کشف انطباق بشارات و علائم و نشانه های ظهور بر مدعی ظهور، خود توانایی و شایستگی خاصی را می طلبد که عمدتاً مبتنی بر انصاف، سعه صدر و معرفت تام از دین و آشنایی با هدف و انگیزه پیامبران است. به عبارتی، درک، شناخت و تطبیق آثار دینی و بشارات قبل به حوادث زمان موعود، عموماً، به نحوی است که با جدیت، اهتمام، پی گیری و عشق به درک حقیقت توأم بوده تا صاحب این مقامات از سایرین سبقت گرفته، به نعمای خاص الهی یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ مفتخر شده و به حق واقعی خود که نیل به جزای اعمال در دین حق، که ایمان به ظهور بعد می باشد نائل آید. مؤمنین به ظهور جدید که عمدتاً افرادی صالح و فداکار با روحیه تحقیق و اهتمام به کشف حقیقت می باشند در آستانه شروع تحول جدید دینی به عنوان الگویی برای سایر مردمان جلوه کرده و باعث هدایت طالبان به حق و حقیقت می شوند.

باری، در زمان ظهور حضرت مسیح، یکی از دلایل رد آن حضرت توسط یهودیان به وقوع نپیوستن ظاهری علامات ظهور بود. یهودیان انتظار داشتند که قبل از ظهور موعودشان علائمی ظاهر شود و زمین وسیع تنگ گردد، ماه و خورشید نور ندهند، ستاره های آسمان به زمین سقوط کنند و قبایل روی زمین به نوحه و زاری برخیزند آنگاه موعود آنها در حالی که سوار بر ابر است از آسمان ظاهر شود و هنوز هم منتظرند که آن ظهوری که در تورات ذکر شده با همان علامات واقع گردد؛ در صورتی که هیچ یک از این علامات در زمان ظهور حضرت عیسی به وقوع نپیوست. چنانچه، حتی بزرگترین مورخ معاصر با ظهور حضرت مسیح، ژوزف فلاویوس (Joseph Flavius)، نه تنها متوجه چنین ظهور عظیمی نشد، بلکه حتی نامی از آن حضرت در آثار خود نبرده است.

یهودیان منتظر موعودی بودند که با سلطه و قدرت عظیم ظاهر گشته، بر سریر داود نشسته و تأسیس سلطنت کند؛ لیکن حضرت مسیح را نه سلطنتی، نه لشکری و نه مملکتی بود و ادعا می کرد که پادشاه یهود است. زمانی که آن حضرت را برای محاکمه نزد پیلاطوس بردند، پیلاطوس از حضرتشان پرسید: ” آیا تو پادشاه یهودیان می باشی؟”[۱۱] حضرت مسیح فرمودند که بر خلاف پادشاهی که یهودیان منتظر ظهورش هستند سلطنت آن حضرت، سلطنت روحانی و ابدی می باشد: ” من یک پادشاه دنیوی نیستم. اگر بودم، پیروانم می جنگیدند تا در چنگ سران قوم یهود گرفتار نشوم. پادشاهی من متعلق به این دنیا نیست”[۱۲]. لیکن، سربازان با تمسخر به ادعای پادشاه یهود بودن آن حضرت ” تاجی از خارهای بلند درست کردند و بر سرش گذاشتند، و یک چوب، به نشانه عصای سلطنت، به دست راست او دادند و پیش او تعظیم کردند و با ریشخند می گفتند: درود بر پادشاه یهود! پس از آن، به صورتش آب دهان انداختند و چوب را از دستش گرفته، بر سرش زدند”[۱۳]. سران قوم نیز ایستاده به او می خندیدند و مسخره کنان می گفتند: ” برای دیگران معجزات زیادی انجام داد؛ حال اگر واقعا مسیح و برگزیده خداست، خود را نجات دهد!”[۱۴]. این نوشته را نیز بالای سر او بر صلیب نصب کردند: ” این است عیسی، پادشاه یهود”[۱۵].

در نتیجه، حقیقت معانی اصلیه بشارات، با ظهور حضرت مسیح معلوم و مکشوف گردید.

۲- روش بررسی اعتبار روایات و احادیث در موضوع بشارات با موضوعاتی مانند فقه، احکام و مسائل تاریخی متفاوت است. در مورد موضوعات فقهی باید تنها و تنها به منابع موثق و قابل قبول توجه نمود و اعتمادی به احادیث و روایات ضعیف نیست، اما در مورد بشارات علاوه بر اقوال صحیح و موثق، در مواردی هم احادیث و روایات، هرچند ضعیف، می تواند به عنوان مستندی قابل قبول تلقی شود. زیرا در مباحث تاریخی و فقهی، موضوع روایت و حدیث، مورد توجه و مد نظر است لذا باید حدیث معتبر باشد؛ اما در بشارات نظر منحصراً در یک موضوع یا واقعه خاص و یک حدیث نیست، بلکه بعضی اوقات کلیت بشارات وارده در یک موضوع یا موضوعات مشابه و مرتبط به هم و احادیث مختلفه مد نظر است. در این صورت اخبار و روایات هرچند هم یکایک ضعیف باشند، در اثبات دعوی می توانند مفید واقع گردند. مثلا اگر روایاتی ضعیف، واقعه ای را در زمان ظهور در شهری مانند خراسان بشارت دهند و روایات دیگر، واقعه دیگری را در اصفهان و احادیث دیگر در آذربایجان و به همین طریق در رابطه با اکثر شهرهای ایران روایات بسیار نقل شده باشد و همه این روایات درمورد ظهور قائم باشند، می توان به آن ها در اثبات ظهور قائم از «ایران» استناد نمود. زیرا بر اساس علم آمار و احتمالات عقلا صحیح نمی باشد که روایات زیادی تصادفاً باهم موافق آیند؛ بنابراین کثرت این اخبار که همه وجه مشترک دارند به آنها حالت تواتر می دهد و کلیت موضوع به خاطر کثرت این روایات اثبات می شود. ضمنا باید توجه داشت که تحقق هر یک از وقایع بشارت داده شده در احادیث، دلالت بر صحت آن حدیث دارد.

۳- جمیع پیامبران الهی به دو ظهور پیاپی در آخر الزمان[iii] بشارات داده اند و این دو ظهور مهیمن در هر یک از کتب مقدسه آسمانی به عبارات و بشاراتی مخصوص تبشیر و توصیف گشته اند. لیکن، از آنجا که این دو ظهور پیاپی حقیقتاً یک ظهور می باشند، لذا در بشارات کتب مقدسه و اخبار و احادیث مرویه، بین این دو ظهور، فرق و فصلی واقع نگردیده است.

حضرت عبدالبهاء، یگانه جانشین حضرت بهاءالله و مبین و مفسر آیات الهی، در بیان زیبایی در خصوص وحدت حقیقت این دو ظهور تصریح می فرمایند که حقیقت متجلی در وجود حضرت باب و حضرت بهاءالله، حقیقت واحد، جوهر واحد و کینونت واحدی است؛ بیان آن حضرت در این مقام مناسب حال می باشد:“… ای یاران الهی و حبیبان معنوی به جان و دل گوش کنید و به صریح عبارت این عبد اکتفا نمایید و بقدر خردلی تجاوز منمایید. این است عقیده ثابته راسخه و حقیقت معتقدات واضحه صریحه این عبد و اهل ملکوت ابهی که، جمال مبارک (حضرت بهاءالله) شمس حقیقت ساطع از برج حقیقت و حضرت اعلی (حضرت باب) شمس حقیقت لامع از برج حقیقت، یعنی آن نور حقیقت و مصباح احدیت در این زجاجه رحمانیت و این مشکوه وحدانیت ساطع و لامع ” اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی‏ زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ”[iv] و آن نور حقیقت در وقت واحد و زمان واحد هم در این زجاجه فردانیت ساطع و هم در این مشکاه وحدانیت ظاهر و واضح و لامع. ولی مشکاه مقتبس از زجاج، چه که نور حقیقت در زجاجه رحمانیت ساطع و از زجاج وهاج فائض بر مشکاه چون سراج و مقام مبشری به این برهان محقق می گردد. این مشکاه شمس آفاق است و این زجاج نیر اعظم اشراق، این مشکاه مصباح عالم بالا و این زجاج کوکب ملاء اعلی؛ اینست که با وجود وجودشان در زمان واحد و عصر واحد و تعدد بحسب ظاهر، باز حقیقت واحده بودند و کینونت واحده، جوهر توحید بودند و سازج تفرید، چون در نور نگری نور واحد بود چه که در زجاج و مشکاه هر دو ساطع و چون به هویت نگری تعدد مشاهده شود و زجاج و مشکاه بینی و همچنین این زجاجه رحمانیه و حقیقت شاخصه به درجه ای لطیف و نورانی و شفاف و رحمانی که با نور حقیقت بقسمی تعاکس یافته که حقیقت واحده تحقق نموده و صرف توحید رخ گشوده “ یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ “.

رق الزجاج و رقت الخمر و تعاکسا فتشابه الامر

و کـأنـمـا خـمـر و لا قـدح و کأنما قدح و لا خمر[v]

نورانیت سراج و لطافت زجاج دست بهم داده نور علی نور گشته، این است که می فرماید ایاکم ان تذکروا فیّ آیتین ای آیه اللاهوت و آیه الناسوت و مادون این دو شمس حقیقت کل عباد له و کل بامره یعلمون…”[۱۶].

مقدمه

برای بررسی بشارات ظهور به قرآن شریف و احادیث مرویه استناد می شود؛ لیکن استدلال به آیات قرآنی بدون اتکاء به روایات می تواند موجب تفسیر به رأی و عدول از منهج صواب در تأویل متشابهات شود؛ و استشهاد به روایات بدون تطبیق آنها بر قرآن شریف مجاز نمی باشد، زیرا که ملاک صحت احادیث شریفه انطباق آنها بر آیات کریمه است[۱۷]. بنابراین، پیش از اینکه به بشارات ظهور بپردازیم، ذکر مطالبی چند در خصوص کلام الله مجید و احادیث مرویه ضروری می باشد.

Ø قرآن مجید

v تأویل، نه تفسیر به رأی

احادیثی چند مبنی بر نهی از تفسیر به رأی در روایات اسلامی مذکور گردیده؛ چنانچه از امام علی (ع) روایت شده که آن حضرت فرمودند: ایّاک ان تفسّر القرآن برأیک، حتى تفقهه عن العلماء، از آن بپرهیز که قرآن را به رأى خود تفسیر کنى، پیش از آن که به وسیله عالمان (به حقایق قرآن) آن را فهمیده باشى[۱۸]. در توضیح این حدیث در کتاب ” الحیاه” آمده است: ” منظور از علما، در حدیث امام على «ع»: حتّى تفقهه عن العلماء، کسى جز ائمّه طاهرین «ع»، که عالمان واقعى علم قرآنند، نیست. آنچه گفته شد واقعیّتى است پژوهیده؛ و این خود همان امرى‏ است که پیامبر هادى «ص»، از آن، بیشتر از هر چیز دیگر بر امّت خود مى ‏ترسید. چون بدیهى است که مقصود از کسانى که پیامبر اکرم «ص» مى‏گوید، «دست به تأویل قرآن مى‏زنند، و آیات آن را بر معانیى جز آنچه هست حمل مى‏کنند»، مردم عادى و کاسبان بازار و کشاورزان روستاها نیستند، بلکه مقصود عالمان و محقّقانى هستند که میان مردم شهرت دارند، و پیوسته در کار بحث و تحقیق و تألیف هستند، و واضع و کاربرنده اصطلاحات علمیند و بدینسان پیامبر اکرم «ص»، در این باره پیشگویى کرد، و به وسیله این بیمها و هشدارها که داد فهمانید که مشکل «تأویل قرآن» در میان امّت پیش خواهد آمد”[۱۹]. همچنین، در همان مأخذ آمده است: ” احادیث نیز… در باره تأویل قرآن و «علم تأویل» سخن گفته‏اند، و گفته‏اند که این علم مختص است به اهل آن. بدین گونه خوب روشن مى‏شود که «علم تأویل» غیر از تأویل کردن آیات قرآن و «تفسیر به رأى» است که برخى بدان دست یازیده‏اند. بنابراین، هر گونه تأویل قرآن و تفسیر آیات آسمانى بدین شکل- یعنى تأویل از پیش خود و تفسیر به رأى- از جمله بزرگترین خطاها و گمراهیهاست… به همین دلیل است که پیامبر اکرم «ص» مى‏گوید: ” أکثر ما أخاف على أمّتی من بعدی، رجل یتأوّل القرآن، یضعه على غیر مواضعه‏، بیشترین ترسى که براى امتم پس از خود دارم، از پیدا شدن کسانى است که به تأویل آیات قرآن مى‏پردازند، و آنها را به معناهایى جز آنچه هست مى‏گیرند”[۲۰].

به قول مولانا:[۲۱]

بر هوا تأویل قرآن می کنی پست و کژ شد از تو معنیّ و سنی[vi]

v تأویل موکول به آخرالزمان

در قرآن مجید و احادیث مرویه تصریح گردیده که تأویل آیات قرآن کریم هنوز نیامده و انجام این مهم مخصوص موعود آخر الزمان می باشد، و آن حضرت تأویل آیات قرآنی و معانی اصلیه این کتاب شریف را روشن و معلوم می نماید. در آیه ۳۹ سوره یونس آمده است: ” بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ …، یعنی بلکه تکذیب کردند قرآن را به سبب آنکه احاطه نمی نمایند به علم آن و حال آنکه هنوز تأویل آن نیامده است؛ پیشینیان هم اینچنین تکذیب کردند …”. علامه مجلسی در کتاب “بحارالانوار” از زراره از امام صادق (ع) روایت می کند که آن حضرت فرمود: عَنْ زُرَارَهَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ هَذِهِ الْأُمُورِ الْعِظَامِ مِنَ الرَّجْعَهِ وَ أَشْبَاهِهَا فَقَالَ إِنَّ هَذَا الَّذِی تَسْأَلُونَ عَنْهُ لَمْ یَجِئْ أَوَانُهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُه[۲۲]، یعنی زراره گوید از امام صادق (ع) پرسیدم از امور عظیمه رجعت و امثال آن. آن حضرت فرمود این چیزها که می پرسید هنوز اوقات آن نرسیده است. پس این آیه مبارکه را تلاوت فرمود بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ.

همچنین، در آیات ۵۲ و ۵۳ سوره اعراف آمده است: ” وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۲) هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ …، یعنی و محققا ما برای ایشان کتابی آوردیم که آن را بر اساس علم و دانش تفصیل دادیم برای هدایت و رحمت آن گروه که ایمان می آورند. آیا جز این انتظار دارند که تأویل آن به آنان برسد؟ آن روز فرا رسد کسانی که آن را پیش از این فراموش کرده بودند خواهند گفت: همانا رسولان پروردگارمان حق را برای ما آوردند”. در تفسیر آیه ۵۳ سوره اعراف ” هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ، آیا جز این انتظار دارند که تأویل آن به آنان برسد؟”، در تفسیر قمی” آمده است: فهو من الآیات التی تأویلها بعد تنزیلها، قال ذلک فی القائم ع و یوم القیامه[۲۳]، یعنی پس آیه مذکور از آیاتی است که تأویل آن بعد از نزولش می آید، بگو آن تأویلش در زمان قائم و یوم قیامت می باشد.

و در تفسیر آیه ۳۳ سوره توبه “هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ، یعنی اوست خدایی که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرو فرستاد تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند اگر چه ناخوشایند کافران باشد” از امام صادق (ع) روایت شده است: فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا نَزَلَ تَأْوِیلُهَا بَعْدُ وَ لَا یَنْزِلُ تَأْوِیلُهَا حَتَّى یَخْرُجَ الْقَائِمُ ع فَإِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ ع لَمْ یَبْقَ کَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ لَا مُشْرِکٌ بِالْإِمَامِ إِلَّا کَرِهَ خُرُوجَهُ حَتَّى أَنْ لَوْ کَانَ کَافِراً أَوْ مُشْرِکاً فِی بَطْنِ صَخْرَهٍ لَقَالَتْ یَا مُؤْمِنُ فِی بَطْنِی کَافِرٌ فَاکْسِرْنِی وَ اقْتُلْه[۲۴]‏؛ یعنی به خدا سوگند! هنوز تأویل این آیه نازل نشده است و تا زمان قائم (ع) نیز نازل نخواهد شد. پس زمانی که قائم (ع) به پا خیزد، هیچ کافر و مشرکی نمی ماند مگر آنکه خروج او را ناخوشایند می شمارد.

و همچنین در آیات ۱۶ – ۱۹ سوره قیامت آمده است: ” لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ (۱۶) إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ (۱۷) فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (۱۸) ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ (۱۹)‏، یعنی با شتاب و عجله زبان به قرائت قرآن مگشای. که ما خود قرآن را محفوظ داشته و بر تو فرا خوانیم. پس هرگاه آن را خواندیم از خواندن آن پیروی کن. پس از آن بر ماست که (حقایق) آن را بر تو بیان کنیم”؛ به عبارت دیگر، در آینده بیان و تفسیر این آیات را ما خواهیم فرستاد.

در کتب مقدسه بنی اسرائیل، نیز، انذارات و پیشگوئی هایی به صورت اشارات و تشبیهات بیان گردیده، که تأویل آیات کتب مقدسه و باز شدن ختم رحیق مختوم و وعده تبیین معانی مکنونه مخصوص موعود آخر الزمان می باشد.

” اما تو ای دانیال کلام را مخفی دار و کتاب را تا زمان آخر مهر کن” (دانیال نبی باب ۱۲ آیه ۴).

” او جواب داد که ای دانیال برو زیرا این کلام تا زمان آخر مخفی و مختوم شده است” (دانیال نبی باب ۱۲ آیه ۹).

” و تمامی رویا برای شما مثل کلام طومار مختوم گردیده است” (اشعیا باب ۲۹ آیه ۱۱).

” این چیزها را به مثل ها به شما گفتم لکن ساعتی می آید که دیگر به مثل ها با شما حرف نمی زنم بلکه از پدر به شما آشکارا خبر خواهم داد” (انجیل یوحنا باب ۱۶ آیه ۲۵).

” کلام انبیا را نیز محکمتر داریم … که هیچ نبوت کتاب از تفسیر خود نبی نیست” (رساله دوم پطرس باب ۱ آیات ۱۹ و ۲۰).

” زیرا که نبوت به اراده انسان هرگز آورده نشده بلکه مردمان به روح القدس مجذوب شده از جانب خدا سخن گفتند” (رساله دوم پطرس باب ۱ آیه ۲۱ ).

v تفاوت تفسیر مظاهر ظهور جدید با تفسیر علماء

در تاریخ ادیان اشاراتی یافت می شود مبنی بر آن که، تفاسیر ارائه شده در خصوص شریعت حضرت موسی و صحف انبیاء توسط علمای یهود، مغایر با تفاسیری بود که حضرت عیسی بیان می فرمودند. چنانچه در این خصوص مذکور است: ” آنچه که بیش از هر چیز فریسیان ( از بزرگترین مذاهب یهود) را رنجه می ساخت همانا کمال آزادی عیسی در تفسیر شریعت موسی و صحف انبیاء بود که بدون اعتنا به سنن و احادیث یهود آنها را تأویل و تفسیر می نمود… “[۲۵].

در اخبار و روایات اسلامی نیز شواهدی مبنی بر اختلاف نظر قائم با مسلمین در تفسیر آثار اسلامی به چشم می خورد؛ چنانچه در جلد سیزدهم بحار الانوار، روایت ذیل از فضیل ابن یسار از امام صادق (ع) آمده است:” … قائم (ع) ما در وقتی که قیام می نماید به خلایق مبعوث می شود در حالتی که همه ایشان کتاب خدا را به عقاید باطله خود تاویل می کنند و به عقاید خود به آیات آن حجت و دلیل می آورند[۲۶]. ابن عربی نیز در باب ۳۶۶ فتوحات مکیه، به عدم موافقت احکام مهدی موعود با احکام علمای اسلام اشاره می کند: ” یخالف فی غالب أحکامه مذاهب العلماء”[۲۷].

باری، تفسیر آیات الهی توسط علماء دینی، بر خلاف مضامین اصلی و آنچه مقصود حقیقی الهی است و مصداق یافتن بیان مبارک “یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ” (نساء/ ۴۶) را، ائمه اطهار پیشاپیش اخبار نموده اند؛ چنانچه، حضرت امیرالمؤمنین در خطبه ۱۴۷ نهج البلاغه می فرمایند: ” وَ إِنَّهُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَیْسَ فِیهِ شَیْ‏ءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا أَکْثَرَ مِنَ الْکَذِبِ عَلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَیْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ سِلْعَهٌ أَبْوَرَ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِه”‏[۲۸]. یعنی، هر آینه بزودی پس از من بر شما زمانی خواهد آمد که در آن زمان چیزی مخفی تر از حق نباشد و نه آشکارتر از باطل و نه زیاده از کذب بر خدا و رسول او. و در نزد اهل آن زمان متاعی کساد تر از کتاب نباشد چون براستی تلاوت شود و متاعی از کتاب رواج تر نباشد چون از مواضع خود تحریف یابد.

همچنین، در ” بهشت کافی” در نامه امام باقر علیه السلام به سعد الخیر آمده است: ” … بشناس نظایر آنها را (احبار یهود، و رهبان نصارى) در این امّت؛ کسانى که الفاظ و واژه‏هاى قرآن را بر پا مى‏دارند و حدود و مقرّرات حقیقى آن را تحریف مى‏کنند و بر خلاف ما، به تفسیر و تطبیق آن مى‏پردازند”[۲۹].

باری، تفسیر حقیقی آیات الهی کتب مقدسه بر خلاف تفاسیر ارائه شده توسط علماء دینی، مطابق با بشارات روایت شده، در این دور و ظهور اعظم به وقوع پیوست، و تفاسیر بدیع و دلنشینی از آیات قرآن کریم و کتب مقدسه ادیان پیشین نازل گردید که در نوع خود بی نظیر و زیبنده مقام موعود می باشد. برخی مصداق ها و حقایقی که در آیات متشابه درباره آنها سخن رفته، مانند حشر و نشر، بهشت و جهنم، قیامت، ملائکه، علامات ظهور و … که قابل درک نمی باشند، در آثار حضرت اعلی، حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء تبیین شده است که با مطالعه آنها میتوان بر اصطلاحات انبیاء وقوف یافت و بر فهم کلام الهی نائل آمد.

حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس، فقره پنجم، در خصوص برداشتن مهر از اسرار و رموز کتب مقدسه می فرمایند: لا تحسبن انا نزلنا لکم الاحکام بل فتحنا ختم الرحیق المختوم باصابع القدره و الاقتدار یشهد بذلک ما نزل من قلم الوحی تفکروا یا اولی الافکار، یعنی گمان مبرید که برای شما احکام نازل کردیم، بلکه گشودیم مهر باده ای را که مهر شده بود به انگشتان قدرت و اقتدار الهی. شهادت می دهد به این مسئله آنچه که نازل شده از قلم وحی الهی. تفکر کنید ای صاحبان فکر.

قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

(حافظ شیرازی)

برای مثال، معنای قیامت (روز داوری)، در این ظهور اعظم، مورد تأویل و تفسیر قرار گرفته است؛ چنانکه با استناد به تبیینات طلعات مقدسه ادیان بابی و بهائی که به وحی الهی نازل گردیده و با عنایت به این مطلب که تأویل آیات قرآن مجید با ظهور قائم روشن می شود، قیامت، همانطور که ائمه اطهار نیز صراحتاً در احادیث ذکر کرده اند، چیزی جز قیام و ظهور پیامبران آسمانی نمی باشد؛ مولانا به زیبایی تمام در مثنوی به این حقیقت اشاره می کند:

پس محمد صد قیامت بود نقد زانکه حلّ شد در فنای حلّ و عقد

زاده ثانی است احمد در جهان صد قیامت بود او اندر عیان‏

زو قیامت را همى پرسیده‏اند اى قیامت، تا قیامت راه چند؟

با زبان حال مى‏گفتى بسى که ز محشر حشر را پرسد کسی!‏[۳۰]

باری، در اخبار و روایات اهل بیت یوم ظهور قائم موعود، یوم قیامت نامیده شده؛ چنانچه در ” تفسیر قمی” آمده است: فی قوله اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ قال خروج القائم ع[۳۱]. به عبارتی قیامت چیزی جز ظهور یک شریعت جدید در ادامه شرائع قبل نیست و قیامت شریعت قبل، شریعت بعد بوده و قیامت در عرض عالم می باشد نه در طول عالم.

در حدیثی از مفضل بن عمر از امام صادق (ع) صراحتا روز ظهور قائم موعود روز قیامت دانسته شده است: الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ سَیِّدِیَ الصَّادِقَ ع هَلْ لِلْمَأْمُورِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِیِّ ع مِنْ وَقْتٍ مُوَقَّتٍ یَعْلَمُهُ النَّاسُ فَقَالَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ یُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقْتٍ یَعْلَمُهُ شِیعَتُنَا قُلْتُ یَا سَیِّدِی وَ لِمَ ذَاکَ قَالَ لِأَنَّهُ هُوَ السَّاعَهُ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَى یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَه أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (اعراف/ ۱۸۷) الْآیَهَ وَ هُوَ السَّاعَهُ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَى یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْساها (نازعات/۴۲) وَ قَالَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ (لقمان/۳۴) وَ لَمْ یَقُلْ إِنَّهَا عِنْدَ أَحَدٍ وَ قَالَ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَهَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها الْآیَهَ (محمد/۱۸) وَ قَالَ اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ (قمر/۱) وَ قَالَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ تَکُونُ قَرِیباً– (احزاب/۶۳) یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَهِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ[۳۲] (شوری/۱۸)، خلاصه بیان آنکه مفضل بن عمر می گوید که از حضرت صادق (ع) پرسیدم که آیا برای ظهور حضرت مهدی مأمول منتظر وقتی هست که مردم دانند. آن حضرت فرمود حاشا که خداوند برای ظهور مهدی وقتی مقرر فرماید که شیعه ما آن را بدانند. گفتم یا سیدی سبب این چیست، فرمود زیرا که یوم ظهور همان ساعت قیامت است که خداوند تبارک و تعالی فرموده است: ” درباره قیامت از تو سؤال مى‏کنند، کى فرا مى‏رسد؟! بگو: علمش فقط نزد پروردگار من است؛ و هیچ کس جز او(نمى‏تواند) وقت آن را آشکار سازد؛ در آسمانها و زمین، سنگین است(اعراف/۱۸۷)” و یوم ظهور همان ساعت است که خداوند تبارک و تعالی فرموده است: ” و از تو درباره قیامت مى‏پرسند که در چه زمانى واقع مى‏شود؟ (نازعات/۴۲)”؛ و هم فرموده است: نزد خداوند است علم ساعت و قیامت( لقمان/۳۴)” و نفرموده نزد احدی دیگر هست و هم فرموده: ” آیا آنها جز این انتظارى دارند که قیامت ناگهان فرا رسد، در حالى که هم اکنون نشانه‏هاى آن آمده است (محمد/۱۸)” و الی آخر.

همچنین، در تفسیر آیه ۱۶ سوره شوری ” وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ قَرِیبٌ‏ یعنی، چه می دانى، شاید ساعت (قیام قیامت) نزدیک باشد؟!”، مفضل بن عمر از حضرت صادق (ع) نقل کرده که منظور وقت ظهور قائم است[۳۳]. و ایضاً در تفسیر آیه ۷۵ سوره مریم ” حَتَّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَهَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً یعنى: تا آن زمان که ‏ببینند آنچه را که به آنها وعده کرده بودیم: یا عذاب را و یا ساعت قیامت را! پس به زودى خواهند دانست چه کسى بدترین جاى دارد و نیروى او ضعیف ‏تر است؟” آمده است: ” ابو بصیر از امام ششم نقل کرده که فرمود: «إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ» قیام قائم ماست و آن ساعتى است که پیروان باطل خواهند دید، و عذاب خدا را به دست تواناى قائم آل محمد خواهند چشید”[۳۴].

بدین دلیل است که رسیدگی به حساب خلائق که از اهداف برپایی قیامت (روز داوری) می باشد نیز، به قیام قائم تفسیر شده است؛ چنانچه، در تفسیر آیه: “رَبَّنَا اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ (ابراهیم/۴۱)، یعنی پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا مى‏شود، بیامرز!”، در ” تفسیر جوامع الجامع” طبرسی آمده است: یَقُومُ الْحِسابُ معناه: یثبت، و هو مستعار من قیام القائم[۳۵]، یعنی بر پا شدن حساب، استعاره ای از قیام قائم می باشد.

نکته حائز اهمیت دیگر آنکه، علائمی که در خصوص رجعت ثانی و ظهور مجدد حضرت مسیح در اناجیل مقدسه آمده؛ مانند نزول مصیبتها، ریختن ستارگان، تاریک شدن ماه و خورشید، زلزله الارض، ضیق ارض، نوحه قبائل ارض، نزول ملائکه، آمدن ملائکه در سایه ای از ابر، نزول دخان، رعد و برق، صیحه آسمانی؛ همان علائم به عینه در قرآن مجید در خصوص قیامت مذکور گردیده که روشن است مقصود قیام یکی از پیامبران می باشد. چنانچه، در “ارشاد القلوب” روایتی نقل گردیده که حضرت رسول اکرم (ص) علامات قیامت را به ظهور حضرت عیسی تفسیر نموده اند: ” … فَقَالَ فَأَعْلِمْنَا أَشْرَاطَهَا فَقَالَ لَا تَقُومُ السَّاعَهُ حَتَّى یُقْبَضَ الْعِلْمُ وَ تَکْثُرَ الزَّلَازِلُ وَ تَکْثُرَ الْفِتَنُ وَ یَظْهَرَ الْهَرْجُ وَ الْمَرْجُ وَ تَکْثُرَ فِیکُمُ الْأَهْوَاءُ وَ یُخَرَّبَ الْعَامِرُ وَ یُعْمَرَ الْخَرَابُ وَ یَکُونَ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَهِ الْعَرَبِ وَ تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ تَخْرُجَ الدَّابَّهُ وَ یَظْهَرَ الدَّجَّالُ وَ یَنْتَشِرَ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ یَنْزِلَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ فَهُنَاکَ تَأْتِی رِیحٌ مِنَ جِهَهِ الْیَمَنِ أَلْیَنُ مِنَ الْحَرِیرِ فَلَا تَدَعُ أَحَدا[۳۶]، یعنی سپس آن مرد عرض کرد ما را از علامات قیامت آگاه کن. بعد فرمود، قیامت نیاید تا اینکه دانش مردم زیاد شود، زلزله فراوان گردد: فتنه و آشوب و خونریزى بسیار گردد، هرج و مرج آشکار شود، و هواپرستى در میان شما فراوان گردد، آبادیها ویران، ویرانه‏ها آباد، و در آن وقت در مشرق و مغرب و جزیره العرب زمین فرو رود، آفتاب از مغرب بتابد، جنبندگان بیرون آیند، دجال آشکار شود، یأجوج و مأجوج پراکنده‏ در زمین شوند، عیسى بن مریم از آسمان فرود آید.

حضرت مسیح نیز خود را قیامت و حیات خوانده اند؛ چنانچه در انجیل یوحنا باب ۱۱ آیات ۲۵ – ۲۶ آمده است: عیسی بدو گفت من قیامت و حیات هستم هر که به من ایمان آورد اگر مرده باشد زنده گردد. و هر که زنده بود و به من ایمان آورد تا به ابد نخواهد مرد آیا این را باور میکنی؟

هر که گوید کو قیامت ای صنم خویش بنما که قیامت نک منم[vii]

(جلال الدین محمد مولوی)[۳۷]

مطلب دیگر آنکه، پس از وقوع حوادث و تغییرات مهیب و عظیم قیامت؛ یعنی زمانی که ماه بی نور گردد، خورشید و ماه یک جا جمع شوند و پس از انفطار آسمان و ریزش و پراکندگی کواکب و ستارگان، از هم پاشیدن کوه ها و دیگر علامات قیامت؛ مطابق آیات ذیل، برخی از وقوع قیامت آگاه نشوند!؛ در غفلت غوطه خورده و ایمان نیاورند و فراتر از اینها، یکدیگر را انکار کرده و لعنت می نمایند( این آیات ماهیت قیامت را از آنچه نزد عموم تصور می شود، متفاوت جلوه می دهد!). باری، در آیه ۳۹ سوره مریم آمده است: “وَأنذرِهُم یومَ الحَسرَهِ إذ قُضِی الأمرُ وَهُم فی غَفلَه ٍ وَهُم لَا یومِنُونَ، یعنی آنها را از یوم حسرت (قیامت) آگاه کنید ، زمانی که که امر به انجام رسد ، در حالی که آنها در غفلت فرو رفته اند و ایمان نمی آورند!”. همچنین در دیگر آیات مربوط به قیامت آمده است: أفَأمنُوا أن تَأتِتَهُم غَاشِیهٌ مِّن عَذَابِ اللهِ أو تَأتَیهُمُ الّسَاعَهُ بَغَتهً وَ هُم لاَیشعُرُونَ (یوسف/ ۱۰۷)، یعنی آیا آنها ایمن هستند که عذاب سخت خداوند بر آنها خواهد آمد یا اینکه ساعت (قیامت) بر آنها به طور ناگهانی خواهد آمد و آنها نمی فهمند. هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَهَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (زخرف/۶۶)، یعنی آیا جز این انتظار دارند که قیامت ناگهان به سراغشان آید در حالى که نمى‏فهمند. یومَ القیامه یکفُرُ بَعضُکمُ ببَعضٍ وَیلعَنُ بَعضُکمُ بَعضًا (عنکبوت/۲۵)، یعنی اما در یوم قیامت بعضی دیگر را انکار خواهید کرد و بعضی از شما بعضی را لعنت خواهید نمود.

دقیقا به همین مضمون، در احادیث نیز در خصوص امتحان مسلمین در زمان ظهور قائم از حسن بن علی (ع) روایت شده است: قَالَتْ سَمِعْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ ع یَقُولُ لَا یَکُونُ الْأَمْرُ الَّذِی تَنْتَظِرُونَ حَتَّى یَبْرَأَ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ یَتْفُلَ بَعْضُکُمْ فِی وُجُوهِ بَعْضٍ وَ حَتَّى یَلْعَنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ حَتَّى یُسَمِّیَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً کَذَّابِین[۳۸]، یعنی نخواهد بود امری که شما منتظر آن هستید تا آنوقت که بعضی از شما از بعض دیگر تبری جویند و بعضی در روی بعضی آب دهان اندازند و بعضی بعضی را لعن کنند و بعضی از شما بعضی را دروغگو نامند.

جالب توجه آنکه حضرت مسیح نیز در خصوص رجعت خود در آخر الزمان هشدار می دهند که “روز خداوند چون دزد خواهد آمد” (رساله دوم پطرس، باب سوم، آیه دهم) و کسانی که هشیار نباشند از ظهور او آگاه نگردند. آن حضرت می فرمایند: “بیدار باشید زیرا نمی دانید که در چه وقت صاحب خانه می آید … مبادا ناگهان آمده شما را خفته یابد اما آنچه بشما می گویم به همه میگویم بیدار باشید” (مرقس، آیه ۳۳ باب ۱۳). و در آیه ۳۶ باب ۲۴ انجیل متی می فرماید: شما نیزحاضر باشید زیرا در ساعتی که گمان نبرید پسرانسان می آید.

بنابراین، آیا وقایع مذکور در خصوص قیامت، اتفاقاتی نیست که با ظهور یک دیانت جدید به وقوع می پیوندد؟!

حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب ایقان می فرمایند: ” و معرفت به مبدأ و وصول به او (خداوند) حاصل نمی شود مگر به معرفت و وصول این کینونات مشرقه (پیامبران) از شمس حقیقت. پس، از لقاء این انوار مقدسه لقاءالله حاصل می شود و از علمشان علم الله و از وجهشان وجه الله … لهذا هر نفسی که به این انوار مضیئه ممتنعه و شموس مشرقه لائحه در هر ظهور موفق و فائز شد او به لقاء الله فائز است و در مدینه حیات ابدیه باقیه وارد. و این لقاء میسر نشود برای احدی الا در قیامت که قیام نفس الله است به مظهر کلیه خود و این است معنی قیامت که در کل کتب مسطور و مذکور است و جمیع بشارت داده شده اند به آن یوم [۳۹].

Ø احادیث مرویه

در خصوص ظهور موعود و شواهد و علائم آن روایات بسیاری نقل گردیده است؛ لیکن، با توجه به مطالبی که در مقدمه ذکر شد مشخص گردید که صحت و سقم روایات بسته به وقوع مصداق آنهاست، لذا تحقق بسیاری از این روایات با ظهور ادیان بابی و بهائی، کل دلالت بر صحت آن روایات به عنوان بشارات وارده دارد. اما در خصوص روایاتی که یا به وقوع نپیوسته و یا بعضاً بخش هایی از آن به وقوع پیوسته، مطالبی چند بیان می گردد.

v عدم صداقت راویان در بیان دقیق احادیث و جعل احادیث

راویان احادیث ممکن است در روایت دقیق احادیث صادق نبوده باشند؛ چنانچه از امام صادق علیه السّلام در این خصوص آمده است: ما براى برخى از مردم سخنانى مى‏گوییم، ولى آنها کلام را به گونه‏اى دیگر تأویل کرده، و نتیجه‏اى را که خودشان دوست دارند مى‏گیرند، و حدیث‏ها را آن گونه که سلیقه آنها را تأمین کند روایت مى‏کنند[۴۰].

حضرت علی (ع) نیز در خصوص احادیث مجعول و اخبار گوناگون فرموده اند: ” همانا احادیث در دسترس مردم حق و باطل و راست و دروغ و نسخ کننده و نسخ شده و عام (شامل همه) و خاص (مخصوص بعضی) و محکم ( که معنی آن آشکار) و متشابه ( که معنی آن واضح نیست) و محفوظ (از غلط و اشتباه) و موهوم (از روی وهم و گمان) است…”[۴۱].

همچنین، در آثار اسلامی دلایلی جهت جعل احادیث، من جمله، ” نصرت مذاهب بوسیله طرفداران هر کدام از فرقه ها”[۴۲] و ” متمایل ساختن مردم به دین یا تحکیم دیانت آن ها”[۴۳]، ” اختلافات سیاسی”[۴۴] و ” تأیید حزب و گروه خود، از گروه های سیاسی گرفته تا گروه های مذهبی”[۴۵] ذکر گردیده است.

فی المثل، از جمله شواهد موجود در خصوص جعل حدیث بیانی از امام صادق (ع) می باشد که در کتاب “اختیار معرفه الرجال” شیخ طوسی نقل شده است: ” لا تقلبوا علینا حدیثا الا ما وافق القرآن و السنه او تجدون معه شاهدا من الاحادیث المتقدمه فان المغیره بن سعید لعنه الله دس فی کتب اصحاب ابی احادیث؛ لم یحدّث بها ابی فاتقوا الله و لا تقبلوا علینا ما خالف قول ربنا و سنه نبینا فانا اذا حدثنا قلنا: قال الله عز و جل و قال رسول الله (ص)”[۴۶]، مضمون بیان آنکه سخنان ما را جز آنچه موافق با قرآن و سنت است یا آن سخنی که از احادیث قبلی ما شاهدی بر آن باشد قبول نکنید؛ برای اینکه مغیره سعید از رحمت خدا دور باد در لا به لای کتاب های اصحاب پدرم بیاناتی را اضافه کرد که هرگز پدرم آنها را نگفته بود؛ پس از خدا بترسید و خلاف گفتار خدا و سنت رسول را به ما نسبت ندهید زیرا وقتی ما سخن می گوییم گفتار خدا و پیامبر را برای شما نقل می کنیم.

v رمز و راز نهفته در روایات و احادیث

در روایات تصریح گردیده که در کلام الهی و بشارات ائمه اطهار رمز و راز نهفته است؛ به عبارتی تأکید بر این است که بشارات را به ظاهر نمی توان معنا نمود. علامه طباطبائی در تفسیر المیزان روایت ذیل را از کتاب عیون از حضرت رضا (ع) نقل می کند: ” در اخبار ما نیز مانند قرآن محکم و متشابه هست، باید که شما متشابهات آنرا به محکماتش بر گردانید (متشابه در اصطلاح خلاف محکم است که نتوان معنی منظور را به آسانی استخراج نمود)، و زنهار متشابهات را پیروی مکنید که گمراه می شوید”[۴۷].

همچنین، مفضل بن عمر از امام صادق (ع) روایت می کند که آن حضرت فرمودند: خَبَرٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ عَشَرَهٍ تَرْوِیهِ إِنَّ لِکُلِّ حَقٍّ حَقِیقَهً وَ لِکُلِّ صَوَابٍ نُوراً ثُمَّ قَالَ إِنَّا وَ اللَّهِ لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ مِنْ شِیعَتِنَا فَقِیهاً حَتَّى یُلْحَنَ لَهُ فَیَعْرِفَ اللَّحْن[۴۸]، یعنی یک خبر را بفهمی بهتر است از این که ده خبر را روایت کنی. زیرا که هر حقی را حقیقتی است و هر صوابی را نوری. پس فرمود: قسم بخدا که ما مردی را از شیعه خود فقیه و دانا نمی شماریم جز آن که به رمز و لحن قول به او گفته شود و او بشناسد رمز را.

و در ” بحار الانوار” علامه مجلسی در باب احادیث صعب مستصعب از حضرت ابی جعفر (ع) روایت ذیل نقل شده است: قَالَ حَدِیثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ[۴۹]، مضمون بیان آن که، احادیث ما فهمش دشوار است، بسیار دشوار. آنها را نمی تواند درک کند جز ملائکه مقرب یا پیامبر یا بنده ای که خداوند قلبش را در جهت شایستگی ایمان آزمایش کرده باشد.

همچنین، در احادیث و روایات از ائمه اطهار آمده، کلمه ای که از آنها نقل می شود دارای وجوه متعدده و معانی باطنی بوده و برای آن کلام هفتاد وجه و برای هر وجهی مخرجی می باشد! چنانچه، در کتاب بحار از حضرت ابی عبدالله صادق آل محمد (ع) روایت کرده که فرمودند: “ حَدِیثٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفٍ تَرْوِیهِ وَ لَا یَکُونُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ فَقِیهاً حَتَّى یَعْرِفَ مَعَارِیضَ کَلَامِنَا وَ إِنَّ الْکَلِمَهَ مِنْ کَلَامِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِینَ وَجْهاً لَنَا مِنْ جَمِیعِهَا الْمَخْرَج”[۵۰]، مضمون حدیث شریف این است که امام فرمودند اگر یک حدیث ما را بفهمی بهتر از آن است که هزار حدیث از ما روایت کنی. در میان شیعیان ما کسی فقیه نامیده می شود که اشارات و معانی حقیقی کلام ما اهل بیت را بفهمد و بداند زیرا یک کلمه از کلام ما هفتاد وجه دارد و ما همه آن وجوه را در نظر می گیریم و تکلم می کنیم.

v وقوع بداء

مطلب قابل توجه و حائز اهمیت دیگر آن که، بداء یکی از مسائل حتمیه ایست که در ظهور پیامبران گذشته، حضرت موسی و حضرت مسیح، واقع گردیده است و وقوع بداء در خصوص ظهور قائم نیز، صراحتاً در احادیث ذکر گردیده است؛ به عبارتی، ممکن است که تنها برخی از روایات به وقوع بپیوندند و در مابقی بداء حاصل شود. چنانچه، علامه مجلسی روایتی از حضرت صادق (ع) نقل می کند که آن حضرت می فرمایند که ممکن است در بعضی از وقایع مربوط به ظهور قائم بداء شود و این پدیده را آن قدر در جاهای مختلف تعمیم داده که راوی میگوید من ترسیدم در خود قائم هم بداء حاصل شود و آن حضرت می فرمایند: خیر قائم از میعاد است: مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخَالَنْجِیِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ قَالَ کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا ع فَجَرَى ذِکْرُ السُّفْیَانِیِّ وَ مَا جَاءَ فِی الرِّوَایَهِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ الْمَحْتُومِ، فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: هَلْ یَبْدُو لِلَّهِ فِی الْمَحْتُومِ؟ قَالَ: نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ یَبْدُوَ لِلَّهِ فِی الْقَائِمِ قَال‏: الْقَائِمُ مِنَ الْمِیعَادِ، بیان: لعل للمحتوم معان یمکن البداء فی بعضها و قوله ” من المیعاد” اشاره الی انه لا یمکن البداء فیه لقوله تعالی: ” ان الله لا یخلف المیعاد”[۵۱]، خلاصه بیان آنکه، … ذکر اسم سفیانی شد که در روایات آمده که این علامت از علامتهای محتوم است. من به ابی جعفر گفتم که آیا ممکن است که در امر محتوم بداء شود؟ فرمود: بلی. در ادامه پرسیدم که من می ترسم که در قائم هم بداء شود گفت خیر قائم از میعاد است. چون خداوند فرموده: إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ )آل عمران/۹).

باری، بداء یکی از اصول مسلمه می باشد و روایت ذیل از امام رضا (ع) بیانگر اهمیت این مطلب می باشد که علامه کلینی در ” اصول کافی” آن را بیان می دارد: ” عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع یَقُولُ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً قَطُّ إِلَّا بِتَحْرِیمِ الْخَمْرِ وَ أَنْ یُقِرَّ لِلَّهِ بِالْبَدَاء[۵۲]، یعنی خداوند پیغمبری را مبعوث نفرمود مگر آنکه دو چیز را به او واجب ساخت: یکی آنکه شرب شراب را به امت خود حرام کند و دیگر آنکه بداء را درباره خدا اقرار نماید.

همچنین، برخی روایات از ائمه، تلویحاً اشاره بدین مطلب دارد که اگر در بشارات نارسائی هایی بود نباید مأیوس شد و آن را کذب و نا صحیح پنداشت، چرا که ممکن است برخی از آنها و یا قسمتی از آنها واقع نشود؛ به عبارتی باید به آنچه واقع شد توجه کرد. چنانچه، در کتاب مهدی موعود حدیثی از امام باقر (ع) روایت شده که مربوط به وقوع مسئله بدأ در ظهور حضرت موسی بوده و جای بسی تامل و تعمق می باشد: ” در غیبت نعمانی از فضیل بن یسار روایت نموده که گفت: از حضرت باقر (ع) پرسیدم آیا ظهور صاحب الامر وقت معینی دارد؟ فرمود: آنها که وقت آنرا تعیین می کنند دروغ می گویند ، وقتی حضرت موسی بمیقات پروردگار رفت بمردم گفت: من سی شب از میان شما میروم. ولی موقعی که خداوند ده شب بر آن افزود بنی اسرائیل گفتند موسی خلف وعده کرده و همه گمراه و گوساله پرست شدند. ما نیز هر گاه حدیثی برای شما نقل کردیم و همانطور که گفته ایم واقع شد بگوئید خدا راست گفت و چنانچه مطلبی به شما گفتیم و بعکس ظاهر شد باز هم بگوئید خدا راست گفت تا دو بار اجر ببرید!”[۵۳].

جالب توجه آنکه، راجع به حضرت مسیح نیز مسئله بداء رخ داده است؛ چنانچه، در کتاب “مهدی موعود” آمده است: ” کلینی از ابو بصیر نقل می کند که حضرت صادق (ع) فرمود: خداوند وحی فرستاد برای عمران که من فرزندی نیکو و با برکت بتو موهبت می کنم که کور مادرزاد را شفا دهد و باجازه خدا مرده را زنده گرداند و خدا او را به سوی بنی اسرائیل مبعوث گرداند. عمران هم به زنش حنه که مادر مریم بود خبر داد، وقتی حنه باردار شد باور می داشت که پسر است ولی چون دختر زائید گفت پروردگارا من که دختر زائیدم؟! با اینکه میدانم پسر مثل دختر نیست (مقصودش این بود که دختر پیغمبر نمی شود) خداوند هم فرمود: خدا داناتر است که مادر مریم چه زائید. وقتی خداوند عیسی را به مریم موهبت کرد او همان پسری بود که خداوند به عمران مژده و وعده داده بود بنابراین ما هم هر گاه درباره یکی از مردان خود چیزی گفتیم ممکن است راجع به نوادگان او باشد منکر آن نشوید”[۵۴].

باری، سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلاً(سوره فتح/۲۳). حال آیا وقوع بدأ در خصوص موعود مسلمین نیز امکان پذیر نمی باشد؟

عیاشى از ابن سنان نقل مى‏کند که امام صادق (ع) فرمود: “خداوند آن چه را که بخواهد، مقدم‏ مى‏دارد و آن چه را که بخواهد به تأخیر مى‏اندازد و هر چه را که اراده کند، از لوح تقدیرات مى ‏زداید و آن چه را هم که مشیتش تعلق گیرد، ثابت مى‏دارد و در پیش اوست نسخه اصلى کتاب”[۵۵]. و حدیث ذیل که در ” اصول کافی” از اصبغ بن نباته از حضرت علی (ع) در خصوص ظهور قائم روایت گردیده، فصل الخطاب این گفتار می باشد؛ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ فَإِنَّ لَهُ بَدَاءَاتٍ وَ إِرَادَاتٍ وَ غَایَاتٍ وَ نِهَایَات[۵۶]، یعنی خداوند انجام می دهد آنچه را که می خواهد زیرا که خداوند را بداها و اراده ها در آخرها و نهایت ها می باشد.


بشارت به دو ظهور

در جمیع ادیان آسمانی به دو ظهور بزرگ پیاپی در آخر الزمان بشارت داده شده، که توسط آن دو ظهور موعود، انوار اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض عالم را احاطه نماید؛ بشارت ” وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها[viii] (زمر/۶۹) ” محقق گردد؛ ندای ” یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلى‏ شَیْ‏ءٍ نُکُر[ix] (قمر/۶) به گوش عالمیان رسد؛ وعده الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمن[x] (فرقان/۲۶) در روی زمین محقق گردد؛ و نهایتاً استقرار ملکوت الهی در بسیط زمین تحقق یابد، همان ملکوتی که ادیان سالفه منتظر آن بوده و جمیع تحقق آن را بشارت فرموده اند[xi]؛ کوتاه سخن آنکه، عالم رتبه بلوغ یابد و مرحله جدیدی در تاریخ عالم انسانی شروع گردد.

به اعتقاد بهائیان ظهور اول، ظهور حضرت باب، جهت آماده سازی مردم برای عرفان ظهوری عظیم تر و پیوند ادیان قدیم به ظهور کلی الهی؛ و ظهور دوم ظهور حضرت بهاءالله، موعود کل ادیان که نظمی نوین و مدنیتی روحانی در عالم بشریت تأسیس نمود. به عبارتی، همانطور که یحیی تعمید دهنده پیش از ظهور حضرت مسیح مبعوث شد و خطاب به یهودیان فرمود: “توبه کنید زیرا ملکوت آسمان نزدیک است (انجیل متی، باب ۳، آیه ۲)”، حضرت باب نیز قبل از ظهور کلی الهی و موعود کل ادیان مبعوث شدند تا مردم را برای پذیرش و قبول امر حضرت بهاءالله آماده کنند[xii].

باری، پس از وقوع این دو ظهور عظیم پی در پی، انرژی جدیدی در کالبد انسانی و روح بدیعی در اختراعات و اکتشافات دمیده شد و بشارات کتب مقدس آسمانی و اخبار ائمه طاهرین در خصوص پیشرفت علم در آخر الزمان به وقوع پیوست؛ قوای تفکر بشریت افزوده گردید و دائره علوم و فنون به حد چشمگیری توسعه و ترقی یافت؛ در کائنات اهتزاز جدیدی بوجود آمد، مسیر جهان وارد مرحله جدیدی گردید و تمدن عالم انسانی شاهد جهش های عظیمی در تمامی عرصه ها گردید، و به طور کلی،” بساط نظم کهن بر چیده شد و نظم نوین جایگزین آن شد”.

حضرت عبدالبهاء می فرمایند:” ای دوست، آتشی از ملکوت در قلب عالم در سدره مبارکه مشتعل گشته که شعله اش عنقریب در ارکان عالم بر افروزد و پرتوش آفاق امم را روشن نماید. جمیع علامات ظاهر شده و کل اشارات مشهود گشته و آنچه در کتب و صحف بوده تماماً واضح گردیده…”[۵۷].

Ø رجعت انبیاء و اصفیاء پیشین در این دو ظهور

در بشاراتی چند راجع به ظهور در آخر الزمان، به رجعت ایلیا، حضرت مسیح، امام حسین، ائمه طاهرین و … اشاره رفته است. در دیانت بهائی مفهوم عود و رجعت مورد تفسیر و تبیین قرار گرفته است و با استناد به آثار دیانت بهایی، مقصود از رجعت، رجعت صفاتی و کمالی می باشد نه جسمانی و مادی. برای مثال، مقصود از رجعت حضرت موسی این نیست که اعضاء و عناصر جسمانی آن حضرت ترکیب یافته و آن حضرت با همان ظاهر جسمانی به این دنیا باز گردد، بلکه این شخصیت الهی حضرت موسی است که در هیکل دیگری به نام عیسی مسیح در عالم پدیدار می شود. به همین خاطر است که حضرت مسیح رجعت ایلیا را همان ظهور یحیی تعمید دهنده دانست.

باری، یهودیان برطبق بشارات وارده در تورات منتظر رجعت ایلیا (الیاس) قبل از ظهور حضرت مسیح بودند تا خلق را به قرب ظهور موعود بشارت دهد؛ بنابراین، علمای بنی اسرائیل به آن حضرت اعتراض نمودند که اگر آن حضرت، مسیح موعود می باشند چرا ایلیا رجعت نفرمود تا آنان را به ظهور موعود بشارت دهد. شاگردان حضرت مسیح این مسئله را از آن حضرت مستفسر شدند؛ چنانچه در این خصوص آمده است: ” شاگردانش از او پرسیده، گفتند پس کاتبان چرا می گویند که می باید الیاس اول آید؟ (انجیل متی، باب ۱۷، آیه ۱۰)”. آن حضرت در جواب فرمودند: ” به شما می گویم که الحال الیاس آمده است و او را نشناختند بلکه آنچه خواستند با وی کردند… آن گاه شاگردان دریافتند که در باره یحیی تعمید دهنده بدیشان سخن می گفت (انجیل متی، باب هفدهم، آیات ۱۲ و۱۳)”.

با این تفاسیر، ” مقصود انبیای الهی از رجوع، رجوع ذاتی نیست بلکه رجوع صفاتیست یعنی رجوع مظهر نیست ظهور کمالاتست. در انجیل می فرماید که یحیی بن زکریا حضرت ایلیاست؛ از این بیان مراد رجوع نفس ناطقه و شخصیت حضرت ایلیا در جسد حضرت یحیی نه، بلکه مراد اینست کمالات و صفات حضرت ایلیا در حضرت یحیی جلوه و ظهور نمود”[۵۸].

مستندات بهائی در این خصوص از آثار اسلامی بسیار می باشد. در قرآن کریم آیاتی موجود که صفات و حالات و حتی وقایع و اعمال گذشتگان را به آیندگان نسبت می دهد. مثلا در آیه ۱۸۳ سورهء آل عمران، هنگامی که مخالفان حضرت محمد به ایشان اعتراض می نمودند که ” الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ، یعنی (اینها) همان کسانى هستند که گفتند: خداوند از ما پیمان گرفته که به هیچ پیامبرى ایمان نیاوریم تا (این معجزه را انجام دهد) یک قربانى بیاورد، که آتش‏ آن را بخورد!”؛ در جواب، خطاب به معترضین زمانشان فرمودند: “قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلی‏ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ، یعنی بگو: پیامبرانى پیش از من، براى شما آمدند؛ و دلایل روشن، و آنچه را گفتید آوردند؛ پس چرا آنها را به قتل رساندید اگر راست مى‏گویید؟!”. لذا، حضرت رسول اکرم (ص) کشته شدن پیامبران پیشین توسط مردم زمانشان را، به مردمان هم عصر خویش که قرن ها با آن زمان فاصله دارند نسبت می دهند.

و همچنین در آیه ۸۹ سوره بقره، تعارضاً به اهل زمان فرموده اند: “وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرینَ، یعنی و پیش از این، به خود نوید پیروزى بر کافران مى‏دادند با این همه، هنگامى که این کتاب، و پیامبرى را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او کافر شدند؛ لعنت خدا بر کافران باد!”. در این آیه مقصود از کسی که قبلا او را می شناختند و وقتی ظاهر شد انکارش کردند، حضرت عیسی است که در هیکل حضرت محمد ظهور نمود؛ بنابراین طبق این آیه، مقصود رجعت شخصی است که صفات و کمالات الهی او مجدداً در عالم امکان به ظهور می رسد.

با این تفاسیر، آنچه در ارتباط با مفهوم رجعت مهم می باشد، رجعت صفات و کمالات است؛ به عبارتی ایلیای نبی که مبشر ظهور جدید بوده و اصلاح و آماده سازی مردم جهت ظهور پیامبر بعدی را بر عهده داشته، در ظهورات بعدی نیز رجعتی در هیاکل متعدده خواهد داشت. لذا همچنان که یحیی تعمید دهنده دارای همان صفات ایلیا برای ظهور حضرت مسیح بود؛ حضرت باب نیز دارای چنین کمالات و صفاتی برای ظهور حضرت بهاءالله بوده و راه را برای ظهور جدید الهی مهیا و آماده ساختند.

Ø بشارات مذکور در کتب مقدسه بنی اسرائیل و احادیث مرویه به دو ظهور

در کتاب ملاکی نبی باب چهارم آیه ۵ می فرماید: ” اینک من ایلیای نبی[xiii] را قبل از رسیدن روز عظیم و مهیب خداوند نزد شما خواهم فرستاد و او دل پدران را بسوی پسران و دل پسران را بسوی پدران خواهد برگردانید”. و باز در همان کتاب، باب سوم آیه اول می فرماید: ” اینک من رسول خود را خواهم فرستاد و او طریق را پیش روی من مهیا خواهد ساخت و خداوندی که شما طالب او می باشید ناگهان به هیکل خود خواهد آمد، یعنی آن رسول عهدی که شما از او مسرور می باشید هان او می آید”.

در مکاشفه یوحنا، باب یازدهم، اشاره به دو شاهد و رجعت آنان شده است. در آیات ۳ و ۷ و ۱۱ می فرماید: “و به دو شاهد خود خواهم داد که پلاس در بر کرده و مدت هزار و دویست و شصت روز نبوت نمایند(۳)… و چون شهادت خود را به اتمام رسانند آن وحش که از هاویه برمی آید با ایشان جنگ کرده غلبه خواهد یافت و ایشان را خواهد کشت(۷)… و بعد از سه روز و نیم روح حیات از خدا بدیشان درآمد که بر پایهای خود ایستادند…(۱۱)”.

که مقصود از دو شاهد، حضرت محمد و حضرت علی می باشند چنانچه خداوند در قرآن کریم حضرت محمد را چنین خطاب می فرمایند: إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیرا (احزاب/ ۴۵)، یعنی ما تو را گواه فرستادیم و بشارت‏دهنده و انذارکننده. و مقصود از “وحش” بنی امیه است که ظلمت جهالت آن ها با نورانیت نبوت و ولایت به مبارزه برخاست و دین الله را پایمال نمود. پس از این، به جسد بی جان این دو شاهد روح حیات دمیده شده و دوباره زنده می گردند که اشاره به ظهور قائم/ مهدی (حضرت باب اعظم) و رجعت حسینی/ مسیح (حضرت بهاءالله) دارد.

باری، در آثار اسلامی نیز اشاراتی مربوط به دو ظهور آمده است؛ خروج قائم/ مهدی به عنوان ظهور اول، و رجعت حسینی/ مسیح به عنوان ظهور دوم می باشد.

لذا نمونه احادیثی که در آنها به رجعت حضرت مسیح به عنوان ظهور دوم اشاره شده ذکر می گردد. در کتاب ” إحتجاج” از حضرت رسول اکرم (ص) حدیثی روایت شده که به ظهور حضرت مهدی و رجعت حضرت عیسی، به عنوان دو ظهور پی در پی اشاره می کند: وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی الْمَهْدِیُّ إِذَا خَرَجَ نَزَلَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ع لِنُصْرَتِهِ فَقَدَّمَهُ وَ یُصَلِّی خَلْفَه[۵۹]، مضمون بیان به فارسی، از ذریه من مهدی ظهور می کند و پس از خروج او عیسی برای نصرت او نزول خواهد کرد و او مهدی را جلو می اندازد و در پشت سرش نماز می خواند.

همچنین، شیخ صدوق درکتاب ” کمال الدین” از پیغمبر (ص) روایت نموده که آن حضرت فرمودند: ” … به خدائى که مرا به راستى به مقام پیغمبرى برانگیخته که اگر یک روز از عمر دنیا باقى باشد، خداوند آن روز را چندان طولانى گرداند تا فرزندم مهدى در آن روز ظهور کند. پس عیسى روح اللَّه از آسمان فرود آید و پشت سر او نماز گزارد. و تشرق الارض بنور ربّها و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب‏. زمین، به نور پروردگارش روشن شود و سلطنتش در شرق و غرب عالم گسترش یابد”[۶۰].

و نیز ابن- عباس روایت نموده که پیغمبر (ص) فرمود: “لن تهلک امّه انا فی اوّلها و عیسى فی آخرها و المهدىّ فی وسطها، یعنی امتى که من در اول و عیسى در آخر و مهدى در وسط آنها باشیم، هرگز به هلاکت نمى‏افتند”[۶۱].

مهدی وقت و عیسی دوران هر دو را شهسوار می بینم[۶۲]

( شاه نعمت الله ولی)

همچنین، در برخی احادیث به رجعت امام حسین (ع) به عنوان ظهور دوم اشاره شده است؛ چنانچه در حدیثی جابر جعفی از حضرت باقر علیه السّلام می پرسد: “قائم در عالم خود چقدر مى‏ماند؟ فرمود: نوزده سال. آنگاه «منتصر» یعنى حسین علیه السّلام به دنیا برمی گردد”[۶۳].

و حمران بن اعین از امام باقر نقل کرده است که فرمود: “اول کسى که در رجعت به دنیا برمى‏گردد، همسایه شما حسین علیه السّلام است آن حضرت چندان سلطنت مى‏کند که از پیرى ابروانش روى دیدگانش را مى‏گیرد”[۶۴].

Ø بشارات قرآن مجید به دو ظهور

v اشاره به دو واقعه

در قرآن مجید آیاتی که اشاره به دو واقعه دارند و تلویحاً از دو ظهور سخن می گویند بسیار می باشد. در آیه ۶۸ سوره زمر، به دو ندا/ نفحه اشاره شده است که ندای اول “صعقه” و ندای دوم “حیوه” می باشد: ” وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ، یعنی و در«صور» دمیده مى‏شود، پس همه کسانى که در آسمانها و زمینند مدهوش می شوند، مگر کسانى که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در«صور» دمیده مى‏شود، ناگهان همگى به پا مى‏خیزند”.

به عبارتی، دو ندای عظیم الهی انسان ها را بیدار می کند، ندای اول “صعقه” که باعث صعق من علی الارض و ندای دوم “حیوه” که باعث قیام آنان می شود.

گفت پیغامبر که نفحت های حق اندر این ایام می آرد سبق

گوش و هش دارید این اوقات را در ربایید این چنین نفحات را

نفحه آمد مر شما را دید و رفت هر که را می خواست جان بخشید و رفت

نفحه دیگر رسید آگاه باش تا از این هم وانمانی خواجه تاش[۶۵]

(جلال الدین محمد مولوی)

باری، دمیدن در صور در احادیث به دو ظهور، یعنی خروج قائم و رجعت امام حسین (ع)، تفسیر شده است؛ چنانچه در تفسیر آیه ۱۸ سوره نبأ: ” یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً، یعنی روزى که در«صور» دمیده مى‏شود و شما فوج فوج مى‏آیید “، از حضرت صادق (ع) حدیث ذیل روایت شده است: “بَهَاءُ الدِّینِ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ الْحُسَیْنِیُّ رَوَاهُ بِطَرِیقِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْإِیَادِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَى أَحْمَدَ بْنِ عُقْبَهَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ سُئِلَ عَنِ الرَّجْعَهِ أَ حَقٌّ هِیَ قَالَ نَعَمْ فَقِیلَ لَهُ مَنْ أَوَّلُ مَنْ یَخْرُجُ قَالَ الْحُسَیْنُ یَخْرُجُ عَلَى أَثَرِ الْقَائِمِ ع قُلْتُ وَ مَعَهُ النَّاسُ کُلُّهُمْ قَالَ لَا بَلْ کَمَا ذَکَرَ اللَّهُ تَعَالَى فِی کِتَابِهِ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً «نبأ/ ۱۸» قَوْمٌ بَعْدَ قَوْم”[۶۶]، مضمون بیان آنکه از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدند: آیا رجعت صحیح است؟ فرمود: آرى. گفتند: نخستین کسى که مى‏آید کیست؟ فرمود: حسین علیه السّلام است که بعد از ظهور قائم علیه السّلام مى‏آید. عرض شد آیا همه مردم با او هستند؟ فرمود: نه بلکه چنان است که خدا میفرماید یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً مردمى بعد از مردمى مى‏آیند.

بدین جهت است که ادامه آیه فوق نیز، آیه ۶۹ سوره زمر “وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها، یعنی و زمین بنور پروردگار روشن می شود”، به ظهور قائم تفسیر شده است؛ چنانچه در کتاب “روضه الواعظین و بصیره المتعظین” از امام صادق (ع) در تفسیر آیه فوق نقل شده است: إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِهَا[۶۷]، یعنی وقتی قائم قیام کند، زمین به نور او روشن خواهد شد[xiv].

شبستری در گشن راز می سراید:

بود نور نبی خورشید اعظم گه از موسی پدید و گه ز آدم[۶۸]

بنابراین، نفخ صور در زمان ظهور قائم تحقق یافت و مقصود از نُفِخَ فِی الصُّورِ در بار نخست ندای قائم، حضرت باب است؛ و بار دوم ندای حضرت بهاءالله که باعث حیات و زندگی جدید شد.

مولانا نیز، در مثنوی، بعثت و ندای پیامبر را به دمیدن صور تشبیه کرده که در اثر آن مرده ها زنده می شوند:

خیز دَردَم تو به صُور سهمناک تا هزاران مرده بر روید ز خاک[۶۹]

در قرآن شریف نیز تعبیری مشابه برای ظهور حضرت رسول اکرم (ص) بکار رفته و در مورد کسانی که نمی توانستند حقیقت را درک کنند آمده است: ” یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی‏ آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ (بقره/۱۹)، یعنی دستهایشان را در گوش خود می گذارند تا صداى صاعقه را نشنوند. و خداوند به کافران احاطه دارد”.

خلاصه کلام آنکه، صیحه، صور اسرافیل و ندای جبرئیل که در آیات الهی و روایات آمده، همگی اشاره به ندای پیامبر ظهور جدید می باشد که به وحی الهی و نفحه حیات معنوی، نفوس را زنده می نماید.

و ایضاً از مولانا در دفتر اول مثنوی آمده است:

هین که اسرافیل وقتند اولیا مرده را زایشان حیات است و نما

جان هر یک مرده ای از گور تن بر جهد زآوازشان اندر کفن

گوید این آواز، زآواها جداست زنده کردن کار آواز خداست

ما بمردیم و بکلی کاستیم بانگ حق آمد همه برخاستیم

بانگ حق اندر حجاب و بی حجاب آن دهد کاو داد مریم را ز جیب

مطلق آن آواز، خود از شه بود گر چه از حلقوم عبدالله بود[۷۰]

از دیگر آیات قرآن شریف که اشاره به دو واقعه دارد، آیات ۶ – ۷ سوره نازعات می باشد: ” یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَهُ (نازعات/۶) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَهُ (۷)، یعنی آن روز که زلزله‏هاى وحشتناک همه چیز را به لرزه درمى‏آورد، و به دنبال آن، حادثه دومین‏ رخ مى‏دهد”.

به عبارتی، راجفه و رادفه دقیقا همان نفخ صوری است که دو مرتبه انجام می شود؛ چنانچه، در ” جامع البیان طبری”، در تفسیر این آیه آمده است: ” یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَهُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَهُ یقول: تتبع الآخره الأولى، و الراجفه: النفخه الأولى، و الرادفه: النفخه الآخره”[۷۱].

و ایضاً در همان مأخذ آمده است: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ. حدثنا بشر، قال: ثنا یزید، قال: ثنا سعید، عن قتاده یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَهُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَهُ قال: هما الصیحتان، أما الأولى فتمیت کل شی‏ء بإذن الله، و أما الأخرى فتحیی کل شی‏ء بإذن الله …”[۷۲]، مضمون بیان آنکه، گفت این راجفه و رادفه همان دو صیحه است که اولی باعث موت همه اشیاء می شود و دومی باعث حیات و زندگانی همه اشیاء می شود.

در آیات فوق، راجفه به معنای تخریب و رادفه به معنای سازندگی می باشد و بر طبق این آیات سازندگی بعد از تخریب و بلافاصله بعد از آن صورت می گیرد. بنابراین، دوران بسیار کوتاه دیانت بابی به عنوان دوره انهدام سنن، تقالید، خرافات، تعصبات و عقاید کهنه و آمادگی برای ظهور موعود کل امم، حضرت بهاءالله، بشمار می رود. به عبارتی، حضرت باب تعالیم و احکام سختی[xv] را تشریع فرمودند تا اندیشه های کهنه و پندارهای پوسیده ای را که در اثر تقالید کورکورانه بین مردم بوجود آمده بود، ویران کند و آنها را برای ایجاد نظمی نوین و آئینی بدیع، که با ظهور موعودشان محقق می گردد، آماده کند؛ چرا که انتقال به دوره ای جدید نیاز به تغییرات ریشه ای عظیمی داشت و پیام حضرت بهاء الله برای مردمی که در آن زمان و اجتماع آن دوران می زیستند، بسی زود هنگام و سنگین می بود — پیام آسمانی که سخن از پایان دوران کودکی بشر، دوران ۶۰۰۰ ساله کور آدم، و آغاز دوره ای جدید در تاریخ بشریت دارد و وعود همه انبیاء را تحقق می بخشد؛ تعالیمی که موانع موجود در راه استقرار وحدت عالم انسانی و صلح عمومی بر طرف نماید؛ به تدریج دنیا را به صلح و وحدت رساند و راه را برای ایجاد نظم جهانی مهیا کند[xvi].

v تثنیه

در آیه ای از قرآن کریم، صریحاً، خبر از دو موت و دو حیات می دهد: چنانچه، در آیه ۱۱ سوره غافر می فرمایند: قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى‏ خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ (غافر/۱۱)، یعنی آنها مى‏گویند: «پروردگارا! ما را دو بار میراندى و دو بار زنده کردى؛ اکنون به گناهان خود معترفیم؛ آیا راهى براى خارج شدن وجود دارد؟».

باری، مقصود از موت و حیات، همانا مرده و زنده ایمانی/ روحانی می باشد که با توجه به عکس العمل انسان ها به دو ظهور پیاپی الهی تحقق می پذیرد؛ به عبارتی کسانی که به پیام جدید الهی لبیک گویند زنده روحانی شوند و کسانی که پیام جدید آسمانی را نپذیرند مرده روحانی شوند.

ابو حیان در تفسیر ” بحر المحیط” می نویسد: و لما ذکر أنه ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ (فاطر/۲۲)، قال: وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ: أی هؤلاء، من عدم إصغائهم إلى سماع الحق، بمنزله من هم قد ماتوا فأقاموا فی قبورهم. فکما أن من مات لا یمکن أن یقبل منک قول الحق، فکذلک هؤلاء، لأنهم أموات القلوب[۷۳]، یعنی برابر نیستند زندگان و مردگان. و نیستی تو شنواننده آنان که در قبرهایند. اینان کسانی هستند که به علت نشنیدن ندای حق مانند مردگانند که در قبرهایشان (اجسادشان) ایستاده اند و بدرستی کسی که مرده است ممکن نیست حرف حق را بپذیرد، پس آنان بدرستی که دل مردگانند.

و کاشفی سبزواری در کتاب تفسیرش، ” مواهب علیه”، می نویسد: ” کافران مانند مردگانند از ایشان اجابت نیاید چنانچه از اموات”[۷۴] … ” وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ و برابر نیستند زندگان وَ لَا الْأَمْواتُ و نه مردگان یعنى مومنان را مساوات نیست با کافران … ذکر من فى القبور ترشیح تمثیل کفار است باموات”[۷۵].

بنگرید ای مردگان بی حنوط[xvii] در سیاستگاه شهرستان لوط[۷۶]

(جلال الدین محمد مولوی)

جالب توجه آنکه، در ” تفسیر صافی” در تفسیر آیه ” اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها (حدید/۱۷) یعنی بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده مى‏کند!”، آمده است: فی الإکمال عن الباقر علیه السلام قال یُحییها اللَّه تعالى بالقائم علیه السلام بعد موتها[۷۷]، یعنی زنده می کند (روح حیات می دمد) خداوند متعال بقائم بعد از موت آن ( بعد از کافر شدن اهل زمین). در تأیید این مطلب که در قرآن شریف، مقصود از موت، موت روحانی/ ایمانی می باشد، آیه کلام الله مجید در خصوص حمزه، عموی پیامبر می باشد که حمزه را قبل از ایمان مرده و بعد از ایمان حی و زنده می خواند؛ چنانچه این آیه موجب اعتراض بسیاری شد که حمزه کی مرد و کی زنده شد! در آیه ۱۲۲ سوره انعام خطاب به حمزه آمده است: أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی‏ بِهِ فِی النَّاسِ …، مضمون بیان آنکه کسى که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نورى برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود.

همچنین، در آیات ۸۰ – ۸۱ سوره نمل آمده است: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ (۸۰) وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۸۱) یعنی مسلّماً تو نمى‏توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى، و نمى‏توانى کران را هنگامى که روى برمى‏گردانند و پشت مى‏کنند فراخوانى! و نیز نمى‏توانى کوران را از گمراهیشان برهانى؛ تو فقط میتوانى سخن خود را به گوش کسانى برسانى که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند!

به قول مولانا:

لحنِ داودی به سنگ و کُه رسید گوش آن سنگین دلانش کم شنید[۷۸]

و ایضاً در آیه ۲۹ سوره بقره آمده است: ” کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُون، یعنی ‏چگونه به خداوند کافر مى‏شوید؟! در حالى که شما مردگان بودید، و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مى‏میراند؛ و بار دیگر شما را زنده مى‏کند؛ سپس به سوى او بازگردانده مى‏شوید”.

دیدگاه مفسرین در خصوص این آیه که معتقدند این آیه اثبات وجود خدا برای منکرین است با سیاق آیه مطابق نمی باشد زیرا اگر مقصود این بود که به منکران وجود خدا فهمانده شود که خداوند آنها را آفریده، باید این گونه می فرمود: “کیف تکفرون بالله و کنتم اعداما فاوجدکم؛ یعنی شما عدم بودید و خدا شما را ایجاد کرد”؛ نه آنکه شما مرده بودید و خدا شما را ایجاد کرد. وانگهی این استدلال از نظر منطقی مصادره به مطلوب است یعنی همان ادعا به عنوان دلیل اقامه شده است. اینکه چه کسی ما را خلق کرده است، خداست یا طبیعت، این اصل ادعا است و نمی توان آن را به عنوان دلیل آورد. بنابراین، معنی آیه این است که شما چگونه بعثت و حشر و قیامت این دور را منکرید در حالی که شماها مرده بودید، یعنی مرده روحانی بودید، و خداوند شما را پس از ایمان زنده روحانی کرد. لیکن مجدداً شما با حقیقت و جوهر دین که عاری از هر گونه انحراف و ناخالصی است دور می شوید، به انحطاط می گرایید و در پی آن ظهوری خواهد آمد که حیات بخش شما باشد. پس از آن باز ظهور کلی دیگری است که همه به سوی خدا راجع خواهند شد. بنابراین، به دو قیام و دو حیات و دو رجوع وعده داده شده است.

مفهوم موت و حیات روحانی/ ایمانی در کتب مقدسه انبیای بنی اسرائیل نیز آمده است؛ چنانچه داستان ذیل از حضرت مسیح در انجیل لوقا مذکور است: به دیگری گفت از عقب من بیا، گفت خداوندا اول مرا رخصت ده تا بروم پدر خود را دفن کنم. عیسی ویرا گفت بگذار مردگان مردگان خود را دفن کنند اما تو برو و بملکوت خدا موعظه کن (لوقا باب ۹ آیه ۵۹). همچنین، در آیه ۱ باب دوم افئسیان آمده است: و شما را که در خطایا و گناهان مرده بودید زنده گردانید. و در آیه ۲۳ باب ۵ انجیل یوحنا آمده است: آمین آمین به شما می گویم هر که کلام مرا بشنود و بفرستنده من ایمان آورد حیات جاودانی دارد و در داوری نمی آید بلکه از موت تا به حیات منتقل گشته است.

بیان حضرت بهاءالله در این مقام، مناسب حال می باشد: ” مقصود از صور، صور محمّدی است که بر همه ممکنات دمیده شد و قیامت، قیام آن حضرت بود بر امر الهی. و غافلین که در قبور اجساد مرده بودند همه را به خلعت جدیده ایمانیّه مخلّع فرمود و به حیات تازه بدیعه زنده نمود. این است وقتی که آن جمال احدیّه اراده فرمود که رمزی از اسرار بعث و حشر و جنّت و نار و قیامت اظهار فرماید جبرئیل وحی این آیه آورد: فَسَیُنغِضُونَ إلَیکَ رُؤوسَهُمْ و یَقُولُونَ مَتَی هُوَ قُل عَسَی اَنْ یَکُونَ قَریباً (سوره اسراء/۵۱)، یعنی زود است این گمراهان وادی ضلالت سرهای خود را از روی استهزا حرکت می دهند و می گویند چه زمان خواهد این امور ظاهر شد؟ تو در جواب بگو که شاید اینکه نزدیک باشد … خلاصه معنی آنکه هر عبادی که از روح و نفخه مظاهر قدسیّه در هر ظهور متولّد و زنده شدند بر آنها حکم حیات و بعث و ورود در جنّت محبّت الهیّه می شود و من دون آن حکم غیر آن که موت و غفلت و ورود در نار کفر و غضب الهی است می شود”[۷۹].

باری، در سوره رحمن آیات بسیاری به صورت تثنیه آمده است؛ فی المثل در آیه ۱۷ به پروردگار دو مشرق و دو مغرب[xviii] اشاره می شود که دو ظهور را بشارت داده و اشاره به محل ظهور دو پیامبر می باشد: رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ، یعنی او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است.

در آیاتی دیگر از دو باغ یا جنت سخن می گوید که اشاره به ظهور دو پیامبر بوده و کتاب آنها بهشت آن اقوام می باشد: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ (۴۶)، یعنی و براى کسى که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتى است. ذَواتا أَفْنانٍ (۴۸)، یعنی (آن دو باغ بهشتى) داراى انواع نعمتها و درختان پرطراوت است. وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ (۶۲)، یعنی و پایین تر از آنها، دو باغ بهشتى دیگر است.

آیاتی نیز از دو چشمه جاری در بهشت سخن می گویند، که اشاره به دو چشمه جوشان از بحر معرفت الهی است که بر طبق آیه مبارکه: وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَی (انبیاء/ ۳۰) در زمان آمدن دو ظهور، خلق را حیات می بخشد: فیهِما عَیْنانِ تَجْرِیانِ (۵۰)، یعنی در آنها دو چشمه همیشه جارى است؛ و فیهِما عَیْنانِ نَضَّاخَتانِ (۶۶)، یعنی در آنها دو چشمه جوشنده است.

همچنین، آیه ای از دو دریا سخن می گوید که اشاره به ظهور دو پیامبری است که برای مردمان دریایی از معرفت خواهند آورند: مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ (۱۹)، یعنی دو دریاى مختلف را در کنار هم قرار داد.

آیاتی دیگر از دو نوع میوه صحبت می کند که دو پیامبر تشبیه به شجره الهیه شده اند که دارای مائده های آسمانی می باشند و از جانب حق بر خلق افاضه می شود: فیهِما مِنْ کُلِّ فاکِهَهٍ زَوْجانِ (۵۲)، یعنی در آن دو، از هر میوه‏اى دو نوع وجود دارد.

v تکرار

نوع دیگری از بشارات به دو ظهور به صورت تکرار الفاظ مربوط به قیامت، که همان ظهور قائم می باشد، صورت گرفته است؛ چنانچه، در سوره نباء وقتی صحبت از نباء عظیم می شود، می فرماید که این خبر بزرگ را به زودی می فهمند و باز تکرار می کند که به زودی می فهمند. عَمَّ یَتَساءَلُونَ (۱) عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ (۲) الَّذی هُمْ فیهِ مُخْتَلِفُونَ (۳) کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ (۴) ثُمَّ کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ (۵)، یعنی آنها از چه چیز از یکدیگر سؤال مى‏کنند؟ از خبر بزرگ و پراهمیّت. همان خبرى که پیوسته در آن اختلاف دارند. چنین نیست که آنها فکر مى‏کنند، و بزودى مى‏فهمند. باز هم چنین نیست که آنها مى‏پندارند، و بزودى مى‏فهمند.

در “غیبت نعمانی” از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که آن حضرت فرمودند: ” به خدا سوگند صاحب شما [بر شما] حتما ظهور خواهد کرد، و بیعت هیچ کس را در گردن خود نخواهد داشت. و فرمود: صاحب شما ظاهر نمى‏گردد تا آنگاه که اهل یقین در باره او شکّ کنند و به این آیه تمسّک فرمود: قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ (بگو او خبر بزرگى است و شما از آن رو گردان هستید)”[۸۰].

همچنین، در سوره انفطار، ” یوم الدین ” که اشاره به یوم قیامت و یوم ظهور است به صورت تکرار آمده است: “وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (۱۷) ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (۱۸)، یعنی تو چه مى‏دانى روز دین/ جزا چیست؟ باز چه مى‏دانى روز دین/ جزا چیست؟”.

در روایات یوم الدین به خروج قائم تفسیر شده؛ چنانچه در ” تفسیر صافی” در تفسیر آیه ” وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (معارج/۲۶)، یعنی و آنها که به روز دین ایمان دارند”، آمده است: فی الکافی عن الباقر علیه السلام قال بخروج القائم علیه السلام[۸۱].

در سورهء حجر صحبت ازهفت مکرر شده ” وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانی‏ وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ (۸۷)، یعنى هر آینه آوردیم تو را ۷ تا از ۲ تا و قرآنی بزرگ.”

این آیه در تفاسیر به امور مختلفی تعبیر شده است، از جمله تکرار سوره حمد در دو رکعت اول نمازهای پنجگانه و یا تکرار کلمه رحمان و رحیم در خود سوره حمد و نظائر آن. اما آنچه در آثار دیانت بهایی در این خصوص آمده این که ظهور حضرت اعلی و حضرت بهاءالله دو واقعه عظیمی است که تعداد بسیاری از آیات قرآن کریم، از جمله آیات مربوط به قیامت، در مورد آنها مصداق پیدا کرده است. بنابراین، نام پیامبران این دو ظهور عظیم الهی مناسب ترین تعبیری است که می توان برای تحقق مصداق این عبارت از قرآن کریم در نظر گرفت؛ چرا که نام مبارک این دو مظهر آسمانی، تعداد حروفشان منطبق با عدد هفت می باشد؛ هفتی که دو بار تکرار یافته است. چنانچه اسم مبارک حضرت باب، “علی محمد” و نام مبارک حضرت بهاء الله، “حسین علی” بوده و بشارت سبع المثانی (هفت مکرر) را محقق می سازند.


ظهوری که به نام خداوند می آید

هله، عاشقان بشارت که نماند این جدائی برسد وصال دولت بکند خدا خدائی

در کتب مقدس تورات و انجیل، کثیری از آیات به ظهور رب الجنود، یهوه صبایوت، اب آسمانی و ظهوری که به نام خداوند می آید بشارت داده اند؛ چنانچه آیاتی چند از قرآن مجید به ظهور خداوند و نتیجتاً لقاءالله و رؤیت پروردگار اشاره دارند، که این آیات کل بشارت به ظهور مظهر ذات خداوند و قائم مقام حق و رؤیت تجلیات آن غیب اقدس امنع در عالم امکان می باشد؛ ظهور مظهر امر کلی الهی و پیامبر عظیم الشأنی که موعود منصوص جمیع ادیان الهی بوده و همگی در آثارشان بیان داشته اند که با ظهور این موعود کلی الهی و مربی بزرگ جهانی در آخر الزمان، مساعی آنان اکمال و به ثمر می رسد[xix]. باری، حضرت بهاءالله، همان مربی عظیم آسمانی و موعود کلیه امم و ظهور کلی الهی هستند که همه ادیان و ملل بشارت به ظهورشان داده اند: ” امروز روزی است که ذکر آن در جمیع صحف و کتب و زبر الهی بوده و جمیع نبیّین و مرسلین خلق را از جانب حقّ بدان وعده و بشارت داده‌اند . چنانچه در فرقان که فارق بین حقّ و باطل است میفرماید: أنْ أَخْرجِ القَوْمَ مِنَ الظُّلُماتِ إلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ اللّه و این همان ایّامی است که موسی بذکر آن مأمور شد و عیسی وصف آن را نمود”[۸۲]؛ آن حضرت شامل جمیع فیوضات سابقه هستند به طوری که جمیع ادیان سالفه مانند انهاری که به اقیانوس می ریزند به آن ملحقّ و منتهی خواهند شد[۸۳].

Ø آیات کتب مقدسه انجیل و تورات درباره ظهور خداوند

آیاتی که در کتب مقدسه تورات و انجیل به ظهور خداوند و یوم الله اشاره دارد، ذیلا مرقوم می گردد:

خدا خدا یهوه تکلّم می کند و زمین را از مطلع آفتاب تا به مغربش می خواند از صهیون که کمال زیبایی است خدا تجلّی نموده است. خدای ما می آید و سکوت نخواهد کرد (مزامیر داود مزمور ۵۰ آیات ۱ تا ۳). ای دروازه‌ها، سرهای خود را برافرازید. ای درهای ابدی، برافرازید تا پادشاه جلال داخل شود. این پادشاه جلال کیست ؟ یهوه صبایوت پادشاه جلال اوست (مزامیر داود مزمور ۲۴ آیات ۹ و ۱۰). هنگامی که خداوند صهیون را بنا می نماید در جلال خود ظهور خواهد نمود (مزامیر داوود مزمور ۱۰۲ آیه ۱۶). خدا برای داوری می آید (مزامیر داوود مزمور ۱۹۶ آیه ۱۳). خداوندی که شما طالب او می باشید ناگهان به هیکل خود خواهد آمد (ملاکی باب ۳ آیه ۱). خدا خواهد آمد و امتها را داوری خواهد نمود خدا خواهد آمد و بر تمامی بشر داوری خواهد نمود ( اشعیا باب ۲ آیه ۴ و باب ۶۶ آیه ۱۶). و در آن روزخواهند گفت اینک این خدای ما است که منتظر او بوده ایم و ما را نجات خواهد داد این خداوند است که منتظر او بوده ایم پس ازنجات او مسرور و شادمان خواهیم شد (اشعیا باب ۲۵ آیه ۶ تا ۹). و به صهیون می گوید که خدای تو سلطنت می نماید آوازه دیده بانان تو است که آواز خود را بلند کرده باهم ترنم می نمایند زیرا وقتی که خداوند به صهیون رجعت می کند ایشان معاینه خواهند دید ای خوابهای اورشلیم با آواز بلند باهم ترنم نمائید زیرا خداوند قوم خود را تسلی داده و اورشلیم را فدیه نموده است(اشعیا باب ۵۲ آیه ۷). ای اسرائیل خویشتن را مهیا ساز تا با خدای خود ملاقات نمائی (کتاب عاموس باب ۴ آیه ۱۲). و خدا بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود (زکریا فصل ۱۴ آیه ۹). و آنانی که پیش و پس می رفتند فریاد کنان می گفتند هوشیعانا مبارک باد کسی که بنام خداوند میاید مبارک باد ملکوت پدر ما داوود که می آید باسم خداوند هوشیعانا در اعلی علیین)مرقس باب۱۱ آیه ۹). ای اورشلیم ای اورشلیم که قاتل انبیا و سنگسار کننده مرسلین خود هستی چند کرت خواستم اطفال ترا جمع کنم چنانکه مرغ جوجه های خویش را زیر بالهای خود می گیرد و نخواستید اینک خانه شما برای شما خراب گذاشته می شود و بشما می گویم که مرا دیگرنخواهید دید تا وقتی آید که گوئید مبارکست او که بنام خداوند می آید (لوقا باب ۱۳ آیه ۳۴). منتظر و خواهان رسیدن روز خدا باشید (نامه دوم پطرس فصل ۳ آیه ۱۲). اینک با ابرها می آید و هر چشمی او را خواهد دید من هستم الف و یاء و اول و آخر می گوید آن خداوند خداست که هست و بود و می آید (مکاشفه یوحنا باب ۱ آیه ۷). و من یوحنا شهر مقدس اورشلیم جدید را دیدم که ازجانب خدا از آسمان نازل می شود … آوازی بلند از آسمان شنیدم که می گفت اینک خیمه خدا با آدمیان است و با ایشان ساکن خواهد بود و ایشان قومهای اوخواهند بود و خود خدا با ایشان خدای ایشان خواهد بود (مکاشفه فصل ۲۱ آیه ۱ تا ۴). پیش ازوقت بچیزی حکم نکنید تا خداوند بیاید (رساله اول بقرنتیان باب ۴ آیه ۵). بعد از آن انتهاست وقتی که ملکوت را بخدا و پدر سپارد…خود پسرم هم مطیع خواهد شد… تا آنکه خدا کل در کل باشد (رساله اول بقرنتیان باب ۱۵ آیه ۲۴ تا ۲۸).

Ø آیات قرآن کریم مبتنی بر ظهور و رؤیت خداوند

برخی از آیات قرآن کریم که آمدن و رؤیت خداوند را بیان می دارد مرقوم می گردد:

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فی‏ ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَهُ (بقره/ ۲۱۰) یعنی آیا انتظار دارند که خداوند و فرشتگان، در سایه‏هایى از ابرها به سوى آنان بیایند. وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا (فجر/ ۲۲)، یعنی پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند. هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَهُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتی‏ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی‏ إیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُون (انعام/ ۱۵۸)، آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سراغشان آیند، یا خداوند به سوى آنها بیاید، یا بعضى از آیات پروردگارت؟! اما آن روز که بعضى از آیات پروردگارت تحقّق پذیرد، ایمان ‏آوردن افرادى که قبلاً ایمان نیاورده‏اند، یا در ایمانشان عمل نیکى انجام نداده‏اند، سودى به حالشان نخواهد داشت! بگو: « انتظار بکشید ما هم انتظار مى‏کشیم!». فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ (القمر/ ۵۵)، یعنی در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر! وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ. إِلى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ (قیامه/ ۲۲ و ۲۳)، یعنی در آن روز صورتهایى شاداب و مسرور است و به پروردگارش مى‏نگرد! وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (زمر/ ۶۹) و زمین به نور پروردگارش روشن مى‏شود، و نامه‏هاى اعمال را پیش مى‏نهند و پیامبران و گواهان را حاضر مى‏سازند، و میان آنها به حق داورى مى‏شود و به آنان ستم نخواهد شد! مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (عنکبوت/۵) کسى که امید به لقاء اللَّه دارد زیرا اجلی را که خدا تعیین کرده فرا مى‏رسد؛ و او شنوا و داناست! وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَهً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ (یونس/۴۵) روزى را که آنها را جمع مى‏سازد؛ آن چنان که گویى جز ساعتى از روز، توقّف نکردند؛ به آن مقدار که یکدیگر را بشناسند! مسلّماً آنها که لقاى خداوند را تکذیب کردند، زیان بردند و هدایت نیافتند!

باری، قرآن شریف کتابی آکنده از محکم و متشابه[xx] می باشد و در خصوص آیات مربوط به رؤیت خداوند که از متشابهات است، بین مسلمین اختلاف نظر موجود، و این بحث از دیرباز بین متکلّمان اسلامى مطرح بوده‏ است. علامه مجلسی در جلد دوم بحار الانوار در خاتمه باب نفی الرویه در ذیل عنوان “تذییل” عقاید مختلف مسلمین را در خصوص رؤیت خداوند بیان کرده که مضامینی از آن در اینجا ذکر می گردد: ” امت اسلامی درباره رویت خداوند (لقاءالله) اختلاف نظر دارند و هر کدام سخنی گفته اند. امامیه و معتزله می گویند که دیدن خدا و لقای الهی در دنیا و آخرت ممتنع و محال است، طائفه مشبهه و کرامیه می گویند چون خداوند جسم است دیدن او در مکان و جهت معین جائز است، اشاعره می گویند خداوند جسم نیست که در مکان و جهت معین رؤیت شود … اهل سنت بر وقوع رؤیت در آخرت اجماع دارند[xxi]، ولی معتزله و مرجئه و خوارج منکر هستند … عقیده اهل بیت علیهم السلام آن است که رؤیت و لقای الهی در دنیا و آخرت محال و ممتنع است”[۸۴]. انتهی

Ø نمونه تفاسیر موجود در آثار اسلامی در خصوص ظهور و رؤیت خداوند

چند نمونه از تفاسیری که ظهور و رؤیت پروردگار را ممکن می شمارد، ذکر می گردد.

سیوطی در “در المنثور” در تفسیر آیه ۲۱۰ سوره بقره: “هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فی‏ ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَهُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ، یعنی آیا منتظرند جز این را که بیاید خداوند ایشان را در سایه های ابر با ملائکه و امر منقضی شود و امور بخداوند راجع گردد” بیان می دارد: یأتی الله یوم القیامه فی ظلل من السحاب قد قطعت طاقات‏[۸۵]، یعنی خدا در روز قیامت در سایه ای از ابر که طاقهای آسمان را پاره پاره می کند فرود خواهد آمد[xxii].

و در تفسیر آیه ۲۶ سوره یونس:” لِلَّذینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّهٌ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمْ فیها خالِدُونَ (۲۶)، یعنی کسانى که نیکى کردند، پاداش نیک و افزون بر آن دارند؛ و تاریکى و ذلّت، چهره‏هایشان را نمى‏پوشاند؛ آنها اهل بهشتند، و جاودانه در آن خواهند ماند”؛ در ” تفسیر عاملی”، آمده است: ” فخر: مقصود از زیاده دیدار حقّ است چنانکه در آیت دیگر است وجوه یومئذ ناضره الى ربها ناظره که در این آیه بهره‏ى آن عالم طراوت صورت است و لقاى حق، پس زیادى موعود در آیه همان است که در این آیه گفته شده است، «لى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ»”[۸۶].

و در ” تفسیر قمی” در تفسیر زیاده آمده که مقصود نظر بر وجه پروردگار عز و جل می باشد: ” وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ یعنی الجنه قوله لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ قال النظر إلى وجه الله عز و جل‏”[۸۷].

همچنین ابن ابی حاتم در تفسیر خود، ” تفسیر القرآن العظیم”، روایت ذیل را در تفسیر این آیه آورده است: “… و یدخلنا الجنه قال: فیکشف الحجاب فینظرون إلیه تبارک و تعالى فو الله ما أعطاهم الله شیئا هو أحب إلیهم منه ثم قرأ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَه”[۸۸]. مضمون بیان آنکه، و داخل بهشت می شویم؛ پس حجاب برداشته می شود؛ پس خداوند تبارک و تعالی را نظاره می کنند و قسم به خدا هیچ امری از این (نظاره خدا) برای آنها محبوب تر نخواهد بود.

همچنین، در تفسیر آیات ۲۲ و ۲۳ سوره قیامت: “وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ إِلى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ، یعنی در آن روز صورتهایى شاداب و مسرور است و به پروردگارش مى‏نگرد! “؛ در “در المنثور” سیوطی آمده است: و أخرج ابن عساکر عن أبى موسى سمعت رسول الله صلى الله علیه و سلم یقول إذا کان یوم القیامه مثل لکل قوم ما کانوا یعبدون فی الدنیا و یبقى أهل التوحید فیقال لهم ما تنظرون و قد ذهب الناس فیقولون ان لنا لربا کنا نعبده فی الدنیا لم نره قال و تعرفونه إذا رأیتموه فیقولون نعم فیقال لهم و کیف تعرفونه و لم تروه قالوا انه لا شبیه له قال فیکشف لهم الحجاب فینظرون إلى الله تبارک و تعالى فیخرون له سجدا …[۸۹] انتهی. مضمون به فارسی، از حضرت رسول (ص) آمده است که وقتی روز قیامت بر پا شد هر کسی که در دنیا چیزی را عبادت می کرد عکس و مثال او را در آخرت خواهد دید، تنها اهل توحید بدون مثال باقی می مانند. به آنها گفته میشود منتظر چه چیزی هستید آنان پاسخ می دهند ما خدایی را در دنیا عبادت می کردیم که الان او را نمی بینیم. از آنها پرسیده می شود شما اگر او را ببینید می شناسید. آنها جواب می دهند بله. ازآنها سؤال می شود چگونه او را می شناسید در حالی که او را ندیده اید. پاسخ می دهند چون او هیچ شبیهی ندارد. در این هنگام پرده از روی خدا برداشته می شود و آنان خدا را نظاره می کنند و پس از آن بر خاک افتاده او را سجده می کنند. انتهی

همچنین، در صحیح بخارى روایت ذیل بیان شده است: در روز قیامت به گروهى گفته مى شود؛ منتظر چه هستید؟ مردم همه رفتند مى گویند: منتظر پروردگارمان هستیم، سپس خداوند با صورتى غیر از آن صورتى که نخستین بار او را دیده بودند مى آید و مى گوید: من پروردگار شمایم، گویند: تو پروردگار ما نیستى … و کسى با او جز انبیا سخن نمى گوید[۹۰].

Ø مقصود از ظهور و رؤیت خداوند با استناد به بیانات ائمه اطهار و آثار دیانت بهائی

چنانچه از پیش ذکر شد، اهل بیت (ع) بر این باورند که ظهور و رؤیت خداوند محال است؛ به عبارتی، همانطور که آیات الهی بی شماری به ظهور خداوند و لقاء الله بشارت داده اند، در عین حال عدم رؤیت ذات خداوند در قرآن شریف و بیانات ائمه اطهار تصریح گردیده است.

قرآن شریف صراحتاً می فرماید: لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ[xxiii] (انعام/ ۱۰۳)، یعنی چشمها او را نمى‏بینند”؛ و در ” التوحید للصدوق” روایت ذیل از حضرت علی (ع) آمده است: وَ اللَّهُ هُوَ الْمَسْتُورُ عَنْ دَرْکِ الْأَبْصَارِ الْمَحْجُوبُ عَنِ الْأَوْهَامِ وَ الْخَطَرَات[۹۱]، ‏یعنی و خدا همانست که از دریافتن دیدها مستور و از خیالها و اندیشها محجوب است. همچنین، خداوند به حضرت موسی که تقاضای “رب ارنی” و در خواست رویت ذات حق را کرد، پاسخ “لن ترانی[xxiv] داد.

امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه صراحتاً می فرمایند: لَا تَسْتَلِمُهُ الْمَشَاعِر[۹۲] (حواس به کنه خداوند پی نمی برد)؛ لَا تُدْرِکُهُ الشَّوَاهِدُ وَ لَا تَحْوِیهِ الْمَشَاهِدُ وَ لَا تَرَاهُ النَّوَاظِرُ[۹۳] (مشاعر او را درک نکنند و مکان‏ها او را در برنگیرند و دیدگان او را ننگرند)؛ لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَهِ الْعِیَانِ[۹۴] (دیده‏ها هرگز او را آشکار نمى‏بینند)؛ امْتَنَعَ عَلَى عَیْنِ الْبَصِیر[۹۵] (دیدن او با بینایی چشم محال است)؛ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَهِ کُلِّ صِفَهٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَهِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَهِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَه …‏[۹۶] (کمال توحید اخلاص، و کمال اخلاص، صفتها را از خدا زدودن است، زیرا هر صفتى گواهی مى‏دهد که غیر از موصوف است، و هر موصوفى گواهى مى‏دهد که غیر از صفت است، پس کسى که خداوند را وصف کند قرینی برای او دانسته، و آن که برایش قرینی قرار داد، دوتایش دانسته؛ و با طرح شدن دو خدا، اجزایى براى او تصوّر نموده؛ و با تصّور اجزا براى خدا، او را نشناخته است)؛ مَا وَحَّدَهُ مَنْ کَیَّفَهُ وَ لَا حَقِیقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ وَ لَا إِیَّاهُ عَنَى مَنْ شَبَّهَهُ وَ لَا صَمَدَهُ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ تَوَهَّمَهُ [۹۷] (کسى که کیفیّتى براى خدا قائل شد یگانگى او را انکار کرده، و آن کس که همانندى براى او قرار داد به حقیقت خدا نرسیده است. کسى که خدا را به چیزى تشبیه کرد به مقصد نرسیده است. آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد، خدا را بى نیاز ندانسته است).

همچنین، در اصول کافی، باب ابطال رؤیت، از صفوان بن یحیى روایت شده است: ” ابو قره محدث از من خواست که او را خدمت امام رضا (ع) ببرم، من از آن حضرت اجازه خواستم و به من اجازه داد، ابو قره شرفیاب شد و از آن حضرت سؤالاتى در حلال و حرام و سائر احکام کرد تا رشته سؤال را به توحید کشید و به آن حضرت عرض کرد: به ما روایت رسیده است که خدا شرف دیدار خود و همسخنى خود را میان دو پیغمبر قسمت کرده و سخن را به موسى (ع) داده و شرف دیدار خود را به محمد (ص).

امام رضا (ع) فرمود: پس کى از طرف خدا به همه جن و انس تبلیغ کرده است که: « لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ: دیده‏ها او را درک نکنند (انعام/ ۱۰۳)»؛ « لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً: خدا در علم بشر گنجانیده نشود(طه/ ۱۱۰)»؛ « لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ: نیست به مانند او هیچ چیز (شوری/۱۱) ». آیا خود محمد (ص) نیست؟

گفت: چرا، فرمود: چگونه‏ ممکن است مردى به همه خلق توجه کند و به آنها خبر دهد که از طرف خدا آمده و به دستور خدا آنها را به سوى خدا مى‏خواند و مى‏گوید: دیده‏ها او را درک نکنند؛ او را در علم خود نگنجانند؛ به مانند او چیزى نباشد؛ و سپس بگوید من خودم او را به چشم خود دیده‏ام و او را در علم خود گنجانیده‏ام و او به صورت آدمى است؟ شرم نمى کنید؟”[۹۸].

گذشته از مطالب فوق، در تأیید عدم امکان رؤیت خداوند، از نظر عقلی نیز لازمه رؤیت خداوند، جسم بودن، جهت داشتن، دارای اجزا بودن، مرکب بودن و به طور کلی مادی بودن خداوند و نهایتاً محدود بودن ذات الهی در ظرف زمان و مکان می باشد؛ در این صورت تصور ما از خدا، خدائی محدود و دارای جسم بوده و مخلوقی مثل خود ما خواهد بود[xxv]. در ” التوحید للصدوق” از حضرت باقر (ع) روایت شده است: قَالَ الْبَاقِرُ ع اللَّهُ مَعْنَاهُ الْمَعْبُودُ الَّذِی أَلِهَ الْخَلْقُ عَنْ دَرْکِ مَاهِیَّتِهِ وَ الْإِحَاطَهِ بِکَیْفِیَّتِه‏[۹۹]، یعنی حضرت باقر (ع) فرمود که اللَّه، معنیش معبودیست که خلق از دریافتن ماهیت او و احاطه نمودن بکیفیتش حیران و سرگردان شده‏اند.

و علامه مجلسی نیز از همان حضرت روایت می کند: و فی کلام الإمام أبی جعفر محمد بن علی الباقر ع إشاره إلى هذا المعنى‏ حیث قال کلما میزتموه بأوهامکم فی أدق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود إلیکم[۱۰۰]. مضمون بیان امام باقر (ع) آنکه، آنچه را که در اذهانتان درباره خداوند با دقیق ترین فکر مشخص می کنید او مخلوق و مصنوعی مثل خود شماست و مردود است به خود شما.

روایت ذیل از امام صادق (ع) نیز شایان توجه می باشد: إِیَّاکُمْ وَ التَّفَکُّرَ فِی اللَّهِ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ فِی اللَّهِ لَا یَزِیدُ إِلَّا تَیْهاً لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا یُوصَفُ بِمِقْدَار[۱۰۱]، یعنی حضرت صادق (ع) فرمود که بپرهیزید از اندیشه کردن در خدا زیرا که اندیشه کردن در خدا چیزى را نیفزاید غیر از سرگشتگى؛ بدرستى که خداى عز و جل چنانست که نه دیده‏ها او را دریابد و نه بمقدار و اندازه وصف شود. باری، صریح آثار دیانت بهائی: ” نفوس عالیه و افئده مجرده هر قدر در سماء علم و عرفان طیران نمایند از رتبه ممکن و ما خلق فی انفسهم بانفسهم تجاوز نتوانند نمود”[۱۰۲].

بنابراین، نه می توان آیات بیشمار قرآنی را که دال بر ظهور و رؤیت خداوند می باشد را انکار کرد، نه دیگر آیات قرآنی و بیانات ائمه اطهار را که صراحتاً رؤیت ذات خداوند را مستحیل و محال شمرده اند. آنچه مسلّم است اینکه باید وحدتی بین این مطالب باشد؛ درنتیجه، با استناد به هدایات موجود در بیانات ائمه اطهار در این راستا و با توجه به تأویل و تشریح آیات و متون کتب مقدسه در آثار دیانت بابی و بهائی که به وحی الهی نازل گشته، این تناقضات و اختلافات ظاهری توجیه و تفهیم می شوند.

باری، با عنایت به تفاسیر فوق از ائمه طاهرین و با استناد به آثار دیانت بهائی، رؤیت ذات خداوند مستحیل و محال می باشد؛ به فرموده حضرت بهاءالله: “غیب هویه و ذات احدیه، مقدس از بروز و ظهور و صعود و نزول و دخول و خروج بوده و متعالی است از وصف هر واصفی و ادراک هر مدرکی. لم یزل در ذات خود غیب بوده و هست و لایزال به کینونت خود مستور از ابصار و انظار خواهد بود. لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیر چه میان او و ممکنات، نسبت و ربط و فصل و وصل و یا قرب و بعد و جهت و اشاره به هیچ وجه ممکن نه، زیرا که جمیع من فی السموات و الارض به کلمه امر او موجود شدند و به اراده او که نفس مشیت است از عدم و نیستی بحت بات به عرصه شهود و هستی قدم گذاشتند”[۱۰۳].

بنابراین، آخرین حد عرفان اقرار به عجز از عرفان ذات باری تعالی می باشد؛ چنانچه، از حضرت رسول (ص) در مناجاتی آمده است: ” سُبْحانَک مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک[۱۰۴].

شه دنیا و دین، سلطان لولاک مکرّر گفت ربّى ما عرفناک[۱۰۵]

حضرت بهاءالله می فرمایند: ” صدق لقاء برای نفسی در این مقام صادق نیاید لاجل آنکه این رتبه در غیب ذات محقق است و احدی به آن فائز نشود. السبیل مسدود و الطلب مردود[xxvi]. افئده مقربین به این مقام طیران ننماید[۱۰۶] … اگر جمیع صاحبان عقول و افئده ارادهء معرفت پست ترین خلق او را علی ما هو علیه نمایند جمیع خود را قاصر و عاجز مشاهده نمایند تا چه رسد به معرفت آن آفتاب عز حقیقت و آن ذات غیب منیع لایدرک. عرفان عرفاء و بلوغ بلغاء و وصف فصحاء جمیع به خلق او راجع بوده و خواهد بود. صد هزار موسی در طور طلب به ندای “لن ترانی منصعق و صد هزار روح القدس در سماء قرب از اصغاء کلمه “لن تعرفنی” مضطرب … متعارجان سماء قرب عرفانش جز به سر منزل حیرت نرسیده اند[xxvii] و قاصدان حرم قرب و وصالش جز به وادی عجز و حسرت قدم نگذارده اند”[۱۰۷].

حضرت بهاءالله در سوره الصبر می فرمایند: ” ان الله کان مقدسا عن المجئ و النزول و هو الفرد الصمد الذی احاط علمه کل من فی السموات و الارض و لن یأتی بذاته و لن یعرف بانیته و لن یدرک بصفاته و الذی یأتی هو مظهر نفسه. یعنی بگو خدا برتر از آن است که فرود آید. او فرد است، صمد است، علم او هر آنچه را که در آسمان و زمین جای دارد، فرا گرفته است. به ذات خود هرگز نخواهد آمد. به وجود خود شناخته نخواهد شد و به صفات خود ادراک نخواهد گردید. آنکه می آید مظهر نفس اوست[۱۰۸].

حضرتشان در لوح سلمان می فرمایند: ” سبیل کلّ به ذات قدم مسدود بوده و طریق کلّ مقطوع خواهد بود. و محض فضل و عنایت شموس مشرقه (پیامبران الهی) از افق احدیه را در بین ناس ظاهر فرموده و عرفان این انفس مقدسه را عرفان خود قرار فرموده. من عرفهم فقد عرف الله و من سمع کلماتهم فقد سمع کلمات الله و من اقرّبهم فقد اقر بالله و من اعرض عنهم فقد اعرض عن الله[۱۰۹].

در نتیجه، از آنجا که عرفان و شناسایی ذات الهی ممتنع و محال است، مقرر گردیده که عرفان مظاهر مقدسه الهیه، پیامبران الهی، عین عرفان الله و لقای آن نفوس زکیه عین لقاءالله باشد. این پیامبران آسمانی در عالم خلق، قائم مقام حق بوده و آینه های صافی برای تجلی خداوند در عالم ناسوت می باشند.

حضرت عبدالبهاء می فرمایند: ” حقیقت الوهیت به تصور در نمی آید، لهذا رحمت کلیه الهیه مظاهر مقدسه (پیامبران) را مبعوث فرماید و تجلیات نامتناهیه بر آن مظاهر الهیه اشراق می نماید و آنها را واسطه فیض می نماید. این مظاهر مقدسه که انبیاء هستند مانند مرآتند و حقیقت الوهیت مانند آفتاب که در اشد اشراق بر آنها می تابد”[۱۱۰].

مولانا در دفتر سوم می سراید:

صد هزاران شهر را خشم شهان سرنگون کرده ست ای بد گمرهان[xxviii]

کوه بر خود می شکافد صد شکاف آفتابی چون خراسی در طواف

خشم مردان، خشک گرداند سحاب خشم دل ها کرد عالم ها خراب[۱۱۱]

باری، مبحث رؤیت خداوند، مطابق با استنادات فوق و اصول اعتقادات بهائیان، در حدیثی از امام رضا (ع) [xxix] ، به نحو قاطع و روشنی تبیین گردیده که سید هاشم بحرانى در کتاب ” البرهان فی تفسیر القرآن” آن را روایت نموده است:

قال: حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی، قال: حدثنا علی بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه إبراهیم بن هاشم، عن عبد السلام بن صالح الهروی قال: قلت لعلی بن موسى (علیهما السلام): یا بن رسول الله، ما تقول فی الحدیث الذی یرویه أهل الحدیث: «إن المؤمنین یزورون ربهم فی منازلهم فی الجنه»؟ فقال (علیه السلام): «یا أبا الصلت، إن الله تعالى فضل نبیه (صلى الله علیه و آله) على جمیع خلقه من النبیین و الملائکه، و جعل طاعته طاعته، و مبایعته مبایعته، و زیارته فی الدنیا و الآخره زیارته، فقال عز و جل: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (نساء/۸۰)، و قال: إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (فتح/۱۰)، و قال النبی (صلى الله علیه و آله): من زارنی فی حیاتی أو بعد موتی فقد زار الله تعالى. و درجه النبی (صلى الله علیه و آله) فی الجنه أرفع الدرجات، فمن زاره فی درجته فی الجنه من منزله فقد زار الله تبارک و تعالى».

قال: فقلت له: یا بن رسول الله، فما معنى الخبر الذی رووه أن ثواب لا إله إلا الله النظر إلى وجه الله تعالى؟ فقال (علیه السلام): «یا أبا الصلت، من وصف الله تعالى بوجه کالوجوه فقد کفر، و لکن وجه الله تعالى أنبیاؤه و رسله و حججه (صلوات الله علیهم)، هم الذین بهم یتوجه إلى الله عز و جل و إلى دینه و معرفته، و قد قال الله تعالى: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ (الرحمن/ ۲۶ – ۲۷)، و قال عز و جل: کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ (قصص/۸۸)، فالنظر إلى أنبیاء الله تعالى و رسله و حججه (علیهم السلام) فی درجاتهم ثواب عظیم للمؤمنین یوم القیامه، …»[۱۱۲].

مضمون حدیث به فارسی، حدیث کرد ما را احمد بن زیاد بن جعفر همدانى «ره» گفت که حدیث کرد ما را على بن ابراهیم از پدرش ابراهیم بن هاشم از عبد السلام بن صالح هروى که گفت به حضرت على بن موسى الرضا (ع) عرض کردم که یا ابن رسول اللَّه نظر شما در خصوص حدیثى که اهل حدیث آن را روایت می کنند که ” مؤمنان در بهشت در منزل هایشان خدای خود را زیارت می کنند” چیست؟

حضرت رضا (ع) فرمود: ای ابو الصلت، به جهت فضیلتی که پیامبر بر جمیع خلق دارد، خداى تبارک و تعالى طاعت او را اطاعت خود و متابعت او را متابعت خود و زیارت او را در دنیا و آخرت زیارت خود قرار داد، لذا در قرآن فرموده: به درستی که آنان که با تو بیعت می کنند جز این نیست که با خدا بیعت می کنند، دست خدا بالای دست آنهاست، و خود پیغمبر (ص) فرمود که هر که مرا در این دنیا یا بعد از مرگم زیارت کند به حقیقت که خدای تعالی را زیارت کرده است و درجه پیغمبر در بهشت بالاترین درجات است. پس هر کس در بهشت او را زیارت کند و از منزل خود به سوی درجه آن حضرت رود، به حقیقت خدای تبارک و تعالی را زیارت کرده است.

ابو الصلت می گوید که به آن حضرت عرض کردم که ای پسر رسول خدا معنی این حدیث که روایت میکنند که ثواب لا الله الا الله نظر به وجه پروردگار است چیست؟ حضرت رضا (ع) فرمود: ای ابو الصلت هر کس خدا را به وجه و رویی وصف کند کافر است. لیکن وجه خدا پیغمبران و رسولان و حجتهاى او هستند. آنانند که واسطه توجه به خدا و دین او و معرفت او می شوند. خداوند فرموده همه چیز فانی خواهد شد و تنها وجه پروردگار تو باقی می ماند … پس نظر کردن به پیامبران و رسولان و حجتهای خدا در جایگاهشان در روز قیامت ثواب عظیمی است از برای مؤمنان.

با امعان نظر به حدیث مذکور از امام رضا (ع)، خداوند دارای اولیا و خلفایی است که صفات آنها را به جهت عزت و شرف آنها، صفات خود خوانده و نظر به وجه آنها را نظر به وجه خود نامیده است[xxx]. در نتیجه، تأویل آمدن و رؤیت پروردگار، بشارتی به ظهور حجت و مظهر امر و پیامبر الهی در روی زمین و رؤیت او می باشد؛ بر همین اساس، ائمه اطهار آیات قرآن مجید را که در مورد آمدن خداوند، روشن شدن زمین به نور خداوند، نگاه کردن به خدا می باشد را به ظهور قائم تفسیر نموده اند. بنابراین، این روایات با تفسیر امام رضا (ع) هماهنگ و منطبق بوده و وحدت نظر را نشان می دهد که به برخی از این روایات اشاره می شود.

باری، در تفسیر آیه وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها در ” تفسیر صافی” آمده است: و القمّی عن الصادق علیه السلام فی هذه الآیه قال ربّ الأرض امام الأرض قیل فإذا خرج یکون ما ذا قال اذاً یستغنی الناس عن ضوء الشّمس و نور القمر و یجتزئون بنور الإِمام علیه السلام. و فی ارشاد المفید عنه علیه السلام قال إذا قام قائمنا أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها[۱۱۳]. مضمون بفارسی، در تفسیر قمی از امام صادق آمده است که معنی آیه وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها ( زمین به نور پروردگار روشن خواهد شد) مقصود قیام قائم است. زیرا امام زمین همان پروردگار زمین است که زمین را روشن می کند.

و همچنین در ” ارشاد المفید” از حضرت صادق (ع) آمده است: و فی ارشاد المفید عنه علیه السلام قال إذا قام قائمنا أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها و استغنى العباد عن ضوء الشمس و نور القمر و ذهبت الظلمه وَ وُضِعَ الْکِتابُ للحساب وَ جِی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداء[۱۱۴]، یعنی وقتی قائم قیام کند، زمین به نور خداوند روشن خواهد شد و مردم از نور خورشید و نور ماه بی نیاز می شوند و ظلمت از بین می رود و قائم کتاب را برای حساب وضع می کند و پیامبران و گواهان را حاضر می سازد.

و ایضا در تفسیر آیه ” وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها (زمر/۶۹)، یعنی و زمین(در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى‏ شود”، در کتاب “الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد”[۱۱۵] شیخ مفید و همچنین در “إعلام الورى بأعلام الهدى”[۱۱۶] شیخ طبرسی، از مفضل بن عمر از حضرت صادق آمده: … إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها. انتهی‏ یعنی وقتی قائم قیام کند زمین بنور پروردگارش روشن می شود.

همچنین، در کتاب “أنوار العرفان فی تفسیر القرآن” در تفسیر آیه هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ و آیه وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا که از آمدن خداوند خبر داده، بیان می دارد که این آیه طبق روایت ائمه طاهرین بسه روز تفسیر گردیده: روز رستاخیز، روز رجعت، روز ظهور امام دوازدهم علیه السّلام”[۱۱۷].

و در تفسیر آیه ۱۵۸ سوره انعام: ” هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَهُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ[xxxi] … ، یعنی آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سراغشان آیند، یا خداوند(خودش) به سوى آنها بیاید، یا بعضى از آیات پروردگارت؟! “، در ” تفسیر صافی” آمده است: و فی الإکمال عنه علیه السلام فی هذه الآیه یعنی خروج القائم المنتظر[۱۱۸]، یعنی این آیه به خروج قائم منتظر تفسیر شده است.

و همچنین، در تفسیر آیه ۲۱۰ سوره بقره در ” تفسیر صافی” آمده است، که مقصود از نزول پروردگار در سایه ای از ابر ” یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فی‏ ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ” نزول قائم در پشت کوفه است: و العیاشی عنه‏ (الباقر) علیه السلام قال کأنی بقائم اهل بیتی … قال انه نازل فی قباب من نور حین ینزل بظهر الکوفه[۱۱۹]. انتهی

با عنایت به این حقائق می باشد که در احادیث مذکور گردیده که همانطور که شما با چشمانتان به ماه در شب چهارده می نگرید در روز قیامت نیز همانگونه به خداوند نگاه خواهید کرد. لذا با توجه به تفاسیر فوق تأویل رب در اینجا، مظهر رب و پیامبر الهی می باشد.

باری، در تفسیر ” فتح القدیر” شوکانی آمده است: یقولون مضیئه مسفره مشرقه إِلى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ هذا من النظر، أی: إلى خالقها و مالک أمرها ناظِرَهٌ أی: تنظر إلیه، هکذا قال جمهور أهل العلم، و المراد به ما تواترت به الأحادیث الصحیحه من أن العباد ینظرون ربهم یوم القیامه کما ینظرون إلى القمر لیله البدر[۱۲۰]. جالب توجه آنکه حضرت علی (ع) در خطبه ای پیرامون ظهور قائم تشبیه مشابهی می فرمایند: وَ بَدَا لَکُمُ النَّجْمُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِق وَ أَشْرَقَ لَکُمْ قَمَرُکُمْ کَمِلْ‏ءِ شَهْرِهِ وَ کَلَیْلَهٍ تَم[۱۲۱]، یعنی و ستاره شما از جانب مشرق طلوع فرماید و ماه شما کاملا مانند شب بدر مشرق شود.

و یا وقتی که صحبت از نشستن با پروردگار می شود، منظور چیزی جز نشستن با پیامبر الهی نمی باشد؛ چنانکه، در “جامع البیان” طبری، در تفسیر آیه ” فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ (قمر/۵۵)”، به این مطلب اشاره میکند: فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ یقول: فی مجلس حق لا لغو فیه و لا تأثیم عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ یقول: عند ذی ملک مقتدر على ما یشاء، و هو الله ذو القوه المتین، تبارک و تعالى[۱۲۲]. مضمون بیان آنکه، در مجلس حقی که در آن گناه و امور بیهوده یافت نمی شود در نزد پادشاه مقتدر که او خداوند صاحب توانایی عظیم است.

باری، حضرت بهاء الله در کتاب مستطاب ایقان می فرمایند: ” چون ابواب عرفان ذات ازل بر وجه ممکنات مسدود شد لهذا به اقتضای رحمت واسعه “سبقت رحمته کل شیء” و “وسعت رحمتی کل شیء” جواهر قدس نورانی را از عوالم روحانی به هیاکل عز انسانی در میان خلق ظاهر فرمود تا حکایت نمایند از آن ذات ازلیه و ساذج قدمیه. و این مرایای قدسیه و مطالع هویه ( پیامبران آسمانی) بتمامهم از آن شمس وجود و جوهر مقصود حکایت می نمایند”[۱۲۳].

همچنین، آن حضرت در لوح خطاب به شیخ محمد تقی اصفهانی می فرمایند: ” در جمیع کتب الهی وعده لقاء صریح بوده و هست و مقصود از این لقاء، لقاء مشرق آیات و مطلع بینات و مظهر اسماء حسنی و مصدر صفات علیای حق جل جلاله است. حق بذاته و بنفسه غیب منیع لایدرک بوده. پس مقصود از لقاء، لقاء نفسی است که قائم مقام اوست مابین عباد و از برای او هم شبه و مثلی نبوده و نیست. چه اگر از برای او شبه و مثلی مشاهده شود کیف یثبت تقدیس ذاته و تنزیه کینونته عن الاشیاء و الامثال. باری در مقامات لقاء و تجلی در کتاب ایقان نازل شده آنچه که منصفین را کفایت نماید”[۱۲۴].

در تعجب مانده پیغمبر از آن چون نمی بینند رویم مؤمنان[xxxii]

چون نمی بینند نور رُوم خلق؟ که سَبَق بُرده است بر خورشیدِ شرق

(جلال الدین محمد مولوی)

جالب توجه آنکه، در کتاب “آسمان و جهان- ترجمه کتاب السماء و العالم بحار”، در حدیثی از حضرت رسول (ص)، در توصیف بادی در بهشت به بهاء اشاره می شود، که تلویحا اشاره به آن دارد که کسی که بخواهد خدا را ببیند باید بهاء را ببیند: ” یک باد که از نور آفریده است و زندگى و لذتها بر آن نوشته است و بهاء نام دارد و چون مردم بهشت شوق زیارت پروردگار خود کنند بوزد از گرما و سرما نیست، از نور عرش است بدمد در چهره‏هاشان و خرّم شوند و دل خوش‏ گردند، نورى بنورشان فزاید …”[۱۲۵].

حتی در روایات اشاراتی به چشم می خورد مبنی بر این که، اولین کمال و زیبایی که از حق در عالم جلوه می نماید با صفت بهاء توأم است و هنگامی که عرفا به مقام وصال می رسند بهاء ذات خدا را مشاهده می کنند؛ چنانچه در “تفسیر روح البیان” روایت ذیل از حضرت رسول اکرم (ص) آمده است: ” کما کان حال النبی صلى اللّه علیه و سلم کان یواصل الأیام و یقول (أبیت عند ربى یطعمنى و یسقینى) فلما رجعوا من عندیه الحق الى عندیه نفوسهم قالوا فَابْعَثُوا إلخ ففى طلبهم ازکى طعاما اشاره الى ان ارباب الوصول و اصحاب المشاهده لما شاهدوا ذلک الجمال و البهاء و ذاقوا طعم الوصال و جدوا حلاوه الانس و ملاطفات الحبیب فاذا رجعو الى عالم النفوس تطالبهم الأرواح و القلوب باغذیتهم الروحانیه فیتعللون بمشاهده کل جمیل لان کل جمال من جمال اللّه و کل بهاء من بهاء اللّه و یتوصلون بلطافه الاطعمه الى تلک الملاطفات کما قالوا فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْیَتَلَطَّف‏”[۱۲۶].

و در “مصباح الشریعه- ترجمه عبد الرزاق گیلانى” آمده است: ” و لن یجد إلى ذلک سبیلا إلّا من قد عفى اللَّه تعالى عنه، و غفر له ما تقدّم من ذنبه و ما تاخّر، و زیّنه و البسه من نور بهائه. یعنى: راه نمى‏برد به این صفت کمال، که عفو است و مالک این درّ گرانبها نمى‏شود مگر کسى که آمرزیده گناهان باشد، چه گناهان پیش و چه گناهان عقب. و جناب عزّت او را به صفات ستوده و اطوار محموده، مزیّن و محلّى کرده باشد و به نور بهاء و عزّت الهى، متلبّس باشد”[۱۲۷].

Ø ظهور اسم اعظم خداوند

مقصود از ظهور و رؤیت خداوند، چنانچه از پیش ذکر شد، ظهور و رؤیت تجلیات حق و مظاهر امر الهی و پیامبران آسمانی است که اعلی مراتب وجود و کاملترین صنع باری تعالی، انسان کامل، و قائم مقام حق در عالم امکان می باشند. به استناد آثار دیانت بهائی: ” … ایشانند (پیامبران الهی) نفس الله بین عباده و مظهره فی خلقه و آیته بین بریّته. من عرفهم فقد عرف الله و من اقرّ بهم فقد اقرّ بالله و من اعترف فی حقّهم فقد اعترف بآیات الله المهیمن القیّوم[۱۲۸].

لیکن، بشارات عدیده و صریحه راجع به تجلی و رؤیت خداوند و ظهور یوم الله، مذکور در کتب مقدسه آسمانی که کل عظمت ظهور حضرت بهاءالله را می رساند، دال بر ظهور مظهر کلی الهی و اسم اعظم خداوند بوده که بالاترین جلوه ظهور باری تعالی و تجلیات آن غیب اقدس امنع می باشد. به عبارتی، اسم اعظم ظهور کلی الهی و موعود جمیع امم و اشرف موجودات و جامع ترین، برترین و مقدس ترین اسم از اسماء الهی است که جامع همه حقائق الهی و اسرار روحانی و اسماء ربانی و رموز آسمانی می باشد و جمیع کمالات و حقایق اسماء مقدس الهی را در بر دارد.

خلاصه کلام آنکه، حضرت بهاءالله مطلع اسماء حسنی و صفات علیا و مظهر ذات خدا و قائم مقام حق می باشند، و ظهور مبارک آن حضرت تحقق اسم اعظم الهی است. به عبارتی، در این دور اعظم، ظهور اسماء و صفات الهی به اشد مراتب و اکمل درجات بوده و در اعلی مرتبه کمال می باشد.

چنانچه، از حضرت شوقی ربانی، ولی امر دیانت بهائی، در توقیعی آمده است: ” اسم اعظم، نام حضرت بهاءالله است… اسم اعظم به این معناست که حضرت بهاءالله با اعظم اسامی خداوند ظاهر شده اند؛ به بیان دیگر ایشان اعظم ظهور الهی می باشند”[۱۲۹].

همچنین، قلم اعلی در توصیف مقام حضرت بهاءالله می فرماید: ” … قد جعلناک مطلع کلّ اسم من اسماء الحسنی و مظهر کلّ صفه من صفاتنا العلیا و منبع کلّ ذکر من اذکارنا لمن فی لارض و السّماء. ثم بعثناک علی صورتی بین السّموات و الارض و جعلناک آیه عزّی لمن فی جبروت الامر و الخلق لیهتدیّن بک عبادی و یکوننّ من المهتدین”[۱۳۰]، مضمون بیان: تو را مطلع همه اسماء حسنی و مظهر همه صفات علیای خود ساختیم و منبع هر ذکری از اذکار خود برای اهل زمین و آسمان فرمودیم و به صورت خود در جهان پدید آوردیم و نشانه عزّت خود در عالم امر و خلق نمودیم تا بندگان من با تو هدایت یابند.

و حضرت باب در شأن مقام بهاء می فرمایند: ” و ان بهاء من یظهره الله فوق کل بهاء و ان جلاله فوق کل جلال. و ان جماله فوق کل جمال … و ان نوره فوق کل نور… و ان اسمائه فوق کل اسماء. مضمون بیان مبارک: به درستی که جلال من یظهره الله (حضرت بهاءالله) مافوق هر جلال و عظمت او بالاتر از همه عظمت ها و جمال او فوق همه جمالها… و نورش پرفروغ تر از هر روشنائی… و اسمش اعظم از کل اسماء است”[۱۳۱].

باری، در توضیح اسم اعظم در کتاب “معارف قرآن در المیزان” آمده است: ” … بزرگترین اسماء خدای تعالی به تنهائی تمامی حقایق اسماء را شامل است و حقایق مختلف همگی در تحت آن قرار دارند و آن اسمی است که غالبا آن را اسم اعظم می نامیم … بنابراین اسم اعظم آن اسمی خواهد بود که تمامی آثار منتهی به آن شود و هر امری در برابرش خاضع گردد”[۱۳۲].

و از ملاصدرا در کتاب “مظاهر الالهیه” آمده است: ” بی شک باید که معنای اسم اعظم به طور اجمال مشتمل بر جمیع معانی اسماء الهی باشد هم چنان که مظهر اسم اعظم باید حقیقتی باشد که مجموع حقایق ممکنات که همان مظاهرند را در بر گیرد”[۱۳۳].

در آثار اسلامی شواهدی دال بر آن است که اسم اعظم الهی در بسم الله الرحمن الرحیم نهفته است[xxxiii]؛ چنانچه، در کتاب ” آیین بندگى و نیایش” از حضرت رسول – صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- روایت شده است که فرموده اند: ” بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم اقرب الى الاسم الاعظم من سواد العین الى بیاضها، یعنى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، نزدیکتر است به اسم اعظم از سیاهى چشم به سفیدى آن”[۱۳۴].

همچنین، در کتاب “عیون أخبار الرضا ع – ترجمه غفارى و مستفید” روایت ذیل از امام هشتم علىّ بن موسى علیهما السّلام آمده است: “همانا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» نزدیکتر است به اسم اعظم خداوند از سیاهى دیده به سپیدى آن”[۱۳۵].

اما اهمیت و سرّ بسم الله در ” ب” بسم الله است؛ چنانچه امام خمینی در اشارات تفسیری درباره سوره حمد از امیرالمؤمنین روایت می کند: ” و لهذا روى عن امیرالمؤمنین وسید الموحدین ؛ صلوات الله و سلامه علیه :ان کل ما فى القرآن فى الفاتحه ، و کل ما فى الفاتحه فى بسم الله الرحمن الرحیم ، و کل ما فیه فى الباء، و کل ما فى الباء فى النقطه ، و انا نقطه تحت الباء، یعنی از امیرمؤمنان و سید موحدان ، صلوات الله و سلامه علیه، روایت شده است : هر آن چه در قرآن است در سوره فاتحه[xxxiv] هست ؛ و هرچه در آن است در ((با)) و آنچه در ((با)) است در نقطه هست و من نقطه زیر ((با)) هستم … و ورد: بالباء ظهرالوجود و بالنقطه تمیز العابد عن المعبود، یعنی و آمده است که وجود با ((با)) پدید آمده و عابد با نقطه زیر ((با)) از معبود جدا شد”[۱۳۶].

همچنین، در تفسیر فاتحه الکتاب آمده است: ” از آن حضرت (حضرت امیر المؤمنین (ع)) منقولست که آنچه در جمیع کتب الهی است در قرآن است و آنچه در همه سور فرقانی منطویست در بسمله محتویست و آنچه در بسم الله الرحمن الرحیم مندرجست باء بسم الله بر آن مشتمل است و آنچه که در باء بسم ثابت است نقطه با بر آن دالّست و منم آن نقطه یی که در تحت باء بسم الله است…”[۱۳۷].

در تأیید اهمیت باء بسم الله، محمد خواجوی در مقدمه کتاب توحید مکاشفان حدیث ذیل را از حضرت محمد (ص) روایت می کند: ” ظهر الموجودات من باء بسم الله الرحمن الرحیم”[۱۳۸]. و ابن عربی در کتاب فتوحات مکیه می نویسد: بالباء ظهر الوجود[۱۳۹].

دکتر نادر سعیدی در مقاله ” تفسیر بسم‌الله الرّحمن الرّحیم”، با استناد به کتاب “رسائل” شیخ احمد احسائی چنین می نویسد: ” شیخ احمد استدلال می کند که اسم اعظم خدا اشرف موجودات است و اوّلین مخلوق است و لذا مبنا و علّت همهٴ مخلوقات و موجودات دیگر است. این مطلب اشاره به عالم تکوین و مراتب وجود و خلقت است. امّا آنگاه بیان می کند که چون کتاب تدوین (قرآن کریم) مطابق کتاب تکوین و هستى است در نتیجه همانطور که اسم اعظم اوّلین اسم و علّت همهٴ اسماء است در نتیجه باید که اسم اعظم نیز در سرآغاز قرآن قرار گیرد. از اینجا واضح میشود که بسم ‌الله الرّحمن الرّحیم رمز اسم اعظم است ولی به معناى اخصّ حرف باء است که اسم اعظم است زیرا که بنا به قاعدهٴ شیخ احمد اسم اعظم باید در اوّل همهٴ حروف و کلمات ظاهر شود و آنهم چیزى جز باء نیست و باء هم بهاءالله است”[۱۴۰].

خلاصه کلام آنکه، اسم اعظم الهی در بسم الله الرحمن الرحیم نهفته است و با توجه به آنکه هر چه که در قرآن است در بسم‌الله است و هرچه که در بسم‌الله است در “ب” بسم‌الله است؛ بدین ‌ترتیب اسم اعظم خدا باید که همان “ب” بسم الله باشد و به استناد احادیث حقیقت “ب” بهاءالله می باشد.

باری، در احادیث مرویه مذکور است که “ب” بسم الله عبارت از بهاءالله می باشد؛ چنانچه، در تفسیر العیاشی، باب من سوره أم الکتاب، آمده است: عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله ع فی تفسیر « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» فقال الباء بهاء الله و السین سناء الله و المیم مجد الله[۱۴۱]، یعنی باء بهاء خدا و سین سناء خدا و میم مجد خداست. و در کتاب ” نهج البیان عن کشف معانى القرآن” در تفسیر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ آمده است: ” روى الکلینی عن عدّه من أصحابنا، عن احمد بن محمّد بن خالد، عن القاسم بن یحیى، عن جدّه الحسن بن راشد، عن عبد اللّه بن سنان، قال: سألت أبا عبد اللّه- علیه السّلام- عن تفسیر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قال: الباء بهاء اللّه و السین سناء اللّه و المیم مجد اللّه، و روى بعضهم: المیم ملک اللّه، و اللّه إله کلّ شی‏ء، الرّحمن بجمیع خلقه و الرحیم بالمؤمنین خاصّه[۱۴۲]. همچنین، در کتاب ” اصول کافى – ترجمه سید جواد مصطفوی” آمده است: ” ابن سنان گوید: از امام صادق (ع) تفسیر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را پرسیدم، فرمود: باء بهاء (روشنى) خدا و سین سناء (رفعت) خداست و میم مجد (بزرگوارى) خداست و بعضى روایت کرده‏اند که میم ملک (سلطنت) خداست”[۱۴۳].

باری، احادیث مرویه ای که “ب” بسم الله را بهاءالله دانسته اند در بسیاری از کتب تفسیری نقل شده اند[xxxv].

اما از دیگر آثار اسلامی که مؤید آنست که اسم اعظم الهی در “ب” بسم الله نهفته است ( که همان بهاء خداوند میباشد) دعای اعمال سحرهای ماه مبارک رمضان میباشد که اسم اعظم خداوند، بهاء، در آن در رأس اسماء الهی مذکور گردیده است و برخی توسط این دعا به اسم اعظم خداوند پی برده اند[xxxvi]؛ چنانچه، در مفاتیح الجنان، تألیف حاج شیخ عباس قمی، در دعای اعمال سحرهای ماه مبارک رمضان، از حضرت امام رضا (ع) نقل شده که فرموده اند این دعائی است که حضرت امام باقر (ع) در سحرهای ماه رمضان میخواندند: اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ مِنْ بَهآئِکَ بِاَبْهاهُ، وَکُلُّ بَهآئِکَ بَهِىٌّ، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ بِبَهآئِکَ کُلِّهِ[۱۴۴]. انتهی

جالب توجه آنکه، در کتاب اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام، در فضیلت ماه رمضان، در خصوص این دعا آمده است: “ایوب بن یقطین براى حضرت رضا (ع) نوشت که این دعا را برایم تصحیح بفرمائید، امام علیه السلام براى او نوشتند که این دعاى حضرت باقر علیه السلام است که در سحرهاى ماه رمضان مى‏خواندند، پدرم از امام باقر روایت مى‏کرد که فرمود: اگر مردم میدانستند که این مسائل چه اندازه نزد خداوند ارج و اعتبار دارد و خواسته‏هاى خواننده را برمی آورد، با یک دیگر در باره این دعا جنگ میکردند، و خداوند اشخاصى را به رحمت خود اختصاص می دهد … حضرت باقر علیه السلام فرمود: اگر می خواستم آشکار مى‏کردم که اسم اعظم خداوند در این دعا نهفته است، هر گاه این دعا را قرائت کردید در انجام درخواست خود کوشش داشته باشید که او از علوم خفیه است، و از کسانى که اهلیت ندارد مکتوم کنید. منافقان، دروغگویان، و منکران، اهلیت این دعا را ندارند، و او دعاء مباهله است و متن آن از قرار ذیل است که میگوئى « اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ مِنْ بَهآئِکَ بِاَبْهاهُ، وَکُلُّ بَهآئِکَ بَهِىٌّ » تا آخر”[۱۴۵].

مولوی نیز در شعری بیان می دارد که به اسم اعظم پی برده و او را خونبهای خود دانسته و برای جان باختن در راهش شتافته است؛ چنانچه در دفتر اول مثنوی، بیت ۱۷۵۳، می سراید:[xxxvii]

ما بها و خونبها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم[۱۴۶]

شاه نعمت الله ولی نیز اشعاری در خصوص اسم اعظم سروده است:

اسم اعظم پادشاه عالم است لحظه ای بی صاحب اعظم مباش

هر کسی در عشق او جان می دهد جان فدا کن کمتر از هر کم مباش[۱۴۷]

باری، در آیات آسمانی دیانت بهائی آمده است: قد تزین العالم باسمه الاعظم … هذا لهو الذی وعدتم به فی کتب الله العلیم الحکیم؛ مضمون بیان مبارک: به تحقیق عالم به نام مبارک اسم اعظم مزین گشت … این همان وعده الهی است که در کتب مقدسه خداوند علیم حکیم داده شده است”[۱۴۸].

همچنین، ” حضرت عبدالبهاء به استناد حدیث منقول از حضرت امام جعفر صادق که فرموده “الباء بهاءالله” کلمه بهاء را بیانگر نام مقدس حضرت بهاءالله میدانند که جامع همه حقائق الهی و اسرار روحانی و اسماء ربانی و رموز آسمانی است و نیز “باء” که عنوان بسمله است کافل همه معانی و سرآغاز کتب مقدسه در عالم تکوین و تدوین است. بفرموده مبارک همه عوالم غیب و شهود و ظاهر و باطن و علت خلق ایجاد رمزی از مشیت اولیه است که در “ب” جمع گردیده و به عبارت دیگر مشیت اولیه همان طلعت ابهی، حضرت بهاءالله، است که موعود همه ادیان ماضیه و امم عالم میباشند”[۱۴۹].

قسمتی از آیات الهی دیانت بهائی در خصوص اسم اعظم مسک الختام این مبحث می باشد: ” حمد مقدس از ذکر ممکنات ساحت امنع اقدس حضرت مقصودی را لایق و سزاست که به مفتاح اسم اعظم باب لقا را بر وجه عالم و جمیع امم گشود و به اعلی النداء ما بین ارض و سماء صلا در داد و کل را به افق اعلی که مقر ظهور و بروز مالک اسماست دعوت فرمود، باب وصال بگشود و به صراط مستقیم راه نمود”[۱۵۰].

Ø بلوغ عالم بشری مستلزم ظهوری عظیم و بی سابقه

حیات اجتماعی بشر در طول تاریخ دوران های متوالی و متمادی را طی کرده است؛ چنانچه می توان طی شدن این ادوار و مراحل را با ادوار رشد هر انسان مقایسه نمود، به نحوی که دوره ای از مرحله تکامل بشر در صباوت و طفولیت طی شده و پس از پیمودن دوران کودکی، بشر پا به دوره نوجوانی و سپس جوانی گذاشته و در حال حاضر تمامی قرائن و نشانه ها دال بر این است که بشریت در دوره بلوغ به سر می برد.

در آثار دیانت بهائی به اتمام کور آدم که ۶۰۰۰ سال قبل توسط حضرت آدم تأسیس یافت اشاره شده است و از آغاز دوره جدیدی صحبت می کند؛ به عبارتی، ” ظهور حضرت بهاءالله که رسالت اعلایش تحقق اتحاد صوری و معنوی جمیع ملل عالم است، اگر مقصد آن به درستی درک شود از فرا رسیدن دوره بلوغ نوع بشر حکایت میکند؛ یعنی بشریت در جهت پشت سر گذاردن دوران طفولیت و ورود به مرحله رشد و بلوغ و عقل و درایت میباشد”[۱۵۱].

حضرت عبدالبهاء می فرمایند: ” حیات اجتماعی نوع بشر را نیز ادوار و مراحلی است. زمانی دوره طفولیت بود. زمان دیگر دوره جوانی بود، ولی حال در مرحله بلوغ وارد شده است که از دیر زمانی بدان بشارت داده اند و آثارش در همه جا نمودار گشته (ترجمه)”[۱۵۲].

تعبیر بسته شدن دوره آدم و آغاز دوره جدید را نیز می توان در زیارتنامه ای از حضرت علی (ع) استنباط کرد، که در آن تلویحاً، به آغاز دوره ای جدید و ظهور پیامبرانی در آینده اشاره می نماید؛ چنانچه از حضرت امیر (ع) در “مفاتیح الجنان”، زیارت مخصوصه روز غدیر، آمده است:السَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ وَ صَفْوَهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ‏ أَمِینِ اللَّهِ عَلَى وَحْیِهِ وَ عَزَائِمِ أَمْرِهِ وَ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتُقْبِلَ، یعنی سلام برمحمد فرستادۀ خدا، خاتم انبیا و آقای رسولان و برگزیده خاص پروردگار جهانیان، امین خداوند در وحی و ارادۀ او و خاتم برگذشته گان و راهگشای آیندگان”[۱۵۳].

از حضرت امام صادق (ع) نیز به همین مضمون ادعیه و زیارتی نقل شده که در کتاب ” فرحه الغری” آمده است: “وَ السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ أَمِینِ اللَّهِ عَلَى رِسَالتِهِ وَ عَزَایمِ أَمْرِهِ وَ مَعْدِنِ الْوَحْیِ وَ التَّنْزِیلِ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتَقْبَل”[۱۵۴]، مضمون بیان به فارسی سلام بر محمد، امین خدا بر رسالت او و بر امورى که واجب است اطاعت او در آن، و سلام الهى بر پیغمبرى باد که معدن وحى است و تنزیل، خاتم برگذشته گان و راهگشای آیندگان.

بنابراین، این مرحله جدید از تاریخ عالم انسانی، با ظهوری اعظم از ظهورات قبل مقارن شده است و ظهور اسماء و صفات الهی در مظهر ظهور این دور عظیم به اشد مراتب و اکمل درجات می باشد.

ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند که همچو صنع خدائی ورای ادراکی[۱۵۵]

این ظهور با نامی جدا، پیامی جدا، هدفی جدا و ممتاز تعبیر شده، همه انبیاء تحقق اهداف خود را به نحو اکمال در آن روز تعیین نموده و وعده ظهور ثمرات و تلاش های خود را مؤکول به ظهور آن روز دانسته اند؛ به عبارتی ظهور جلوه های قدرت، شوکت، عظمت و سلطنت الهی که در گذشته بصورت ظاهر میسر نبود در آن روز تحقق یابد.

حضرت مسیح شریعت را به تاکستانی تشبیه می کند که انبیاء غلامان آن تاکستانند و او خود را فرزند مالک تاکستان میداند اما خبر از روزی می دهد که بالاخره مالک آن تاکستان خود را نشان دهد.

در انجیل متی، باب ۲۱ آیات ۳۳ – ۴۱ آمده است: ” و مثلی دیگر بشنوید صاحب خانه ای بود که تاکستانی غرس نموده خطیره گردش کشید و چرخشتی در آن کند و برجی بنا نمود پس آنرا بدهقانان سپرده عازم سفر شد. و چون موسم میوه نزدیک شد غلامان خود را نزد دهقانان فرستاد تا میوه های او را بردارند. اما دهقانان غلامانش را گرفته بعضی را زدند و بعضی را کشتند و بعضی را سنگسار نمودند. باز غلامان دیگر بیشتر از اولین فرستاده بدیشان نیز به همان طور سلوک نمودند. بالاخره پسر خود را نزد ایشان فرستاده گفت پسر مرا حرمت خواهند داشت. اما دهقانان چون پسر را دیدند با خود گفتند این وارث است بیایید او را بکشید و میراثش را ببریم. آنگاه او را گرفته بیرون تاکستان افکنده کشتند. پس چون مالک تاکستان آید به آن دهقانان چه خواهد کرد. گفتند البته آن بدکاران را به سختی هلاک خواهد کرد و باغ را به باغبانان دیگر خواهد سپرد که میوه هایش را در موسم به او دهند”.

در قرآن کریم نیز به کلمه مالک اشاره و استناد شده است و در مهمترین و اساسی ترین و اولین سوره قرآن انسانها را بشارت بظهور چنین قدرت و مقامی داده است؛ چنانچه می فرماید: مالِکِ یَوْمِ الدِّین، و در جایی دیگر میفرماید: لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْم، لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار. یعنی پادشاهی از آن کیست؟ سپس در نهایت صراحت نام خود را بر او می گذارد و می گوید پادشاهی از آن خداوند است.

جالب توجه آنکه، در تفاسیر یوم الدین به یوم خروج قائم تعبیر و تفسیر شده است؛ چنانچه در تفسیر آیهوَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ(معارج/۲۶)، یعنی و آنها که به روز دین ایمان دارند” در ” تفسیر صافى” چنین آمده است: فی الکافی عن الباقر علیه السلام قال بخروج القائم علیه السلام[۱۵۶].

کوتاه سخن آنکه، آیات الهی موجود در کتب مقدسه آسمانی در خصوص ظهور و رؤیت خداوند، دال بر ظهور عظیمی در آخر الزمان بوده که از حیث علو شأن و رفعت و جلالت ظهور بی نظیر و از ظهورات سابقه متمایز می باشد — ظهور مظهر امر الهی و پیامبری که بنا بر عظمت ظهورش با نام خداوند تسمیه شده؛ ظهوری که دیدارش دیدار خدا، قدرتش قدرت خدا، علمش علم خدا و هدایتش هدایت خدا می باشد. بدین دلیل است که ” در کتب و صحف آسمانی بشارات عدیده راجع به یوم الله، لقاءالله، تأسیس سلطنت کلیه الهیه و ظهور اب آسمانی موجود است و کل حاکی بر عظمت این امر اعز ربانی است”[۱۵۷]. حضرت عبدالبهاء می فرمایند: ” عنقریب علوم و معارف مادیه و معرفت الهیه چنان ترقی نماید و معجزاتی بنماید که دیده ها حیران ماند و سرّ این آیه اشعیا نبی ” زیرا که جهان از معرفه الله پر خواهد شد”، به تمامه ظاهر خواهد شد”[۱۵۸].

بنابراین، همانطور که جمیع انبیاء سلف استقرار صلح و سلام بین امم و ملل را توسط موعود آخرالزمان و مظهر ظهور کلی الهی بشارت داده و نزول و اسقرار ملکوت خداوند و سلطنت الهی در روی زمین را وعده فرموده اند؛ پیام آسمانی و تعالیم دیانت بهائی نیز بازتابی از این وعده صریحه می باشد که هدایت و راهنمائی اهل جهان به سوی صلح و آشتی و وحدت و یگانگی را در بر دارد[xxxviii]؛ حضرت بهاءالله می فرمایند: ” اصلاح عالم و راحت امم … ظاهر نشود مگر به اتحاد و اتفاق و آن حاصل نشود مگر به نصایح قلم اعلی[۱۵۹]… بکمال محبت و اتحاد و مودت و اتفاق سلوک نمائید. قسم به آفتاب حقیقت، نور اتفاق آفاق را روشن و منور سازد”[۱۶۰].

به عبارتی رسالت اساسی آئین بهائی، ایجاد تمدّنی جدید و جهانی و استقرار اتحاد جهانی، صلح دائمی و وحدت عالم انسانی می باشد که تحقق این وعود چیزی جز اراده الهی برای این دوران نمی باشد؛ در آثار دیانت بهائی آمده است: ” هر یوم شدت بلا زیاد می شود تا آنکه بالاخره آنچه از لسان عظمت در مراتب صلح نازل شده به آن متمسک شوند و به آن عمل نمایند”[۱۶۱]. همچنین در لوحی دیگر صراحتاً می فرماید: فسوف یغلب ما اراد الله و تری کل الارض جنه الابهی[۱۶۲]، یعنی به زودی آنچه که خداوند اراده فرموده غالب خواهد شد و تمامی زمین را جنت ابهی خواهی دید.

بیانی از حضرت عبدالبهاء حسن الختام این مطلب می باشد: ” الیوم جز قوه کلیه کلمه الله که محیط بر حقایق اشیاء است، عقول و افکار و قلوب و ارواح عالم انسانی را در ظل شجره واحده جمع نتواند. اوست نافذ در کل اشیاء و اوست محرک نفوس و اوست ضابط و رابط عالم انسانی”[۱۶۳].


مکان ظهور

در احادیث و آیات کتب مقدسۀ ادیان گذشته به اماکن و وقایعی در آنها اشاره می شود که با حوادث زمان ظهور آیین بابی و بهائی مطابقت دارد و به عنوان بشارات کتب مقدسه و روایات موجوده تلقی می گردد. بیشتر اماکن مذکور در ارتباط با یوم موعود، اشاره به شهرهای کشور ایران دارد که حاکی از وقوع ظهور الهی در ایران و رویداد وقایع مهم زمان ظهور در این کشور است. اماکن و وقایع آنها در سرفصل های جداگانه مورد بررسی قرار می گیرد تا انطباق این حقایق با ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله، دو ظهور توأمان الهی در این دور مبارک مشهود و واضح گردد.

Ø ظهور از شرق

در احادیث مرویه و کتب مقدسه تورات و انجیل، بشارت به ظهور موعود از سمت مشرق آمده است. باید توجه داشت که مکان ظهور، با توجه به مبشر آن مشخص می شود؛ بنابراین وقتی در تورات و انجیل اشاره به شرق گردیده با توجه به مکان گویندگان این کلام الهی، منظور از شرق، شرق اراضی مقدسه و بیت المقدس است که با مکان موجود در ایران و کشورهای عربی مطابقت دارد. همین امر در خصوص احادیث نیز صادق است؛ یعنی با توجه به مکان راویان حدیث، مقصود از شرق، شرق عربستان و عتبات عالیات، یعنی ایران می باشد.

موارد ذیل نمونه هایی از آیات مذکور در کتب مقدسه تورات و انجیل و احادیث مرویه، در خصوص ظهور موعود از مشرق می باشد:

پس جلال خداوند از راه دروازه ای که رویش به سمت مشرق بود به خانه درآمد (حزقیال باب۴۳ آیه ۴). واینک جلال خدای اسرائیل از طرف مشرق آمد (حزقیال باب۴۳ آیه ۲).

و در آن ایام فرشتگان جمع خواهند شد و روی بسوی شرق خواهند نمود روی بسوی مردم پارت و ماد خواهند نمود که پادشاهان به تشویق آیند و روح آشفتگی آنها را در برخواهد گرفت و نگران خواهند شد که از تخت خویش سرنگون خواهند گردید(حنوخ باب ۵۶آیه ۵).

کسی را ازمشرق برانگیخت که عدالت او را نزد پایهای وی می خواند امتها را به وی تسلیم می کند و او را بر پادشاهان مسلط می گرداند (اشعیا باب ۴۱ آیه ۲).

همچنان که برق از مشرق ساطع شده … ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد (متی باب ۲۴ آیه ۲۷).

اما رئیس مملکت فارس بیست و یک روز با من مقاومت نمود و میکائیل که یکی از روسای اولین است به اعانت من آمد (دانیال باب ۱۰ آیه ۱۳).

و خداوند می گوید من کرسی خود را در عیلام (ایران) برپا خواهم نمود (ارمیا باب ۴۹ آیه ۳۸).

در کتاب ” مهدی موعود” آمده است: “… ستاره دنباله ‏دار براى شما از سمت مشرق پیدا شود و ماه تابان براى شما طلوع نماید. پس چون این علائم پدیدار گردد بسوى خدا بازگردید و توبه کنید این را بدانید که اگر از طلوع‏ کننده مشرق پیروى نمائید. شما را به طریقه پیغمبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله راهنمائى کند و از کورى و کرى و گنگى نجات دهد و رنج طلب روزى را از شما برطرف گرداند و این بار گران را از روى دوش شما بردارد”[۱۶۴].

و ایضا در همان مأخذ آمده است: ” و چون وعده‏ها و بخششى که براى جلب شما در دست دارند، آب شود، وقت امتحان و پاک شدن هر کس نزدیک شود و پرده بالا رود و مدت انتظار بپایان رسد و وعده نزدیک گردد! و آشکار مى‏شود براى شما ستاره‏اى از جانب شرق ماه شما ظاهر و مانند شب‏ چهاردهم براى شما بدرخشد”[۱۶۵].

Ø خطه فارس ( شیراز )

در خرابات مغان نــــور خدا می بیــــــــنم این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم

کیست دردی کش این میکده یا رب که درش قبــــــــله حاجت و محراب دعا می بینم

(حافظ شیرازی)

حضرت عبدالبهاء می فرمایند: « ای یاران الهی خطه شیراز منسوب به حضرت بی نیاز و موطن کاشف اسرار بر اهل راز است، در آن کشور ماه منور (حضرت باب) طلوع نمود و از آن اقلیم صبح منیر سطوع یافت، مبشر جمال مبارک ندای الهی را از آن ارض نورانی بلند فرموده و مژده موعود بیان را در احسن القصص به ابدع بیان گوشزد شرق و غرب کرد…».

کتاب “شیراز نامه” یکی از قدیمی ترین منابع در مورد تاریخ شیراز می باشد که توسط “ابوالعباس احمد بن ابی الخیر زرکوب شیرازی” در حدود سال ۷۳۴ هجری تألیف شده است. در این کتاب مسبب بنای شهر شیراز را “محمد بن یوسف” معرفی می نماید: ” راویان اخبار و ناقلان آثار روایت کردند که محمد یوسف، بانی شهر شیراز، شبی در خواب شد… دید که روشنان (ستاره ها، فرشتگان) صومعه فلک از آسمان به زمین آمدند و در این قطعه زمین جمع گشتند و می گفتند که این قطعه دایره ای است که قدمگاه چندین هزار صوفی خواهد بود، گوشه ای است که توشه مسافران عالم غیب از آن جا مرتب خواهد گشت، کان ولایت است، منبع حکمت و معدن امانت است.

محمد ابن یوسف در خواب بدان مقدار که اثر تجلی انوار ملکان ( فرشتگان) بود خطی پیرامون آن در کشید. روز دیگر از اصطخر به این نیت متوجه گشت. احتیاط کرد، آثار آن خط و دایره برقرار دید… زمینی یافت… چون بقعه مبارکه بیت المقدس، آفتاب جهانتاب و صبح تجلی در او عکس می انداخت، همچون فروغ نور بیت المعمور زبانه می زد و درخش (نور،روشنایی) او بر تاب بهشت عکس انداز می شد. گویی بساط طور بود که مشعله نور از او دم بدم در خلوتخانه ی اهل حضور تجلی می نمود، یا ید بیضاء … که در جیب کلیم زمین لحظه به لحظه عکس می انداخت. محمد یوسف استادان مهندس و مهندسان موسس را حکم فرمود تا قائده مملکت شیراز هم بدان رقعه، اساس نهادند و به مدت دو سال خطۀ شیراز تمام گشت.”

باری، شیراز همانطور که ملک الشعراء بهار سروده، شهر رمز و راز است:

هست راز ازلی در دل این خاک نهان خرم آنروز که کس بر سر این راز رسد[۱۶۶]

جمالی اردستانی، قطب صوفیان قرن نهم هجری، نیز در اشعار خود صریحاً به ظهور پیامبری از شیراز اشاره کرده و بیان می دارد که همان ندایی که از حجاز بلند شد، از شیراز نیز بر خواهد خاست:

جمالی ز شیراز و شیرازیان همان روح خیزد که از تازیان

که شیراز نشان دارد از حجاز حقیقت شمر این سخن نی مجاز

و ایضاً سروده است:

کو نسیمی که دل مرده از آن زنده شود ای جمالی مگر از جانب شیراز آید[۱۶۷]

“آخوند محمد باقر ابن محمد علی ابن عبد الصمد ابن شاه منصور” متخلص به صحبت لاری، یکی از شاعران و سخنوران نامدار سده دوازدهم و سیزدهم هجری می باشد. این شاعر مجتهد و دانشمند که دارای تألیفات زیادی بوده است غالب آثارش همانند بسیاری از دانشمندان و نویسندگان این سرزمین از بین رفته است. صحبت لاری در اشعار عارفانه خویش از ظهور عظیم و موعودی صحبت می کند که از شیراز بر میخیزد و طوافش مانند کعبه از واجبات است:

ای صفا و مروه از داغت کباب وی منا و مشعر از رشکت مذاب

ای تو رشگ کعبه و رکن و مقام وی حریمت غیرت بیت الحرام

ای طوافت عین فرض و فرض عین اَین هذا البیت من ذاک دو اِین

و شخصیت عظیمی مانند موسی از انبیای اولی العزم را مأمور زیارت او در کوه طور نموده و همان طور که تجلیات الهی از جانب خداوند در کوه طور بر موسی جلوه نمود، در آینده نیز، طبق بشارات، همان تجلی تکرار خواهد شد:

بایدت رفتن کلیم آسا به طور منزلی بس صعب و راهی دور دور

باید اندر سینهء سینا شوی پا برهنه بر در مینا روی

یا بسوزی از تجلی های او یا سلامت رخ نهی در پای او

چند بیتی از دیوان اشعار صحبت لاری[۱۶۸]، ذیلا مرقوم می گردد:

ای صبا ای کاروانسالار حی ای متاعت رونق بازار حی

بارک الله ای برید کوی عشق لوحش الله کز تو آید بوی عشق

ای صبا ای تیزرو پیک سبا مرحبا اهلأ و سهلأ مرحبا

ای صبا ای چاشنی گیر لبش وی حیات اندوز چاه غبغبش

ای صبا بیچارگان را چاره ای زمرهء آوارگان را چاره ای

هیچ دانی میروی زاینجا کجا از کجایت می فرستم تا کجا

از دیار خامشان تا بزم راز از سرای عجز تا جولان ناز

از بر دل تا بر دلدار آن وز در جان تا بر جانان جان

از بر این عندلیب نوحه زن وز در این سان بیت الحزن

تا بر آن نوگل گلزار حسن تا در آن یوسف بازار حسن

نی چه میگویم چه نسبتهاست این حاش لله نسبت بیجاست این

او کجا و شکر و شیرین کجا او کجا و سنبل و نسرین کجا

لیلی و عذرا و سلمی و سعاد کی تواند داد این مقصود داد

در مثل هر چند گشتم ره سپر گشتم از راه معانی دورتر

بس که تمثیلات بی معنی زدم این فسوس از مولوی یاد آمدم

ای برون ز وهم و قال و قیل من خاک بر فرق من و تمثیل من

بایدت رفتن کلیم آسا به طور منزلی بس صعب و راهی دور دور

باید اندر سینهء سینا شوی پا برهنه بر در مینا روی

یا بسوزی از تجلی های او یا سلامت رخ نهی در پای او

سیل اشکم بین که از حد در گذشت رو براه آور که آب از سر گذشت

هر که را خواهی بخود انباز گیر توشه بر گیر و ره شیراز گیر

وه چه شیراز آب و خاکش عیش خیز عیش خیز و عشق ریز و عشق بیز

باز جو سر رشته آن راز را رخنه شیرازه شیراز را

آن ارم وش چون شود منزلگهت نامه در دست از پی نزل رهت

کام زن بر پا شکسته خارها کوچه ها را بوئی و با زارها

با فغان و ناله و زاری همی پرسی از رندان با زاری همی

کی عزیزان کوی طنازی کجاست منزل آن ترک شیرازی کجاست

وه چه منزل آنکه نازل شد در آن آیت حسن از خدای آسمان

و آنکه خاک او به خون آمیخته هر قدم دل بر سر دل ریخته

عاقبت خضری براه آید تو را راه کوی یار بنماید تو را

چون عیان گردد تو را بام و درش غرفه ایوان عالی منظرش

از ادب کردی بگردش طوف ساز بر زبان لبیک لبیک از نیاز

میرسانی آستانش را درود میسرائی آن سرا را این سرود

کی مبارک منزل سلمی سلام وی نو آئین حجله سعدی سلام

ای صفا و مروه از داغت کباب وی منا و مشعر از رشکت مذاب

ای تو رشگ کعبه و رکن و مقام وی حریمت غیرت بیت الحرام

ای طوافت عین فرض و فرض عین اَین هذا البیت من ذاک دو اِین

چون در آئی از در اخلاص او سوی خلوتگاه خاص الخاص او

در حضورش جبهه سایی می کنی مردمک را توتیایی می کنی

گه پری پروانه وش گرد سرش گه چو خاشاکی بخاک افتی برش

گه کنی آغاز شور و ولوله افکنی در بارگاهش غلغله

مطلب دیگر آنکه، درپنج آیه از آیات قرآن کریم، به جایگزینی امتی دیگر به جای امت حضرت محمد (ص) اشاره شده است؛ چنانچه، در آیه ۳۸ سوره محمد با بکار بردن لفظ ” استبدال” و در آیه ۱۳۳ سوره انعام با به کار بردن کلمه “استخلاف” به این جایگزینی اشاره می فرماید (در مبحث استمرار ظهور پیامبران آسمانی و ادیان الهی به تفصیل در این خصوص سخن خواهیم گفت).

لفظ ” استخلاف” در ارتباط با تجدید ادیان در گذشته نیز به کار رفته است: به استناد قرآن کریم، قوم عاد جانشین قوم نوح شد: ” وَاذکُرُواْ إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ (اعراف/۶۹)، یعنی و متذکر باشید که خدا شما را پس از هلاک قوم نوح جانشین آن گروه کرد”؛ و همچنین قوم ثمود جانشین قوم عاد شد: ” وَاذْکُرُواْ إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ عَادٍ (اعراف/ ۷۴)، یعنی به یاد آورید که خدا شما را پس از (هلاک) قوم عاد جانشین اقوام سلف نمود”. به عبارتی، اشاره به این جایگزینی، چیزی جز تجدید ادیان وظهورات الهی نمی باشد که سنت غیر قابل تغییر الهی است[xxxix] و چنان که در گذشته نیز امت های دینی جایگزین یکدیگر شده اند، قوم دیگری نیز جایگزین مسلمین خواهد شد که با استناد به احادیث، آن قوم، ایرانیان می باشند.

اما چون قوم مذکور اصحاب قائمند بعضی بر این گمانند که قائم برای تحکیم دین رسول اکرم (ص) و امت اسلام قیام می کند. لیکن، روایات و آیات قرآنی خلاف آن را ثابت می کند. گو اینکه در همان آیه، انعام/۱۳۳، قبل از بیان جانشینی قوم بعد، کلمه” یُذْهِبْکُمْ ” آمده به این معنا که شما را می برد که این مفهوم با تحکیم که معنای ظاهری این آیات است منافات دارد.

باری، در بخشی دیگر به مقام قائم به تفصیل خواهیم پرداخت که به صریح احادیث مرویه از ائمه اطهار، قائم از مرسلین می باشد و با امر (دین) جدید و کتاب جدید و قضاوت جدید قیام خواهد نمود؛ چنانچه امام رضا (ع) با اشاره به ظهور قائم صراحتاً بیان می فرماید که: ” امر شریعت و دعوت خلایق بعد از رسول خدا (ص) بدست کسی دیگر خواهد رسید پس انتظار وی را باید کشید”[۱۶۹].

این آیات و نمونه ای از تفاسیر مربوطه، مرقوم می گردد:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم (مائده/۵۴)، یعنی اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما، از آیین خود باز گردد، خداوند قومی را مى‏آورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد مى‏کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراسى ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد مى‏دهد؛ و(فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست.

وَ إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ (محمد/۳۸)، یعنی و اگر شما روی بگردانید خدا قوم دیگری بجای شما میگذارد؛ قومی که دیگر مثل شما نیستند.

إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَسْتَخْلِفْ مِن بَعْدِکُم مَّا یَشَاء کَمَآ أَنشَأَکُم مِّن ذُرِّیَّهِ قَوْمٍ آخَرِینَ (انعام/۱۳۳)، یعنی اگر بخواهد شما را مى‏برد و پس از شما هر که را بخواهد جانشین [شما] مى‏کند چنانکه شما را از قومى دیگر پدید آورد.

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ ذلِکَ قَدیرا (نساء/۱۳۳)، یعنی اى مردم! اگر او بخواهد، شما را از میان مى‏برد و افراد دیگرى را(به جاى شما) مى آورد، و خداوند، بر این کار تواناست.

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ ابراهیم (ابراهیم/ ۱۹)، اگر بخواهد، شما را مى‏برد و خلق تازه‏اى مى‏آورد!

در تفسیر آیه ۳۸ سوره محمد در “در المنثور” سیوطی احادیث ذیل روایت شده است: “ قال لما نزلت وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ قیل من هؤلاء و سلمان رضى الله عنه إلى جنب النبی صلى الله علیه و سلم فقال هم الفرس و هذا و قومه[۱۷۰]، یعنی چون آیه ” و اگر شما روی بگردانید خدا قوم دیگری بجای شما می گذارد؛ قومی که دیگر مثل شما نیستند” نازل شد، از حضرت رسول سؤال شد که این قوم چه کسانی هستند؟ و سلمان در کنار حضرت محمد (ص) نشسته بود. حضرت به سلمان اشاره کرد و گفت. از نژاد این مرد و از فارس می باشند. و ایضا آمده است: “ ان النبی صلى الله علیه و سلم تلا هذه الآیه وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ الآیه فسئل من هم قال فارس لو کان الدین بالثریا لتناوله رجال من فارس[۱۷۱]. یعنی همانا رسول الله (ص) این آیه را تلاوت فرمود: ” و اگر شما روی بگردانید خدا قوم دیگری بجای شما می گذارد”، از آن حضرت سؤال شد اینان چه کسانی هستند؟ فرمودند: فارسیانند، اگر دین در ثریا باشد مردانی از فارس بدان دست خواهند یافت.

پس از بیان مطالب فوق، لازم است به دو واقعۀ مهم در خطۀ فارس اشاره شود: ۱- بعثت (اظهار امر) حضرت باب در شیراز مرکز خطه فارس. ۲- واقعه ای در یکی از نواحی فارس بنام نیریز، که سپاهیان دولت بر پیروان حضرت باب تاختند. هدایت اصحاب در این واقعه بر عهده سید یحیی دارابی بود؛ وی از علمای به نام و ممتاز زمان و معتمد محمد شاه بود که برای تحقیق در امر دعوی حضرت باب انتخاب شد و پس از ملاقات آن حضرت در سلک پیروان مخلص و جانفشان حضرت باب در آمد. سید یحیی دارابی و اصحاب در این حملات در نهایت مظلومیت به شهادت رسیدند. پس از این حادثه سیصد نفر از نسوان را دو به دو بر اسب های برهنه سوار کرده (از نیریز) تا شیراز راندند و آن مظلومان را نیمه عریان از بین صفوفی که از سرهای بریده شده شوهران و فرزندان و پدران و برادران آنها تشکیل شده بود عبور دادند[۱۷۲] و به رسم فتح و ظفر به محضر والی فارس بردند.

نار عشقی برفروز و جمله هستی ها بسوز پس قدم بردار و اندر کوی عشّاقان گذار

تا نگردی فانی از وصف وجود ای مرد راه کی چشی خمر بقا از لعل نوشین نگار

پای نه بر فرق ملک آنگه درآ در ظل فقر تا به بینی ملک باقی را کنون از هر کنار

گر خیال جان همی هستت بدل اینجا میا گر نثار جان و دل داری بیار و هم بیار

رسم ره این است گر وصل بها داری طلب گر نباشی مرد این ره دور شو زحمت میار[۱۷۳]

(حضرت بهاءالله)

پیشگویی حضرت رسول اکرم (ص) در خصوص مصائب و بلایای اصحاب قائم، در این مقام، مناسب حال می باشد: …عَلَیْهِ (قائم) کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ تُسْتَذَلُّ أَوْلِیَائِی فِی زَمَانِهُّ وَ تُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ کَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ التُّرْکِ وَ الدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَکُونُونَ خَائِفِینَ وَجِلِینَ مَرْعُوبِینَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ مِنْ دِمَائِهِمْ وَ یَفْشُو الْوَیْلُ وَ الرَّنَّهُ فِی نِسَائِهِمْ أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی حَقّاً وَ حَقٌّ عَلَیَّ أَنْ أَرْفَعَ عَنْهُمْ کُلَّ عَمْیَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلَازِلَ وَ أَرْفَعُ عَنْهُمُ الْآصَارَ وَ الْأَغْلَالَ- أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ قَالَ أَبُو بَصِیرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِی دَهْرِکَ إِلَّا هَذَا الْحَدِیثَ الْوَاحِدَ لَکَفَاکَ فَصُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِه[۱۷۴]، مضمون بفارسی: وجود مبارک قائم موصوف است به کمال حضرت موسی و نورانیت و جمال حضرت عیسی و شکیبائی و صبر ایوب، پس ذلیل می شوند دوستان او. در زمان او سرهای ایشان را مانند سرهای کفار ترک و دیلم به هدیه می فرستند و ایشان را می کشند و می سوزانند و همواره خائف و مرعوب و ترسناک می باشند. زمین از خونشان رنگین می شود و آه و ناله عیالشان بلند می گردد. ایشانند دوستان من، به تحقیق که به وجود ایشان هر فتنه شدید مظلم را دفع می فرمایم و تزلزل قلوب و شکوک نفوس را به برکت ایشان زائل می نمایم و اغلال عقائد و اعمال شاقه باطله را از اعناق ناس بر می دارم. بر ایشان درود و تحیت پروردگار رحمن و ایشانند راه یافته گان و هدایت شدگان.

به قول حافظ شیرین سخن:

عشق بازی کار بازی نیست ای دل سر بباز زانکه گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس

دل به رغبت می سپارد جان به چشم مست یار گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس[۱۷۵]

Ø آذربایجان

مهمترین مطلب مربوط به آذربایجان، روایت امام باقر (ع) در رابطه با وقوع اتفاق ناگواری در آذربایجان است، که همانا پیشگویی به شهادت رساندن قائم آل محمد، حضرت باب، میباشد و حضرت باب در توقیعی خطاب به محمد شاه بیان می کنند که پیشگویی امام محمد باقر به وقوع خواهد پیوست و ایشان در آذربایجان به شهادت خواهند رسید؛ باری، علامه مجلسی حدیث ذیل را از غیبت نعمانی از ابو بصیر از حضرت صادق روایت می کند که آن حضرت از پدرشان نقل می کند: ” لَا بُدَّ لَنَا مِنْ آذَرْبِیجَانَ لَا یَقُومُ لَهَا شَیْ‏ءٌ وَ إِذَا کَانَ ذَلِکَ فَکُونُوا أَحْلَاسَ بُیُوتِکُمْ وَ أَلْبِدُوا مَا أَلْبَدْنَا فَإِذَا تَحَرَّکَ مُتَحَرِّکُنَا فَاسْعَوْا إِلَیْهِ وَ لَوْ حَبْواً وَ اللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ یُبَایِعُ النَّاسَ عَلَى کِتَابٍ جَدِیدٍ عَلَى الْعَرَبِ شَدِیدٌ وَ قَالَ وَیْلٌ لِطُغَاهِ الْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اقْتَرَب[۱۷۶]، یعنی ناچار ما (اهل بیت) را در آذربایجان واقعه ای پیش آید که هیچ چیز نمی تواند با آن برابری کند. پس چون این حادثه وقوع یابد، ملازم بیت خود باشید و در جای خود اقامت کنید، مادامی که ما اقامت نمودیم پس چون شخص متحرکی بجنبش آمد آنگاه بسوی او بشتابید اگر چه با سینه باشد. به خدا قسم گویا می بینم او را که مابین رکن و مقام با مردم بیعت می فرماید به کتابی جدید که بر عرب سخت است و شدید، وای به حال عرب از شری که نزدیکشان است”[۱۷۷].

داعیه مخالفت با پیامبران یکی از اتفاقاتی است که همواره در تاریخ ادیان به وقوع پیوسته است و یکی از دلایل مخالفت با پیامبران، انتظارات و اعتقادات ناصحیح پیروان ادیان از ظهور موعود خویش می باشد. ظهور حضرت باب نیز مطابق با انتظارات و اعتقادات مسلمین، خصوصاً علمای زمان نبود. پیام آسمانی حضرت باب بسرعت در سراسر ایران منتشر شد و در بین همه اقشار جامعه، ” شهری و روستایی، شاهزادگان، مشایخ، علما، تجار، کسبه، بازاری و دهقانان”[۱۷۸] جنبشی بی نظیر پدید آمد و افزایش پیروان آن حضرت باعث شد که جامعه مذهبی و حکومتی علیه ایشان قیام کنند. حضرت باب به دلیل به خطر انداختن مشروعیت قدرت رهبران سیاسی و مذهبی آن دوران و به جرم آوردن دین جدیدی بعد از اسلام و تغییر حدود و احکام اسلامی، توسط دولت وقت، و به تأیید علماء محکوم به مرگ شدند. کریمخان کرمانی، صاحب کتاب “ارشاد العوام” در صفحه ۲۳۱ این کتاب در خصوص ادعای حضرت باب می نویسد: ” ملا محمد ممقانی (از روحانیون معروف زمان) بعد از ورود باب به خانه اش رو به باب کرده گفت: این مجموعه کتب و صحف به خط شماست یا نه؟ باب نگاهی کرد و گفت: بله اینها مال من و به خط من است. ممقانی گفت به صحت مضامین اینها مقر و معترفی یا نه؟ آیا اینها درست است؟ باب گفت بلی به همه اینها مقر و معترفم. باز ممقانی اظهار کرد آیا شما به عقیده قائمیت خود باقی هستید و میگوئید همان منتظر موعود یعنی قائم مشهور و معروف آل محمد شمائید؟ باب گفت بلی من همانم که شما منتظرش هستید. ممقانی گفت به موجب این اعتراف صریح قتل شما واجب است”[۱۷۹]. کلام الهی از آثار دیانت بهائی، در این مقام، مناسب حال می باشد: هل ظنّنت انک تقدر ان تطفی نار التی اوقدها الله فی الآفاق؟ لا و نفسه الحق … فسوف یحیط الارض و من علیها. کذلک قضی الامر و لا یقوم معه حکم من فی السموات و الارضین[۱۸۰]؛ مضمون بیان، آیا گمان نمودی می توانی آتشی را که خداوند در آفاق بر افروخته است، خاموش کنی؟ نه قسم به ذات حق نمی توانی … به زودی زمین و اهل آن را احاطه خواهد کرد. امر خدا این گونه مقدر شد و حکم هیچ کسی از اهل آسمان ها و زمین ها نمی تواند در برابرش مقاومت کند.

باری، حضرت باب در سال ۱۲۶۶ هجری قمری، به تائید و فتوای علماء در شهر تبریز تیر باران شدند. لورد کورزن، سفیر انگلستان در ایران، در کتاب “ایران و مسائل مربوط به آن” که در سال ۱۸۵۰ در لندن به طبع رسید می نویسد: علت شهادت باب همان بود که در مورد حضرت مسیح صورت گرفته بود اگر حضرت عیسی کتاب تازه نیاورده بود و فقط به تعمیم دستورات تورات اکتفا کرده بود علماء آن زمان او را مصلوب نمی کردند.

حضرت بهاءالله می فرمایند: ” به علماء از قول بهاء بگو ما به زعم شما مقصریم، از نقطه اولی (حضرت باب) روح ما سواه فداه چه تقصیری ظاهر که هدف رصاصش (گلوله سربی) نمودید. نقطه اولی مقصر، از خاتم النبیین روح العالمین له الفداء چه تقصیری باهر که بر قتلش مجلس شورا ترتیب دادید. خاتم النبیین مقصر، از حضرت مسیح چه تقصیر و افترا هویدا که صلیبش زدید. حضرت مسیح به زعم باطل شما کاذب، از حضرت کلیم چه کذبی و افترایی آشکار که بر کذبش گواهی دادید. حضرت کلیم به زعم باطل شما کاذب و مقصر، از حضرت خلیل چه تقصیری هویدا که در آتشش انداختید. اگر بگویید ما آن نفوس نیستیم، می گوییم اقوال شما همان اقوال و افعال شما همان افعال”[۱۸۱].

باری، حافظ شیرازی نیز در اشعار خود به آذربایجان اشاره کرده و به معبودی اشاره می کند که همچون شبنم سحری پاک” (۱) و بالاتر از آن ” همچو صنع خدا ورای ادراک” (۲) می باشد؛ در ساحل رود ارس ( زندان ماکو) (۳) و منزل سلمی ( سلماس = زندان چهریق) (۴) مسکن گزیند؛ حافظ در اشعار خود از واقعه ای عجیب و حادثه ای غریب – شهادت محبوب – خبر داده و به شکوه قاتلین اشاره می کند(۵) (این شکوه و شکایت توسط دشمنان حضرت باب به وقوع پیوست که پس از شهادت حضرت باب آتش امرش زبانه کشید و در بین جمیع امم منتشر شد و بابیان در سبیل دوست رقص کنان به قربانگاه جانان شتافتند؛ در حالی که دشمنان تصور می کردند با شهادت آن حضرت میتوانند ندای الهی را خاموش نمایند)؛ باری، در خاتمه حافظ آرزو دارد که نام او بر زبان محبوب جاری شود(۶).

به فرموده حضرت باب: روح القدس گاهی به زبان شعرا ناطق می گردد و مطالبی به لسان آنها جاری می سازد که غالباً خود، مقصود اصلی و منظور واقعی را نمی دانند[۱۸۲]. حضرت رسول (ص) نیز در حدیثی فرموده اند: ” ان الله کنوزا تحت العرش و مفاتیح ها السنه الشعرا[۱۸۳] یعنی، خداوند زیر عرش خود گنج هائی پنهان دارد که زبان شاعران کلیدهای آن است.

باری، در این مقام، دو قطعه از غزل های حافظ مرقوم می گردد:

کتبت قصه شوقی و مدمعی با کی بیا که بی تو بجان آمدم ز غمناکی

بسا که گفته ام از شوق با دو دیده خود ایا منازل سلمی فاین سلماک

(۵) عجیب واقعه ای و غریب حادثه ای ان اصطربت قتیلا و قاتلی شاکی

(۱) کرا رسد که کند عیب دامن پاکت که همچو قطره که بر برگ گل چکد پاکی

ز خاک پای تو داد آب روی لاله و گل چو کلک صنع رقم زد به آبی و خاکی

صبا عبیر فشان گشت ساقیا برخیز وهات شمسه کرم مطیب زاکی

دع التکاسل تغنم فقد جری مثل که زاد راهروان چستی است و چالاکی

اثر نماند ز من بی شمایلت آری اری مأثر محیای من محیاک

(۲) ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند که همچو صنع خدائی ورای ادراکی[۱۸۴]

همچنین:

(۳) ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس

(۴) منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام پر صدای ساربانان بینی و بانگ جرس

محمل جانان ببوس آنگه بزاری عرضه دار کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس

من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس

عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشق شبروان را آشنائیهاست با میر عسس

عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز زانکه گوش عشق نتوان زد به چوگان هوس

دل به رغبت می سپارد جان به چشم مست یار گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس

طوطیان در شکرستان کامرانی می کنند و ز تحسر دست بر سر می زند مسکین مگس

(۶) نام حافظ گر بر آید بر زبان کلک دوست از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس[۱۸۵]

همچنین، صحبت لاری در اشعار خود علاوه بر شیراز به منزل سلمی نیز اشاره ای می کند:

کی مبارک منزل سلمی سلام وی نو آئین حجله سعدی سلام

ای صفا و مروه از داغت کباب وی منا و مشعر از رشکت مذاب

ای تو رشگ کعبه و رکن و مقام وی حریمت غیرت بیت الحرام

ای طوافت عین فرض و فرض عین اَین هذا البیت من ذاک دو اِین

Ø خراسان

ثوبان از پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله روایت نموده که فرمود: إِذَا رَأَیْتُمُ الرَّایَاتِ السُّودَ قَدْ أَقْبَلَتْ مِنْ خُرَاسَانَ فَائْتُوهَا وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْجِ فَإِنَّ فِیهَا خَلِیفَهَ اللَّهِ الْمَهْدِی[۱۸۶]، یعنی چون پرچمهاى سیاه ببینید که از خراسان مى‏آید باستقبال آن بشتابید هر چند با رفتن از روى برف باشد، چه که در آن جماعت مهدى خلیفه اللَّه است.

حرکت پرچمهای سیاه ” رایات سود” از خطه خراسان در زمان قائم از بشارت هایی است که صریحا مذکور گردیده است و کلمه خراسان خراسان مرتب از دهان ائمه صادر می گشته است.

باری، ظهور علمهای سیاه از خراسان، دقیقا با حرکت ملاحسین بشرویه (اولین مؤمن به حضرت باب و جزء هیجده نفر حروف حی که اولین نفرات مؤمن به آنحضرت می باشند) و اصحاب با علم های سیاه به وقوع پیوست. چنانچه، در این خصوص آمده است: ” جناب ملاحسین پس از چند روز اقامت در اردوگاه به شهر مشهد عودت نمود … ناگهان قاصد امینی از ساحت حضرت باب آمد و عمامه سبز آن حضرت را که برای ملاحسین فرستاده بودند بوی داد. حضرت باب فرموده بودند که ملا حسین عمامه سبز را بسر گذارد و از آن پس بنام جدید سید علی خوانده شود و همراه با اصحاب با افراشتن پرچم های سیاه و در ملازمت جناب قدوس به جزیره الخضراء توجه نماید. که مراد از جزیرهالخضراء مازندران و بقعه شیخ طبرسی بود. جناب ملاحسین در اجرای اوامر مبارک حضرت باب با دویست و دو تن از اصحاب در تاریخ نوزدهم شعبان ۱۲۶۴ هجری قمری عازم مازندران گردید. جناب باب الباب و یاران او در میان راه بهر نقطه وارد می شدند امر بدیع را به مردم آن محل ابلاغ می نمودند. در هر نقطه چند تن به اصحاب می پیوستند”[۱۸۷]. در هر حال، این رویه ادامه پیدا کرد تا اینکه اصحاب به قلعه شیخ طبرسی رسیدند و تعداد آنها در قلعه ۳۱۳ نفر بود؛ چنانچه در این خصوص در تاریخ نبیل آمده است: ” عده اصحاب … سیصد و سیزده نفر شد، وقتیکه قدوس از عده اصحاب با خبر شدند فرمودند جمیع آنچه را حضرت رسول اکرم صلواه الله علیه مخصوص حضرت قائم موعود فرموده اند ظاهر و آشکار شده تا حجت خداوندی بر پیشوایان دین که خود را عالم بتفسیر شریعت اسلام میدانند و خویش را مفسر احادیث میشمارند کامل گردد”[۱۸۸].

لازم بذکر است که در احادیث مرویه یاران قائم را بعدد شهدای غزوه بدر کبری، ۳۱۳ نفر، که در راه او بشهادت می رسند روایت نموده اند، چنانچه در تفسیر آیه هشتم سوره هود: وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّهٍ مَّعْدُودَهٍ، از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روایت شده که فرمودند: ” امت معدوده، یعنى اصحاب حضرت مهدى عجل الله فرجه در آخر الزمان که سیصد و سیزده نفرند به تعداد سلحشوران جنگ بدر”[۱۸۹].

Ø اصفهان

ذکر اصفهان در احادیث مربوط به خروج دجال بوده و دجال در لغت به معنی کذاب است. خروج دجال در آخر الزمان متفق القول یهودیان و مسیحیان و مسلمانان می باشد؛ چنانچه، یهودیان بر اساس بیانات دانیال نبی، باب هفتم و یازدهم، و مسیحیان براساس بیانات یوحنای نبی، رساله اول باب چهارم، معتقد به ظهور کسی هستند که در آخرالزمان ظاهر شده و با خدا یا پیامبر او خصومت می ورزد. پولس رسول در خصوص دجال بیان می دارد: “ای برادران… درخصوص آمدن خداوندگار ما عیسی مسیح… متزلزل نگردید… زیرا که آن روز نخواهد آمد تا اول ارتداد واقع نشود و آن مرد شریر، یعنی فرزند هلاکت ظاهر نگردد”( نامه دوم پولس به تسالونیکیه، باب دوم).

در آثار اسلامی نیز درخصوص دجال بحث بسیار شده و احادیث متعدد و متنوعی از طریق محدثین اهل تشیع و اهل تسنن به صورت تشبیه و اشارات و رمزگونه، درباره خصوصیات و شخصیت دجال ذکر گردیده است. شیخ صدوق در کتاب ” کمال الدین و تمام النعمه”، در توصیف دجال، از حضرت علی (ع) حدیث ذیل را نقل می نماید: ” فَقَامَ إِلَیْهِ الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَهَ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَنِ الدَّجَّالُ فَقَالَ أَلَا إِنَّ الدَّجَّالَ صَائِدُ بْنُ الصَّیْدِ فَالشَّقِیُّ مَنْ صَدَّقَهُ وَ السَّعِیدُ مَنْ کَذَّبَهُ یَخْرُجُ مِنْ‏ بَلْدَهٍ یُقَالُ لَهَا أَصْبَهَانُ مِنْ قَرْیَهٍ تُعْرَفُ بِالْیَهُودِیَّهِ عَیْنُهُ الْیُمْنَى مَمْسُوحَهٌ وَ الْأُخْرَى فِی جَبْهَتِهِ تُضِی‏ءُ کَأَنَّهَا کَوْکَبُ الصُّبْحِ فِیهَا عَلَقَهٌ کَأَنَّهَا مَمْزُوجَهٌ بِالدَّمِ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مَکْتُوبٌ کَافِرٌ یَقْرَأْهُ کُلُّ کَاتِبٍ وَ أُمِّی”[۱۹۰] انتهی. یعنی، اصبغ بن نباته از حضرت امیر المؤمنین سوال میکند که دجال کیست؟ آنحضرت فرمود دجال کسی است که نفوس را صید (گمراه) می کند. کسی که او را تصدیق میکند شقی است و کسی است که او را تکذیب می کند سعادتمند است. از شهری به نام اصفهان و از قریه ای بنام یهودیه خروج می کند. چشم راستش مسح شده و چشم دیگر در پیشانیش قرار گرفته (یعنی یک چشمی است). مانند ستاره صبح می درخشد. چیزی در چشم اوست که گویی آمیخته به خون است. در پیشانى وى نوشته است «این کافر است»، هر شخص باسواد و بى‏سواد آن را می خواند.

آنچه از مجموع این احادیث و آیات کتب مقدسه قبل مستفاد می شود و در ظهورات ادیان بابی و بهائی مصداق پیدا کرد آنکه، مقصود از ذکر خروج دجال و وقوع فتنه در آخرالزمان، ظهور هیکل مجعولی در ایام موعود است که نظر به حب ریاست، به فتنه قیام نموده و مطابق مذهب زمان خود تکلم می نماید و به این علت کلام او نافذ می گردد و شبهات او در خلق تأثیر می نماید، تا آن که موعود به وحی آسمانی و قوت کلمه الهیه، کلمه خبیثه شیطانیه وی را معدوم می گرداند. در زمان ظهور ادیان بابی و بهایی نیز به ترتیب افرادی چون “میرزا آغاسی”[xl] و ” سید محمد اصفهانی”[xli] بوده اند که به مخالفت با این ظهورات الهی قیام کرده و به مصداق بیان ” صائد بن الصید”، خلق را از صراط مستقیم منحرف نمودند.

Ø شهر ری

معاویه بن وهب مى‏گوید: امام صادق به بیتى از شعر ابن ابى عقب تمثّل جست که:

و ینحر بالزوراء منهم لدى الضّحى ثمانون الفا مثل ما تنحر البدن‏

یعنى: در هنگام ظهر در زوراء، هشتاد هزار تن از آنها چون شتر قربانى شوند.

در روایت دیگرى به جاى کلمه «بدن»، «بزل» آمده است. امام سپس به من فرمود: زوراء را مى‏شناسى؟ او مى‏گوید: عرض کردم: قربانت، زوراء، همان بغداد است. فرمود: نه، سپس فرمود: آیا به «رى» رفته‏اى؟ عرض کردم: آرى. فرمود: بازار چهارپایان آنجا را دیده‏اى؟ عرض کردم: آرى. فرمود: آن کوه سیاه را که در طرف راست جاده است دیده‏اى؟ همان زوراء است که هشتاد هزار از ایشان- که هشتاد نفرشان از فرزندان فلان هستند و همه‏شان شایسته خلافت- در آن جا کشته خواهند شد. عرض کردم: به دست چه کسى کشته خواهند شد؟ فرمود: پسران عجم آنها را خواهند کشت[۱۹۱].

نکات ذیل در توضیح ۸۰ هزار نفر حائز اهمیت می باشد:

۱- ” این حدیث در روضه کافی نقل شده است و در برخی نسخ قدیمی و نسخه های خطی آن بجای ثمانون الفا، ثمانون رجلا را بطور نسخه بدل نوشته اند: یقتل فیها ثمانون رجلا من ولد فلان کلهم یصلح الخلافه، قلت: من یقتلهم؟ قال اولاد العجم.

۲- الفا بفتح همزه خوانده شده که به معنی هزار می باشد و اگر با کسر همزه باشد بمعنی الفت و اتحاد است؛ یعنی ۸۰ نفر در حالی که به هم مألوف و متحد و یگانه هستند به قتل می رسند. این کلمه الفا به کسر همزه در گفتار امام علیه السلام در داستان تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه هم استعمال شده و امام می فرمایند که در حین تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه مکرمه، جمعی از اسلام برگشتند و مرتد شدند “الفاً بقبله آبائهم”، یعنی ارتداد آنها از اسلام به واسطۀ الفتی بود که به قبلۀ پدران خود داشتند[۱۹۲].

۳- تعداد ۸۰ هزار نفر می تواند به صورت کنایه و مبالغه از عظمت حادثه باشد که این نوع مبالغه در آثار دینی متداول بوده و آن را به عنوان واحد کالألف می نامند؛ در “جامع صغیر” حدیث ذیل روایت شده است: لیس شیء خیرا من ألف مثله الّا الانسان مؤمن[۱۹۳]، یعنی هیچ چیزی بهتر از هزار چیز مثل خودش نیست، مگر انسان مؤمن ( که بهتر از هزار نفر می باشد).

واحد کالألف در رزم و کرم[xlii] صد چو حاتم گاه ایثار نعم[۱۹۴]

(مولانا، جلال الدین)

این نوع مبالغه در قرآن کریم هم آمده است: إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً (انفال/۶۵)، یعنی هر گاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه مى‏کنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانى که کافر شدند، پیروز مى‏گردند.

در هر صورت نظر به آنکه صحت و سقم هر سخن بسته به وقوع مصداق آن است، در زوراء که امام صادق (ع) آن را در ری ( تهران ) تعیین فرموده اند، مصداق بیان مبارک در سال ۱۲۶۸ هجری قمری تحقق یافت. همان طور که قبلا نیز ذکر گردید پس از واقعه سوء قصد به جان ناصرالدین شاه، تعداد بسیاری از مومنین به دیانت جدید الهی و حضرت باب در تهران دستگیر شدند و هشتاد نفر از آن ها به دست اولاد عجم به طرز فجیعی کشته شدند. شرح این واقعه بتفصیل و با ذکر نام شهداء در روزنامه رسمی آن دوران به نام روزنامه اتفاقیه درج گردید. کاپیتان آلفرد فن گویمن، افسر اتریشی که در خدمت ارتش ناصرالدین شاه بود در حالی که تحت تأثیر انزجار و وحشت حاصل از وقایعی است که به چشم خود ناظر بوده در نامه ای به دوستش چنین می نویسد: «دوست من، چطور می توانی تصور کنی آنچه را که من با چشمهایم دیده ام … کسانی که دستهای پر خشونت بی رحم جلاد، دندانهایشان را یک به یک کشیده، جمجمه های برهنه ای که با ضربات چکّش متلاشی شده یا هنگامی که بازار، آذین بندی و چراغانی می‌شود برای نمایش قربانیان شکنجه شده ای که شمع آجین شده اند؛ سوراخهایی در پشت و شانه هایشان حفر شده و شمع های روشن در جای زخمها شعله ورند، با زنجیر به هم متصلند و گرد شهر گردانده می‌شوند و مأمورین آنها را تازیانه می‌زنند، پوست کف پاهایشان را کنده اند در روغن مذاب خیسانده اند و چون بهائم در کفشهایی قرار می دهند و آنان را مجبور به دویدن می کنند در حالیکه باران تازیانه جلاد هم تمامی ندارد … من شخصاً مجبور به دیدن این صحنه ها بودم که در آخر آنها را از دست و پا وارونه به درخت آویزان می کردند و هر ایرانی مختار است هرچه می خواهد با بدن نیمه جان آنها بکند. من جسدی را دیدم که با ۱۵۰ فشنگ پاره پاره شده بود. وقتی دوباره آنچه را که نوشته ام می خوانم می اندیشم که تو و اطرافیانت خواهید گفت که اغراق گفته ام. امّا خدا گواه راستی من است بخاطر وظیفه ام مجبور به تحمّل این وقایع هستم. حالا کمتر از خانه خارج می شوم تا در گوشه کنار شهر و بازار شاهد این جنایات نباشم. حتّی پس از مرگ، جسد اینان را قطعه قطعه کرده و در دروازه شهر می کوبند و یا به بیابان می اندازند تا خوراک سگان و کفتارها شود … تاکنون چند بارتقاضای انتقال کرده ام ولی موفق نشده ام …»[۱۹۵].

لازم به ذکر است که در آن سالها بابی هایی که دستگیر می‌شدند را، بین طبقات مختلف مردم تقسیم می کردند. طرح این پیشنهاد توسط نخست وزیر صورت گرفت تا به این وسیله از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. آن مظلومان را بین مردم تقسیم می کردند تا همه در مسئولیت این کشتار سهیم باشند.

Ø دارالسلام ( بغداد )

یکی از نام های بغداد، دارالسلام می باشد؛ چنانچه، یاقوت حموی در معجم البلدان در ذیل دارلسلام فرموده است قوله: دارالسلام و مدینه السلام هی بغداد و سیذکر سبب تسمیتها بذلک فی مدینه السلام ان شاءالله تعالی و دارسلام الجنه و لعل بغداد سمیت بذلک علی التشبیه، یعنی دارالسلام و مدینه السلام همان بغداد است … بهشت را نیز دارالسلام گویند و شاید که علت تسمیه بغداد به دارالسلام از راه تشبیه بغداد به بهشت باشد. همچنین، در مقدمه کتاب شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، صفحه ۶۰، دارالسلام را بغداد دانسته است[۱۹۶].

در اشعار شعرا نیز به این نکته اشاره شده است؛ در شعری “جلال” بغداد را دار السلام می خواند:

اذا نزلت ببغداد و هی دار سلامی فقل منازل سلمی علی حماک سلامی[۱۹۷]

در قرآن شریف در خصوص دارالسلام (بغداد) آمده است:

لهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ ( انعام/۱۲۷)، یعنی براى آنها خانه امن و امان (بغداد) نزد پروردگارشان خواهد بود؛ و او، ولىّ و یاور آنهاست بخاطر اعمال(نیکى) که انجام مى‏دادند.

وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ( یونس/۲۵)، لِلَّذینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّهٌ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمْ فیها خالِدُونَ (۲۶)، یعنی و خداوند به دارالسلام (بغداد)[xliii] دعوت مى‏کند؛ و هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت مى‏نماید. کسانى که نیکى کردند، پاداش نیک و افزون بر آن دارند؛ و تاریکى و ذلّت، چهره‏هایشان را نمى‏پوشاند؛ آنها اهل بهشتند، و جاودانه در آن خواهند ماند.

لیکن در توضیح آیات فوق، معنای عِنْدَ رَبِّهِمْ (نزد خداوند)، به مفهوم نزد مظهر خداوند، یعنی فرستاده خداوند، می باشد. پس مفهوم اینکه اهل بهشت در بغداد نزد خداوند قرار دارند این است که در حضور پیامبر الهی، در شهر بغداد هستند و دارالسلام مرکز استقرار مظهر امرالله خواهد شد و با توجه به آیه ۲۵ سوره یونس، ندای الهی جهت هدایت اهل عالم از بغداد بلند خواهد شد که مردم را به رضوان قرب الهی و معرفت صاحب امر ربانی هدایت خواهد نمود. این مطالب از آیه وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ استناد میشود با این توجیه که دعوت خداوند به یک شهر مفهومی جز دعوت به یک واقعه ای مهم که مفید برای مؤمنین است نمی باشد و این واقعه حضور پیامبر الهی است که هر که را بخواهد، به راه راست هدایت میکند – حال آیا صراط مستقیم چیزی غیر از هدایت به دین جدید می باشد؟[xliv]

موضوع مهم ارتباط بغداد و دار السلام با هدایت خدا به صراط المستقیم می باشد که عبارت صراط المستقیم در ۴۵ آیه قرآن مجید آمده و بدون استثناء مربوط می شود به تحول برون دینی و هدایت از دینی به دین دیگر؛ به عبارتی آنچه که در دار السلام بغداد واقع می شود هدایتی است به دین جدید.

در دنباله همان آیه، در آیه ۲۶ سوره یونس بشارت می دهد که چیزی علاوه بر پاداش نیک به آنها داده می شود و آن مشاهده روی پروردگار است که باز معلوم است مقصود از مشاهده روی پروردگار مشاهده وجه منیر پیامبر الهی است که برای مؤمن مخلص از بالاترین لذت هاست.

روایات ذیل به این مطلب می پردازد:

در ” تفسیر عاملی”، در تفسیر زیاده آمده است: ” فخر: مقصود از زیاده دیدار حقّ است چنانکه در آیت دیگر است وجوه یومئذ ناضره الى ربها ناظره که در این آیه بهره‏ى آن عالم طراوت صورت است و لقاى حق، پس زیادى موعود در آیه همان است که در این آیه گفته شده است، «الى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ»”[۱۹۸].

و در ” تفسیر قمی” در تفسیر زیاده آمده است: ” وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ یعنی الجنه قوله لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ قال النظر إلى وجه الله عز و جل‏”[۱۹۹]، مضمون بیان آنکه، مقصود از کلمه زیاده که در قرآن آمده (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ منظور نظر کردن به وجه پروردگار است که نعمتی از این بالاتر برای مؤمنین وجود ندارد.

همچنین ابن ابی حاتم در تفسیر خود، روایت ذیل را در تفسیر این آیه آورده است: “… و یدخلنا الجنه قال: فیکشف الحجاب فینظرون إلیه تبارک و تعالى فو الله ما أعطاهم الله شیئا هو أحب إلیهم منه ثم قرأ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَه”[۲۰۰]. مضمون بیان آنکه، و داخل بهشت می شویم؛ پس حجاب برداشته می شود؛ پس خداوند تبارک و تعالی را نظاره می کنند و قسم به خدا هیچ امری از این (نظاره خدا) برای آنها محبوب تر نخواهد بود.

و در ” درالمنثور” سیوطی در تفسیر این آیه تفسیر مشابهی آمده است: ” … لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ قال … فیکشف لهم الحجاب فینظرون الیه فو الله ما أعطاهم الله شیا أحب إلیهم من النظر الیه و لا أقر لاعینهم‏”[۲۰۱].

یعنی آنکه، زِیادَهٌ به این صورت تعبیر گشته که حجاب از روی پروردگار برداشته می شود و مؤمنین بر وجه او نظر می کنند، قسم بخدا هیچ چیز برای آنها محبوب تر از این نیست که خدا را نظاره کنند و هیچ چشم روشنی برای آنها بهتر از این نخواهد بود. از این مهمتر، بشارت در مورد عظمت این ظهور در حدی بیان شده که انبیاء قبل مانند حضرت ابراهیم و حضرت محمد (ص) در آن روز از این نعمت بزرگ، یعنی نظر به وجه پروردگار، مشعوف و مسرورند و این مطلب در روایت زیر صراحتاً بیان شده است: ” و أخرج أبو الشیخ عن أبى هریره رضى الله عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه و سلم من کبر على سیف البحر تکبیره رافعا بها صوته لا یلتمس بها ریاء و لا سمعه کتب الله له رضوانه الأکبر و من کتب له رضوانه الأکبر جمع بینه و بین محمد و ابراهیم علیهما السلام فی داره ینظرون إلى ربهم فی جنه عدن کما ینظر أهل الدنیا إلى الشمس و القمر فی یوم لا غیم فیه و لا سحابه و ذلک قوله لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ فالحسنى لا اله الا الله و الزیاده الجنه و النظر إلى الرب”‏[۲۰۲].

در توضیح این مطلب که در تاریخ امر بهائی نیز ثبت گردیده است، پس از آن که حضرت باب بنا به فتاوی علمای تبریز و صدور حکم حکومت به شهادت رسیدند چند نفر از بابیان که از این امر عصبانی شده و چون ناصرالدین شاه را مسبب اصلی این جریان میدانستند مصمم شدند که او را به قتل برسانند. لذا در اقدامی عجولانه و نسنجیده در تاریخ ۱۵ آگوست ۱۸۵۲ به جان شاه سوء قصد نمودند، لیکن از آن جا که از تفنگ ساچمه ای استفاده کرده بودند، شاه جراحتی کوچک یافت و نتیجه این حادثه، دستور قتل بابیان و مسببین این جریان بود و چون حضرت بهاءالله در بین بابیان از شهرت و اعتبار ویژه ای برخوردار بودند، ایشان را به عنوان محرک اصلی این رویداد دستگیر و روانه سیاه چال تهران نمودند. در طی چهار ماهی که ایشان در زندان مذبور بودند بی گناهی ایشان بر شاه و اطرافیانش ثابت شد. اما دسیسه ها موجب شد که حضرت بهاءالله را به شرط ترک ایران از زندان آزاد ساختند و لذا علی رغم بیماری شدید، یک ماه پس از آزادی به بغداد که در آن زمان جزء سرحدات دولت عثمانی بود تبعید گردیدند. در حقیقت سفر حضرت بهاءالله و خانواده شان، تکرار وقایع مشابه در ظهورات قبل چون تبعید حضرت ابراهیم از اورکلده به ارض میعاد و اخراج حضرت موسی، برادر و پیروانش از سرزمین اصلی ایشان و نیز هجرت ناگهانی حضرت رسول اکرم (ص) از مکه به مدینه را تداعی می نماید.

باری، حضرت بهاءالله به بغداد (دارالسلام) تبعید شدند، رفتار و منش ایشان در آن شهر موجب اشتهار و اعتبار ایشان در بین همگان گردید. این محبوبیت موجب شد علمای بغداد از جمله “شیخ عبدالحسین تهرانی” همچنین سفیر ایران متقاضی تبعید مجدد حضرت بهاءالله از بغداد به سوی مرکز حکومت عثمانی آن زمان، یعنی اسلامبول (استانبول فعلی) شوند. پیش از حرکت، ایشان به باغی که خارج از شهر بغداد قرار داشت تشریف بردند و اظهار امر جدید در آن جا واقع شد و به عنوان ظهور کلی الهی و موعود دیانت بابی (ظهور حضرت عیسی) پرده از وجه ظهور برداشتند و بدین سان بشارات نازله در ظهورات گذشته درباره دارالسلام تحقق یافت. در طی مدت اقامت حضرت بهاءالله در عراق (بغداد)، آثار زیادی از قلم ایشان نازل شد که کل گویای عظمت ظهور مبارک و علو شأن موعود کلی الهی است. لذا شکی نیست که عظمت شأن بغداد که در آیات و روایات گذشته آمده بخاطر وقوع اظهار امر حضرت بهاءالله و نزول وحی الهی بر قلب مصفای حضرتشان در آن مدینه است. به راستی چه چیز جز اراده غالبه الهیه می تواند وقایع مهمی اینچنین را در مکان و زمان معینی رقم زند و وعود از قبل بیان شده را محقق سازد!

Ø اراضی مقدسه (حول مسجد الاقصی – بیت المقدس – عکا)

v اراضی حول مسجد الاقصی (کوه کرمل)

سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ ( إسراء/۱) … وَ قَضَیْنا إِلى‏ بَنی‏ إِسْرائیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبیراً (۴) فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولی‏ بَأْسٍ شَدیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً (۵) ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفیراً (۶) إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبیراً (۷) عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ حَصیراً (۸) یعنی، پاک و منزّه است خدایى که بنده‏اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى- که گرداگردش را پربرکت ساخته‏ایم- برد، تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست (۱) … ما به بنى اسرائیل در کتاب(تورات) اعلام کردیم که دو بار در زمین فساد خواهید کرد، و برترى ‏جویى بزرگى خواهید نمود. (۴) هنگامى که نخستین وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پیکارجوى خود را بر ضدّ شما می انگیزیم، خانه‏ها را جستجو مى‏کنند؛ و این وعده‏اى است قطعى! (۵) سپس شما را بر آنها چیره مى‏کنیم؛ و شما را به وسیله داراییها و فرزندانى کمک خواهیم کرد؛ و نفرات شما را بیشتر قرار مى‏دهیم. (۶) اگر نیکى کنید، به خودتان نیکى مى‏کنید؛ و اگر بدى کنید باز هم به خود مى‏کنید. و هنگامى که وعده دوم فرا رسد، آثار غم و اندوه در صورتهایتان ظاهر مى‏شود؛ و داخل مسجد(الاقصى) مى‏شوند همان گونه که بار اول وارد شدند؛ و آنچه را زیر سلطه خود مى‏گیرند، در هم مى‏کوبند. (۷) امید است پروردگارتان به شما رحم کند! هر گاه برگردید، ما هم بازمى‏گردیم؛ و جهنّم را براى کافران، زندان سختى قرار دادیم. (۸)

در آیات فوق، نکته ای که حائز اهمیت می باشد و عظمت مقامات مقدسه را یاد آور می شود در ارتباط با موعود و ظهور کلی الهی است:

۱- محل معراج حضرت رسول اکرم (ص) اراضی اطراف مسجد الاقصی و هدف از این سیر (معراج) مشاهده آیات الهی بیان شده است. مسلما این مشاهده با چشم ظاهر صورت نگرفته است، چه که محل سکونت آن حضرت شهر مکه بوده و بدین لحاظ مقصود از مشاهده آیات الهی مکاشفه روحانی و مشاهده با دیده الهی است. همچنین محل این کشف و شهود نیز در حوالی مسجد الاقصی معین گردیده است. آیات مبارکه فوق دال بر این است که اراضی حول مسجد الاقصی را مبارک نمودیم تا آیات خود را به او نشان دهیم. بدیهی است که آیات و نشانه ها باید در این محل و قابل مشاهده باشد و آن مکان همانطور که ذکر شد اراضی حول مسجد الاقصی است. حال که حدود هزار و اندی سال از آن واقعه گذشته است آیا چه واقعه عظیمی غیر از ظهور مبارک موعود قرآن و استقرار اماکن مبارکه بهائی در آن سرزمین مقدس اتفاق افتاده است که علت معراج آن حضرت را توجیه نماید.

۲- قابل ذکر است که همزمان با بیان معراج آن حضرت و ترک اراضی حول مسجد الاقصی، مجازات بنی اسرائیل در دو نوبت بیان گردیده (لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ) و سپس عفو و بخشش آن قوم پیش بینی شده است. به عبارتی، اتمام مجازات آنها و نزول رحمت الهی بر آن قوم (عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ) در زمانی با مشخصه (وَعْدُ الْآخِرَهِ) ذکر شده است که در روایات اسلامی این واقعه را، همزمان با ظهور قائم دانسته اند (جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ یعنی القائم صلوات الله علیه و أصحابه)، که روز پایان پراکندگی آن قوم و ارتفاع ندای دین جدید طبق بشارات الهی است.

باری، روایت ذیل از ” بحار الانوار” علامه مجلسی مؤید استناد فوق می باشد: و “ قَضَیْنا إِلى‏ بَنی‏ إِسْرائیلَ فِی الْکِتابِ ” أی آعلمنا هم ثم انقطعت مخاطبه بنی إسرائیل و خاطب امه محمد صلی الله علیه واله فقال: ” لتفسدن فی الأرض مرتین یعنی فلانا و فلانا و أصحابهما و نقضهم العهد ” وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبیراً” یعنی ما ادعوه من الخلافه ” فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما ” یعنی یوم الجمل ” بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولی‏ بَأْسٍ شَدیدٍ” یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و أصحابه ” فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ ” أی طلبو کم و قتلوکم “ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً ” یعنی یتم و یکون “ثم رددنا لکم الکره علیهم یعنی لبنی امیه علی آل محمد ” وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفیراً ” من الحسین ابن علی علیه السلام و أصحابه و سبوا نساء آل محمد “ إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ ” یعنی القائم صلوات الله علیه و أصحابه “ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ ” یعنی تسود وجوهم ” وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ ” یعنی رسول الله و أصحابه “ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبیراً ” أی یعلو علیکم فیقتلو کم ثم عطف علی آل محمد علیه و علیهم السلام فقال: “ عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ ” أی ینصر کم علی عدو کم ثم خاطب بنی امیه فقال: ” وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا ” یعنی إن عدتم بالسفیانی عدنا بالقائم من آل محمد صلوات الله علیه[۲۰۳].

در کتب مقدسه نیز یکی از علائم رجعت مسیح به انجام رسیدن ” زمان امتها” می باشد. ” زمان امتها” در اصطلاح زمانی است که در آن اورشلیم به دست بیگانگان و غیر یهودیان افتد و یهودیان از وطنشان رانده شده و آواره و پراکنده گردند. بنابراین، رجعت حضرت مسیح پس از به پایان رسیدن دوران دربدری یهودیان می باشد. چنانچه، در انجیل لوقا، باب ۲۱، آیات ۲۴ – ۲۷ آمده است: و به دم شمشیر خواهند افتاد و در میان جمیع امتها به اسیری خواهند رفت و اورشلیم پایمال امتها خواهد شد تا زمانهای امتها به انجام رسد … و آنگاه پسر انسان را خواهند دید که بر ابری سوار شده باقوت و جلال عظیم می آید. به عبارتی، ” نفی و طرد ملت یهود از موطن اصلی خویش پس از دوازده قرن سلطه و حکومت مسلمین در اثر صدور فرمان آزادی و لغو تضییقات مذهبی تخفیف یافت و ” زمان امتها” به فرموده حضرت مسیح منقضی شد”[۲۰۴]. در باب ۲۳ انجیل متی، آیات ۳۷ – ۳۹ آمده است: ” ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای شهری که پیامبران را کشتی و رسولان خدا را سنگسار کردی! چند بار خواستم فرزندان تو را جمع کنم همانطور که مرغ جوجه های خود را زیر بال خود می گیرد، اما تو نخواستی. و حالا خانه شما برای شما خراب می ماند. این را نیز به شما بگویم که دیگر مرا نخواهید دید تا وقتی که آماده باشید کسی را که خدا برای شما می فرستد بپذیرید.

v بیت المقدس

وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَریبٍ (ق/۴۱) یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ (۴۲)، یعنی و گوش فرا ده و منتظر روزى باش که منادى از مکانى نزدیک ندا مى‏دهد. روزى که همگان صیحه را بحق مى‏شنوند؛ آن روز، روز خروج است!

باری، بیت المقدس اراضی مقدسی می باشد که در این دور مبارک دو ندای الهی از آن بلند است: ۱- ندای قائم موعود، حضرت باب اعظم، که آن حضرت بعد از ۶ – ۷ سال از بعثتشان که ندای امر الهی را بلند نمودند، در تبریز شهید شده و عرش مطهر آن حضرت به اراضی مقدسه انتقال یافت و در قلب کوه کرمل، نقطه ای که حضرت بهاءالله مشخص فرموده بودند استقرار یافت[xlv] که آرامگاه آن حضرت زیارتگاه بهائیان عالم است. جالب توجه آنکه در روایات نیز به این مطلب اشاره شده است: یَعْمَلُ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّهِ سَبْعَ سِنِینَ وَ یَنْزِلُ بَیْتَ الْمَقْدِس[۲۰۵]، یعنی بر این امت هفت سال حکومت کند و در بیت المقدس فرود آید.

۲- ندای ظهور کلی الهی، حضرت بهاءالله از اراضی مقدس، شهر عکا، که در مبحث عکا بدان می پردازیم.

باری، در روایات، در تفسیر آیه ۴۱ سوره ق: وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوج، آمده است که ندای الهی از صخره بیت المقدس ارتفاع خواهد یافت. بنابراین، اراضی مقدسه محلی است که مؤمنین با دو مظهر مقدس الهی ملاقات نموده و محل دیدار اصحاب با موعودشان می باشد، چه به لحاظ ظاهری که زیارت گاه عاشقان محبوب است، آرامگاه حضرت باب و حضرت بهاءالله؛ و چه به لحاظ باطنی که قلوب همه مشتاقان به این اراضی معطوف می باشد و استماع صیحه دال بر حضور مؤمنین (حشر) در محضر ظهور کلی الهی در آن اراضی مقدسه است؛ چنانچه از امام صادق (ع) در توضیح آیه مذکور نقل شده است که: ” … بشنو روزى را که گوینده‏اى از جاى نزدیکى صدا زند. روزى که صداى بحق را میشنوند. آن روز، روز قیام است!! امام صادق (ع) فرمود: گوینده، اسم قائم و پدرش را میبرد، و این صدا صداى آسمانى است، و آن در روز قیام قائم علیه السّلام است”[۲۰۶]. این امر، تقدس این اراضی را به حد اعلاء رسانده تا جایی که حتی خداوند به انبیاء گذشته هم دستور فرموده که احترام این اراضی را نگاه دارند: به موسی بن عمران هنگام ورود به این اراضی فرمود: فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً، یعنی کفش هایت را بیرون آر که تو در سرزمین مقدّس هستى! در روایات نیز بیان شده که بهترین مکان ها در زمان قائم بیت المقدس است؛ چنانچه، از حضرت امیر المؤمنین (ع) نقل شده است: ” خَیْرُ الْمَسَاکِنِ یَوْمَئِذٍ بَیْتُ الْمَقْدِسِ لَیَأْتِیَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ یَتَمَنَّى أَحَدُهُمْ أَنَّهُ مِنْ سُکَّانِهِ”[۲۰۷]، یعنی بهترین جاها در آن روز بیت المقدس است، روزى خواهد آمد که هر کسى آرزو کند که از ساکنان آنجا باشد.

طبری در ” جامع البیان” در تفسیر مَکانٍ قَرِیبٍ، مذکور در آیه ۴۱ سوره ق، روایت ذیل را بیان می کند: “… عن قتاده یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ قال: بلغنی أنه ینادی من الصخره التی فی بیت المقدس”[۲۰۸]. و در ” روضه الواعظین و بصیره المتعظین” در تفسیر آیه فوق، روایت ذیل از امام صادق (ع) آمده است: …وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ یَعْنِی صَخْرَهَ بَیْتِ الْمَقْدِسِ …”[۲۰۹]. همچنین، از رسول اکرم (ص) نقل شده است: … زمانى که فرشتگان ببینند که اسرافیل فرود آمده و همراه او صور است میگویند که خدا اجازه مردن اهل آسمانها را داده پس اسرافیل در بیت المقدس فرود آید سپس رو بقبله ایستد و در صور دمیدن فزع را بدمد خداى تعالى فرموده: یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ الى قوله تعالى، مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ[۲۱۰].

در کتب مقدسه انجیل و تورات در خصوص اراضی حول مسجد الاقصی و بیت المقدس آیات بسیاری مذکور گردیده است:

در آنروز واقع خواهد شد که خداوند گروه شریفان را بر مکان بلند ایشان و پادشاهان زمین را بر زمین سزا خواهد داد. و ایشان مثل اسیران در چاه جمع خواهند شد و در زندان بسته خواهند گردید و بعد از روزهای بسیارایشان طلبیده خواهند شد و ماه خجل و آفتاب رسوا خواهد گشت زیرا که یهوه صبایوت در کوه صهیون و در اورشلیم و بحضور مشایخ خویش با جلال سلطنت خواهد نمود(اشعیا باب ۲۴ آیات ۲۱-۲۳ ). و کلام یهوه صبایوت بر من نازل شده گفت* یهوه صبایوت چنین میفرماید برای صهیون غیرت عظیمی دارم و باغضب سخت برایش غیور هستم* خداوند چنین می گوید به صهیون مراجعت نموده ام و در میان اورشلیم ساکن خواهم شد و اورشلیم بشهر حق و کوه یهوه صبایوت بکوه مقدس مسمی خواهد شد*(زکریا باب ۸ آیات ۱ تا ۳). ای صهیون که بشارت میدهی بکوه بلند برآی و ای اورشلیم که بشارت می دهی آوازت را باقوت بلند کن. آنرا بلند کن و مترس و بشهرهای یهودا بگو که هان خدای شما است * اینک خداوند یهوه با قوت می آید و بازوی وی برایش حکمرانی می نماید اینک اجرت او با وی است و عقوبت وی پیش روی او می آید* (اشعیا باب۴۰ آیات ۹ و ۱۰). و خداوند می گوید که ایشان جمیع برادران شما را از تمامی امتها بر اسبان وعرابه ها و تخت روانها و قاطران وشتران بکوه مقدس من اورشلیم بجهت خداوند هدیه خواهند آورد. (اشعیا فصل ۶۶ آیه ۲۰). در آن روز واقع خواهد شد که کرنای بزرگ نواخته شد و گمشدگان و رانده شدگان خواهند آمد و خداوند را در کوه مقدس یعنی در اورشلیم عبادت خواهند نمود (اشعیا باب ۲۷ آیه ۱۳). ای اورشلیم اورشلیم قاتل انبیاء و سنگسار کننده مرسلان خود، چند مرتبه خواستم فرزندان تو را جمع کنم مثل مرغی که جوجه های خود را زیر بال خود جمع میکند و نخواستید* اینک خانه شما برای شما ویران گذارده میشود* زیرا به شما می گویم از این پس مرا نخواهید دید تا بگوئید مبارک است او که بنام خداوند می آید. (انجیل متی باب ۲۷ آیه ۲۳). و دیدم آسمانی جدید و زمینی جدید چونکه آسمان اول و زمین اول در گذشت و دریا دیگر نمیباشد* و شهر مقدس اورشلیم جدید را دیدم که ازجانب خدا از آسمان نازل می شود حاضر شده چون عروسی برای شوهر خود آراسته است* و آوازی بلند از آسمان شنیدم که می گفت اینک خیمه خدا با آدمیان است و با ایشان ساکن خواهد بود و ایشان قومهای اوخواهند بود و خود خدا با ایشان خدای ایشان خواهد بود .(مکاشفات فصل ۲۱ آیه ۱ تا ۴). زیبائی کرمل و شارون، جلال یهوه و زیبائی خدای ما را مشاهده خواهد نمود (اشعیا باب ۳۵ آیه ۲).

v عکا ( عسقلان )

حضرت بهاءالله پس از ۴ ماه از اسلامبول (استانبول کنونی) به ادرنه تبعید شدند. ” در ادرنه شواهد تازه ای از شهرت و محبوبیت حضرت بهاءالله نمودار شد؛ ایشان در این مدینه به صدور الواح مهیمنه به سلاطین و وزرا و رؤسای ادیان مبادرت نمودند و این اقدام در حقیقت اعلان رسمی و عمومی امرالله محسوب می گردید”[۲۱۱]. در مدت زمان اقامت حضرت بهاءالله در ادرنه، عده زیادی از مناطق مختلف برای ملاقات و زیارت آنحضرت مشرف می شدند و حتی مأمورین محلی نیز تحت تأثیر و نفوذ حضرتشان قرار گرفته بودند که این امر سبب ترس معاندین شد. لذا دولت عثمانی دستور تبعید مجدد آن حضرت و عائله و همراهانشان به نقطه ای دور دست، یعنی زندان قلعه عکا، زندان محکومین و جنایتکاران و مجرمین سیاسی در خاک فلسطین آنزمان (اسرائیل کنونی) که تحت سلطه امپراطوری عثمانی بود را صادر کرد. بدین ترتیب بشارات اسلامی و کتب مقدس تورات و انجیل در خصوص بلند شدن ندای الهی از عکا و اراضی مقدسه به وقوع پیوست؛ چنانچه در مبحث شصت و پنجم کتاب ” الیواقیت و الجواهر” عبدالوهاب شعرانی مذکور است: ” یقتلون کلهم ( وزراء المهدی) الا واحد منهم فی مرج عکا فی المأدبه الالهیه التی جعلها الله مائده للسباع و الطیور و الهوام، یعنی وزراء مهدی تمام کشته می شوند مگر یکی از ایشان ( اشاره به حضرت بهاءالله) که وارد می شود در چمن عکا در ضیافت خانه الهی که خداوند آن را خوان ضیافت برای درندگان و مرغان و حشرات موذی مقرر و مهیا داشته است”. البته نیت این تبعید آن بود که ندای ظهور جدید خاموش گردد لیکن، آوازه این آیین آسمانی نه تنها خاموش نشد، بلکه به اراده الهی به منتهای ظهور و حد اعلای کمال رسید.

حضرت بهاءالله مدت ۲۴ سال در اراضی مقدسه اقامت داشتند و در همان جا از این جهان رخت بر بستند و آرامگاه آن حضرت که زیارتگاه بهائیان عالم است در قلب کوه کرمل استقرار یافت. بسیاری از آثار دیانت بهائی، از جمله کتاب مستطاب اقدس، ام الکتاب بهائیان، در آنجا نازل گردید که شروع آن کتاب با اعلام و تصریح ظهور سلطان سلاطین عالم و رسالت وی، یعنی استقرار حکومت حق در کره ارض می باشد[۲۱۲]. باری، آثار حضرت بهاءالله در دوران ۲۴ سالۀ اقامت ایشان در عکا از جمله کتاب اقدس و لوح شیخ، همگی بر لزوم تاسیس نظمی بدیع و جهان شمول و استقرار صلح و وداد در عالم انسانی تاکید میفرمایند. این آثار از ظهور مرحله جدیدی از تحول و تکامل جهان سخن گفته و لزوم ایجاد نهادهای جهان شمول و فرهنگی مبنی بر اصل وحدت عالم انسانی را برای آینده جهان موکد ساختند”[۲۱۳].

همچنین، چندین فقره از الواح خطاب به ملوک و فرمانروایان عالم، و رؤسای مذهبی مانند پاپ پی نهم که متضمن خطابات عمومی آن حضرت می باشد در عکا نازل و ارسال شد و بدین ترتیب رسالت عمومی آنحضرت اعلام گردید. نکته ای که حائز اهمیت می باشد آنکه، در هیچ یک از ادوار سالفه و ادیان و مذاهب ماضیه چنین ابلاغ عمومی و دعوت عظیمی سابقه و نظیر نداشته است. ” حضرت بهاءالله مسئولان سرنوشت ملت ها را به لزوم تغییر اساسی در نظام بشری و تقلیب بنیانی در حیات معنوی متذکر ساختند و تعلیمات الهی را برای ساختن دنیای جدید بر اساس صلح و وحدت و اتحاد تشریح کردند”[۲۱۴].

آن حضرت به سلاطین و امرای جهان توصیه می فرمایند که اصول دموکراسی دولتی را در اجرای امور داخلی رعایت نمایند[۲۱۵] و همه ایشان را به نفی فرهنگ خشونت، محو بیدادگری اقتصادی و اجتماعی و ایجاد صلح عمومی دعوت می فرمایند[۲۱۶].

در سوره الملک خطاب به جمیع رؤسا و زمامداران دنیا، عواقب مهیب عدم توجه به پیام الهی را صریحاً انذار می فرمایند: و ان لن تستنصحوا بما انصحناکم فی هذا الکتاب بلسان بدع مبین یأخذکم العذاب من کل الجهات و یأتیکم الله بعدله اذا لا تقدرون ان تقوموا معه و تکونن من العاجزین، یعنی اگر به آنچه در این کتاب به زبان بدیع و آشکار به شما نصیحت شده پند نگیرید عذاب از جمیع جهات شما را احاطه خواهد کرد و عدل الهی بر شما فرود خواهد آمد، در آن هنگام قادر نخواهید بود با آن به مقابله پردازید و البته خود را عاجز و ناتوان خواهید یافت[۲۱۷].

لازم به ذکر است که از آن پس، سلاطین عالم نقش اساسی خود را در اداره امور دنیا از دست داده و به تدریج قدرت و سلطنت از آنها گرفته شد. باری، انذارات نازله از حضرت بهاءالله از صراحتی آشکار برخوردار و وقوع این انذارات غیر قابل انکار بوده و خود می تواند میزان دیگری بر حقانیت آن حضرت باشد. از جمله به از دست رفتن متصرفات اروپائی از زیر سلطه سلطان عبدالعزیز خلیفه عثمانی و سرنگونی وی میتوان اشاره کرد؛ همان شخصی که باعث سه بار تبعید و زندانی حضرت بهاءالله از محلی به محل دیگر شد: ” سوف یأخذکم بقهر من عنده و یظهر الفساد بینکم و یختلف ممالککم اذاً تنوحون وتتضرعون و لن تجدوا لانفسکم من معین و لانصیر…، مضمون بیان، بزودی قهر خدا شما را می گیرد و بین شما فساد ظاهر می شود و در مملکت هایتان اختلاف می افتد در آن هنگام نوحه و زاری می کنید و برای خودتان پناهگاهی و یاوری نخواهید یافت.

همچنین خبر سرنگونی قدرتمندترین فرمانروای اروپا، امپراطور فرانسه – ناپلئون سوم، که دو سال پس از صدور لوح ناپلئون، بطور غیر مترقبه ای از دولت پروس شکست خورد؛ امپراطوری و تاج و تختش از دست رفته و از وطن تبعید گردید. در لوح خطاب به ناپلئون آمده است: بما فعلت تختلف الامور فی مملکتک و یخرج الملک من کفک جزاء عملک اذا تجد نفسک فی خسرا مبین، یعنی به سبب آنچه عمل کردی امور در کشور تو به آشفتگی گراید و زمام مملکت از دست تو بیرون رود و خود را در زیانی آشکار بینی و این جزای عمل توست.

و ایضاً می توان به انذارات آن حضرت خطاب به ویلهم اول قیصر آلمان اشاره کرد که این انذارات با وقوع دو جنگ جهانی که به شکست آلمان منجر شد مصداق پیدا کرد: یا شواطی نهرالرین قد رأیناک مغطاه بالدماء بما سل علیک سیوف الجزاء و لک مره اخری و نسمع حنین البرلین ولو انّها الیوم علی عزّ مبین، ای ساحل های رود راین، به تحقیق که می بینم تو را آغشته به خون هستی از آنجا که شمشیر جزاء بر تو کشیده خواهد شد و این عذاب در بار دوم ادامه خواهد یافت و ناله آلمان را می شنویم اگر چه الان بر سریر عزتی آشکار قرار دارد.

باری، در کتاب فضایل الشام و دمشق و ذکر ما فیها من الآثار و البقاع الشریفه، تألیف ابی الحسن علی بن محمد بن شجاع الوثقی المالکی المعروف بابن ابی الهول زوایمانی الحسن بن علی احمد بن زهیرا لمالکی رحمه الله، که در سال ذیعقده ۹۱۱ هجری قمری توسط عبد الرحمان الصالحی بن محمد نوشته شده است، روایات بسیاری از حضرت محمد (ص) در خصوص عکا و عسقلان (عسقلان همان اشقلون می باشد که در مجاورت عکا قرار دارد و مذکور است که در آن شهر چشمه ای است که حضرت ابراهیم بیرون آورده (نفائس الفنون)، و به استناد لغتنامه دهخدا احادیث بسیاری از پیامبر (ص) در فضایل عسقلان نقل شده) جمع آوری شده است. نسخه این کتاب در کتابخانه عمومی ترکیه موجود می باشد و جزو کتب سلطان غازی محمود خلیفه عثمانی بوده است.

چنانچه، در صفحه ۷ همین کتاب از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود: ان افضل السواحل عسقلان و افضل منها عکا و فضل عکا علی السواحل کفضلی علی الانبیاء، یعنی برترین ساحل ها عسقلان است و از او برتر عکاست و برتری عکا بر سایر سواحل مانند برتری من بر سائر انبیاست. و در صفحه ۸ از حضرت رسول (ص) روایت می کند: قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم مدینه بین الجبلین علی البحر یقال لها عکا من دخلها رغبه فیها غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر و من خرج منها رغبه عنها لم یبارک له فی خروجه و بها عین تسمی عین البقر من شرب منها ملا الله بطنه نورا و من افاض علیه منها کان طاهرا الی یوم القیمه، یعنی شهری است بین دو کوه مشرف بر دو دریا که نام آن عکاست، کسی که به عشق آن مکان وارد این شهر شود تمام گناهان او از گذشته و آینده آمرزیده خواهد شد و کسی که از آن شهر بخاطر بی میلی و نفرت خارج شود از برکت الهی محروم گردد. در آن چشمه ای است بنام عین البقر که هر کس از آن بیاشامد خداوند درونش را پر از نور کند کسیکه از آن چشمه نصیب برد تا روز قیامت پاک و مطهر خواهد ماند. همچنین، در صفحه ۱۰ این روایت را از رسول الله (ص) نقل می کند: قال من رأی موضع شهداء عکا بنی الله له بیتا من نور، یعنی کسی که مدفن شهدا عکا را مشاهده کند خدا خانه ای برایش بنا نماید. و ایضاً در صفحه ۱۲ آمده است: یقول ان للآخر و ملوکا و ساده و انّ فقراء أهل عکا و عسقلان ملوک الآخره و ساداتهم، یعنی برای روز قیامت، پادشاهان و ساداتی خداوند در نظر گرفته. فقراء عکا و عسقلان پادشاهان و سادات روز قیامتند. و باز در وصف عکا در صفحات ۱۴ و ۱۵ این کتاب از حضرت رسول (ص) آمده است: قال من نظر الی البحر حین تقرب الشمس فکبر عند غروبها غفر الله له ذنوبه ولو کانت أکثر من رمل عالج، یعنی کسی که در هنگام غروب خورشید به دریا بنگرد و عظمت خداوند را احساس کند و تکبیر گوید خداوند گناهان او را ببخشاید و لو اینکه گناهان او بیش از انبوهی از تپه های شن باشد. همچنین، در صفحه ۲۲ از رسول خدا (ص) آمده است: یقول طوبی لمن رأی عکا من أمتی و لمن رأی من رأی عکا، یعنی خوشا بحال کسی از امت من که عکا را ببیند و خوشا بحال کسی که رویت کننده عکا را ببیند. و در صفحات ۲۲ و ۲۳ آمده است: یقول المشی فی طرقات عکا خیر من الصلوه فیما سواها من المساجد، یعنی مشی در بازارهای عکا بهتر است از نماز در مسجدهای جاهای دیگر.

ابن عربی نیز در باب ۳۶۶ فتوحات مکیه، بشارتی در ارتباط با ظهور موعود در مرج عکا بیان می دارد: یشهد الملحمه العظمى مأدبه الله بمرج عکا یبید الظلم وأهله یقیم الدین وینفخ الروح فی الاسلام به بعد ذله … و یقتلون کلهم الا واحدا منهم فی مرج عکاء فی المائده الالهیه التی جعلها الله مائده لسباع الطیر و الهوام … و الملحمه الکبری التی هی المادبه بمرج عکا[۲۱۸]. انتهی یعنی (مهدی) مشاهده می کند مکتب خانه بزرگ و چمنزار عکا را و ظلم و ظالمان را نابود می کند و دین را برپا می دارد و به وسیله او روح در اسلام دمیده می شود و اسلام به وسیله او بعد از دوران ذلتش عزیز می شود … و تمام آنها کشته می شوند مگر یکی از ایشان که وارد می شود در چمن عکا در ضیافت خانه الهی که خداوند آن را خوان ضیافت برای درندگان و مرغان و حشرات موذی مقرر و مهیا داشته است… و کشتارگاه بزرگی که آن پذیراست در چمنزار عکا.

در تورات نیز در خصوص عکا مذکور گردیده است:

و وادی عخور (عاخور – عکا) را بدروازه امید (مبدل خواهم ساخت ) و در آنجا مانند ایام جوانیش ومثل روز بیرون آمدنش از زمین مصر خواهد سرایید. ( یوشع نبی باب ۲ آیه ۱۵).

بلکه نسلی از یعقوب و وارثی برای کوههای خویش از یهودا به ظهور خواهم آورد. و برگزیدگانم ورثه آن و بندگانم ساکن آن خواهند شد * و شارون مرتع گله ها وادی عاکور (عکا) خوابگاه رمه ها به جهت قوم من که مرا طلبیده اند خواهد شد .(اشیعا باب ۶۵ آیه ۹ و ۱۰).

Ø کوفه

در کتاب ” غیبت نعمانی – ترجمه غفاری” آمده است: ” آبان بن تغلب از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «چگونه خواهید بود چون سبطه واقع شود در بین دو مسجد (مسجد الحرام و مسجد النّبیّ یا مسجد کوفه و مسجد سهله) پس علم در آن جمع گردد همچنان که مار خود را در سوراخ خویش گرد مى‏کند و شیعه در میان خویش اختلاف کند و پاره‏اى دیگرى را دروغگو خواند و بعضى در روى پاره‏اى دیگر آب دهان اندازند. عرض کردم: خیرى در آن حال نیست، فرمود: همه خیر در همان حال است- و این سخن را سه بار تکرار کرد- منظور آن حضرت نزدیک شدن فرج بود»”[۲۱۹].

و همچنین در همان مأخذ آمده است: ” حبّه عرنىّ گوید: امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «گوئى هم اکنون به شیعیانمان در مسجد کوفه مى‏نگرم که خیمه‏ها زده‏اند و قرآن را بدان گونه که نازل شده است به مردم مى‏آموزند، بدانید که قائم ما چون قیام کند آن مسجد را خواهد شکست و قبله آن را راست خواهد کرد»”[۲۲۰].

و ایضا آمده است: ” جعفر بن یحیى از پدرش، از ابى [عبد اللَّه‏] جعفر [بن محمّد] علیهما السّلام چنین روایت کرده که آن حضرت فرمود: «چگونه خواهید بود هنگامى که یاران قائم علیه السّلام خیمه‏ها در مسجد کوفان زده باشند، سپس فرمانى تازه بر ایشان بیرون آورده شود، امرى نوین که بر عرب سخت گران است»”[۲۲۱].

شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی در اکثر تعالیم و آثار خود به انقضای دوره هزار ساله غیبت و ظهور امام غائب اشاره می فرمودند. سید کاظم رشتی، کسی را به جهت جانشینی خود معرفی ننمود و وصیت کرد که بعد از وفاتش، شاگردانش به جستجوی موعود بپردازند.

لذا جمعی از شاگردان سید کاظم، من جمله جناب ملاحسین بشرویه ای که از حیث علم و فضل و تقوی بر سایرین مقدم بود، پیش از آغاز جستجوی موعود، در مسجد کوفه اعتکاف نمودند و چند روز بعد ملا علی بسطامی با دوازده نفر دیگر به آن جمع پیوسته و به مدت چهل شبانه روز به عبادت و راز و نیاز پرداختند[۲۲۲].

این اتفاق، یک واقعه مهم تاریخی در ارتباط با ظهور حضرت باب می باشد.

Ø مکه

در کتاب ” کمال الدین” از ابان بن تغلب از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود: اول کسى که با قائم بیعت میکند جبرئیل است که بصورت پرنده سفیدى از آسمان فرود مى‏آید و با وى بیعت میکند. آنگاه یک پاى خود را روى خانه خدا در مکه و پاى دیگر روى بیت المقدس میگذارد و با صداى رسا و فصیح بطورى که تمام مردم روى زمین بشنوند مى‏گوید: أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوه[۲۲۳].

در توضیح این که، ندای الهی توسط روح القدس از دو مکان به گوش جهانیان می رسد و امر جدید به دو ندا متکی است؛ نخست ندای ظهور حضرت باب از مکه معظمه مرتفع شد و سپس ندای ثانی توسط حضرت بهاءالله از اراضی مقدسه ارتفاع یافت.

باری، ” حضرت اعلی اظهار امرشان (اظهار امر عمومی) را از مکه شروع نمودند و در زمانی به آنجا رفتند که عید اضحی در روز جمعه واقع می شد و حج اکبر بود؛ از این حیث در نظر مسلمین زیارت خانه کعبه و انجام مناسک حج اهمیت خاصی داشته و امید به ظهور موعود منتظر در بیت الله الحرام می رفت. از این جهت حجاج بیش از سالهای قبل در مکه معظمه اجتماع نموده بودند و از شهر شیراز نیز عده کثیری از مردم با کشتی که حضرت باب تشریف برده بودند بقصد انجام این فریضه مهم و وصول به منقبت عظمی، به مکه معظمه عزیمت نمودند… اول ماه ذیحجه الحرام آن حضرت به مکه رسیدند و در آن مرکز بزرگ روحانی که جمعیت کثیری از مسلمین کشورهای مختلف جهت انجام فرائض حج و وصول به ثواب و منقبت حج اکبر حضور داشتند در ضمن انجام مناسک حج نداء الهی را بسمع حضار و نفوس مهمه رسانیدند به طوری که این خبر در میان تمام حجاج منتشر گردید و هر یک پس از خاتمه مناسک و اعمال واجبه به اوطان خود که مراجعت نمودند غالباً طلوع سیدی جوان و نورانی و با صفات و اخلاق ملکوتی و داعیه جدید از امور خارق العاده آن سال شمرده و برای مردم حکایت می نمودند. عده ای از آن نفوس توفیق زیارت آن حضرت نصیبشان گشت و از بشارت ظهور جدید آگاه شده بعرفان و ایمان نائل آمدند”[۲۲۴]. بنابراین، حضرت باب در جایی اظهار امر نمودند که بیشترین و گسترده ترین ابلاغ میسر بود تا حجت بر اکثر خلق تمام گردد. باری، آوازه این خبر به سرعت در تمام شهرها پیچید و اثر و نفوذ پیام حضرت باب در مردم ایران چنان عظیم و خطیر بود که اندکی پس از مراجعت آن حضرت از مکه تمامی مملکت از تأثیر آن بحرکت و هیجان در آمد.


زمان ظهور

اشاره به هزاره اسلام در قرآن کریم، احادیث مرویه، آثار و نوشتجات روحانیون، عرفا، شعراء و دانشمندان اسلامی مذکور گردیده است؛ بدان معنا که موعود دیانت اسلام، قائم آل محمد، با دین و کتابی جدید در رأس هزار سال قیام نماید و روح جدیدی در دین الهی دمیده شود. فی المثل، فصل شانزدهم از باب دهم کشف المطالب قرآن کریم بخط طاهر خوشنویس، تخصیص به ” اعتقاد به روز هزار ساله و قیام دولت حقه” دارد[۲۲۵]. همچنین، طول عمر اسلام در تاریخ طبری، ذیل تفسیر سوره سجده مطرح گردیده است. ابن خلدون نیز در نوشتجات خود فاصله میان رحلت حضرت رسول اکرم (ص) تا ۱۰۰۰ سال پس از آن را “روز محمدی” نامیده است[۲۲۶].

Ø بشارات مذکور در قرآن مجید و احادیث مرویه به سال ظهور

اعتقاد به هزاره اسلام و اینکه در رأس هزار سال خداوند امر و دستوری جدید برای مردمان ارسال می نماید و امت حضرت رسول (ص) نیز با ظهور پیامبر و دیانتی جدید مورد آزمایش قرار می گیرند بر اساس استناد به سه آیه از قرآن مجید می باشد:

یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ( آیه ۳ سوره سجده) یعنی، اوست که امر را از آسمان تا زمین تدبیر می کند سپس در روزی که مقدارش به حساب شما بندگان هزار سال است باز به سوی خود بالا می برد.

وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ( آیه ۴۷ سوره حج) یعنی، ای رسول ما آن کافران به سخریه از تو تعجیل در عذاب می کنند و هرگز وعده خدا خلاف نخواهد شد و همانا روز نزد خدا چون هزار سال به حساب شماست.

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ. وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ. قُل لَّکُم مِّیعَادُ یَوْمٍ لَّا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَهً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ ( آیات ۲۸ – ۳۰ سوره سبا) یعنی، ما تو را نفرستادیم جز آنکه تمام مردمان را بشارت دهی و انزار نمایی ولکن اکثر مردمان نمی دانند و می گویند این وعده کی خواهد بود اگر راست می گویید. بگو وعده شما یک روز (هزار سال) است که ساعتی جلو و عقب نخواهد شد.

در قرآن مجید صراحتاً بیان گردیده که هر امتی اجل و دوره معینی دارد:“… لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ (یونس/ ۴۹)، یعنی برای هر امتی اجل معینی است که چون فرا رسد ساعتی پس و پیش نخواهند شد”. همچنین، در آیۀ ۵ سورۀ حجر می فرماید : ” مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ، یعنی هیچ امتی اجلش پس و پیش نخواهد شد”. و در آیات ۴۳ – ۴۴ سوره مؤمنون آمده است: ” مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ. ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاء أُمَّهً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْداً لِّقَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ ، یعنی هیچ امتی را اجل مقدم و مؤخر نخواهد شد. آنگاه پیغمبرانی پی در پی بر خلق فرستادیم و هر امتی که رسول بر آنها آمد آن رسول را تکذیب و انکار کردند، ما هم آنها را از پی یکدیگر هلاک کردیم و داستان های آنها را عبرت ساختیم که قوم بی ایمان از رحمت خدا دور باد”. همچنین، در آیات ۳۴ – ۳۶ سوره اعراف آمده است: وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَیَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ، وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ، یعنی هر قومی را اجل و دوره معینی است که چون فرا رسد لحظه ای مقدم و موخر نتوانند کرد( آیه بعد روشنگر آن است که مقصود امت دینی می باشد). ای فرزندان آدم چون پیغمبرانی از جنس شما بیایند و آیات مرا برای شما بیان کنند پس هر که تقوی پیشه کرد و به کار شایسته شتافت هیچ ترس و اندوهی بر آنها نخواهد بود. و آنها که آیات ما را تکذیب کنند، و در برابر آن تکبّر ورزند، اهل دوزخند؛ جاودانه در آن خواهند ماند.

در تفسیر آیه لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ ، در مبحث ۶۵ کتاب ” الیواقیت و الجواهر” عبدالوهاب شعرانی مذکور است که، پیغمبر اکرم (ص) در مورد اجل اسلام فرمودند: ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم و ان یوما عند ربک کالف سنه مما تعدون، یعنی اگر امت من صالح و نیکوکار باشند اجل و مدت ایشان یک روز است و اگر فاسد و بدکار باشند نصف روز که همانا روز در نزد خدا هزار سال است. همچنین، در “نجم الثاقب” میرزا حسین طبرسی نوری روایت ذیل آمده است: ” شیخ تقی الدین بن ابی المنصور در عقیده خود گفته: … رسول خدا (ص) امت خود را به قول خود (وعده کرده) که: ” اگر امت من صالح شد، پس برای ایشان روزی است و اگر فاسد شد برای ایشان نصف روز است“؛ یعنی از ایام پروردگار که اشاره شد به آن، در قول خداوند عز و جل: و َإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ( یعنی همانا روز نزد خدا چون هزار سال به حساب شماست)[۲۲۷].

و در “عیون‏ أخبار الرضا (ع)” روایت ذیل نقل شده است[xlvi]: فی الخلفاء هم اثنا عشر فإذا کان عند انقضائهم و أتى طبقه صالحه مد الله لهم فی العمر کذلک وعد الله هذه الأمه ثم قرأ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قال و کذلک فعل الله عز و جل ببنی إسرائیل و لیس بعزیز أن یجمع هذا الأمه یوما أو نصف یوم و إن یوما عند ربک کألف سنه مما تعدون[۲۲۸]، معنی این حدیث در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار چنین آمده است: در خصوص خلفا گفته که ایشان دوازده نفرند زمانی که ایشان رفتند و طبقه صالحه آمدند خدا عمرهای ایشان را طولانی می کند چنین وعده کرده است خدای تعالی به این امت، بعد از آن ابن عباس این آیه را خواند ” وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ (سوره نور، ۵۵)[xlvii] راوی گوید که مثل این را خدای تعالی درباره بنی اسرائیل کرد و بر خدا گران و مشکل نیست که این امت را در یک روز یا در نصف روز جمع بکند؛ بعد از آن خواند وَإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ [۲۲۹].

شیخ تقی الدین ابن منصور در “عقاید” نیز به همین مضمون روایت ذیل را نقل می کند: قال الشیخ تقی الدین بن أبی منصور فی عقیدته: ” وکل هذه الآیات تقع فی المائه الأخیره من الیوم الذی وعد به رسول الله صلى الله علیه وآله وسلّم أمته بقوله: إنْ صلحت أمتی فلها یوم، وإنْ فسدت فلها نصف یوم. یعنی من ایام الرب المشار الیها بقوله تعالى: { وإنَّ یوماً عند ربّک کألفِ سنه مما تعدون }”[۲۳۰].

همچنین، ابن عربی از قول حضرت رسول (ص) این روایت را نقل می کند: ” قال سیدنا رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم: إن صلحت أمتی فلها یوم وإن فسدت فلها نصف یوم والیوم ربانی فإن أیام الرب کل یوم ألف سنه مما یعد بخلاف أیام اللّه…”[۲۳۱].

و در حاشیه قرآن کریم با تجوید و ترجمه تفسیر آقای محمد کاظم معزی، ذکر شده است که: ” یرثها عبادی – از امام ابی جعفر باقر علیه السلام است که مقصود از این بندگان(بندگان صالح)، یاران مهدی موعود است، عجل الله تعالی فرجه در آخر الزمان. و دلیل صحت این خبر روایتی است که عامه و خاصه (تمام فرق اسلام از شیعه و سنی) بر نقل آن اتفاق کردند. که پیغمبر گفت: اگر نماند از دنیا مگر یک روز – همانا خدای چندان درازش گرداند و بکشد تا برانگیزاند مرد صالحی از اهل بیتم، که زمین را از داد بیاکند از پس آنکه آکنده باشد از جور و ستم…انتهی”[۲۳۲].

در ” تفسیر صافی” از ابا لبید مخزومی از امام باقر روایت شده است: و یقوم قائمنا عند انقضائها بالمر فافهم ذلک و عدّ و اکتمه[۲۳۳]، که بیانگر آن است که قائم در وقتی که حروف قرآن به المر برسد قیام می نماید، که اگر حروف مقطعه اوایل سوره ها را از اول قرآن تا المر بشماریم مقارن با سال ظهور است.

پیش از بیان حدیث فوق، لازم بذکر است که بسیاری از بشارات اسلامی به ظهور بعد، منطبق با علم حروف (حروف ابجد) می باشد. در توضیح حروف ابجد در ” اصول کافی” آمده است: ” … حساب ابجد یک شماره معروف حروفى است منظم از آحاد و عشرات و مئات به این ترتیب:

ا ۱ ب ۲ ج ۳ د ۴ ه ۵ و ۶ ز ۷ ح ۸ ط ۹ ى ۱۰ ک ۲۰ ل ۳۰ م ۴۰ ن ۵۰ س ۶۰ ع ۷۰ ف ۸۰ ص ۹۰ ق ۱۰۰ ر ۲۰۰ ش ۳۰۰ ت ۴۰۰ ث ۵۰۰ خ ۶۰۰ ذ ۷۰۰ ض ۸۰۰ ظ ۹۰۰ غ ۱۰۰۰

این حساب ابجد و رمز حروف براى شماره‏ها از دوران بسیار قدیم حسابى معمول و مورد توجه بوده است و در ترتیب تنظیم حروف و رمز بودن هر حرفى براى شماره معینى روش هاى بسیارى وضع شده است که پایه و مایه علم عمیق و اسرار آمیز اعداد است”[۲۳۴].

در ” امالی شیخ صدوق” روایت ذیل، در خصوص اهمیت حروف ابجد، بیان گردیده است: ” عثمان بن عفان از رسول خدا (ص) پرسید تفسیر ابجد چیست؟ رسول خدا (ص) فرمود تفسیر ابجد را بیاموزید که همه عجائب در آنست واى بر عالمى که تفسیر ابجد را نداند”[۲۳۵].

باری، متن کامل حدیث فوق از امام باقر (ع) چنین می باشد:

و من الحدیث ما رواه العیاشی عن أبی لبید المخزومی قال: قال أبو جعفر علیه السلام: یا أبا لبید إنه یملک من ولد العباس إثنا عشر یقتل بعد الثامن منهم أربعه تصیب أحدهم الذبحه فتذبحه فئه قصیره أعمارهم خبیثه سیرتهم منهم الفویسق الملقب بالهادی و الناطق و الغاوی یا أبا لبید إن لی فی حروف القرآن المقطعه لعلماً جمّاً إن اللَّه تبارک و تعالى أنزل (الم) ذلِکَ الْکِتابُ فقام محمد حتى ظهر نوره و ثبتت کلمته و ولد یوم ولد و قد مضى من الألف السابع مائه سنه و ثلاث سنین ثم قال: و تبیانه فی کتاب اللَّه فی الحروف المقطعه إذا عددتها من غیر تکرار و لیس من حروف مقطعه حرف تنقضی أیامه الا و قام من بنی هاشم عند انقضائه ثم قال: الألف واحد و اللام ثلاثون و المیم أربعون و الصاد تسعون فذلک مائه و واحد و ستون ثم کان یدور خروج الحسین بن علی علیهما السلام الم اللَّه فلما بلغت مدته قام قائم من ولد العباس عند المص و یقوم قائمنا عند انقضائها بالمر فافهم ذلک وعد و اکتمه[۲۳۶]، یعنی عیاشی در تفسیر خود از ابو لبید مخزومی روایت می کند که امام پنجم فرمود :ای ابو لبید دوازده تن از اولاد عباس به سلطنت می رسند، چهار نفر آنها بعد از هشتمین آنان به قتل می رسد، یکی از آنها به گلودرد جان میدهد، عمر آنها کوتاه مدت دولتشان قلیل و سیرتشان پلید می باشد یکی از آنها فاسق کوچکی ملقب به هادی و ناطق و غاوی است. ای ابو لبید در حروف مقطعه قرآن علم سرشاری است. وقتی خداوند الم ذلک الکتاب را نازل فرمود محمد قیام کرد تا آنجا که نور وجود اقدسش آشکار گشت و سخنان وی در دلهای مردم جا گرفت. هنگام ولادت او هفت هزار و یک صد و سه سال از آغاز خلقت آدم ابوالبشر می گذشت. سپس فرمود بیان این در حرف مقطعه قرآن وقتی بدون تکرار آنرا بشماری هست هیچ یک از این حروف نمی گذرد جز اینکه یکی از بنی هاشم در موقع گذشتن آن قیام می کند. آنگاه فرمود “الف” یک،”ل” سی ، “م” چهل و “ص ” در المص نود است که جمعا صد و شصت و یک می باشد. بعد از آن ابتدا قیام امام حسین در “الم الله لا اله ” بود وقتی موعد او به سر رسید قائم بنی عباس قیام می کند و چون آن بگذرد قائم ما در “المر” قیام می کند پس آنرا بفهم و در خاطر بسپار و از دشمنان پوشیده دار.

به عبارتی، مطابق این حدیث شریف، چون هفتاد و یک سال از قیام خاتم الانبیاء گذشت، حضرت سید الشهداء قیام فرمود و چون صد و چهل دو سال از قیام سید رسل منقضی شد، خلافت از بنی امیه انتقال یافت و قائم آل عباس، عبدالله سفاح بر مسند خلافت جلوس نمود؛ و چون بر وفق بیان حضرت ابی جعفر حروف مقطعه اوایل سوره ها را از اول قرآن تا المر بشماریم، یک هزار و دویست شصت و هفت می شود که برابر است با سال ۱۲۶۰ هجری قمری، یعنی سال اظهار امر (بعثت) حضرت باب از شیراز. این هفت سال اختلاف موجود به دلیل آن است که این زمان از شروع بعثت حضرت رسول (ص) بیان گردیده، در حالی که آغاز سال هجری قمری، هفت سال بعد از بعثت حضرت رسول اکرم (ص) می باشد[۲۳۷].

جالب توجه آنکه، در قرآن کریم به سال ظهور حضرت بهاءالله نیز اشاره شده است؛ چنانچه در سوره ص آمده است: إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ (ص/۸۷) وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حینٍ (۸۸)، یعنی این تذکّرى براى همه جهانیان است؛ و خبر آن را بعد از “حین” مى‏شنوید!

حین مطابق با علم حروف، ابجد، برابر است با شصت و هشت. و بعد حین، بعد از سال شصت و هشت می باشد که اظهار امر (بعثت) حضرت بهاءالله مطابق با سال شصت و نه می باشد. در احادیث، من جمله حدیثی در تفسیر صافی[۲۳۸]، این آیه را مربوط به خروج قائم دانسته اند.

Ø بشارات شعراء، عرفاء و علماء اسلامی به سال ظهور

بسیاری از عرفاء و شعراء نیز به سال ظهور اشاره نموده اند؛ ابن عربی در شعری، به سال ظهور اشاره می کند:

اذا دار الزمان علی حروف ببسم الله فالمهدی قاما

اذا دارالحروف عقیب صوم فاقرؤا الفاطمی منی السلاما[۲۳۹]

” در این ابیات ارزش رقمی (حروف ابجد) “بسم الله” معادل ۱۶۸ است و اگر کلمه (صوم) را معادل ماه رمضان که ماه صوم است بگیریم رقم “رمضان” معادل عدد ۱۰۹۱ خواهد بود و جمع دو رقم ۱۶۸ و ۱۰۹۱ برابر ۱۲۵۹ خواهد گردید. در این صورت عقیب رقم ۱۲۵۹ رقم ۱۲۶۰ است که سنه ظهور حضرت رب اعلی به حساب هجری قمری می باشد”[۲۴۰].

همچنین، خاقانی شروانی در شعری به هزاره اشاره می کند:

گویند که هر هزار سال از عالم آید به وجود اهل وفایی محرم

آمد زین پیش و ما نزاده ز عدم آید پس از این و ما فرو رفته به غم [۲۴۱]

بابا طاهر عریان همدانی نیز به اجل اسلام، الف (هزاره)، و ظهور موعود اشاره نموده است:

مو آن بحرم که در ظرف آمدستم چو نقطه بر سر حرف آمدستم

به هر الفی الف قدی بر آیه الف قدم که در الف آمدستم[۲۴۲]

عطار نیشابوری، در تفسیر آیه ۳ سوره سجده “اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ، یعنی خداست کسی که آفرید آسمانها و زمین را و آنچه مابین آن دو است در شش روز پس مستولی شد بر عرش” می فرماید:

بقرآن این چنین فرمود داور تو تا دینش بدانی ای برادر

که عالم را به شش روز آفریدم محمد را به عالم بر گزیدم

بود عالم حقیقت عالم دین چنین دارم ز پیر راه تلقین

بود شش روز دور شش پیمبر مرا تعلیم قرآن گشت یاور

ولیکن روز دین سالی هزار است بدان ترتیب عالم را مدار است

چه گردد شش هزار از سال آخر شود قایم مقام خلق ظاهر[۲۴۳]

حکیم نظامی گنجه ای که در سال پانصد و هفتاد که مقارن نصف یوم بوده منظومه مخزن الاسرار را سروده گمان می کرده که اجل امت اسلام و ظهور حضرت قائم طبق حدیث، ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم و ان یوما عند ربک کالف سنه مما تعدون، در نصف یوم باید باشد. اینست که در کتاب مخزن الاسرار، نعت سوم، به همین مناسبت اشعاری سروده که چند بیت آن نقل می شود:

ای مدنی برقع و مکی نقاب سایه نشین چند بود آفتاب

گر مهی، از مهر تو مویی بیار ور گلی، از باغ تو بویی بیار

منتظران را به لب آمد نفس ای ز تو فریاد، به فریاد رس

سوی عجم ران، منشین در عرب زرده روز اینک و شبدیز شب

ملک بر آرای و جهان تازه کن هر دو جهان را پر از آوازه کن

باز کش این مسند از آسودگان غسل ده این منبر از آلودگان

ما همه جسمیم، بیا جان تو باش ما همه موریم، سلیمان تو باش

از طرفی رخنه دین میکنند وز دگر اطراف کمین می کنند

پانصد و هفتاد بس ایام خواب روز بلند است، به مجلس شتاب[۲۴۴]

(یعنی پانصد و هفتاد که مقارن نصف یوم است برای ایام غیبت کافی است به ظهورت شتاب کن، چرا که یک روز که برابر هزار سال می باشد طولانی است)

دهخدا به نقل از مجمل التواریخ و القصص نقل نموده که از وقت آدم تاکنون ۷۰۰۰ سال است و این هزاره آخرین از هفت دور پیامبران است (صفحه ۲۰۵ از جلد واو و هاء).

همچنین، شیخ جلال الدین سیوطی در صفحه ۳۷۹ ” اشعه اللمعات” می نویسد: که بعضی از علماء وقت فتوا دادند که در مائه عاشر (یعنی سنه دهم که می شود هزار سال) خروج مهدی و دجال و نزول عیسی و وقوع دیگر علامات قیامت واقع گردد.

جوهری نیز در کتاب ” طوفان البکاء”، از علم نجوم سال ظهور را بدست آورده (با اختلاف ۴ سال) و می گوید: وقتی کواکب به خانه های خود رفتند همان سال ظهور است؛ به عبارتی ” اهل زیج گویند هفت شاه که هفت کواکبند دو مرتبه به اتفاق به خانه های خویش داخل شدند هر مرتبه آشوب عظیمی در عالم برپا شد. یک مرتبه سالی که طوفان نوح شد و مرتبه ثانی سالی که مظلوم کربلا جناب سید الشهداء در صحرای کربلا به درجه رفیع شهادت رسید و در سنه هزار و دویست و پنجاه و شش نیز کواکب به خانه های خود داخل خواهند شد و عجیب تر از ظهور آن حضرت به نظر نمی رسد”[۲۴۵].

ایضاً در همان مأخذ آمده است: ” قول دیگر از سید عظیم الشأن فاضلی شنیدم که کتابی بسیار کهنه در ولایتی به هم رسیده و احادیث غریبه بسیار است کتاب شده است، از آن جمله حدیثی در وی دیده اند که عمر حضرت صاحب چون به هزار می رسد ظهور خواهد نمود العلم و عند الله”[۲۴۶]. و همچنین بیان می دارد: ” باز مصنف گوید که شخصی از سیاحان روزی مرا ملاقات نموده بشارت داد که به یک واسطه از قول ابوالادیان تا حال هست و تا قیامت خواهد بود شنیدم که عمر قائم که به هزار می رسد ظهور می نماید”[۲۴۷].

سلطان حسین اخلاطی در اشعاری به سال ظهور اشاره می کند:

یجیئ ربا لکم فی النشأتین لیجیی الدین بعد الراء و غین

یعنی کسی که رب شما در دو عالم است بعد از راء و غین ظهور خواهد نمود تا دین را احیا کند (کلمه رب در عدد نیز با نام حضرت باب (علی محمد) مطابق است). مطابق حروف ابجد: را ۲۰۰ و غین ۱۰۰۰ می باشد؛ یعنی بعد از سال ۱۲۰۰ ظاهر می شود.

علّامه ناظم الاسلام در کتاب ” علائم الظهور للمهدی الموعود” در مورد دوره هزار ساله چنین استنباط نموده که دوره اول یعنی دوره تدبیر مربوط به قسمت اول سوره سجده، یدبر الامر، است که از زمان هجرت تا انتهای غیبت صغری یعنی سال ۳۳۰ خواهد بود و دوره دوم که هزار سال باید طول بکشد از غیبت صغری تا ظهور حضرت مهدی است که مجموعا (۱۳۳۰=۱۰۰۰+۳۳۰) ۱۳۳۰ خواهد بود. این عالم بزرگ اسلامی بعد از این احتساب اینگونه نتیجه گیری نموده که انشاءالله در سال ۱۳۳۰ چشم همه ما به جمال امام زمان روشن خواهد شد.

لازم بذکر است که استدلال بهائیان و این عالم اسلامی مشابه هم می باشند. تفاوت فقط دراین است که چون بهائیان غیبت صغری را قبول ندارند انتهای دوره تدبیر را فوت امام حسن عسگری یعنی سال ۲۶۰ هجری قمری حساب نموده اند لذا ۲۶۰ را به ۱۰۰۰ جمع می کنند و ۱۲۶۰ را سال ظهور می دانند.

Ø ارتباط عدد ۱۰۰۰ و عدد ۱۲۶۰ در اسلام

عدد ۱۰۰۰ در ۳ آیه از قرآن کریم بشارت داده شده است؛ در سوره های سجده، حج و سبا.

عدد ۱۰۰۰ فقط درباره عصر تکوین می باشد و عدد ۱۲۶۰ بیانگر دوره کامل اسلام است، از ابتدای هجرت تا انتهای دوره امامان.

عصر رسالت و امامت روی هم ۲۶۰ سال ( از هجرت تا فوت آخرین امام حاضر)

عصر تکوین و عروج ۱۰۰۰ سال ( انتهای دوره امام تا انتهای دوره اسلام و ظهور مهدی)

مجموع برابر است با ۱۲۶۰ سال و این برابر است با اظهار امر حضرت باب، که در دو ساعت و یازده دقیقه از شب پنجم جمادی الاولی سال ۱۲۶۰ هجری قمری واقع شد.

Ø پیش بینی غربی ها در خصوص رجعت حضرت مسیح

جناب ویلیام سیرز از جمله مسیحیانی بود که به دیانت بهائی ایمان آورد و تحقیقات وسیعی در خصوص ” قضیه عجیبه عدم آغاز هزاره سلطنت مجدد مسیح” نموده است. ایشان در بررسی وقایع تاریخی بین سال های ۱۸۳۰ تا ۱۸۵۰ گزارشات جالبی فراهم آورد؛ برای مثال مطالب زیر را از کتاب داستان نبوت، The Story of Prophecy، اثر فورمن، H.J.Forman، نقل می کند:

” یک یهودی مسیحی شده ای در فلسطین به نام جوزف ولف ( Joseph Woff) زمان ظهور مسیح را در سال ۱۸۴۷ پیش بینی کرده است. خانم هریت لیورمور (Harriet Livermore) از زنان سخنور و مشهور آن زمان که به او در اسنوباوند (Snow Bound) اثر ویتیرس (Wittiers) نقشی واگذار شده بود، همه جا و حتی در مجلس نمایندگان در واشنگتن رجعت ثانی مسیح را پیشگویی می کرد و جمعیت زیادی برای شنیدن سخنان او جمع می شدند. خانم هستر استانهوپ (Hester Stanhope) برادرزاده شجاع و بی باک ویلیام پیت (William Pitt) به لندن و مقام و موقعیت و پیروی از سنن متداوله آن پشت کرده، به فلسطین سفر نموده و در بین اعراب و درزی های آن دیار سکنی گزیده بود تا به محل ظهور نزدیک باشد”[۲۴۸]. و ایضاً در همان مأخذ آمده است: ” امید برای ظهور مسیح آن چنان واقعی بود که مردم ترتیباتی برای رجعت او و پایان جهان فراهم دیده بودند. با وجود اینکه مردم در قرن نوزدهم زندگی می کردند و لکن سقوط ستارگان در سال ۱۸۳۳ و هاله هائی که در سال ۱۸۴۳ پیرامون خورشید را فرا گرفته بودند موضوعاتی بودند که بهترین زمینه برای بحث و گفتگو و تفکر پیرامون موضوع رجعت مسیح فراهم می کردند. دم ستاره دنباله داری که در سال ۱۸۴۳ دیده شده بود حدود ۱۰۸ میلیون مایل تخمین زده می شد”[۲۴۹]. باری، “موقعی که در سال ۱۸۴۳ ستاره دنباله دار بزرگ در آسمان پدیدار گردید، مردم آن ستاره را به هم نشان می دادند و می گفتند “حال زمان رجعت مسیح فرا رسیده است! در همان سال جیمز راسل لاول (James Russel Lowell) شاعر آمریکائی در کتاب (The present Crisis) نوشت: ” برای هر انسان یا ملتی لحظه ای فرا می رسد که باید تصمیم بگیرد. مسیح جدید خداوند صاحب امری عظیم است…”. لا مارتین (Lamartin) شاعر فرانسوی با ستایش و نیایش بسیار از خداوند پرسید: آیا زمان ظهور تو فرا نرسیده است؟”[۲۵۰] … انجیل شناسانی که راجع به “ملکوت هزار ساله” تحقیق می کردند تقریبا همه به یک تاریخ برخورد کرده بودند و آن سالهای ۱۸۴۳ تا ۱۸۴۵ بود. ولف (Wolff) در آسیا، ادوارد ایروینگ (Edward Irving) در انگلستان، میسون (Mason) در اسکاتلند، دیویس(Davis) در کارولینای جنوبی، ویلیام میلر (William Miller) در پنسیلوانیا، لئونارد کلبر (Leonard H. Kelber) در آلمان و بسیاری دیگر در نقاط مختلف جهان بر این باور بودند که این همان “زمان آخر” می باشد”[۲۵۱].

ویلیام میلر در سال ۱۸۳۱ سخنرانی هایش را در ارتباط با رجعت مسیح آغاز نمود. او می گفت نمی تواند از اظهار این مطلب خودداری نماید که ندائی باطنی او را وادار می کند به اینکه: ” برو و این امور را به دنیا اعلام کن!”. کتاب داستان نبوت، The Story of Prophecy، اثر فورمن، H.J.Forman، صفحات ۳۰۹- ۳۱۰، نوشته میلر را در سال ۱۸۳۲ نقل می کند: “شواهد ظهور از هر سو نمایان است … چشمها را باز کنید و ببینید که منجی می آید”[۲۵۲]. کمی قبل از فرا رسیدن سال ۱۸۴۴ یکی از روحانیون کلیسای انگلیکان انگلستان بنام مورانت براک (Mourant Brock) متذکر شد که: نه تنها در انگلستان همه منتظر رجعت غریب الوقوع مسیح هستند بلکه مردم در آمریکا، هندوستان و قاره اروپا همه جا در حالت انتظار به سر می برند. در آمریکا قریب سیصد و در انگلستان حدود هفتصد کشیش بشارت فرا رسیدن ملکوت خدا را موعظه می نمایند. اسپایسر (W.A.Spicer) در کتاب “عصر ما در پرتو نبوت” نوشت:” کسانی که کارشان مطالعه و بررسی کتب مقدسه است متوجه شده اند که نبوت ۲۳۰۰ سال مذکور در صحیفه دانیال، آیه ۱۴ باب ۸، همانگونه که در باب نهم هم تشریح گردیده، بزودی تحقق خواهد یافت … آنها به این نتیجه رسیده اند که سال ۱۸۴۴ میلادی، ۱۲۶۰ قمری، همان سالی است که از آن بنام یوم داوری نام برده شده است … گواهانی در اروپا، هلند، آلمان، روسیه و ممالک اسکاندیناوی قیام کرده اند. جوزف ولف مبلغ اعزامی به کشورهای حوزه مدیترانه در کشورهای یونان، فلسطین، ترکیه، افغانستان و برخی از کشورهای دیگر فرا رسیدن یوم داوری را مو عظه می نمایند”[۲۵۳].

خلاصه کلام آن که، گزینش این زمان بدان دلیل بود که حضرت مسیح در خطاب به حواریونش سه وعده خاص داده بود که پس از انجام آنها رجعت خواهد نمود:

۱. انجیل او در همه جای روی زمین موعظه گردد (این وعده تا سال ۱۸۴۴ به انجام رسیده بود)،

۲. “زمان امتها” به انجام رسیده و یهودیان به اسرائیل (فلسطین) بازگردند،

۳. تمام نوع بشر “مکروه ویرانی” را که به وسیله دانیال نبی وعده داده شده است ببینند.

Ø بشارات انبیاء بنی اسرائیل و حضرت زرتشت به سال ظهور

در کتب آسمانی انبیاء بنی اسرائیل در خصوص سال ظهور و رجعت ثانی مسیح در آخر الزمان اشاراتی آمده است؛ به عبارتی این بشارات با یکدیگر مرتبط بوده و به انحاء مختلف به سال ظهور در ۱۸۴۴ میلادی که مطابق با ۱۲۶۰ قمری است اشاره می کنند؛ نبواتی که به صورت چهل و دو ماه، هزار و دویست و شصت روز، سه روز و نیم، و یک زمان و دو زمان و نصف زمان آمده و اشاره به سال ۱۸۴۴ میلادی دارد.

از جمله بشارات مربوط به زمان ظهور از کتاب مکاشفه یوحنا مستفاد می گردد؛ چنانچه آیه ۳ از باب یازدهم کتاب مکاشفه یوحنا، طول دوران شریعت پس از حضرت مسیح را ۱۲۶۰ روز بیان نموده است: “اما من دو شاهد خود را خواهم فرستاد و به آنان قدرت خواهم داد تا پلاس پوشیده، برای مدت هزار و دویست و شصت روز پیغام مرا به گوش مردم برسانند”. مطابق آیه ۶ باب ۴ از کتاب حزقیال: “هر روز را به جهت سالی برای تو قرار داده ام”. بنابراین، مدت مذکور برابر با ۱۲۶۰ سال است که اشاره به دوره دیانت بعد از مسیحی، دیانت اسلام، دارد و دو شاهد حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) می باشند چنانچه خداوند در قرآن کریم حضرت محمد (ص) را چنین خطاب می فرمایند: إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیرا (احزاب/ ۴۵).

نکته مهم آنکه، در همان باب، آیه ۱۱، ادامه می یابد که به جسد بی جان این دو شاهد روح حیات دمیده شده و دوباره زنده می گردند: ” و بعد از سه روز و نیم روح حیات بخش از جانب خدا وارد جسم آن دو خواهد شد و ایشان بر پایهای خود خواهند ایستاد”؛ یعنی القاء روح حیات بعد از سه روز و نیم در جسد بی جان این دو شاهد انجام پذیرد، که اشاره به ظهور حضرت باب اعظم و حضرت بهاءالله می باشد. از آنجا که هر روز برابر با سالی است؛ سه روز و نیم برابر با سه سال و نیم یا چهل و دو ماه می باشد، و چهل و دو ماه برابر با ۱۲۶۰ روز است؛ به عبارتی، زمان مذکور در آیه ۳ همین باب به نوعی دیگر در این آیه تصریح می گردد که بیانگر پایان دوره شریعت دو شاهد اول، حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع)، و ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله به عنوان دو شاهد دیگر می باشد. چنانچه، مطابق با بشارات فوق، حضرت باب در سال ۱۲۶۰ قمری اظهار امر، بعثت، فرمودند.

همچنین، در مکاشفه یوحنا آیات اول و دوم باب یازدهم، به نوعی دیگر به سال ظهور اشاره می شود: “به من یک چوب اندازه گیری دادند و گفتند:” برو و قسمت داخلی عبادتگاه و همچنین قربانگاهی را که در آن است اندازه بگیر، بعد کسانی را که در آن عبادتگاه پرستش می کنند بشمار. اما محوطه بیرونی را اندازه نگیر زیرا به سایر قومها واگذار شده است؛ ایشان به مدت چهل و دو ماه “شهر مقدس” را پایمال خواهند کرد”.

در این آیه “زمان امتها”، زمانی که اورشلیم به دست بیگانگان و غیر یهودیان (امتها) افتاده و یهودیان از وطنشان رانده شدند، ” به دم شمشیر افتادند” و “در میان جمیع امتها به اسیری رفتند”، مدت چهل و دو ماه ذکر گردیده است. رجعت حضرت مسیح زمانی می باشد که یهودیان پس از دوران تبعید و در به دری به وطنشان باز گشته باشند. در سال ۱۸۴۴ میلادی رؤیای دانیال به وقوع پیوست و نفی و طرد ملت یهود از موطن اصلی خویش پس از دوازده قرن سلطه و حکومت در اثر صدور فرمان آزادی و لغو تضییقات مذهبی تخفیف یافت و این فرمان در ۲۱ مارس ۱۸۴۴ توسط مقامات حکومتی (حکومت عثمانی) امضاء و صادر گردید. به عبارتی، چهل و دو ماه عبارت است از هزار و دویست و شصت روز و چنانچه از پیش ذکر شد هر روز برابر با سالی است که این مدت برابر با هزار و دویست و شصت سال می شود (دوره شریعت حضرت محمد (ص)). باری، مطابق با سال ۱۲۶۰ قمری / ۱۸۴۴ میلادی، یهودیان به وطنشان بازگشتند و در همان سال ظهور حضرت باب واقع گردید.

دانیال نبی به نوعی دیگر اشاره به ۱۲۶۰ روز، ۴۲ ماه و یا سه سال و نیم می کند؛ چنانچه در آیه ششم باب دوازدهم کتاب دانیال آمده است: ” و یکی از ایشان به آن مرد ملبس به کتان که بالای آبهای نهر ایستاده بود گفت: ” که انتهای این عجائب تا به کی خواهد بود؟”. و آن مرد ملبس به کتان را که بالای آبهای نهر ایستاده بود شنیدم که دست راست و دست چپ خود را به سوی آسمان برافراشته، به حی ابدی قسم خورد که برای یک زمان و دو زمان و نصف زمان خواهد بود و چون پراکندگی قوت قوم مقدس به انجام رسد، آنگاه همه این امور به اتمام خواهد رسید”.

همچنین، در آیه سیزده و چهارده فصل هشتم کتاب دانیال آمده است: و مقدّسی را شنیدم که سخن می گفت و مقدس دیگری از آن یک که سخن می گفت، پرسید که رؤیا درباره قربانی دائمی و معصیت مهلک که قدس و لشکر را به پایمال شدن تسلیم می کند، تا به کی خواهد بود؟ و او به من گفت: ” تا دو هزار و سیصد شام و صبح، آنگاه مقدّس تطهیر خواهد شد”. تا آن که در آیه ۱۷ همان باب می فرماید این رویا مربوط به زمان آخر می باشد: ” ای پسر انسان بدان که این رؤیا برای زمان آخر می باشد”.

باری، مطابق آیات کتب مقدسه هر روز برابر با سالی است؛ بنابراین، ۲۳۰۰ شبانه روز برابر با ۲۳۰۰ سال می باشد. پس از تاریخ صدور فرمان ارتحشستا به تجدید بنای بیت المقدس تا یوم ولادت حضرت مسیح ۴۵۶ سال است و از یوم ولادت حضرت مسیح تا یوم ظهور حضرت باب ۱۸۴۴ سال است. حال اگر ۴۵۶ سال را از ۲۳۰۰ سال کم کنیم برابر است با تعیبر رؤیای دانیال که برابر با سال ۱۸۴۴ میلادی/ ۱۲۶۰ قمری می باشد که سال اظهار امر (بعثت) حضرت باب می باشد.

بنابراین، دانیال نبی صراحتاً سنه ظهور را معیّن می نماید و حضرت مسیح نیز به حواریون می فرمایند که مقصود از این اخبار دانیال زمان ظهور است؛ چنانچه در خصوص سؤال حواریون از حضرت مسیح آمده است: “و چون بکوه زیتون نشسته بود شاگردانش در خلوت نزد وی آمده گفتند بما بگو که این امور کی واقع می شود و نشان آمدن تو و انقضای عالم چیست “؟(متی، باب ۲۴، آیه ۳). آن حضرت در پاسخ به حواریون می فرماید:” پس چون  مکروه ویرانی را که به زبان دانیال نبیّ گفته شده است در مقام مقدّس بر پا شده ببینید هر که خواند دریافت کند “(متی، باب ۲۴ آیه ۱۵).

در آثار حضرت زرتشت نیز به سال ظهور اشاره شده است و مذکور گردیده، زمانی که از آئین تازی هزار و دویست و اندی سال گذشت ( که شامل سال ۱۲۶۰ نیز می شود)  و تمام خار گشت از دودمان تو کسی را بر انگیزانم. چنانچه در نامه ساسان پنجم از کتاب زرتشت آمده است: چون بدی در شما پدیدار شود از تازی ملت کسی ظاهر شود که کلامش پیچیده و زبانش سخت باشد و آئینی آورد که به مانند درخت گل است و خار در او دیده نشود و چون ششصد سال از او بگذرد نصف خار شود و نصف گل ماند و چون هزار و دویست واندی از آن بگذرد تمام خار شود و گل در آن دیده نشود اگر نماند از مهین چرخ  دمی برانگیزانم از دودمان تو کسی را و کیش و آئین به او سپارمش باز”.


سایر بشارات مربوط به ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله

در این بخش، آیات کتب مقدسه بنی اسرائیل، احادیث مرویه اسلامی و آثار شعراء و عرفاء را که به عنوان قرائن ظهور محسوب می شوند، مورد بررسی قرار خواهیم داد. همچنین، بشاراتی که با طلعات مقدسه این دو ظهور آسمانی، حضرت باب و حضرت بهاءالله، مطابقت دارند در سر فصلهای جداگانه ذکر می گردد.

Ø نام، کنیه و نسب هیاکل مبارک

v حضرت باب (سید علی محمد)

در احادیث مذکور گردیده که نام قائم مرکب از دو اسم می باشد؛ چنانچه در ” کشف الغمه” على بن عیسى إربلى آمده است: وَ هُوَ ذُو الِاسْمَیْنِ خَلَفٍ وَ مُحَمَّدٍ یَظْهَرُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ عَلَى رَأْسِهِ غَمَامَهٌ تُظِلُّهُ مِنَ الشَّمْسِ تَدُورُ مَعَهُ حَیْثُمَا دَارَ یُنَادِی بِصَوْتٍ فَصِیحٍ هَذَا الْمَهْدِی[۲۵۴]، یعنی و او دارای دو اسم می باشد: جانشین (علی) و محمد. در آخر الزمان ظاهر می شود و ابری روی سرش قرار دارد که سایه می افکند. از نور شمس با او می چرخد هر کجا که حرکت کن با صدای رسائی ندا می زند که این مهدی است. و به همین مضمون در ” بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار” آمده است: ” وَ هُوَ ذُو الِاسْمَیْنِ خَلَفٍ وَ مُحَمَّدٍ یَظْهَرُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ …”[۲۵۵]. باری، اشاره به این مطلب که نام قائم مرکب از دو اسم است در بسیاری از کتب احادیث، من جمله در کتاب “بشاره المصطفى” عماد الدین طبرى[xlviii]؛ ” تأویل الآیات الظاهره” استرآبادى[xlix] و “الأمالی” شیخ طوسى[l] مذکور می باشد.

همچنین، در ” إکمال الدین” از حضرت رسول اکرم (ص) روایت شده است: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِی[۲۵۶]، یعنی حضرت رسول (ص) فرمودند: مهدی از اولاد من، نامش نام من و کنیه اش از کنیه من، شکل و شمایلش، شکل و شمایل من و سنتش سنت من می باشد.

صحبت لاری نیز در اشعارش بیان می دارد که نام موعود مرکب از دو اسم است. کشف این رمز و راز چنین است که مقام ولایت را که باب مقام نبوت است، أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا[۲۵۷]، به صورت مبتدی و منتها اشاره کرده، به عبارتی اسم مبتدی اسم ولایت یعنی علی، و اسم منتها انتهای نبوت یعنی محمد می باشد، که می شود علی محمد.

آن که نامش هست نامی تر زنام می نگویم نام او در بزم عام

چاره گفتن مرا جز رمز نیست گر بنامش رمز آرم غمز نیست

مبتدایش مبتدای مبتداست منتهایش منتهای منتهاست

شیخ طوسى در کتاب غیبت از سفیان جریرى نقل کرده که گفت از محمد بن عبد الرحمن بن ابى لیلى شنیدم می گفت: بخدا قسم مهدى موعود از دودمان حسین (ع) است. و نیز در آن کتاب از فضیل بن زبیر نقل کرده که گفت: از زید بن على بن الحسین علیهما السلام شنیدم که گفت: این منتظر (قائم)، از دودمان حسین بن على و در ذریه حسین و در پشت حسین است[۲۵۸].

و ایضاً در کتاب الغیبه للشیخ الطوسی از أُمِّ سَلَمَهَ روایت شده که گفت: حضرت رسول (ص) فرمودند: الْمَهْدِیُّ مِنْ عِتْرَتِی مِنْ وُلْدِ فَاطِمَه[۲۵۹]، یعنی مهدی از عترت من و از اولاد حضرت فاطمه می باشد.

باری، نام مبارک حضرت باب، سید علی محمد است، که مرکب از دو اسم علی و محمد (اسم ولی و نبی) می باشد. نسب آن حضرت به خاندان رسالت و طهارت می رسد؛ پدر بزرگوارشان سیّد محمّد رضا و اجداد عالیمقام حضرتش میرزا ابوالفتح بن میرزا ابراهیم بن میرزا نصرالله الحسینی شیرازی هستند و مادر حضرت باب موسوم به فاطمه بیگم دختر حاج میرزا محمد حسین از سادات حسینی شیراز می باشد. همچنین، نسب پدر و مادر آن حضرت به حضرت فاطمه زهرا (س)، دختر حضرت محمد (ص) می رسد.

v حضرت بهاءالله

ذکر کلمه بهاء” در متون مقدس دینی اسلامی و همچنین کتب انبیای بنی اسرائیل بسیار است که تلویحاً بشارت به ظهور حضرت بهاءالله می باشد. از جمله اشارات صریح به بهاءالله” در آثار اسلامی، در ارتباط با تفسیر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ است که به استناد احادیث مرویه “ب” بسم الله عبارت است از بهاءالله.

چنانچه، در ” تفسیر الصراط المستقیم” آمده است: قال مولانا الصادق علیه السّلام على ما رواه فی «الکافی» و «التوحید» و «العیاشی» فی تفسیر البسمله: «إن الباء بهاء اللّه، و السین سناء اللّه، و المیم مجد اللّه»[۲۶۰]، مضمون بیان آنکه، باء بهاء خدا و سین سناء (رفعت) خداوند و میم مجد خداست.

از دیگر آثار اسلامی که اشاره به بهاء دارد دعای اعمال سحرهای ماه مبارک رمضان می باشد که اسم اعظم خداوند، بهاء، در آن در رأس اسماء الهی مذکور گردیده است؛ اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ مِنْ بَهآئِکَ بِاَبْهاهُ، وَکُلُّ بَهآئِکَ بَهِىٌّ، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ بِبَهآئِکَ کُلِّهِ[۲۶۱]. انتهی

مطلب قابل توجه دیگر آنکه، در دعای مربوط به زمان استهلال المحرم  یعنی روز اول محرم به اسم بهاء اشاره شده است (میلاد حضرت بهاءالله دوم محرم می باشد): ” ما شاء الله کان  اعوذ بعزه الله و جلال وجهه و ما وعاه اللوح  من علم الله و ما سترت الحجب من نور بهاء الله اللهم انی ضعیف معیل فقیر…”[۲۶۲].

ببین هلال محرم بخواه ساغر راح که ماه امن و امان است و سال صلح و صلاح

عزیز دار زمان وصال را که آن دم مقابل شب قدر است و روز استفتاح

دلا تو غافلی از کار خویش و می ترسم که  کـس درت نگشاید چو گم کنی مفتاح[۲۶۳]

(حافظ شیرازی)

همچنین، در روایتی روح القدس، مشیت اولیه و اول ما خلق الله بهاء الله” نامیده شده است:و الروح القدس الأعلى هو حقیقه حقائق الأشیاء کلّها و هو شمس الضحى و الحقیقه المحمدیه البیضاء و بهاء اللّه سبحانه و تعالى و هو العقل الأول فی لسان الحکماء و القلم الأعلى فی ألسنه الشرائع الفصحاء و روح القدس الأدنى هی الدرّه الصفراء. و بدر الدجى ذات اللّه العلیا، شجره طوبى، جنه المأوى، منزله العلویه العلیا، و هی النفس الکلیه الإلهیه و اللوح المحفوظ و ام الکتاب یقرأ منهما سائر الأنبیاء. و قد یراد من روح القدس جبرئیل. و المراد هاهنا هو ما ذکرنا[۲۶۴].

از سوی دیگر، در احادیث تصریح گردیده که در تورات به اسم بهاء در روز بزرگ اشاره شده است: ” قال فی التوراه اقبل من سیناء و تجلی من ساعیر و ظهر من جبل  فاران قال فی کتاب حیقوق سید یجیء من الیمن مقدس من جبل  فاران فیعطی السماء بهاء و یملاء الارض نورا[۲۶۵].

باری، در آثار انبیای بنی اسرائیل نیز در باب ظهور موعود در زمان آخر، اشارات زیادی بهجلال خداوند = بهاءالله ” شده است. در خصوص این که بهاءالله یعنی جلال خداوند، در کتاب ” مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن” آمده است که “ب” بسم الله بهاءالله می باشد و منظور از بهاءالله جمال و جلال خداوند می باشد: ” و فی روایه أنّ کل واحد من أجزاء البسمله إشاره إلى اسم من أسمائه تعالى‏ فعن الصادق (علیه السّلام): «الباء بهاء اللّه، و السین سناء اللّه، و المیم مجد اللّه (ملک اللّه) و اللّه إله کل شی‏ء الرحمن بجمیع خلقه الرحیم بالمؤمنین خاصه». أقول: المراد ببهاء اللّه جماله و جلاله و السناء بمعنى الرفعه…[۲۶۶].

اشعیای نبی در آیه پنجم باب دوم می فرماید: ای خاندان یعقوب بیائید تا در نور خداوند (بهاءالله) سلوک نمائیم {در تورات عبری ” اور یهوه” می باشد که (اور) بهاء (یهوه) الله است}. یوحنای نبی نیز از رویایش با این کلمات سخن می گوید: و شهر مقدس اورشلیم جدید را دیدم که از جانب خدا از آسمان نازل می شود … و شهر احتیاج ندارد که آفتاب یا ماه آن را روشنائی دهد زیرا که جلال خدا آن را منور می سازد …( مکاشفات باب ۲۱ آیات ۱ و ۲ و ۲۳) . و جلال خداوند مکشوف گشته، تمامی بشر آن را با هم خواهند دید زیرا که دهان خداوند این را گفته است (اشعیا باب ۴۰ آیه ۵). زیبائی کرمل و شارون، جلال یهوه ( بهاءالله) و زیبائی خدای ما را مشاهده خواهد نمود (اشعیا باب ۳۵ آیه ۲). برخیز و درخشان شو زیرا نور تو آمده و جلال خداوند بر تو طالع گردیده است زیرا اینک تاریکی جهان را وظلمت غلیظ طوایف را خواهد پوشانید اما خداوند بر تو طلوع خواهد نمود و جلال وی بر تو ظاهر خواهد شد و امتها بسوی نور تو و پادشاهان بسوی درخشندگی طلوع تو خواهند آمد (اشعیا باب ۶۰ آیه ۱ تا ۳). حزقیال نبی رؤیای خویش را در مورد ایام آخر بیان می کند: و اینک جلال خدای اسرائیل از طرف مشرق آمد … و زمین از جلال او منور گردید ( حزقیال باب ۳ آیه ۲). حزقیال در همین باب می گوید: پس جلال خداوند از راه دروازه ای که رویش به سمت مشرق بود به خانه در آمد ( حزقیال نبی باب ۴۳ آیه ۴). و حبقوق نبی می گوید: ” زیرا که جهان از معرفت جلال خداوند مملو خواهد شد به نحوی که آبها دریا را مستور می سازد ( حبقوق باب ۲ آیه ۱۴). …هنگامیکه خداوند صهیون را بنا می نماید در جلال خود ظهور خواهد نمود (زبور داود باب ۱۰۲ آیه ۱۶).

Ø دوران شریعت

” ترمدى از ابو سعید خدرى روایت کرده که گفت ترسیدم مبادا بعد از پیغمبر سوانحى روى دهد، لذا از پیغمبر در این باره سؤال کردیم، حضرت فرمود: «مهدى در میان امت من ظهور کند و پنج یا هفت یا نه سال زندگى نماید». و نیز ابو سعید از پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله نقل کرده که فرمود: مهدى در امت من خواهد بود. چون ظهور کند حد اقل هفت و حداکثر نه سال سلطنت نماید”[۲۶۷].

عبد اللَّه بن ابى یعفور از حضرت صادق روایت کرده که فرمود: مدت سلطنت قائم نوزده سال و چند ماه است[۲۶۸].

و در کتاب “ارشاد” آمده است: ” و روایت شده که مدت دولت امام قائم علیه السّلام نوزده سال است … از این رو ما نمی توانیم به یکى از دو روایت (که در مدت سلطنت آن حضرت رسیده از هفت سال و نوزده سال) مطمئن شویم و قطع پیدا کنیم گرچه روایت هفت سال مشهورتر و بیشتر است”[۲۶۹].

توضیح آنکه، از زمان بعثت حضرت باب تا شهادتشان در تبریز بین ۶ – ۷ سال می باشد. در احادیث به ۹ سال نیز اشاره شده است که نهمین سال پس از بعثت حضرت باب اظهار امر خفی (بعثت سری) حضرت بهاءالله در زندان سیاه چال اتفاق افتاد. از سوی دیگر، بعثت حضرت باب در سال ۱۲۶۰ هجری قمری می باشد و اظهار امر عمومی حضرت بهاءالله که پایان دوره دیانت بابی است ۱۲۷۹ هجری قمری در بغداد می باشد که برابر است با ۱۹ سال مطابق با مدت سلطنت حضرت باب که در برخی احادیث بدان اشاره شده است. همچنین، از زمان بعثت حضرت بهاءالله تا وفاتشان حدود ۴۰ سال می باشد که برابر با دوره سلطنت آن حضرت می باشد.

در حدیثی نیز اشاره به دوران سلطنت حضرت بهاءلله، ۴۰ سال، شده است؛ چنانچه در جامع البیان طبری روایت شده است: حدثنا أبو کریب، قال: ثنا أبو بکر، عن الأعمش، عن المنهال بن عمرو، عن قیس بن سکن، قال: حدث عبد الله، و هو عند عمر یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ قال: إذا کان یوم القیامه یقوم الناس بین یدی رب العالمین أربعین عاما، شاخصه أبصارهم إلى السماء، حفاه عراه یلجمهم العرق، و لا یکلمهم بشر أربعین عاما، ثم ذکر نحوه[۲۷۰]. خلاصه بیان آنکه، در تفسیر این آیه فرمود مقصود از قیام ناس لرب العالمین یعنی مردم بین دو دست پروردگار قیام خواهند نمود ۴۰ سال چشمهای آنها به آسمان دوخته … و هیچ بشری با آنها به مدت ۴۰ سال تکلم نخواهد نمود.

شاه نعمت الله ولی نیز به ۴۰ سال مدت سلطنت نائب مهدی/ ظهور دوم، حضرت بهاءالله، اشاره می کند (مصرع ” پسرش یادگار می بینم” اشاره به حضرت عبدالبهاء، یگانه جانشین حضرت بهاءالله و مبین و مفسر آیات الهی می باشد):

نائب مهدی آشکار شود زانکه من آشکار می بینم

پادشاهی تمام دانایی سروری با وقار می بینم

بندگان جناب حضرت او سر به سر تاجدار می بینم

تا چهل سال ای برادر من دور آن شهریار می بینم

دور او چون شود تمام به کام پسرش یادگار می بینم[۲۷۱]

Ø جوانی قائم هنگام ظهور

در برخی احادیث، قائم موعود به لفظ صبی، غلام و یا شباب تعبیر شده که حکایت از جوانی آن حضرت در زمان ظهور دارد؛ چنانچه، مطابق با این روایات حضرت باب در عنفوان جوانی، در سن ۲۵ سالگی، به رسالت الهیشان مبعوث گردیدند.

باری، به برخی از احادیث مرویه که حکایت از جوانی قائم در هنگام ظهور دارد اشاره میشود. در کتاب بحار از ابی بصیر و او از ابی عبدالله (ع) روایت میفرماید: لَوْ خَرَجَ الْقَائِمُ لَقَدْ أَنْکَرَهُ النَّاسُ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ شَابّاً مُوَفَّقاً فَلَا یَلْبَثُ عَلَیْهِ إِلَّا کُلُّ مُؤْمِنٍ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَهُ فِی الذَّرِّ الْأَوَّل[۲۷۲]‏، یعنی چون قائم ظهور کند هر آینه مردم او را انکار نمایند، زیرا که رجوع می نماید به ایشان در حالی که جوانی موفق است و جز آنها که خداوند در عالم ذر از آنان پیمان گرفته باشد کسی در ایمان به او ثابت نمی ماند.

و ایضا در همان مأخذ از امام صادق (ع) روایت شده است: وَ إِنَّ مِنْ أَعْظَمِ الْبَلِیَّهِ أَنْ یَخْرُجَ إِلَیْهِمْ صَاحِبُهُمْ شَابّاً وَ هُمْ یَحْسَبُونَهُ شَیْخاً کَبِیرا[۲۷۳]، یعنی اعظم بلیه این است که قائم در سن جوانی خروج می فرماید و مردم گمان می کنند که او باید در سن پیری و کبر سن خروج نماید. همچنین، در کتاب مهدی موعود آمده است: ” شیخ صدوق در کمال الدین از حضرت صادق (ع) روایت میکند که فرمود: … کسی که عمرش از چهل سال تجاوز کرده است، صاحب الامر نیست”[۲۷۴].

و در کتاب اصول کافی از حکم بن ابی نعیم از امام محمد باقر (ع) روایت می کند که از آن حضرت می پرسد: که آیا ایشان قائم موعود هستند و امام در جواب می فرمایند: ” ای حکم! چگونه من او باشم، در صورتی که به ۴۵ سالگی رسیده ام و حال آن که صاحب این امر از من بدوران شیر خوارگی نزدیکتر و هنگام سواری چالاک تر است”[۲۷۵].

و در غیبت شیخ طوسی از امام صادق (ع) روایت شده که آنحضرت فرمود: وَ یَظْهَرُ فِی صُورَهِ فَتًى مُوَفَّقٍ ابْنِ ثَلَاثِینَ سَنَه[۲۷۶]، ظاهر می شود آن حضرت (قائم)، جوان موفق سی ساله”. و همچنین در کتاب ” مهدی موعود” آمده است: ” در غیبت شیخ از ابوبصیر از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود چون قائم ظهور کند مردم منکر وی می شوند، زیرا او بصورت جوان موفقی بسوی مردم بر می گردد و جز آنها که خداوند در عالم ذر از آنان پیمان گرفته باشد کسی بر اعتقاد سابقش نسبت به او باقی نمی ماند”[۲۷۷].

و مجلسی از غیبت نعمانی از یحیی بن سالم از حضرت ابی جعفر (ع) روایت می کند که آن حضرت فرمود: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ أَصْغَرُنَا سِنّاً وَ أَخْمَلُنَا شَخْصاً …[۲۷۸]، یعنی صاحب این امر کسی است که سنش از ما کمتر باشد و شخصش جمیل تر. و در کتاب بحار از ازدی روایت شده است که از ابی عبدالله (ع) می پرسد: أَنْتَ صَاحِبُنَا فَقَالَ إِنِّی لَصَاحِبِکُمْ ثُمَّ أَخَذَ جِلْدَهَ عَضُدِهِ فَمَدَّهَا فَقَالَ أَنَا شَیْخٌ کَبِیرٌ وَ صَاحِبُکُمْ شَابٌّ حَدَث[۲۷۹]، یعنی آیا شمائید صاحب ما. آن حضرت فرمود: من صاحب شما باشد. پس پوست بازوی خود را گرفت و کشید و فرمود: من پیر و کبیر شده ام و صاحب شما جوانی نو رسیده است.

شایان توجه است که، در کتاب التنبیه صفحات ۹۳ – ۹۴ حتی به برخی شیعیان که اعتقاد به غیبت حضرت موسی بن جعفر (ع) و سپس قیام ایشان که بیش از یکصد و پنج سال می گذشته ایراد می گیرد، “چرا که این مدت از حداکثر عمر عادی مردمان بیشتر می باشد. ذهنیت به یک چنین استدلالی، حدیثی است که در صفحه ۴۵۸ رجال کشی از حضرت رضا (ع) آمده است: اگر خداوند می خواست عمر کسی را به خاطر احتیاج جامعه به او طولانی کند عمر پیامبر اکرم (ص) را طولانی کرده بود[۲۸۰].

Ø ظهور قائم همزمان با سلطنت پادشاهان ستمگر

از حضرت رسول (ص) روایت شده است که فرمودند: سَیَکُونُ بَعْدِی خُلَفَاءُ وَ مِنْ بَعْدِ الْخُلَفَاءِ أُمَرَاءُ وَ مِنْ بَعْدِ الْأُمَرَاءِ مُلُوکٌ جَبَابِرَهٌ ثُمَّ یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا[۲۸۱]، یعنی بعد از من خلفاء و بعد از خلفاء امراء و بعد از امراء پادشاهان ستمگر بیایند. آنگاه مردی از اهل بیت من خواهد آمد که زمین را از عدل و داد پر کند چنانکه پر از ظلم باشد.

حضرت امیر المؤمنین (ع) نیز در شعری به قبائل ترک و سلطنت بچه ها و ظهور قائم اشاره می فرمایند؛ چنانچه قاضى القضاه از کافى الکفاه اسماعیل بن عباد شعر زیر در باره مهدى را از دیوان منسوب به امیر المؤمنین علیه السّلام نقل مى‏کند:

بنىّ اذا ما جاشت التّرک فانتظر ولایه مهدىّ یقوم فیعدل‏

و ذلّ ملوک الأرض من آل هاشم و بویع منهم من یلذّ و یهزل‏

صبیّ من الصّبیان لا رأى عنده و لا عنده جدّ و لا هو یعقل‏

فثمّ یقوم القائم الحقّ منکم و بالحقّ یأتیکم و بالحقّ یعمل‏

سمىّ نبىّ اللَّه نفسى فداؤه فلا تخذلوه یا بنىّ و عجّلوا

یعنى: فرزندان من! هنگامى که قبائل ترک بحرکت درآمدند، منتظر سلطنت مهدى باشید که قیام مى‏کند و بعدل حکومت می نماید. پادشاهان دودمان هاشم خوار گردند بچه‏اى که نه رأى و نه تدبیر و نه عقل دارد بسلطنت رسد و افراد عیاش و بى‏ مصرف با او بیعت کنند، آنگاه قائم بحق از دودمان شما قیام کند او بحقیقت بیاید و بحق عمل نماید. او همنام پیغمبر خداست. جان من فداى او باد فرزندانم! او را خوار مسازید و با شتاب او را بپذیرید[۲۸۲].

اینکه خروج قائم همزمان با حرکت قبائل ترک و حکومت پادشاهان ستمکار می باشد، و به استناد روایات زمانی است که ” بچه‏ها زمامدار شوند[۲۸۳] بچه‏ها بحکومت برسند[۲۸۴]، مطابقت دارد با دوران پادشاهان قاجار که دودمانی ترک نژاد بودند.

باری، احمد شاه، هفتمین و آخرین پادشاه قاجار، در هنگام ولیعهدی پدرش به ‌دنیا آمد و پس از فتح تهران و خلع پدرش توسط یک مجلس عالی از رجال و بزرگان مملکت در ۱۲ سالگی به سلطنت رسید، تا رسیدن او به سن بلوغ و تاجگذاری در تیر ۱۲۹۳؛ او بیش از هرچیز نگران وضع خود بود و به وضعیت نابسامان کشور چندان وقعی نمی‌نهاد[۲۸۵].

بنابراین، ظهور شیخیه، شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی، مبشرین به ظهور حضرت باب مصادف با دوران فتحعلی‌شاه قاجار و بعثت حضرت باب مقارن با سلطنت محمد‌ شاه قاجار می باشد.

Ø اصحاب مبارک قائم موعود

در تفسیر آیه: ” فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (بقره/ ۱۴۳)، یعنى: پیشى گیرید اعمال نیک را، هر جا که باشید خدا همه شما را خواهد آورد، چه خداوند بهر چیزى تواناست”، در “غیبت نعمانى” از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت نموده که آن حضرت فرمودند: این آیه در باره قائم آل محمد و یاران او نازل شده و آنها پیش از آنکه موقع آمدنشان معلوم گردد، اجتماع می کنند[۲۸۶].

و در تفسیر آیه هشتم سوره هود: وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّهٍ مَّعْدُودَهٍ، از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روایت شده که فرمودند: امت معدوده، یعنى اصحاب حضرت مهدى عجل الله فرجه در آخر الزمان که سیصد و سیزده نفرند به تعداد سلحشوران جنگ بدر[۲۸۷].

همچنین ابن ماجه این حدیث حسن و صحیح را که ثقات محدثین نقل کرده‏اند در کتاب سنن از عبد اللَّه بن حارث بن جزء زبیدى‏ روایت نموده که پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: مردمى از جانب مشرق قیام نمایند و سلطنت را براى مهدى آماده سازند[۲۸۸].

ثوبان از پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله روایت نموده که فرمود: تَجِی‏ءُ الرَّایَاتُ السُّودُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ کَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِیدِ فَمَنْ سَمِعَ بِهِمْ فَلْیَأْتِهِمْ فَبَایَعَهُمْ وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْج[۲۸۹]، یعنی پرچمهای سیاه رنگ از سوی مشرق می‏آید صاحبان پرچمها قلبهائی دارند همچون پاره‏های آهن هر کس نام آنان را بشنود باید بسویشان شتاب گیرد و با آنان بیعت کند اگر چه با کشیدن خود بر روی برف باشد.

حکیم بن سعد گوید: شنیدم علىّ علیه السّلام مى‏فرمود: «همانا یاران قائم همگى جوانند و پیر در میانشان نیست مگر به اندازه سرمه در چشم یا به قدر نمک در توشه راه و کمترین چیز در توشه راه نمک است»[۲۹۰].

ابن عربی در خصوص وزراء مهدی معتقد است که هیچ کدام از آنها عرب نیستند، اما همه عربی صحبت می کنند: ” و هم من الاعاجم ما فیهم عربی و لکن لا یتکلمون الا بالعربیه[۲۹۱].

و در کتاب “غیبت نعمانی” از ابی عبدالله جعفر بن محمد (ع) آمده است: تُسْتَذَلُّ أَوْلِیَائِی فِی زَمَانِهُّ وَ تُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ کَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ التُّرْکِ وَ الدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَکُونُونَ خَائِفِینَ وَجِلِینَ مَرْعُوبِینَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ مِنْ دِمَائِهِمْ وَ یَفْشُو الْوَیْلُ وَ الرَّنَّهُ فِی نِسَائِهِمْ أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی حَقّاً وَ حَقٌّ عَلَیَّ أَنْ أَرْفَعَ عَنْهُمْ کُلَّ عَمْیَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلَازِلَ وَ أَرْفَعُ عَنْهُمُ الْآصَارَ وَ الْأَغْلَالَ- أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ قَالَ أَبُو بَصِیرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِی دَهْرِکَ إِلَّا هَذَا الْحَدِیثَ الْوَاحِدَ لَکَفَاکَ فَصُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِه[۲۹۲]، مضمون بفارسی: پس ذلیل می شوند دوستان او. در زمان او سرهای ایشان را مانند سرهای کفار ترک و دیلم به هدیه می فرستند و ایشان را می کشند و می سوزانند و همواره خائف و مرعوب و ترسناک می باشند. زمین از خونشان رنگین می شود و آه و ناله عیالشان بلند می گردد. ایشانند دوستان من، به تحقیق که به وجود ایشان هر فتنه شدید مظلم را دفع می فرمایم و تزلزل قلوب و شکوک نفوس را به برکت ایشان زائل می نمایم و اغلال عقائد و اعمال شاقه باطله را از اعناق ناس بر می دارم. بر ایشان درود و تحیت پروردگار رحمن و ایشانند راه یافته گان و هدایت شدگان.

شیخ احمد احسائی بنیانگذار مکتب شیخی، که باب جدیدی در معارف اسلامی گشود و پس از او جانشینش سید کاظم رشتی راه استاد را ادامه داد. این دو عالم جلیل القدر اعتقاد سنتی تفسیر و تعبیر لفظی را ترک کردند و اعتقاد به مفاهیمی چون رجعت امام دوازدهم را تمثیلی و نمادین دانستند و کوشیدند که با نهایت حکمت حجبات و موانع بسیاری را که جهت شناخت قائم موعود موجود بود مرتفع ساخته و پیروانشان را برای ساعت ظهور، در آینده ای نزدیک، آماده و مستعدّ نمایند.

لذا احادیثی چون “مردمى از جانب مشرق قیام نمایند و سلطنت را براى مهدى آماده سازند” و ” آنها پیش از آنکه موقع آمدنشان معلوم گردد، اجتماع می کنند” اشاره به شاگردان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی است، که غالباً ایرانی و جوان بودند و از اول مؤمنین به حضرت باب، حروف حی که ۱۸ نفر بودند و از حواریون حضرت باب محسوب می شوند، در آمدند. حضرت بهاءالله در باب مقامات شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی می فرمایند: ” … فخر احمد در آن است که به بعضی از اسرار نبوت آگاه شد و حامل امانت گشت. این مقام بسیار عظیم است … حضرت احمد و کاظم آگاه بودند و از معانی کتب الهی مطلع و باخبر، و نظر به جذب قلوب بعضی بیانات فرموده اند و مقصود تقرب ناس بوده که شاید به کلمه حق فائز شوند چنانچه فائز شدند. نفوسی که اول به شریعه الهی وارد گشتند آن حزب بوده و این فقره گواه است بر آگاهی و علم و حکمت و سبیل مستقیمی که به آن متمسک بوده اند انتهی”[۲۹۳].

اما نکته ای که ذکر آن حائز اهمیت می باشد اینکه، اصحاب و پیروان ادیان بابی و بهائی به سبب ایمانشان به مظاهر ظهور الهی و ادیان جدید، به انواع بلایا دچار شده اند؛ چنانچه در وصفشان آمده است: ” آئین خود را بخون خود خریده و شهد فدا در سبیل حبش چشیده؛ از بلا شکوه ننموده و از تتابع محن و شدت ابتلاء آزرده و مأیوس نگشتند؛ به امیدش زنده و از مادونش رسته، امرش را تا آخرین نفس ناصر و بلایایش را در هر حال حامد و شاکر”[۲۹۴].

مطلب زیر از کتاب “خاطرات حاج سیاح”، که حاکی مسائل تاریخی و اجتماعی ایران در زمان قاجاریه می باشد، بیانگر وضعیت بابیان آن زمان می باشد: ” بسیار ملاها از کسانی که توقع داشتند بر نیامد بدون هراس بیچاره را به تهمت بابی بودن نابود کردند، بسیاری یکدیگر را به واسطه حسد، با این تهمت از انظار انداختند. از کدخدا و کلانتر و فراش و هرکس بیچاره را خواست لخت کند گفت فلان قدر بده یا تو بابی هستی! … حکام در ولایات به این وسیله دخل ها کردند و آدمها کشتند و خانواده ها برچیدند. تهمت بس بود، تحقیق و استنطاق و شاهد و دلیل در کار نبود”[۲۹۵].

(در بخش مکان ظهور، به ۳۱۳ نفر اصحاب قائم و حرکت پرچمهای سیاه از خراسان پرداخته شده است)

Ø مطابقت قائم با انبیای سلف

در کتاب ” احتجاج” از امام صادق (ع) روایت شده است: رَوَى أَبُو بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: عَلَیْهِ کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ[۲۹۶] ، یعنی او برخوردار از کمال موسى و بهاء عیسى و صبر و بردبارى ایّوب می باشد.

و در کتاب ” ارشاد” از عبد اللَّه بن عجلان از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: “چون قائم آل محمد علیهم السّلام قیام کند به حکم داود میان مردم حکم کند، نیازمند به گواه نباشد، خداى تعالى به او الهام فرماید و او از روى علم خود داورى کند، و هر کس را بدان چه در دل خود پنهان کرده آگاهى دهد، و دوست خود را از دشمن بفراست و هوشمندى بشناسد، خداى سبحان فرماید: «همانا در آن است نشانه‏هائى براى هوشمندان و همانا آن براهى است پایدار و استوار» (سوره حجر آیه ۷۵- ۷۶)”[۲۹۷].

و در کتاب ” بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار” روایت شده است: إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ حَکَمَ بِحُکْمِ دَاوُدَ وَ سُلَیْمَانَ لَا یَسْأَلُ النَّاسَ بَیِّنَه[۲۹۸]یعنی وقتی قائم آل محمد آمد به حکم داود و سلیمان حکم می کند و نیازی به گواه و شاهد ندارد.

باری، مطابق احادیث مرویه علامات و نشانه هایی از پیامبران پیشین در قائم موجود می باشد که بیانگر آن است که آنچه را سایر پیامبران الهی در راه اعلاء کلام الهی تحمل نمودند، آن حضرت به تنهایی متحمل خواهند شد و نشانگر دشواری امر حضرتشان می باشد. گر چه در اسامی انبیاء و علامات آنان در قائم، در روایات و احادیث وحدت نظر موجود نمی باشد، لیکن آنچه مسلم است آنکه آن حضرت باید علائمی از انبیاء پیشین در خود داشته باشد. مثلا در احادیثی به ” خوف و انتظار از موسى، و زندان از یوسف”[۲۹۹] اشاره شده است که مصداق آن در ظهور حضرت باب به وقوع پیوست. باری، خوف و انتظار از موسى و یا حدیث مِنْ مُوسَى فَخَائِفٌ یَتَرَقَّبُ[۳۰۰] مطابق است با آیه ۱۸ سوره قصص، که میفرماید: ” فَأَصْبَحَ فِی الْمَدینَهِ خائِفاً یَتَرَقَّب‏، یعنی موسى در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‏اى”. بنابراین، همانطور که حضرت موسی پیوسته منتظر نزول بلا و گرفتاری بود، حضرت باب نیز در هر آن گرفتار ظلم و عدوان دشمنان و مخالفان بودند و هر زمان بیم آن داشتند که مصیبتی جدید رخ بگشاید و بلائی تازه نازل شود[۳۰۱]. اما حدیث مِنْ یُوسُفَ فَالسِّجْنُ وَ التَّقِیَّهُ[۳۰۲]، یعنی زندان و تقیه از یوسف، نیز در ظهور حضرت باب مصداق یافت که آن حضرت مدت نه ماه در زندان ماکو و بیست و هفت ماه در زندان چهریق اسیر حبس بودند. اما مسئله تقیه آنکه، آن حضرت در اول امر مظهریت خویش را، به جهت حکمت و مصلحت و جلوگیری از ضوضاء و بلوای عمومی، صراحتاً بیان نفرمودند و خود را باب بقیه الله و باب حجه بن الحسن معرفی نمودند. اگر چه، در اوایل ظهور مقام مظهریت ایشان برای اصحاب اولیه آن حضرت آشکار بود و در کتاب مبارک قیّوم‌الاسماء که اوّلین اثر حضرت باب بعد از بعثت می باشد، آن حضرت ازهمان ابتداء، مدّعی مقام رسالت و شارعیّت بوده‌اند. چنانچه در سوره ۶۱ قیّوم الاسماء می فرماید: “یا اهل الارض و لقد جائکم الذکر من عندالله علی فترهٍ من الرسل لیزکیکم و لیطهرکم من الارجاس لایّام الله الحق“، یعنی ای اهل ارض ذکر الله (باب) از نزد خداوند در فقدان انبیاء و رسولان به سوی شما آمده است تا شما را تزکیه داده و شما را برای ایّام الله مطهّر گرداند.

آیه فوق اشاره به آیه قرآن کریم می باشد که در شأن رسالت حضرت محمّد (ص) نازل شده است: “یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلى‏ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُل (سوره مائده آیه ۱۹) ، یعنی اى اهل کتاب! رسول ما، پس از فاصله و فترتى میان پیامبران، به سوى شما آمد”. به عبارتی، این آیه در مقام معرفی حضرت محمد (ص) به عنوان پیامبر الهی می باشد و بیانگر خصوصیت یک پیامبر بوده که با فاصله ای نسبت به پیغمبر قبل ظاهر می شود. همچنین، خصوصیات تزکیه و تطهیر، لیزکیکم و لیطهرکم، هم خاص پیامبران است؛ چنانچه در آیه ۱۵۱ سوره بقره می فرماید: کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه، یعنی همان‏گونه رسولى از خودتان در میان شما فرستادیم؛ تا آیات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاک کند؛ و به شما کتاب و حکمت بیاموزد.

در تاریخ ادیان نیز اشاراتی می توان یافت مبنی بر اینکه پیامبران و فرستادگان خداوند در ابتدای ظهورشان، جهت مصلحت بندگان و به سبب فضل و رحمت الهی، رسالت اصلی خود را پنهان داشته و تدریجاً بیان نموده اند. حضرت ابراهیم، به استناد قرآن مجید، در ابتدای رسالتشان ستارگان و ماه و خورشید را پرستیدند؛ چنانچه در کتاب تاریخ انبیاء در این خصوص آمده است: ” بدان که حضرت ابراهیم (ع) اول کوکب را (انعام/۷۶) و قمر را (انعام/۷۷) و آفتاب را (انعام/۷۸) خدا گفتن و بعد از آنها بیزار شدن به جهت اثبات نمودن است بر خصم مذهب ایشان را به طریق واضح، که مجال انکار نباشد خصم را. دوم این که در اثبات مطلب به خصم، طریق آسان آن است که خود را از طریقی که بیگانه ننماید و بلکه خود را با خصم هم مذهب نماید، تا سخن او به گوش او راه یافته باشد، چنان که “شمعون الصفا” در هدایت قوم انطاکیه نمود”[۳۰۳].

زمانی که دو نفر از رسولان حضرت عیسی برای هدایت قوم انطاکیه فرستاده شدند، مردم انطاکیه آن دو را تکذیب کرده و به زندان محبوس ساختند. پس از آن شمعون الصفا از جانب خدا ارسال گردید. چنانچه آیه ۱۴ سوره یس اشاره به این مطلب دارد: “إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ‏، یعنی هنگامى که دو نفر از رسولان را بسوى آنها فرستادیم، امّا آنان رسولان(ما) را تکذیب کردند؛ پس براى تقویت آن دو، شخص سوّمى فرستادیم”. لیکن، شمعون الصفا از راه دیگری وارد شد؛ وی با پادشاه اختلاط کرد و مقرب درگاه او شد. در کتاب تاریخ انبیاء در این خصوص آمده است: ” آورده اند با ملک به بتخانه آمدی و خدای را سجده کردی و مردم می پنداشتند که او پرستش بت می کند. ملک بر او اعتماد کرد. بی مشورت او در هیچ امری اقدام نمی نمود”[۳۰۴]. به عبارتی شمعون صفا برای جلب اعتماد ملک، به روش تقیه وارد شد و در ابتدا مأموریتش را ابراز نکرد. خلاصه کلام آنکه، همانطور که حضرت رسول (ص) در سه سال نخست بعثتشان، امر خود را علنی ننموده و هیچ سخنی جز به چند نفر اطرافیان خود نفرمودند، حضرت باب نیز، در ابتدا، رسالت خود را مکتوم نگه داشته و به تدریج دعوت خود را آشکار کردند تا نهایتاً در ماکو، آن حضرت، رسالت خود را علناً اعلان فرمودند[li].

الله الله ای لسان الله راز نرم نرمک گوی و با مردم بساز

(مثنوی مبارک حضرت بهاءالله)

باری، حضرت باب در رساله دلائل سبعه در این خصوص می فرمایند: نظر کن در فضل حضرت منتظر که چقدر رحمت خود را در حق مسلمین واسع فرموده تا اینکه آنها را نجات دهد مقامی که اول خلق است و مظهر اننی انا الله، چگونه خود را به اسم بابیت قائم آل محمد ظاهر فرموده و به احکام قرآن در کتاب اول حکم فرمود تا آنکه مردم مضطرب نشوند از کتاب جدید و امر جدید. انتهی

Ø مقام قائم موعود

بر خلاف اعتقادات رایج در بین مسلمین، در بسیاری از احادیث مذکور گردیده که، قائم از مرسلین بوده و شارع دیانتی جدید می باشد و آن حضرت با کتابی جدید، سنتی جدید و قضاوتی جدید قیام می کند. در تأئید این مطلب که قائم تابع دین قبل نمی باشد، در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار آمده است:” … اول کسی که به آن حضرت(قائم) تابع می شود محمد (ص) می باشد و علی (ع) دومین است …”[۳۰۵].

همچنین، احادیثی موجود، که قائم را به صراحت از مرسلین می خواند: چنانچه، در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار دو حدیث ذیل نقل گردیده است:” شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از طالقانی او از جعفر بن مالک او از حسن بن محمد سماعه او از احمد بن حرث او از مفضل بن عمر از صادق (ع) او از پدرش (ع) روایت نموده که آن حضرت فرمود: وقتی که قائم (ع) قیام می کند این آیه را تلاوت می فرماید ((فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِین (شعراء/ ۲۱))) یعنی از شما گریختم در وقتی که از شما ترسیدم پس پروردگار من شریعتی و نبوتی بمن عطا فرمود و مرا از جمله فرستادگان گردانید”[۳۰۶]. و ایضاً در همان مأخذ آمده است: ” سید علی بن عبدالحمید در کتاب الغیبه باسناد خود از باقر (ع) روایت نموده که آن حضرت فرمود چون قائم ما اهلبیت ظهور می کند این آیه را تلاوت می نماید:” فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً” یعنی در وقتیکه از شماها فرار نمودم پس پروردگار من نبوت و پیغمبری عطا فرمود پس از هلاکت نفس خود ترسیدم فرار کردم وقتی که خدای تعالی بمن اذن داد و کار مرا اصلاح نمود ظهور کردم و نزد شما آمدم”[۳۰۷]. و به همین مضمون در “الغیبه للنعمانی” آمده است: ” … المفضل بن عمر قال سمعته یقول یعنی أبا عبد الله ع قال أبو جعفر محمد بن علی الباقر ع إذا قام القائم ع قال فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ‏”[۳۰۸].

در حدیثی دیگر اشاره به رسالت قائم نموده و برتری مقام آن حضرت را نسبت به پیامبران دیگر به وضوح نمایان می کند؛ چنانچه در کتاب ” اصول کافی” از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در باب ظهور قائم آمده است: ” … ثُمَّ إِنَّ الرَّاهِبَ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ ثَمَانِیَهِ أَحْرُفٍ نَزَلَتْ فَتَبَیَّنَ فِی الْأَرْضِ مِنْهَا أَرْبَعَهٌ وَ بَقِیَ فِی الْهَوَاءِ مِنْهَا أَرْبَعَهٌ عَلَى مَنْ نَزَلَتْ تِلْکَ الْأَرْبَعَهُ الَّتِی فِی الْهَوَاءِ وَ مَنْ یُفَسِّرُهَا قَالَ ذَاکَ قَائِمُنَا یُنَزِّلُهُ اللَّهُ عَلَیْهِ فَیُفَسِّرُهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ عَلَى الصِّدِّیقِینَ وَ الرُّسُلِ وَ الْمُهْتَدِین‏”[۳۰۹]، یعنی راهب از حضرت موسی بن جعفر پرسید که مرا خبر ده از هشت حرفی که در آسمان نازل شد و چهار حرف از آن در زمین ایستاد و چهار دیگر آن در هوا ماند. آیا این چهار بر که نازل شود و که آن را تفسیر نماید. حضرت می فرمایند: آن قائم ما است که خداوند تبارک و تعالی بر او نازل خواهد فرمود و او آن را تفسیر خواهد نمود و نازل خواهد شد بر قائم چیزی که نازل نشده است بر صدیقین و مرسلین و مهتدین“.

و در حدیثی دیگر در کتاب ” غیبت نعمانی” آمده است: ” إِنَّ الْقَائِمَ الْمَهْدِیَّ مِنْ نَسْلِ عَلِیٍّ أَشْبَهُ النَّاسِ بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ سَمْتاً وَ هَیْبَهً یُعْطِیهِ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ مَا أَعْطَى الْأَنْبِیَاءَ وَ یَزِیدُهُ وَ یُفَضِّلُهُ[۳۱۰]، یعنی مهدى قائم(ع) که از نسل حضرت على (ع) است در اخلاق و اوصاف، شکل و سیما، هیبت وشکوه چون عیسى بن مریم(ع) است. خداى تعالى آنچه به پیامبران داده، به او نیز با اضافات بیشترى خواهد داد.

و در ” اصول کافی” حدیث ذیل روایت شده است: الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِی خَدِیجَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ فَقَالَ کُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى یَجِی‏ءَ صَاحِبُ السَّیْفِ فَإِذَا جَاءَ صَاحِبُ السَّیْفِ جَاءَ بِأَمْرٍ غَیْرِ الَّذِی کَان[۳۱۱] مضمون بیان اینکه، ابو خدیجه از امام صادق علیه السلام راجه بامام قائم علیه السلام پرسید، حضرت فرمود: همه ما قائم به امر خدائیم، یکی پس از دیگری تا زمانی که صاحب شمشیر بیاید چون صاحب شمشیر آمد، امر و دستوری غیر از آنچه بوده می آورد (جَاءَ بِأَمْرٍ غَیْرِ الَّذِی کَان).

علامه مجلسی نیز از کنز جامع الفوائد حدیثی به همین مضمون نقل می کند: کُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى یَجِی‏ءَ صَاحِبُ السَّیْفِ فَإِذَا جَاءَ صَاحِبُ السَّیْفِ جَاءَ أَمْرٌ غَیْرُ هَذَا[۳۱۲]، یعنی همه ما قائم به امر خدائیم، یکی پس از دیگری تا زمانیکه صاحب شمشیر بیاید چون صاحب شمشیر آمد، امر و دستوری غیر از این امر می آورد.

در حدیثی دیگر تصریح گردیده که قائم دارای مقام رسالت می باشد و همان طور که حضرت رسول (ص) در ابتدای اسلام خلق را به شریعت و امر جدیدی دعوت کرد، قائم نیز همین کار را می کند؛ چنانچه در کتاب “الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد” آمده است: وَ رَوَى أَبُو خَدِیجَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ کَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بُدُوِّ الْإِسْلَامِ إِلَى أَمْرٍ جَدِید”[۳۱۳]، یعنی ابو خدیجه از امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود: چون حضرت قائم علیه السّلام قیام کند امر تازه بیاورد چنانچه رسول خدا (ص) در ابتداى اسلام به امر تازه مردم را دعوت فرمود.

و ایضاً در کتاب ارشاد از حضرت صادق ع روایت شده است: ” چون قائم آل محمد ظهور کند دستور تازه مى‏آورد چنانچه پیغمبر اکرم در آغاز اسلام، دستور تازه آورد”[۳۱۴].

و روایت ذیل در ” بحار الانوار” از ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل شده است:” وَ اللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ یُبَایِعُ النَّاسَ عَلَى کِتَابٍ جَدِیدٍ عَلَى الْعَرَبِ شَدِیدٌ وَ قَالَ وَیْلٌ لِطُغَاهِ الْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اقْتَرَبَ‏”[۳۱۵]، یعنی به خدا سوگند! گویا نظر مى‏کنم به مهدى در بین رکن ومقام که با مردم بر کتاب جدید بیعت مى‏کند، و فرمودند وای بحال عرب از شری که نزدیکشان است”.

همچنین، در ” بحار الانوار” آمده است: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص أَ مِنَّا آلَ مُحَمَّدٍ الْمَهْدِیُّ أَمْ مِنْ غَیْرِنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا بَلْ مِنَّا یَخْتِمُ اللَّهُ بِهِ الدِّینَ کَمَا فَتَحَ بِنَا[۳۱۶]، یعنی از حضرت علی (ع) روایت شده که فرمود: به پیغمبر اکرم (ص) عرض کردم: یا رسول الله (ص) مهدی از ما اهل بیت است یا از غیر ما؟ پیغمبر فرمود: او از ماست، خداوند دین را به وسیله او ختم می کند چنان که توسط ما گشود.

و ایضاً در ” بحارالانوار” روایت ذیل در خصوص قائم از غیبت نعمانی از حضرت ابی جعفر (ع) روایت شده است: ” یَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کِتَابٍ جَدِیدٍ وَ سُنَّهٍ جَدِیدَهٍ وَ قَضَاءٍ جَدِیدٍ عَلَى الْعَرَبِ شَدِیدٌ[۳۱۷]، یعنی قیام می کند (قائم) به امر جدید و کتب جدید و سنت جدید و قضاوت جدید که بر عرب سخت و دشوار است. و در کتاب “غیبت نعمانی” آمده است: ” یَقُومُ الْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کِتَابٍ جَدِیدٍ وَ قَضَاءٍ جَدِیدٍ عَلَى الْعَرَبِ شَدِیدٌ …”[۳۱۸]، یعنی قائم قیام می کند با امری جدید و کتابی جدید و قضاوتی جدید که بر عرب سخت و دشوار است. و ایضا در همان مأخذ آمده است: ” یَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ سُنَّهٍ جَدِیدَهٍ وَ قَضَاءٍ جَدِیدٍ …”[۳۱۹]، یعنی قیام می کند قائم با امری جدید، سنتی جدید و قضاوتی جدید.

باری، مطابق احادیث و آیات فوق که بیانگر مقام موعود مسلمین می باشد، حضرت باب نیز با امری جدید، کتابی جدید و احکامی جدید ظهور نمودند؛ آن حضرت پیامبری مستقل و شارع دیانتی جدید بوده و در عین حال مبشر به ظهور عظیم تری پس از خود بودند. حضرت باب، به استناد قرآن شریف، که آیات الهی نازله بر پیامبران را دلیل حقانیتشان قرار داده است؛ “أَوَلَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ (عنکبوت/ ۵۱)، یعنی آیا کافی نیست که ما بر تو کتاب، آیات الهی، نازل فرموده ایم”؛ نزول آیات الهی به وحی آسمانی را، دلیل بر حقانیتشان شمرده و در بیان فارسی در این خصوص می فرمایند: ” و در این کور خداوند عالم، به نقطه بیان (از القاب حضرت باب) آیات و بیّنات خود را عطا فرموده و او را حجّت ممتنعه بر کلّ شیء قرار داده و اگر کلّ ما على الارض جمع شوند نمی توانند آیه به مثل آیاتى که خداوند ازلسان او جارى فرموده اتیان نمایند و هر ذى روحى که تصوّر کند به یقین مشاهده می کند که این آیات از شأن بشر نیست بلکه مخصوص خداوند واحد احد است که بر لسان هر کس که خواسته جارى فرموده، و جارى نفرموده و نخواهد فرمود الاّ از نقطه مشیّت ( روح الامین) زیرا که او است مرسل کلّ رسل و منزل کلّ کتب … کلّ با علوّ قدرت خود خواستند که اطفاء کلمات الله را نمایند ولى کلّ عاجز شده و نتوانستند”.

حضرتشان در کتابها و الواح متعددی که از قلم ایشان به وحی الهی نازل گردید، تأکید بر ظهور قریب الوقوع موعودی عظیم تر، من یظهره الله (آنکه خداوند ظاهرش می سازد) را نمود که منظور از آن، ظهور پیغمبری جدید (حضرت بهاءالله) بود.

v استمرار ظهور پیامبران آسمانی و ادیان الهی

مطابق با احادیث مذکور در فوق، که قائم را از پیامبران الهی دانسته و آن حضرت را شارع دیانتی جدید خوانده، قرآن مجید نیز به انحاء مختلف، گاه به تصریح و گاه به تلویح، به استمرار ظهورات الهیه و ادیان الهی اشاره می کند. به عبارتی، مطالب مورد استناد به احادیث مرویه مطابق با آیات قرآن شریف و مؤید و مکمل یکدیگر بوده و کل حاکی از آن است که سنت ارسال پیامبران، فضلی از جانب پروردگار و ضرورت و مقتضای حکمت الهی و از واجبات می باشد، و صریح کلام الله مجید، ارسال پیامبران سنت غیر قابل تغییر الهی می باشد: سُنَّهَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلاً ( الإسراء/ ۷۷) یعنی، سنت آنان که بتحقیق فرستادیم قبل از تو رسولانمان را و نیابی مر سنت ما را تغییری.

بنابراین، فیوضات الهی مستمر و کلام الهی پایان ناپذیر است؛ چنانچه در آیه ۱۰۹ سوره کهف صریحاً می فرماید: قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً، یعنی بگو که اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگارمن مرکب شود پیش از آنکه کلمات الهی به آخر برسد دریا خشک می شود هر چند دریای دیگری باز ضمیمه آن بنماید. و همچنین درآیه ۲۷ سوره لقمان آمده است: وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَهٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ، یعنی و اگر هر درخت روی زمین قلم شود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر به مدد آید از بعد آن باز هم نگارش کلمات خدا نا تمام ماند همانا خدا را اقتدار و حکمت است.

گرچه پیروان ادیان در تمامی دوران، دین و پیامبر خود را آخرین دانسته و با استناد به، صرفاً، چند آیه از متشابهات کتب مقدسه[lii] معتقد به تغییر سنت الهی شده و قائل به ختم ارسال ادیان و پیامبران از جانب خداوند شده اند. نگرشی که نتیجه غلو و تعلق افراطی متدینین به دین خاص خود و پیامبر و کتاب آسمانی خویش می باشد؛ بی مناسبت نبوده که حضرت رسول اکرم (ص) مسلمین را انذار فرموده اند: ” از غلوّ در دین پرهیز کنید زیرا امّتهاى پیشین به دلیل غلوّ گمراه شدند”[۳۲۰]. باری اعتقاد به ختمیت، در یهودیان، مسیحیان و مسلمانان هر یک با خصایص و ویژگیهای خاص خود دیده میشود. حتی، به استناد قرآن شریف، پیروان حضرت یوسف نیز به این اعتقاد قائل شدند که بعد از حضرت یوسف، پیامبر دیگری از جانب خداوند مبعوث نخواهد شد؛ چنانچه در آیه ۳۴ سوره غافر آمده است: ” وَلَقَدْ جَاءکُمْ یُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِّمَّا جَاءکُم بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَن یَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ، یعنی و پیش از این یوسف بسوی شما با معجزات و ادله روشن آمد و دایم از آیاتی که برای شما آورد در شک و تردید بماندید، تا آنکه یوسف از دنیا برفت، گفتید که دیگر خدا از بعد او هرگز رسولی نمی فرستد. بلی این چنین خدا مردم مسرف ( ستمگری) را که در شک و تردیدند به گمراهی و خذلان خود وا می گذارد”. به عبارتی، در این آیه دو جنبه افراط و تفریط خلق را نسبت به انبیاء متذکر شده و هر دو را مذموم دانسته؛ یکی عدم عرفان مقام انبیاء در زمان حیاتشان، دیگری غلو و اسراف در زمان ارتفاع شریعتشان و معتقد شدن به ختمیت دیانت و رسالت؛ اولی را به عنوان شک و تردید و جهالت انسانها و دومی را اسراف در حق پیامبران خوانده و تصریح فرموده که این نوع تفکر گمراهی است.

نیست شرح این سخن را منتها پاره یی گفتم بدانی پاره ها[۳۲۱]

لذا، مطابق با احادیثی که در فوق در خصوص قائم ذکر شد: “یَقُومُ الْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ …”، قرآن مجید، نیز، صراحتاً به نزول امر (دین) خداوند و وحی الهی و عروجش الی الله در یک روز، که مقدارش به حساب بندگان هزار سال می باشد، اشاره می کند؛ چنانچه در آیه ۳ سوره سجده می فرماید: “یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ یعنی، اوست که امر را از آسمان تا زمین تدبیر می کند سپس در روزیکه مقدارش به حساب شما بندگان هزار سال است باز به سوی خود بالا می برد”. همچنین، به همین مضمون راجع به ظهور قائم در ترجمه جلد سیزدهم بحار آمده است: ” …گویا قائم علیه السلام را در میان رکن و مقام می بینم که خلایق به آن حضرت به امر تازه که از آسمان به وی رسیده بیعت می کنند …”[۳۲۲].

و در تأیید احادیثی که صراحتاً بیان می دارد که قائم با کتاب جدیدی می آید: “یَقُومُ الْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کِتَابٍ جَدِیدٍ”؛ در قرآن شریف، نیز، تصریح شده است که خداوند برای هر دوره ای کتابی مقرر فرموده: “لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ“، بنابراین هر کتابی برای زمان و موقعی خاص می باشد. همه این کتابها از مبدأ و سرچشمه واحدی نشأت می گیرد و منشأ آنها ام الکتاب می باشد، کتاب ثابتی که جامع و در برگیرنده همه مفاهیم کتب الهی است و به تناوب در قالب کتب خاص مربوط به هر دور، ظهور می نماید.

باری، در آیات ۳۹ – ۳۸ سوره رعد آمده است:وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَهٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ. یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ ، یعنی و هیچ پیغمبری را نرسد که بی اذن خدا آیه ای آورد، که هر دوری کتابی دارد. خداوند هر چه را خواهد محو و هر چه را خواهد اثبات می کند و مادر کتاب ها نزد اوست”.

گر ایزد ز حکمت ببندد درى ز رحمت گشاید در دیگری

در تفسیر اثنا عشری از قول ابن عباس و ضحاک در خصوص این آیه آمده است: ” براى هر کتاب آسمانى وقتى است که عمل به آن نمایند براى تورات وقتى، و براى انجیل وقتى، و براى قرآن وقتى که تا قیام قیامت است[۳۲۳] (که قیام قیامت – چنانچه از پیش ذکر شد- همان قیام قائم است).

بنابراین، از آنجا که جامعه بشری و قوانین اجتماعی پیوسته دستخوش تغییر می باشند، ظهورات الهی نیز همواره تجدید شده تا قوانینی مطابق با مقتضیات، شرایط و احتیاجات مربوط به زمان خاص خود ارائه دهند.

ü بشارت به استمرار فضل و ظهور فضلی بزرگ از جانب خداوند

از جمله اشارات کلام الله مجید به ارسال پیامبران آسمانی، آیات الهی است که تلویحاً، استمرار ظهور پیامبران الهی را به عنوان استمرار “فضل” از جانب خداوند می خواند و در آیاتی چند، به طور اخص، بشارت به “فضل بزرگ” می دهد، که اشاره به ظهوری بزرگ و عظیم در آینده می باشد. باری، ارسال پیامبران فضلی از جانب خداوند می باشد؛ چنانچه در احادیث نیز فضل به پیامبر تعبیر و تفسیر شده است؛ چنانچه در تفسیر آیه ۸۳ سوره نساء “لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ”[liii]، از حضرت صادق (ع) آمده است: ” فضل خدا پیامبر است”[۳۲۴].

و در تفسیر آیه ۵۸ سوره یونس “قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ”[liv]، از امام باقر (ع) آمده است: “فضل خدا نبوت پیامبر است”[۳۲۵]؛ و ایضاً از ابن عباس در تفسیر همین آیه آمده است: “منظور از فضل در این آیه پیامبر است”[۳۲۶].

باری، آیه ۱۰۵ سوره بقره رسالت حضرت محمد (ص) را فضل شمرده، و در عین حال، اشاره به استمرار این فضل از جانب خداوند دارد: ما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِکینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ، یعنی کافران اهل کتاب، و (همچنین) مشرکان، دوست ندارند که از سوى خداوند، خیر و برکتى بر شما نازل گردد؛ در حالى که خداوند، رحمت خود را به هر کس بخواهد، اختصاص مى‏دهد؛ و خداوند، صاحب فضل بزرگ است.

در ” ترجمه تفسیر جامع الجامع” در تفسیر این آیه آمده است: “یهود و مشرکان دوست ندارند که بر شما وحی نازل شود، در حالى که خداوند مقام نبوّت را به هر کس بخواهد اختصاص مى‏دهد و او جز آنچه را حکمت اقتضا مى‏کند نمى‏خواهد”[۳۲۷].

و شأن نزول این آیه در ” تفسیر عاملی” چنین آمده است: ” ابو الفتوح: بعضى مفسّرین نوشته‏اند: یهود مى‏گفتند شریعت موسى و تورات باقى است و خدا آن را نسخ نکرده و محمّد از خود این کلمات مى‏گوید. آیه در جواب آنها نازل شد. و بعضى گفته‏اند: چون در آیت قبل گفت: خدا هر کس را بخواهد برحمت اختصاص مى‏دهد و براى او دین و پیغمبر مى‏فرستد در تعقیب آن این آیه «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ »[lv] نازل شد”[۳۲۸].

همچنین، حسینى شاه عبدالعظیمی در تفسیر اثنا عشری” در تفسیر این آیه می نویسد: “حق تعالى فرمود: وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ: و خداى تعالى اختصاص دهد نبوت و وحى را که محض رحمت است، مَنْ یَشاءُ: هر که را خواهد و مصلحت بیند و حکمت بالغه اقتضا کند. وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ: و خداى تعالى صاحب فضل بزرگ است بر هر که را نبوت کرامت فرماید. و این دلالت دارد بر آنکه نبوت از معظم فضل مى‏باشد”[۳۲۹].

همین تعبیر را از آیات سوره جمعه می توان دریافت کرد که رسالت و نبوت حضرت رسول (ص) به فَضْلُ اللَّهِ تعبیر شده است؛ لیکن در انتهای آیه ۴ تصریح می کند خداوند صاحب فضل بزرگ است، که تلویحاً به ظهور پیامبرانی دیگر اشاره می کند: هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ (۲) وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (۳) ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ (۴)، یعنی و او (خداوند) کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى‏خواند و آنها را تزکیه مى‏کند و به آنان کتاب و حکمت مى‏آموزد هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند!(۲) و نیز قوم دیگرى از آنان را که هنوز ملحق نشده‏اند هدایت فرماید که او خداى مقتدر و همه کارش به حکمت و مصلحت است!(۳) این فضل خداست که به هر کس بخواهد مى‏بخشد؛ و خداوند صاحب فضل بزرگ است!(۴)

در تفسیر آیه ۴ سوره جمعه در “ترجمه بیان السعاده” آمده است: ” فضل که عبارت از رسالت و نبوّت است فضل خداست که به هر کس از افراد بشر بخواهد مى‏دهد”[۳۳۰].

همچنین، در ” ترجمه المیزان” در تفسیر این آیه آمده است: “این بعث از فضل خدا است که آن را به هر کس بخواهد مى‏دهد، و فعلا خواسته است محمد (ص) را به آن مخصوص کند، در نتیجه او را براى رسالت خود اختیار کرد”[۳۳۱].

و “در ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن” در تفسیر ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ آمده است: “مقاتل گوید: یعنى نبوّت و پیامبرى که خداوند مخصوص پیامبریش قرار داد”[۳۳۲].

به عبارتی، آیه ۲ اشاره به رسالت حضرت محمد (ص) دارد؛ نبوت آن حضرت، در آیه ۴، با کلمه فضل الله معرفی می شود. لیکن در آیه ۳ خبر از طایفه دیگری می دهد که بعداً می آیند “وَ آخَرینَ مِنْهُمْ” و در آیه ۴ اشاره می کند که خداوند صاحب فضل عظیم است که کنایه از استمرار ظهور پیامبری دیگر در آینده برای گروهی که ملحق می شوند دارد.

در احادیث آمده که مقصود از “وَ آخَرینَ مِنْهُمْ” فارسیانند[lvi]؛ چنانچه در تفسیر “الدر المنثور” آمده است : قوله هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ قال العرب وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ قال العجم‏[۳۳۳]، یعنی مقصود از ” و کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت”، اعرابند و مقصود از ” و قوم دیگرى از آنان را که هنوز ملحق نشده‏اند ” فارسیان می باشند.

جالب توجه آنکه در آیه ۵۴ سوره مائده، نیز، به قومی که جایگزین می گردد اشاره داشته، و برای آن قوم فضلی (پیامبری) “ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ” از جانب خداوند وعده می دهد: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم (مائده/۵۴)، یعنی اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما، از آیین خود باز گردد، خداوند قومی را مى‏آورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد مى‏کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراسى ندارند. آن، فضل خداست که به هر کس بخواهد مى‏دهد؛ و(فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست.

همچنین، آیه ۳۲ سوره فاطر نیز به نوعی دیگر به قوم مذکور و گروهی که سبقت می گیرند در خیرات “سابِقٌ بِالْخَیْراتِ” اشاره داشته و تصریح می کند که برایشان از جانب خداوند، فضل (پیامبر) بزرگی می باشد: “ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ، یعنی سپس این کتاب(آسمانى) را به گروهى از بندگان برگزیده خود ( که مقصود مسلمانانند) به میراث دادیم؛ (امّا) از میان آنها عده‏اى بر خود ستم کردند، و عده‏اى میانه رو بودند، و بعضى به اذن خدا در انجام کارهای خیر از دیگران سبقت گرفتند، آن همان فضل بزرگ است”.

لیکن، از جمله اشارات صریحتر، آیه ای است که خطاب به حضرت رسول (ص) آمده که آن حضرت به مؤمنان بشارت به فضل (پیامبری) بزرگ بدهند، که اشاره به ظهوری عظیمتر دارد؛ چنانچه در آیه ۴۷ سوره احزاب آمده است: “وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبیراً، یعنی و مؤمنان را بشارت ده که براى آنان از سوى خدا فضل بزرگى است”.

باری، دعای معروف اسلامی “یا دائم الفضل على البریّه‏”[۳۳۴]، تأییدی است بر این مطلب که ارسال پیامبران از جانب خداوند رحمان، فضلی دائمی برای بندگان می باشد.

ü تجدید دین حنیف

از جمله اشارات قرآن به استمرار ظهورات الهی، تجدید دین حنیف و حقیقت ناب دین می باشد. دین نیز مانند سایر پدیده های خلقت صعود و نزول و طلوع و غروبی دارد و همواره ظهور شمس هدایت بعد از لیل ضلالت بوده است. به عبارتی، ادیان الهی پس از گذر از مراحل اولیه، دوران نفوذ و رشد را سپری کرده تا تدریجاً به کمال و بلوغ رسیده؛ سپس از آنجا که به مرور زمان با مبدأشان فاصله پیدا می کنند، از حقیقت و جوهر دین که عاری از هر گونه انحراف و ناخالصی است دور می شوند، به منتهی درجه تدنی و انحطاط رسیده، پیمان خود را با خالق از یاد برده و دوره افول و زوالشان فرا می رسد. بدین ترتیب زمینه برای ظهور پیامبری جدید و تجدید دین حنیف جهت تزکیه دین قبل فراهم می گردد.

لذا، با ظهور دین حنیف شریعت به دو قسم تقسیم می شود: قسم اول ظاهر شریعت و قسمی دیگر روح و باطن شریعت. ظاهر شریعت به دست امت سپرده می شود و تغییر می یابد؛ لیکن روح شریعت که حقیقت ناب دین (دین حنیف یا همان تعبیری که در قرآن کریم به عنوان اسلام “دین پسندیده” نیز یاد شده است) می باشد در تحت حفظ و حمایت حق محفوظ می ماند.

در مکاشفات یوحنا، باب یازدهم، به زیبایی تمام به این حقیقت اشاره می شود: ” و نئی مثل عصا به من داده شد و مرا گفت برخیز و قدس خدا و مذبح و آنانی را که در آن عبادت می کنند پیمایش نما، و صحن خارج قدس را بیرون انداز و آن را مپیما زیرا که به امتها داده شده است”.

باری، روند تجدید ادیان در کلام الله مجید مذکور گردیده که توأم با وقوع علائمی چون بروز اختلاف بین پیروان امت دینی و متفرق شدن تابعین ادیان، ظهور دین حنیف و پیامبر جدید جهت رفع اختلاف، تفکیک و جداسازی متدینین دیانت قبل توسط دین حنیف، استخلاف و جایگزینی امتهای دینی، و وراثت می باشد.

جالب توجه آنکه، به استناد قرآن مجید، ادیان الهی همواره تجدید شده و امتها مورد آزمایش قرار می گیرند؛ چنانچه در آیه ۴۸ سوره مائده آمده است: ” وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ … لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی‏ ما آتاکُمْ …، یعنی و این کتاب‏ [قرآن‏] را به حق بر تو نازل کردیم، که تصدیق به درستی و راستی همه کتب که در برابر اوست نموده و بر حقیقت کتب آسمانی پیشین گواهی می دهد … ما براى هر کدام از شما، آیین و طریقه روشنى قرار دادیم؛ و اگر خدا مى‏خواست، همه شما را امت واحدى قرار مى‏داد؛ ولى خدا مى‏خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید …”.

باری، تشتت و اختلافی که در بین پیروان امت دینی واقع می گردد، با ظهور دین حنیف برطرف خواهد شد؛ به عبارتی، آنهایى که به دیانت جدید مؤمن می شوند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف است پی خواهند برد؛ به استناد آیات ذیل جلوه های دین حنیف ” کتاب، پیامبر” عامل رفع این اختلافات می باشد.

کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (بقره/ ۲۱۳)، یعنی مردم یک دسته بودند؛ خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى، که به سوى حق دعوت مى‏کرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى کند. تنها کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانه‏هاى روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف کردند. خداوند، آنهایى را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبرى نمود. و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت مى‏کند.

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (نمل/ ۷۶)، یعنی این قرآن بسیارى از آنچه را که بنى اسرائیل در آن با یکدیگر اختلاف داشتند، براى ایشان حکایت مى‏کند.

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ، إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ، وَ هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (نحل/ ۶۴)، یعنی کتاب را جز براى آن بر تو فرو نفرستادیم تا آنچه را که در آن اختلاف دارند، براى ایشان بیان کنى، و هدایت و رحمتى باشد براى کسانى که ایمان‏ آورده‏اند.

لیکن، نکته اینجاست همانطور که ظهور دین حنیف اختلاف بین پیروان امت پیشین را رفع می نماید، از طرف دیگر خود باعث تفکیک و جداسازی پیروان قبلی به دو گروه می شود: کسانی که ایمان می آورند و کسانی که در عقیده پیشین خود به دیانت قبل باقی می مانند. در آیه ۲۳ سوره آل عمران می فرماید: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ أُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلى‏ کِتابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَریقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ، یعنی آیا ندیدى کسانى را که بهره‏اى از کتاب(آسمانى) داشتند، به سوى کتاب الهى دعوت شدند تا در میان آنها داورى کند، سپس گروهى از آنان، روى مى‏گردانند، در حالى که(از قبول حق) اعراض دارند؟

باری، به استناد آیات ذیل، جلوه های دین حنیف ” علم، بینه، کتاب” علت این تفکیک و جداسازی می باشد.

وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنی‏ إِسْرائیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمینَ (جاثیه/۱۶) وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ (۱۷)، یعنی ما بنى اسرائیل را کتاب(آسمانى) و حکومت و نبوّت بخشیدیم و از روزیهاى پاکیزه به آنها عطا کردیم و آنان را بر جهانیان برترى بخشیدیم؛ (۱۶) و دلایل روشنى از امر نبوّت و شریعت در اختیارشان قرار دادیم؛ آنها اختلاف نکردند مگر بعد از علم و آگاهى؛ و این اختلاف بخاطر ستم و برترى ‏جویى آنان بود.

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ (آل عمران/۱۹)، یعنی دین در نزد خدا، اسلام[lvii](و تسلیم حق بودن در برابر حق) است. و کسانى که کتاب آسمانى به آنان داده شد، اختلافى(در آن) ایجاد نکردند، مگر بعد از آگاهى و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود؛ و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، خداوند، سریع الحساب است.

لَمْ یَکُنِ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ مُنْفَکِّینَ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَهُ (البینه/۱) رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَهً (۲) فیها کُتُبٌ قَیِّمَهٌ (۳) وَ ما تَفَرَّقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنَهُ (۴)، یعنی کافران از اهل کتاب و مشرکان(مى‏گفتند:) دست از آیین خود برنمى‏دارند تا دلیل روشنى براى آنها بیاید، (۱) پیامبرى از سوى خدا(بیاید) که صحیفه‏هاى پاکى را(بر آنها) بخواند، (۲) و در آن نوشته‏هاى صحیح و پرارزشى باشد! (ولى هنگامى که آمد ایمان نیاوردند، مانند اهل کتاب). (۳) اهل کتاب(نیز در دین خدا) اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه دلیل روشن ( بینه) براى آنان آمد! (۴)

بدین ترتیب مؤمنین جدید به عنوان امت جدید جایگزین امت پیشین و وارث دین قبل می شوند. لیکن این امت و مؤمنین جدید نیز طبق روال معمول دارای مسئولیت و اختیار شده و دوره آزمایش را شروع می نمایند، و نهایتاً، در حین ظهور جدید مؤمنین در معرض امتحان واقع می گردند.

در آیه ۱۷۹ سوره آل عمران می فرماید: ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبی‏ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظیمٌ، یعنی چنین نبود که خداوند، مؤمنان را به همان‏ گونه که شما هستید واگذارد؛ مگر آنکه ناپاک را از پاک جدا سازد. و نیز چنین نبود که خداوند شما را از اسرار غیب، آگاه کند، ولى خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد بر می گزیند؛ پس به خدا و رسولان او ایمان بیاورید! و اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، پاداش بزرگى براى شماست.

بنابراین، قرآن شریف انذار می دهد که مبادا پیروان ادیان و امت جدید که وارث دین الله/ دین حنیف می شوند گمان کنند که آنها از این سیر خارج هستند؛ چنانچه در آیه ۱۰۰ سوره اعراف می فرماید: أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ، یعنی آیا کسانى که وارث روى زمین بعد از صاحبان آن مى‏شوند، عبرت نمى‏گیرند که اگر بخواهیم، آنها را نیز به گناهانشان هلاک[lviii] مى‏کنیم، و بر دلهایشان مهر مى‏نهیم تا(صداى حق را) نشنوند؟!

و در آیه ۶ سوره انعام آمده است: ” أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ … فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرینَ، یعنی آیا ندیدند چقدر از اقوام پیشین را هلاک کردیم؟! اقوامى که قدرتهایى به آنها داده بودیم که به شما ندادیم … آنان را بخاطر گناهانشان نابود کردیم؛ و جمعیت دیگرى بعد از آنان پدید آوردیم”.

قرآن شریف همواره بر این روند تأکید نموده و تصریح می کند که سنتهای الهی غیر قابل تغییر و دائمی می باشد: ” فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً (۴۳/ فاطر)، یعنی پس آیا اینان جز آنکه به طریقه امم گذشته هلاک شوند انتظاری دارند؟ و طریقه خدا هرگز مبدل نخواهی یافت و طریقه حق را هرگز تغییر پذیر نخواهی یافت”.

باری، جایگزینی اقوام و امتهای دینی، صراحتاً، در قرآن کریم آمده است؛ چنانچه ، در آیه ۶۹ سوره اعراف به جانشینی قوم عاد به جای قوم نوح اشاره می شود: ” وَاذکُرُواْ إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ، یعنی و متذکر باشید که خدا شما را پس از هلاک قوم نوح جانشین آن گروه کرد”. و در آیه ۷۴ سوره اعراف به جانشینی قوم ثمود به جای قوم عاد اشاره می شود: ” وَاذْکُرُواْ إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ عَادٍ، یعنی به یاد آورید که خدا شما را پس از (هلاک) قوم عاد جانشین اقوام سلف نمود”.

به عبارتی، سیر این روند در تمامی ادیان جاری بوده و خواهد بود؛ فی المثل در خصوص یهودیان آیات ذیل از قرآن شریف را در باب “اختلاف، استخلاف، وراثت” می توان یافت.

در آیه ۴۵ سوره فصلت بیان می دارد که ظهور کتاب باعث اختلاف و تفرقه مؤمنان شد: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فیه‏، یعنی ما به موسى کتاب آسمانى دادیم؛ سپس در آن اختلاف شد. در خصوص وارث زمین شدن بنی اسرائیل و جایگزینی آنها به جای امت قبل در آیات ۱۲۸ و ۱۲۹ سوره اعراف آمده است: قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ (۱۲۸)، قالُوا أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قَالَ عَسَى رَبُّکُمْ أَن یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأَرْضِ فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ، یعنی موسى به قومش گفت: از خدا مدد جویید و صبر پیشه سازید که این زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد آن را به میراث مى‏دهد. و سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است (۱۲۸). گفتند: پیش از آنکه تو بیایى در رنج بودیم و پس از آنکه آمدى باز در رنجیم. موسی گفت: امید است که خدا دشمن شما را هلاک نماید و شما را در زمین جانشین کند آن گاه بنگرد تا شما چه خواهید کرد.

و در آیه ۵۳ سوره غافر تصریح می کند که بنی اسرائیل را وارث کتاب قرار دادیم: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْهُدى‏ وَ أَوْرَثْنا بَنی‏ إِسْرائیلَ الْکِتابَ، یعنی و ما به موسى هدایت بخشیدیم، و بنى اسرائیل را وارثان کتاب قرار دادیم[lix]؛ و در آیات ۱۳۶ و ۱۳۷ اعراف، بنی اسرائیل را وارث زمین می خواند: فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ (۱۳۶) وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا … (۱۳۷)، یعنی سرانجام از آنها انتقام گرفتیم؛ زیرا آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند. و مشرقها و مغربهاى پر برکت زمین را به آن قومِ به ضعف کشانده شده(بنی اسرائیل) به میراث دادیم.

باری، سیر این روند صراحتاً درباره مسلمین بیان گردیده که در خصوص این امت نیز وقایع گذشته تکرار خواهد شد و درست روندی را که جوامع دینی در گذشته طی نموده اند قرآن کریم ادامه و استمرار آن را صریحاً خبر داده، که امت حضرت رسول (ص) نیز مانند امتهای قبل در معرض آزمایش بوده تا پس از ظهور بینات مؤمنین جایگزین امت قبل شوند و عملکرد آنان در محک آزمایش می باشد؛ در آیات ۱۳ و ۱۴ سوره یونس آمده است: ” وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ. ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلاَئِفَ فِی الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ، یعنی و محققا ما اقوام و مللی را پیش از شما به کیفر ظلمشان سخت به دست هلاک سپردیم و نیز به کیفر آنکه پیمبرانی با آیات و معجزات بر آنها آمد باز هیچ ایمان نیاوردند. ما اینگونه مردم بد عمل را به کیفر می رسانیم. سپس ما بعد از آنها شما را در زمین جانشین کردیم تا بنگریم که چگونه عمل خواهید کرد[lx].

و در آیه ۱۶۵ سوره انعام، می فرماید: ” وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ الأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ، یعنی و او خدایی است که شما را جانشین گذشتگان اهل زمین مقرر داشت و رتبه بعضی را از بعضی بالاتر قرار داد تا شما را در آنچه به شما داده بیازماید که همانا خدا زود کیفر و بسیار بخشنده و مهربان است”.

بنابراین، قرآن شریف، در آیات ذیل، خطاب به مسلمین خبر از ظهور امتی جدید بعد از مسلمین را می دهد که جانشین آنها شود و وارث دین الله گردد؛ چنانچه در آیه ۵۴ سوره مائده می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ، یعنی اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما، از آیین خود باز گردد، خداوند قومی را مى‏آورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد مى‏کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراسى ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد(و شایسته ببیند) مى‏دهد؛ و(فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست.

و در آیه ۱۹ سوره ابراهیم آمده است: إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ ابراهیم، اگر بخواهد، شما را مى‏برد و خلق تازه‏اى مى‏آورد!

همچنین، در آیه ۱۳۳ سوره انعام می فرماید: إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَسْتَخْلِفْ مِن بَعْدِکُم مَّا یَشَاء کَمَآ أَنشَأَکُم مِّن ذُرِّیَّهِ قَوْمٍ آخَرِینَ، یعنی اگر بخواهد شما را مى‏برد و پس از شما هر که را بخواهد جانشین [شما] مى‏کند چنانکه شما را از قومى دیگر پدید آورد.

ایضاً در آیه ۱۳۳ سوره نساء آمده است: إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ ذلِکَ قَدیرا، یعنی اى مردم! اگر او بخواهد، شما را از میان مى‏برد و افراد دیگرى را(به جاى شما) مى آورد، و خداوند، بر این کار تواناست.

و در آیه ۳۸ سوره محمد، صراحتاً، می فرماید: ” وَ إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ، یعنی و اگر شما روی بگردانید خدا قوم دیگری بجای شما میگذارد؛ قومی که دیگر مثل شما نیستند”[lxi]. در “ترجمه تفسیر جوامع الجامع” در تفسیر آیه فوق آمده است: ” عنهم علیهم السّلام: ان تتولّوا یا معشر العرب یستبدل قوما غیرکم یعنى الموالى: از معصومین علیهم السّلام روایت شده که اى گروه عرب اگر شما [از فرمان خدا] سرپیچى کنید، خدا گروه دیگرى یعنى موالى (پارسیان) را جایگزین شما مى‏کند”[۳۳۵].

و ایضاً از حضرت رسول (ص)، حین نزول این آیه، روایت شده که مقصود از این آیه، قوم سلمان فارسی (ایرانیان) می باشد؛ چنانچه در کتاب “أنوار التنزیل و أسرار التأویل” روایت ذیل نقل شده است: “أنه لما نزلت ضرب رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم یده على ظهر سلمان و قال: إنّهم قوم هذا”[۳۳۶].

باری، خطاب هایی که راجع به امت های گذشته آمده، همان بیانات با کلمات و الفاظ مشترک در خصوص مسلمین نیز ذکر شده است؛ چنانچه در قرآن کریم راجع به اهل کتاب آمده است: وَ ما تَفَرَّقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنَهُ (البینه/۴)، یعنی اهل کتاب(نیز در دین خدا) اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه دلیل روشن براى آنان آمد!؛ به عبارتی، ظهور “ الْبَیِّنَهُ که به استناد آیه ۳، مقصود پیامبر ” رَسُولٌ مِنَ اللَّه” می باشد سبب اختلاف بین پیروان شده است. در آن کتاب شریف، هشدار مشابهی به مسلمین داده شده که مبادا مانند امت های قبل که حین نزول پیامبر با کتاب و بینات متفرق شدند شما هم مثل آنان متفرق شده و در رد و قبول آن اختلاف کنید؛ چنانچه در آیه ۱۰۵ سوره آل عمران خطاب به مسلمین می فرماید: وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ، یعنی و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند؛ (آن هم) پس از آنکه نشانه‏هاى روشن(پروردگار) به آنان رسید! و آنها عذاب عظیمى دارند. (آیا اگر ظهور بینه و رسولی دیگر نباشد می توان مفهومی برای این آیه تصور نمود؟!)

جالب توجه آنکه، در ادامه آیه مبارکه فوق، آل عمران/ ۱۰۶، اشاره لطیفی آمده است: فَأَمَّا الَّذینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ؛ بدان معنا که، پس از ظهور بینات که طبق روال همیشه امت به دو گروه تقسیم می شوند گروهی مؤمن و گروهی کافر، در آینده نیز این مورد پیش می آید و این امت هم دو فرقه خواهند شد: گروهی رو سفید/ مؤمن شده، و گروهی روسیاه شده یعنی کافر می شوند که به آنها گفته می شود شما که در قبل مؤمن بودید چگونه شده که حال کافر مشاهده می شوید؟!

همانطور که پیدایش این موضوع مربوط به آینده است نه در زمان رسول اکرم (ص)، بنابراین صحبت از کافر شدن در آینده آن هم بعد از ظهور بینات تأیید بسیار روشنی بر ظهور پیامبر و تکذیب او از جانب امت اوست.

از سوی دیگر، در آیه ۳۹ سوره فاطر از جانشینی سخن می گوید و صریحاً بعد از آن احتمال کفر و ایمان را یاد آوری می کند که روشن می سازد مقصود از آزمایش، کفر و ایمان به ظهور بعد می باشد؛ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَلَا یَزِیدُ الْکَافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا وَلَا یَزِیدُ الْکَافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا، یعنی اوست آن کس که شما را در این سرزمین جانشین گردانید پس هر کس کفر ورزد کفرش به زیان اوست و کافران را کفرشان جز دشمنى نزد پروردگارشان نمى‏افزاید و کافران را کفرشان غیر از زیان نمى‏افزاید.

و در آیه ۸۹ سوره انعام می فرماید: أُولئِکَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرینَ، یعنی آنها کسانى هستند که کتاب و حکم و نبوّت به آنان دادیم؛ و اگر نسبت به آن کفر ورزند، کسان دیگرى را نگاهبان آن مى‏سازیم که نسبت به آن، کافر نیستند.

باری، در سوره مرسلات آمده است: وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ ﴿۱۵﴾ ألَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ (۱۶) ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِینَ (۱۷) کَذَلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ (۱۸)، یعنی آن روز واى بر تکذیب‏کنندگان، مگر پیشینیان را هلاک نکردیم، سپس از پى آنان پسینیان را مى‏بریم، با مجرمان چنین مى‏کنیم.

در تأیید آیات قرآنی فوق، در احادیث نیز صراحتاً به اختلاف مسلمین پس از نزول کتاب توسط قائم اشاره شده است؛ چنانچه در کتاب “بحار الانوار” از اصول کافی از امام محمد باقر (ع) روایت شده که آن حضرت در تفسیر آیه ۱۱۰ سوره هود فرمود: “وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِقَالَ اخْتَلَفُوا کَمَا اخْتَلَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّهُ فِی الْکِتَابِ وَ سَیَخْتَلِفُونَ فِی الْکِتَابِ الَّذِی مَعَ الْقَائِمِ الَّذِی یَأْتِیهِمْ بِهِ حَتَّى یُنْکِرَهُ نَاسٌ کَثِیرٌ …”[۳۳۷]، یعنی ما به موسى کتاب آسمانى دادیم، سپس در آن اختلاف شد (هود/ ۱۱۰)؛ این امت نیز مانند بنی اسرائیل درباره کتاب (قرآن) اختلاف پیدا کردند چنانچه درباره کتابی که با قائم ما است و برای آنها می آورد نیز اختلاف نظر خواهند داشت به طوری که بسیاری از مردم آن را انکار می کنند.

همچنین، در روایات از ائمه اطهار، به وضوح بیان گردیده که قوم دیگری جانشین اصحاب حضرت رسول (ص) شده و آنان وارث دین خداوند می شوند؛ چنانچه، در حدیثی از امام رضا (ع) روایت شده که خداوند بعد از قبض روح پیامبر اسلام، دینش را از اعراب گرفته وبه اولاد عجم می بخشد: ” … وَ لَکِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یَزَلْ مُنْذُ قَبَضَ نَبِیَّهُ ص هَلُمَّ جَرّاً یَمُنُّ بِهَذَا الدِّینِ عَلَى أَوْلَادِ الْأَعَاجِمِ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ قَرَابَهِ نَبِیِّهِ ص هَلُمَّ جَرّاً فَیُعْطِی هَؤُلَاءِ وَ یَمْنَعُ هَؤُلَاء…”[۳۳۸]، مضمون بیان به فارسی: و لکن خدای تبارک و تعالی از زمانی که پیغمبرش (ص) را قبض روح فرموده این دین را به عجم زادگان می بخشد و منت می گذارد و از خویشان پیغمبرش (ص) باز می دارد همواره به عجم زادگان عطا می کنند.

و در تفسیر على بن ابراهیم ضمن تفسیر آیه شریفه وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (شعراء/ ۱۹۸ – ۱۹۹) روایت ذیل از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود: اگر قرآن بر عجم نازل میشد، عرب به آن ایمان نمى‏آورد ولى بر عرب نازل شد و عجم بدان ایمان آورد … و پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: اگر دین از دسترس بشر اوج گرفته و نزد ستاره ثریا باشد، مردانى از عجم به آن دست پیدا کنند[۳۳۹].

بنابراین، در روایات اشاراتی موجود مبنی بر آن که یاران قائم/ایرانیان وارث دین خداوند خواهند شد؛ چنانچه در تفسیر آیه ۵۵ سوره نور[lxii]وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ، یعنی خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین [دیگران‏] کند، همان گونه که پیشینیان آنان را جانشین [دیگران‏] کرد، و دینشان را که خود برایشان پسندیده استوار سازد، و یقیناً ترس و بیمشان را تبدیل به امنیت کند، [تا جایى که‏] فقط مرا بپرستند [و] هیچ چیزى را شریک من نگیرند. و اگر کسى بعد از این کافر شود، از گروه فاسقین است“، در کتاب “غیبت نعمانی” از امام صادق (ع) روایت شده است: “درباره قائم و یارانش نازل شده است”[۳۴۰].

و ایضاً در تفسیر آیه ۱۰۵ سوره انبیاء “وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ، یعنى در زبور (حضرت داود) بعد از کتب آسمانى سابق نوشتیم که: زمین را بندگان صالح ما به ارث می برند”، در احادیث آمده است: اینان قائم آل محمد و یاران او می باشند[۳۴۱].

باری، روایت ذیل از ترجمه جلد سیزدهم بحار از کتاب الغیبه، در باب ظهور قائم، فصل الخطاب این مبحث می باشد: ” بزنطی گفته که به خدمت امام رضا علیه السلام عرض کردم که فدای تو شوم اصحاب ما از شهاب او از جدت روایت کرده که آن حضرت فرمود خدای تعالی ابا دارد از این که احدی را مالک گرداند به چیزی که رسول خدا را در مدت بیست و سه سال با آن مالک گردانید یعنی خدای تعالی امر شریعت و دعوت را بعد از رسول خدا به کسی دیگر نخواهد داد. آن حضرت در جوابم فرمود که اگر جدم صادق علیه السلام آن را فرموده است هر آینه چنان می شود که فرموده عرض کردم فدای تو شوم در این باب تو چه می فرمائی، فرمود چه خوب است صبر نمودن و منتظر فرج بودن یعنی امر شریعت و دعوت خلایق بعد از رسول خدا (ص) بدست کسی دیگر خواهد رسید پس انتظار وی را باید کشید بنابراین حدیث شهاب اصل ندارد. بعد از آن فرمود آیا نشنیده ای قول عبد صالح را یعنی قول پدرم موسی بن جعفر (ع) را که میفرمود ” فارتقبوا انی معکم رقیب وانتظروا انی معکم من المنتظرین” یعنی چشم بظهور آن حضرت بدوزید من هم با شما چشم به آن دوخته ام و منتظر فرج او باشید به درستی که منم با شما از انتظار کشندگان فرج اویم … جدم امام محمد باقر علیه السلام فرمود: به خدا سوگند یاد می کنم هر آینه سنتهای این امت با سنتهای امتان گذشته طابق النعل بالنعل مطابق است، ناچار است از این که در میان شما واقع شود هر آن چیزی که در میان امتان گذشته واقع شده اگر شما در یک حال بودید هر آینه در غیر سنت و طریقه کسانی می شدید که پیش از شما بودند”[۳۴۲]. انتهی

ü داستان آدم و حوا/ تجدید حیات روحانی

از مثل های زیبای قرآن شریف که اشاره به ظهور دین خالص/ دین حنیف در هر دوره ای دارد، داستان آدم و حوا می باشد که در سوره اعراف نقل شده که به استناد همان سوره، هشدار و تذکری برای مؤمنین می باشد: “لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْرى‏ لِلْمُؤْمِنین”. در ادامه به مؤمنین تأکید می کند که به آنچه از جانب خداوند نازل می شود پیروی کنند، نه افکار و بتهایی که به مرور زمان مانند گذشتگان در ادیان نفوذ می کند؛ گو آنکه فوراً صریحاً ذکر می کند که عده کمی متذکر خواهند شد: قَلیلاً ما تَذَکَّرُون، و اینان نیز از پیشینیان و پیروان ادیان گذشته تبعیت خواهند کرد.

باری، قرآن شریف تکرار ادوار روحانی و ظهور پیامبران آسمانی در داستان آدم و حوا را، که خود اشاره به ظهور یک بهار روحانی وتجدید حیات است، با تمثلی زیبا بیان داشته و تأکید می کند که تمام وقایع و حوادث این داستان شامل خوردن از درخت ممنوعه و خروج از بهشت (مقصود از بهشت جنت دین می باشد که انسان به سبب ظهور پیامبر، و قبول امر او که امرالله است، در جنت دین قرار می گیرد) و تقسیم خلق به دو گروه “فرشتگان و تابعین خدا” و “متمردان و تابعین شیطان” در تمامی دوران، همواره، تکرار می شود.

در آیه ۲۹ سوره اعراف ضمن اشاره به ظهور و تجدید دین خالص/ حنیف وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین، در ادامه تأکید می فرماید: کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُون یعنی همان حوادث که در شروع حیات روحانی اتفاق افتاد در دور بعد نیز دگر بار تکرار خواهد شد. سپس در ادامه، آیه ۳۰، بیان می دارد که با ظهور پیامبری دیگر مردم مجدداً به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی ناظر به امرالله می شوند و اطاعت از پیامبر الهی کرده، رو به سوی او می کنند وهدایت می شوند “فَریقاً هَدى”؛ و گروهی سزاور گمراهی خواهند گشت “وَ فَریقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَهُ”؛ اینان همان متمردان ازسجده آدم/ مظهر امر الهی واقتدا کنندگان به شیطانند “إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ”. به عبارتی، شیاطین اولیاى کسانى قرار می گیرند که ایمان نمى‏آورند؛ چنانچه می فرماید: إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُون (اعراف/۲۷).

جالب اینجاست که در خلال این آیات حتی به تحولات و تغییرات ظاهری همچون تعویض لباس (منظور از لباس، دین الله است که زشتیهای برهنگی اخلاقی و جهل انسان را می پوشاند) که در داستان آدم قبل اتفاق افتاده اشاره می کند و تصریح می کند خلع لباس قبل و پوشش جدید که شامل تعالیم روحانی دیانت جدید می باشد، مجدداً واقع خواهد شد.

به عبارتی، همانطور که خداوند جسد مادی مؤمنان را به لباس دین مزین فرمود؛ لذا به آنها هشدار داده می شود که مبادا آنها هم مانند گذشتگان در اثر وسوسه شیطان صراط مستقیم دین را به بیراهه تبدیل نمایند؛ بلکه در حین تکرار داستان آدم در آینده، که تجدید حیات روحانی مجدد می باشد، به صراط مستقیم که همان پذیرش امر خداوند و پیامبر جدید خواهد بود، تمسک جویند تا هدایت یابند. در آیه ۲۷ سوره اعراف می فرماید: یا بَنی‏ آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اینکه او و همکارانش شما را مى‏بینند از جایى که شما آنها را نمى‏بینید؛ ما شیاطین را اولیاى کسانى قرار دادیم که ایمان نمى‏آورند!

در ادامه این سوره، بنی آدم/ مؤمنین را انذار داده که هشیار بوده و بدانند که برای تمام امتها پایانی است: “لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ”؛ زمان آن بهیچوجه تقدم و تأخری ندارد و این روند کلی و همیشگی حیات بشر می باشد؛ بلافاصله در آیه بعد، هشدار داده می شود که پیامبر جدید را که همراه با کتاب و آیات می باشد تکذیب نکرده و به او ایمان آورند.

باری، در آیات ۳۴ – ۳۶ سوره اعراف می فرماید: ” وَلِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ. یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ، وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ، یعنی هر قومی را اجل و دوره معینی است که چون فرا رسد لحظه ای مقدم و موخر نتوانند کرد( آیات بعدی روشنگر آن است که، منظور قوم و یا امت دینی می باشد). ای فرزندان آدم چون پیغمبرانی از جنس شما بیایند و آیات مرا برای شما بیان کنند پس هر که تقوی پیشه کرد و به کار شایسته شتافت هیچ ترس و اندوهی بر آنها نخواهد بود. و آنها که آیات ما را تکذیب کنند، و در برابر آن تکبّر ورزند، اهل دوزخند؛ جاودانه در آن خواهند ماند”[lxiii].

در کتب مقدسه بنی اسرائیل نیز تصریح شده که خداوند در آخر الزمان نام جدیدی بر بندگانش خواهد گذاشت (به عبارتی دیانت جدیدی می فرستد که بالطبع پیامبری جدید، کتابی جدید و احکامی جدید را در بر دارد): بخاطر صهیون سکوت نخواهم کرد و بخاطراورشلیم خاموش نخواهم شد تا عدالتش مثل نور طلوع کند و نجاتش مثل چراغی که افروخته باشد و امتها عدالت تو را و جمیع پادشاهان جلال تو را مشاهده خواهند نمود و تو به اسم جدیدی که دهان خداوند آن را قرار می دهد مسمی خواهی شد (اشعیا باب ۶۲ آیه ۱و۲)؛ هر که پیروز شود از “منّ”، یعنی آن نان آسمانی خواهد خورد؛ و من به او سنگ سفیدی خواهم بخشید که بر آن نام جدیدی نوشته شده است، نامی که هیچکس از آن نام با خبر نیست، غیر از کسی که آن را دریافت می کند(مکاشفات باب ۲ آیه ۱۷).

بیان حضرت عبدالبهاء در خصوص ضرورت تجدید ادیان مناسب حال می باشد: “دین الهی یکی است ولی تجدّد لازم … درختی را چون بنشانی … بعد از مدّت مدید کهن گردد، از ثمر باز ماند. لهذا باغبان حقیقت دانه همان شجر را گرفته در زمین پاک می‌کارد، دوباره شجر اول ظاهر می‌شود. دقت نمایید در عالم وجود هرچیز را تجدّد لازم. نظر به عالم جسمانی نمایید که حال چنان تجدّد یافته، مشروعات و اکتشافات تجدّد یافته، ادراکات تجدّد یافته، پس چگونه می ‌شود که امر عظیم دین که کافل ترقّیات فوق‌العاده عالم انسانی است و سبب حیات ابدی و مروّج فضائل نامتناهی و نورانیّت دوجهانی، بی ‌تجدّد ماند؟ این مخالف فضل و موهبت حضرت یزدانی است”[۳۴۳].

Ø امتحان مسلمین در یوم ظهور قائم

در احادیث ائمه اطهار، امتحانات مسلمین در یوم ظهور قائم صراحتاً مذکور گردیده و حضرت رسول (ص) امتحان امت خویش و تبعیت ایشان از حالات امم قبل را پیشا پیش اخبار فرموده اند که سنت غیر قابل تغییر امتحان، که همواره در تمامی امتهای پیشین بوقوع پیوسته، در این امت نیز واقع خواهد شد؛ چنانچه، در بحار الأنوار از آن حضرت روایت شده که به اصحابشان فرمودند: لَتَتَّبِعُنَّ سَنَنَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعٍ حَتَّى لَوْ دَخَلَ أَحَدُهُمْ فِی جُحْرِ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ الْیَهُودَ وَ النَّصَارَى فَقَالَ فَمَنْ إِذا[۳۴۴]، یعنی که روش امت های پیشین را وجب به وجب ذراع به ذراع متابعت خواهید کرد حتی اگر داخل لانه سوسماری شدند شما هم داخل خواهید شد، گفتند یا رسول اللَّه منظورتان یهود و نصارى است فرمود پس منظورم چه کسى است.

همچنین، در قرآن شریف، خطاب به امت رسول الله (ص) آمده است: أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ. وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ (عنکبوت، ۲)، یعنی آیا مردم چنین پنداشتند، که بصرف اینکه گفتند ما ایمان بخدا آوردیم رهایشان نموده و هیچ امتحانشان نکنند و ما اممی را که پیش از اینان بودند به امتحان و آزمایش در آوردیم تا خدا دروغ گویان را از راستگویان کاملا معلوم کند.

باری، در حدیثی از امام باقر علیه السلام، در خصوص امتحان شیعه در یوم ظهور قائم، در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی آمده است: ” لا محاله فتنه و امتحانی بعد از این واقع خواهد شد، چنان امتحانی که محرمان و اهل اسرار ما از آن امتحان درست در نمی آیند[۳۴۵]. و ایضا، از حسن بن علی (ع) روایت شده است: قَالَتْ سَمِعْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ ع یَقُولُ لَا یَکُونُ الْأَمْرُ الَّذِی تَنْتَظِرُونَ حَتَّى یَبْرَأَ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ یَتْفُلَ بَعْضُکُمْ فِی وُجُوهِ بَعْضٍ وَ حَتَّى یَلْعَنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ حَتَّى یُسَمِّیَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً کَذَّابِین[۳۴۶]، یعنی نخواهد بود امری که شما منتظر آن هستید تا آن وقت که بعضی از شما از بعض دیگر تبری جویند و بعضی در روی بعضی آب دهان اندازند و بعضی بعضی را لعن کنند و بعضی از شما بعضی را دروغگو نامند. همچنین، بزنطی از ابوالحسن (ع) روایت می کند که آن حضرت فرمود: أَمَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّى تُمَیَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا وَ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَرُ ثُمَّ تَلَا أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِین[۳۴۷]، یعنی قسم بخدا آنچه بدان چشم دوخته اید (ظهور قائم) نخواهد بود تا آنکه جدا کرده و ممتحن و خالص گردید و تا آنکه باقی نماند از شما مگر کمتر بسیار کمتر پس آیه مبارکه ۱۶ سوره توبه را تلاوت فرمود: یعنی آیا گمان کرده اید که واگذاشته خواهید شد و حال آنکه مجاهدین از شما معلوم نگشته و صابرین ممتاز نشده است. و ایضاً جابر جعفی روایت می کند که از حضرت ابی جعفر می پرسد که فرج و گشایش و ظهور کی خواهد رسید؟ آن حضرت می فرمایند: هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لَا یَکُونُ فَرَجُنَا حَتَّى تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا یَقُولُهَا ثَلَاثاً حَتَّى یَذْهَبَ الْکَدِرُ وَ یَبْقَى الصَّفْوُ[۳۴۸]، یعنی هیهات هیهات نخواهد بود فرجی که ما بدان بشارت داده ایم تا آنکه بیخته شوید پس بیخته شوید پس بیخته شوید تا آنکه مکدر بگذرد و مصفی بماند. به روایتی این سه بار امتحان به تمام و کمال ظاهر شد: نخست باظهور شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی، مبشرین به ظهور قائم موعود: حضرت باب، بوقوع پیوست. سپس به قیام حضرت باب و مبشر ورود یوم الله امتحان شده و تمحیص یافتند. و در آخر به ظهور حضرت بهاءالله که ظهور ایشان در اخبار و روایات به سدره المنتهی و نزول حضرت عیسی بشارت داده شده است[۳۴۹].

Ø عکس العمل علماء و مردم در زمان ظهور قائم

احادیث بسیاری مخالفت علماء، بزرگان قوم و مردم دوران با قائم موعود را روایات میکنند که به برخی از آنها اشاره میشود. در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار فضیل ابن یسار از امام صادق (ع) روایت نموده که آنحضرت فرموده اند: ” چون قائم قیام می کند در مقابلش از جهال کسانی می ایستند و مخاصمه می کنند که در جهالت و نادانی سخت تر و شدید تر می باشند از جهال ایام جاهلیت که در مقام رسول خدا (ص) ایستادند و با وی مخاصمه کردند، عرض کردم این چگونه می باشد فرمود رسول خدا بخلایق مبعوث گردید در حالتی که ایشان به بتهائی که از سنگ و چوب و تخته ساخته شده بودند عبادت می کردند و قائم (ع) ما در وقتیکه قیام مینماید بخلایق مبعوث میشود در حالتیکه همه ایشان کتاب خدا را بعقاید باطله خود تاویل میکنند و بعقاید خود بآیات آن حجت و دلیل می آورند بعد از آن فرمود آگاه شوید بخدا سوگند یاد می کنم هر آینه عدالت آن حضرت بایشان می رسد در حالتی که در توی خانه ها هستند چنانچه سرما و گرما داخل خانه می گردد”[۳۵۰].

در کتاب “مهدی موعود”، از کنز الفوائد از حضرت صادق (ع)، نقل شده که می فرمایند: بی دینان چون خبر ظهور قائم آل محمد را بشنوند آن را افسانه می پندارند و هنگامی که او را ببینند می گویند: ما تو را نمی شناسیم و تو از فرزندان فاطمه زهرا علیهما السلام نیستی همچنان که مشرکین این گونه سخنانی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گفتند[۳۵۱].

و در کتاب “بحار الانوار” از اصول کافی از امام محمد باقر (ع) روایت شده که در تفسیر آیه ۱۱۰ سوره هود می فرمایند: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِقَالَ اخْتَلَفُوا کَمَا اخْتَلَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّهُ فِی الْکِتَابِ وَ سَیَخْتَلِفُونَ فِی الْکِتَابِ الَّذِی مَعَ الْقَائِمِ الَّذِی یَأْتِیهِمْ بِهِ حَتَّى یُنْکِرَهُ نَاسٌ کَثِیرٌ …[۳۵۲]، یعنی ما به موسى کتاب آسمانى دادیم، سپس در آن اختلاف شد (هود/ ۱۱۰)؛ این امت نیز مانند بنی اسرائیل درباره معانی قرآن اختلاف پیدا کردند چنانچه درباره کتابی که با قائم ما است و برای آنها می آورد نیز اختلاف نظر خواهند داشت بطوری که بسیاری از مردم آن را انکار می کنند.

در کتاب اربعین محدث بحرینی نقل شده که حضرت ابو عبدالله صادق بن محمد (ع) می فرماید: یظهر من بنی هاشم صبی ذو احکام جدیده فیدعو الناس و لم یجبه احد و اکثر اعدائه العلماء فاذا حکم بشیی لم یطیعوه و یقولون هذا خلاف ما عندنا من ائمه الدین، یعنی ظاهر می شود پیشوا و رئیسی از بنی هاشم ( اولاد رسول ص ) که دارای احکام جدید و تازه است و کسی دعوت او را اجابت نمی کند و اکثر دشمنانش از علما خواهند بود و چون حکم به چیزی بدهد می گویند این خلاف آن است که در پیش ما از ائمه دین است[۳۵۳].

و همچنین در کتاب من هو المهدی تألیف الشیخ أبو طالب التجلیل التبریزی، از باب ۳۶۶ فتوحات مکیه نقل میکند: … یخالف فی غالب أحکامه مذاهب العلماء فینقبضون منه لذلک لظنهم ان الله تعالى ما بقی یحدث بعد ائمتهم مجتهداً[۳۵۴]، یعنی (حضرت مهدی) در غالب احکام با مذاهب علما مخالفت خواهد فرمود، و به این سبب علما از آن حضرت غضبناک و دلگیر خواهند شد، زیرا که گمان ایشان این است که خداوند تعالی باقی نگذاشته است مجتهدی که بعد از ائمه ایشان ظاهر گردد.

شیخ احمد احسائی در کتاب عصمه الرجعه در حدیثی در خصوص قائم موعود بیان زیر را از امام صادق (ع) آورده است: و لهذا ورد ان اکثرما یرد علیه المتفقهون لانه یحکم بالحق الذی اراه الله ایاه عن علم لا بشهاده شهود … مضمون بفارسی، بیشتر اشخاصی که با (قائم) مخالفت می کنند فقها می باشند، زیرا او به حق حکم می کند و به آنچه خداوند به او می نمایاند امر می فرماید و احتیاجی به شهادت شهود ندارد[۳۵۵].

و همچنین، در کتاب “پیرامون ظهور حضرت امام مهدی” آمده است: ” علما گناهکار با او می جنگند پس به او می گویند: بر گرد، تو امام مهدی غایب نیستی”[۳۵۶].

و در ” فصوص الحکم”، در خصوص اعتقاد ابن عربی راجع به حضرت مهدی آمده است: ” آنگاه که او (مهدی) ظهور کند فقها کمر بقتلش می بندند و اگر شمشیر به دست مهدی نباشد به فتوای فقها کشته می شود”[۳۵۷].

Ø وضعیت دین و دینداران در آخر الزمان

در قرآن مجید، تلویحاً، اشاره شده است که روح تعالیم حضرت رسول (ص) دچار تغییرات گردد و به انحراف کشیده شود که این انحراف بیانگر لزوم تجدید دین و آمدن ظهوری جدید می باشد. ادیان الهی پس از گذر از مراحل اولیه، دوران نفوذ و رشد را سپری کرده تا تدریجاً به کمال و بلوغ برسند؛ سپس از آنجا که به مرور زمان با مبدأشان فاصله پیدا می کنند از حقیقت و جوهر دین که عاری از هر گونه انحراف و ناخالصی است دور می شوند، به انحطاط می گرایند و دوره افول و زوال ادیان فرا می رسد و بدین ترتیب زمینه برای ظهور پیامبری جدید، جهت تزکیه دین قبل و دمیدن روح حیات در دین حنیف فراهم می گردد. باری، در آیه ۱۴۴ سوره آل عمران آمده است: ” وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ …، یعنی محمد (ص) جز یک پیامبر نیست که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و در گذشتند، آیا اگر او به مرگ یا شهادت در گذشت شما باز به دین جاهلیت خود رجوع خواهید کرد؟”. و در آیه ۳۰ سوره فرقان آمده است: ” وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً، یعنی رسول عرض کرد: بار الها (تو آگاهی که) امت من این قرآن را به کلی متروک و رها کردند”. همچنین، در آیه ۶۵ سوره انعام میفرماید: ” قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى‏ أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُون‏، یعنی بگو: «او قادر است که از بالا یا از زیر پاى شما، عذابى بر شما بفرستد؛ یا بصورت دسته‏هاى پراکنده شما را با هم بیامیزد؛ و طعم جنگ(و اختلاف) را به هر یک از شما به وسیله دیگرى بچشاند.» ببین چگونه آیات گوناگون را بازگو مى‏کنیم! شاید بفهمند!”.

این مطلب که امت رسول اکرم (ص) نیز، به جهت دوری و فاصله با مبدأ ظهور در اواخر دوره خویش به گمراهی و دوری از حقیقت دین مبتلا می شود در روایات نیز، صریحاً، آمده است؛ چنانچه در ” بنادر البحار”، در باب ذم علماء السوء و لزوم التحرز عنهم، آمده است: قال رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله): سیأتی على امّتی زمان لا یبقى من القرآن إلّا رسمه، و لا من الإسلام إلّا اسمه، یسمّون به و هم أبعد النّاس منه، مساجدهم عامره و هی خراب من الهدى، فقهاء ذلک الزّمان شرّ فقهاء تحت ظلّ السّماء، منهم خرجت الفتنه و إلیهم تعود[۳۵۸]، مضمون بفارسی: بر امت و پیروان من روزگارى خواهد آمد که از قرآن جز رسم و نشانه آن باقى و بجا نمی ماند، و از اسلام جز نام آن، به آن اسلام نامیده می شوند (آنان را مسلمان می گویند) در حالى که دورترین مردم‏اند از آن (زیرا رفتارشان بر خلاف آن است) مساجد و جایگاه هاى عبادت و بندگیشان (در ظاهر و آشکار) معمور و آباد شده و (در باطن و نهان) از هدایت و راهنمائى ویران است، فقهاء و دانایان به احکام آن روزگار بدترین فقهاء زیر آسمان‏اند، از ایشان فتنه و تباهکارى بیرون‏ مى‏آید و بایشان باز می گردد.

حضرت امیرالمؤمنین نیز، در نهج البلاغه به همین مضمون، در خصوص آینده مسلمین می فرمایند: ” زود است که بعد از من بر شما روزگاری بیاید که چیزی در آن پنهان تر از حق و درستی نبوده، و آشکارتر از باطل و نادرستی و بیشتر از دروغ گفتن بر خدا و رسول او نباشد، و نزد مردم آنزمان کالائی بیقدرتر از قرآن که از روی حق و راستی خوانده ( و بدرستی تفسیر و تأویل آن بیان ) شود نیست، و رواجتر از آن هرگاه در معانی آن تحریف و تغییر دهند و در شهر ها چیزی زشت تر از کار شایسته و زیباتر از کار بد نمی باشد، پس حاملان قرآن به آن بی اعتنا هستند و حافظانش از یاد می برند، پس قرآن و اهل آن در آن روز دور انداخته شده و در میان جمعیت نیستند و این هر دو با هم در یک راه یار هستند و کسی قرآن و اهلش را احترام نکرده نزد خود نگاه ندارد پس قرآن و اهل آن در آن زمان در بین مردم بوده و با ایشان هستند، و در حقیقت میانشان نبوده و با آنها نمی باشند، زیرا ضلالت و گمراهی با هدایت و رستگاری موافقت ندارد و اگر چه یک جا با هم گرد آیند، پس آن مردم دست بدست هم می دهند بر جدائی و پراکنده می شوند از جماعت، مانند آنست که ایشان پیشوایان قرآن هستند و قرآن پیشوای آنها نیست”[۳۵۹]. همچنین، از آن حضرت آمده است: ” … در آخر الزمان گروهى از اصحاب و یارانش (یاران حضرت محمد (ص)) روزها را روزه مى‏دارند و شب ‏زنده ‏دارى می کنند و قرآن را تلاوت مى‏نمایند از دین بیرون می روند آن چنان که تیر از کمان بیرون می رود …”[۳۶۰].

و از پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله روایت شده که فرمود: ” می آیند در آخر الزمان علما و دانشمندانى که مردم را بزهد و ترک دنیا می خوانند و خود زهد نمى‏ورزند، و ایشان را بأمر آخرت راغب می سازند و خود بآن راغب و مایل نمی باشند، و باز می دارند مردم را از داخل شدن بر فرمانروایان (جور) و باز نمی دارند خود را از داخل شدن بر آنان، فقرا و نیازمندان را از خود دور می کنند و اغنیا و توانگران را بخود نزدیک می سازند، ایشانند ستمگرانى که دشمنان خدا هستند”[۳۶۱].

همچنین، در سفارشات حضرت رسول اکرم (ص) به عبد الله بن مسعود آمده است: اى پسر مسعود اسلام ابتدایش غریب بود بزودى بغربت خودش برگردد همان طورى که ابتدایش بود، پس خوشا بحال غریبان کسى که درک نماید آن زمان را از نسل شما … پس همانا آنان روش شما را پیروى کنند دعاهاى شما را آشکار نمایند ولى کردارشان مخالف کردار شما است پس بر غیر دین‏ شما مى‏میرند ایشان از امت من نیستند و نه من از آنانم …”[۳۶۲].

و ایضاً از حضرت علی (ع) در نهج البلاغه آمده است: ” ای مردم، زود است که زمانی بر شما بیاید که اسلام در آن سرازیر شود مانند برگشتن ظرف که آنچه در آنست بریزد (از اسلام جز اسم و از قرآن جز درس و از ایمان جز رسم باقی نماند، آنگاه است که خداوند بندگانش را امتحان فرماید)”[۳۶۳].

Ø پیشرفت علم در آخر الزمان

بنا به استناد آیات کتب مقدسه و احادیث مرویه، تحولات عظیم و پیشرفت های سریع علم در آخر الزمان، از علائم ظهور محسوب می گردد:

اما تو دانیال کلام را مخفی دار و کتاب را تا زمان آخر مهر کن. بسیاری به سرعت تردد خواهد نمود و علم افزوده خواهد شد (دانیال نبی باب ۱۲، آیه ۴ و۵).

در کتاب “مهدی موعود” آمده است: ” در خرائج راوندی از ابن بن تغلب از حضرت صادق (ع) نقل کرده که فرمود: علم ۲۷ حرف است. آنچه پیغمبران آورده اند دو حرف است و مردم هم تا کنون بیش از آن دو حرف ندانسته اند، پس موقعی که قائم قیام میکند بیست و پنج حرف دیگر را بیرون می آورد و آنرا در میان مردم منتشر میسازد و آن دو حرف را هم بآنها ضمیمه نموده تا آنکه بیست و هفت حرف خواهد شد”[۳۶۴].

همچنین، در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است که: ” ان المؤمن فی الزمان القائم و هو بالمشرق لیری اخاه الذی فی المغرب و کذا الذی فی المغرب یری اخاه الذی فی المشرق” یعنی، در زمان دولت قائم اگر یک فرد با ایمان در مشرق باشد برادرش را در مغرب میبیند و آنکس که در مغرب است برادرش را که در مشرق میباشد میبیند[۳۶۵].

باری، در طول قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم پیشرفتهای چشمگیری در تمامی عرصه های علوم به وقوع پیوست و جهان با روح و حیات جدید به اهتزاز آمد. حضرت باب در ۲۲ می ماه ۱۸۴۴ اظهار امر نمودند و در روز ۲۴ می ماه ۱۸۴۴ ساموئل مورس، اولین تلگراف رسمی را بین واشنگتن و بالتیمور در آمریکا مخابره کرد که متن انتخاب شده اولین تلگرام از کتاب عهد قدیم و از سفر اعداد است: ” خدا چه کرده است؟”. مطبوعات این روز را سر آغاز جدیدی در پیشرفتهای علمی عالم انسانی لقب داده و این اختراع را وسیله ای در راه سرعت بخشیدن به اتحاد جهان نامیدند[۳۶۶].

حضرت عبدالبهاء می فرمایند: ” وقتی ندای الهی بلند گردید حیاتی جدید بر هیکل عالم دمید و روحی بدیع بر جمیع خلایق افاضه فرمود. بهمین دلیل عالم عمیقا به هیجان آمد و قلوب و وجدان نفوس تحرکی جدید یافت. عنقریب آثار این خلق بدیع ظاهر شود …”[۳۶۷].

به استناد آثار دیانت بهائی، ” آفتاب حقیقی، کلمهٴ الهی است که تربیت اهل دیار معانی و بیان، منوط به اوست ، و اوست روح حقیقی ماء معنوی که حیات کلّ شىء از مدد و عنایت او بوده و خواهد بود”[۳۶۸]. حضرت بهاءالله در بسیاری از آیات نازله، به تجلی و نفوذ کلمه الله در این دور بدیع اشاره می فرمایند: ” قلب عالم از کلمه الهیه مشتعل است[۳۶۹]. علت حرکت حرارت بوده و علت حرارت کلمه الله[۳۷۰]. ما عالم را به نفحات وحی تجدید کردیم و بهار معانی را ظاهر ساختیم ولی اکثر مردم بر این نکته آگاه نیستند[۳۷۱]. در این عصر حیاتی بدیع ملل جهان را به حرکت آورده که تا کنون احدی پی به علت آن نبرده و سبب آنرا نشناخته است[۳۷۲]. از حرکت قلم اعلی روح جدید معانی به امر آمر حقیقی در اجساد الفاظ دمیده شد و آثارش در جمیع اشیای ارض ظاهر و هویدا، این است بشارت اعظم[۳۷۳]. براستی که نظم جهان از این نظم اعظم به آشفتگی گرائید و امور آن بعلت این نظم نوین که چشم آفرینش نظیر آن را ندیده است منقلب شد (ترجمه)[۳۷۴].

حضرت بهاءالله می فرمایند: ” همچه مدانید که ظهور حق مخصوص است به اظهار معارف ظاهره و تغییر احکام ثابته بین بریه. بلکه در حین ظهور کل اشیاء حامل فیوضات و استعدادهای لاتحصی شده و خواهند شد …”[۳۷۵].

اینکه تغییرات مادی با الهام از قوای روحانی صورت گیرد را بسیاری از فلاسفه و متفکرین مورد تأئید قرار داده اند؛ ایمانوئل کانت، فیلسوف آلمانی، معتقد است: ” بزودی زمان آن فرا خواهد رسید که ثابت شود نفس انسان از لحاظ عمل، همبستگی کامل با عالم ارواح دارد (بنابر علم جدید روحی، عامل روحی که در کمون هر موجود زنده ای هست رابطه کامل با هوش آن موجود دارد) . همبستگی که بسیار محکم است و از هم جدا نمی شود، و آن عالم در این عالم مادی ما بطور عمیق اثر می گذارد” ( این همان حقیقتی است که فلاسفه دیگر از جمله ویلیام جیمس نیز آن را تقریر و تأکید کرده است)[۳۷۶]. ژرژ بیل کلی، فیلسوف ایرلندی و عالم ماورای طبیعت نیز معتقد است:” هر تغییرات محسوسی که در ما و موجودات دیگر در جریان حیات و هستی بوجود می آید از جسد مادی نیست. بلکه همه آن تغییرات و تحولات از اراده روح اعظم، خداوند، منبعث می شود”[۳۷۷].


با بیانی از حضرت بهاءالله این گفتار را به پایان می رسانیم:

ناظر به ایام قبل شوید

که چقدر مردم از اعالی و

ادانی که همیشه منتظر ظهورات

احدیه در هیاکل قدسیه ( پیامبران)

بوده اند بقسمی که در جمیع اوقات و

اوان مترصد و منتظر بودند و دعاها و

تضرع ها می نمودند که شاید نسیم رحمت الهیه

بوزیدن آید و جمال موعود از سرادق غیب به عرصه

ظهور قدم گذارد و چون ابواب عنایت مفتوح میگردید

و غمام مکرکت مرتفع و شمس غیب از افق قدرت ظاهر میشد

جمیع تکذیب مینمودند...تامل فرمائید که سبب این افعال چه بود که به این

قسم با طلعات جمال ذی الجلال (پیامبران الهی) سلوک می نمودند و هر چه که

در آن ازمنه سبب اعراض و اغماض آن عباد بود حال هم سبب اغفال این عباد شده

و اگر بگوئیم حجج الهیه کامل و تمام نبود لهذا سبب اعتراض عباد شد، این کفری است

صراح؛ لاجل آنکه، این بغایت از فیض فیاض دور است و از رحمت منبسطه بعید که نفسی را

از میان جمیع عباد برگزیند برای هدایت خلق خود و به او حجت کافیه وافیه عطا نفرماید و معذلک

خلق را از عدم اقبال به او معذب فرماید بلکه لم یزل جود سلطان وجود بر همه ممکنات بظهور مظاهر نفس

خود احاطه فرموده و آنی نیست که فیض او منقطع شود و یا آنکه امطار رحمت از غمام عنایت او ممنوع گردد.


منابع و مأخذ



[i] اشاره به آیه ۷ سوره نمل دارد؛ وقتی که خداوند با حضرت موسی به واسطه شعله آتش، قبس، سخن گفت و آن حضرت اولین بارقه وحی را دریافت کرد: إِذْ قالَ مُوسى‏ لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً سَآتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ.

[ii] شایان ذکر است که ظهور موعود ادیان، یکی از مسائلی بوده که همواره سبب امتحان پیروان ادیان آسمانی گردیده و یکی از عقایدی که در تاریخ ادیان تکرار شده است اینکه پیروان ادیان الهی (مانند یهودیان، مسیحیان و مسلمانان) منتظر موعودی بوده که ترویج شریعتشان نماید! چرا که اعتقاد نداشته که بعد از دین و پیامبرشان، دیانت و فرستاده دیگری بیاید؛ بدین دلیل بسیاری از پیروان این ادیان به ظهور دیانت بعدی ایمان نیاورده اند. (در صفحات بعد خواهیم دید که استمرار ظهور پیامبران سنت غیر قابل تغییر الهی و ضرورت و مقتضای حکمت الهی بوده و ختم ارسال پیامبران از جانب خداوند، جهت هدایت و تربیت بشریت، مخالف فضل و رحمت الهی می باشد؛ بنابراین، ظهور ادیان امری ناگسستنی، دائمی و رو به تکامل می باشد)

[iii] به استناد آثار دیانت بهائی، مقصود از آخر الزمان پایان دوران بشریت نیست، بلکه منظور آغاز دوره ای جدید و به مراتب عظیم تر بوده که مقارن با بلوغ بشریت می باشد؛ چنانچه آثارش در همه جا نمودار گشته است.

[iv] اشاره به آیه ۳۵ سوره نور می باشد که مضمون بیان به فارسی چنین است: خداوند نور آسمانها و زمین است؛ مثل نور خداوند همانند چراغدانى است که در آن چراغى(پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنى افروخته مى‏شود که از درخت پربرکت زیتونى گرفته شده که نه شرقى است و نه غربى؛ نزدیک است بدون تماس با آتش شعله ‏ور شود؛ نورى است بر فراز نورى.

[v] ” این ابیات از اشعار صاحب بن عباد می باشد که عارف بزرگ اسلامی، فخرالدین عراقی، شعر صاحب را به نظم فارسی چنین سروده است:

کز صفای می و لطافت جام بهم آمیخت رنگ جام و مدام

همه جام است و نیست گوئی می یا مدام است و نیست گوئی جام

حضرت عبدالبهاء از ابیات صاحب بن عباد چنین نتیجه می گیرند، که حقیقت حضرت باب اعظم و جمال قدم (حضرت بهاءالله) چنان در هم آمیخته و متحد گشته است، که حقیقت واحد می نماید … بحدّی که هرگز نمی توان میان آنان وجه افتراقی تصور نمود” (نقل از کتاب مقامات توحید، صص ۱۱۱ – ۱۱۲).

[vi] در شرح مثنوی معنوی کریم زمانی در شرح این بیت آمده است: چون از روی هوای نفس قرآن را تأویل می کنی، پس معنای بلند و روشن قرآن به دست تأویل تو پست و کج شود (شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر اول، ص ۳۶۷).

[vii] این بیت مثنوی اشاره به حدیثی است که از حضرت رسول (ص) روایت شده است: بعثت انا و الساعه کهاتین (و أشار بالسبابه و الوسطی)، یعنی من و قیامت مانند دو انگشت با هم برانگیخته شده ایم، و به انگشت سبّابه و وسط اشاره نمود (جامع صغیر، ج ۱، ص ۱۲۵؛ صحیح بخاری، ج ۳، ص ۱۳۷).

[viii] و زمین به نور پروردگار خود روشن گردد.

[ix] روزى را به یاد آور که دعوت کننده الهى مردم را به امری حیرت آور دعوت مى‏کند.

[x] حکومت در آن روز از آن خداوند رحمان است.

[xi] ای پدر آسمانی نام تو مقدّس باد ملکوت تو بیاید اراده تو چنان که در آسمانست بر زمین گسترده شود (انجیل متی باب ۶ آیه ۱۰).

[xii] در آثار دیانت بهائی، لوح خطاب به پاپ، آمده است: ” یا ملأ الابن، قد ارسلنا الیکم یوحنّا مرّه اخری. انّه نادی فی برّیّه البیان: یا خلق الاکوان طهّروا عیونکم قد اقترب یوم المشاهده و اللّقاء ثمّ یا ملأ الانجیل أن اعمروا السّبیل قد اقترب الیوم الّذی فیه یأتی الرّبّ الجلیل أن استعدّوا للدّخول فی الملکوت (آثار قلم اعلی، ج اوّل، ص ۴۳)”. مضمون بیان به فارسی، ای جماعت مسیحی، یوحنّا ( یحیی تعمید دهنده ) را دیگر بار بسوی شما فرستادیم. او در بیابان “بیان” آواز در داد که ای جهانیان، چشمها را پاکیزه نمائید، زیرا روز دیدن و دیدار نزدیک است. و ای مسیحیان، راه را هموار سازید، زیرا روز آمدن پروردگار بزرگ بر در است، پس خود را برای دخول در ملکوت آماده کنید.

[xiii] جالب توجه آنکه در تفسیر آیه ۶۸ سوره زمر، “وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْرى‏، یعنی، و در«صور» دمیده مى‏شود، پس همه کسانى که در آسمانها و زمینند مدهوش می شوند، مگر کسانى که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در«صور» دمیده مى‏شود”، در حدیثی، نفخه اول از جانب ایلیا تفسیر شده است: ” و أخرج عبد بن حمید عن عبد الله بن العاصی قال ینفخ فی الصور النفخه الاولى من باب إیلیا الشرقی أو قال الغربی و النفخه الثانیه من باب آخر” (الدر المنثور فى تفسیر المأثور، جلد ۵، ص ۳۳۹).

[xiv] در بحار الانوار از کنز الفوائد، از سلیمان دیلمى حدیث ذیل نقل شده است: “وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها یَعْنِی بِهِ الْقَائِمَ ع”، مضمون بیان ” وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها (شمس/۳) یعنی و سوگند به روز، هنگامى که زمین را روشن سازد”، منظور قائم آل محمّد است (بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۲۴، ص ۷۱).

همچنین، حدیث ذیل در کتاب بحارالنوار نقل گردیده است: أَضَاءَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ مُحَمَّدٍ ص کَمَا تُضِی‏ءُ الشَّمْسُ فَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلَ مُحَمَّدٍ الشَّمْسَ وَ مَثَلَ الْوَصِیِّ الْقَمَرَ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ ذِکْرُهُ جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً، یعنی خداوند زمین را بنور محمّد روشن کرد همان طور که خورشید روشنى مى‏بخشد، خداوند مَثَل محمّد را بخورشید زده و مَثَل وصى و جانشینش را به ماه، که اشاره به آیه ۵ سوره یونس دارد: و جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُورا، یعنی او کسى است که خورشید را روشنایى، و ماه را نور قرار داد (بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۲۳، ص ۳۲۱).

[xv]حضرت شوقی افندی، ولی امر دیانت بهائی، در توضیح تعالیم و احکام سخت حضرت باب که عمداً به منظور از بین بردن اوهام و خرافات تشریع شده بود می فرمایند: “این منشور الهی متضمّن اصول و قواعد و احکام و فرائضی است که متعمّداً بنحو شدید و غلیظ تشریع گردیده و منظور از آن انهدام تأسیسات عتیقه بالیه و ایقاظ رؤسای دین و انتباه غافلین از رقد غفلت و خمودت و ایجاد انقلاب و تحوّل جدید در قلوب نفوس و تمهید سبیل برای ظهور دور بدیع بوده است”( قرن بدیع، ج ۱، ص ۱۵۲).

[xvi] برخی از آثار دیانت بهائی عمق دیدگاه این آئین جهانی را در این راستا نمودار می سازد: قلم اعلی در هر یک از آیات ابواب محبت و اتحاد باز نموده. قلنا و قولنا الحق عاشروا مع الادیان کلها بالروح و الریحان. از این بیان آنچه سبب اجتناب و علت اختلاف و تفریق بود از میان برخاست و در ارتقاء وجود و ارتفاع نفوس نازل شده آنچه که باب اعظم است از برای تربیت اهل عالم. آنچه از لسان و قلم ملل اولی از قبل ظاهر، فی الحقیقه سلطان آن در این ظهور اعظم از سماء مشیت مالک قدم نازل (مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی، ص ۴۹)؛ به کمال اتحاد و اتفاق جهد نمائید که شاید موفق شوید به آنچه سزاوار یوم الهی است. براستی می گویم فساد و نزاع و ما یکرهه العقول لایق شأن انسان نبوده و نیست (منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص ۱۲۹)؛ اجناس و الوان مختلفه موجب جلوه و جلال و هم آهنگی عالم امکان است. کل باید در این بوستان عظیم انسانی چون گلهای رنگارنگ بنهایت الفت و اتحاد پرورش یابند و فارغ از هر گونه نفرت و اختلاف با یکدیگر دمساز و مألوف گردند (ظهور عدل الهی، ص ۷۷)؛ لیس الفخر لمن یحب الوطن، بل لمن یحب العالم … فی الحقیقه عالم یک وطن محسوب است و من علی الارض اهل آن (مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی، ص ۱۰۱).

[xvii] مضمون این بیت شعر: یعنی ای مرده های به ظاهر زنده به کیفرگاه شهرهای لوط نگاه کنید؛ مردگان بی حنوط اشاره به کسانی است که به ظاهر زنده بوده اما فاقد حیات روحانی و معنوی می باشند (نقل از شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص ۷۱۳).

[xviii] قابل توجه آنکه، در تفسیر آیه “فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ (معارج/ ۴۰)، یعنی سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها”، در بحارالانوار از کنز جامع الفوائد روایت ذیل نقل شده است: “عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ قَالَ الْمَشَارِقُ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْمَغَارِبُ الْأَوْصِیَاءُ ع” (بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۲۴، ص ۷۷)، یعنی ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرد در باره آیه: فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ فرمود مشارق انبیاء هستند و مغارب اوصیاء.

[xix] در باب دوم کتاب اشعیاء نبی آمده است: ” در ایّام آخر کوه خانه خدا بر قلّه کوهها ثابت خواهد شد و فوق ملّتها برافراشته خواهد گردید و جمیع امّت ها به سوی آن روان خواهند شد و قوم های بسیار عزیمت کرده خواهند گفت بیائید تا به کوه خداوند و به خانه خدای یعقوب برآئیم تا طریق های خویش را به ما تعلیم دهد و به راههای وی سلوک نمائیم زیرا شریعت از صهیون و کلام خداوند از اورشلیم صادر خواهد شد و امّت ها را داوری خواهد کرد و قوم های بسیاری را تنبیه خواهد کرد و ایشان شمشیرهای خود را برای گاو آهن و نیزه های خویش را برای ارّه خواهند شکست امّتی بر امّتی شمشیر نخواهد کشید و بار دیگر جنگ را نخواهند آموخت “.

همچنین، در کتاب گلدسته چمن زرتشت آمده است: ” در آن وقت واپسین سیوشانس ظهور خواهد نمود و پاکی و تازگی جهان را تکمیل نموده بنیاد بدی و آزار اهرمن را از بن خواهد کند … از آن پس دنیا دوره را از سر گرفته همیشه تازه، تهی از آزار و آسیب خواهد ماند. جمیع ارواح را به نوازش تن پسین که جسم جدیده شد، ممتاز خواهد فرمود و من بعد دائماً خرم و شادمان خواهند زیست” (ماده ۶۳ از آیه ۸۹ زامیاد یشت).

[xx] بر اساس آیه ۷ سوره آل عمران، آیات قرآنی به دو گروه محکمات و متشابهات تقسیم میشوند؛ آیه محکم آنست که مقصود مورد نظر واضح و آشکار باشد و متشابه در اصطلاح خلاف محکم است که نتوان معنی منظور را به آسانی استخراج نمود و درباره آنها به وجوه مختلف میتوان اندیشید؛ به عبارتی آیات متشابه نیاز به تأویل دارند تا به معنای حقیقی آن پی بریم و تأویل آیات متشابه را جز خداوند و راسخون در علم کسی نداند.

[xxi] ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه می‌نویسد: عموم منسوبین به اهل سنت برای اثبات رؤیت خدا اتفاق دارند و اجماع سلف بر این است که ذات احدیت را در آخرت با چشم می‌توان دید؛ ولی در دنیا نمی‌توان دید(مختصر منهاج السنه، ج ۲ ، ص ۲۴۰).

[xxii] این آیه مبارکه، مطابق است با آیه ای از انجیل مقدس که حضرت عیسی می فرماید که در ابرهای آسمان نازل خواهد شد و ملائکه خود را با صورهای بلند آواز به اقطار ارض خواهد فرستاد؛ باری، در انجیل متی باب ۲۴ آیات ۳۰ – ۳۱ آمده است: ” آنگاه علامات پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آن وقت جمیع طوایف زمین سینه زنی کنند و پسر انسان را بینند که بر ابرهای آسمان با قوت و جلال عظیم می آید و فرشتگان خود را با صور بلند آواز فرستاده برگزیدگان او را از بادهای اربعه از کران تا به کران فلک فراهم خواهند آورد”.

[xxiii] زمخشری در ذیل آیه لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصار در تفسیر کشاف می‌نویسد: معنی آیه این است که چشم‌ها به خدا تعلق نمی‌گیرد و خداوند را نمی‌بیند و درک نمی‌کند؛ به خاطر اینکه خداوند اجل از این است که قابل رؤیت باشد؛ چون چشم‌ها چیزهایی را می‌بیند که در جهتی باشد و دارای شکلی و رنگی باشد و خداوند اجل از اینها است؛ ولی خداوند همه کس و همه چیز را می‌بیند (تفسیر کشاف، ج ۲، ص ۵۴).

[xxiv] اشاره به آیه ۱۴۳ سوره اعراف دارد: وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی‏ أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی، یعنی و هنگامى که موسى به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى دید! »

برخی بر این عقیده اند، از آن جا که حضرت موسی همراه با عدهای از برگزیدگان قوم خود بود، در خواست دیدن خدا از طرف آنان مطرح گردید؛ در نتیجه درخواست حضرت موسی بدین جهت بوده که به قوم خود بفهماند که رؤیت خداوند محال است؛ چنانچه خواجه نصیر الدین طوسی به این مطلب اشاره می کند: و سؤال موسی لقومه؛ در خواست موسی به خاطر قومش بود” (کشف المراد، مقصد سوم، فصل دوم، مسأله ۲۰).

[xxv] ابى حمزه از على بن الحسین (ع) روایت می کند که آن حضرت فرمود: اى ابو حمزه، خدا به وصفى که موجب محدودیت او باشد موصوف نشود، پروردگار ما از صفت داشتن برتر است، چگونه به وضع ‏محدودى توصیف شود، آنکه حدى ندارد و دیده‏ها را درک کند و هم او لطیف و خبیر است (اصول کافی – ترجمه کمره ای، ج ۱، صص ۲۹۱). و امام صادق (ع) فرمود: اگر (خدا) داراى حد شد در معرض فزونى و کاستى است و هر چه در معرض فزونى و کاستى است مخلوق است (اصول کافی – ترجمه کمره ای، ج ۱، صص ۳۰۵).

[xxvi] بیان حضرت علی (ع) می باشد که سید اسمعیل طبرسی نوری آن را در جلد اول کتاب کفایه الموحدین نقل می نماید: یصنع الله یستدل علیه و بالعقول تعتقد معرفته و بالتفکر یثبت حجته السبیل مسدود و الطلب مردود، معروف بالدلالات مشهور بالبینات دلیله آیاته و وجوده اثباته (نقل از قاموس ایقان، ج ۲، ص ۷۴۱)، مضمون بیان: با تعقل و تفکر خداوند مستدّل و اثبات شدنی می باشد … راه مسدود و طلب مردود است، زیرا به دلالات معروف و به نشانه ها و دلایل مشهور است، دلیل او آیات او و وجود او اثبات اوست.

[xxvii] جوادی آملی می نویسد: ” شناخت کامل ذات اقدس الاهی نه با علم حصولی و نه با علم شهودی میسور کسی نیست … انبیا و اولیا در ذات او سرگردان هستند، چه رسد به شاگردان آنان” انتهی (تفسیر موضوعی، ج ۲، صص ۳۳ و ۳۵).

و علامه طباطبایی نیز عدم امکان شناخت ذات الهی را تصریح می کند: ” توحید ذاتی به معنای شناخت خود ذات امری محال است، زیرا معرفت نسبتی بین شناسنده و شناخته شده می باشد و در آن مقام همه نسبت ها ساقط می گردد؛ در واقع هر گونه شناختی که به او تعلق می گیرد به اسم او تعلق گرفته است نه به ذاتش، احدی به او احاطه ندارد” (رسائل توحیدی، صص ۳۵ و ۱۵۶).

و از حضرت علی (ع) در بحار الانوار روایت شده است: مَا تُصُوِّرَ فَهُوَ بِخِلَافِه … لَیْسَ بِإِلَهٍ مَنْ عَرَفَ بِنَفْسِهِ هُوَ الدَّالُّ بِالدَّلِیلِ عَلَیْ، یعنی آنچه از ذات الهی در تصور انسان بگنجد خلاف اوست … خدا نیست آنچه با حقیقت و تمام ذات خویش شناخته شود، خدا خود با دلیل و نشانه به سوی خویش راهنمایی و دلالت می کند (بحارالأنوار، ج ۴، ص ۲۵۳).

[xxviii] در شرح مثنوی معنوی کریم زمانی در شرح این ابیات آمده است: خشم شهان اشاره به انبیاء و اولیاء می باشد و مولوی در این اشعار به توصیف نواب و خلفای حضرت حق یعنی انبیاء و اولیاء می پردازد و می فرماید: “ای گمراهان بد سگال، خشم آن شاهان (انبیاء و اولیاء) صدها هزار شهر را ویران و واژگون کرده است {اشاره است به آیه ۴ سوره اعراف: وَ کَمْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُون‏، یعنی چه بسیار شهرها که ویران کردیم! کیفر ما ایشان را فروگرفت در حالی که در خواب شبانه و یا خواب نیمروز غنوده بودند}. کوه از تجلی شکوه و عظمت شاهان ولایت و نبوت بر خود می شکافد و صد شکاف بر می دارد. یعنی خلاصه متلاشی می شود زیرا تاب جلالت آنان را ندارد و آفتاب جهانتاب با همه عظمت و بزرگی، پیرامون آن شاهان حقیقی که مرکز دایره وجودند مانند آسیاب می گردد و می چرخد ( انسان کامل نقطه پرگار وجود است و عالم بر مدار او دایر است)” (شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص ۷۱۳).

[xxix] لازم به ذکر است که در عصر امام رضا (ع) مسائل کلامی، عقلی و فلسفی پر رونق بود و سؤالات زیادی در این خصوص مطرح می شد؛ آن دوران اوج منازعات کلامی بوده و منازعات معتزله و اشاعره و فرقه های دیگر اسلامی رواج داشت. خلاصه کلام آنکه، آن حضرت از اندیشه های اسلامی دفاع کرده و با اندیشه های انحرافی به شدت برخورد می کرد؛ رؤیت خداوند نیز از مباحث جدی و جنجال برانگیز فرق مختلف بود که از آن حضرت بیاناتی در این خصوص، جهت رفع شبهات و هدایت مؤمنین، روایت شده است.

[xxx] در کتاب “الکافی” آمده است: ” عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَأَنْشَأَ یَقُولُ ابْتِدَاءً مِنْهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ أَسْأَلَهُ نَحْنُ حُجَّهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَیْنُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاهُ أَمْرِ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ، یعنی اسود بن سعید گوید: من نزد امام صادق (ع) بودم، بى‏آنکه پرسشى کنم آغاز سخن کرد و فرمود: ما حجت خدائیم، ما باب الله هستیم، ما لسان الله هستیم، ما وجه الله هستیم، ما عین الله هستیم در میان خلقش و مائیم والیان امر خدا در میان بندگانش )الکافی، ج ۱، ص ۱۴۵).

همچنین، شیخ صدوق در کتاب “التوحید” حدیث ذیل را از حضرت امیر (ع) نقل می کند: إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ أَنَا عِلْمُ اللَّهِ وَ أَنَا قَلْبُ اللَّهِ الْوَاعِی وَ لِسَانُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ عَیْنُ اللَّهِ وَ جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا یَدُ اللَّه‏، یعنی امیر المؤمنین (ع) فرمود منم علم خدا و منم قلب واعى خدا یعنى دل خدا که حافظ و نگاهدارنده است و زبان گویاى خدا و چشم خدا و جنب خدا و منم دست خدا ( التوحید للصدوق، ص ۱۶۴).

و در کلمات مکنونه فیض کاشانی از حضرت علی (ع) آمده است: نحن اسرارالله المودعه فی هیاکل البشریه، یعنی ما اسرار الهی می باشیم که در هیاکل بشری به ودیعه گذاشته شده است ( کلمات مکنونه من علوم اهل الحکمه و المعرفه ،ص ۱۲۴).

[xxxi] لازم به ذکر است که امر و آیات خداوند تنها از طریق مظاهر امر الهی و پیامبران آسمانی می آیند.

[xxxii] این شعر مولانا که از دفتر چهارم، ابیات ۳۴۷۴ – ۳۴۷۵، می باشد اشاره به حدیثی است که از حضرت رسول (ص) آمده است: من رآنی فقد رأى الحق، یعنی هر که مرا ببیند براستی که خدا را دیده است (بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۵۸، ص ۲۳۵). در آثار دیانت بهائی نیز در زیارتنامه مظهر امر الهی بیان مشابهی آمده است: “اشهد بانّ من عرفک فقد عرف الله و من فاز بلقائک فقد فاز بلقاءالله”؛ مضمون بیان: شهادت می دهم که هر که تو را شناخت خدا را شناخته است و هر که به دیدار تو فائز شد به دیدار خدا راه یافته است ( ادعیه محبوب، ص ۹۴).

[xxxiii] این مطلب را در این منابع نیز می توان یافت: مهج الدعوات- ترجمه طبسى، ص ۴۹۱؛ احتجاجات- ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، ص ۳۸۳؛ امالى شیخ صدوق- ترجمه کمره‏اى، ص ۶۴۲.

[xxxiv] علىّ بن ابى حمزه بطائنى روایت کند که امام صادق علیه السّلام فرمود: اسم أعظم خداوند در فاتحه الکتاب مندرج است (ثواب الاعمال ترجمه غفارى، ص ۲۳۳).

[xxxv] نمونه منابع دیگر عبارتند از: “کشف الأسرار و عده الأبرار، ص ۴۳″؛ ” تفسیر الصافى، ج ۱، ص ۸۱″؛ “اسرار توحید، ص ۲۵۶″؛ ” تأویل الآیات الظاهره، ص ۲۵″.

[xxxvi] بهاءالدین محمد حسین عاملى معروف به شیخ بهائی، عارف و شاعر بزرگ اسلامی، که به حقیقت و عظمت اسم اعظم خداوند، بهاء، پی برده بود و بدین جهت لقب شیخ بهائی را برای خود برگزید، چنین سروده است (ملحقات موش و گربه، چاپ مصر، ص ۲۳۰):

اسم اعظم چون کسی نشناسدش سروری بر کل اسماء باشدش

[xxxvii] این شعر اشاره به حدیث قدسی است که می فرماید: ” من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فأنا دیته، یعنی هر که مرا طلب کرد یافت مرا و آنکه مرا یافت، مرا شناخت و آن که مرا شناخت عاشق من شد، من نیز عاشق او شدم و آن که من عاشق او شدم او را در راه خود به قتل رساندم و هر که برای من شهید شد من خونبهای او هستم”( طرائق الحقائق، ج ۱، ص ۲۰۶).

[xxxviii] لازم به ذکر است که در آثار دیانت بهائی اشاره شده که تحقق این وعود تدریجی می باشد؛ حضرت ولی امرالله در توقیع “قد ظهر یوم المیعاد” می فرمایند: ” همچنانکه تکامل ترکیبی نوع بشر به آهستگی و به تدریج صورت گرفته و ایجاب کرده که متوالیاً وحدت خانواده و قبیله و شهر و ملت تشکیل گردد، به همین قسم نور ظهور الهی که در مراحل مختلفه تکامل دیانتی ساطع و در ادیان متتابعه جلوه گر گشته، به تدریج ترقی و تعالی حاصل نموده است”.

[xxxix] در آیه ۴۴ سوره مؤمنون آمده است: ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا کُلَّ ما جاءَ أُمَّهً رَسُولُها کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ، یعنی سپس رسولان خود را یکى پس از دیگرى فرستادیم؛ هر زمان رسولى براى(هدایت) قومى مى‏آمد، او را تکذیب مى‏کردند؛ ولى ما این امّتهاى سرکش را یکى پس از دیگرى هلاک نمودیم، و آنها را احادیثى قرار دادیم. دور باد(از رحمت خدا) قومى که ایمان نمى‏آورند!

[xl] حاجی ملاعباس ایروانی معروف به حاجی میرزا آغاسی (۱۱۹۸ ق.‍ ماکو – رمضان ۱۲۶۵ ق. کربلا) آخرین صدراعظم محمد شاه قاجار بود. او پس از آن که قائم مقام فراهانی به فرمان محمدشاه کشته شد به این جایگاه رسید. وی فردی بدنام و نالایق بود که در زمان او ایران به سمت قهقهرا کشیده شد.

[xli] سید محمد اصفهانی اهل اصفهان بود و در مدرسه صدر اصفهان درس می خواند.

[xlii] در شرح مثنوی معنوی کریم زمانی در شرح این بیت آمده است: در پیکار و بخشش یک تنه معادل هزار نفر مؤثر بودی. و به هنگام عطای نعمت ها صد برابر حاتم طائی عمل می کردی (شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص ۸۵۴).

[xliii] لازم بذکر است که اگر دارالسلام (بغداد) به معنای بهشت موعود گرفته شود، پس از ورود به بهشت موضوع هدایت بی معنی میشود (وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ)، چرا که ورود به بهشت فرع حصول هدایت است و هدایت در بهشت معنایی ندارد.

[xliv] حضرت باب در بیان فارسی می فرمایند: ” مراد از صراط در هر زمانی ظهور الله و امر او بوده، هر کس مستقر بوده بر صراط حق بوده و الا بر دون صراط …( بیان فارسی، واحد۲، باب ۱۲، ص ۴۸).

[xlv] از امام صادق (ع) روایت شده است: فَیَدْفَعُ إِلَیْهِ الْقَائِمُ ع الْخَاتَمَ فَیَکُونُ الْحُسَیْنُ ع هُوَ الَّذِی یَلِی غُسْلَهُ وَ کَفْنَهُ وَ حَنُوطَهُ وَ یُوَارِیهِ فِی حُفْرَتِه، مضمون بیان آنکه قائم، انگشتر خود را به امام حسین می دهد چون قائم رحلت کند، امام حسین علیه السّلام او را غسل می دهد و کفن می کند و حنوط کرده در قبر می گذارد (بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۳، ص ۱۰۳).

[xlvi] این حدیث، عیناً، در خصال شیخ صدوق نیز آمده است: ( الخصال، ج ۲، ص ۴۷۵).

[xlvii] معنای آیه شریفه: خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین [دیگران‏] کند، همان گونه که پیشینیان آنان را جانشین [دیگران‏] کرد.

[xlviii] بشاره المصطفى، ص ۱۸۳.

[xlix] تأویل‏ الآیات‏ الظاهره، ۲۱۰.

[l] الأمالی ‏للطوسی، ص ۲۹۱.

[li] در خصوص اینکه حضرت باب مقامات متفاوتی، بابیّت، قائمیّت، رسالت و مظهریّت، را مدعی شده اند، حضرت ابراهیم نیز از جمله رسولانی است که مقامات متفاوتی در خصوص ایشان ذکر شده است. چنانچه از حضرت ابا عبدالله (ع) در خصوص مقامات متفاوت حضرت ابراهیم روایت ذیل نقل شده است: “إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ خَلِیلًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِیلًا قَبْلَ أَنْ یَجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْیَاءَ قَالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً”( الکافی، ج ۱، ص ۱۷۵)، مضمون بیان آنکه خداوند اوّل به حضرت ابراهیم مقام عبودّت بعد نبوّت بعد رسالت بعد خلیلی داد و بعد از همه اینها به او فرمود که تو را برای مردم امام قرار دادم.

[lii] از حضرت رضا (ع) در کتاب عیون روایتی آمده که آن حضرت فرمود: “… باید که متشابهات را به محکماتش بر گردانید، و زنهار متشابهات را پیروی مکنید که گمراه می شوید” (ترجمه تفسیر المیزان – سید محمد باقر موسوی همدانی، ج ۵، ص ۱۳۳)؛ همچنین آمده است: قال مولینا الرضا علیه السّلام: من ردّ متشابه القرآن الى محکمه هدى الى صراط مستقیم، یعنی هر کسى که رد متشابه قرآن بمحکم آن نماید بى‏شکّ آن بنده سلیم مهتدى بطریق مستقیم گردید ( ترجمه المیزان، مقدمه، ص ۲). به عبارتی استناد به آیه “خاتم النبیین” و ” دین پسندیده نزد خدا آئین اسلام است” که قابل حمل بر وجوه مختلف می باشند، آیاتی چند پهلو، بدون ارجاع به محکمات صحیح نمی باشد چرا که صریح کلام الله مجید، آیات محکم اصل و مرجع سایر آیات کتاب خداست “مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ (آل عمران/ ۷)”؛ گو اینکه تمامی ادیان پیشین نیز به متشابهات کتب مقدسه در اثبات اینکه پیامبر آنها آخرین پیامبر و دیانت آنها آخرین دین در سلسله ادیان الهی است متشبث شدند. خلاصه کلام آنکه، هیچ یک از آیات محکمات قرآن مجید مؤید فلسفه ختم نبوت و دیانت در قرآن نمی باشد و چنین مسئله مهمی که از اصول اعتقادی اسلامی میباشد و سرنوشت یک امت بدان وابسته است، بدون ارجاع به محکمات تفسیر شده، و خداوند در آیات محکمات که ام الکتاب میباشد، ابداٌ، به این مسئله نپرداخته است. گو آنکه بسیاری از آیات محکمات قرآن مجید در تأیید ادامه سنت الهی جهت ارسال پیامبران و ادیان آسمانی از جانب خداوند آمده است و تغییر سنت الهی بعد از ارسال ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر، بدون هیچ توضیحی و صرفاً با ذکر یک عبارت خاتم النبیین در قرآن مجید، استدلال ضعیفی است! وانگهی در آیه ۴۱ سوره احزاب، پس از آیه ختم نبوت، آیات بعد علائم ظهور پیامبری دیگر را ذکر کرده و مؤمنینی را که مستحق اجر عظیم اند مأمور نموده جهت خروج از ظلمات و هدایت آنها به نور الهی شب و روز خدا را ذکر کنند تا به لقاءالله، که منظور لقاء مظهر امر الهی می باشد، فائز شوند! و در ادامه پیامبر اسلام را به عنوان “شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً”، مأمور به تبشیر ظهور پیامبری بزرگ فرموده است: وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبیراً. (توضیحش می آید) باری، مختصراً ذکر می گردد که مطابق آثار اسلامی، تعابیر مختلفی برای خاتم آمده است: یک تعبیر، خاتم النبیین به معنای کسی که موید انبیاء سابق بوده و به نحوی احترام آمیز به معنای بهترین انبیاء، یا زینت انبیاء می باشد؛ چنانچه خطبه ای از حضرت علی (ع) مؤید این معنای خاتم می باشد: … منم زبان متقیان و خاتم اوصیا و وارث انبیا …( ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومیه، ص ۷۲۶)؛ همچنین، بیان حضرت رسول (ص) خطاب به امام علی (ع): من خاتم هزار پیغمبرم و تو ( علی) خاتم هزار وصی ( همان مأخذ، ص ۷۵۲) – یک تعبیر به معنای “آخر نسبی” می باشد که اشاره به آمدن پیامبرانی دیگر و همچنین شروع دوره ای جدید در تاریخ ادیان دارد، که بیان حضرت امیر (ع) در مفاتیح الجنان در خصوص حضرت محمد (ص) مؤید آن است: الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتُقْبِلَ (مفاتیح الجنان، ص ۴۸۷)، یعنی خاتم برگذشته گان و راهگشای آیندگان؛ تعبیر دیگر با توجه به مقام مقام وحدت و کثرت انبیاء است ( برای اطلاع بیشتر در این خصوص به آثار استدلالیه دیانت بهائی رجوع شود).

[liii] وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلیلاً (نساء/۸۳)، یعنی و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمى، همگى از شیطان پیروى مى‏کردید.

[liv] قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (یونس/۵۸)، یعنی بگو: «به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند؛ که این، از تمام آنچه گردآورى کرده‏اند، بهتر است!»

[lv] ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ (بقره/۱۰۶)، یعنی هر حکمى را نسخ کنیم، و یا نسخ آن را به تأخیر اندازیم، بهتر از آن، یا همانند آن را مى‏آوریم. آیا نمى‏دانستى که خداوند بر هر چیز توانا است؟!

[lvi] و ایضاً در تفسیر همین آیه (جمعه/ ۳) آمده است: ” قال کنا جلوسا عند النبی صلى الله علیه و سلم حین أنزلت سوره الجمعه فتلاها فلما بلغ وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ قال له رجل یا رسول الله من هؤلاء الذین لم یلحقوا بنا فوضع یده على رأس سلمان الفارسی و قال و الذی نفسی بیده لو کان الایمان بالثریا لناله رجال من هؤلاء” (الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج ۶، ص ۲۱۵)، یعنی هنگام نزول آیه سوره جمعه ” و قوم دیگرى از آنان را که هنوز ملحق نشده‏اند ” کنار حضرت رسول (ص) نشسته بودیم، از آن حضرت سؤال شد اینان چه کسانی هستند که به ما ملحق می شوند؟ پس آن حضرت دستش را گذاشت بر سر سلمان فارسی و فرمودند: قسم به آن کسی که جان من در دست اوست اگر ایمان در ثریا باشد مردانی از فارس بدان دست خواهند یافت.

[lvii] در ادبیات قرآن شریف، اسلام به مفهوم جامع و وسیعی بیان شده و به پیروان و انبیای گذشته نیز اطلاق گردیده، و در مجموع، اسلام دیانت کلی الهی و حقیقت همه ادیان می باشد که در آثار دیانت بهائی از آن به عنوان ” دین الله من قبل و من بعد” تعبیر شده است. بنابراین، تمام پیامبران الهی که یک وحدت حقیقی را جلوه می دهند، دین اسلام آورده اند و تسلیم در برابر امر خداوند شده اند که همانا دین خدا پرستی و مبارزه با کفر و بت پرستی بوده است. کوتاه سخن آنکه، اسلام یعنی سر تسلیم فرود آوردن در برابر امر خداوند ( دین الهی)، که همواره در هر عهد و زمان با ظهور هر پیامبر جدیدی، ظهور دین حنیف، تجدید می شود و هر کس در یوم ظهور هر پیامبری، در برابر امر او که امرالله است سر تسلیم فرود آورد، اسلام آورده است.

[lviii] مقصود از هلاکت، چنانچه دنباله آیه این مفهوم را روشن می کند، عدم ایمان به دیانت/ پیامبر زمان و هلاک روحانی/ ایمانی می باشد.

[lix] طبق همین روال، در آیه ۳۲ سوره فاطر مسلمین را وارثان کتاب می خواند: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا، یعنی سپس این کتاب(قرآن) را به گروهى از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم.

[lx] آیه ۱۲۹ سوره اعراف “یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأَرْضِ فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ(اعراف/ ۱۲۹)” که در حق یهود آمده، بدان معنی است که ما شما را به جای امتی که پیامبرشان را تکذیب کردند نشاندیم و جانشین کردیم تا ببینیم شما چه می کنید؛ آیا شما هم مثل آنها پیامبر/ موعودتان (مسیح) را تکذیب می کنید؟ حال باید منصفانه سؤال کرد آیا تکرار این آیه با الفاظ مشترک در حق امت حضرت رسول (آیه ۱۴ سوره یونس) چه معنایی می دهد؟ جز این است که باید عین وقایع قبل یعنی ظهور پیامبر خدا با بینات اتفاق افتد تا آنچه به انتظارش نشسته معلوم شود!

[lxi] و به همین مضمون خطاب به قوم هود، در آیه ۵۷ سوره هود بیان مشابهی آمده است: ” فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقَدْ أَبْلَغْتُکُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَیَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ، یعنی پس اگر شما روی بگردانید من به وظیفه خود که ابلاغ رسالت بر شماست قیام کردم و خدای من قومی دیگر را جانشین شما خواهد کرد”.

[lxii] در کتاب “خصال” شیخ صدوق آمده است: فی الخلفاء هم اثنا عشر فإذا کان عند انقضائهم و أتى طبقه صالحه مد الله لهم فی العمر کذلک وعد الله هذه الأمه ثم قرأ “وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ” قال و کذلک فعل الله ببنی إسرائیل و لیست بعزیز أن تجمع هذه الأمه یوما أو نصف یوم وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّون، یعنی در خصوص خلفا، ایشان دوازده نفرند زمانی که ایشان رفتند و طبقه صالحه آمدند خدا عمرهای ایشان را طولانی می کند چنین وعده کرده است خدای تعالی به این امت، سپس آیه ۵۵ سوره نور را خواندخدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین [دیگران‏] کند، همان گونه که پیشینیان آنان را جانشین [دیگران‏] کرد راوی گوید که مثل این را خدای تعالی درباره بنی اسرائیل کرد و بر خدا گران و مشکل نیست که این امت را در یک روز یا در نصف روز جمع بکند؛ و “همانا روز نزد خدا چون هزار سال به حساب شماست (حج/ ۴۷)” (الخصال، ج ۲، ص ۴۷۵).

[lxiii] شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان، ذیل تفسیر یَا بَنِی آدَمَ می نویسد: ” هو خطاب یعم جمیع المکلفین من بنی آدم من جائه الرسول و من جاز أن یاتیه الرسول”، یعنی آن کلمه خطابی است عمومی، جمیع مکلفین را از بنی آدم، چه کسانی که آمده است آنها را رسول و چه کسانی که جایز است که بیاید ایشان را رسول (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۶۴۳).



[۱] مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی، ص ۱۴۷.

[۲] همان مأخذ، صص ۱۵۱ – ۱۵۲.

[۳] همان مأخذ، ص ۱۶۲.

[۴] همان مأخذ، ص ۱۶۵.

[۵] آیات الهی، ج ۱، ص ۴۰.

[۶] مثنوی مجمع الاسرار جنون، مقدمه.

[۷] دیوان خواجه حافظ شیرازی: به سعی و اهتمام سید عبدالرحیم خلخالی، غزل شماره ۲۵، ص ۲۹۸.

[۸] نهج البلاغه، ص ۵۲۸.

[۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۲، ص ۱۱۳.

[۱۰] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۴۱۹.

[۱۱] یوحنا، باب ۱۸، آیه ۳۳.

[۱۲] یوحنا، باب ۱۸، ایه ۳۶.

[۱۳] متی، باب ۲۷، آیات ۲۹ – ۳۱.

[۱۴] لوقا، باب ۲۳، آیه ۳۵.

[۱۵] متی، باب ۲۷، آیه ۳۷.

[۱۶] مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جزء ثانی، صص ۲۴۹ – ۲۵۲.

[۱۷] استدلالیه جناب صدرالصدور همدانی.

[۱۸] الحیاه با ترجمه احمد آرام، ج ‏۲، ص ۲۶۵.

[۱۹] همان مأخذ، ص ۲۷۲ – ۲۷۳.

[۲۰] همان مأخذ، ص ۲۶۸.

[۲۱] مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۸۱.

[۲۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۳، ص ۴۰.

[۲۳] تفسیر قمى‏، ج‏۱، ص ۲۳۵ – ۲۳۶.

[۲۴] کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۶۷۰.

[۲۵] تاریخ جامع ادیان از آغاز تا امروز، ص ۴۰۲.

[۲۶] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۶۱۶.

[۲۸] نهج البلاغه، ص ۲۰۴.

[۲۹] بهشت کافى- ترجمه روضه کافى، صص ۸۵ – ۸۶.

[۳۰] مثنوی معنوی، دفتر ششم، ابیات ۷۵۰ – ۷۵۴، ص ۹۳۸.

[۳۱] تفسیر قمى‏، ج ‏۲، ص ۳۴۰.

[۳۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۳، صص ۱ – ۲.

[۳۳] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۲۷۳.

[۳۴] همان مأخذ، ص ۲۶۶.

[۳۵] تفسیر جوامع الجامع، ج ‏۲، ص ۲۵۳.

[۳۶] إرشاد القلوب إلى الصواب‏، جلد ۱، ص ۶۶.

[۳۷] مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص ۶۰۸.

[۳۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۲، ص ۱۱۵.

[۳۹] کتاب ایقان، صص ۹۴ – ۹۵.

[۴۰] زندگانى حضرت زهرا علیها السلام، ص ۱۳.

[۴۱] ترجمه و شرح نهج البلاغه، بقلم حاج سید علینقی فیض الاسلام و بخط طاهر خوشنویس، ص ۶۶۸.

[۴۲] تاریخ عمومی حدیث، ص ۹۸.

[۴۳] تاریخ حدیث، ص ۳۵۹.

[۴۴] تاریخ فلسفه در جهان اسلامی- ترجمه عبدالمحمد آیتی، صص ۱۰۶ – ۱۰۷.

[۴۵] تاریخ حدیث، ص ۳۵۹.

[۴۶] اختیار معرفه الرجال، ص ۲۲۴.

[۴۷] ترجمه تفسیر المیزان – بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، ص ۱۳۳.

[۴۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۱، ص ۱۱۲.

[۴۹] همان مأخذ، ج ۵۲، ص ۳۱۸.

[۵۰] همان مأخذ، ج ۲، ص ۱۸۴.

[۵۱] علامه محمد باقر مجلسی: المجلد الثالث عشر من بحار الانوار، صص ۲۵۰ – ۲۵۱.

[۵۲] الکافی‏، ج ۱، ص ۱۴۸.

[۵۳] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۸۸۵.

[۵۴] همان مأخذ، ص ۸۸۷.

[۵۵] بیان درعلوم و مسائل کلی قرآن، صص ۵۱۶ – ۵۱۷.

[۵۶] الکافی‏، ج ۱، ص ۳۳۸.

[۵۷] دور بهائی، ص ۲۷.

[۵۸] مفاوضات، ص ۲۰۱.

[۵۹] الإحتجاج على أهل اللجاج‏، ج ۱، ص ۴۸.

[۶۰] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، صفحات ۲۸۲ – ۲۸۳.

[۶۱] همان مأخذ، ص ۳۱۵.

[۶۲] دیوان قطب الموحدین سید نورالدین شاه نعمت الله ولی – به سعی دکتر جواد نوربخش، ص ۷۵۲.

[۶۳] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، صفحه ۱۲۲۱.

[۶۴] همان مأخذ، ص ۱۱۹۰.

[۶۵] مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات ۱۹۵۴ – ۱۹۵۷، ص ۹۱.

[۶۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۳، ص ۱۰۳.

[۶۷] روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج ۲، ص ۲۶۴.

[۶۸] مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص ۷۴۱.

[۶۹] مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص ۶۰۸.

[۷۰] مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات ۱۹۳۳ – ۱۹۳۹، ص ۹۰.

[۷۱] جامع البیان فى تفسیر القرآن‏، ج ۳۰، صص ۲۰.

[۷۲] همان مأخذ، ج ۳۰، ص ۲۱.

[۷۳] البحر المحیط فى التفسیر، ج ۹، ص ۲۷.

[۷۴] مواهب علیه‏، ص ۲۷۸.

[۷۵] همان مأخذ‏، ص ۹۷۲.

[۷۶] مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۱۷، ص ۴۵۵.

[۷۷] تفسیر الصافى‏، ج ‏۵، ص ۱۳۵.

[۷۸] مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۳۲، ص ۴۵۶.

[۷۹] کتاب ایقان، صص ۷۶ – ۷۷.

[۸۰] غیبت نعمانى- ترجمه غفارى‏، ص ۴۵۹.

[۸۱] تفسیر الصافى‏، ج ‏۵، ص ۲۲۷.

[۸۲] بهاءالله موعود کتابهای آسمانی، صفحه نخست.

[۸۳] بهاءالله و عصر جدید، صص ۱۲ – ۱۳.

[۸۴] قاموس ایقان، ج ۲، صص ۱۳۴۵ – ۱۳۴۷.

[۸۵] الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج ‏۱، ص ۲۴۱.

[۸۶] تفسیر عاملی، ج ‏۵، صفحه ۳۴.

[۸۷] تفسیر قمی، ج ‏۱، صفحه ۳۱۱.

[۸۸] تفسیر القرآن العظیم، ج‏ ۶، ص ۱۹۴۵.

[۸۹] الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج ‏۶، ص ۲۹۲.

[۹۰] صحیح بخارى، ج ۸، ص ۱۸۱.

[۹۱] التوحید للصدوق، ص ۸۹.

[۹۲] نهج البلاغه، ص ۲۱۲.

[۹۳] همان مأخذ، ص ۲۶۹.

[۹۴] همان مأخذ، ص ۲۵۸.

[۹۵] همان مأخذ، ص ۸۷.

[۹۶] همان مأخذ، ص ۳۹.

[۹۷] همان مأخذ، ص ۲۷۲.

[۹۸] اصول کافى- ترجمه کمره‏اى، ج ۱، صص ۲۷۸ – ۲۷۹.

[۹۹] التوحید للصدوق، ص ۸۹.

[۱۰۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۶۶، صص ۲۹۲ – ۲۹۳.

[۱۰۱] التوحید للصدوق، ص ۴۵۷.

[۱۰۲] امر و خلق، ج ۱، صص ۱۷۳ – ۱۷۵.

[۱۰۳] کتاب ایقان، ص ۶۳.

[۱۰۴] درخشان پرتوى از اصول کافى، ج‏ ۴، ص ۳۰۹.

[۱۰۵] لهوف منظوم یا معراج المحبه، ص ۱۶.

[۱۰۶] کتاب ایقان، ص ۹۳.

[۱۰۷] مجموعه الواح چاپ مصر، صص ۳۰۹ – ۳۱۱.

[۱۰۸] سوره الصبر، صص ۲۷۳ – ۲۷۴.

[۱۰۹] مجموعه الواح چاپ مصر، صص ۱۴۴ – ۱۴۵.

[۱۱۰] خطابات، ج ۲، ص ۵۰.

[۱۱۱] مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات ۲۸۱۴ – ۲۸۱۶، ص ۴۵۵.

[۱۱۲] البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏ ۵، ص ۵۳۸.

[۱۱۳] تفسیر الصافى‏، ج ۴، ص ۳۳۱.

[۱۱۴] همان مأخذ.

[۱۱۵] الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۳۸۲.

[۱۱۶] إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۴۶۴.

[۱۱۷] أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۴۲.

[۱۱۸] تفسیر الصافى‏، ج ‏۲، ص ۱۷۳.

[۱۱۹] همان مأخذ‏، ج ‏۱، ص ۲۴۳.

[۱۲۰] فتح القدیر، ج ‏۵، ص ۴۰۷.

[۱۲۱] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۱، ص ۱۱۱.

[۱۲۲] جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۲۷، ص ۶۷.

[۱۲۳] کتاب ایقان، صص ۶۳ – ۶۴.

[۱۲۴] لوح خطاب به شیخ محمد تقی اصفهانی، ص ۸۷.

[۱۲۵] آسمان و جهان- ترجمه کتاب السماء و العالم بحار ج ‏۴، صص ۲۳۳ و ۲۳۴.

[۱۲۶] تفسیر روح البیان، ج ۵، ص ۲۳۰.

[۱۲۷] مصباح الشریعه- ترجمه عبد الرزاق گیلانى، ص ۳۷۴.

[۱۲۸] مجموعه الواح چاپ مصر: لوح توحید بدیع، صص ۳۵۳ – ۳۵۴.

[۱۲۹] نامه ای از جانب حضرت شوقی افندی خطاب به محفل روحانی ملی استرالیا و نیوزلند در ۲۶ دسامبر ۱۹۴۱.

[۱۳۰] کتاب مبین: سوره هیکل، ص ۲۷.

[۱۳۱] منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه اولی، صفحه ۱۱۰.

[۱۳۲] معارف قرآن در المیزان، صص ۳۸ – ۳۹.

[۱۳۳] المظاهر الهیه، ص ۳۱.

[۱۳۴] آیین بندگى و نیایش، ص ۸۷.

[۱۳۵] عیون أخبار الرضا ع- ترجمه غفارى و مستفید، ج ۱، ص ۶۵۳.

[۱۳۶] بخش چهارم : اشارات تفسیرى درباره سوره حمد از سایر آثار حضرت امام(س) اهمیت و فضیلت سوره حمد، http://www.ghadeer.org/qoran/t_hamd/t_hamd07.htm.

[۱۳۷] تفسیر فاتحه الکتاب، صص ۴۳- ۴۴.

[۱۳۸] ترجمه و متن اسرار النقطه یا توحید مکاشفان، ص ۳۴.

[۱۳۹] فتوحات مکیه – محمد خواجوی، ج ۲، ص ۱۳۴.

[۱۴۰] نادر سعیدى: مقاله تفسیر ‌بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم، ص ۴.

[۱۴۱] تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۲۲.

[۱۴۲] نهج البیان عن کشف معانى القرآن، ج ۱، صفحه ۶۹.

[۱۴۳] اصول کافی – ترجمه سید جواد مصطفوی، ج ۱، ص ۱۵۴.

[۱۴۴] مفاتیح الجنان، ص ۲۵۱.

[۱۴۵] اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام، ص ۵۶۶.

مثنوی معنوی، دفتر اول، ص ۸۲. [۱۴۶]

[۱۴۷] دیوان قطب الموحدین سید نورالدین شاه نعمت الله ولی، ص ۴۱۹.

[۱۴۸] لئالی حکمت، ج ۲، ص ۱۱۱.

[۱۴۹] اسم اعظم الهی، ص ۳۷.

[۱۵۰] آیات الهی، جلد ۲، صفحه ۱۷.

[۱۵۱] قرن انوار- عصر ذهبی، صص ۹۹ – ۱۰۰.

[۱۵۲] همان مأخذ، ص ۱۰۰.

[۱۵۳] مفاتیح الجنان، ص ۴۸۷.

[۱۵۴] فرحه الغری- ترجمه علامه مجلسى، ص ۹۳.

[۱۵۵] دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی: به تصحیح و حواشی علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، غزل شماره ۴۶۱، ص ۲۴۲.

[۱۵۶] تفسیر الصافى‏، ج ‏۵، ص ۲۲۷.

[۱۵۷] محبوب عالم، ص ۲۰.

[۱۵۸] مفاوضات، ص ۵۱.

[۱۵۹] مجموعه اشراقات، ص ۲۷۹.

[۱۶۰] لوح شیخ نجفی، ص ۱۱.

[۱۶۱] آثار قلم اعلی، جلد ۷، ص ۱۲۵.

[۱۶۲] امر و خلق، ج ۴، ص ۴۷۵.

[۱۶۳] مکاتیب، جلد اول، ص ۳۱۹

[۱۶۴] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۳۵۱.

[۱۶۵] همان مأخذ، صص ۳۳۵ – ۳۳۶.

[۱۶۶] شیراز شهر جاویدان، ص ۱۲.

[۱۶۷] دیوان پیر جمالی اردستانی، ص ۱۰۱.

[۱۶۸] دیوان اشعار صحبت لاری، ص ۱۶۷.

[۱۶۹] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۴۱۴.

[۱۷۰] الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج ۶، ص ۶۷.

[۱۷۱] همان مأخذ.

[۱۷۲] قرن بدیع، ج ۱، ص ۳۵۲.

[۱۷۳] مائده آسمانی، ج ۴، ص ۲۰۹.

[۱۷۴] الغیبه للنعمانی‏، ص ۶۶.

[۱۷۵] دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی: به تصحیح و حواشی علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، غزل شماره ۲۶۷، صفحه ۱۶۳.

[۱۷۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۲، ص ۱۳۵.

[۱۷۷] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۴۳۶.

[۱۷۸] تحولات فکری و اجتماعی ایران – از گاتها تا مشروطیت، ص ۲۳۰.

[۱۷۹] عقائد بعضی از دانشمندان جهان درباره دیانت بهائی، صص ۲۸ – ۲۹.

[۱۸۰] حضرت بهاءالله، امر و خلق، ج ۴، ص ۴۷۴.

[۱۸۱] اصول عقاید بهائیان – منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صص ۵۱- ۵۲.

[۱۸۲] مطالع الانوار، ص ۲۴۲.

http://www.yasoob.org/books/htm1/m020/23/no2353.html [۱۸۳]

[۱۸۴] دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی: به تصحیح و حواشی علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، غزل شماره ۴۶۱، ص ۲۴۲.

[۱۸۵] همان مأخذ، غزل شماره ۲۶۷، صفحه ۱۶۳.

[۱۸۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۱، ص ۸۲.

[۱۸۷] حضرت باب، صص ۴۳۲ – ۴۳۳.

[۱۸۸] مطالع الانوار، ص ۳۶۳.

[۱۸۹] احتجاجات – ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، ج ‏۱، ص ۶۹.

[۱۹۰] کمال الدین و تمام النعمه، ج ‏۲، ص ۵۲۶.

[۱۹۱] بهشت کافى- ترجمه روضه کافى‏، ص ۲۲۴.

[۱۹۲] قاموس ایقان، ج ۲، صص ۸۳۰ – ۸۳۱.

[۱۹۳] جامع صغیر، ج ۱، ص ۷۰.

[۱۹۴] مثنوی معنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۷۴، ص ۱۰۴۴.

[۱۹۵] نقل از روزنامه اطریشی “سولداتن فرند” به معنی دوست سرباز.

[۱۹۶] شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، مقدمه، ص ۶۰.

[۱۹۷] دیوان خواجه حافظ شیرازی: به سعی و اهتمام سید عبدالرحیم خلخالی، قسمت دیباچه (له) دیوان.

[۱۹۸] تفسیر عاملی، ج ‏۵، ص ۳۴.

[۱۹۹] تفسیر قمی، ج ‏۱، ص ۳۱۱.

[۲۰۰] تفسیر القرآن العظیم، ج‏ ۶، ص ۱۹۴۵.

[۲۰۱] الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج ۳، صص ۳۰۵ – ۳۰۶.

[۲۰۲] همان مأخذ.

[۲۰۳] علامه محمد باقر مجلسی: المجلد الثالث عشر من بحار الانوار، صص ۴۵ – ۴۶.

[۲۰۴] کتاب قرن بدیع، ص ۶.

[۲۰۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۱، ص ۸۲.

[۲۰۶] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۲۷۳.

[۲۰۷] الخرائج و الجرائح‏، ج‏ ۳، ص ۱۱۳۴.

[۲۰۸] جامع البیان فى تفسیر القرآن‏، ج ‏۲۶، ص ۱۱۴.

[۲۰۹] روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج ۲، صص ۴۰۸ – ۴۰۹.

[۲۱۰] ارشاد القلوب- ترجمه رضایى‏، ج ۱، ص ۱۳۲.

[۲۱۱] خلق جدید و صنع بدیع – ترجمه باهر فرقانی، ص ۲۶۶.

[۲۱۲] دیانت بهائی آئین فراگیر جهانی – ترجمه پریوش خوشبین و روح الله خوشبین، ص ۶۷.

[۲۱۳] مقاله آئین جهانی بهائی، نادر سعیدی.

[۲۱۴] ایران آینده، ص ۱۱۰.

[۲۱۵] دیانت بهائی آئین فراگیر جهانی – ترجمه پریوش خوشبین و روح الله خوشبین، ص ۶۴.

[۲۱۶] مقاله آئین جهانی بهائی، نادر سعیدی.

[۲۱۷] ایران آینده، ص ۱۱۲.

[۲۱۹] غیبت نعمانى- ترجمه غفارى‏، صص ۲۲۶ – ۲۲۷.

[۲۲۰] همان مأخذ، ص ۴۴۱.

[۲۲۱] همان مأخذ، صفحه ۴۴۲.

[۲۲۲] حضرت نقطه اولی، صص ۱۰۹ – ۱۱۰.

[۲۲۳] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۱۰۷۴.

[۲۲۴] حضرت نقطه اولی، صص ۱۳۳ – ۱۳۶.

[۲۲۵] قرآن کریم با تجوید و ترجمه و تفسیر محمد کاظم معزی: کشف الآیات، بخش کشف المطالب: ص ۱۶.

[۲۲۶] ابن خلدون، المقدمه، بیروت ۱۹۸۱ میلادی، ص ۴۱۳.

[۲۲۷] نجم الثاقب، ج ۱، ص ۲۸۷.

[۲۲۸] عیون‏ أخبار الرضا (ع)، ج ۱، ص ۵۱.

[۲۲۹] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۴۹.

[۲۳۲] قرآن کریم با تجوید و ترجمه و تفسیر محمد کاظم معزی: کشف الآیات، صفحه ۲۰۰.

[۲۳۳] تفسیر الصافى‏، ج ‏۱، ص ۹۱.

[۲۳۴] اصول کافى- ترجمه کمره‏اى، ج ۳، ص ۸۰۳.

[۲۳۵] امالى شیخ صدوق- ترجمه کمره‏اى، ص ۳۱۷.

[۲۳۶] تفسیر الصافى‏، ج ‏۱، صص ۹۰ – ۹۱.

[۲۳۷] فصل الخطاب، ص ۲۳۰.

[۲۳۸] تفسیر الصافى‏، ج ۴، ص ۳۱۲.

[۲۳۹] روضات الجنات، ج ۸، ص ۵۶.

[۲۴۰] محبوب عالم، ص ۱۵۷.

[۲۴۱] دیوان خاقانی شروانی، ص ۷۲۵.

[۲۴۲] دیوان کامل بی نظیر باباطاهر عریان همدانی، ص ۸۰.

[۲۴۳] پند نامه، بی سرنامه (همراه بلبل نامه، سی فصل، پند نامه)، صص ۱۱۲ – ۱۱۳.

[۲۴۴] مخزن الاسرار، صص ۲۵ – ۲۶.

[۲۴۵] طوفان البکاء، ص ۴۱۸.

[۲۴۶] همان مأخذ.

[۲۴۷] همان مأخذ.

[۲۴۸] دزد در شب یا قضیه عجیبه عدم آغاز هزاره سلطنت مجدد مسیح، صص ۹ – ۱۰.

[۲۴۹] همان مأخذ، ص ۱۰.

[۲۵۰] همان مأخذ، ص ۱۲.

[۲۵۱] همان مأخذ، ص ۱۴.

[۲۵۲] همان مأخذ، ص ۱۵.

[۲۵۳] همان مأخذ، ص ۱۶.

[۲۵۴] کشف الغمه، ج ۲، ص ۴۷۵.

[۲۵۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۱، ص ۲۴.

[۲۵۶] همان مأخذ، ج‏ ۵۱، ص ۷۳.

[۲۵۷] الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ‏۱، ص ۷۸.

[۲۵۸] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، صص ۲۳۷ – ۲۳۸.

[۲۵۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۵۱، ص ۷۵.

[۲۶۰] تفسیر الصراط المستقیم‏، ج ۳، ص ۲۶۶.

[۲۶۱] مفاتیح الجنان، ص ۲۵۱.

[۲۶۲] اقبال الاعمال، ص ۵۴۸.

[۲۶۴] تفسیر القرآن الکریم( صدرا)، ج ۱، ص ۴۷۷.

[۲۶۵] الحرائج والجرائح، ج ۱، ص ۷۴.

[۲۶۶] مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱، ص ۲۲.

[۲۶۷] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۳۰۶.

[۲۶۸] همان مأخذ، ص ۱۰۸۹.

[۲۶۹] ارشاد- ترجمه رسولى محلاتى، ج ‏۲، ص ۳۶۱.

[۲۷۰] جامع البیان فى تفسیر القرآن‏، ج ‏۳۰، ص ۶۰.

[۲۷۱] دیوان قطب الموحدین سید نورالدین شاه نعمت الله ولی، ص ۷۵۲.

[۲۷۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۵۲، ص ۲۸۷.

[۲۷۳] همان مأخذ.

[۲۷۴] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۱۰۷۶.

[۲۷۵] اصول کافى- ترجمه مصطفوى‏، ج ۲، ص ۴۸۶.

[۲۷۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۵۲، ص ۲۸۷.

[۲۷۷] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۱۰۷۶.

[۲۷۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۵۱، ص ۳۸.

[۲۷۹] همان مأخذ، ج ‏۵۲، ص ۲۸۰.

[۲۸۰] مکتب در فرایند تکامل: نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، ص ۱۷۱.

[۲۸۱] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۱، ص ۸۴.

[۲۸۲] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، صفحات ۳۵۳- ۳۵۴.

[۲۸۳] ارشاد القلوب- ترجمه رضایى، ج ۱، صص ۱۶۴ – ۱۶۵.

[۲۸۴] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۱۰۴۹.

[۲۸۶] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۲۶۲.

[۲۸۷] احتجاجات – ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، ج ‏۱، ص ۶۹.

[۲۸۸] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، صص ۳۰۵ – ۳۰۶.

[۲۸۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۱، ص ۸۴.

[۲۹۰] غیبت نعمانى- ترجمه غفارى‏، ص ۴۳۸.

[۲۹۱] فصوص الحکم ابن عربی، ص ۸۵.

[۲۹۲] الغیبه للنعمانی‏، ص ۶۶.

[۲۹۳] حضرت باب، ص ۱۰۵.

[۲۹۴] سید رسل حضرت محمد، اسلام و مذاهب آن، ص ۲۷۴.

[۲۹۵] خاطرات حاج سیاح، ص ۴۷۵.

[۲۹۶] الإحتجاج على أهل اللجاج‏، ج ۱، ص ۶۸.

[۲۹۷] ارشاد- ترجمه رسولى محلاتى، ج‏ ۲، ص ۳۶۱.

[۲۹۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۲۳، ص ۸۶.

[۲۹۹] اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام، ص ۵۵۲.

[۳۰۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۱، ص ۲۱۸.

[۳۰۱] قاموس ایقان، ج ۱، ص ۱۸۶.

[۳۰۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۱، ص ۲۱۸.

[۳۰۳] تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم، ص ۱۰۷.

[۳۰۴] همان مأخذ، ص ۲۹۸.

[۳۰۵] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه: ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۶۰۶.

[۳۰۶] همان مأخذ، ص ۵۵۰.

[۳۰۷] همان مأخذ، ص ۶۱۰.

[۳۰۸] الغیبه للنعمانی، ص ۱۷۴.

[۳۰۹] الکافی‏، ج ۱، ص ۴۸۳.

[۳۱۰] الغیبه للنعمانی‏، صص ۱۴۶- ۱۴۷.

[۳۱۱] الکافی‏، ج ‏۱، ص ۵۳۶.

[۳۱۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۲۳ ، ص ۱۸۹.

[۳۱۳] الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ‏۲، ص ۳۸۴.

[۳۱۴] ارشاد- ترجمه ساعدى خراسانى‏، ص ۷۰۵.

[۳۱۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۲، ص ۱۳۵.‏

[۳۱۶] همان مأخذ، ج ۵۱، ص ۸۴.

[۳۱۷] همان مأخذ، ج ۵۲، ص ۲۳۱.

[۳۱۸] الغیبه للنعمانی‏، ص ۲۳۳.

[۳۱۹] همان مأخذ‏، صص ۲۳۴ – ۲۳۵.

[۳۲۰] زندگانى حضرت زهرا علیها السلام(روحانى)، ص ۱۱.

[۳۲۱] مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹، ص ۳۳۶.

[۳۲۲] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۵۱۶.

[۳۲۳] تفسیر اثنا عشری، ج‏ ۶، ص ۴۰۰.

[۳۲۴] بخش امامت – ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج ‏۲، ص ۵۵.

[۳۲۵] همان مأخذ، ج ۲، ص ۵۹.

[۳۲۶] همان مأخذ، ج ۲، ص ۵۵.

[۳۲۷] ترجمه تفسیر جوامع الجامع، ج‏۱، ص ۱۴۶.

[۳۲۸] تفسیر عاملی، ج ‏۱، ص ۱۴۳.

[۳۲۹] تفسیر اثنا عشری، ج ‏۱، ص ۲۲۲.

[۳۳۰] ترجمه بیان السعاده، ج‏ ۱۴، ص ۱۷.

[۳۳۱] ترجمه المیزان، ج‏ ۱۹، ص ۴۴.

[۳۳۲] ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۲۵، ص ۱.

[۳۳۳] الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج ۶، ص ۲۱۵.

[۳۳۴] ترجمه بیان السعاده، ج‏ ۳، ص ۱.

[۳۳۵] ترجمه تفسیر جوامع الجامع، ج‏ ۶، ص ۵.

[۳۳۶] أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج ‏۲، ص ۱۰.

[۳۳۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۲۴، ص ۳۱۳.

[۳۳۸] الکافی، ج ‏۱، ص ۳۸۰.

[۳۳۹] اصول کافى- ترجمه مصطفوى، ج ‏۲، ص ۲۱۷.

[۳۴۰] غیبت نعمانى- ترجمه فهرى، ص ۲۸۱.

[۳۴۱] غیبت نعمانى – ترجمه فهرى، ص ۲۸۱.

[۳۴۲] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۴۱۴.

[۳۴۳] پیام ملکوت، صص ۱۸۱ – ۱۸۲.

[۳۴۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۲۳، ص ۱۶۵.

[۳۴۵] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۴۲۰.

[۳۴۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۲، ص ۱۱۵.

[۳۴۷] همان مأخذ، ج ۵۲، ص ۱۱۳.

[۳۴۸] همان مأخذ.

[۳۴۹] فصل الخطاب، ص ۱۱۰.

[۳۵۰] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۶۱۶.

[۳۵۱] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۲۶۳.

[۳۵۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۲۴، ص ۳۱۳.

[۳۵۳] قاموس ایقان، ج ۴، ص ۱۸۶۲.

[۳۵۵] قاموس ایقان، ج ۱، ص ۱۸۸.

[۳۵۶] پیرامون ظهور حضرت امام مهدی (عج) – ترجمه حمید رضا کفاش، ص ۱۸.

[۳۵۷] فصوص الحکم ابن عربی، ص ۸۵.

[۳۵۸] بنادر البحار- ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار، متن‏عربى، ص ۲۲۸.

[۳۵۹] ترجمه و شرح نهج البلاغه – بقلم حاج سید علینقی فیض الاسلام و بخط طاهر خوشنویس، صص ۴۴۸ – ۴۴۹.

[۳۶۰] ارشاد القلوب- ترجمه رضایى، ج ‏۲، ص ۲۸۷.

[۳۶۱] طرائف الحکم یا اندرزهاى ممتاز، ترجمه ‏ج ‏۱ ، ص ۱۹۸.

[۳۶۲] کتاب الروضه در مبانى اخلاق، صص ۱۱۰ – ۱۱۱.

[۳۶۳] ترجمه و شرح نهج البلاغه – بقلم حاج سید علینقی فیض الاسلام و بخط طاهر خوشنویس، ص ۳۰۶.

[۳۶۴] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۱۱۱۹.

[۳۶۵] همان مأخذ، ص ۱۱۴۱.

[۳۶۶] قرن انوار- عصر ذهبی، ص ۱۶.

[۳۶۷] جلوه مدنیت جهانی، ترجمه توقیع حضرت ولی امرالله، ص ۲۰.

[۳۶۸] دریاى دانش، ص ۱۰۳.

[۳۶۹] مجموع الواح حضرت بهاءالله، ص ۲۳۱.

[۳۷۰] لوح اقتدارات.

[۳۷۱] مائده آسمانی، ج ۸، ص ۱۰۸.

[۳۷۲] ایران آینده، ص ۲۱۲.

[۳۷۳] لوح دنیا.

[۳۷۴] کتاب مستطاب اقدس، بند ۱۸۱.

[۳۷۵] محبوب عالم، ص ۷.

[۳۷۶] انسان روح است نه جسد، ج ۱، ص ۵۳.

[۳۷۷] همان مأخذ، ج ۱، ص ۵۷۲.

کتاب شناسی

اسامی کتابهای اسلامی، تفاسیر و احادیث، که در متن این مجموعه به کار رفته است:

۱- آژیر، حمید رضا: بهشت کافى- ترجمه روضه کافى، قم: انتشارات سرور، ۱۳۸۱ ش، چاپ اول.

۲- آشتیانى، میرزا احمد – شاگردان‏: طرائف الحکم یا اندرزهاى ممتاز، تهران:انتشارات کتابخانه صدوق، ۱۳۶۲ ش، چاپ سوم، ۲ جلد.

۳- ابن ابى حاتم، عبدالرحمن بن محمد: تفسیر القرآن العظیم، نشر مکتبه نزار مصطفى الباز، عربستان سعودى‏ ۱۴۱۹ ق‏، چاپ سوم، ۱۳ جلد.

۴- إربلى، على بن عیسى: کشف الغمه، چاپ مکتبه بنى هاشمى تبریز، ۱۳۸۱ هجرى قمری، ۲ جلد.

۵- اردکانی، محمد علی: اسرار توحید- ترجمه التوحید، تهران، انتشارات علمیه اسلامی، چاپ اول، بی تاریخ.

۶- ارومیه، مرحوم محمد حسن بن محمد ولی: ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، تهران: چاپ کتابفروشی اسلامیه، جمادی الاولی ۱۳۷۹ ق.

۷- الحلی، سید علی بن طاوس: اقبال الاعمال، طهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷ ش.

۸- اندلسى، ابو حیان محمد بن یوسف: البحر المحیط فى التفسیر، بیروت: نشر دار الفکر، ۱۴۲۰ ق، چاپ اول، ۱۱ جلد.

۹- بخارى، اسماعیل: صحیح بخارى، بیروت: نشر دارالفکر.

۱۰- بحرانى، سید هاشم‏: البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: نشر بنیاد بعثت‏، ۱۴۱۶ ق، چاپ اول، ۵ جلد.

۱۱- بروجردى، سید حسین: تفسیر الصراط المستقیم‏، قم: موسسه انصاریان، ۱۴۱۶ ق، چاپ اول، ۵ جلد.

۱۲- بیضاوى، عبدالله بن عمر: أنوار التنزیل و أسرار التأویل‏، بیروت: نشر دار احیاء التراث العربى‏، ۱۴۱۸ ق، چاپ اول‏، ۵ جلد.

۱۳- جوادی آملی، عبدالله: تفسیر موضوعی، قم: نشر اسراء، ۱۳۸۳ ش.

۱۴- حائرى محلاتى: لهوف منظوم یا معراج المحبه، قم: دفتر نشر نوید اسلام‏، ۱۳۷۷ ش، چاپ اول.

۱۵- حسینى استرآبادى، سید شرف الدین على: تأویل الآیات الظاهره، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ اول، ‏۱۴۰۹ ق.

۱۶- حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد: تفسیر اثنا عشرى‏، تهران: انتشارات میقات‏، ۱۳۶۳ ش‏، چاپ اول‏، ۱۴ جلد.

۱۷- حسینى همدانى، سید محمد: درخشان پرتوى از اصول کافى‏، قم: نشر چاپخانه علمیه قم، ۱۳۶۳ ش، چاپ اول، ۶ جلد.

۱۸- حقى بروسوى، اسماعیل: تفسیر روح البیان‏، بیروت: نشر دارالفکر، بی تاریخ، ۱۰ جلد.

۱۹- حکیمى اخوان – احمد آرام: الحیاه با ترجمه احمد آرام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۸۰ ش، ۶ جلد.

۲۰- خانى رضا / حشمت الله ریاضى: ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده، تهران: مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام‏نور، ۱۳۷۲ ش‏، چاپ اول، ۱۴ جلد.

۲۱- خسروى، موسى‏: احتجاجات – ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، تهران: انتشارات اسلامیه، ۱۳۷۹ ش، چاپ اول، ۲ جلد.

۲۲- خسروى، موسى: بخش امامت- ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، تهران: نشر اسلامیه‏، ۱۳۶۳ ش، چاپ دوم، ۵ جلد.

۲۳- خوانسارى، آقا جمال الدین‏: شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۶ ش، ۷ جلد، چاپ اول.

۲۴- داورپناه، ابوالفضل: أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات صدر، ۱۳۷۵ ش، چاپ اول، ۱۶ جلد.

۲۵- دوانى، على: مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، تهران: دار الکتب الاسلامیه‏، ۱۳۷۸ ش‏، چاپ بیست و هشتم.

۲۶- دیلمى، شیخ حسن: إرشاد القلوب إلى الصواب‏، قم: انتشارات شریف رضى، ۱۴۱۲ ق، چاپ اول، ۲ جلد.

۲۷- راوندی، قطب الدین: الحرائج والجرائح، قم: مؤسسه الامام المهدی، ۱۴۰۹ ق، چاپ اول، ۳ جلد.

۲۸- رسولى محلاتى، سید هاشم‏: ارشاد- ترجمه رسولى محلاتى، تهران: انتشارات اسلامیه، بی تاریخ، چاپ دوم، ۲ جلد.

۲۹- رشیدالدین میبدى، احمد بن ابى سعد: کشف الأسرار و عده الأبرار، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۱ ش، چاپ پنجم، ۱۰ جلد.

۳۰- رضائى، سید عبد الحسین‏: ارشاد القلوب- ترجمه رضایى، تهران: انتشارات اسلامیه، ۱۳۷۷ ش. چاپ سوم، ۲ جلد.

۳۱- رضائى، سید عبد الحسین: کتاب الروضه در مبانى اخلاق، تهران: انتشارات اسلامیه، ۱۳۶۴ ش، چاپ دوم.

۳۲- رضى: نهج البلاغه، قم: انتشارات هجرت، ۱۴۱۴ ق.

۳۳- روحانى على آبادى، حمد: زندگانى حضرت زهرا علیها السلام، تهران: انتشارات مهام، چاپ اول، ۱۳۷۹ ش.

۳۴- ساعدى خراسانى، محمد باقر: ارشاد- ترجمه ساعدى خراسانى‏، تهران: انتشارات اسلامیه‏، ۱۳۸۰ ش، چاپ اول.

۳۵- سیوطی، جلال الدین: الجامع الصغیر، بیروت: نشر دارالفکر.

۳۶- سیوطى، جلال الدین: الدر المنثور فى تفسیر المأثور، قم: نشر کتابخانه آیه الله مرعشى نجفى‏، ۱۴۰۴ ق، ۶ جلد.

۳۷- شوکانى، محمد بن على‏: فتح القدیر، دمشق- بیروت: نشر دار ابن کثیر، دار الکلم الطیب، ۱۴۱۴ ق، چاپ اول، ۶ جلد.

۳۸- شیبانى، محمد بن حسن‏: نهج البیان عن کشف معانى القرآن، نشر بنیاد دایره المعارف اسلامى‏، تهران، ۱۴۱۳ ق.

۳۹- شیخ صدوق: التوحید للصدوق‏، قم: نشر جامعه مدرسین‏، ۱۳۹۸ ق‏، چاپ اول.

۴۰- شیخ صدوق: الخصال، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۳ ق، دو جلد در یک مجلد.

۴۱- شیخ صدوق: عیون أخبار الرضا (ع)، انتشارات جهان، ۱۳۷۸ ق، دو جلد در یک مجلد.

۴۲- شیخ صدوق: کمال الدین و تمام النعمه، تهران: نشر اسلامیه، ‏۱۳۹۵ ق، چاپ دوم، ۲ جلد.

۴۳- صدرالمتالهین، محمد بن ابراهیم‏: تفسیر القرآن الکریم( صدرا)، قم: انتشارات بیدار، ۱۳۶۶ ش، چاپ دوم، ۷ جلد.

۴۴- طباطبایی، سید محمد حسین: رسائل توحیدی، تهران: الزهراء، ۱۳۷۰ ش، ترجمه علی شیروانی.

۴۵- طبرسى، احمد بن على: الإحتجاج على أهل اللجاج‏، مشهد: انتشارات مرتضى، ۱۴۰۳ ق، چاپ اول، ۲ جلد.

۴۶- طبرسى، فضل بن حسن: إعلام الورى بأعلام الهدى‏، تهران: انتشارات اسلامیه، ۱۳۹۰ ق. چاپ سوم.

۴۷- طبرسی، فضل بن حسن: تفسیر جوامع الجامع، تهران: انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۷۷ ش، چاپ اول، ۴ جلد.

۴۸- طبرسی، فضل بن حسن: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصرخسرو، ۱۳۷۲ ش، چاپ سوم، ۱۰ جلد.

۴۹- طبرسی نوری، حاج میرزا حسین: نجم الثاقب، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ۱۳۸۴ ش، ۲ جلد.

۵۰- طبرى، ابو جعفر محمد بن جریر: جامع البیان فى تفسیر القرآن‏، بیروت: نشر دار المعرفه‏، ۱۴۱۲ ق، چاپ اول، ۳۰ جلد.

۵۱- طبرى، عماد الدین: بشاره المصطفى، چاپ کتابخانه حیدریه نجف، ۱۳۸۳ ق.

۵۲- طبسی، محمد تقی: مهج الدعوات، تهران: نشر رایحه، ۱۳۷۹ ش، چاپ اول.

۵۳- طوسی، محمد: اختیار معرفه الرجال، مشهد: دانشکده الهیات و معارف اسلامی، ۱۳۴۸ ش.

۵۴- طوسى: الأمالی، انتشارات دارالثقافه قم، ۱۴۱۴ ق.

۵۵- عاملی، ابراهیم: تفسیر عاملی، تهران: انتشارات صدوق، ۱۳۶۰ ش، چاپ اول، ۸ جلد.

۵۶- عطاردی، عزیز الله: اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام، تهران: انتشارات کتابخانه صدر، ۱۳۹۷ ق، چاپ اول.

۵۷- عیاشى، محمد بن مسعود: تفسیر العیاشی، چاپخانه علمیه تهران، ۱۳۸۰ ق، ۲ جلد.

۵۸- غفارى، على اکبر: ثواب الاعمال- ترجمه غفارى‏، تهران: کتاب فروشى صدوق‏، چاپ اول، بی تاریخ.

۵۹- غفارى، محمد جواد‏: غیبت نعمانى- ترجمه غفارى‏، تهران: نشر صدوق، ۱۳۷۶ ش، چاپ دوم.

۶۰- غفاری ساروی، حسین: آیین بندگى و نیایش، قم: نشر بنیاد معارف اسلامى‏، ۱۳۷۵ ش‏، چاپ اول.

۶۱- فتال نیشابورى: روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم:‏ انتشارات رضى، بی تاریخ، ۲ جلد.

۶۲- فهرى زنجانى، سید احمد: غیبت نعمانى- ترجمه فهرى، تهران: دار الکتب الاسلامیه‏، ۱۳۶۲ ش‏، چاپ چهارم.

۶۳- فیض الاسلام، سید علینقى: بنادر البحار- ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار، تهران: انتشارات فقیه، بی تاریخ، چاپ اول.

۶۴- فیض الاسلام، حاج سید علینقی: ترجمه و شرح نهج البلاغه، به خط طاهر خوشنویس، مجلد ۱ – ۶.

۶۵- فیض کاشانى، ملا محسن: تفسیر الصافى‏، تهران: انتشارات الصدر، ۱۴۱۵ ق‏، چاپ دوم، ۵ جلد.

۶۶- فیض کاشانی، ملا محسن: کلمات مکنونه من علوم اهل الحکمه و المعرفه – عزیزالله عطاردی، انتشارات فراهانی، ۱۳۶۰ ش، چاپ دوم.

۶۷- قمی، حاج شیخ عباس: کلیات مفاتیح الجنان – ترجمه سید احمد طیبی شبستری، بازار شیرازی: انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۶۸ ش، چاپ چهارم.

۶۸- قمى، على بن ابراهیم: تفسیر قمى‏، قم: نشر دار الکتاب، ‏۱۳۶۷ ش، چاپ چهارم، ۲ جلد.

۶۹- کاشفى سبزوارى، حسین بن على: مواهب علیه‏، تهران: سازمان چاپ وانتشارات اقبال‏، ۱۳۶۹ ش.

۷۰- کلینى: الکافی‏، تهران: نشر اسلامیه‏، ۱۳۶۲ ش‏، چاپ دوم، ۵ جلد.

۷۱- کمره‏اى، محمد باقر: آسمان و جهان- ترجمه کتاب السماء و العالم بحار، تهران: نشر اسلامیه‏، ۱۳۵۱ ش‏، چاپ اول، ۱۰ جلد.

۷۲- کمره‏اى، محمد باقر: اصول کافى- ترجمه کمره‏اى، قم: انتشارات اسوه، ۱۳۷۵ ش، چاپ سوم، ۶ جلد.

۷۳- کمره‏اى، محمد باقر: امالى شیخ صدوق- ترجمه کمره‏اى، تهران: نشر اسلامیه، ۱۳۷۶ ش، چاپ ششم.

۷۴- گنابادی، سلطان محمد: تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، بیروت: المؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۸ ق، چاپ دوم، ۴ جلد.

۷۵- گیلانی، عبدالرزاق: مصباح الشریعه- ترجمه عبد الرزاق گیلانى‏، تهران: نشر پیام حق‏، ۱۳۷۷ ش، چاپ اول.

۷۶- مترجمان: ترجمه تفسیر جوامع الجامع‏، مشهد: نشر بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى‏، ۱۳۷۷ ش‏، چاپ دوم، ۶ جلد.

۷۷- مترجمان: ترجمه مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران: انتشارات فراهانى‏، ۱۳۶۰ ش‏، چاپ اول‏، ۲۷ جلد.

۷۸- مجلسى، محمد باقر: بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، لبنان: چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، ۱۴۰۴ ق، ۱۱۰ جلد.

۷۹- مجلسی، محمد باقر: المجلد الثالث عشر من بحار الانوار، طهران: بنفقه المکتبه الاسلامیه، ذی القعده الحرام ۱۳۸۴ هجری قمری.

۸۰- مجلسى: فرحه الغری- ترجمه علامه مجلسى‏، تهران: نشر میراث مکتوب، ۱۳۷۹ ش‏، چاپ اول.

۸۱- مستفید حمید رضا – علی اکبر غفاری: عیون أخبار الرضا ع- ترجمه غفارى و مستفید، تهران‏: نشر صدوق، ۱۳۷۲ ش، چاپ اول، ۲ جلد.

۸۲- مصطفوى، حاج سید جواد‏: اصول کافى- ترجمه مصطفوى‏، تهران: نشر کتاب فروشى علمیه اسلامیه‏، بی تاریخ.

۸۳- معزی، محمد کاظم: قرآن کریم با تجوید و ترجمه و تفسیر – کشف الآیات، بخط طاهر خوشنویس، تهران: انتشارات کتابفروشی علمیه اسلامی، جمادی الاخری ۱۳۷۷ ق.

۸۴- مفید، محمد بن محمد: الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم: نشر کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق، چاپ اول، ۲ جلد.

۸۵- الموسوی الخوانساری، محمد باقر: روضات الجنات، قم: مکتبه اسماعیلیان، بی تاریخ.

۸۶- موسوى سبزوارى، سید عبد الاعلى: مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، بیروت: موسسه اهل بیت(ع)، ۱۴۰۹ ق، چاپ دوم، ۱۱ جلد.

۸۷- موسوى همدانى، سید محمد باقر: ترجمه تفسیر المیزان‏، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم‏، ۱۳۷۴ ش، نوبت چاپ: پنجم، ۲۰ جلد.

۸۸- نجمى / هاشم زاده هریسى: بیان در علوم و مسائل کلى قرآن، بی تاریخ.‏

۸۹- نعمانى، محمد بن ابراهیم‏: الغیبه للنعمانی، تهران: نشر صدوق‏، ۱۳۹۷ ق، چاپ اول.

۹۰- تفسیر فاتحه الکتاب – به اهتمام سید جلال الدین آشتیانی، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ ش، چاپ دوم.

منابع عمومی:

۹۱- ابن عربی، محی الدین: فتوحات مکیه، محمد خواجوی، انتشارات مولی، ۱۳۸۱ ش، چاپ اول.

۹۲- ابن عربی، محمد بن علی: فصوص الحکم ابن عربی، تهران: نشر کارنامه، ۱۳۸۵ ش، برگردان متن محمد علی موحد و صمد موحد.

۹۳-امین، سید مهدی: معارف قرآن در المیزان، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۰ ش، چاپ اول.

۹۴- جمشیدی، اسدالله: تاریخ حدیث، قم: مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۸۷ ش.

۹۵- سیاح، حمید: خاطرات حاج سیاح، به تصحیح سیف الله گلکار، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۵۹ ش، چاپ سوم.

۹۶- صدرالمتألین ملاصدرا: المظاهر الهیه، حمید طبیبیان، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۴ ش، چاپ اول.

۹۷- عالی سامی: شیراز شهر جاویدان، شیراز: انتشارات لوکس (نوید)، ۱۳۶۳ ش، چاپ سوم.

۹۸-عبید، رئوف: انسان روح است نه جسد، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۸۵ ش، ترجمه زین العابدین کاظمی خلخالی، ۲ جلد.

۹۹- فاخوری حنا و خلیل جر: تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۳ ش، ترجمه عبدالمحمد آیتی، چاپ هفتم.

۱۰۰- لاهیجی، محمد: مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز – کیوان سمیعی، تهران: انتشارات محمودی، بی تاریخ.

۱۰۱- مدرسی طباطبائی، سید حسین: مکتب در فرایند تکامل: نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تهران: انتشارات کویر، آبان ماه ۱۳۸۶ ش، ترجمه هاشم ایزد پناه، چاپ دوم.

۱۰۲- المروزی، خلداشیان میرزا محمد ابراهیم – متخلص به جوهری: طوفان البکاء، طهران: انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ذیقعده الحرام ۱۳۸۰ قمری (چاپ مجدد از روی چاپ افست اسلامیه).

۱۰۳- معارف، مجید: تاریخ عمومی حدیث، تهران: انتشارات کویر، ۱۳۸۶ ش، چاپ هفتم.

۱۰۴- موسوی، سید المحدثین سید مهدی: تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم، تهران:مؤسسه انتشارات جمهوری، ۱۳۸۳ ش، چاپ پنجم.

۱۰۵- المهاجر، عبد الحمید: پیرامون ظهور حضرت امام مهدی (عج)، تهران: انتشارات عابد، ۱۳۷۹ ش، ترجمه حمید رضا کفاش.

۱۰۶- ناس، جان: تاریخ جامع ادیان از آغاز تا امروز، انتشارات پیروز، ۱۳۴۸ ش، ترجمه علی اصغر حکمت، چاپ دوم.

۱۰۷- همدانی، سید علی: ترجمه و متن اسرار النقطه یا توحید مکاشفان، ترجمه محمد خواجوی، نشر مولی، ۱۳۸۲ ش.

اشعار:

۱۰۸- دیوان کامل بی نظیر باباطاهر عریان همدانی، انتشارات کتابفروشی ادب، چاپخانه شرق، اسفند ماه ۱۳۳۱، چاپ سوم.

۱۰۹- دیوان پیر جمالی اردستانی: تحقیق و بررسی دکتر سید ابوطالب میر عابدینی، انتشارات روزنه، ۱۳۷۶ ش.

۱۱۰- دیوان خاقانی شروانی، به کوشش دکتر سید ضیاءالدین سجادی، تهران: ۱۳۷۴ ش.

۱۱۱- دیوان اشعار صحبت لاری: به اهتمام حسین معرفت، نشر کتابفروشی معرفت شیراز، ۱۳۵۴ ش، چاپ چهارم.

۱۱۲- دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی: به اهتمام پرویز بابایی، به تصحیح و حواشی علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۷۲ ش.

۱۱۳- دیوان خواجه حافظ شیرازی: به سعی و اهتمام سید عبدالرحیم خلخالی، تهران: انتشارات حافظ، تنظیم از روی نسخه خطی مورخ بسال ۸۲۷ هجری قمری در آبان ماه ۱۳۰۶ هجری.

۱۱۴- عطار، فرید الدین: پند نامه، بی سرنامه (همراه بلبل نامه، سی فصل، پند نامه)، به اهتمام احمد خوشنویس، انتشارات سنایی، ۱۳۶۲ ش، چاپ اول.

۱۱۵- دیوان قطب الموحدین سید نورالدین شاه نعمت الله ولی، به سعی دکتر جواد نوربخش، تهران: خانقاه نعمت اللهی ۲۵۳۵.

۱۱۶- گنجه ای، نظامی: مخزن الاسرار، تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، تهران: نشر قطره، ۱۳۸۷ ش، چاپ یازدهم.

۱۱۷- مولوی جلال الدین محمد بن محمد: مثنوی معنوی، به کوشش محمد رضا برزگر خالقی، بر اساس صحیح ترین متن نسخه قونیه ۶۷۷، تهران: انتشارات زوار، ۱۳۸۴ ش، چاپ دوم.

۱۱۸- زمانی، کریم: شرح جامع مثنوی معنوی، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۸۵ ش، چاپ دهم، ۷ جلد.

آثار دیانت بهائی:

۱۱۹- حضرت بهاءالله: مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی، هوفهایم: مؤسسه مطبوعات امری آلمان، ۲۰۰۰ میلادی، چاپ دوم.

۱۲۰- حضرت بهاءالله: مجموعه الواح مبارکه، قاهره: سعادت، ۱۹۲۰ میلادی.

۱۲۱- حضرت بهاءالله: کتاب ایقان، مؤسسه ملی مطبوعات بهائی آلمان، ۱۹۹۸ میلادی.

۱۲۲- حضرت بهاءالله: لوح خطاب به شیخ محمد تقی اصفهانی، کانادا: مؤسسه معارف بهائی، ۲۰۰۱ میلادی.

۱۲۳- حضرت بهاءالله: ادعیه حضرت محبوب، قاهره: فرج الله زکی کردی، ۱۳۳۹ ق.

۱۲۴- حضرت عبدالبهاء: مکاتیب، مصر: مطبعه کردستان العلمیه، ۱۳۳۰ هجری، جزء ثانی.

۱۲۵- حضرت عبدالبهاء: مفاوضات، هندوستان: مؤسسه چاپ و انتشارات مرأت، ۱۹۹۸ میلادی، چاپ دوم.

۱۲۶- مطالع الانوار: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع.

۱۲۷- میرزا فرج الله فنائیان سنگسری: مثنوی مجمع الاسرار جنون، به اهتمام جمشید فنائیان، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۳۴ بدیع.

۱۲۸- ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی: فرائد، هوفهایم: موسسه ملی مطبوعات آلمان، ۲۰۰۱ میلادی.

۱۲۹- ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی: فصل الخطاب، مؤسسه معارف بهائی، ۱۹۹۵ میلادی.

۱۳۰- کمال الدین بخت آور: مقامات توحید، مؤسسه مطبوعات امری آلمان، ۲۰۰۴ میلادی، چاپ دوم.

۱۳۱- دکتر علیمراد داودی: الوهیت و مظهریت، انتاریو کانادا: مؤسسه معارف بهائی، ۱۹۹۶ میلادی، تهیه و تنظیم دکتر وحید رفعتی، چاپ دوم.

۱۳۲- عبدالحمید اشراق خاوری: پیام ملکوت، دهلی نو ۱۹۸۵ میلادی.

۱۳۳- عبدالحمید اشراق خاوری: قاموس ایقان، مؤسسه مطبوعات امری، ۱۲۸ بدیع، ۴ جلد.

۱۳۴- محمد علی فیضی: حضرت نقطه اولی، موسسه ملی مطبوعات امری، ۱۳۲ بدیع.

۱۳۵- دکتر ریاض قدیمی: سید رسل حضرت محمد، اسلام و مذاهب آن، کانادا تورنتو پرس، ۱۹۹۴ میلادی، چاپ دوم.

۱۳۶- دکتر نادر سعیدی: مظهریت – شالوده الهیات بهائی، مؤسسه معارف بهائی، ۱۹۹۵ میلادی.

۱۳۷- بهروز ظریف زاده، قرن انوار- عصر ذهبی: لانگنهاین: مؤسسه مطبوعات امری آلمان، ۱۹۹۶ میلادی.

۱۳۸- نصرت الله محمد حسینی: حضرت باب، مؤسسه معارف بهائی، ۱۹۹۵ میلادی.

۱۳۹- ویلیام سیرز: دزد در شب یا قضیه عجیبه عدم آغاز هزاره سلطنت مجدد مسیح، مؤسسه مطبوعات بهائی آلمان، هوفهایم آلمان ۲۰۰۳ میلادی، چاپ اول.

۱۴۰- دکتر اسلمنت: بهاءالله و عصر جدید، برزیل: دار النشر البهائیه، ۱۹۸۸ میلادی، ترجمه بشیر الهی – رحیمی- سلیمانی.

۱۴۱- جان فرابی: خلق جدید و صنع بدیع، دهلی نو: مؤسسه چاپ و انتشارات مرآت، ۱۹۹۸ میلادی، ترجمه باهر فرقانی.

۱۴۲- ویلیام هاچر و دوگلاس مارتین: دیانت بهائی آئین فراگیر جهانی، دانداس کانادا: مؤسسه معارف بهائی، ۱۹۸۹ میلادی، ترجمه پریوش خوشبین و روح الله خوشبین.

۱۴۳- محبوب عالم: بمناسبت بزرگداشت صدمین سال صعود حضرت بهاءالله، از انتشارات مجله عندلیب، ۱۹۹۲ – ۱۹۹۳.

۱۴۴- دکتر علی محمد بر افروخته: عقائد بعضی از دانشمندان جهان درباره دیانت بهائی، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۵ بدیع.

۱۴۵- هوشنگ گهرریز: اسم اعظم الهی، لندن: نشر بدیع.

بشارات

پیرامون

ظهور ادیان بابی و بهائی

قل یا معشر الامراء و العلماء و العرفاء

قد ظهر الیوم الموعود و اتی رب الجنود؛ ان

افرحوا بهذا الفرح الاعظم ثم انصروه بالحکمه

و البیان[۱]. هذا یوم فیه اشرقت الارض بنور ربک و لکن

القوم فی غفله و حجاب[۲]. طوبی از برای کسی که حجاب را خرق

نمود و بانوار آفتاب ظهور منور گشت[۳]. در جمیع کتب قبل، عظمت این

یوم و عظمت ظهور و عظمت آیات و عظمت کلمه و عظمت استقامت و عظمت شأن و

مقام ذکر شده؛ معذلک خلق از او غافل و محتجب. انبیاء لقای این یوم را آمل بودند[۴]. امری که

لم یزل و لایزال مقصود نبیین و غایه رجای مرسلین بوده به اراده مطلقه و مشیت نافذه ظاهر

شده؛ اوست موعودی که جمیع کتب الهی به او بشارت داده معذلک اهل ارض از او

غافل و محجوب مشاهده میشوند[۵]. آفتاب به قد اتی الوهاب ناطق و قمر حول

منظر اکبر طائف. اگر انسان بسمع فوأد توجه نماید از جمیع اشیاء

کلمه مبارکه قد اتی مالک الوری اصغا کند. یوم یوم الله است و

عرف فضل بین عالم متضوع؛ طوبی از برای نفسی

که شبهات و اشارات قوم در این یوم او را

از رحیق مختوم منع ننمود[۶].

“حضرت بهاءالله”


فهرست

پیش گفتار ص ۷

مقدمه ص ۱۴

Ø قرآن مجید ص ۱۴

v تأویل، نه تفسیر به رأی ص ۱۴

v تأویل موکول به آخر الزمان ص ۱۵

v تفاوت تفسیر مظاهر ظهور جدید با تفسیر علماء ص ۱۸

Ø احادیث مرویه ص ۲۵

v عدم صداقت راویان در بیان دقیق احادیث و جعل احادیث ص ۲۵

v رمز و راز نهفته در روایات و احادیث ص ۲۷

v وقوع بداء ص ۲۸

بشارت به دو ظهور ص ۳۱

Ø رجعت انبیاء و اصفیاء پیشین در این دو ظهور ص ۳۲

Ø بشارات مذکور در کتب مقدسه بنی اسرائیل و احادیث مرویه به دو ظهور ص ۳۴

Ø بشارات قرآن مجید به دو ظهور ص ۳۷

v اشاره به دو واقعه ص ۳۷

v تثنیه ص ۴۱

v تکرار ص ۴۶

ظهوری که به نام خداوند می آید ص ۴۸

Ø آیات کتب مقدسه انجیل و تورات درباره ظهور خداوند ص ۴۹

Ø آیات قرآن کریم مبتنی بر ظهور و رؤیت خداوند ص ۵۰

Ø نمونه تفاسیر موجود در آثار اسلامی در خصوص ظهور و رؤیت خداوند ص ۵۲

Ø مقصود از ظهور و رؤیت خداوند با استناد به بیانات ائمه اطهار و آثار دیانت بهائی ص ۵۴

Ø ظهور اسم اعظم خداوند ص ۶۸

Ø بلوغ عالم بشری مستلزم ظهوری عظیم و بی سابقه ص ۷۴

مکان ظهور ص ۷۹

Ø ظهور از شرق ص ۷۹

Ø خطه فارس (شیراز) ص ۸۱

Ø آذربایجان ص ۸۹

Ø خراسان ص ۹۴

Ø اصفهان ص ۹۵

Ø شهر ری ص ۹۶

Ø دارالسلام (بغداد) ص ۹۹

Ø اراضی مقدسه (حول مسجد الاقصی- بیت المقدس- عکا) ص ۱۰۴

v اراضی حول مسجد الاقصی (کوه کرمل) ص ۱۰۴

v بیت المقدس ص ۱۰۷

v عکا ( عسقلان ) ص ۱۱۰

Ø کوفه ص ۱۱۵

Ø مکه ص ۱۱۷

زمان ظهور ص ۱۱۹

Ø بشارات مذکور در قرآن مجید و احادیث مرویه به سال ظهور ص ۱۱۹

Ø بشارات شعراء، عرفاء و علماء اسلامی به سال ظهور ص ۱۲۵

Ø ارتباط عدد ۱۰۰۰ و عدد ۱۲۶۰ در اسلام ص ۱۲۹

Ø پیش بینی غربی ها در خصوص رجعت حضرت مسیح ص ۱۲۹

Ø بشارات انبیاء بنی اسرائیل و حضرت زرتشت به سال ظهور ص ۱۳۲

سایر بشارات مربوط به ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله ص ۱۳۶

Ø نام، کنیه و نسب هیاکل مبارک ص ۱۳۶

v حضرت باب ص ۱۳۶

v حضرت بهاءالله ص ۱۳۸

Ø دوران شریعت ص ۱۴۰

Ø جوانی قائم هنگام ظهور ص ۱۴۲

Ø ظهور قائم همزمان با سلطنت پادشاهان ستمگر ص ۱۴۴

Ø اصحاب مبارک قائم موعود ص ۱۴۵

Ø مطابقت قائم با انبیای سلف ص ۱۴۸

Ø مقام قائم موعود ص ۱۵۲

v استمرار ظهور پیامبران آسمانی و ادیان الهی ص ۱۵۶

ü بشارت به استمرار فضل و ظهور فضلی بزرگ از جانب خداوند ص ۱۵۹

ü تجدید دین حنیف ص ۱۶۴

ü داستان آدم و حوا/ تجدید حیات روحانی ص ۱۷۶

Ø امتحان مسلمین در یوم ظهور قائم ص ۱۸۰

Ø عکس العمل علماء و مردم در زمان ظهور قائم ص ۱۸۱

Ø وضعیت دین و دینداران در آخر الزمان ص ۱۸۳

Ø پیشرفت علم در آخر الزمان ص ۱۸۶

منابع و مأخذ ص ۱۹۰

کتاب شناسی ص ۲۰۸


مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید که از انفاس خوشش بوی کسی می آید

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی و فریاد رسی می آید

زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس موسی آنجا به امید قبسی[i] می آید[۷]

(حافظ شیرازی)

ظهور پیامبران الهی در تمامی دوران، همواره، حیاتی جدید و روحی بدیع در کالبد بشریت دمیده و الهام از تعالیم آنان نقش مؤثری در پیشرفت و ترقی تمدن ها ایفا نموده است؛ چنانچه مورخانی منصف چون ویل دورانت نیز نتوانسته اند از ذکر تأثیر شگرف این شموس مشرقه در تحول تمدن مادی بشر چشم پوشی کنند و همواره در مقاطع خاص تاریخ بشری نفوذ و تأثیر عمیق این نفوس مقدسه را یادآوری نموده اند. هرچند بنا به تذکر مولوی، برای باور کردن طلوع خورشید صرفاً باید چشم را متوجه به آن کرد و وجود خورشید، خود اعظم دلیل بر طلوع آن در آسمان ظاهری است؛ برای ایمان به این شموس معنوی نیز صرفاً باید به عظمت ظهور آنان و آیات مبارکه شان و تأثیر و نفوذ این هیاکل قدسیه در شئونات زندگی بشریت نظر کرد، چرا که همین یک دلیل بر عظمت و حقانیت ظهور، دلیلی اعظم و کافی است.

آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب

با این وجود، مظاهر ظهور و پیامبران آسمانی به صرف فضل و عنایت و برای تسهیل هدایت نفوس به ظهور بعد از خود، در آیات و آثار مبارکه شان، خصوصیاتی را خاطر نشان می نمایند تا چنانچه افرادی نیازمند استناد به آن باشند، بی بهره نمانند و باب شبهه و تردید مسدود گردد. به همین جهت گاه به تلویح و گاه به تصریح، نشانه ها و بشاراتی در خصوص ظهور بعد را در آثار مبارکه خود ذکر می فرمایند. با این مقدمه، بشاراتی که در کتب مقدسه ادیان پیشین، روایات و احادیث اسلامی و همچنین از زبان عرفا و شعرا و روشن ضمیران، صریحاً و یا تلویحاً، در خصوص ظهور ادیان بابی و بهائی و طلعالت مقدسه این ادیان آسمانی، مذکور گردیده بسیار زیاد و قابل توجه بوده و به عنوان قرائن ظهور، در خور تأمل و بررسی جویندگان حقیقت می باشد. به عبارتی، تعداد بشارات موجود در آثار ادیان قبل، به دو ظهور بابی و بهایی، قابل قیاس با بشارات ذکر شده در هر یک از کتب مقدسه قبل به دین بعد از خود نمی باشد. خصوصاً بشارات مذکور در آثار اسلامی به این دو ظهور الهی، بقدری زیاد است که عظمت ظهور در این دور نورانی را بیان می دارد، و تطبیق تعداد بسیاری از این بشارات با وقایع این دو ظهور مبارک، نیز دلیلی بر حقانیت ادیان بابی و بهائی می باشد. انطباق این بشارات با دو ظهور مهیمن و عظیم حضرت باب و حضرت بهاءالله در سر فصلهای جداگانه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. لیکن، برای درک بیشتر بشارات موجود در کتاب های آسمانی، مقدمتاً توجه به مطالبی چند در این مقام را ضروری می دانیم.

۱- ظهور پیامبران الهی در ادوار مختلف هیچ گاه مطابق انتظارات مأمول پیروان ادیان صورت نگرفته و همواره این ظهورات خارق اوهام و عقاید باطل پیروان ادیان پیشین بوده است و این خود یکی از دلایلی است که با پیامبر دوران مخالفت می شود؛ چنانچه در آیه ۸۷ سوره بقره می فرماید: “أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَریقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَریقاً تَقْتُلُون‏، یعنی آیا چنین نیست که هر زمان، پیامبرى چیزى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تکبر کردید؛ پس عده‏اى را تکذیب کرده، و جمعى را به قتل رساندید؟!”. ماجرای دعوت پیامبران الهی و اخبار منکران و حق ستیزان در تمامی کتابهای آسمانی مذکور گردیده تا درس و عبرتی برای مؤمنین باشد! به فرموده حضرت امیرالمؤمنین (ع): مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَار[۸]، یعنی چه بسیار است مایه های عبرت آموزی و چه اندک است، عبرت گرفتن!

لذا پیروان ادیان با ظهور پیامبران، همواره، مورد آزمایش و امتحان قرار می گیرند و این سنت لایتغیر الهی در تمامی ظهورات الهی اتفاق افتاده است و تنها پرهیزکاران و تقوی پیشه کنندگان هدایت یافته اند. در احادیث ائمه اطهار، نیز، به امتحانات مسلمین در ارتباط با ظهور موعودشان، قائم آل محمد، اشاره شده: حَتَّى یَذْهَبَ الْکَدِرُ وَ یَبْقَى الصَّفْوُ[۹]، تا آنکه مکدر بگذرد و مصفی بماند. همچنین، حضرت ابی الحسن (ع) در باب حتمی بودن امتحانات الهی و امتحان مسلمین در یوم ظهور قائم، در حدیثی[۱۰]، به آیه ۲ سوره عنکبوت استناد می فرمایند: “أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ. وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ، یعنی آیا مردم چنین پنداشتند، که به صرف اینکه گفتند ما به خدا ایمان آوردیم رهایشان نموده و هیچ امتحانشان نکنند و ما اممی را که پیش از اینان بودند به امتحان و آزمایش در آوردیم تا خدا دروغ گویان را از راستگویان کاملا معلوم کند”[ii].

از سوی دیگر، پیروان ادیان آسمانی همواره منتظر بوده که ظهور موعودشان با آثار و نشانه های خاصی اتفاق افتد، گو آنکه در هیچ دوره ای این نشانه ها و علائم و بشارات مذکور، به صورت ظاهر با ظهور جدید مطابق نبوده تا همه مردم را متفقاً قانع نماید. بنابراین، کشف انطباق بشارات و علائم و نشانه های ظهور بر مدعی ظهور، خود توانایی و شایستگی خاصی را می طلبد که عمدتاً مبتنی بر انصاف، سعه صدر و معرفت تام از دین و آشنایی با هدف و انگیزه پیامبران است. به عبارتی، درک، شناخت و تطبیق آثار دینی و بشارات قبل به حوادث زمان موعود، عموماً، به نحوی است که با جدیت، اهتمام، پی گیری و عشق به درک حقیقت توأم بوده تا صاحب این مقامات از سایرین سبقت گرفته، به نعمای خاص الهی یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ مفتخر شده و به حق واقعی خود که نیل به جزای اعمال در دین حق، که ایمان به ظهور بعد می باشد نائل آید. مؤمنین به ظهور جدید که عمدتاً افرادی صالح و فداکار با روحیه تحقیق و اهتمام به کشف حقیقت می باشند در آستانه شروع تحول جدید دینی به عنوان الگویی برای سایر مردمان جلوه کرده و باعث هدایت طالبان به حق و حقیقت می شوند.

باری، در زمان ظهور حضرت مسیح، یکی از دلایل رد آن حضرت توسط یهودیان به وقوع نپیوستن ظاهری علامات ظهور بود. یهودیان انتظار داشتند که قبل از ظهور موعودشان علائمی ظاهر شود و زمین وسیع تنگ گردد، ماه و خورشید نور ندهند، ستاره های آسمان به زمین سقوط کنند و قبایل روی زمین به نوحه و زاری برخیزند آنگاه موعود آنها در حالی که سوار بر ابر است از آسمان ظاهر شود و هنوز هم منتظرند که آن ظهوری که در تورات ذکر شده با همان علامات واقع گردد؛ در صورتی که هیچ یک از این علامات در زمان ظهور حضرت عیسی به وقوع نپیوست. چنانچه، حتی بزرگترین مورخ معاصر با ظهور حضرت مسیح، ژوزف فلاویوس (Joseph Flavius)، نه تنها متوجه چنین ظهور عظیمی نشد، بلکه حتی نامی از آن حضرت در آثار خود نبرده است.

یهودیان منتظر موعودی بودند که با سلطه و قدرت عظیم ظاهر گشته، بر سریر داود نشسته و تأسیس سلطنت کند؛ لیکن حضرت مسیح را نه سلطنتی، نه لشکری و نه مملکتی بود و ادعا می کرد که پادشاه یهود است. زمانی که آن حضرت را برای محاکمه نزد پیلاطوس بردند، پیلاطوس از حضرتشان پرسید: ” آیا تو پادشاه یهودیان می باشی؟”[۱۱] حضرت مسیح فرمودند که بر خلاف پادشاهی که یهودیان منتظر ظهورش هستند سلطنت آن حضرت، سلطنت روحانی و ابدی می باشد: ” من یک پادشاه دنیوی نیستم. اگر بودم، پیروانم می جنگیدند تا در چنگ سران قوم یهود گرفتار نشوم. پادشاهی من متعلق به این دنیا نیست”[۱۲]. لیکن، سربازان با تمسخر به ادعای پادشاه یهود بودن آن حضرت ” تاجی از خارهای بلند درست کردند و بر سرش گذاشتند، و یک چوب، به نشانه عصای سلطنت، به دست راست او دادند و پیش او تعظیم کردند و با ریشخند می گفتند: درود بر پادشاه یهود! پس از آن، به صورتش آب دهان انداختند و چوب را از دستش گرفته، بر سرش زدند”[۱۳]. سران قوم نیز ایستاده به او می خندیدند و مسخره کنان می گفتند: ” برای دیگران معجزات زیادی انجام داد؛ حال اگر واقعا مسیح و برگزیده خداست، خود را نجات دهد!”[۱۴]. این نوشته را نیز بالای سر او بر صلیب نصب کردند: ” این است عیسی، پادشاه یهود”[۱۵].

در نتیجه، حقیقت معانی اصلیه بشارات، با ظهور حضرت مسیح معلوم و مکشوف گردید.

۲- روش بررسی اعتبار روایات و احادیث در موضوع بشارات با موضوعاتی مانند فقه، احکام و مسائل تاریخی متفاوت است. در مورد موضوعات فقهی باید تنها و تنها به منابع موثق و قابل قبول توجه نمود و اعتمادی به احادیث و روایات ضعیف نیست، اما در مورد بشارات علاوه بر اقوال صحیح و موثق، در مواردی هم احادیث و روایات، هرچند ضعیف، می تواند به عنوان مستندی قابل قبول تلقی شود. زیرا در مباحث تاریخی و فقهی، موضوع روایت و حدیث، مورد توجه و مد نظر است لذا باید حدیث معتبر باشد؛ اما در بشارات نظر منحصراً در یک موضوع یا واقعه خاص و یک حدیث نیست، بلکه بعضی اوقات کلیت بشارات وارده در یک موضوع یا موضوعات مشابه و مرتبط به هم و احادیث مختلفه مد نظر است. در این صورت اخبار و روایات هرچند هم یکایک ضعیف باشند، در اثبات دعوی می توانند مفید واقع گردند. مثلا اگر روایاتی ضعیف، واقعه ای را در زمان ظهور در شهری مانند خراسان بشارت دهند و روایات دیگر، واقعه دیگری را در اصفهان و احادیث دیگر در آذربایجان و به همین طریق در رابطه با اکثر شهرهای ایران روایات بسیار نقل شده باشد و همه این روایات درمورد ظهور قائم باشند، می توان به آن ها در اثبات ظهور قائم از «ایران» استناد نمود. زیرا بر اساس علم آمار و احتمالات عقلا صحیح نمی باشد که روایات زیادی تصادفاً باهم موافق آیند؛ بنابراین کثرت این اخبار که همه وجه مشترک دارند به آنها حالت تواتر می دهد و کلیت موضوع به خاطر کثرت این روایات اثبات می شود. ضمنا باید توجه داشت که تحقق هر یک از وقایع بشارت داده شده در احادیث، دلالت بر صحت آن حدیث دارد.

۳- جمیع پیامبران الهی به دو ظهور پیاپی در آخر الزمان[iii] بشارات داده اند و این دو ظهور مهیمن در هر یک از کتب مقدسه آسمانی به عبارات و بشاراتی مخصوص تبشیر و توصیف گشته اند. لیکن، از آنجا که این دو ظهور پیاپی حقیقتاً یک ظهور می باشند، لذا در بشارات کتب مقدسه و اخبار و احادیث مرویه، بین این دو ظهور، فرق و فصلی واقع نگردیده است.

حضرت عبدالبهاء، یگانه جانشین حضرت بهاءالله و مبین و مفسر آیات الهی، در بیان زیبایی در خصوص وحدت حقیقت این دو ظهور تصریح می فرمایند که حقیقت متجلی در وجود حضرت باب و حضرت بهاءالله، حقیقت واحد، جوهر واحد و کینونت واحدی است؛ بیان آن حضرت در این مقام مناسب حال می باشد:“… ای یاران الهی و حبیبان معنوی به جان و دل گوش کنید و به صریح عبارت این عبد اکتفا نمایید و بقدر خردلی تجاوز منمایید. این است عقیده ثابته راسخه و حقیقت معتقدات واضحه صریحه این عبد و اهل ملکوت ابهی که، جمال مبارک (حضرت بهاءالله) شمس حقیقت ساطع از برج حقیقت و حضرت اعلی (حضرت باب) شمس حقیقت لامع از برج حقیقت، یعنی آن نور حقیقت و مصباح احدیت در این زجاجه رحمانیت و این مشکوه وحدانیت ساطع و لامع ” اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی‏ زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ”[iv] و آن نور حقیقت در وقت واحد و زمان واحد هم در این زجاجه فردانیت ساطع و هم در این مشکاه وحدانیت ظاهر و واضح و لامع. ولی مشکاه مقتبس از زجاج، چه که نور حقیقت در زجاجه رحمانیت ساطع و از زجاج وهاج فائض بر مشکاه چون سراج و مقام مبشری به این برهان محقق می گردد. این مشکاه شمس آفاق است و این زجاج نیر اعظم اشراق، این مشکاه مصباح عالم بالا و این زجاج کوکب ملاء اعلی؛ اینست که با وجود وجودشان در زمان واحد و عصر واحد و تعدد بحسب ظاهر، باز حقیقت واحده بودند و کینونت واحده، جوهر توحید بودند و سازج تفرید، چون در نور نگری نور واحد بود چه که در زجاج و مشکاه هر دو ساطع و چون به هویت نگری تعدد مشاهده شود و زجاج و مشکاه بینی و همچنین این زجاجه رحمانیه و حقیقت شاخصه به درجه ای لطیف و نورانی و شفاف و رحمانی که با نور حقیقت بقسمی تعاکس یافته که حقیقت واحده تحقق نموده و صرف توحید رخ گشوده “ یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ “.

رق الزجاج و رقت الخمر و تعاکسا فتشابه الامر

و کـأنـمـا خـمـر و لا قـدح و کأنما قدح و لا خمر[v]

نورانیت سراج و لطافت زجاج دست بهم داده نور علی نور گشته، این است که می فرماید ایاکم ان تذکروا فیّ آیتین ای آیه اللاهوت و آیه الناسوت و مادون این دو شمس حقیقت کل عباد له و کل بامره یعلمون…”[۱۶].

مقدمه

برای بررسی بشارات ظهور به قرآن شریف و احادیث مرویه استناد می شود؛ لیکن استدلال به آیات قرآنی بدون اتکاء به روایات می تواند موجب تفسیر به رأی و عدول از منهج صواب در تأویل متشابهات شود؛ و استشهاد به روایات بدون تطبیق آنها بر قرآن شریف مجاز نمی باشد، زیرا که ملاک صحت احادیث شریفه انطباق آنها بر آیات کریمه است[۱۷]. بنابراین، پیش از اینکه به بشارات ظهور بپردازیم، ذکر مطالبی چند در خصوص کلام الله مجید و احادیث مرویه ضروری می باشد.

Ø قرآن مجید

v تأویل، نه تفسیر به رأی

احادیثی چند مبنی بر نهی از تفسیر به رأی در روایات اسلامی مذکور گردیده؛ چنانچه از امام علی (ع) روایت شده که آن حضرت فرمودند: ایّاک ان تفسّر القرآن برأیک، حتى تفقهه عن العلماء، از آن بپرهیز که قرآن را به رأى خود تفسیر کنى، پیش از آن که به وسیله عالمان (به حقایق قرآن) آن را فهمیده باشى[۱۸]. در توضیح این حدیث در کتاب ” الحیاه” آمده است: ” منظور از علما، در حدیث امام على «ع»: حتّى تفقهه عن العلماء، کسى جز ائمّه طاهرین «ع»، که عالمان واقعى علم قرآنند، نیست. آنچه گفته شد واقعیّتى است پژوهیده؛ و این خود همان امرى‏ است که پیامبر هادى «ص»، از آن، بیشتر از هر چیز دیگر بر امّت خود مى ‏ترسید. چون بدیهى است که مقصود از کسانى که پیامبر اکرم «ص» مى‏گوید، «دست به تأویل قرآن مى‏زنند، و آیات آن را بر معانیى جز آنچه هست حمل مى‏کنند»، مردم عادى و کاسبان بازار و کشاورزان روستاها نیستند، بلکه مقصود عالمان و محقّقانى هستند که میان مردم شهرت دارند، و پیوسته در کار بحث و تحقیق و تألیف هستند، و واضع و کاربرنده اصطلاحات علمیند و بدینسان پیامبر اکرم «ص»، در این باره پیشگویى کرد، و به وسیله این بیمها و هشدارها که داد فهمانید که مشکل «تأویل قرآن» در میان امّت پیش خواهد آمد”[۱۹]. همچنین، در همان مأخذ آمده است: ” احادیث نیز… در باره تأویل قرآن و «علم تأویل» سخن گفته‏اند، و گفته‏اند که این علم مختص است به اهل آن. بدین گونه خوب روشن مى‏شود که «علم تأویل» غیر از تأویل کردن آیات قرآن و «تفسیر به رأى» است که برخى بدان دست یازیده‏اند. بنابراین، هر گونه تأویل قرآن و تفسیر آیات آسمانى بدین شکل- یعنى تأویل از پیش خود و تفسیر به رأى- از جمله بزرگترین خطاها و گمراهیهاست… به همین دلیل است که پیامبر اکرم «ص» مى‏گوید: ” أکثر ما أخاف على أمّتی من بعدی، رجل یتأوّل القرآن، یضعه على غیر مواضعه‏، بیشترین ترسى که براى امتم پس از خود دارم، از پیدا شدن کسانى است که به تأویل آیات قرآن مى‏پردازند، و آنها را به معناهایى جز آنچه هست مى‏گیرند”[۲۰].

به قول مولانا:[۲۱]

بر هوا تأویل قرآن می کنی پست و کژ شد از تو معنیّ و سنی[vi]

v تأویل موکول به آخرالزمان

در قرآن مجید و احادیث مرویه تصریح گردیده که تأویل آیات قرآن کریم هنوز نیامده و انجام این مهم مخصوص موعود آخر الزمان می باشد، و آن حضرت تأویل آیات قرآنی و معانی اصلیه این کتاب شریف را روشن و معلوم می نماید. در آیه ۳۹ سوره یونس آمده است: ” بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ …، یعنی بلکه تکذیب کردند قرآن را به سبب آنکه احاطه نمی نمایند به علم آن و حال آنکه هنوز تأویل آن نیامده است؛ پیشینیان هم اینچنین تکذیب کردند …”. علامه مجلسی در کتاب “بحارالانوار” از زراره از امام صادق (ع) روایت می کند که آن حضرت فرمود: عَنْ زُرَارَهَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ هَذِهِ الْأُمُورِ الْعِظَامِ مِنَ الرَّجْعَهِ وَ أَشْبَاهِهَا فَقَالَ إِنَّ هَذَا الَّذِی تَسْأَلُونَ عَنْهُ لَمْ یَجِئْ أَوَانُهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُه[۲۲]، یعنی زراره گوید از امام صادق (ع) پرسیدم از امور عظیمه رجعت و امثال آن. آن حضرت فرمود این چیزها که می پرسید هنوز اوقات آن نرسیده است. پس این آیه مبارکه را تلاوت فرمود بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ.

همچنین، در آیات ۵۲ و ۵۳ سوره اعراف آمده است: ” وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۲) هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ …، یعنی و محققا ما برای ایشان کتابی آوردیم که آن را بر اساس علم و دانش تفصیل دادیم برای هدایت و رحمت آن گروه که ایمان می آورند. آیا جز این انتظار دارند که تأویل آن به آنان برسد؟ آن روز فرا رسد کسانی که آن را پیش از این فراموش کرده بودند خواهند گفت: همانا رسولان پروردگارمان حق را برای ما آوردند”. در تفسیر آیه ۵۳ سوره اعراف ” هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ، آیا جز این انتظار دارند که تأویل آن به آنان برسد؟”، در تفسیر قمی” آمده است: فهو من الآیات التی تأویلها بعد تنزیلها، قال ذلک فی القائم ع و یوم القیامه[۲۳]، یعنی پس آیه مذکور از آیاتی است که تأویل آن بعد از نزولش می آید، بگو آن تأویلش در زمان قائم و یوم قیامت می باشد.

و در تفسیر آیه ۳۳ سوره توبه “هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ، یعنی اوست خدایی که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرو فرستاد تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند اگر چه ناخوشایند کافران باشد” از امام صادق (ع) روایت شده است: فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا نَزَلَ تَأْوِیلُهَا بَعْدُ وَ لَا یَنْزِلُ تَأْوِیلُهَا حَتَّى یَخْرُجَ الْقَائِمُ ع فَإِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ ع لَمْ یَبْقَ کَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ لَا مُشْرِکٌ بِالْإِمَامِ إِلَّا کَرِهَ خُرُوجَهُ حَتَّى أَنْ لَوْ کَانَ کَافِراً أَوْ مُشْرِکاً فِی بَطْنِ صَخْرَهٍ لَقَالَتْ یَا مُؤْمِنُ فِی بَطْنِی کَافِرٌ فَاکْسِرْنِی وَ اقْتُلْه[۲۴]‏؛ یعنی به خدا سوگند! هنوز تأویل این آیه نازل نشده است و تا زمان قائم (ع) نیز نازل نخواهد شد. پس زمانی که قائم (ع) به پا خیزد، هیچ کافر و مشرکی نمی ماند مگر آنکه خروج او را ناخوشایند می شمارد.

و همچنین در آیات ۱۶ – ۱۹ سوره قیامت آمده است: ” لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ (۱۶) إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ (۱۷) فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (۱۸) ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ (۱۹)‏، یعنی با شتاب و عجله زبان به قرائت قرآن مگشای. که ما خود قرآن را محفوظ داشته و بر تو فرا خوانیم. پس هرگاه آن را خواندیم از خواندن آن پیروی کن. پس از آن بر ماست که (حقایق) آن را بر تو بیان کنیم”؛ به عبارت دیگر، در آینده بیان و تفسیر این آیات را ما خواهیم فرستاد.

در کتب مقدسه بنی اسرائیل، نیز، انذارات و پیشگوئی هایی به صورت اشارات و تشبیهات بیان گردیده، که تأویل آیات کتب مقدسه و باز شدن ختم رحیق مختوم و وعده تبیین معانی مکنونه مخصوص موعود آخر الزمان می باشد.

” اما تو ای دانیال کلام را مخفی دار و کتاب را تا زمان آخر مهر کن” (دانیال نبی باب ۱۲ آیه ۴).

” او جواب داد که ای دانیال برو زیرا این کلام تا زمان آخر مخفی و مختوم شده است” (دانیال نبی باب ۱۲ آیه ۹).

” و تمامی رویا برای شما مثل کلام طومار مختوم گردیده است” (اشعیا باب ۲۹ آیه ۱۱).

” این چیزها را به مثل ها به شما گفتم لکن ساعتی می آید که دیگر به مثل ها با شما حرف نمی زنم بلکه از پدر به شما آشکارا خبر خواهم داد” (انجیل یوحنا باب ۱۶ آیه ۲۵).

” کلام انبیا را نیز محکمتر داریم … که هیچ نبوت کتاب از تفسیر خود نبی نیست” (رساله دوم پطرس باب ۱ آیات ۱۹ و ۲۰).

” زیرا که نبوت به اراده انسان هرگز آورده نشده بلکه مردمان به روح القدس مجذوب شده از جانب خدا سخن گفتند” (رساله دوم پطرس باب ۱ آیه ۲۱ ).

v تفاوت تفسیر مظاهر ظهور جدید با تفسیر علماء

در تاریخ ادیان اشاراتی یافت می شود مبنی بر آن که، تفاسیر ارائه شده در خصوص شریعت حضرت موسی و صحف انبیاء توسط علمای یهود، مغایر با تفاسیری بود که حضرت عیسی بیان می فرمودند. چنانچه در این خصوص مذکور است: ” آنچه که بیش از هر چیز فریسیان ( از بزرگترین مذاهب یهود) را رنجه می ساخت همانا کمال آزادی عیسی در تفسیر شریعت موسی و صحف انبیاء بود که بدون اعتنا به سنن و احادیث یهود آنها را تأویل و تفسیر می نمود… “[۲۵].

در اخبار و روایات اسلامی نیز شواهدی مبنی بر اختلاف نظر قائم با مسلمین در تفسیر آثار اسلامی به چشم می خورد؛ چنانچه در جلد سیزدهم بحار الانوار، روایت ذیل از فضیل ابن یسار از امام صادق (ع) آمده است:” … قائم (ع) ما در وقتی که قیام می نماید به خلایق مبعوث می شود در حالتی که همه ایشان کتاب خدا را به عقاید باطله خود تاویل می کنند و به عقاید خود به آیات آن حجت و دلیل می آورند[۲۶]. ابن عربی نیز در باب ۳۶۶ فتوحات مکیه، به عدم موافقت احکام مهدی موعود با احکام علمای اسلام اشاره می کند: ” یخالف فی غالب أحکامه مذاهب العلماء”[۲۷].

باری، تفسیر آیات الهی توسط علماء دینی، بر خلاف مضامین اصلی و آنچه مقصود حقیقی الهی است و مصداق یافتن بیان مبارک “یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ” (نساء/ ۴۶) را، ائمه اطهار پیشاپیش اخبار نموده اند؛ چنانچه، حضرت امیرالمؤمنین در خطبه ۱۴۷ نهج البلاغه می فرمایند: ” وَ إِنَّهُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَیْسَ فِیهِ شَیْ‏ءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا أَکْثَرَ مِنَ الْکَذِبِ عَلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَیْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ سِلْعَهٌ أَبْوَرَ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِه”‏[۲۸]. یعنی، هر آینه بزودی پس از من بر شما زمانی خواهد آمد که در آن زمان چیزی مخفی تر از حق نباشد و نه آشکارتر از باطل و نه زیاده از کذب بر خدا و رسول او. و در نزد اهل آن زمان متاعی کساد تر از کتاب نباشد چون براستی تلاوت شود و متاعی از کتاب رواج تر نباشد چون از مواضع خود تحریف یابد.

همچنین، در ” بهشت کافی” در نامه امام باقر علیه السلام به سعد الخیر آمده است: ” … بشناس نظایر آنها را (احبار یهود، و رهبان نصارى) در این امّت؛ کسانى که الفاظ و واژه‏هاى قرآن را بر پا مى‏دارند و حدود و مقرّرات حقیقى آن را تحریف مى‏کنند و بر خلاف ما، به تفسیر و تطبیق آن مى‏پردازند”[۲۹].

باری، تفسیر حقیقی آیات الهی کتب مقدسه بر خلاف تفاسیر ارائه شده توسط علماء دینی، مطابق با بشارات روایت شده، در این دور و ظهور اعظم به وقوع پیوست، و تفاسیر بدیع و دلنشینی از آیات قرآن کریم و کتب مقدسه ادیان پیشین نازل گردید که در نوع خود بی نظیر و زیبنده مقام موعود می باشد. برخی مصداق ها و حقایقی که در آیات متشابه درباره آنها سخن رفته، مانند حشر و نشر، بهشت و جهنم، قیامت، ملائکه، علامات ظهور و … که قابل درک نمی باشند، در آثار حضرت اعلی، حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء تبیین شده است که با مطالعه آنها میتوان بر اصطلاحات انبیاء وقوف یافت و بر فهم کلام الهی نائل آمد.

حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس، فقره پنجم، در خصوص برداشتن مهر از اسرار و رموز کتب مقدسه می فرمایند: لا تحسبن انا نزلنا لکم الاحکام بل فتحنا ختم الرحیق المختوم باصابع القدره و الاقتدار یشهد بذلک ما نزل من قلم الوحی تفکروا یا اولی الافکار، یعنی گمان مبرید که برای شما احکام نازل کردیم، بلکه گشودیم مهر باده ای را که مهر شده بود به انگشتان قدرت و اقتدار الهی. شهادت می دهد به این مسئله آنچه که نازل شده از قلم وحی الهی. تفکر کنید ای صاحبان فکر.

قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

(حافظ شیرازی)

برای مثال، معنای قیامت (روز داوری)، در این ظهور اعظم، مورد تأویل و تفسیر قرار گرفته است؛ چنانکه با استناد به تبیینات طلعات مقدسه ادیان بابی و بهائی که به وحی الهی نازل گردیده و با عنایت به این مطلب که تأویل آیات قرآن مجید با ظهور قائم روشن می شود، قیامت، همانطور که ائمه اطهار نیز صراحتاً در احادیث ذکر کرده اند، چیزی جز قیام و ظهور پیامبران آسمانی نمی باشد؛ مولانا به زیبایی تمام در مثنوی به این حقیقت اشاره می کند:

پس محمد صد قیامت بود نقد زانکه حلّ شد در فنای حلّ و عقد

زاده ثانی است احمد در جهان صد قیامت بود او اندر عیان‏

زو قیامت را همى پرسیده‏اند اى قیامت، تا قیامت راه چند؟

با زبان حال مى‏گفتى بسى که ز محشر حشر را پرسد کسی!‏[۳۰]

باری، در اخبار و روایات اهل بیت یوم ظهور قائم موعود، یوم قیامت نامیده شده؛ چنانچه در ” تفسیر قمی” آمده است: فی قوله اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ قال خروج القائم ع[۳۱]. به عبارتی قیامت چیزی جز ظهور یک شریعت جدید در ادامه شرائع قبل نیست و قیامت شریعت قبل، شریعت بعد بوده و قیامت در عرض عالم می باشد نه در طول عالم.

در حدیثی از مفضل بن عمر از امام صادق (ع) صراحتا روز ظهور قائم موعود روز قیامت دانسته شده است: الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ سَیِّدِیَ الصَّادِقَ ع هَلْ لِلْمَأْمُورِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِیِّ ع مِنْ وَقْتٍ مُوَقَّتٍ یَعْلَمُهُ النَّاسُ فَقَالَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ یُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقْتٍ یَعْلَمُهُ شِیعَتُنَا قُلْتُ یَا سَیِّدِی وَ لِمَ ذَاکَ قَالَ لِأَنَّهُ هُوَ السَّاعَهُ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَى یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَه أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (اعراف/ ۱۸۷) الْآیَهَ وَ هُوَ السَّاعَهُ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَى یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْساها (نازعات/۴۲) وَ قَالَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ (لقمان/۳۴) وَ لَمْ یَقُلْ إِنَّهَا عِنْدَ أَحَدٍ وَ قَالَ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَهَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها الْآیَهَ (محمد/۱۸) وَ قَالَ اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ (قمر/۱) وَ قَالَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ تَکُونُ قَرِیباً– (احزاب/۶۳) یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَهِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ[۳۲] (شوری/۱۸)، خلاصه بیان آنکه مفضل بن عمر می گوید که از حضرت صادق (ع) پرسیدم که آیا برای ظهور حضرت مهدی مأمول منتظر وقتی هست که مردم دانند. آن حضرت فرمود حاشا که خداوند برای ظهور مهدی وقتی مقرر فرماید که شیعه ما آن را بدانند. گفتم یا سیدی سبب این چیست، فرمود زیرا که یوم ظهور همان ساعت قیامت است که خداوند تبارک و تعالی فرموده است: ” درباره قیامت از تو سؤال مى‏کنند، کى فرا مى‏رسد؟! بگو: علمش فقط نزد پروردگار من است؛ و هیچ کس جز او(نمى‏تواند) وقت آن را آشکار سازد؛ در آسمانها و زمین، سنگین است(اعراف/۱۸۷)” و یوم ظهور همان ساعت است که خداوند تبارک و تعالی فرموده است: ” و از تو درباره قیامت مى‏پرسند که در چه زمانى واقع مى‏شود؟ (نازعات/۴۲)”؛ و هم فرموده است: نزد خداوند است علم ساعت و قیامت( لقمان/۳۴)” و نفرموده نزد احدی دیگر هست و هم فرموده: ” آیا آنها جز این انتظارى دارند که قیامت ناگهان فرا رسد، در حالى که هم اکنون نشانه‏هاى آن آمده است (محمد/۱۸)” و الی آخر.

همچنین، در تفسیر آیه ۱۶ سوره شوری ” وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ قَرِیبٌ‏ یعنی، چه می دانى، شاید ساعت (قیام قیامت) نزدیک باشد؟!”، مفضل بن عمر از حضرت صادق (ع) نقل کرده که منظور وقت ظهور قائم است[۳۳]. و ایضاً در تفسیر آیه ۷۵ سوره مریم ” حَتَّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَهَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً یعنى: تا آن زمان که ‏ببینند آنچه را که به آنها وعده کرده بودیم: یا عذاب را و یا ساعت قیامت را! پس به زودى خواهند دانست چه کسى بدترین جاى دارد و نیروى او ضعیف ‏تر است؟” آمده است: ” ابو بصیر از امام ششم نقل کرده که فرمود: «إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ» قیام قائم ماست و آن ساعتى است که پیروان باطل خواهند دید، و عذاب خدا را به دست تواناى قائم آل محمد خواهند چشید”[۳۴].

بدین دلیل است که رسیدگی به حساب خلائق که از اهداف برپایی قیامت (روز داوری) می باشد نیز، به قیام قائم تفسیر شده است؛ چنانچه، در تفسیر آیه: “رَبَّنَا اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ (ابراهیم/۴۱)، یعنی پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا مى‏شود، بیامرز!”، در ” تفسیر جوامع الجامع” طبرسی آمده است: یَقُومُ الْحِسابُ معناه: یثبت، و هو مستعار من قیام القائم[۳۵]، یعنی بر پا شدن حساب، استعاره ای از قیام قائم می باشد.

نکته حائز اهمیت دیگر آنکه، علائمی که در خصوص رجعت ثانی و ظهور مجدد حضرت مسیح در اناجیل مقدسه آمده؛ مانند نزول مصیبتها، ریختن ستارگان، تاریک شدن ماه و خورشید، زلزله الارض، ضیق ارض، نوحه قبائل ارض، نزول ملائکه، آمدن ملائکه در سایه ای از ابر، نزول دخان، رعد و برق، صیحه آسمانی؛ همان علائم به عینه در قرآن مجید در خصوص قیامت مذکور گردیده که روشن است مقصود قیام یکی از پیامبران می باشد. چنانچه، در “ارشاد القلوب” روایتی نقل گردیده که حضرت رسول اکرم (ص) علامات قیامت را به ظهور حضرت عیسی تفسیر نموده اند: ” … فَقَالَ فَأَعْلِمْنَا أَشْرَاطَهَا فَقَالَ لَا تَقُومُ السَّاعَهُ حَتَّى یُقْبَضَ الْعِلْمُ وَ تَکْثُرَ الزَّلَازِلُ وَ تَکْثُرَ الْفِتَنُ وَ یَظْهَرَ الْهَرْجُ وَ الْمَرْجُ وَ تَکْثُرَ فِیکُمُ الْأَهْوَاءُ وَ یُخَرَّبَ الْعَامِرُ وَ یُعْمَرَ الْخَرَابُ وَ یَکُونَ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَهِ الْعَرَبِ وَ تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ تَخْرُجَ الدَّابَّهُ وَ یَظْهَرَ الدَّجَّالُ وَ یَنْتَشِرَ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ یَنْزِلَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ فَهُنَاکَ تَأْتِی رِیحٌ مِنَ جِهَهِ الْیَمَنِ أَلْیَنُ مِنَ الْحَرِیرِ فَلَا تَدَعُ أَحَدا[۳۶]، یعنی سپس آن مرد عرض کرد ما را از علامات قیامت آگاه کن. بعد فرمود، قیامت نیاید تا اینکه دانش مردم زیاد شود، زلزله فراوان گردد: فتنه و آشوب و خونریزى بسیار گردد، هرج و مرج آشکار شود، و هواپرستى در میان شما فراوان گردد، آبادیها ویران، ویرانه‏ها آباد، و در آن وقت در مشرق و مغرب و جزیره العرب زمین فرو رود، آفتاب از مغرب بتابد، جنبندگان بیرون آیند، دجال آشکار شود، یأجوج و مأجوج پراکنده‏ در زمین شوند، عیسى بن مریم از آسمان فرود آید.

حضرت مسیح نیز خود را قیامت و حیات خوانده اند؛ چنانچه در انجیل یوحنا باب ۱۱ آیات ۲۵ – ۲۶ آمده است: عیسی بدو گفت من قیامت و حیات هستم هر که به من ایمان آورد اگر مرده باشد زنده گردد. و هر که زنده بود و به من ایمان آورد تا به ابد نخواهد مرد آیا این را باور میکنی؟

هر که گوید کو قیامت ای صنم خویش بنما که قیامت نک منم[vii]

(جلال الدین محمد مولوی)[۳۷]

مطلب دیگر آنکه، پس از وقوع حوادث و تغییرات مهیب و عظیم قیامت؛ یعنی زمانی که ماه بی نور گردد، خورشید و ماه یک جا جمع شوند و پس از انفطار آسمان و ریزش و پراکندگی کواکب و ستارگان، از هم پاشیدن کوه ها و دیگر علامات قیامت؛ مطابق آیات ذیل، برخی از وقوع قیامت آگاه نشوند!؛ در غفلت غوطه خورده و ایمان نیاورند و فراتر از اینها، یکدیگر را انکار کرده و لعنت می نمایند( این آیات ماهیت قیامت را از آنچه نزد عموم تصور می شود، متفاوت جلوه می دهد!). باری، در آیه ۳۹ سوره مریم آمده است: “وَأنذرِهُم یومَ الحَسرَهِ إذ قُضِی الأمرُ وَهُم فی غَفلَه ٍ وَهُم لَا یومِنُونَ، یعنی آنها را از یوم حسرت (قیامت) آگاه کنید ، زمانی که که امر به انجام رسد ، در حالی که آنها در غفلت فرو رفته اند و ایمان نمی آورند!”. همچنین در دیگر آیات مربوط به قیامت آمده است: أفَأمنُوا أن تَأتِتَهُم غَاشِیهٌ مِّن عَذَابِ اللهِ أو تَأتَیهُمُ الّسَاعَهُ بَغَتهً وَ هُم لاَیشعُرُونَ (یوسف/ ۱۰۷)، یعنی آیا آنها ایمن هستند که عذاب سخت خداوند بر آنها خواهد آمد یا اینکه ساعت (قیامت) بر آنها به طور ناگهانی خواهد آمد و آنها نمی فهمند. هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَهَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (زخرف/۶۶)، یعنی آیا جز این انتظار دارند که قیامت ناگهان به سراغشان آید در حالى که نمى‏فهمند. یومَ القیامه یکفُرُ بَعضُکمُ ببَعضٍ وَیلعَنُ بَعضُکمُ بَعضًا (عنکبوت/۲۵)، یعنی اما در یوم قیامت بعضی دیگر را انکار خواهید کرد و بعضی از شما بعضی را لعنت خواهید نمود.

دقیقا به همین مضمون، در احادیث نیز در خصوص امتحان مسلمین در زمان ظهور قائم از حسن بن علی (ع) روایت شده است: قَالَتْ سَمِعْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ ع یَقُولُ لَا یَکُونُ الْأَمْرُ الَّذِی تَنْتَظِرُونَ حَتَّى یَبْرَأَ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ یَتْفُلَ بَعْضُکُمْ فِی وُجُوهِ بَعْضٍ وَ حَتَّى یَلْعَنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ حَتَّى یُسَمِّیَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً کَذَّابِین[۳۸]، یعنی نخواهد بود امری که شما منتظر آن هستید تا آنوقت که بعضی از شما از بعض دیگر تبری جویند و بعضی در روی بعضی آب دهان اندازند و بعضی بعضی را لعن کنند و بعضی از شما بعضی را دروغگو نامند.

جالب توجه آنکه حضرت مسیح نیز در خصوص رجعت خود در آخر الزمان هشدار می دهند که “روز خداوند چون دزد خواهد آمد” (رساله دوم پطرس، باب سوم، آیه دهم) و کسانی که هشیار نباشند از ظهور او آگاه نگردند. آن حضرت می فرمایند: “بیدار باشید زیرا نمی دانید که در چه وقت صاحب خانه می آید … مبادا ناگهان آمده شما را خفته یابد اما آنچه بشما می گویم به همه میگویم بیدار باشید” (مرقس، آیه ۳۳ باب ۱۳). و در آیه ۳۶ باب ۲۴ انجیل متی می فرماید: شما نیزحاضر باشید زیرا در ساعتی که گمان نبرید پسرانسان می آید.

بنابراین، آیا وقایع مذکور در خصوص قیامت، اتفاقاتی نیست که با ظهور یک دیانت جدید به وقوع می پیوندد؟!

حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب ایقان می فرمایند: ” و معرفت به مبدأ و وصول به او (خداوند) حاصل نمی شود مگر به معرفت و وصول این کینونات مشرقه (پیامبران) از شمس حقیقت. پس، از لقاء این انوار مقدسه لقاءالله حاصل می شود و از علمشان علم الله و از وجهشان وجه الله … لهذا هر نفسی که به این انوار مضیئه ممتنعه و شموس مشرقه لائحه در هر ظهور موفق و فائز شد او به لقاء الله فائز است و در مدینه حیات ابدیه باقیه وارد. و این لقاء میسر نشود برای احدی الا در قیامت که قیام نفس الله است به مظهر کلیه خود و این است معنی قیامت که در کل کتب مسطور و مذکور است و جمیع بشارت داده شده اند به آن یوم [۳۹].

Ø احادیث مرویه

در خصوص ظهور موعود و شواهد و علائم آن روایات بسیاری نقل گردیده است؛ لیکن، با توجه به مطالبی که در مقدمه ذکر شد مشخص گردید که صحت و سقم روایات بسته به وقوع مصداق آنهاست، لذا تحقق بسیاری از این روایات با ظهور ادیان بابی و بهائی، کل دلالت بر صحت آن روایات به عنوان بشارات وارده دارد. اما در خصوص روایاتی که یا به وقوع نپیوسته و یا بعضاً بخش هایی از آن به وقوع پیوسته، مطالبی چند بیان می گردد.

v عدم صداقت راویان در بیان دقیق احادیث و جعل احادیث

راویان احادیث ممکن است در روایت دقیق احادیث صادق نبوده باشند؛ چنانچه از امام صادق علیه السّلام در این خصوص آمده است: ما براى برخى از مردم سخنانى مى‏گوییم، ولى آنها کلام را به گونه‏اى دیگر تأویل کرده، و نتیجه‏اى را که خودشان دوست دارند مى‏گیرند، و حدیث‏ها را آن گونه که سلیقه آنها را تأمین کند روایت مى‏کنند[۴۰].

حضرت علی (ع) نیز در خصوص احادیث مجعول و اخبار گوناگون فرموده اند: ” همانا احادیث در دسترس مردم حق و باطل و راست و دروغ و نسخ کننده و نسخ شده و عام (شامل همه) و خاص (مخصوص بعضی) و محکم ( که معنی آن آشکار) و متشابه ( که معنی آن واضح نیست) و محفوظ (از غلط و اشتباه) و موهوم (از روی وهم و گمان) است…”[۴۱].

همچنین، در آثار اسلامی دلایلی جهت جعل احادیث، من جمله، ” نصرت مذاهب بوسیله طرفداران هر کدام از فرقه ها”[۴۲] و ” متمایل ساختن مردم به دین یا تحکیم دیانت آن ها”[۴۳]، ” اختلافات سیاسی”[۴۴] و ” تأیید حزب و گروه خود، از گروه های سیاسی گرفته تا گروه های مذهبی”[۴۵] ذکر گردیده است.

فی المثل، از جمله شواهد موجود در خصوص جعل حدیث بیانی از امام صادق (ع) می باشد که در کتاب “اختیار معرفه الرجال” شیخ طوسی نقل شده است: ” لا تقلبوا علینا حدیثا الا ما وافق القرآن و السنه او تجدون معه شاهدا من الاحادیث المتقدمه فان المغیره بن سعید لعنه الله دس فی کتب اصحاب ابی احادیث؛ لم یحدّث بها ابی فاتقوا الله و لا تقبلوا علینا ما خالف قول ربنا و سنه نبینا فانا اذا حدثنا قلنا: قال الله عز و جل و قال رسول الله (ص)”[۴۶]، مضمون بیان آنکه سخنان ما را جز آنچه موافق با قرآن و سنت است یا آن سخنی که از احادیث قبلی ما شاهدی بر آن باشد قبول نکنید؛ برای اینکه مغیره سعید از رحمت خدا دور باد در لا به لای کتاب های اصحاب پدرم بیاناتی را اضافه کرد که هرگز پدرم آنها را نگفته بود؛ پس از خدا بترسید و خلاف گفتار خدا و سنت رسول را به ما نسبت ندهید زیرا وقتی ما سخن می گوییم گفتار خدا و پیامبر را برای شما نقل می کنیم.

v رمز و راز نهفته در روایات و احادیث

در روایات تصریح گردیده که در کلام الهی و بشارات ائمه اطهار رمز و راز نهفته است؛ به عبارتی تأکید بر این است که بشارات را به ظاهر نمی توان معنا نمود. علامه طباطبائی در تفسیر المیزان روایت ذیل را از کتاب عیون از حضرت رضا (ع) نقل می کند: ” در اخبار ما نیز مانند قرآن محکم و متشابه هست، باید که شما متشابهات آنرا به محکماتش بر گردانید (متشابه در اصطلاح خلاف محکم است که نتوان معنی منظور را به آسانی استخراج نمود)، و زنهار متشابهات را پیروی مکنید که گمراه می شوید”[۴۷].

همچنین، مفضل بن عمر از امام صادق (ع) روایت می کند که آن حضرت فرمودند: خَبَرٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ عَشَرَهٍ تَرْوِیهِ إِنَّ لِکُلِّ حَقٍّ حَقِیقَهً وَ لِکُلِّ صَوَابٍ نُوراً ثُمَّ قَالَ إِنَّا وَ اللَّهِ لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ مِنْ شِیعَتِنَا فَقِیهاً حَتَّى یُلْحَنَ لَهُ فَیَعْرِفَ اللَّحْن[۴۸]، یعنی یک خبر را بفهمی بهتر است از این که ده خبر را روایت کنی. زیرا که هر حقی را حقیقتی است و هر صوابی را نوری. پس فرمود: قسم بخدا که ما مردی را از شیعه خود فقیه و دانا نمی شماریم جز آن که به رمز و لحن قول به او گفته شود و او بشناسد رمز را.

و در ” بحار الانوار” علامه مجلسی در باب احادیث صعب مستصعب از حضرت ابی جعفر (ع) روایت ذیل نقل شده است: قَالَ حَدِیثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ[۴۹]، مضمون بیان آن که، احادیث ما فهمش دشوار است، بسیار دشوار. آنها را نمی تواند درک کند جز ملائکه مقرب یا پیامبر یا بنده ای که خداوند قلبش را در جهت شایستگی ایمان آزمایش کرده باشد.

همچنین، در احادیث و روایات از ائمه اطهار آمده، کلمه ای که از آنها نقل می شود دارای وجوه متعدده و معانی باطنی بوده و برای آن کلام هفتاد وجه و برای هر وجهی مخرجی می باشد! چنانچه، در کتاب بحار از حضرت ابی عبدالله صادق آل محمد (ع) روایت کرده که فرمودند: “ حَدِیثٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفٍ تَرْوِیهِ وَ لَا یَکُونُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ فَقِیهاً حَتَّى یَعْرِفَ مَعَارِیضَ کَلَامِنَا وَ إِنَّ الْکَلِمَهَ مِنْ کَلَامِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِینَ وَجْهاً لَنَا مِنْ جَمِیعِهَا الْمَخْرَج”[۵۰]، مضمون حدیث شریف این است که امام فرمودند اگر یک حدیث ما را بفهمی بهتر از آن است که هزار حدیث از ما روایت کنی. در میان شیعیان ما کسی فقیه نامیده می شود که اشارات و معانی حقیقی کلام ما اهل بیت را بفهمد و بداند زیرا یک کلمه از کلام ما هفتاد وجه دارد و ما همه آن وجوه را در نظر می گیریم و تکلم می کنیم.

v وقوع بداء

مطلب قابل توجه و حائز اهمیت دیگر آن که، بداء یکی از مسائل حتمیه ایست که در ظهور پیامبران گذشته، حضرت موسی و حضرت مسیح، واقع گردیده است و وقوع بداء در خصوص ظهور قائم نیز، صراحتاً در احادیث ذکر گردیده است؛ به عبارتی، ممکن است که تنها برخی از روایات به وقوع بپیوندند و در مابقی بداء حاصل شود. چنانچه، علامه مجلسی روایتی از حضرت صادق (ع) نقل می کند که آن حضرت می فرمایند که ممکن است در بعضی از وقایع مربوط به ظهور قائم بداء شود و این پدیده را آن قدر در جاهای مختلف تعمیم داده که راوی میگوید من ترسیدم در خود قائم هم بداء حاصل شود و آن حضرت می فرمایند: خیر قائم از میعاد است: مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخَالَنْجِیِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ قَالَ کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا ع فَجَرَى ذِکْرُ السُّفْیَانِیِّ وَ مَا جَاءَ فِی الرِّوَایَهِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ الْمَحْتُومِ، فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: هَلْ یَبْدُو لِلَّهِ فِی الْمَحْتُومِ؟ قَالَ: نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ یَبْدُوَ لِلَّهِ فِی الْقَائِمِ قَال‏: الْقَائِمُ مِنَ الْمِیعَادِ، بیان: لعل للمحتوم معان یمکن البداء فی بعضها و قوله ” من المیعاد” اشاره الی انه لا یمکن البداء فیه لقوله تعالی: ” ان الله لا یخلف المیعاد”[۵۱]، خلاصه بیان آنکه، … ذکر اسم سفیانی شد که در روایات آمده که این علامت از علامتهای محتوم است. من به ابی جعفر گفتم که آیا ممکن است که در امر محتوم بداء شود؟ فرمود: بلی. در ادامه پرسیدم که من می ترسم که در قائم هم بداء شود گفت خیر قائم از میعاد است. چون خداوند فرموده: إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ )آل عمران/۹).

باری، بداء یکی از اصول مسلمه می باشد و روایت ذیل از امام رضا (ع) بیانگر اهمیت این مطلب می باشد که علامه کلینی در ” اصول کافی” آن را بیان می دارد: ” عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع یَقُولُ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً قَطُّ إِلَّا بِتَحْرِیمِ الْخَمْرِ وَ أَنْ یُقِرَّ لِلَّهِ بِالْبَدَاء[۵۲]، یعنی خداوند پیغمبری را مبعوث نفرمود مگر آنکه دو چیز را به او واجب ساخت: یکی آنکه شرب شراب را به امت خود حرام کند و دیگر آنکه بداء را درباره خدا اقرار نماید.

همچنین، برخی روایات از ائمه، تلویحاً اشاره بدین مطلب دارد که اگر در بشارات نارسائی هایی بود نباید مأیوس شد و آن را کذب و نا صحیح پنداشت، چرا که ممکن است برخی از آنها و یا قسمتی از آنها واقع نشود؛ به عبارتی باید به آنچه واقع شد توجه کرد. چنانچه، در کتاب مهدی موعود حدیثی از امام باقر (ع) روایت شده که مربوط به وقوع مسئله بدأ در ظهور حضرت موسی بوده و جای بسی تامل و تعمق می باشد: ” در غیبت نعمانی از فضیل بن یسار روایت نموده که گفت: از حضرت باقر (ع) پرسیدم آیا ظهور صاحب الامر وقت معینی دارد؟ فرمود: آنها که وقت آنرا تعیین می کنند دروغ می گویند ، وقتی حضرت موسی بمیقات پروردگار رفت بمردم گفت: من سی شب از میان شما میروم. ولی موقعی که خداوند ده شب بر آن افزود بنی اسرائیل گفتند موسی خلف وعده کرده و همه گمراه و گوساله پرست شدند. ما نیز هر گاه حدیثی برای شما نقل کردیم و همانطور که گفته ایم واقع شد بگوئید خدا راست گفت و چنانچه مطلبی به شما گفتیم و بعکس ظاهر شد باز هم بگوئید خدا راست گفت تا دو بار اجر ببرید!”[۵۳].

جالب توجه آنکه، راجع به حضرت مسیح نیز مسئله بداء رخ داده است؛ چنانچه، در کتاب “مهدی موعود” آمده است: ” کلینی از ابو بصیر نقل می کند که حضرت صادق (ع) فرمود: خداوند وحی فرستاد برای عمران که من فرزندی نیکو و با برکت بتو موهبت می کنم که کور مادرزاد را شفا دهد و باجازه خدا مرده را زنده گرداند و خدا او را به سوی بنی اسرائیل مبعوث گرداند. عمران هم به زنش حنه که مادر مریم بود خبر داد، وقتی حنه باردار شد باور می داشت که پسر است ولی چون دختر زائید گفت پروردگارا من که دختر زائیدم؟! با اینکه میدانم پسر مثل دختر نیست (مقصودش این بود که دختر پیغمبر نمی شود) خداوند هم فرمود: خدا داناتر است که مادر مریم چه زائید. وقتی خداوند عیسی را به مریم موهبت کرد او همان پسری بود که خداوند به عمران مژده و وعده داده بود بنابراین ما هم هر گاه درباره یکی از مردان خود چیزی گفتیم ممکن است راجع به نوادگان او باشد منکر آن نشوید”[۵۴].

باری، سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلاً(سوره فتح/۲۳). حال آیا وقوع بدأ در خصوص موعود مسلمین نیز امکان پذیر نمی باشد؟

عیاشى از ابن سنان نقل مى‏کند که امام صادق (ع) فرمود: “خداوند آن چه را که بخواهد، مقدم‏ مى‏دارد و آن چه را که بخواهد به تأخیر مى‏اندازد و هر چه را که اراده کند، از لوح تقدیرات مى ‏زداید و آن چه را هم که مشیتش تعلق گیرد، ثابت مى‏دارد و در پیش اوست نسخه اصلى کتاب”[۵۵]. و حدیث ذیل که در ” اصول کافی” از اصبغ بن نباته از حضرت علی (ع) در خصوص ظهور قائم روایت گردیده، فصل الخطاب این گفتار می باشد؛ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ فَإِنَّ لَهُ بَدَاءَاتٍ وَ إِرَادَاتٍ وَ غَایَاتٍ وَ نِهَایَات[۵۶]، یعنی خداوند انجام می دهد آنچه را که می خواهد زیرا که خداوند را بداها و اراده ها در آخرها و نهایت ها می باشد.


بشارت به دو ظهور

در جمیع ادیان آسمانی به دو ظهور بزرگ پیاپی در آخر الزمان بشارت داده شده، که توسط آن دو ظهور موعود، انوار اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض عالم را احاطه نماید؛ بشارت ” وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها[viii] (زمر/۶۹) ” محقق گردد؛ ندای ” یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلى‏ شَیْ‏ءٍ نُکُر[ix] (قمر/۶) به گوش عالمیان رسد؛ وعده الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمن[x] (فرقان/۲۶) در روی زمین محقق گردد؛ و نهایتاً استقرار ملکوت الهی در بسیط زمین تحقق یابد، همان ملکوتی که ادیان سالفه منتظر آن بوده و جمیع تحقق آن را بشارت فرموده اند[xi]؛ کوتاه سخن آنکه، عالم رتبه بلوغ یابد و مرحله جدیدی در تاریخ عالم انسانی شروع گردد.

به اعتقاد بهائیان ظهور اول، ظهور حضرت باب، جهت آماده سازی مردم برای عرفان ظهوری عظیم تر و پیوند ادیان قدیم به ظهور کلی الهی؛ و ظهور دوم ظهور حضرت بهاءالله، موعود کل ادیان که نظمی نوین و مدنیتی روحانی در عالم بشریت تأسیس نمود. به عبارتی، همانطور که یحیی تعمید دهنده پیش از ظهور حضرت مسیح مبعوث شد و خطاب به یهودیان فرمود: “توبه کنید زیرا ملکوت آسمان نزدیک است (انجیل متی، باب ۳، آیه ۲)”، حضرت باب نیز قبل از ظهور کلی الهی و موعود کل ادیان مبعوث شدند تا مردم را برای پذیرش و قبول امر حضرت بهاءالله آماده کنند[xii].

باری، پس از وقوع این دو ظهور عظیم پی در پی، انرژی جدیدی در کالبد انسانی و روح بدیعی در اختراعات و اکتشافات دمیده شد و بشارات کتب مقدس آسمانی و اخبار ائمه طاهرین در خصوص پیشرفت علم در آخر الزمان به وقوع پیوست؛ قوای تفکر بشریت افزوده گردید و دائره علوم و فنون به حد چشمگیری توسعه و ترقی یافت؛ در کائنات اهتزاز جدیدی بوجود آمد، مسیر جهان وارد مرحله جدیدی گردید و تمدن عالم انسانی شاهد جهش های عظیمی در تمامی عرصه ها گردید، و به طور کلی،” بساط نظم کهن بر چیده شد و نظم نوین جایگزین آن شد”.

حضرت عبدالبهاء می فرمایند:” ای دوست، آتشی از ملکوت در قلب عالم در سدره مبارکه مشتعل گشته که شعله اش عنقریب در ارکان عالم بر افروزد و پرتوش آفاق امم را روشن نماید. جمیع علامات ظاهر شده و کل اشارات مشهود گشته و آنچه در کتب و صحف بوده تماماً واضح گردیده…”[۵۷].

Ø رجعت انبیاء و اصفیاء پیشین در این دو ظهور

در بشاراتی چند راجع به ظهور در آخر الزمان، به رجعت ایلیا، حضرت مسیح، امام حسین، ائمه طاهرین و … اشاره رفته است. در دیانت بهائی مفهوم عود و رجعت مورد تفسیر و تبیین قرار گرفته است و با استناد به آثار دیانت بهایی، مقصود از رجعت، رجعت صفاتی و کمالی می باشد نه جسمانی و مادی. برای مثال، مقصود از رجعت حضرت موسی این نیست که اعضاء و عناصر جسمانی آن حضرت ترکیب یافته و آن حضرت با همان ظاهر جسمانی به این دنیا باز گردد، بلکه این شخصیت الهی حضرت موسی است که در هیکل دیگری به نام عیسی مسیح در عالم پدیدار می شود. به همین خاطر است که حضرت مسیح رجعت ایلیا را همان ظهور یحیی تعمید دهنده دانست.

باری، یهودیان برطبق بشارات وارده در تورات منتظر رجعت ایلیا (الیاس) قبل از ظهور حضرت مسیح بودند تا خلق را به قرب ظهور موعود بشارت دهد؛ بنابراین، علمای بنی اسرائیل به آن حضرت اعتراض نمودند که اگر آن حضرت، مسیح موعود می باشند چرا ایلیا رجعت نفرمود تا آنان را به ظهور موعود بشارت دهد. شاگردان حضرت مسیح این مسئله را از آن حضرت مستفسر شدند؛ چنانچه در این خصوص آمده است: ” شاگردانش از او پرسیده، گفتند پس کاتبان چرا می گویند که می باید الیاس اول آید؟ (انجیل متی، باب ۱۷، آیه ۱۰)”. آن حضرت در جواب فرمودند: ” به شما می گویم که الحال الیاس آمده است و او را نشناختند بلکه آنچه خواستند با وی کردند… آن گاه شاگردان دریافتند که در باره یحیی تعمید دهنده بدیشان سخن می گفت (انجیل متی، باب هفدهم، آیات ۱۲ و۱۳)”.

با این تفاسیر، ” مقصود انبیای الهی از رجوع، رجوع ذاتی نیست بلکه رجوع صفاتیست یعنی رجوع مظهر نیست ظهور کمالاتست. در انجیل می فرماید که یحیی بن زکریا حضرت ایلیاست؛ از این بیان مراد رجوع نفس ناطقه و شخصیت حضرت ایلیا در جسد حضرت یحیی نه، بلکه مراد اینست کمالات و صفات حضرت ایلیا در حضرت یحیی جلوه و ظهور نمود”[۵۸].

مستندات بهائی در این خصوص از آثار اسلامی بسیار می باشد. در قرآن کریم آیاتی موجود که صفات و حالات و حتی وقایع و اعمال گذشتگان را به آیندگان نسبت می دهد. مثلا در آیه ۱۸۳ سورهء آل عمران، هنگامی که مخالفان حضرت محمد به ایشان اعتراض می نمودند که ” الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ، یعنی (اینها) همان کسانى هستند که گفتند: خداوند از ما پیمان گرفته که به هیچ پیامبرى ایمان نیاوریم تا (این معجزه را انجام دهد) یک قربانى بیاورد، که آتش‏ آن را بخورد!”؛ در جواب، خطاب به معترضین زمانشان فرمودند: “قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلی‏ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ، یعنی بگو: پیامبرانى پیش از من، براى شما آمدند؛ و دلایل روشن، و آنچه را گفتید آوردند؛ پس چرا آنها را به قتل رساندید اگر راست مى‏گویید؟!”. لذا، حضرت رسول اکرم (ص) کشته شدن پیامبران پیشین توسط مردم زمانشان را، به مردمان هم عصر خویش که قرن ها با آن زمان فاصله دارند نسبت می دهند.

و همچنین در آیه ۸۹ سوره بقره، تعارضاً به اهل زمان فرموده اند: “وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرینَ، یعنی و پیش از این، به خود نوید پیروزى بر کافران مى‏دادند با این همه، هنگامى که این کتاب، و پیامبرى را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او کافر شدند؛ لعنت خدا بر کافران باد!”. در این آیه مقصود از کسی که قبلا او را می شناختند و وقتی ظاهر شد انکارش کردند، حضرت عیسی است که در هیکل حضرت محمد ظهور نمود؛ بنابراین طبق این آیه، مقصود رجعت شخصی است که صفات و کمالات الهی او مجدداً در عالم امکان به ظهور می رسد.

با این تفاسیر، آنچه در ارتباط با مفهوم رجعت مهم می باشد، رجعت صفات و کمالات است؛ به عبارتی ایلیای نبی که مبشر ظهور جدید بوده و اصلاح و آماده سازی مردم جهت ظهور پیامبر بعدی را بر عهده داشته، در ظهورات بعدی نیز رجعتی در هیاکل متعدده خواهد داشت. لذا همچنان که یحیی تعمید دهنده دارای همان صفات ایلیا برای ظهور حضرت مسیح بود؛ حضرت باب نیز دارای چنین کمالات و صفاتی برای ظهور حضرت بهاءالله بوده و راه را برای ظهور جدید الهی مهیا و آماده ساختند.

Ø بشارات مذکور در کتب مقدسه بنی اسرائیل و احادیث مرویه به دو ظهور

در کتاب ملاکی نبی باب چهارم آیه ۵ می فرماید: ” اینک من ایلیای نبی[xiii] را قبل از رسیدن روز عظیم و مهیب خداوند نزد شما خواهم فرستاد و او دل پدران را بسوی پسران و دل پسران را بسوی پدران خواهد برگردانید”. و باز در همان کتاب، باب سوم آیه اول می فرماید: ” اینک من رسول خود را خواهم فرستاد و او طریق را پیش روی من مهیا خواهد ساخت و خداوندی که شما طالب او می باشید ناگهان به هیکل خود خواهد آمد، یعنی آن رسول عهدی که شما از او مسرور می باشید هان او می آید”.

در مکاشفه یوحنا، باب یازدهم، اشاره به دو شاهد و رجعت آنان شده است. در آیات ۳ و ۷ و ۱۱ می فرماید: “و به دو شاهد خود خواهم داد که پلاس در بر کرده و مدت هزار و دویست و شصت روز نبوت نمایند(۳)… و چون شهادت خود را به اتمام رسانند آن وحش که از هاویه برمی آید با ایشان جنگ کرده غلبه خواهد یافت و ایشان را خواهد کشت(۷)… و بعد از سه روز و نیم روح حیات از خدا بدیشان درآمد که بر پایهای خود ایستادند…(۱۱)”.

که مقصود از دو شاهد، حضرت محمد و حضرت علی می باشند چنانچه خداوند در قرآن کریم حضرت محمد را چنین خطاب می فرمایند: إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیرا (احزاب/ ۴۵)، یعنی ما تو را گواه فرستادیم و بشارت‏دهنده و انذارکننده. و مقصود از “وحش” بنی امیه است که ظلمت جهالت آن ها با نورانیت نبوت و ولایت به مبارزه برخاست و دین الله را پایمال نمود. پس از این، به جسد بی جان این دو شاهد روح حیات دمیده شده و دوباره زنده می گردند که اشاره به ظهور قائم/ مهدی (حضرت باب اعظم) و رجعت حسینی/ مسیح (حضرت بهاءالله) دارد.

باری، در آثار اسلامی نیز اشاراتی مربوط به دو ظهور آمده است؛ خروج قائم/ مهدی به عنوان ظهور اول، و رجعت حسینی/ مسیح به عنوان ظهور دوم می باشد.

لذا نمونه احادیثی که در آنها به رجعت حضرت مسیح به عنوان ظهور دوم اشاره شده ذکر می گردد. در کتاب ” إحتجاج” از حضرت رسول اکرم (ص) حدیثی روایت شده که به ظهور حضرت مهدی و رجعت حضرت عیسی، به عنوان دو ظهور پی در پی اشاره می کند: وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی الْمَهْدِیُّ إِذَا خَرَجَ نَزَلَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ع لِنُصْرَتِهِ فَقَدَّمَهُ وَ یُصَلِّی خَلْفَه[۵۹]، مضمون بیان به فارسی، از ذریه من مهدی ظهور می کند و پس از خروج او عیسی برای نصرت او نزول خواهد کرد و او مهدی را جلو می اندازد و در پشت سرش نماز می خواند.

همچنین، شیخ صدوق درکتاب ” کمال الدین” از پیغمبر (ص) روایت نموده که آن حضرت فرمودند: ” … به خدائى که مرا به راستى به مقام پیغمبرى برانگیخته که اگر یک روز از عمر دنیا باقى باشد، خداوند آن روز را چندان طولانى گرداند تا فرزندم مهدى در آن روز ظهور کند. پس عیسى روح اللَّه از آسمان فرود آید و پشت سر او نماز گزارد. و تشرق الارض بنور ربّها و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب‏. زمین، به نور پروردگارش روشن شود و سلطنتش در شرق و غرب عالم گسترش یابد”[۶۰].

و نیز ابن- عباس روایت نموده که پیغمبر (ص) فرمود: “لن تهلک امّه انا فی اوّلها و عیسى فی آخرها و المهدىّ فی وسطها، یعنی امتى که من در اول و عیسى در آخر و مهدى در وسط آنها باشیم، هرگز به هلاکت نمى‏افتند”[۶۱].

مهدی وقت و عیسی دوران هر دو را شهسوار می بینم[۶۲]

( شاه نعمت الله ولی)

همچنین، در برخی احادیث به رجعت امام حسین (ع) به عنوان ظهور دوم اشاره شده است؛ چنانچه در حدیثی جابر جعفی از حضرت باقر علیه السّلام می پرسد: “قائم در عالم خود چقدر مى‏ماند؟ فرمود: نوزده سال. آنگاه «منتصر» یعنى حسین علیه السّلام به دنیا برمی گردد”[۶۳].

و حمران بن اعین از امام باقر نقل کرده است که فرمود: “اول کسى که در رجعت به دنیا برمى‏گردد، همسایه شما حسین علیه السّلام است آن حضرت چندان سلطنت مى‏کند که از پیرى ابروانش روى دیدگانش را مى‏گیرد”[۶۴].

Ø بشارات قرآن مجید به دو ظهور

v اشاره به دو واقعه

در قرآن مجید آیاتی که اشاره به دو واقعه دارند و تلویحاً از دو ظهور سخن می گویند بسیار می باشد. در آیه ۶۸ سوره زمر، به دو ندا/ نفحه اشاره شده است که ندای اول “صعقه” و ندای دوم “حیوه” می باشد: ” وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ، یعنی و در«صور» دمیده مى‏شود، پس همه کسانى که در آسمانها و زمینند مدهوش می شوند، مگر کسانى که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در«صور» دمیده مى‏شود، ناگهان همگى به پا مى‏خیزند”.

به عبارتی، دو ندای عظیم الهی انسان ها را بیدار می کند، ندای اول “صعقه” که باعث صعق من علی الارض و ندای دوم “حیوه” که باعث قیام آنان می شود.

گفت پیغامبر که نفحت های حق اندر این ایام می آرد سبق

گوش و هش دارید این اوقات را در ربایید این چنین نفحات را

نفحه آمد مر شما را دید و رفت هر که را می خواست جان بخشید و رفت

نفحه دیگر رسید آگاه باش تا از این هم وانمانی خواجه تاش[۶۵]

(جلال الدین محمد مولوی)

باری، دمیدن در صور در احادیث به دو ظهور، یعنی خروج قائم و رجعت امام حسین (ع)، تفسیر شده است؛ چنانچه در تفسیر آیه ۱۸ سوره نبأ: ” یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً، یعنی روزى که در«صور» دمیده مى‏شود و شما فوج فوج مى‏آیید “، از حضرت صادق (ع) حدیث ذیل روایت شده است: “بَهَاءُ الدِّینِ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ الْحُسَیْنِیُّ رَوَاهُ بِطَرِیقِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْإِیَادِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَى أَحْمَدَ بْنِ عُقْبَهَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ سُئِلَ عَنِ الرَّجْعَهِ أَ حَقٌّ هِیَ قَالَ نَعَمْ فَقِیلَ لَهُ مَنْ أَوَّلُ مَنْ یَخْرُجُ قَالَ الْحُسَیْنُ یَخْرُجُ عَلَى أَثَرِ الْقَائِمِ ع قُلْتُ وَ مَعَهُ النَّاسُ کُلُّهُمْ قَالَ لَا بَلْ کَمَا ذَکَرَ اللَّهُ تَعَالَى فِی کِتَابِهِ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً «نبأ/ ۱۸» قَوْمٌ بَعْدَ قَوْم”[۶۶]، مضمون بیان آنکه از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدند: آیا رجعت صحیح است؟ فرمود: آرى. گفتند: نخستین کسى که مى‏آید کیست؟ فرمود: حسین علیه السّلام است که بعد از ظهور قائم علیه السّلام مى‏آید. عرض شد آیا همه مردم با او هستند؟ فرمود: نه بلکه چنان است که خدا میفرماید یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً مردمى بعد از مردمى مى‏آیند.

بدین جهت است که ادامه آیه فوق نیز، آیه ۶۹ سوره زمر “وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها، یعنی و زمین بنور پروردگار روشن می شود”، به ظهور قائم تفسیر شده است؛ چنانچه در کتاب “روضه الواعظین و بصیره المتعظین” از امام صادق (ع) در تفسیر آیه فوق نقل شده است: إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِهَا[۶۷]، یعنی وقتی قائم قیام کند، زمین به نور او روشن خواهد شد[xiv].

شبستری در گشن راز می سراید:

بود نور نبی خورشید اعظم گه از موسی پدید و گه ز آدم[۶۸]

بنابراین، نفخ صور در زمان ظهور قائم تحقق یافت و مقصود از نُفِخَ فِی الصُّورِ در بار نخست ندای قائم، حضرت باب است؛ و بار دوم ندای حضرت بهاءالله که باعث حیات و زندگی جدید شد.

مولانا نیز، در مثنوی، بعثت و ندای پیامبر را به دمیدن صور تشبیه کرده که در اثر آن مرده ها زنده می شوند:

خیز دَردَم تو به صُور سهمناک تا هزاران مرده بر روید ز خاک[۶۹]

در قرآن شریف نیز تعبیری مشابه برای ظهور حضرت رسول اکرم (ص) بکار رفته و در مورد کسانی که نمی توانستند حقیقت را درک کنند آمده است: ” یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی‏ آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ (بقره/۱۹)، یعنی دستهایشان را در گوش خود می گذارند تا صداى صاعقه را نشنوند. و خداوند به کافران احاطه دارد”.

خلاصه کلام آنکه، صیحه، صور اسرافیل و ندای جبرئیل که در آیات الهی و روایات آمده، همگی اشاره به ندای پیامبر ظهور جدید می باشد که به وحی الهی و نفحه حیات معنوی، نفوس را زنده می نماید.

و ایضاً از مولانا در دفتر اول مثنوی آمده است:

هین که اسرافیل وقتند اولیا مرده را زایشان حیات است و نما

جان هر یک مرده ای از گور تن بر جهد زآوازشان اندر کفن

گوید این آواز، زآواها جداست زنده کردن کار آواز خداست

ما بمردیم و بکلی کاستیم بانگ حق آمد همه برخاستیم

بانگ حق اندر حجاب و بی حجاب آن دهد کاو داد مریم را ز جیب

مطلق آن آواز، خود از شه بود گر چه از حلقوم عبدالله بود[۷۰]

از دیگر آیات قرآن شریف که اشاره به دو واقعه دارد، آیات ۶ – ۷ سوره نازعات می باشد: ” یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَهُ (نازعات/۶) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَهُ (۷)، یعنی آن روز که زلزله‏هاى وحشتناک همه چیز را به لرزه درمى‏آورد، و به دنبال آن، حادثه دومین‏ رخ مى‏دهد”.

به عبارتی، راجفه و رادفه دقیقا همان نفخ صوری است که دو مرتبه انجام می شود؛ چنانچه، در ” جامع البیان طبری”، در تفسیر این آیه آمده است: ” یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَهُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَهُ یقول: تتبع الآخره الأولى، و الراجفه: النفخه الأولى، و الرادفه: النفخه الآخره”[۷۱].

و ایضاً در همان مأخذ آمده است: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ. حدثنا بشر، قال: ثنا یزید، قال: ثنا سعید، عن قتاده یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَهُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَهُ قال: هما الصیحتان، أما الأولى فتمیت کل شی‏ء بإذن الله، و أما الأخرى فتحیی کل شی‏ء بإذن الله …”[۷۲]، مضمون بیان آنکه، گفت این راجفه و رادفه همان دو صیحه است که اولی باعث موت همه اشیاء می شود و دومی باعث حیات و زندگانی همه اشیاء می شود.

در آیات فوق، راجفه به معنای تخریب و رادفه به معنای سازندگی می باشد و بر طبق این آیات سازندگی بعد از تخریب و بلافاصله بعد از آن صورت می گیرد. بنابراین، دوران بسیار کوتاه دیانت بابی به عنوان دوره انهدام سنن، تقالید، خرافات، تعصبات و عقاید کهنه و آمادگی برای ظهور موعود کل امم، حضرت بهاءالله، بشمار می رود. به عبارتی، حضرت باب تعالیم و احکام سختی[xv] را تشریع فرمودند تا اندیشه های کهنه و پندارهای پوسیده ای را که در اثر تقالید کورکورانه بین مردم بوجود آمده بود، ویران کند و آنها را برای ایجاد نظمی نوین و آئینی بدیع، که با ظهور موعودشان محقق می گردد، آماده کند؛ چرا که انتقال به دوره ای جدید نیاز به تغییرات ریشه ای عظیمی داشت و پیام حضرت بهاء الله برای مردمی که در آن زمان و اجتماع آن دوران می زیستند، بسی زود هنگام و سنگین می بود — پیام آسمانی که سخن از پایان دوران کودکی بشر، دوران ۶۰۰۰ ساله کور آدم، و آغاز دوره ای جدید در تاریخ بشریت دارد و وعود همه انبیاء را تحقق می بخشد؛ تعالیمی که موانع موجود در راه استقرار وحدت عالم انسانی و صلح عمومی بر طرف نماید؛ به تدریج دنیا را به صلح و وحدت رساند و راه را برای ایجاد نظم جهانی مهیا کند[xvi].

v تثنیه

در آیه ای از قرآن کریم، صریحاً، خبر از دو موت و دو حیات می دهد: چنانچه، در آیه ۱۱ سوره غافر می فرمایند: قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى‏ خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ (غافر/۱۱)، یعنی آنها مى‏گویند: «پروردگارا! ما را دو بار میراندى و دو بار زنده کردى؛ اکنون به گناهان خود معترفیم؛ آیا راهى براى خارج شدن وجود دارد؟».

باری، مقصود از موت و حیات، همانا مرده و زنده ایمانی/ روحانی می باشد که با توجه به عکس العمل انسان ها به دو ظهور پیاپی الهی تحقق می پذیرد؛ به عبارتی کسانی که به پیام جدید الهی لبیک گویند زنده روحانی شوند و کسانی که پیام جدید آسمانی را نپذیرند مرده روحانی شوند.

ابو حیان در تفسیر ” بحر المحیط” می نویسد: و لما ذکر أنه ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ (فاطر/۲۲)، قال: وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ: أی هؤلاء، من عدم إصغائهم إلى سماع الحق، بمنزله من هم قد ماتوا فأقاموا فی قبورهم. فکما أن من مات لا یمکن أن یقبل منک قول الحق، فکذلک هؤلاء، لأنهم أموات القلوب[۷۳]، یعنی برابر نیستند زندگان و مردگان. و نیستی تو شنواننده آنان که در قبرهایند. اینان کسانی هستند که به علت نشنیدن ندای حق مانند مردگانند که در قبرهایشان (اجسادشان) ایستاده اند و بدرستی کسی که مرده است ممکن نیست حرف حق را بپذیرد، پس آنان بدرستی که دل مردگانند.

و کاشفی سبزواری در کتاب تفسیرش، ” مواهب علیه”، می نویسد: ” کافران مانند مردگانند از ایشان اجابت نیاید چنانچه از اموات”[۷۴] … ” وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ و برابر نیستند زندگان وَ لَا الْأَمْواتُ و نه مردگان یعنى مومنان را مساوات نیست با کافران … ذکر من فى القبور ترشیح تمثیل کفار است باموات”[۷۵].

بنگرید ای مردگان بی حنوط[xvii] در سیاستگاه شهرستان لوط[۷۶]

(جلال الدین محمد مولوی)

جالب توجه آنکه، در ” تفسیر صافی” در تفسیر آیه ” اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها (حدید/۱۷) یعنی بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده مى‏کند!”، آمده است: فی الإکمال عن الباقر علیه السلام قال یُحییها اللَّه تعالى بالقائم علیه السلام بعد موتها[۷۷]، یعنی زنده می کند (روح حیات می دمد) خداوند متعال بقائم بعد از موت آن ( بعد از کافر شدن اهل زمین). در تأیید این مطلب که در قرآن شریف، مقصود از موت، موت روحانی/ ایمانی می باشد، آیه کلام الله مجید در خصوص حمزه، عموی پیامبر می باشد که حمزه را قبل از ایمان مرده و بعد از ایمان حی و زنده می خواند؛ چنانچه این آیه موجب اعتراض بسیاری شد که حمزه کی مرد و کی زنده شد! در آیه ۱۲۲ سوره انعام خطاب به حمزه آمده است: أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی‏ بِهِ فِی النَّاسِ …، مضمون بیان آنکه کسى که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نورى برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود.

همچنین، در آیات ۸۰ – ۸۱ سوره نمل آمده است: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ (۸۰) وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۸۱) یعنی مسلّماً تو نمى‏توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى، و نمى‏توانى کران را هنگامى که روى برمى‏گردانند و پشت مى‏کنند فراخوانى! و نیز نمى‏توانى کوران را از گمراهیشان برهانى؛ تو فقط میتوانى سخن خود را به گوش کسانى برسانى که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند!

به قول مولانا:

لحنِ داودی به سنگ و کُه رسید گوش آن سنگین دلانش کم شنید[۷۸]

و ایضاً در آیه ۲۹ سوره بقره آمده است: ” کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُون، یعنی ‏چگونه به خداوند کافر مى‏شوید؟! در حالى که شما مردگان بودید، و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مى‏میراند؛ و بار دیگر شما را زنده مى‏کند؛ سپس به سوى او بازگردانده مى‏شوید”.

دیدگاه مفسرین در خصوص این آیه که معتقدند این آیه اثبات وجود خدا برای منکرین است با سیاق آیه مطابق نمی باشد زیرا اگر مقصود این بود که به منکران وجود خدا فهمانده شود که خداوند آنها را آفریده، باید این گونه می فرمود: “کیف تکفرون بالله و کنتم اعداما فاوجدکم؛ یعنی شما عدم بودید و خدا شما را ایجاد کرد”؛ نه آنکه شما مرده بودید و خدا شما را ایجاد کرد. وانگهی این استدلال از نظر منطقی مصادره به مطلوب است یعنی همان ادعا به عنوان دلیل اقامه شده است. اینکه چه کسی ما را خلق کرده است، خداست یا طبیعت، این اصل ادعا است و نمی توان آن را به عنوان دلیل آورد. بنابراین، معنی آیه این است که شما چگونه بعثت و حشر و قیامت این دور را منکرید در حالی که شماها مرده بودید، یعنی مرده روحانی بودید، و خداوند شما را پس از ایمان زنده روحانی کرد. لیکن مجدداً شما با حقیقت و جوهر دین که عاری از هر گونه انحراف و ناخالصی است دور می شوید، به انحطاط می گرایید و در پی آن ظهوری خواهد آمد که حیات بخش شما باشد. پس از آن باز ظهور کلی دیگری است که همه به سوی خدا راجع خواهند شد. بنابراین، به دو قیام و دو حیات و دو رجوع وعده داده شده است.

مفهوم موت و حیات روحانی/ ایمانی در کتب مقدسه انبیای بنی اسرائیل نیز آمده است؛ چنانچه داستان ذیل از حضرت مسیح در انجیل لوقا مذکور است: به دیگری گفت از عقب من بیا، گفت خداوندا اول مرا رخصت ده تا بروم پدر خود را دفن کنم. عیسی ویرا گفت بگذار مردگان مردگان خود را دفن کنند اما تو برو و بملکوت خدا موعظه کن (لوقا باب ۹ آیه ۵۹). همچنین، در آیه ۱ باب دوم افئسیان آمده است: و شما را که در خطایا و گناهان مرده بودید زنده گردانید. و در آیه ۲۳ باب ۵ انجیل یوحنا آمده است: آمین آمین به شما می گویم هر که کلام مرا بشنود و بفرستنده من ایمان آورد حیات جاودانی دارد و در داوری نمی آید بلکه از موت تا به حیات منتقل گشته است.

بیان حضرت بهاءالله در این مقام، مناسب حال می باشد: ” مقصود از صور، صور محمّدی است که بر همه ممکنات دمیده شد و قیامت، قیام آن حضرت بود بر امر الهی. و غافلین که در قبور اجساد مرده بودند همه را به خلعت جدیده ایمانیّه مخلّع فرمود و به حیات تازه بدیعه زنده نمود. این است وقتی که آن جمال احدیّه اراده فرمود که رمزی از اسرار بعث و حشر و جنّت و نار و قیامت اظهار فرماید جبرئیل وحی این آیه آورد: فَسَیُنغِضُونَ إلَیکَ رُؤوسَهُمْ و یَقُولُونَ مَتَی هُوَ قُل عَسَی اَنْ یَکُونَ قَریباً (سوره اسراء/۵۱)، یعنی زود است این گمراهان وادی ضلالت سرهای خود را از روی استهزا حرکت می دهند و می گویند چه زمان خواهد این امور ظاهر شد؟ تو در جواب بگو که شاید اینکه نزدیک باشد … خلاصه معنی آنکه هر عبادی که از روح و نفخه مظاهر قدسیّه در هر ظهور متولّد و زنده شدند بر آنها حکم حیات و بعث و ورود در جنّت محبّت الهیّه می شود و من دون آن حکم غیر آن که موت و غفلت و ورود در نار کفر و غضب الهی است می شود”[۷۹].

باری، در سوره رحمن آیات بسیاری به صورت تثنیه آمده است؛ فی المثل در آیه ۱۷ به پروردگار دو مشرق و دو مغرب[xviii] اشاره می شود که دو ظهور را بشارت داده و اشاره به محل ظهور دو پیامبر می باشد: رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ، یعنی او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است.

در آیاتی دیگر از دو باغ یا جنت سخن می گوید که اشاره به ظهور دو پیامبر بوده و کتاب آنها بهشت آن اقوام می باشد: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ (۴۶)، یعنی و براى کسى که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتى است. ذَواتا أَفْنانٍ (۴۸)، یعنی (آن دو باغ بهشتى) داراى انواع نعمتها و درختان پرطراوت است. وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ (۶۲)، یعنی و پایین تر از آنها، دو باغ بهشتى دیگر است.

آیاتی نیز از دو چشمه جاری در بهشت سخن می گویند، که اشاره به دو چشمه جوشان از بحر معرفت الهی است که بر طبق آیه مبارکه: وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَی (انبیاء/ ۳۰) در زمان آمدن دو ظهور، خلق را حیات می بخشد: فیهِما عَیْنانِ تَجْرِیانِ (۵۰)، یعنی در آنها دو چشمه همیشه جارى است؛ و فیهِما عَیْنانِ نَضَّاخَتانِ (۶۶)، یعنی در آنها دو چشمه جوشنده است.

همچنین، آیه ای از دو دریا سخن می گوید که اشاره به ظهور دو پیامبری است که برای مردمان دریایی از معرفت خواهند آورند: مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ (۱۹)، یعنی دو دریاى مختلف را در کنار هم قرار داد.

آیاتی دیگر از دو نوع میوه صحبت می کند که دو پیامبر تشبیه به شجره الهیه شده اند که دارای مائده های آسمانی می باشند و از جانب حق بر خلق افاضه می شود: فیهِما مِنْ کُلِّ فاکِهَهٍ زَوْجانِ (۵۲)، یعنی در آن دو، از هر میوه‏اى دو نوع وجود دارد.

v تکرار

نوع دیگری از بشارات به دو ظهور به صورت تکرار الفاظ مربوط به قیامت، که همان ظهور قائم می باشد، صورت گرفته است؛ چنانچه، در سوره نباء وقتی صحبت از نباء عظیم می شود، می فرماید که این خبر بزرگ را به زودی می فهمند و باز تکرار می کند که به زودی می فهمند. عَمَّ یَتَساءَلُونَ (۱) عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ (۲) الَّذی هُمْ فیهِ مُخْتَلِفُونَ (۳) کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ (۴) ثُمَّ کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ (۵)، یعنی آنها از چه چیز از یکدیگر سؤال مى‏کنند؟ از خبر بزرگ و پراهمیّت. همان خبرى که پیوسته در آن اختلاف دارند. چنین نیست که آنها فکر مى‏کنند، و بزودى مى‏فهمند. باز هم چنین نیست که آنها مى‏پندارند، و بزودى مى‏فهمند.

در “غیبت نعمانی” از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که آن حضرت فرمودند: ” به خدا سوگند صاحب شما [بر شما] حتما ظهور خواهد کرد، و بیعت هیچ کس را در گردن خود نخواهد داشت. و فرمود: صاحب شما ظاهر نمى‏گردد تا آنگاه که اهل یقین در باره او شکّ کنند و به این آیه تمسّک فرمود: قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ (بگو او خبر بزرگى است و شما از آن رو گردان هستید)”[۸۰].

همچنین، در سوره انفطار، ” یوم الدین ” که اشاره به یوم قیامت و یوم ظهور است به صورت تکرار آمده است: “وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (۱۷) ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (۱۸)، یعنی تو چه مى‏دانى روز دین/ جزا چیست؟ باز چه مى‏دانى روز دین/ جزا چیست؟”.

در روایات یوم الدین به خروج قائم تفسیر شده؛ چنانچه در ” تفسیر صافی” در تفسیر آیه ” وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (معارج/۲۶)، یعنی و آنها که به روز دین ایمان دارند”، آمده است: فی الکافی عن الباقر علیه السلام قال بخروج القائم علیه السلام[۸۱].

در سورهء حجر صحبت ازهفت مکرر شده ” وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانی‏ وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ (۸۷)، یعنى هر آینه آوردیم تو را ۷ تا از ۲ تا و قرآنی بزرگ.”

این آیه در تفاسیر به امور مختلفی تعبیر شده است، از جمله تکرار سوره حمد در دو رکعت اول نمازهای پنجگانه و یا تکرار کلمه رحمان و رحیم در خود سوره حمد و نظائر آن. اما آنچه در آثار دیانت بهایی در این خصوص آمده این که ظهور حضرت اعلی و حضرت بهاءالله دو واقعه عظیمی است که تعداد بسیاری از آیات قرآن کریم، از جمله آیات مربوط به قیامت، در مورد آنها مصداق پیدا کرده است. بنابراین، نام پیامبران این دو ظهور عظیم الهی مناسب ترین تعبیری است که می توان برای تحقق مصداق این عبارت از قرآن کریم در نظر گرفت؛ چرا که نام مبارک این دو مظهر آسمانی، تعداد حروفشان منطبق با عدد هفت می باشد؛ هفتی که دو بار تکرار یافته است. چنانچه اسم مبارک حضرت باب، “علی محمد” و نام مبارک حضرت بهاء الله، “حسین علی” بوده و بشارت سبع المثانی (هفت مکرر) را محقق می سازند.


ظهوری که به نام خداوند می آید

هله، عاشقان بشارت که نماند این جدائی برسد وصال دولت بکند خدا خدائی

در کتب مقدس تورات و انجیل، کثیری از آیات به ظهور رب الجنود، یهوه صبایوت، اب آسمانی و ظهوری که به نام خداوند می آید بشارت داده اند؛ چنانچه آیاتی چند از قرآن مجید به ظهور خداوند و نتیجتاً لقاءالله و رؤیت پروردگار اشاره دارند، که این آیات کل بشارت به ظهور مظهر ذات خداوند و قائم مقام حق و رؤیت تجلیات آن غیب اقدس امنع در عالم امکان می باشد؛ ظهور مظهر امر کلی الهی و پیامبر عظیم الشأنی که موعود منصوص جمیع ادیان الهی بوده و همگی در آثارشان بیان داشته اند که با ظهور این موعود کلی الهی و مربی بزرگ جهانی در آخر الزمان، مساعی آنان اکمال و به ثمر می رسد[xix]. باری، حضرت بهاءالله، همان مربی عظیم آسمانی و موعود کلیه امم و ظهور کلی الهی هستند که همه ادیان و ملل بشارت به ظهورشان داده اند: ” امروز روزی است که ذکر آن در جمیع صحف و کتب و زبر الهی بوده و جمیع نبیّین و مرسلین خلق را از جانب حقّ بدان وعده و بشارت داده‌اند . چنانچه در فرقان که فارق بین حقّ و باطل است میفرماید: أنْ أَخْرجِ القَوْمَ مِنَ الظُّلُماتِ إلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ اللّه و این همان ایّامی است که موسی بذکر آن مأمور شد و عیسی وصف آن را نمود”[۸۲]؛ آن حضرت شامل جمیع فیوضات سابقه هستند به طوری که جمیع ادیان سالفه مانند انهاری که به اقیانوس می ریزند به آن ملحقّ و منتهی خواهند شد[۸۳].

Ø آیات کتب مقدسه انجیل و تورات درباره ظهور خداوند

آیاتی که در کتب مقدسه تورات و انجیل به ظهور خداوند و یوم الله اشاره دارد، ذیلا مرقوم می گردد:

خدا خدا یهوه تکلّم می کند و زمین را از مطلع آفتاب تا به مغربش می خواند از صهیون که کمال زیبایی است خدا تجلّی نموده است. خدای ما می آید و سکوت نخواهد کرد (مزامیر داود مزمور ۵۰ آیات ۱ تا ۳). ای دروازه‌ها، سرهای خود را برافرازید. ای درهای ابدی، برافرازید تا پادشاه جلال داخل شود. این پادشاه جلال کیست ؟ یهوه صبایوت پادشاه جلال اوست (مزامیر داود مزمور ۲۴ آیات ۹ و ۱۰). هنگامی که خداوند صهیون را بنا می نماید در جلال خود ظهور خواهد نمود (مزامیر داوود مزمور ۱۰۲ آیه ۱۶). خدا برای داوری می آید (مزامیر داوود مزمور ۱۹۶ آیه ۱۳). خداوندی که شما طالب او می باشید ناگهان به هیکل خود خواهد آمد (ملاکی باب ۳ آیه ۱). خدا خواهد آمد و امتها را داوری خواهد نمود خدا خواهد آمد و بر تمامی بشر داوری خواهد نمود ( اشعیا باب ۲ آیه ۴ و باب ۶۶ آیه ۱۶). و در آن روزخواهند گفت اینک این خدای ما است که منتظر او بوده ایم و ما را نجات خواهد داد این خداوند است که منتظر او بوده ایم پس ازنجات او مسرور و شادمان خواهیم شد (اشعیا باب ۲۵ آیه ۶ تا ۹). و به صهیون می گوید که خدای تو سلطنت می نماید آوازه دیده بانان تو است که آواز خود را بلند کرده باهم ترنم می نمایند زیرا وقتی که خداوند به صهیون رجعت می کند ایشان معاینه خواهند دید ای خوابهای اورشلیم با آواز بلند باهم ترنم نمائید زیرا خداوند قوم خود را تسلی داده و اورشلیم را فدیه نموده است(اشعیا باب ۵۲ آیه ۷). ای اسرائیل خویشتن را مهیا ساز تا با خدای خود ملاقات نمائی (کتاب عاموس باب ۴ آیه ۱۲). و خدا بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود (زکریا فصل ۱۴ آیه ۹). و آنانی که پیش و پس می رفتند فریاد کنان می گفتند هوشیعانا مبارک باد کسی که بنام خداوند میاید مبارک باد ملکوت پدر ما داوود که می آید باسم خداوند هوشیعانا در اعلی علیین)مرقس باب۱۱ آیه ۹). ای اورشلیم ای اورشلیم که قاتل انبیا و سنگسار کننده مرسلین خود هستی چند کرت خواستم اطفال ترا جمع کنم چنانکه مرغ جوجه های خویش را زیر بالهای خود می گیرد و نخواستید اینک خانه شما برای شما خراب گذاشته می شود و بشما می گویم که مرا دیگرنخواهید دید تا وقتی آید که گوئید مبارکست او که بنام خداوند می آید (لوقا باب ۱۳ آیه ۳۴). منتظر و خواهان رسیدن روز خدا باشید (نامه دوم پطرس فصل ۳ آیه ۱۲). اینک با ابرها می آید و هر چشمی او را خواهد دید من هستم الف و یاء و اول و آخر می گوید آن خداوند خداست که هست و بود و می آید (مکاشفه یوحنا باب ۱ آیه ۷). و من یوحنا شهر مقدس اورشلیم جدید را دیدم که ازجانب خدا از آسمان نازل می شود … آوازی بلند از آسمان شنیدم که می گفت اینک خیمه خدا با آدمیان است و با ایشان ساکن خواهد بود و ایشان قومهای اوخواهند بود و خود خدا با ایشان خدای ایشان خواهد بود (مکاشفه فصل ۲۱ آیه ۱ تا ۴). پیش ازوقت بچیزی حکم نکنید تا خداوند بیاید (رساله اول بقرنتیان باب ۴ آیه ۵). بعد از آن انتهاست وقتی که ملکوت را بخدا و پدر سپارد…خود پسرم هم مطیع خواهد شد… تا آنکه خدا کل در کل باشد (رساله اول بقرنتیان باب ۱۵ آیه ۲۴ تا ۲۸).

Ø آیات قرآن کریم مبتنی بر ظهور و رؤیت خداوند

برخی از آیات قرآن کریم که آمدن و رؤیت خداوند را بیان می دارد مرقوم می گردد:

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فی‏ ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَهُ (بقره/ ۲۱۰) یعنی آیا انتظار دارند که خداوند و فرشتگان، در سایه‏هایى از ابرها به سوى آنان بیایند. وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا (فجر/ ۲۲)، یعنی پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند. هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَهُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتی‏ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی‏ إیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُون (انعام/ ۱۵۸)، آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سراغشان آیند، یا خداوند به سوى آنها بیاید، یا بعضى از آیات پروردگارت؟! اما آن روز که بعضى از آیات پروردگارت تحقّق پذیرد، ایمان ‏آوردن افرادى که قبلاً ایمان نیاورده‏اند، یا در ایمانشان عمل نیکى انجام نداده‏اند، سودى به حالشان نخواهد داشت! بگو: « انتظار بکشید ما هم انتظار مى‏کشیم!». فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ (القمر/ ۵۵)، یعنی در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر! وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ. إِلى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ (قیامه/ ۲۲ و ۲۳)، یعنی در آن روز صورتهایى شاداب و مسرور است و به پروردگارش مى‏نگرد! وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (زمر/ ۶۹) و زمین به نور پروردگارش روشن مى‏شود، و نامه‏هاى اعمال را پیش مى‏نهند و پیامبران و گواهان را حاضر مى‏سازند، و میان آنها به حق داورى مى‏شود و به آنان ستم نخواهد شد! مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (عنکبوت/۵) کسى که امید به لقاء اللَّه دارد زیرا اجلی را که خدا تعیین کرده فرا مى‏رسد؛ و او شنوا و داناست! وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَهً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ (یونس/۴۵) روزى را که آنها را جمع مى‏سازد؛ آن چنان که گویى جز ساعتى از روز، توقّف نکردند؛ به آن مقدار که یکدیگر را بشناسند! مسلّماً آنها که لقاى خداوند را تکذیب کردند، زیان بردند و هدایت نیافتند!

باری، قرآن شریف کتابی آکنده از محکم و متشابه[xx] می باشد و در خصوص آیات مربوط به رؤیت خداوند که از متشابهات است، بین مسلمین اختلاف نظر موجود، و این بحث از دیرباز بین متکلّمان اسلامى مطرح بوده‏ است. علامه مجلسی در جلد دوم بحار الانوار در خاتمه باب نفی الرویه در ذیل عنوان “تذییل” عقاید مختلف مسلمین را در خصوص رؤیت خداوند بیان کرده که مضامینی از آن در اینجا ذکر می گردد: ” امت اسلامی درباره رویت خداوند (لقاءالله) اختلاف نظر دارند و هر کدام سخنی گفته اند. امامیه و معتزله می گویند که دیدن خدا و لقای الهی در دنیا و آخرت ممتنع و محال است، طائفه مشبهه و کرامیه می گویند چون خداوند جسم است دیدن او در مکان و جهت معین جائز است، اشاعره می گویند خداوند جسم نیست که در مکان و جهت معین رؤیت شود … اهل سنت بر وقوع رؤیت در آخرت اجماع دارند[xxi]، ولی معتزله و مرجئه و خوارج منکر هستند … عقیده اهل بیت علیهم السلام آن است که رؤیت و لقای الهی در دنیا و آخرت محال و ممتنع است”[۸۴]. انتهی

Ø نمونه تفاسیر موجود در آثار اسلامی در خصوص ظهور و رؤیت خداوند

چند نمونه از تفاسیری که ظهور و رؤیت پروردگار را ممکن می شمارد، ذکر می گردد.

سیوطی در “در المنثور” در تفسیر آیه ۲۱۰ سوره بقره: “هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فی‏ ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَهُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ، یعنی آیا منتظرند جز این را که بیاید خداوند ایشان را در سایه های ابر با ملائکه و امر منقضی شود و امور بخداوند راجع گردد” بیان می دارد: یأتی الله یوم القیامه فی ظلل من السحاب قد قطعت طاقات‏[۸۵]، یعنی خدا در روز قیامت در سایه ای از ابر که طاقهای آسمان را پاره پاره می کند فرود خواهد آمد[xxii].

و در تفسیر آیه ۲۶ سوره یونس:” لِلَّذینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّهٌ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمْ فیها خالِدُونَ (۲۶)، یعنی کسانى که نیکى کردند، پاداش نیک و افزون بر آن دارند؛ و تاریکى و ذلّت، چهره‏هایشان را نمى‏پوشاند؛ آنها اهل بهشتند، و جاودانه در آن خواهند ماند”؛ در ” تفسیر عاملی”، آمده است: ” فخر: مقصود از زیاده دیدار حقّ است چنانکه در آیت دیگر است وجوه یومئذ ناضره الى ربها ناظره که در این آیه بهره‏ى آن عالم طراوت صورت است و لقاى حق، پس زیادى موعود در آیه همان است که در این آیه گفته شده است، «لى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ»”[۸۶].

و در ” تفسیر قمی” در تفسیر زیاده آمده که مقصود نظر بر وجه پروردگار عز و جل می باشد: ” وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ یعنی الجنه قوله لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ قال النظر إلى وجه الله عز و جل‏”[۸۷].

همچنین ابن ابی حاتم در تفسیر خود، ” تفسیر القرآن العظیم”، روایت ذیل را در تفسیر این آیه آورده است: “… و یدخلنا الجنه قال: فیکشف الحجاب فینظرون إلیه تبارک و تعالى فو الله ما أعطاهم الله شیئا هو أحب إلیهم منه ثم قرأ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَه”[۸۸]. مضمون بیان آنکه، و داخل بهشت می شویم؛ پس حجاب برداشته می شود؛ پس خداوند تبارک و تعالی را نظاره می کنند و قسم به خدا هیچ امری از این (نظاره خدا) برای آنها محبوب تر نخواهد بود.

همچنین، در تفسیر آیات ۲۲ و ۲۳ سوره قیامت: “وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ إِلى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ، یعنی در آن روز صورتهایى شاداب و مسرور است و به پروردگارش مى‏نگرد! “؛ در “در المنثور” سیوطی آمده است: و أخرج ابن عساکر عن أبى موسى سمعت رسول الله صلى الله علیه و سلم یقول إذا کان یوم القیامه مثل لکل قوم ما کانوا یعبدون فی الدنیا و یبقى أهل التوحید فیقال لهم ما تنظرون و قد ذهب الناس فیقولون ان لنا لربا کنا نعبده فی الدنیا لم نره قال و تعرفونه إذا رأیتموه فیقولون نعم فیقال لهم و کیف تعرفونه و لم تروه قالوا انه لا شبیه له قال فیکشف لهم الحجاب فینظرون إلى الله تبارک و تعالى فیخرون له سجدا …[۸۹] انتهی. مضمون به فارسی، از حضرت رسول (ص) آمده است که وقتی روز قیامت بر پا شد هر کسی که در دنیا چیزی را عبادت می کرد عکس و مثال او را در آخرت خواهد دید، تنها اهل توحید بدون مثال باقی می مانند. به آنها گفته میشود منتظر چه چیزی هستید آنان پاسخ می دهند ما خدایی را در دنیا عبادت می کردیم که الان او را نمی بینیم. از آنها پرسیده می شود شما اگر او را ببینید می شناسید. آنها جواب می دهند بله. ازآنها سؤال می شود چگونه او را می شناسید در حالی که او را ندیده اید. پاسخ می دهند چون او هیچ شبیهی ندارد. در این هنگام پرده از روی خدا برداشته می شود و آنان خدا را نظاره می کنند و پس از آن بر خاک افتاده او را سجده می کنند. انتهی

همچنین، در صحیح بخارى روایت ذیل بیان شده است: در روز قیامت به گروهى گفته مى شود؛ منتظر چه هستید؟ مردم همه رفتند مى گویند: منتظر پروردگارمان هستیم، سپس خداوند با صورتى غیر از آن صورتى که نخستین بار او را دیده بودند مى آید و مى گوید: من پروردگار شمایم، گویند: تو پروردگار ما نیستى … و کسى با او جز انبیا سخن نمى گوید[۹۰].

Ø مقصود از ظهور و رؤیت خداوند با استناد به بیانات ائمه اطهار و آثار دیانت بهائی

چنانچه از پیش ذکر شد، اهل بیت (ع) بر این باورند که ظهور و رؤیت خداوند محال است؛ به عبارتی، همانطور که آیات الهی بی شماری به ظهور خداوند و لقاء الله بشارت داده اند، در عین حال عدم رؤیت ذات خداوند در قرآن شریف و بیانات ائمه اطهار تصریح گردیده است.

قرآن شریف صراحتاً می فرماید: لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ[xxiii] (انعام/ ۱۰۳)، یعنی چشمها او را نمى‏بینند”؛ و در ” التوحید للصدوق” روایت ذیل از حضرت علی (ع) آمده است: وَ اللَّهُ هُوَ الْمَسْتُورُ عَنْ دَرْکِ الْأَبْصَارِ الْمَحْجُوبُ عَنِ الْأَوْهَامِ وَ الْخَطَرَات[۹۱]، ‏یعنی و خدا همانست که از دریافتن دیدها مستور و از خیالها و اندیشها محجوب است. همچنین، خداوند به حضرت موسی که تقاضای “رب ارنی” و در خواست رویت ذات حق را کرد، پاسخ “لن ترانی[xxiv] داد.

امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه صراحتاً می فرمایند: لَا تَسْتَلِمُهُ الْمَشَاعِر[۹۲] (حواس به کنه خداوند پی نمی برد)؛ لَا تُدْرِکُهُ الشَّوَاهِدُ وَ لَا تَحْوِیهِ الْمَشَاهِدُ وَ لَا تَرَاهُ النَّوَاظِرُ[۹۳] (مشاعر او را درک نکنند و مکان‏ها او را در برنگیرند و دیدگان او را ننگرند)؛ لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَهِ الْعِیَانِ[۹۴] (دیده‏ها هرگز او را آشکار نمى‏بینند)؛ امْتَنَعَ عَلَى عَیْنِ الْبَصِیر[۹۵] (دیدن او با بینایی چشم محال است)؛ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَهِ کُلِّ صِفَهٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَهِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَهِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَه …‏[۹۶] (کمال توحید اخلاص، و کمال اخلاص، صفتها را از خدا زدودن است، زیرا هر صفتى گواهی مى‏دهد که غیر از موصوف است، و هر موصوفى گواهى مى‏دهد که غیر از صفت است، پس کسى که خداوند را وصف کند قرینی برای او دانسته، و آن که برایش قرینی قرار داد، دوتایش دانسته؛ و با طرح شدن دو خدا، اجزایى براى او تصوّر نموده؛ و با تصّور اجزا براى خدا، او را نشناخته است)؛ مَا وَحَّدَهُ مَنْ کَیَّفَهُ وَ لَا حَقِیقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ وَ لَا إِیَّاهُ عَنَى مَنْ شَبَّهَهُ وَ لَا صَمَدَهُ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ تَوَهَّمَهُ [۹۷] (کسى که کیفیّتى براى خدا قائل شد یگانگى او را انکار کرده، و آن کس که همانندى براى او قرار داد به حقیقت خدا نرسیده است. کسى که خدا را به چیزى تشبیه کرد به مقصد نرسیده است. آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد، خدا را بى نیاز ندانسته است).

همچنین، در اصول کافی، باب ابطال رؤیت، از صفوان بن یحیى روایت شده است: ” ابو قره محدث از من خواست که او را خدمت امام رضا (ع) ببرم، من از آن حضرت اجازه خواستم و به من اجازه داد، ابو قره شرفیاب شد و از آن حضرت سؤالاتى در حلال و حرام و سائر احکام کرد تا رشته سؤال را به توحید کشید و به آن حضرت عرض کرد: به ما روایت رسیده است که خدا شرف دیدار خود و همسخنى خود را میان دو پیغمبر قسمت کرده و سخن را به موسى (ع) داده و شرف دیدار خود را به محمد (ص).

امام رضا (ع) فرمود: پس کى از طرف خدا به همه جن و انس تبلیغ کرده است که: « لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ: دیده‏ها او را درک نکنند (انعام/ ۱۰۳)»؛ « لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً: خدا در علم بشر گنجانیده نشود(طه/ ۱۱۰)»؛ « لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ: نیست به مانند او هیچ چیز (شوری/۱۱) ». آیا خود محمد (ص) نیست؟

گفت: چرا، فرمود: چگونه‏ ممکن است مردى به همه خلق توجه کند و به آنها خبر دهد که از طرف خدا آمده و به دستور خدا آنها را به سوى خدا مى‏خواند و مى‏گوید: دیده‏ها او را درک نکنند؛ او را در علم خود نگنجانند؛ به مانند او چیزى نباشد؛ و سپس بگوید من خودم او را به چشم خود دیده‏ام و او را در علم خود گنجانیده‏ام و او به صورت آدمى است؟ شرم نمى کنید؟”[۹۸].

گذشته از مطالب فوق، در تأیید عدم امکان رؤیت خداوند، از نظر عقلی نیز لازمه رؤیت خداوند، جسم بودن، جهت داشتن، دارای اجزا بودن، مرکب بودن و به طور کلی مادی بودن خداوند و نهایتاً محدود بودن ذات الهی در ظرف زمان و مکان می باشد؛ در این صورت تصور ما از خدا، خدائی محدود و دارای جسم بوده و مخلوقی مثل خود ما خواهد بود[xxv]. در ” التوحید للصدوق” از حضرت باقر (ع) روایت شده است: قَالَ الْبَاقِرُ ع اللَّهُ مَعْنَاهُ الْمَعْبُودُ الَّذِی أَلِهَ الْخَلْقُ عَنْ دَرْکِ مَاهِیَّتِهِ وَ الْإِحَاطَهِ بِکَیْفِیَّتِه‏[۹۹]، یعنی حضرت باقر (ع) فرمود که اللَّه، معنیش معبودیست که خلق از دریافتن ماهیت او و احاطه نمودن بکیفیتش حیران و سرگردان شده‏اند.

و علامه مجلسی نیز از همان حضرت روایت می کند: و فی کلام الإمام أبی جعفر محمد بن علی الباقر ع إشاره إلى هذا المعنى‏ حیث قال کلما میزتموه بأوهامکم فی أدق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود إلیکم[۱۰۰]. مضمون بیان امام باقر (ع) آنکه، آنچه را که در اذهانتان درباره خداوند با دقیق ترین فکر مشخص می کنید او مخلوق و مصنوعی مثل خود شماست و مردود است به خود شما.

روایت ذیل از امام صادق (ع) نیز شایان توجه می باشد: إِیَّاکُمْ وَ التَّفَکُّرَ فِی اللَّهِ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ فِی اللَّهِ لَا یَزِیدُ إِلَّا تَیْهاً لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا یُوصَفُ بِمِقْدَار[۱۰۱]، یعنی حضرت صادق (ع) فرمود که بپرهیزید از اندیشه کردن در خدا زیرا که اندیشه کردن در خدا چیزى را نیفزاید غیر از سرگشتگى؛ بدرستى که خداى عز و جل چنانست که نه دیده‏ها او را دریابد و نه بمقدار و اندازه وصف شود. باری، صریح آثار دیانت بهائی: ” نفوس عالیه و افئده مجرده هر قدر در سماء علم و عرفان طیران نمایند از رتبه ممکن و ما خلق فی انفسهم بانفسهم تجاوز نتوانند نمود”[۱۰۲].

بنابراین، نه می توان آیات بیشمار قرآنی را که دال بر ظهور و رؤیت خداوند می باشد را انکار کرد، نه دیگر آیات قرآنی و بیانات ائمه اطهار را که صراحتاً رؤیت ذات خداوند را مستحیل و محال شمرده اند. آنچه مسلّم است اینکه باید وحدتی بین این مطالب باشد؛ درنتیجه، با استناد به هدایات موجود در بیانات ائمه اطهار در این راستا و با توجه به تأویل و تشریح آیات و متون کتب مقدسه در آثار دیانت بابی و بهائی که به وحی الهی نازل گشته، این تناقضات و اختلافات ظاهری توجیه و تفهیم می شوند.

باری، با عنایت به تفاسیر فوق از ائمه طاهرین و با استناد به آثار دیانت بهائی، رؤیت ذات خداوند مستحیل و محال می باشد؛ به فرموده حضرت بهاءالله: “غیب هویه و ذات احدیه، مقدس از بروز و ظهور و صعود و نزول و دخول و خروج بوده و متعالی است از وصف هر واصفی و ادراک هر مدرکی. لم یزل در ذات خود غیب بوده و هست و لایزال به کینونت خود مستور از ابصار و انظار خواهد بود. لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیر چه میان او و ممکنات، نسبت و ربط و فصل و وصل و یا قرب و بعد و جهت و اشاره به هیچ وجه ممکن نه، زیرا که جمیع من فی السموات و الارض به کلمه امر او موجود شدند و به اراده او که نفس مشیت است از عدم و نیستی بحت بات به عرصه شهود و هستی قدم گذاشتند”[۱۰۳].

بنابراین، آخرین حد عرفان اقرار به عجز از عرفان ذات باری تعالی می باشد؛ چنانچه، از حضرت رسول (ص) در مناجاتی آمده است: ” سُبْحانَک مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک[۱۰۴].

شه دنیا و دین، سلطان لولاک مکرّر گفت ربّى ما عرفناک[۱۰۵]

حضرت بهاءالله می فرمایند: ” صدق لقاء برای نفسی در این مقام صادق نیاید لاجل آنکه این رتبه در غیب ذات محقق است و احدی به آن فائز نشود. السبیل مسدود و الطلب مردود[xxvi]. افئده مقربین به این مقام طیران ننماید[۱۰۶] … اگر جمیع صاحبان عقول و افئده ارادهء معرفت پست ترین خلق او را علی ما هو علیه نمایند جمیع خود را قاصر و عاجز مشاهده نمایند تا چه رسد به معرفت آن آفتاب عز حقیقت و آن ذات غیب منیع لایدرک. عرفان عرفاء و بلوغ بلغاء و وصف فصحاء جمیع به خلق او راجع بوده و خواهد بود. صد هزار موسی در طور طلب به ندای “لن ترانی منصعق و صد هزار روح القدس در سماء قرب از اصغاء کلمه “لن تعرفنی” مضطرب … متعارجان سماء قرب عرفانش جز به سر منزل حیرت نرسیده اند[xxvii] و قاصدان حرم قرب و وصالش جز به وادی عجز و حسرت قدم نگذارده اند”[۱۰۷].

حضرت بهاءالله در سوره الصبر می فرمایند: ” ان الله کان مقدسا عن المجئ و النزول و هو الفرد الصمد الذی احاط علمه کل من فی السموات و الارض و لن یأتی بذاته و لن یعرف بانیته و لن یدرک بصفاته و الذی یأتی هو مظهر نفسه. یعنی بگو خدا برتر از آن است که فرود آید. او فرد است، صمد است، علم او هر آنچه را که در آسمان و زمین جای دارد، فرا گرفته است. به ذات خود هرگز نخواهد آمد. به وجود خود شناخته نخواهد شد و به صفات خود ادراک نخواهد گردید. آنکه می آید مظهر نفس اوست[۱۰۸].

حضرتشان در لوح سلمان می فرمایند: ” سبیل کلّ به ذات قدم مسدود بوده و طریق کلّ مقطوع خواهد بود. و محض فضل و عنایت شموس مشرقه (پیامبران الهی) از افق احدیه را در بین ناس ظاهر فرموده و عرفان این انفس مقدسه را عرفان خود قرار فرموده. من عرفهم فقد عرف الله و من سمع کلماتهم فقد سمع کلمات الله و من اقرّبهم فقد اقر بالله و من اعرض عنهم فقد اعرض عن الله[۱۰۹].

در نتیجه، از آنجا که عرفان و شناسایی ذات الهی ممتنع و محال است، مقرر گردیده که عرفان مظاهر مقدسه الهیه، پیامبران الهی، عین عرفان الله و لقای آن نفوس زکیه عین لقاءالله باشد. این پیامبران آسمانی در عالم خلق، قائم مقام حق بوده و آینه های صافی برای تجلی خداوند در عالم ناسوت می باشند.

حضرت عبدالبهاء می فرمایند: ” حقیقت الوهیت به تصور در نمی آید، لهذا رحمت کلیه الهیه مظاهر مقدسه (پیامبران) را مبعوث فرماید و تجلیات نامتناهیه بر آن مظاهر الهیه اشراق می نماید و آنها را واسطه فیض می نماید. این مظاهر مقدسه که انبیاء هستند مانند مرآتند و حقیقت الوهیت مانند آفتاب که در اشد اشراق بر آنها می تابد”[۱۱۰].

مولانا در دفتر سوم می سراید:

صد هزاران شهر را خشم شهان سرنگون کرده ست ای بد گمرهان[xxviii]

کوه بر خود می شکافد صد شکاف آفتابی چون خراسی در طواف

خشم مردان، خشک گرداند سحاب خشم دل ها کرد عالم ها خراب[۱۱۱]

باری، مبحث رؤیت خداوند، مطابق با استنادات فوق و اصول اعتقادات بهائیان، در حدیثی از امام رضا (ع) [xxix] ، به نحو قاطع و روشنی تبیین گردیده که سید هاشم بحرانى در کتاب ” البرهان فی تفسیر القرآن” آن را روایت نموده است:

قال: حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی، قال: حدثنا علی بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه إبراهیم بن هاشم، عن عبد السلام بن صالح الهروی قال: قلت لعلی بن موسى (علیهما السلام): یا بن رسول الله، ما تقول فی الحدیث الذی یرویه أهل الحدیث: «إن المؤمنین یزورون ربهم فی منازلهم فی الجنه»؟ فقال (علیه السلام): «یا أبا الصلت، إن الله تعالى فضل نبیه (صلى الله علیه و آله) على جمیع خلقه من النبیین و الملائکه، و جعل طاعته طاعته، و مبایعته مبایعته، و زیارته فی الدنیا و الآخره زیارته، فقال عز و جل: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (نساء/۸۰)، و قال: إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (فتح/۱۰)، و قال النبی (صلى الله علیه و آله): من زارنی فی حیاتی أو بعد موتی فقد زار الله تعالى. و درجه النبی (صلى الله علیه و آله) فی الجنه أرفع الدرجات، فمن زاره فی درجته فی الجنه من منزله فقد زار الله تبارک و تعالى».

قال: فقلت له: یا بن رسول الله، فما معنى الخبر الذی رووه أن ثواب لا إله إلا الله النظر إلى وجه الله تعالى؟ فقال (علیه السلام): «یا أبا الصلت، من وصف الله تعالى بوجه کالوجوه فقد کفر، و لکن وجه الله تعالى أنبیاؤه و رسله و حججه (صلوات الله علیهم)، هم الذین بهم یتوجه إلى الله عز و جل و إلى دینه و معرفته، و قد قال الله تعالى: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ (الرحمن/ ۲۶ – ۲۷)، و قال عز و جل: کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ (قصص/۸۸)، فالنظر إلى أنبیاء الله تعالى و رسله و حججه (علیهم السلام) فی درجاتهم ثواب عظیم للمؤمنین یوم القیامه، …»[۱۱۲].

مضمون حدیث به فارسی، حدیث کرد ما را احمد بن زیاد بن جعفر همدانى «ره» گفت که حدیث کرد ما را على بن ابراهیم از پدرش ابراهیم بن هاشم از عبد السلام بن صالح هروى که گفت به حضرت على بن موسى الرضا (ع) عرض کردم که یا ابن رسول اللَّه نظر شما در خصوص حدیثى که اهل حدیث آن را روایت می کنند که ” مؤمنان در بهشت در منزل هایشان خدای خود را زیارت می کنند” چیست؟

حضرت رضا (ع) فرمود: ای ابو الصلت، به جهت فضیلتی که پیامبر بر جمیع خلق دارد، خداى تبارک و تعالى طاعت او را اطاعت خود و متابعت او را متابعت خود و زیارت او را در دنیا و آخرت زیارت خود قرار داد، لذا در قرآن فرموده: به درستی که آنان که با تو بیعت می کنند جز این نیست که با خدا بیعت می کنند، دست خدا بالای دست آنهاست، و خود پیغمبر (ص) فرمود که هر که مرا در این دنیا یا بعد از مرگم زیارت کند به حقیقت که خدای تعالی را زیارت کرده است و درجه پیغمبر در بهشت بالاترین درجات است. پس هر کس در بهشت او را زیارت کند و از منزل خود به سوی درجه آن حضرت رود، به حقیقت خدای تبارک و تعالی را زیارت کرده است.

ابو الصلت می گوید که به آن حضرت عرض کردم که ای پسر رسول خدا معنی این حدیث که روایت میکنند که ثواب لا الله الا الله نظر به وجه پروردگار است چیست؟ حضرت رضا (ع) فرمود: ای ابو الصلت هر کس خدا را به وجه و رویی وصف کند کافر است. لیکن وجه خدا پیغمبران و رسولان و حجتهاى او هستند. آنانند که واسطه توجه به خدا و دین او و معرفت او می شوند. خداوند فرموده همه چیز فانی خواهد شد و تنها وجه پروردگار تو باقی می ماند … پس نظر کردن به پیامبران و رسولان و حجتهای خدا در جایگاهشان در روز قیامت ثواب عظیمی است از برای مؤمنان.

با امعان نظر به حدیث مذکور از امام رضا (ع)، خداوند دارای اولیا و خلفایی است که صفات آنها را به جهت عزت و شرف آنها، صفات خود خوانده و نظر به وجه آنها را نظر به وجه خود نامیده است[xxx]. در نتیجه، تأویل آمدن و رؤیت پروردگار، بشارتی به ظهور حجت و مظهر امر و پیامبر الهی در روی زمین و رؤیت او می باشد؛ بر همین اساس، ائمه اطهار آیات قرآن مجید را که در مورد آمدن خداوند، روشن شدن زمین به نور خداوند، نگاه کردن به خدا می باشد را به ظهور قائم تفسیر نموده اند. بنابراین، این روایات با تفسیر امام رضا (ع) هماهنگ و منطبق بوده و وحدت نظر را نشان می دهد که به برخی از این روایات اشاره می شود.

باری، در تفسیر آیه وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها در ” تفسیر صافی” آمده است: و القمّی عن الصادق علیه السلام فی هذه الآیه قال ربّ الأرض امام الأرض قیل فإذا خرج یکون ما ذا قال اذاً یستغنی الناس عن ضوء الشّمس و نور القمر و یجتزئون بنور الإِمام علیه السلام. و فی ارشاد المفید عنه علیه السلام قال إذا قام قائمنا أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها[۱۱۳]. مضمون بفارسی، در تفسیر قمی از امام صادق آمده است که معنی آیه وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها ( زمین به نور پروردگار روشن خواهد شد) مقصود قیام قائم است. زیرا امام زمین همان پروردگار زمین است که زمین را روشن می کند.

و همچنین در ” ارشاد المفید” از حضرت صادق (ع) آمده است: و فی ارشاد المفید عنه علیه السلام قال إذا قام قائمنا أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها و استغنى العباد عن ضوء الشمس و نور القمر و ذهبت الظلمه وَ وُضِعَ الْکِتابُ للحساب وَ جِی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداء[۱۱۴]، یعنی وقتی قائم قیام کند، زمین به نور خداوند روشن خواهد شد و مردم از نور خورشید و نور ماه بی نیاز می شوند و ظلمت از بین می رود و قائم کتاب را برای حساب وضع می کند و پیامبران و گواهان را حاضر می سازد.

و ایضا در تفسیر آیه ” وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها (زمر/۶۹)، یعنی و زمین(در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى‏ شود”، در کتاب “الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد”[۱۱۵] شیخ مفید و همچنین در “إعلام الورى بأعلام الهدى”[۱۱۶] شیخ طبرسی، از مفضل بن عمر از حضرت صادق آمده: … إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها. انتهی‏ یعنی وقتی قائم قیام کند زمین بنور پروردگارش روشن می شود.

همچنین، در کتاب “أنوار العرفان فی تفسیر القرآن” در تفسیر آیه هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ و آیه وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا که از آمدن خداوند خبر داده، بیان می دارد که این آیه طبق روایت ائمه طاهرین بسه روز تفسیر گردیده: روز رستاخیز، روز رجعت، روز ظهور امام دوازدهم علیه السّلام”[۱۱۷].

و در تفسیر آیه ۱۵۸ سوره انعام: ” هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَهُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ[xxxi] … ، یعنی آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سراغشان آیند، یا خداوند(خودش) به سوى آنها بیاید، یا بعضى از آیات پروردگارت؟! “، در ” تفسیر صافی” آمده است: و فی الإکمال عنه علیه السلام فی هذه الآیه یعنی خروج القائم المنتظر[۱۱۸]، یعنی این آیه به خروج قائم منتظر تفسیر شده است.

و همچنین، در تفسیر آیه ۲۱۰ سوره بقره در ” تفسیر صافی” آمده است، که مقصود از نزول پروردگار در سایه ای از ابر ” یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فی‏ ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ” نزول قائم در پشت کوفه است: و العیاشی عنه‏ (الباقر) علیه السلام قال کأنی بقائم اهل بیتی … قال انه نازل فی قباب من نور حین ینزل بظهر الکوفه[۱۱۹]. انتهی

با عنایت به این حقائق می باشد که در احادیث مذکور گردیده که همانطور که شما با چشمانتان به ماه در شب چهارده می نگرید در روز قیامت نیز همانگونه به خداوند نگاه خواهید کرد. لذا با توجه به تفاسیر فوق تأویل رب در اینجا، مظهر رب و پیامبر الهی می باشد.

باری، در تفسیر ” فتح القدیر” شوکانی آمده است: یقولون مضیئه مسفره مشرقه إِلى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ هذا من النظر، أی: إلى خالقها و مالک أمرها ناظِرَهٌ أی: تنظر إلیه، هکذا قال جمهور أهل العلم، و المراد به ما تواترت به الأحادیث الصحیحه من أن العباد ینظرون ربهم یوم القیامه کما ینظرون إلى القمر لیله البدر[۱۲۰]. جالب توجه آنکه حضرت علی (ع) در خطبه ای پیرامون ظهور قائم تشبیه مشابهی می فرمایند: وَ بَدَا لَکُمُ النَّجْمُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِق وَ أَشْرَقَ لَکُمْ قَمَرُکُمْ کَمِلْ‏ءِ شَهْرِهِ وَ کَلَیْلَهٍ تَم[۱۲۱]، یعنی و ستاره شما از جانب مشرق طلوع فرماید و ماه شما کاملا مانند شب بدر مشرق شود.

و یا وقتی که صحبت از نشستن با پروردگار می شود، منظور چیزی جز نشستن با پیامبر الهی نمی باشد؛ چنانکه، در “جامع البیان” طبری، در تفسیر آیه ” فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ (قمر/۵۵)”، به این مطلب اشاره میکند: فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ یقول: فی مجلس حق لا لغو فیه و لا تأثیم عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ یقول: عند ذی ملک مقتدر على ما یشاء، و هو الله ذو القوه المتین، تبارک و تعالى[۱۲۲]. مضمون بیان آنکه، در مجلس حقی که در آن گناه و امور بیهوده یافت نمی شود در نزد پادشاه مقتدر که او خداوند صاحب توانایی عظیم است.

باری، حضرت بهاء الله در کتاب مستطاب ایقان می فرمایند: ” چون ابواب عرفان ذات ازل بر وجه ممکنات مسدود شد لهذا به اقتضای رحمت واسعه “سبقت رحمته کل شیء” و “وسعت رحمتی کل شیء” جواهر قدس نورانی را از عوالم روحانی به هیاکل عز انسانی در میان خلق ظاهر فرمود تا حکایت نمایند از آن ذات ازلیه و ساذج قدمیه. و این مرایای قدسیه و مطالع هویه ( پیامبران آسمانی) بتمامهم از آن شمس وجود و جوهر مقصود حکایت می نمایند”[۱۲۳].

همچنین، آن حضرت در لوح خطاب به شیخ محمد تقی اصفهانی می فرمایند: ” در جمیع کتب الهی وعده لقاء صریح بوده و هست و مقصود از این لقاء، لقاء مشرق آیات و مطلع بینات و مظهر اسماء حسنی و مصدر صفات علیای حق جل جلاله است. حق بذاته و بنفسه غیب منیع لایدرک بوده. پس مقصود از لقاء، لقاء نفسی است که قائم مقام اوست مابین عباد و از برای او هم شبه و مثلی نبوده و نیست. چه اگر از برای او شبه و مثلی مشاهده شود کیف یثبت تقدیس ذاته و تنزیه کینونته عن الاشیاء و الامثال. باری در مقامات لقاء و تجلی در کتاب ایقان نازل شده آنچه که منصفین را کفایت نماید”[۱۲۴].

در تعجب مانده پیغمبر از آن چون نمی بینند رویم مؤمنان[xxxii]

چون نمی بینند نور رُوم خلق؟ که سَبَق بُرده است بر خورشیدِ شرق

(جلال الدین محمد مولوی)

جالب توجه آنکه، در کتاب “آسمان و جهان- ترجمه کتاب السماء و العالم بحار”، در حدیثی از حضرت رسول (ص)، در توصیف بادی در بهشت به بهاء اشاره می شود، که تلویحا اشاره به آن دارد که کسی که بخواهد خدا را ببیند باید بهاء را ببیند: ” یک باد که از نور آفریده است و زندگى و لذتها بر آن نوشته است و بهاء نام دارد و چون مردم بهشت شوق زیارت پروردگار خود کنند بوزد از گرما و سرما نیست، از نور عرش است بدمد در چهره‏هاشان و خرّم شوند و دل خوش‏ گردند، نورى بنورشان فزاید …”[۱۲۵].

حتی در روایات اشاراتی به چشم می خورد مبنی بر این که، اولین کمال و زیبایی که از حق در عالم جلوه می نماید با صفت بهاء توأم است و هنگامی که عرفا به مقام وصال می رسند بهاء ذات خدا را مشاهده می کنند؛ چنانچه در “تفسیر روح البیان” روایت ذیل از حضرت رسول اکرم (ص) آمده است: ” کما کان حال النبی صلى اللّه علیه و سلم کان یواصل الأیام و یقول (أبیت عند ربى یطعمنى و یسقینى) فلما رجعوا من عندیه الحق الى عندیه نفوسهم قالوا فَابْعَثُوا إلخ ففى طلبهم ازکى طعاما اشاره الى ان ارباب الوصول و اصحاب المشاهده لما شاهدوا ذلک الجمال و البهاء و ذاقوا طعم الوصال و جدوا حلاوه الانس و ملاطفات الحبیب فاذا رجعو الى عالم النفوس تطالبهم الأرواح و القلوب باغذیتهم الروحانیه فیتعللون بمشاهده کل جمیل لان کل جمال من جمال اللّه و کل بهاء من بهاء اللّه و یتوصلون بلطافه الاطعمه الى تلک الملاطفات کما قالوا فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْیَتَلَطَّف‏”[۱۲۶].

و در “مصباح الشریعه- ترجمه عبد الرزاق گیلانى” آمده است: ” و لن یجد إلى ذلک سبیلا إلّا من قد عفى اللَّه تعالى عنه، و غفر له ما تقدّم من ذنبه و ما تاخّر، و زیّنه و البسه من نور بهائه. یعنى: راه نمى‏برد به این صفت کمال، که عفو است و مالک این درّ گرانبها نمى‏شود مگر کسى که آمرزیده گناهان باشد، چه گناهان پیش و چه گناهان عقب. و جناب عزّت او را به صفات ستوده و اطوار محموده، مزیّن و محلّى کرده باشد و به نور بهاء و عزّت الهى، متلبّس باشد”[۱۲۷].

Ø ظهور اسم اعظم خداوند

مقصود از ظهور و رؤیت خداوند، چنانچه از پیش ذکر شد، ظهور و رؤیت تجلیات حق و مظاهر امر الهی و پیامبران آسمانی است که اعلی مراتب وجود و کاملترین صنع باری تعالی، انسان کامل، و قائم مقام حق در عالم امکان می باشند. به استناد آثار دیانت بهائی: ” … ایشانند (پیامبران الهی) نفس الله بین عباده و مظهره فی خلقه و آیته بین بریّته. من عرفهم فقد عرف الله و من اقرّ بهم فقد اقرّ بالله و من اعترف فی حقّهم فقد اعترف بآیات الله المهیمن القیّوم[۱۲۸].

لیکن، بشارات عدیده و صریحه راجع به تجلی و رؤیت خداوند و ظهور یوم الله، مذکور در کتب مقدسه آسمانی که کل عظمت ظهور حضرت بهاءالله را می رساند، دال بر ظهور مظهر کلی الهی و اسم اعظم خداوند بوده که بالاترین جلوه ظهور باری تعالی و تجلیات آن غیب اقدس امنع می باشد. به عبارتی، اسم اعظم ظهور کلی الهی و موعود جمیع امم و اشرف موجودات و جامع ترین، برترین و مقدس ترین اسم از اسماء الهی است که جامع همه حقائق الهی و اسرار روحانی و اسماء ربانی و رموز آسمانی می باشد و جمیع کمالات و حقایق اسماء مقدس الهی را در بر دارد.

خلاصه کلام آنکه، حضرت بهاءالله مطلع اسماء حسنی و صفات علیا و مظهر ذات خدا و قائم مقام حق می باشند، و ظهور مبارک آن حضرت تحقق اسم اعظم الهی است. به عبارتی، در این دور اعظم، ظهور اسماء و صفات الهی به اشد مراتب و اکمل درجات بوده و در اعلی مرتبه کمال می باشد.

چنانچه، از حضرت شوقی ربانی، ولی امر دیانت بهائی، در توقیعی آمده است: ” اسم اعظم، نام حضرت بهاءالله است… اسم اعظم به این معناست که حضرت بهاءالله با اعظم اسامی خداوند ظاهر شده اند؛ به بیان دیگر ایشان اعظم ظهور الهی می باشند”[۱۲۹].

همچنین، قلم اعلی در توصیف مقام حضرت بهاءالله می فرماید: ” … قد جعلناک مطلع کلّ اسم من اسماء الحسنی و مظهر کلّ صفه من صفاتنا العلیا و منبع کلّ ذکر من اذکارنا لمن فی لارض و السّماء. ثم بعثناک علی صورتی بین السّموات و الارض و جعلناک آیه عزّی لمن فی جبروت الامر و الخلق لیهتدیّن بک عبادی و یکوننّ من المهتدین”[۱۳۰]، مضمون بیان: تو را مطلع همه اسماء حسنی و مظهر همه صفات علیای خود ساختیم و منبع هر ذکری از اذکار خود برای اهل زمین و آسمان فرمودیم و به صورت خود در جهان پدید آوردیم و نشانه عزّت خود در عالم امر و خلق نمودیم تا بندگان من با تو هدایت یابند.

و حضرت باب در شأن مقام بهاء می فرمایند: ” و ان بهاء من یظهره الله فوق کل بهاء و ان جلاله فوق کل جلال. و ان جماله فوق کل جمال … و ان نوره فوق کل نور… و ان اسمائه فوق کل اسماء. مضمون بیان مبارک: به درستی که جلال من یظهره الله (حضرت بهاءالله) مافوق هر جلال و عظمت او بالاتر از همه عظمت ها و جمال او فوق همه جمالها… و نورش پرفروغ تر از هر روشنائی… و اسمش اعظم از کل اسماء است”[۱۳۱].

باری، در توضیح اسم اعظم در کتاب “معارف قرآن در المیزان” آمده است: ” … بزرگترین اسماء خدای تعالی به تنهائی تمامی حقایق اسماء را شامل است و حقایق مختلف همگی در تحت آن قرار دارند و آن اسمی است که غالبا آن را اسم اعظم می نامیم … بنابراین اسم اعظم آن اسمی خواهد بود که تمامی آثار منتهی به آن شود و هر امری در برابرش خاضع گردد”[۱۳۲].

و از ملاصدرا در کتاب “مظاهر الالهیه” آمده است: ” بی شک باید که معنای اسم اعظم به طور اجمال مشتمل بر جمیع معانی اسماء الهی باشد هم چنان که مظهر اسم اعظم باید حقیقتی باشد که مجموع حقایق ممکنات که همان مظاهرند را در بر گیرد”[۱۳۳].

در آثار اسلامی شواهدی دال بر آن است که اسم اعظم الهی در بسم الله الرحمن الرحیم نهفته است[xxxiii]؛ چنانچه، در کتاب ” آیین بندگى و نیایش” از حضرت رسول – صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- روایت شده است که فرموده اند: ” بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم اقرب الى الاسم الاعظم من سواد العین الى بیاضها، یعنى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، نزدیکتر است به اسم اعظم از سیاهى چشم به سفیدى آن”[۱۳۴].

همچنین، در کتاب “عیون أخبار الرضا ع – ترجمه غفارى و مستفید” روایت ذیل از امام هشتم علىّ بن موسى علیهما السّلام آمده است: “همانا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» نزدیکتر است به اسم اعظم خداوند از سیاهى دیده به سپیدى آن”[۱۳۵].

اما اهمیت و سرّ بسم الله در ” ب” بسم الله است؛ چنانچه امام خمینی در اشارات تفسیری درباره سوره حمد از امیرالمؤمنین روایت می کند: ” و لهذا روى عن امیرالمؤمنین وسید الموحدین ؛ صلوات الله و سلامه علیه :ان کل ما فى القرآن فى الفاتحه ، و کل ما فى الفاتحه فى بسم الله الرحمن الرحیم ، و کل ما فیه فى الباء، و کل ما فى الباء فى النقطه ، و انا نقطه تحت الباء، یعنی از امیرمؤمنان و سید موحدان ، صلوات الله و سلامه علیه، روایت شده است : هر آن چه در قرآن است در سوره فاتحه[xxxiv] هست ؛ و هرچه در آن است در ((با)) و آنچه در ((با)) است در نقطه هست و من نقطه زیر ((با)) هستم … و ورد: بالباء ظهرالوجود و بالنقطه تمیز العابد عن المعبود، یعنی و آمده است که وجود با ((با)) پدید آمده و عابد با نقطه زیر ((با)) از معبود جدا شد”[۱۳۶].

همچنین، در تفسیر فاتحه الکتاب آمده است: ” از آن حضرت (حضرت امیر المؤمنین (ع)) منقولست که آنچه در جمیع کتب الهی است در قرآن است و آنچه در همه سور فرقانی منطویست در بسمله محتویست و آنچه در بسم الله الرحمن الرحیم مندرجست باء بسم الله بر آن مشتمل است و آنچه که در باء بسم ثابت است نقطه با بر آن دالّست و منم آن نقطه یی که در تحت باء بسم الله است…”[۱۳۷].

در تأیید اهمیت باء بسم الله، محمد خواجوی در مقدمه کتاب توحید مکاشفان حدیث ذیل را از حضرت محمد (ص) روایت می کند: ” ظهر الموجودات من باء بسم الله الرحمن الرحیم”[۱۳۸]. و ابن عربی در کتاب فتوحات مکیه می نویسد: بالباء ظهر الوجود[۱۳۹].

دکتر نادر سعیدی در مقاله ” تفسیر بسم‌الله الرّحمن الرّحیم”، با استناد به کتاب “رسائل” شیخ احمد احسائی چنین می نویسد: ” شیخ احمد استدلال می کند که اسم اعظم خدا اشرف موجودات است و اوّلین مخلوق است و لذا مبنا و علّت همهٴ مخلوقات و موجودات دیگر است. این مطلب اشاره به عالم تکوین و مراتب وجود و خلقت است. امّا آنگاه بیان می کند که چون کتاب تدوین (قرآن کریم) مطابق کتاب تکوین و هستى است در نتیجه همانطور که اسم اعظم اوّلین اسم و علّت همهٴ اسماء است در نتیجه باید که اسم اعظم نیز در سرآغاز قرآن قرار گیرد. از اینجا واضح میشود که بسم ‌الله الرّحمن الرّحیم رمز اسم اعظم است ولی به معناى اخصّ حرف باء است که اسم اعظم است زیرا که بنا به قاعدهٴ شیخ احمد اسم اعظم باید در اوّل همهٴ حروف و کلمات ظاهر شود و آنهم چیزى جز باء نیست و باء هم بهاءالله است”[۱۴۰].

خلاصه کلام آنکه، اسم اعظم الهی در بسم الله الرحمن الرحیم نهفته است و با توجه به آنکه هر چه که در قرآن است در بسم‌الله است و هرچه که در بسم‌الله است در “ب” بسم‌الله است؛ بدین ‌ترتیب اسم اعظم خدا باید که همان “ب” بسم الله باشد و به استناد احادیث حقیقت “ب” بهاءالله می باشد.

باری، در احادیث مرویه مذکور است که “ب” بسم الله عبارت از بهاءالله می باشد؛ چنانچه، در تفسیر العیاشی، باب من سوره أم الکتاب، آمده است: عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله ع فی تفسیر « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» فقال الباء بهاء الله و السین سناء الله و المیم مجد الله[۱۴۱]، یعنی باء بهاء خدا و سین سناء خدا و میم مجد خداست. و در کتاب ” نهج البیان عن کشف معانى القرآن” در تفسیر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ آمده است: ” روى الکلینی عن عدّه من أصحابنا، عن احمد بن محمّد بن خالد، عن القاسم بن یحیى، عن جدّه الحسن بن راشد، عن عبد اللّه بن سنان، قال: سألت أبا عبد اللّه- علیه السّلام- عن تفسیر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قال: الباء بهاء اللّه و السین سناء اللّه و المیم مجد اللّه، و روى بعضهم: المیم ملک اللّه، و اللّه إله کلّ شی‏ء، الرّحمن بجمیع خلقه و الرحیم بالمؤمنین خاصّه[۱۴۲]. همچنین، در کتاب ” اصول کافى – ترجمه سید جواد مصطفوی” آمده است: ” ابن سنان گوید: از امام صادق (ع) تفسیر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را پرسیدم، فرمود: باء بهاء (روشنى) خدا و سین سناء (رفعت) خداست و میم مجد (بزرگوارى) خداست و بعضى روایت کرده‏اند که میم ملک (سلطنت) خداست”[۱۴۳].

باری، احادیث مرویه ای که “ب” بسم الله را بهاءالله دانسته اند در بسیاری از کتب تفسیری نقل شده اند[xxxv].

اما از دیگر آثار اسلامی که مؤید آنست که اسم اعظم الهی در “ب” بسم الله نهفته است ( که همان بهاء خداوند میباشد) دعای اعمال سحرهای ماه مبارک رمضان میباشد که اسم اعظم خداوند، بهاء، در آن در رأس اسماء الهی مذکور گردیده است و برخی توسط این دعا به اسم اعظم خداوند پی برده اند[xxxvi]؛ چنانچه، در مفاتیح الجنان، تألیف حاج شیخ عباس قمی، در دعای اعمال سحرهای ماه مبارک رمضان، از حضرت امام رضا (ع) نقل شده که فرموده اند این دعائی است که حضرت امام باقر (ع) در سحرهای ماه رمضان میخواندند: اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ مِنْ بَهآئِکَ بِاَبْهاهُ، وَکُلُّ بَهآئِکَ بَهِىٌّ، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ بِبَهآئِکَ کُلِّهِ[۱۴۴]. انتهی

جالب توجه آنکه، در کتاب اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام، در فضیلت ماه رمضان، در خصوص این دعا آمده است: “ایوب بن یقطین براى حضرت رضا (ع) نوشت که این دعا را برایم تصحیح بفرمائید، امام علیه السلام براى او نوشتند که این دعاى حضرت باقر علیه السلام است که در سحرهاى ماه رمضان مى‏خواندند، پدرم از امام باقر روایت مى‏کرد که فرمود: اگر مردم میدانستند که این مسائل چه اندازه نزد خداوند ارج و اعتبار دارد و خواسته‏هاى خواننده را برمی آورد، با یک دیگر در باره این دعا جنگ میکردند، و خداوند اشخاصى را به رحمت خود اختصاص می دهد … حضرت باقر علیه السلام فرمود: اگر می خواستم آشکار مى‏کردم که اسم اعظم خداوند در این دعا نهفته است، هر گاه این دعا را قرائت کردید در انجام درخواست خود کوشش داشته باشید که او از علوم خفیه است، و از کسانى که اهلیت ندارد مکتوم کنید. منافقان، دروغگویان، و منکران، اهلیت این دعا را ندارند، و او دعاء مباهله است و متن آن از قرار ذیل است که میگوئى « اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ مِنْ بَهآئِکَ بِاَبْهاهُ، وَکُلُّ بَهآئِکَ بَهِىٌّ » تا آخر”[۱۴۵].

مولوی نیز در شعری بیان می دارد که به اسم اعظم پی برده و او را خونبهای خود دانسته و برای جان باختن در راهش شتافته است؛ چنانچه در دفتر اول مثنوی، بیت ۱۷۵۳، می سراید:[xxxvii]

ما بها و خونبها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم[۱۴۶]

شاه نعمت الله ولی نیز اشعاری در خصوص اسم اعظم سروده است:

اسم اعظم پادشاه عالم است لحظه ای بی صاحب اعظم مباش

هر کسی در عشق او جان می دهد جان فدا کن کمتر از هر کم مباش[۱۴۷]

باری، در آیات آسمانی دیانت بهائی آمده است: قد تزین العالم باسمه الاعظم … هذا لهو الذی وعدتم به فی کتب الله العلیم الحکیم؛ مضمون بیان مبارک: به تحقیق عالم به نام مبارک اسم اعظم مزین گشت … این همان وعده الهی است که در کتب مقدسه خداوند علیم حکیم داده شده است”[۱۴۸].

همچنین، ” حضرت عبدالبهاء به استناد حدیث منقول از حضرت امام جعفر صادق که فرموده “الباء بهاءالله” کلمه بهاء را بیانگر نام مقدس حضرت بهاءالله میدانند که جامع همه حقائق الهی و اسرار روحانی و اسماء ربانی و رموز آسمانی است و نیز “باء” که عنوان بسمله است کافل همه معانی و سرآغاز کتب مقدسه در عالم تکوین و تدوین است. بفرموده مبارک همه عوالم غیب و شهود و ظاهر و باطن و علت خلق ایجاد رمزی از مشیت اولیه است که در “ب” جمع گردیده و به عبارت دیگر مشیت اولیه همان طلعت ابهی، حضرت بهاءالله، است که موعود همه ادیان ماضیه و امم عالم میباشند”[۱۴۹].

قسمتی از آیات الهی دیانت بهائی در خصوص اسم اعظم مسک الختام این مبحث می باشد: ” حمد مقدس از ذکر ممکنات ساحت امنع اقدس حضرت مقصودی را لایق و سزاست که به مفتاح اسم اعظم باب لقا را بر وجه عالم و جمیع امم گشود و به اعلی النداء ما بین ارض و سماء صلا در داد و کل را به افق اعلی که مقر ظهور و بروز مالک اسماست دعوت فرمود، باب وصال بگشود و به صراط مستقیم راه نمود”[۱۵۰].

Ø بلوغ عالم بشری مستلزم ظهوری عظیم و بی سابقه

حیات اجتماعی بشر در طول تاریخ دوران های متوالی و متمادی را طی کرده است؛ چنانچه می توان طی شدن این ادوار و مراحل را با ادوار رشد هر انسان مقایسه نمود، به نحوی که دوره ای از مرحله تکامل بشر در صباوت و طفولیت طی شده و پس از پیمودن دوران کودکی، بشر پا به دوره نوجوانی و سپس جوانی گذاشته و در حال حاضر تمامی قرائن و نشانه ها دال بر این است که بشریت در دوره بلوغ به سر می برد.

در آثار دیانت بهائی به اتمام کور آدم که ۶۰۰۰ سال قبل توسط حضرت آدم تأسیس یافت اشاره شده است و از آغاز دوره جدیدی صحبت می کند؛ به عبارتی، ” ظهور حضرت بهاءالله که رسالت اعلایش تحقق اتحاد صوری و معنوی جمیع ملل عالم است، اگر مقصد آن به درستی درک شود از فرا رسیدن دوره بلوغ نوع بشر حکایت میکند؛ یعنی بشریت در جهت پشت سر گذاردن دوران طفولیت و ورود به مرحله رشد و بلوغ و عقل و درایت میباشد”[۱۵۱].

حضرت عبدالبهاء می فرمایند: ” حیات اجتماعی نوع بشر را نیز ادوار و مراحلی است. زمانی دوره طفولیت بود. زمان دیگر دوره جوانی بود، ولی حال در مرحله بلوغ وارد شده است که از دیر زمانی بدان بشارت داده اند و آثارش در همه جا نمودار گشته (ترجمه)”[۱۵۲].

تعبیر بسته شدن دوره آدم و آغاز دوره جدید را نیز می توان در زیارتنامه ای از حضرت علی (ع) استنباط کرد، که در آن تلویحاً، به آغاز دوره ای جدید و ظهور پیامبرانی در آینده اشاره می نماید؛ چنانچه از حضرت امیر (ع) در “مفاتیح الجنان”، زیارت مخصوصه روز غدیر، آمده است:السَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ وَ صَفْوَهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ‏ أَمِینِ اللَّهِ عَلَى وَحْیِهِ وَ عَزَائِمِ أَمْرِهِ وَ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتُقْبِلَ، یعنی سلام برمحمد فرستادۀ خدا، خاتم انبیا و آقای رسولان و برگزیده خاص پروردگار جهانیان، امین خداوند در وحی و ارادۀ او و خاتم برگذشته گان و راهگشای آیندگان”[۱۵۳].

از حضرت امام صادق (ع) نیز به همین مضمون ادعیه و زیارتی نقل شده که در کتاب ” فرحه الغری” آمده است: “وَ السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ أَمِینِ اللَّهِ عَلَى رِسَالتِهِ وَ عَزَایمِ أَمْرِهِ وَ مَعْدِنِ الْوَحْیِ وَ التَّنْزِیلِ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتَقْبَل”[۱۵۴]، مضمون بیان به فارسی سلام بر محمد، امین خدا بر رسالت او و بر امورى که واجب است اطاعت او در آن، و سلام الهى بر پیغمبرى باد که معدن وحى است و تنزیل، خاتم برگذشته گان و راهگشای آیندگان.

بنابراین، این مرحله جدید از تاریخ عالم انسانی، با ظهوری اعظم از ظهورات قبل مقارن شده است و ظهور اسماء و صفات الهی در مظهر ظهور این دور عظیم به اشد مراتب و اکمل درجات می باشد.

ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند که همچو صنع خدائی ورای ادراکی[۱۵۵]

این ظهور با نامی جدا، پیامی جدا، هدفی جدا و ممتاز تعبیر شده، همه انبیاء تحقق اهداف خود را به نحو اکمال در آن روز تعیین نموده و وعده ظهور ثمرات و تلاش های خود را مؤکول به ظهور آن روز دانسته اند؛ به عبارتی ظهور جلوه های قدرت، شوکت، عظمت و سلطنت الهی که در گذشته بصورت ظاهر میسر نبود در آن روز تحقق یابد.

حضرت مسیح شریعت را به تاکستانی تشبیه می کند که انبیاء غلامان آن تاکستانند و او خود را فرزند مالک تاکستان میداند اما خبر از روزی می دهد که بالاخره مالک آن تاکستان خود را نشان دهد.

در انجیل متی، باب ۲۱ آیات ۳۳ – ۴۱ آمده است: ” و مثلی دیگر بشنوید صاحب خانه ای بود که تاکستانی غرس نموده خطیره گردش کشید و چرخشتی در آن کند و برجی بنا نمود پس آنرا بدهقانان سپرده عازم سفر شد. و چون موسم میوه نزدیک شد غلامان خود را نزد دهقانان فرستاد تا میوه های او را بردارند. اما دهقانان غلامانش را گرفته بعضی را زدند و بعضی را کشتند و بعضی را سنگسار نمودند. باز غلامان دیگر بیشتر از اولین فرستاده بدیشان نیز به همان طور سلوک نمودند. بالاخره پسر خود را نزد ایشان فرستاده گفت پسر مرا حرمت خواهند داشت. اما دهقانان چون پسر را دیدند با خود گفتند این وارث است بیایید او را بکشید و میراثش را ببریم. آنگاه او را گرفته بیرون تاکستان افکنده کشتند. پس چون مالک تاکستان آید به آن دهقانان چه خواهد کرد. گفتند البته آن بدکاران را به سختی هلاک خواهد کرد و باغ را به باغبانان دیگر خواهد سپرد که میوه هایش را در موسم به او دهند”.

در قرآن کریم نیز به کلمه مالک اشاره و استناد شده است و در مهمترین و اساسی ترین و اولین سوره قرآن انسانها را بشارت بظهور چنین قدرت و مقامی داده است؛ چنانچه می فرماید: مالِکِ یَوْمِ الدِّین، و در جایی دیگر میفرماید: لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْم، لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار. یعنی پادشاهی از آن کیست؟ سپس در نهایت صراحت نام خود را بر او می گذارد و می گوید پادشاهی از آن خداوند است.

جالب توجه آنکه، در تفاسیر یوم الدین به یوم خروج قائم تعبیر و تفسیر شده است؛ چنانچه در تفسیر آیهوَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ(معارج/۲۶)، یعنی و آنها که به روز دین ایمان دارند” در ” تفسیر صافى” چنین آمده است: فی الکافی عن الباقر علیه السلام قال بخروج القائم علیه السلام[۱۵۶].

کوتاه سخن آنکه، آیات الهی موجود در کتب مقدسه آسمانی در خصوص ظهور و رؤیت خداوند، دال بر ظهور عظیمی در آخر الزمان بوده که از حیث علو شأن و رفعت و جلالت ظهور بی نظیر و از ظهورات سابقه متمایز می باشد — ظهور مظهر امر الهی و پیامبری که بنا بر عظمت ظهورش با نام خداوند تسمیه شده؛ ظهوری که دیدارش دیدار خدا، قدرتش قدرت خدا، علمش علم خدا و هدایتش هدایت خدا می باشد. بدین دلیل است که ” در کتب و صحف آسمانی بشارات عدیده راجع به یوم الله، لقاءالله، تأسیس سلطنت کلیه الهیه و ظهور اب آسمانی موجود است و کل حاکی بر عظمت این امر اعز ربانی است”[۱۵۷]. حضرت عبدالبهاء می فرمایند: ” عنقریب علوم و معارف مادیه و معرفت الهیه چنان ترقی نماید و معجزاتی بنماید که دیده ها حیران ماند و سرّ این آیه اشعیا نبی ” زیرا که جهان از معرفه الله پر خواهد شد”، به تمامه ظاهر خواهد شد”[۱۵۸].

بنابراین، همانطور که جمیع انبیاء سلف استقرار صلح و سلام بین امم و ملل را توسط موعود آخرالزمان و مظهر ظهور کلی الهی بشارت داده و نزول و اسقرار ملکوت خداوند و سلطنت الهی در روی زمین را وعده فرموده اند؛ پیام آسمانی و تعالیم دیانت بهائی نیز بازتابی از این وعده صریحه می باشد که هدایت و راهنمائی اهل جهان به سوی صلح و آشتی و وحدت و یگانگی را در بر دارد[xxxviii]؛ حضرت بهاءالله می فرمایند: ” اصلاح عالم و راحت امم … ظاهر نشود مگر به اتحاد و اتفاق و آن حاصل نشود مگر به نصایح قلم اعلی[۱۵۹]… بکمال محبت و اتحاد و مودت و اتفاق سلوک نمائید. قسم به آفتاب حقیقت، نور اتفاق آفاق را روشن و منور سازد”[۱۶۰].

به عبارتی رسالت اساسی آئین بهائی، ایجاد تمدّنی جدید و جهانی و استقرار اتحاد جهانی، صلح دائمی و وحدت عالم انسانی می باشد که تحقق این وعود چیزی جز اراده الهی برای این دوران نمی باشد؛ در آثار دیانت بهائی آمده است: ” هر یوم شدت بلا زیاد می شود تا آنکه بالاخره آنچه از لسان عظمت در مراتب صلح نازل شده به آن متمسک شوند و به آن عمل نمایند”[۱۶۱]. همچنین در لوحی دیگر صراحتاً می فرماید: فسوف یغلب ما اراد الله و تری کل الارض جنه الابهی[۱۶۲]، یعنی به زودی آنچه که خداوند اراده فرموده غالب خواهد شد و تمامی زمین را جنت ابهی خواهی دید.

بیانی از حضرت عبدالبهاء حسن الختام این مطلب می باشد: ” الیوم جز قوه کلیه کلمه الله که محیط بر حقایق اشیاء است، عقول و افکار و قلوب و ارواح عالم انسانی را در ظل شجره واحده جمع نتواند. اوست نافذ در کل اشیاء و اوست محرک نفوس و اوست ضابط و رابط عالم انسانی”[۱۶۳].


مکان ظهور

در احادیث و آیات کتب مقدسۀ ادیان گذشته به اماکن و وقایعی در آنها اشاره می شود که با حوادث زمان ظهور آیین بابی و بهائی مطابقت دارد و به عنوان بشارات کتب مقدسه و روایات موجوده تلقی می گردد. بیشتر اماکن مذکور در ارتباط با یوم موعود، اشاره به شهرهای کشور ایران دارد که حاکی از وقوع ظهور الهی در ایران و رویداد وقایع مهم زمان ظهور در این کشور است. اماکن و وقایع آنها در سرفصل های جداگانه مورد بررسی قرار می گیرد تا انطباق این حقایق با ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله، دو ظهور توأمان الهی در این دور مبارک مشهود و واضح گردد.

Ø ظهور از شرق

در احادیث مرویه و کتب مقدسه تورات و انجیل، بشارت به ظهور موعود از سمت مشرق آمده است. باید توجه داشت که مکان ظهور، با توجه به مبشر آن مشخص می شود؛ بنابراین وقتی در تورات و انجیل اشاره به شرق گردیده با توجه به مکان گویندگان این کلام الهی، منظور از شرق، شرق اراضی مقدسه و بیت المقدس است که با مکان موجود در ایران و کشورهای عربی مطابقت دارد. همین امر در خصوص احادیث نیز صادق است؛ یعنی با توجه به مکان راویان حدیث، مقصود از شرق، شرق عربستان و عتبات عالیات، یعنی ایران می باشد.

موارد ذیل نمونه هایی از آیات مذکور در کتب مقدسه تورات و انجیل و احادیث مرویه، در خصوص ظهور موعود از مشرق می باشد:

پس جلال خداوند از راه دروازه ای که رویش به سمت مشرق بود به خانه درآمد (حزقیال باب۴۳ آیه ۴). واینک جلال خدای اسرائیل از طرف مشرق آمد (حزقیال باب۴۳ آیه ۲).

و در آن ایام فرشتگان جمع خواهند شد و روی بسوی شرق خواهند نمود روی بسوی مردم پارت و ماد خواهند نمود که پادشاهان به تشویق آیند و روح آشفتگی آنها را در برخواهد گرفت و نگران خواهند شد که از تخت خویش سرنگون خواهند گردید(حنوخ باب ۵۶آیه ۵).

کسی را ازمشرق برانگیخت که عدالت او را نزد پایهای وی می خواند امتها را به وی تسلیم می کند و او را بر پادشاهان مسلط می گرداند (اشعیا باب ۴۱ آیه ۲).

همچنان که برق از مشرق ساطع شده … ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد (متی باب ۲۴ آیه ۲۷).

اما رئیس مملکت فارس بیست و یک روز با من مقاومت نمود و میکائیل که یکی از روسای اولین است به اعانت من آمد (دانیال باب ۱۰ آیه ۱۳).

و خداوند می گوید من کرسی خود را در عیلام (ایران) برپا خواهم نمود (ارمیا باب ۴۹ آیه ۳۸).

در کتاب ” مهدی موعود” آمده است: “… ستاره دنباله ‏دار براى شما از سمت مشرق پیدا شود و ماه تابان براى شما طلوع نماید. پس چون این علائم پدیدار گردد بسوى خدا بازگردید و توبه کنید این را بدانید که اگر از طلوع‏ کننده مشرق پیروى نمائید. شما را به طریقه پیغمبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله راهنمائى کند و از کورى و کرى و گنگى نجات دهد و رنج طلب روزى را از شما برطرف گرداند و این بار گران را از روى دوش شما بردارد”[۱۶۴].

و ایضا در همان مأخذ آمده است: ” و چون وعده‏ها و بخششى که براى جلب شما در دست دارند، آب شود، وقت امتحان و پاک شدن هر کس نزدیک شود و پرده بالا رود و مدت انتظار بپایان رسد و وعده نزدیک گردد! و آشکار مى‏شود براى شما ستاره‏اى از جانب شرق ماه شما ظاهر و مانند شب‏ چهاردهم براى شما بدرخشد”[۱۶۵].

Ø خطه فارس ( شیراز )

در خرابات مغان نــــور خدا می بیــــــــنم این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم

کیست دردی کش این میکده یا رب که درش قبــــــــله حاجت و محراب دعا می بینم

(حافظ شیرازی)

حضرت عبدالبهاء می فرمایند: « ای یاران الهی خطه شیراز منسوب به حضرت بی نیاز و موطن کاشف اسرار بر اهل راز است، در آن کشور ماه منور (حضرت باب) طلوع نمود و از آن اقلیم صبح منیر سطوع یافت، مبشر جمال مبارک ندای الهی را از آن ارض نورانی بلند فرموده و مژده موعود بیان را در احسن القصص به ابدع بیان گوشزد شرق و غرب کرد…».

کتاب “شیراز نامه” یکی از قدیمی ترین منابع در مورد تاریخ شیراز می باشد که توسط “ابوالعباس احمد بن ابی الخیر زرکوب شیرازی” در حدود سال ۷۳۴ هجری تألیف شده است. در این کتاب مسبب بنای شهر شیراز را “محمد بن یوسف” معرفی می نماید: ” راویان اخبار و ناقلان آثار روایت کردند که محمد یوسف، بانی شهر شیراز، شبی در خواب شد… دید که روشنان (ستاره ها، فرشتگان) صومعه فلک از آسمان به زمین آمدند و در این قطعه زمین جمع گشتند و می گفتند که این قطعه دایره ای است که قدمگاه چندین هزار صوفی خواهد بود، گوشه ای است که توشه مسافران عالم غیب از آن جا مرتب خواهد گشت، کان ولایت است، منبع حکمت و معدن امانت است.

محمد ابن یوسف در خواب بدان مقدار که اثر تجلی انوار ملکان ( فرشتگان) بود خطی پیرامون آن در کشید. روز دیگر از اصطخر به این نیت متوجه گشت. احتیاط کرد، آثار آن خط و دایره برقرار دید… زمینی یافت… چون بقعه مبارکه بیت المقدس، آفتاب جهانتاب و صبح تجلی در او عکس می انداخت، همچون فروغ نور بیت المعمور زبانه می زد و درخش (نور،روشنایی) او بر تاب بهشت عکس انداز می شد. گویی بساط طور بود که مشعله نور از او دم بدم در خلوتخانه ی اهل حضور تجلی می نمود، یا ید بیضاء … که در جیب کلیم زمین لحظه به لحظه عکس می انداخت. محمد یوسف استادان مهندس و مهندسان موسس را حکم فرمود تا قائده مملکت شیراز هم بدان رقعه، اساس نهادند و به مدت دو سال خطۀ شیراز تمام گشت.”

باری، شیراز همانطور که ملک الشعراء بهار سروده، شهر رمز و راز است:

هست راز ازلی در دل این خاک نهان خرم آنروز که کس بر سر این راز رسد[۱۶۶]

جمالی اردستانی، قطب صوفیان قرن نهم هجری، نیز در اشعار خود صریحاً به ظهور پیامبری از شیراز اشاره کرده و بیان می دارد که همان ندایی که از حجاز بلند شد، از شیراز نیز بر خواهد خاست:

جمالی ز شیراز و شیرازیان همان روح خیزد که از تازیان

که شیراز نشان دارد از حجاز حقیقت شمر این سخن نی مجاز

و ایضاً سروده است:

کو نسیمی که دل مرده از آن زنده شود ای جمالی مگر از جانب شیراز آید[۱۶۷]

“آخوند محمد باقر ابن محمد علی ابن عبد الصمد ابن شاه منصور” متخلص به صحبت لاری، یکی از شاعران و سخنوران نامدار سده دوازدهم و سیزدهم هجری می باشد. این شاعر مجتهد و دانشمند که دارای تألیفات زیادی بوده است غالب آثارش همانند بسیاری از دانشمندان و نویسندگان این سرزمین از بین رفته است. صحبت لاری در اشعار عارفانه خویش از ظهور عظیم و موعودی صحبت می کند که از شیراز بر میخیزد و طوافش مانند کعبه از واجبات است:

ای صفا و مروه از داغت کباب وی منا و مشعر از رشکت مذاب

ای تو رشگ کعبه و رکن و مقام وی حریمت غیرت بیت الحرام

ای طوافت عین فرض و فرض عین اَین هذا البیت من ذاک دو اِین

و شخصیت عظیمی مانند موسی از انبیای اولی العزم را مأمور زیارت او در کوه طور نموده و همان طور که تجلیات الهی از جانب خداوند در کوه طور بر موسی جلوه نمود، در آینده نیز، طبق بشارات، همان تجلی تکرار خواهد شد:

بایدت رفتن کلیم آسا به طور منزلی بس صعب و راهی دور دور

باید اندر سینهء سینا شوی پا برهنه بر در مینا روی

یا بسوزی از تجلی های او یا سلامت رخ نهی در پای او

چند بیتی از دیوان اشعار صحبت لاری[۱۶۸]، ذیلا مرقوم می گردد:

ای صبا ای کاروانسالار حی ای متاعت رونق بازار حی

بارک الله ای برید کوی عشق لوحش الله کز تو آید بوی عشق

ای صبا ای تیزرو پیک سبا مرحبا اهلأ و سهلأ مرحبا

ای صبا ای چاشنی گیر لبش وی حیات اندوز چاه غبغبش

ای صبا بیچارگان را چاره ای زمرهء آوارگان را چاره ای

هیچ دانی میروی زاینجا کجا از کجایت می فرستم تا کجا

از دیار خامشان تا بزم راز از سرای عجز تا جولان ناز

از بر دل تا بر دلدار آن وز در جان تا بر جانان جان

از بر این عندلیب نوحه زن وز در این سان بیت الحزن

تا بر آن نوگل گلزار حسن تا در آن یوسف بازار حسن

نی چه میگویم چه نسبتهاست این حاش لله نسبت بیجاست این

او کجا و شکر و شیرین کجا او کجا و سنبل و نسرین کجا

لیلی و عذرا و سلمی و سعاد کی تواند داد این مقصود داد

در مثل هر چند گشتم ره سپر گشتم از راه معانی دورتر

بس که تمثیلات بی معنی زدم این فسوس از مولوی یاد آمدم

ای برون ز وهم و قال و قیل من خاک بر فرق من و تمثیل من

بایدت رفتن کلیم آسا به طور منزلی بس صعب و راهی دور دور

باید اندر سینهء سینا شوی پا برهنه بر در مینا روی

یا بسوزی از تجلی های او یا سلامت رخ نهی در پای او

سیل اشکم بین که از حد در گذشت رو براه آور که آب از سر گذشت

هر که را خواهی بخود انباز گیر توشه بر گیر و ره شیراز گیر

وه چه شیراز آب و خاکش عیش خیز عیش خیز و عشق ریز و عشق بیز

باز جو سر رشته آن راز را رخنه شیرازه شیراز را

آن ارم وش چون شود منزلگهت نامه در دست از پی نزل رهت

کام زن بر پا شکسته خارها کوچه ها را بوئی و با زارها

با فغان و ناله و زاری همی پرسی از رندان با زاری همی

کی عزیزان کوی طنازی کجاست منزل آن ترک شیرازی کجاست

وه چه منزل آنکه نازل شد در آن آیت حسن از خدای آسمان

و آنکه خاک او به خون آمیخته هر قدم دل بر سر دل ریخته

عاقبت خضری براه آید تو را راه کوی یار بنماید تو را

چون عیان گردد تو را بام و درش غرفه ایوان عالی منظرش

از ادب کردی بگردش طوف ساز بر زبان لبیک لبیک از نیاز

میرسانی آستانش را درود میسرائی آن سرا را این سرود

کی مبارک منزل سلمی سلام وی نو آئین حجله سعدی سلام

ای صفا و مروه از داغت کباب وی منا و مشعر از رشکت مذاب

ای تو رشگ کعبه و رکن و مقام وی حریمت غیرت بیت الحرام

ای طوافت عین فرض و فرض عین اَین هذا البیت من ذاک دو اِین

چون در آئی از در اخلاص او سوی خلوتگاه خاص الخاص او

در حضورش جبهه سایی می کنی مردمک را توتیایی می کنی

گه پری پروانه وش گرد سرش گه چو خاشاکی بخاک افتی برش

گه کنی آغاز شور و ولوله افکنی در بارگاهش غلغله

مطلب دیگر آنکه، درپنج آیه از آیات قرآن کریم، به جایگزینی امتی دیگر به جای امت حضرت محمد (ص) اشاره شده است؛ چنانچه، در آیه ۳۸ سوره محمد با بکار بردن لفظ ” استبدال” و در آیه ۱۳۳ سوره انعام با به کار بردن کلمه “استخلاف” به این جایگزینی اشاره می فرماید (در مبحث استمرار ظهور پیامبران آسمانی و ادیان الهی به تفصیل در این خصوص سخن خواهیم گفت).

لفظ ” استخلاف” در ارتباط با تجدید ادیان در گذشته نیز به کار رفته است: به استناد قرآن کریم، قوم عاد جانشین قوم نوح شد: ” وَاذکُرُواْ إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ (اعراف/۶۹)، یعنی و متذکر باشید که خدا شما را پس از هلاک قوم نوح جانشین آن گروه کرد”؛ و همچنین قوم ثمود جانشین قوم عاد شد: ” وَاذْکُرُواْ إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ عَادٍ (اعراف/ ۷۴)، یعنی به یاد آورید که خدا شما را پس از (هلاک) قوم عاد جانشین اقوام سلف نمود”. به عبارتی، اشاره به این جایگزینی، چیزی جز تجدید ادیان وظهورات الهی نمی باشد که سنت غیر قابل تغییر الهی است[xxxix] و چنان که در گذشته نیز امت های دینی جایگزین یکدیگر شده اند، قوم دیگری نیز جایگزین مسلمین خواهد شد که با استناد به احادیث، آن قوم، ایرانیان می باشند.

اما چون قوم مذکور اصحاب قائمند بعضی بر این گمانند که قائم برای تحکیم دین رسول اکرم (ص) و امت اسلام قیام می کند. لیکن، روایات و آیات قرآنی خلاف آن را ثابت می کند. گو اینکه در همان آیه، انعام/۱۳۳، قبل از بیان جانشینی قوم بعد، کلمه” یُذْهِبْکُمْ ” آمده به این معنا که شما را می برد که این مفهوم با تحکیم که معنای ظاهری این آیات است منافات دارد.

باری، در بخشی دیگر به مقام قائم به تفصیل خواهیم پرداخت که به صریح احادیث مرویه از ائمه اطهار، قائم از مرسلین می باشد و با امر (دین) جدید و کتاب جدید و قضاوت جدید قیام خواهد نمود؛ چنانچه امام رضا (ع) با اشاره به ظهور قائم صراحتاً بیان می فرماید که: ” امر شریعت و دعوت خلایق بعد از رسول خدا (ص) بدست کسی دیگر خواهد رسید پس انتظار وی را باید کشید”[۱۶۹].

این آیات و نمونه ای از تفاسیر مربوطه، مرقوم می گردد:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم (مائده/۵۴)، یعنی اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما، از آیین خود باز گردد، خداوند قومی را مى‏آورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد مى‏کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراسى ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد مى‏دهد؛ و(فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست.

وَ إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ (محمد/۳۸)، یعنی و اگر شما روی بگردانید خدا قوم دیگری بجای شما میگذارد؛ قومی که دیگر مثل شما نیستند.

إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَسْتَخْلِفْ مِن بَعْدِکُم مَّا یَشَاء کَمَآ أَنشَأَکُم مِّن ذُرِّیَّهِ قَوْمٍ آخَرِینَ (انعام/۱۳۳)، یعنی اگر بخواهد شما را مى‏برد و پس از شما هر که را بخواهد جانشین [شما] مى‏کند چنانکه شما را از قومى دیگر پدید آورد.

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ ذلِکَ قَدیرا (نساء/۱۳۳)، یعنی اى مردم! اگر او بخواهد، شما را از میان مى‏برد و افراد دیگرى را(به جاى شما) مى آورد، و خداوند، بر این کار تواناست.

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ ابراهیم (ابراهیم/ ۱۹)، اگر بخواهد، شما را مى‏برد و خلق تازه‏اى مى‏آورد!

در تفسیر آیه ۳۸ سوره محمد در “در المنثور” سیوطی احادیث ذیل روایت شده است: “ قال لما نزلت وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ قیل من هؤلاء و سلمان رضى الله عنه إلى جنب النبی صلى الله علیه و سلم فقال هم الفرس و هذا و قومه[۱۷۰]، یعنی چون آیه ” و اگر شما روی بگردانید خدا قوم دیگری بجای شما می گذارد؛ قومی که دیگر مثل شما نیستند” نازل شد، از حضرت رسول سؤال شد که این قوم چه کسانی هستند؟ و سلمان در کنار حضرت محمد (ص) نشسته بود. حضرت به سلمان اشاره کرد و گفت. از نژاد این مرد و از فارس می باشند. و ایضا آمده است: “ ان النبی صلى الله علیه و سلم تلا هذه الآیه وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ الآیه فسئل من هم قال فارس لو کان الدین بالثریا لتناوله رجال من فارس[۱۷۱]. یعنی همانا رسول الله (ص) این آیه را تلاوت فرمود: ” و اگر شما روی بگردانید خدا قوم دیگری بجای شما می گذارد”، از آن حضرت سؤال شد اینان چه کسانی هستند؟ فرمودند: فارسیانند، اگر دین در ثریا باشد مردانی از فارس بدان دست خواهند یافت.

پس از بیان مطالب فوق، لازم است به دو واقعۀ مهم در خطۀ فارس اشاره شود: ۱- بعثت (اظهار امر) حضرت باب در شیراز مرکز خطه فارس. ۲- واقعه ای در یکی از نواحی فارس بنام نیریز، که سپاهیان دولت بر پیروان حضرت باب تاختند. هدایت اصحاب در این واقعه بر عهده سید یحیی دارابی بود؛ وی از علمای به نام و ممتاز زمان و معتمد محمد شاه بود که برای تحقیق در امر دعوی حضرت باب انتخاب شد و پس از ملاقات آن حضرت در سلک پیروان مخلص و جانفشان حضرت باب در آمد. سید یحیی دارابی و اصحاب در این حملات در نهایت مظلومیت به شهادت رسیدند. پس از این حادثه سیصد نفر از نسوان را دو به دو بر اسب های برهنه سوار کرده (از نیریز) تا شیراز راندند و آن مظلومان را نیمه عریان از بین صفوفی که از سرهای بریده شده شوهران و فرزندان و پدران و برادران آنها تشکیل شده بود عبور دادند[۱۷۲] و به رسم فتح و ظفر به محضر والی فارس بردند.

نار عشقی برفروز و جمله هستی ها بسوز پس قدم بردار و اندر کوی عشّاقان گذار

تا نگردی فانی از وصف وجود ای مرد راه کی چشی خمر بقا از لعل نوشین نگار

پای نه بر فرق ملک آنگه درآ در ظل فقر تا به بینی ملک باقی را کنون از هر کنار

گر خیال جان همی هستت بدل اینجا میا گر نثار جان و دل داری بیار و هم بیار

رسم ره این است گر وصل بها داری طلب گر نباشی مرد این ره دور شو زحمت میار[۱۷۳]

(حضرت بهاءالله)

پیشگویی حضرت رسول اکرم (ص) در خصوص مصائب و بلایای اصحاب قائم، در این مقام، مناسب حال می باشد: …عَلَیْهِ (قائم) کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ تُسْتَذَلُّ أَوْلِیَائِی فِی زَمَانِهُّ وَ تُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ کَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ التُّرْکِ وَ الدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَکُونُونَ خَائِفِینَ وَجِلِینَ مَرْعُوبِینَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ مِنْ دِمَائِهِمْ وَ یَفْشُو الْوَیْلُ وَ الرَّنَّهُ فِی نِسَائِهِمْ أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی حَقّاً وَ حَقٌّ عَلَیَّ أَنْ أَرْفَعَ عَنْهُمْ کُلَّ عَمْیَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلَازِلَ وَ أَرْفَعُ عَنْهُمُ الْآصَارَ وَ الْأَغْلَالَ- أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ قَالَ أَبُو بَصِیرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِی دَهْرِکَ إِلَّا هَذَا الْحَدِیثَ الْوَاحِدَ لَکَفَاکَ فَصُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِه[۱۷۴]، مضمون بفارسی: وجود مبارک قائم موصوف است به کمال حضرت موسی و نورانیت و جمال حضرت عیسی و شکیبائی و صبر ایوب، پس ذلیل می شوند دوستان او. در زمان او سرهای ایشان را مانند سرهای کفار ترک و دیلم به هدیه می فرستند و ایشان را می کشند و می سوزانند و همواره خائف و مرعوب و ترسناک می باشند. زمین از خونشان رنگین می شود و آه و ناله عیالشان بلند می گردد. ایشانند دوستان من، به تحقیق که به وجود ایشان هر فتنه شدید مظلم را دفع می فرمایم و تزلزل قلوب و شکوک نفوس را به برکت ایشان زائل می نمایم و اغلال عقائد و اعمال شاقه باطله را از اعناق ناس بر می دارم. بر ایشان درود و تحیت پروردگار رحمن و ایشانند راه یافته گان و هدایت شدگان.

به قول حافظ شیرین سخن:

عشق بازی کار بازی نیست ای دل سر بباز زانکه گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس

دل به رغبت می سپارد جان به چشم مست یار گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس[۱۷۵]

Ø آذربایجان

مهمترین مطلب مربوط به آذربایجان، روایت امام باقر (ع) در رابطه با وقوع اتفاق ناگواری در آذربایجان است، که همانا پیشگویی به شهادت رساندن قائم آل محمد، حضرت باب، میباشد و حضرت باب در توقیعی خطاب به محمد شاه بیان می کنند که پیشگویی امام محمد باقر به وقوع خواهد پیوست و ایشان در آذربایجان به شهادت خواهند رسید؛ باری، علامه مجلسی حدیث ذیل را از غیبت نعمانی از ابو بصیر از حضرت صادق روایت می کند که آن حضرت از پدرشان نقل می کند: ” لَا بُدَّ لَنَا مِنْ آذَرْبِیجَانَ لَا یَقُومُ لَهَا شَیْ‏ءٌ وَ إِذَا کَانَ ذَلِکَ فَکُونُوا أَحْلَاسَ بُیُوتِکُمْ وَ أَلْبِدُوا مَا أَلْبَدْنَا فَإِذَا تَحَرَّکَ مُتَحَرِّکُنَا فَاسْعَوْا إِلَیْهِ وَ لَوْ حَبْواً وَ اللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ یُبَایِعُ النَّاسَ عَلَى کِتَابٍ جَدِیدٍ عَلَى الْعَرَبِ شَدِیدٌ وَ قَالَ وَیْلٌ لِطُغَاهِ الْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اقْتَرَب[۱۷۶]، یعنی ناچار ما (اهل بیت) را در آذربایجان واقعه ای پیش آید که هیچ چیز نمی تواند با آن برابری کند. پس چون این حادثه وقوع یابد، ملازم بیت خود باشید و در جای خود اقامت کنید، مادامی که ما اقامت نمودیم پس چون شخص متحرکی بجنبش آمد آنگاه بسوی او بشتابید اگر چه با سینه باشد. به خدا قسم گویا می بینم او را که مابین رکن و مقام با مردم بیعت می فرماید به کتابی جدید که بر عرب سخت است و شدید، وای به حال عرب از شری که نزدیکشان است”[۱۷۷].

داعیه مخالفت با پیامبران یکی از اتفاقاتی است که همواره در تاریخ ادیان به وقوع پیوسته است و یکی از دلایل مخالفت با پیامبران، انتظارات و اعتقادات ناصحیح پیروان ادیان از ظهور موعود خویش می باشد. ظهور حضرت باب نیز مطابق با انتظارات و اعتقادات مسلمین، خصوصاً علمای زمان نبود. پیام آسمانی حضرت باب بسرعت در سراسر ایران منتشر شد و در بین همه اقشار جامعه، ” شهری و روستایی، شاهزادگان، مشایخ، علما، تجار، کسبه، بازاری و دهقانان”[۱۷۸] جنبشی بی نظیر پدید آمد و افزایش پیروان آن حضرت باعث شد که جامعه مذهبی و حکومتی علیه ایشان قیام کنند. حضرت باب به دلیل به خطر انداختن مشروعیت قدرت رهبران سیاسی و مذهبی آن دوران و به جرم آوردن دین جدیدی بعد از اسلام و تغییر حدود و احکام اسلامی، توسط دولت وقت، و به تأیید علماء محکوم به مرگ شدند. کریمخان کرمانی، صاحب کتاب “ارشاد العوام” در صفحه ۲۳۱ این کتاب در خصوص ادعای حضرت باب می نویسد: ” ملا محمد ممقانی (از روحانیون معروف زمان) بعد از ورود باب به خانه اش رو به باب کرده گفت: این مجموعه کتب و صحف به خط شماست یا نه؟ باب نگاهی کرد و گفت: بله اینها مال من و به خط من است. ممقانی گفت به صحت مضامین اینها مقر و معترفی یا نه؟ آیا اینها درست است؟ باب گفت بلی به همه اینها مقر و معترفم. باز ممقانی اظهار کرد آیا شما به عقیده قائمیت خود باقی هستید و میگوئید همان منتظر موعود یعنی قائم مشهور و معروف آل محمد شمائید؟ باب گفت بلی من همانم که شما منتظرش هستید. ممقانی گفت به موجب این اعتراف صریح قتل شما واجب است”[۱۷۹]. کلام الهی از آثار دیانت بهائی، در این مقام، مناسب حال می باشد: هل ظنّنت انک تقدر ان تطفی نار التی اوقدها الله فی الآفاق؟ لا و نفسه الحق … فسوف یحیط الارض و من علیها. کذلک قضی الامر و لا یقوم معه حکم من فی السموات و الارضین[۱۸۰]؛ مضمون بیان، آیا گمان نمودی می توانی آتشی را که خداوند در آفاق بر افروخته است، خاموش کنی؟ نه قسم به ذات حق نمی توانی … به زودی زمین و اهل آن را احاطه خواهد کرد. امر خدا این گونه مقدر شد و حکم هیچ کسی از اهل آسمان ها و زمین ها نمی تواند در برابرش مقاومت کند.

باری، حضرت باب در سال ۱۲۶۶ هجری قمری، به تائید و فتوای علماء در شهر تبریز تیر باران شدند. لورد کورزن، سفیر انگلستان در ایران، در کتاب “ایران و مسائل مربوط به آن” که در سال ۱۸۵۰ در لندن به طبع رسید می نویسد: علت شهادت باب همان بود که در مورد حضرت مسیح صورت گرفته بود اگر حضرت عیسی کتاب تازه نیاورده بود و فقط به تعمیم دستورات تورات اکتفا کرده بود علماء آن زمان او را مصلوب نمی کردند.

حضرت بهاءالله می فرمایند: ” به علماء از قول بهاء بگو ما به زعم شما مقصریم، از نقطه اولی (حضرت باب) روح ما سواه فداه چه تقصیری ظاهر که هدف رصاصش (گلوله سربی) نمودید. نقطه اولی مقصر، از خاتم النبیین روح العالمین له الفداء چه تقصیری باهر که بر قتلش مجلس شورا ترتیب دادید. خاتم النبیین مقصر، از حضرت مسیح چه تقصیر و افترا هویدا که صلیبش زدید. حضرت مسیح به زعم باطل شما کاذب، از حضرت کلیم چه کذبی و افترایی آشکار که بر کذبش گواهی دادید. حضرت کلیم به زعم باطل شما کاذب و مقصر، از حضرت خلیل چه تقصیری هویدا که در آتشش انداختید. اگر بگویید ما آن نفوس نیستیم، می گوییم اقوال شما همان اقوال و افعال شما همان افعال”[۱۸۱].

باری، حافظ شیرازی نیز در اشعار خود به آذربایجان اشاره کرده و به معبودی اشاره می کند که همچون شبنم سحری پاک” (۱) و بالاتر از آن ” همچو صنع خدا ورای ادراک” (۲) می باشد؛ در ساحل رود ارس ( زندان ماکو) (۳) و منزل سلمی ( سلماس = زندان چهریق) (۴) مسکن گزیند؛ حافظ در اشعار خود از واقعه ای عجیب و حادثه ای غریب – شهادت محبوب – خبر داده و به شکوه قاتلین اشاره می کند(۵) (این شکوه و شکایت توسط دشمنان حضرت باب به وقوع پیوست که پس از شهادت حضرت باب آتش امرش زبانه کشید و در بین جمیع امم منتشر شد و بابیان در سبیل دوست رقص کنان به قربانگاه جانان شتافتند؛ در حالی که دشمنان تصور می کردند با شهادت آن حضرت میتوانند ندای الهی را خاموش نمایند)؛ باری، در خاتمه حافظ آرزو دارد که نام او بر زبان محبوب جاری شود(۶).

به فرموده حضرت باب: روح القدس گاهی به زبان شعرا ناطق می گردد و مطالبی به لسان آنها جاری می سازد که غالباً خود، مقصود اصلی و منظور واقعی را نمی دانند[۱۸۲]. حضرت رسول (ص) نیز در حدیثی فرموده اند: ” ان الله کنوزا تحت العرش و مفاتیح ها السنه الشعرا[۱۸۳] یعنی، خداوند زیر عرش خود گنج هائی پنهان دارد که زبان شاعران کلیدهای آن است.

باری، در این مقام، دو قطعه از غزل های حافظ مرقوم می گردد:

کتبت قصه شوقی و مدمعی با کی بیا که بی تو بجان آمدم ز غمناکی

بسا که گفته ام از شوق با دو دیده خود ایا منازل سلمی فاین سلماک

(۵) عجیب واقعه ای و غریب حادثه ای ان اصطربت قتیلا و قاتلی شاکی

(۱) کرا رسد که کند عیب دامن پاکت که همچو قطره که بر برگ گل چکد پاکی

ز خاک پای تو داد آب روی لاله و گل چو کلک صنع رقم زد به آبی و خاکی

صبا عبیر فشان گشت ساقیا برخیز وهات شمسه کرم مطیب زاکی

دع التکاسل تغنم فقد جری مثل که زاد راهروان چستی است و چالاکی

اثر نماند ز من بی شمایلت آری اری مأثر محیای من محیاک

(۲) ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند که همچو صنع خدائی ورای ادراکی[۱۸۴]

همچنین:

(۳) ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس

(۴) منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام پر صدای ساربانان بینی و بانگ جرس

محمل جانان ببوس آنگه بزاری عرضه دار کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس

من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس

عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشق شبروان را آشنائیهاست با میر عسس

عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز زانکه گوش عشق نتوان زد به چوگان هوس

دل به رغبت می سپارد جان به چشم مست یار گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس

طوطیان در شکرستان کامرانی می کنند و ز تحسر دست بر سر می زند مسکین مگس

(۶) نام حافظ گر بر آید بر زبان کلک دوست از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس[۱۸۵]

همچنین، صحبت لاری در اشعار خود علاوه بر شیراز به منزل سلمی نیز اشاره ای می کند:

کی مبارک منزل سلمی سلام وی نو آئین حجله سعدی سلام

ای صفا و مروه از داغت کباب وی منا و مشعر از رشکت مذاب

ای تو رشگ کعبه و رکن و مقام وی حریمت غیرت بیت الحرام

ای طوافت عین فرض و فرض عین اَین هذا البیت من ذاک دو اِین

Ø خراسان

ثوبان از پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله روایت نموده که فرمود: إِذَا رَأَیْتُمُ الرَّایَاتِ السُّودَ قَدْ أَقْبَلَتْ مِنْ خُرَاسَانَ فَائْتُوهَا وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْجِ فَإِنَّ فِیهَا خَلِیفَهَ اللَّهِ الْمَهْدِی[۱۸۶]، یعنی چون پرچمهاى سیاه ببینید که از خراسان مى‏آید باستقبال آن بشتابید هر چند با رفتن از روى برف باشد، چه که در آن جماعت مهدى خلیفه اللَّه است.

حرکت پرچمهای سیاه ” رایات سود” از خطه خراسان در زمان قائم از بشارت هایی است که صریحا مذکور گردیده است و کلمه خراسان خراسان مرتب از دهان ائمه صادر می گشته است.

باری، ظهور علمهای سیاه از خراسان، دقیقا با حرکت ملاحسین بشرویه (اولین مؤمن به حضرت باب و جزء هیجده نفر حروف حی که اولین نفرات مؤمن به آنحضرت می باشند) و اصحاب با علم های سیاه به وقوع پیوست. چنانچه، در این خصوص آمده است: ” جناب ملاحسین پس از چند روز اقامت در اردوگاه به شهر مشهد عودت نمود … ناگهان قاصد امینی از ساحت حضرت باب آمد و عمامه سبز آن حضرت را که برای ملاحسین فرستاده بودند بوی داد. حضرت باب فرموده بودند که ملا حسین عمامه سبز را بسر گذارد و از آن پس بنام جدید سید علی خوانده شود و همراه با اصحاب با افراشتن پرچم های سیاه و در ملازمت جناب قدوس به جزیره الخضراء توجه نماید. که مراد از جزیرهالخضراء مازندران و بقعه شیخ طبرسی بود. جناب ملاحسین در اجرای اوامر مبارک حضرت باب با دویست و دو تن از اصحاب در تاریخ نوزدهم شعبان ۱۲۶۴ هجری قمری عازم مازندران گردید. جناب باب الباب و یاران او در میان راه بهر نقطه وارد می شدند امر بدیع را به مردم آن محل ابلاغ می نمودند. در هر نقطه چند تن به اصحاب می پیوستند”[۱۸۷]. در هر حال، این رویه ادامه پیدا کرد تا اینکه اصحاب به قلعه شیخ طبرسی رسیدند و تعداد آنها در قلعه ۳۱۳ نفر بود؛ چنانچه در این خصوص در تاریخ نبیل آمده است: ” عده اصحاب … سیصد و سیزده نفر شد، وقتیکه قدوس از عده اصحاب با خبر شدند فرمودند جمیع آنچه را حضرت رسول اکرم صلواه الله علیه مخصوص حضرت قائم موعود فرموده اند ظاهر و آشکار شده تا حجت خداوندی بر پیشوایان دین که خود را عالم بتفسیر شریعت اسلام میدانند و خویش را مفسر احادیث میشمارند کامل گردد”[۱۸۸].

لازم بذکر است که در احادیث مرویه یاران قائم را بعدد شهدای غزوه بدر کبری، ۳۱۳ نفر، که در راه او بشهادت می رسند روایت نموده اند، چنانچه در تفسیر آیه هشتم سوره هود: وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّهٍ مَّعْدُودَهٍ، از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روایت شده که فرمودند: ” امت معدوده، یعنى اصحاب حضرت مهدى عجل الله فرجه در آخر الزمان که سیصد و سیزده نفرند به تعداد سلحشوران جنگ بدر”[۱۸۹].

Ø اصفهان

ذکر اصفهان در احادیث مربوط به خروج دجال بوده و دجال در لغت به معنی کذاب است. خروج دجال در آخر الزمان متفق القول یهودیان و مسیحیان و مسلمانان می باشد؛ چنانچه، یهودیان بر اساس بیانات دانیال نبی، باب هفتم و یازدهم، و مسیحیان براساس بیانات یوحنای نبی، رساله اول باب چهارم، معتقد به ظهور کسی هستند که در آخرالزمان ظاهر شده و با خدا یا پیامبر او خصومت می ورزد. پولس رسول در خصوص دجال بیان می دارد: “ای برادران… درخصوص آمدن خداوندگار ما عیسی مسیح… متزلزل نگردید… زیرا که آن روز نخواهد آمد تا اول ارتداد واقع نشود و آن مرد شریر، یعنی فرزند هلاکت ظاهر نگردد”( نامه دوم پولس به تسالونیکیه، باب دوم).

در آثار اسلامی نیز درخصوص دجال بحث بسیار شده و احادیث متعدد و متنوعی از طریق محدثین اهل تشیع و اهل تسنن به صورت تشبیه و اشارات و رمزگونه، درباره خصوصیات و شخصیت دجال ذکر گردیده است. شیخ صدوق در کتاب ” کمال الدین و تمام النعمه”، در توصیف دجال، از حضرت علی (ع) حدیث ذیل را نقل می نماید: ” فَقَامَ إِلَیْهِ الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَهَ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَنِ الدَّجَّالُ فَقَالَ أَلَا إِنَّ الدَّجَّالَ صَائِدُ بْنُ الصَّیْدِ فَالشَّقِیُّ مَنْ صَدَّقَهُ وَ السَّعِیدُ مَنْ کَذَّبَهُ یَخْرُجُ مِنْ‏ بَلْدَهٍ یُقَالُ لَهَا أَصْبَهَانُ مِنْ قَرْیَهٍ تُعْرَفُ بِالْیَهُودِیَّهِ عَیْنُهُ الْیُمْنَى مَمْسُوحَهٌ وَ الْأُخْرَى فِی جَبْهَتِهِ تُضِی‏ءُ کَأَنَّهَا کَوْکَبُ الصُّبْحِ فِیهَا عَلَقَهٌ کَأَنَّهَا مَمْزُوجَهٌ بِالدَّمِ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مَکْتُوبٌ کَافِرٌ یَقْرَأْهُ کُلُّ کَاتِبٍ وَ أُمِّی”[۱۹۰] انتهی. یعنی، اصبغ بن نباته از حضرت امیر المؤمنین سوال میکند که دجال کیست؟ آنحضرت فرمود دجال کسی است که نفوس را صید (گمراه) می کند. کسی که او را تصدیق میکند شقی است و کسی است که او را تکذیب می کند سعادتمند است. از شهری به نام اصفهان و از قریه ای بنام یهودیه خروج می کند. چشم راستش مسح شده و چشم دیگر در پیشانیش قرار گرفته (یعنی یک چشمی است). مانند ستاره صبح می درخشد. چیزی در چشم اوست که گویی آمیخته به خون است. در پیشانى وى نوشته است «این کافر است»، هر شخص باسواد و بى‏سواد آن را می خواند.

آنچه از مجموع این احادیث و آیات کتب مقدسه قبل مستفاد می شود و در ظهورات ادیان بابی و بهائی مصداق پیدا کرد آنکه، مقصود از ذکر خروج دجال و وقوع فتنه در آخرالزمان، ظهور هیکل مجعولی در ایام موعود است که نظر به حب ریاست، به فتنه قیام نموده و مطابق مذهب زمان خود تکلم می نماید و به این علت کلام او نافذ می گردد و شبهات او در خلق تأثیر می نماید، تا آن که موعود به وحی آسمانی و قوت کلمه الهیه، کلمه خبیثه شیطانیه وی را معدوم می گرداند. در زمان ظهور ادیان بابی و بهایی نیز به ترتیب افرادی چون “میرزا آغاسی”[xl] و ” سید محمد اصفهانی”[xli] بوده اند که به مخالفت با این ظهورات الهی قیام کرده و به مصداق بیان ” صائد بن الصید”، خلق را از صراط مستقیم منحرف نمودند.

Ø شهر ری

معاویه بن وهب مى‏گوید: امام صادق به بیتى از شعر ابن ابى عقب تمثّل جست که:

و ینحر بالزوراء منهم لدى الضّحى ثمانون الفا مثل ما تنحر البدن‏

یعنى: در هنگام ظهر در زوراء، هشتاد هزار تن از آنها چون شتر قربانى شوند.

در روایت دیگرى به جاى کلمه «بدن»، «بزل» آمده است. امام سپس به من فرمود: زوراء را مى‏شناسى؟ او مى‏گوید: عرض کردم: قربانت، زوراء، همان بغداد است. فرمود: نه، سپس فرمود: آیا به «رى» رفته‏اى؟ عرض کردم: آرى. فرمود: بازار چهارپایان آنجا را دیده‏اى؟ عرض کردم: آرى. فرمود: آن کوه سیاه را که در طرف راست جاده است دیده‏اى؟ همان زوراء است که هشتاد هزار از ایشان- که هشتاد نفرشان از فرزندان فلان هستند و همه‏شان شایسته خلافت- در آن جا کشته خواهند شد. عرض کردم: به دست چه کسى کشته خواهند شد؟ فرمود: پسران عجم آنها را خواهند کشت[۱۹۱].

نکات ذیل در توضیح ۸۰ هزار نفر حائز اهمیت می باشد:

۱- ” این حدیث در روضه کافی نقل شده است و در برخی نسخ قدیمی و نسخه های خطی آن بجای ثمانون الفا، ثمانون رجلا را بطور نسخه بدل نوشته اند: یقتل فیها ثمانون رجلا من ولد فلان کلهم یصلح الخلافه، قلت: من یقتلهم؟ قال اولاد العجم.

۲- الفا بفتح همزه خوانده شده که به معنی هزار می باشد و اگر با کسر همزه باشد بمعنی الفت و اتحاد است؛ یعنی ۸۰ نفر در حالی که به هم مألوف و متحد و یگانه هستند به قتل می رسند. این کلمه الفا به کسر همزه در گفتار امام علیه السلام در داستان تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه هم استعمال شده و امام می فرمایند که در حین تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه مکرمه، جمعی از اسلام برگشتند و مرتد شدند “الفاً بقبله آبائهم”، یعنی ارتداد آنها از اسلام به واسطۀ الفتی بود که به قبلۀ پدران خود داشتند[۱۹۲].

۳- تعداد ۸۰ هزار نفر می تواند به صورت کنایه و مبالغه از عظمت حادثه باشد که این نوع مبالغه در آثار دینی متداول بوده و آن را به عنوان واحد کالألف می نامند؛ در “جامع صغیر” حدیث ذیل روایت شده است: لیس شیء خیرا من ألف مثله الّا الانسان مؤمن[۱۹۳]، یعنی هیچ چیزی بهتر از هزار چیز مثل خودش نیست، مگر انسان مؤمن ( که بهتر از هزار نفر می باشد).

واحد کالألف در رزم و کرم[xlii] صد چو حاتم گاه ایثار نعم[۱۹۴]

(مولانا، جلال الدین)

این نوع مبالغه در قرآن کریم هم آمده است: إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً (انفال/۶۵)، یعنی هر گاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه مى‏کنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانى که کافر شدند، پیروز مى‏گردند.

در هر صورت نظر به آنکه صحت و سقم هر سخن بسته به وقوع مصداق آن است، در زوراء که امام صادق (ع) آن را در ری ( تهران ) تعیین فرموده اند، مصداق بیان مبارک در سال ۱۲۶۸ هجری قمری تحقق یافت. همان طور که قبلا نیز ذکر گردید پس از واقعه سوء قصد به جان ناصرالدین شاه، تعداد بسیاری از مومنین به دیانت جدید الهی و حضرت باب در تهران دستگیر شدند و هشتاد نفر از آن ها به دست اولاد عجم به طرز فجیعی کشته شدند. شرح این واقعه بتفصیل و با ذکر نام شهداء در روزنامه رسمی آن دوران به نام روزنامه اتفاقیه درج گردید. کاپیتان آلفرد فن گویمن، افسر اتریشی که در خدمت ارتش ناصرالدین شاه بود در حالی که تحت تأثیر انزجار و وحشت حاصل از وقایعی است که به چشم خود ناظر بوده در نامه ای به دوستش چنین می نویسد: «دوست من، چطور می توانی تصور کنی آنچه را که من با چشمهایم دیده ام … کسانی که دستهای پر خشونت بی رحم جلاد، دندانهایشان را یک به یک کشیده، جمجمه های برهنه ای که با ضربات چکّش متلاشی شده یا هنگامی که بازار، آذین بندی و چراغانی می‌شود برای نمایش قربانیان شکنجه شده ای که شمع آجین شده اند؛ سوراخهایی در پشت و شانه هایشان حفر شده و شمع های روشن در جای زخمها شعله ورند، با زنجیر به هم متصلند و گرد شهر گردانده می‌شوند و مأمورین آنها را تازیانه می‌زنند، پوست کف پاهایشان را کنده اند در روغن مذاب خیسانده اند و چون بهائم در کفشهایی قرار می دهند و آنان را مجبور به دویدن می کنند در حالیکه باران تازیانه جلاد هم تمامی ندارد … من شخصاً مجبور به دیدن این صحنه ها بودم که در آخر آنها را از دست و پا وارونه به درخت آویزان می کردند و هر ایرانی مختار است هرچه می خواهد با بدن نیمه جان آنها بکند. من جسدی را دیدم که با ۱۵۰ فشنگ پاره پاره شده بود. وقتی دوباره آنچه را که نوشته ام می خوانم می اندیشم که تو و اطرافیانت خواهید گفت که اغراق گفته ام. امّا خدا گواه راستی من است بخاطر وظیفه ام مجبور به تحمّل این وقایع هستم. حالا کمتر از خانه خارج می شوم تا در گوشه کنار شهر و بازار شاهد این جنایات نباشم. حتّی پس از مرگ، جسد اینان را قطعه قطعه کرده و در دروازه شهر می کوبند و یا به بیابان می اندازند تا خوراک سگان و کفتارها شود … تاکنون چند بارتقاضای انتقال کرده ام ولی موفق نشده ام …»[۱۹۵].

لازم به ذکر است که در آن سالها بابی هایی که دستگیر می‌شدند را، بین طبقات مختلف مردم تقسیم می کردند. طرح این پیشنهاد توسط نخست وزیر صورت گرفت تا به این وسیله از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. آن مظلومان را بین مردم تقسیم می کردند تا همه در مسئولیت این کشتار سهیم باشند.

Ø دارالسلام ( بغداد )

یکی از نام های بغداد، دارالسلام می باشد؛ چنانچه، یاقوت حموی در معجم البلدان در ذیل دارلسلام فرموده است قوله: دارالسلام و مدینه السلام هی بغداد و سیذکر سبب تسمیتها بذلک فی مدینه السلام ان شاءالله تعالی و دارسلام الجنه و لعل بغداد سمیت بذلک علی التشبیه، یعنی دارالسلام و مدینه السلام همان بغداد است … بهشت را نیز دارالسلام گویند و شاید که علت تسمیه بغداد به دارالسلام از راه تشبیه بغداد به بهشت باشد. همچنین، در مقدمه کتاب شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، صفحه ۶۰، دارالسلام را بغداد دانسته است[۱۹۶].

در اشعار شعرا نیز به این نکته اشاره شده است؛ در شعری “جلال” بغداد را دار السلام می خواند:

اذا نزلت ببغداد و هی دار سلامی فقل منازل سلمی علی حماک سلامی[۱۹۷]

در قرآن شریف در خصوص دارالسلام (بغداد) آمده است:

لهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ ( انعام/۱۲۷)، یعنی براى آنها خانه امن و امان (بغداد) نزد پروردگارشان خواهد بود؛ و او، ولىّ و یاور آنهاست بخاطر اعمال(نیکى) که انجام مى‏دادند.

وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ( یونس/۲۵)، لِلَّذینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّهٌ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمْ فیها خالِدُونَ (۲۶)، یعنی و خداوند به دارالسلام (بغداد)[xliii] دعوت مى‏کند؛ و هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت مى‏نماید. کسانى که نیکى کردند، پاداش نیک و افزون بر آن دارند؛ و تاریکى و ذلّت، چهره‏هایشان را نمى‏پوشاند؛ آنها اهل بهشتند، و جاودانه در آن خواهند ماند.

لیکن در توضیح آیات فوق، معنای عِنْدَ رَبِّهِمْ (نزد خداوند)، به مفهوم نزد مظهر خداوند، یعنی فرستاده خداوند، می باشد. پس مفهوم اینکه اهل بهشت در بغداد نزد خداوند قرار دارند این است که در حضور پیامبر الهی، در شهر بغداد هستند و دارالسلام مرکز استقرار مظهر امرالله خواهد شد و با توجه به آیه ۲۵ سوره یونس، ندای الهی جهت هدایت اهل عالم از بغداد بلند خواهد شد که مردم را به رضوان قرب الهی و معرفت صاحب امر ربانی هدایت خواهد نمود. این مطالب از آیه وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ استناد میشود با این توجیه که دعوت خداوند به یک شهر مفهومی جز دعوت به یک واقعه ای مهم که مفید برای مؤمنین است نمی باشد و این واقعه حضور پیامبر الهی است که هر که را بخواهد، به راه راست هدایت میکند – حال آیا صراط مستقیم چیزی غیر از هدایت به دین جدید می باشد؟[xliv]

موضوع مهم ارتباط بغداد و دار السلام با هدایت خدا به صراط المستقیم می باشد که عبارت صراط المستقیم در ۴۵ آیه قرآن مجید آمده و بدون استثناء مربوط می شود به تحول برون دینی و هدایت از دینی به دین دیگر؛ به عبارتی آنچه که در دار السلام بغداد واقع می شود هدایتی است به دین جدید.

در دنباله همان آیه، در آیه ۲۶ سوره یونس بشارت می دهد که چیزی علاوه بر پاداش نیک به آنها داده می شود و آن مشاهده روی پروردگار است که باز معلوم است مقصود از مشاهده روی پروردگار مشاهده وجه منیر پیامبر الهی است که برای مؤمن مخلص از بالاترین لذت هاست.

روایات ذیل به این مطلب می پردازد:

در ” تفسیر عاملی”، در تفسیر زیاده آمده است: ” فخر: مقصود از زیاده دیدار حقّ است چنانکه در آیت دیگر است وجوه یومئذ ناضره الى ربها ناظره که در این آیه بهره‏ى آن عالم طراوت صورت است و لقاى حق، پس زیادى موعود در آیه همان است که در این آیه گفته شده است، «الى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ»”[۱۹۸].

و در ” تفسیر قمی” در تفسیر زیاده آمده است: ” وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ یعنی الجنه قوله لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ قال النظر إلى وجه الله عز و جل‏”[۱۹۹]، مضمون بیان آنکه، مقصود از کلمه زیاده که در قرآن آمده (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ منظور نظر کردن به وجه پروردگار است که نعمتی از این بالاتر برای مؤمنین وجود ندارد.

همچنین ابن ابی حاتم در تفسیر خود، روایت ذیل را در تفسیر این آیه آورده است: “… و یدخلنا الجنه قال: فیکشف الحجاب فینظرون إلیه تبارک و تعالى فو الله ما أعطاهم الله شیئا هو أحب إلیهم منه ثم قرأ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَه”[۲۰۰]. مضمون بیان آنکه، و داخل بهشت می شویم؛ پس حجاب برداشته می شود؛ پس خداوند تبارک و تعالی را نظاره می کنند و قسم به خدا هیچ امری از این (نظاره خدا) برای آنها محبوب تر نخواهد بود.

و در ” درالمنثور” سیوطی در تفسیر این آیه تفسیر مشابهی آمده است: ” … لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ قال … فیکشف لهم الحجاب فینظرون الیه فو الله ما أعطاهم الله شیا أحب إلیهم من النظر الیه و لا أقر لاعینهم‏”[۲۰۱].

یعنی آنکه، زِیادَهٌ به این صورت تعبیر گشته که حجاب از روی پروردگار برداشته می شود و مؤمنین بر وجه او نظر می کنند، قسم بخدا هیچ چیز برای آنها محبوب تر از این نیست که خدا را نظاره کنند و هیچ چشم روشنی برای آنها بهتر از این نخواهد بود. از این مهمتر، بشارت در مورد عظمت این ظهور در حدی بیان شده که انبیاء قبل مانند حضرت ابراهیم و حضرت محمد (ص) در آن روز از این نعمت بزرگ، یعنی نظر به وجه پروردگار، مشعوف و مسرورند و این مطلب در روایت زیر صراحتاً بیان شده است: ” و أخرج أبو الشیخ عن أبى هریره رضى الله عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه و سلم من کبر على سیف البحر تکبیره رافعا بها صوته لا یلتمس بها ریاء و لا سمعه کتب الله له رضوانه الأکبر و من کتب له رضوانه الأکبر جمع بینه و بین محمد و ابراهیم علیهما السلام فی داره ینظرون إلى ربهم فی جنه عدن کما ینظر أهل الدنیا إلى الشمس و القمر فی یوم لا غیم فیه و لا سحابه و ذلک قوله لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ فالحسنى لا اله الا الله و الزیاده الجنه و النظر إلى الرب”‏[۲۰۲].

در توضیح این مطلب که در تاریخ امر بهائی نیز ثبت گردیده است، پس از آن که حضرت باب بنا به فتاوی علمای تبریز و صدور حکم حکومت به شهادت رسیدند چند نفر از بابیان که از این امر عصبانی شده و چون ناصرالدین شاه را مسبب اصلی این جریان میدانستند مصمم شدند که او را به قتل برسانند. لذا در اقدامی عجولانه و نسنجیده در تاریخ ۱۵ آگوست ۱۸۵۲ به جان شاه سوء قصد نمودند، لیکن از آن جا که از تفنگ ساچمه ای استفاده کرده بودند، شاه جراحتی کوچک یافت و نتیجه این حادثه، دستور قتل بابیان و مسببین این جریان بود و چون حضرت بهاءالله در بین بابیان از شهرت و اعتبار ویژه ای برخوردار بودند، ایشان را به عنوان محرک اصلی این رویداد دستگیر و روانه سیاه چال تهران نمودند. در طی چهار ماهی که ایشان در زندان مذبور بودند بی گناهی ایشان بر شاه و اطرافیانش ثابت شد. اما دسیسه ها موجب شد که حضرت بهاءالله را به شرط ترک ایران از زندان آزاد ساختند و لذا علی رغم بیماری شدید، یک ماه پس از آزادی به بغداد که در آن زمان جزء سرحدات دولت عثمانی بود تبعید گردیدند. در حقیقت سفر حضرت بهاءالله و خانواده شان، تکرار وقایع مشابه در ظهورات قبل چون تبعید حضرت ابراهیم از اورکلده به ارض میعاد و اخراج حضرت موسی، برادر و پیروانش از سرزمین اصلی ایشان و نیز هجرت ناگهانی حضرت رسول اکرم (ص) از مکه به مدینه را تداعی می نماید.

باری، حضرت بهاءالله به بغداد (دارالسلام) تبعید شدند، رفتار و منش ایشان در آن شهر موجب اشتهار و اعتبار ایشان در بین همگان گردید. این محبوبیت موجب شد علمای بغداد از جمله “شیخ عبدالحسین تهرانی” همچنین سفیر ایران متقاضی تبعید مجدد حضرت بهاءالله از بغداد به سوی مرکز حکومت عثمانی آن زمان، یعنی اسلامبول (استانبول فعلی) شوند. پیش از حرکت، ایشان به باغی که خارج از شهر بغداد قرار داشت تشریف بردند و اظهار امر جدید در آن جا واقع شد و به عنوان ظهور کلی الهی و موعود دیانت بابی (ظهور حضرت عیسی) پرده از وجه ظهور برداشتند و بدین سان بشارات نازله در ظهورات گذشته درباره دارالسلام تحقق یافت. در طی مدت اقامت حضرت بهاءالله در عراق (بغداد)، آثار زیادی از قلم ایشان نازل شد که کل گویای عظمت ظهور مبارک و علو شأن موعود کلی الهی است. لذا شکی نیست که عظمت شأن بغداد که در آیات و روایات گذشته آمده بخاطر وقوع اظهار امر حضرت بهاءالله و نزول وحی الهی بر قلب مصفای حضرتشان در آن مدینه است. به راستی چه چیز جز اراده غالبه الهیه می تواند وقایع مهمی اینچنین را در مکان و زمان معینی رقم زند و وعود از قبل بیان شده را محقق سازد!

Ø اراضی مقدسه (حول مسجد الاقصی – بیت المقدس – عکا)

v اراضی حول مسجد الاقصی (کوه کرمل)

سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ ( إسراء/۱) … وَ قَضَیْنا إِلى‏ بَنی‏ إِسْرائیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبیراً (۴) فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولی‏ بَأْسٍ شَدیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً (۵) ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفیراً (۶) إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبیراً (۷) عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ حَصیراً (۸) یعنی، پاک و منزّه است خدایى که بنده‏اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى- که گرداگردش را پربرکت ساخته‏ایم- برد، تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست (۱) … ما به بنى اسرائیل در کتاب(تورات) اعلام کردیم که دو بار در زمین فساد خواهید کرد، و برترى ‏جویى بزرگى خواهید نمود. (۴) هنگامى که نخستین وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پیکارجوى خود را بر ضدّ شما می انگیزیم، خانه‏ها را جستجو مى‏کنند؛ و این وعده‏اى است قطعى! (۵) سپس شما را بر آنها چیره مى‏کنیم؛ و شما را به وسیله داراییها و فرزندانى کمک خواهیم کرد؛ و نفرات شما را بیشتر قرار مى‏دهیم. (۶) اگر نیکى کنید، به خودتان نیکى مى‏کنید؛ و اگر بدى کنید باز هم به خود مى‏کنید. و هنگامى که وعده دوم فرا رسد، آثار غم و اندوه در صورتهایتان ظاهر مى‏شود؛ و داخل مسجد(الاقصى) مى‏شوند همان گونه که بار اول وارد شدند؛ و آنچه را زیر سلطه خود مى‏گیرند، در هم مى‏کوبند. (۷) امید است پروردگارتان به شما رحم کند! هر گاه برگردید، ما هم بازمى‏گردیم؛ و جهنّم را براى کافران، زندان سختى قرار دادیم. (۸)

در آیات فوق، نکته ای که حائز اهمیت می باشد و عظمت مقامات مقدسه را یاد آور می شود در ارتباط با موعود و ظهور کلی الهی است:

۱- محل معراج حضرت رسول اکرم (ص) اراضی اطراف مسجد الاقصی و هدف از این سیر (معراج) مشاهده آیات الهی بیان شده است. مسلما این مشاهده با چشم ظاهر صورت نگرفته است، چه که محل سکونت آن حضرت شهر مکه بوده و بدین لحاظ مقصود از مشاهده آیات الهی مکاشفه روحانی و مشاهده با دیده الهی است. همچنین محل این کشف و شهود نیز در حوالی مسجد الاقصی معین گردیده است. آیات مبارکه فوق دال بر این است که اراضی حول مسجد الاقصی را مبارک نمودیم تا آیات خود را به او نشان دهیم. بدیهی است که آیات و نشانه ها باید در این محل و قابل مشاهده باشد و آن مکان همانطور که ذکر شد اراضی حول مسجد الاقصی است. حال که حدود هزار و اندی سال از آن واقعه گذشته است آیا چه واقعه عظیمی غیر از ظهور مبارک موعود قرآن و استقرار اماکن مبارکه بهائی در آن سرزمین مقدس اتفاق افتاده است که علت معراج آن حضرت را توجیه نماید.

۲- قابل ذکر است که همزمان با بیان معراج آن حضرت و ترک اراضی حول مسجد الاقصی، مجازات بنی اسرائیل در دو نوبت بیان گردیده (لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ) و سپس عفو و بخشش آن قوم پیش بینی شده است. به عبارتی، اتمام مجازات آنها و نزول رحمت الهی بر آن قوم (عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ) در زمانی با مشخصه (وَعْدُ الْآخِرَهِ) ذکر شده است که در روایات اسلامی این واقعه را، همزمان با ظهور قائم دانسته اند (جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ یعنی القائم صلوات الله علیه و أصحابه)، که روز پایان پراکندگی آن قوم و ارتفاع ندای دین جدید طبق بشارات الهی است.

باری، روایت ذیل از ” بحار الانوار” علامه مجلسی مؤید استناد فوق می باشد: و “ قَضَیْنا إِلى‏ بَنی‏ إِسْرائیلَ فِی الْکِتابِ ” أی آعلمنا هم ثم انقطعت مخاطبه بنی إسرائیل و خاطب امه محمد صلی الله علیه واله فقال: ” لتفسدن فی الأرض مرتین یعنی فلانا و فلانا و أصحابهما و نقضهم العهد ” وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبیراً” یعنی ما ادعوه من الخلافه ” فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما ” یعنی یوم الجمل ” بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولی‏ بَأْسٍ شَدیدٍ” یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و أصحابه ” فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ ” أی طلبو کم و قتلوکم “ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً ” یعنی یتم و یکون “ثم رددنا لکم الکره علیهم یعنی لبنی امیه علی آل محمد ” وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفیراً ” من الحسین ابن علی علیه السلام و أصحابه و سبوا نساء آل محمد “ إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ ” یعنی القائم صلوات الله علیه و أصحابه “ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ ” یعنی تسود وجوهم ” وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ ” یعنی رسول الله و أصحابه “ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبیراً ” أی یعلو علیکم فیقتلو کم ثم عطف علی آل محمد علیه و علیهم السلام فقال: “ عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ ” أی ینصر کم علی عدو کم ثم خاطب بنی امیه فقال: ” وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا ” یعنی إن عدتم بالسفیانی عدنا بالقائم من آل محمد صلوات الله علیه[۲۰۳].

در کتب مقدسه نیز یکی از علائم رجعت مسیح به انجام رسیدن ” زمان امتها” می باشد. ” زمان امتها” در اصطلاح زمانی است که در آن اورشلیم به دست بیگانگان و غیر یهودیان افتد و یهودیان از وطنشان رانده شده و آواره و پراکنده گردند. بنابراین، رجعت حضرت مسیح پس از به پایان رسیدن دوران دربدری یهودیان می باشد. چنانچه، در انجیل لوقا، باب ۲۱، آیات ۲۴ – ۲۷ آمده است: و به دم شمشیر خواهند افتاد و در میان جمیع امتها به اسیری خواهند رفت و اورشلیم پایمال امتها خواهد شد تا زمانهای امتها به انجام رسد … و آنگاه پسر انسان را خواهند دید که بر ابری سوار شده باقوت و جلال عظیم می آید. به عبارتی، ” نفی و طرد ملت یهود از موطن اصلی خویش پس از دوازده قرن سلطه و حکومت مسلمین در اثر صدور فرمان آزادی و لغو تضییقات مذهبی تخفیف یافت و ” زمان امتها” به فرموده حضرت مسیح منقضی شد”[۲۰۴]. در باب ۲۳ انجیل متی، آیات ۳۷ – ۳۹ آمده است: ” ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای شهری که پیامبران را کشتی و رسولان خدا را سنگسار کردی! چند بار خواستم فرزندان تو را جمع کنم همانطور که مرغ جوجه های خود را زیر بال خود می گیرد، اما تو نخواستی. و حالا خانه شما برای شما خراب می ماند. این را نیز به شما بگویم که دیگر مرا نخواهید دید تا وقتی که آماده باشید کسی را که خدا برای شما می فرستد بپذیرید.

v بیت المقدس

وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَریبٍ (ق/۴۱) یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ (۴۲)، یعنی و گوش فرا ده و منتظر روزى باش که منادى از مکانى نزدیک ندا مى‏دهد. روزى که همگان صیحه را بحق مى‏شنوند؛ آن روز، روز خروج است!

باری، بیت المقدس اراضی مقدسی می باشد که در این دور مبارک دو ندای الهی از آن بلند است: ۱- ندای قائم موعود، حضرت باب اعظم، که آن حضرت بعد از ۶ – ۷ سال از بعثتشان که ندای امر الهی را بلند نمودند، در تبریز شهید شده و عرش مطهر آن حضرت به اراضی مقدسه انتقال یافت و در قلب کوه کرمل، نقطه ای که حضرت بهاءالله مشخص فرموده بودند استقرار یافت[xlv] که آرامگاه آن حضرت زیارتگاه بهائیان عالم است. جالب توجه آنکه در روایات نیز به این مطلب اشاره شده است: یَعْمَلُ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّهِ سَبْعَ سِنِینَ وَ یَنْزِلُ بَیْتَ الْمَقْدِس[۲۰۵]، یعنی بر این امت هفت سال حکومت کند و در بیت المقدس فرود آید.

۲- ندای ظهور کلی الهی، حضرت بهاءالله از اراضی مقدس، شهر عکا، که در مبحث عکا بدان می پردازیم.

باری، در روایات، در تفسیر آیه ۴۱ سوره ق: وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوج، آمده است که ندای الهی از صخره بیت المقدس ارتفاع خواهد یافت. بنابراین، اراضی مقدسه محلی است که مؤمنین با دو مظهر مقدس الهی ملاقات نموده و محل دیدار اصحاب با موعودشان می باشد، چه به لحاظ ظاهری که زیارت گاه عاشقان محبوب است، آرامگاه حضرت باب و حضرت بهاءالله؛ و چه به لحاظ باطنی که قلوب همه مشتاقان به این اراضی معطوف می باشد و استماع صیحه دال بر حضور مؤمنین (حشر) در محضر ظهور کلی الهی در آن اراضی مقدسه است؛ چنانچه از امام صادق (ع) در توضیح آیه مذکور نقل شده است که: ” … بشنو روزى را که گوینده‏اى از جاى نزدیکى صدا زند. روزى که صداى بحق را میشنوند. آن روز، روز قیام است!! امام صادق (ع) فرمود: گوینده، اسم قائم و پدرش را میبرد، و این صدا صداى آسمانى است، و آن در روز قیام قائم علیه السّلام است”[۲۰۶]. این امر، تقدس این اراضی را به حد اعلاء رسانده تا جایی که حتی خداوند به انبیاء گذشته هم دستور فرموده که احترام این اراضی را نگاه دارند: به موسی بن عمران هنگام ورود به این اراضی فرمود: فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً، یعنی کفش هایت را بیرون آر که تو در سرزمین مقدّس هستى! در روایات نیز بیان شده که بهترین مکان ها در زمان قائم بیت المقدس است؛ چنانچه، از حضرت امیر المؤمنین (ع) نقل شده است: ” خَیْرُ الْمَسَاکِنِ یَوْمَئِذٍ بَیْتُ الْمَقْدِسِ لَیَأْتِیَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ یَتَمَنَّى أَحَدُهُمْ أَنَّهُ مِنْ سُکَّانِهِ”[۲۰۷]، یعنی بهترین جاها در آن روز بیت المقدس است، روزى خواهد آمد که هر کسى آرزو کند که از ساکنان آنجا باشد.

طبری در ” جامع البیان” در تفسیر مَکانٍ قَرِیبٍ، مذکور در آیه ۴۱ سوره ق، روایت ذیل را بیان می کند: “… عن قتاده یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ قال: بلغنی أنه ینادی من الصخره التی فی بیت المقدس”[۲۰۸]. و در ” روضه الواعظین و بصیره المتعظین” در تفسیر آیه فوق، روایت ذیل از امام صادق (ع) آمده است: …وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ یَعْنِی صَخْرَهَ بَیْتِ الْمَقْدِسِ …”[۲۰۹]. همچنین، از رسول اکرم (ص) نقل شده است: … زمانى که فرشتگان ببینند که اسرافیل فرود آمده و همراه او صور است میگویند که خدا اجازه مردن اهل آسمانها را داده پس اسرافیل در بیت المقدس فرود آید سپس رو بقبله ایستد و در صور دمیدن فزع را بدمد خداى تعالى فرموده: یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ الى قوله تعالى، مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ[۲۱۰].

در کتب مقدسه انجیل و تورات در خصوص اراضی حول مسجد الاقصی و بیت المقدس آیات بسیاری مذکور گردیده است:

در آنروز واقع خواهد شد که خداوند گروه شریفان را بر مکان بلند ایشان و پادشاهان زمین را بر زمین سزا خواهد داد. و ایشان مثل اسیران در چاه جمع خواهند شد و در زندان بسته خواهند گردید و بعد از روزهای بسیارایشان طلبیده خواهند شد و ماه خجل و آفتاب رسوا خواهد گشت زیرا که یهوه صبایوت در کوه صهیون و در اورشلیم و بحضور مشایخ خویش با جلال سلطنت خواهد نمود(اشعیا باب ۲۴ آیات ۲۱-۲۳ ). و کلام یهوه صبایوت بر من نازل شده گفت* یهوه صبایوت چنین میفرماید برای صهیون غیرت عظیمی دارم و باغضب سخت برایش غیور هستم* خداوند چنین می گوید به صهیون مراجعت نموده ام و در میان اورشلیم ساکن خواهم شد و اورشلیم بشهر حق و کوه یهوه صبایوت بکوه مقدس مسمی خواهد شد*(زکریا باب ۸ آیات ۱ تا ۳). ای صهیون که بشارت میدهی بکوه بلند برآی و ای اورشلیم که بشارت می دهی آوازت را باقوت بلند کن. آنرا بلند کن و مترس و بشهرهای یهودا بگو که هان خدای شما است * اینک خداوند یهوه با قوت می آید و بازوی وی برایش حکمرانی می نماید اینک اجرت او با وی است و عقوبت وی پیش روی او می آید* (اشعیا باب۴۰ آیات ۹ و ۱۰). و خداوند می گوید که ایشان جمیع برادران شما را از تمامی امتها بر اسبان وعرابه ها و تخت روانها و قاطران وشتران بکوه مقدس من اورشلیم بجهت خداوند هدیه خواهند آورد. (اشعیا فصل ۶۶ آیه ۲۰). در آن روز واقع خواهد شد که کرنای بزرگ نواخته شد و گمشدگان و رانده شدگان خواهند آمد و خداوند را در کوه مقدس یعنی در اورشلیم عبادت خواهند نمود (اشعیا باب ۲۷ آیه ۱۳). ای اورشلیم اورشلیم قاتل انبیاء و سنگسار کننده مرسلان خود، چند مرتبه خواستم فرزندان تو را جمع کنم مثل مرغی که جوجه های خود را زیر بال خود جمع میکند و نخواستید* اینک خانه شما برای شما ویران گذارده میشود* زیرا به شما می گویم از این پس مرا نخواهید دید تا بگوئید مبارک است او که بنام خداوند می آید. (انجیل متی باب ۲۷ آیه ۲۳). و دیدم آسمانی جدید و زمینی جدید چونکه آسمان اول و زمین اول در گذشت و دریا دیگر نمیباشد* و شهر مقدس اورشلیم جدید را دیدم که ازجانب خدا از آسمان نازل می شود حاضر شده چون عروسی برای شوهر خود آراسته است* و آوازی بلند از آسمان شنیدم که می گفت اینک خیمه خدا با آدمیان است و با ایشان ساکن خواهد بود و ایشان قومهای اوخواهند بود و خود خدا با ایشان خدای ایشان خواهد بود .(مکاشفات فصل ۲۱ آیه ۱ تا ۴). زیبائی کرمل و شارون، جلال یهوه و زیبائی خدای ما را مشاهده خواهد نمود (اشعیا باب ۳۵ آیه ۲).

v عکا ( عسقلان )

حضرت بهاءالله پس از ۴ ماه از اسلامبول (استانبول کنونی) به ادرنه تبعید شدند. ” در ادرنه شواهد تازه ای از شهرت و محبوبیت حضرت بهاءالله نمودار شد؛ ایشان در این مدینه به صدور الواح مهیمنه به سلاطین و وزرا و رؤسای ادیان مبادرت نمودند و این اقدام در حقیقت اعلان رسمی و عمومی امرالله محسوب می گردید”[۲۱۱]. در مدت زمان اقامت حضرت بهاءالله در ادرنه، عده زیادی از مناطق مختلف برای ملاقات و زیارت آنحضرت مشرف می شدند و حتی مأمورین محلی نیز تحت تأثیر و نفوذ حضرتشان قرار گرفته بودند که این امر سبب ترس معاندین شد. لذا دولت عثمانی دستور تبعید مجدد آن حضرت و عائله و همراهانشان به نقطه ای دور دست، یعنی زندان قلعه عکا، زندان محکومین و جنایتکاران و مجرمین سیاسی در خاک فلسطین آنزمان (اسرائیل کنونی) که تحت سلطه امپراطوری عثمانی بود را صادر کرد. بدین ترتیب بشارات اسلامی و کتب مقدس تورات و انجیل در خصوص بلند شدن ندای الهی از عکا و اراضی مقدسه به وقوع پیوست؛ چنانچه در مبحث شصت و پنجم کتاب ” الیواقیت و الجواهر” عبدالوهاب شعرانی مذکور است: ” یقتلون کلهم ( وزراء المهدی) الا واحد منهم فی مرج عکا فی المأدبه الالهیه التی جعلها الله مائده للسباع و الطیور و الهوام، یعنی وزراء مهدی تمام کشته می شوند مگر یکی از ایشان ( اشاره به حضرت بهاءالله) که وارد می شود در چمن عکا در ضیافت خانه الهی که خداوند آن را خوان ضیافت برای درندگان و مرغان و حشرات موذی مقرر و مهیا داشته است”. البته نیت این تبعید آن بود که ندای ظهور جدید خاموش گردد لیکن، آوازه این آیین آسمانی نه تنها خاموش نشد، بلکه به اراده الهی به منتهای ظهور و حد اعلای کمال رسید.

حضرت بهاءالله مدت ۲۴ سال در اراضی مقدسه اقامت داشتند و در همان جا از این جهان رخت بر بستند و آرامگاه آن حضرت که زیارتگاه بهائیان عالم است در قلب کوه کرمل استقرار یافت. بسیاری از آثار دیانت بهائی، از جمله کتاب مستطاب اقدس، ام الکتاب بهائیان، در آنجا نازل گردید که شروع آن کتاب با اعلام و تصریح ظهور سلطان سلاطین عالم و رسالت وی، یعنی استقرار حکومت حق در کره ارض می باشد[۲۱۲]. باری، آثار حضرت بهاءالله در دوران ۲۴ سالۀ اقامت ایشان در عکا از جمله کتاب اقدس و لوح شیخ، همگی بر لزوم تاسیس نظمی بدیع و جهان شمول و استقرار صلح و وداد در عالم انسانی تاکید میفرمایند. این آثار از ظهور مرحله جدیدی از تحول و تکامل جهان سخن گفته و لزوم ایجاد نهادهای جهان شمول و فرهنگی مبنی بر اصل وحدت عالم انسانی را برای آینده جهان موکد ساختند”[۲۱۳].

همچنین، چندین فقره از الواح خطاب به ملوک و فرمانروایان عالم، و رؤسای مذهبی مانند پاپ پی نهم که متضمن خطابات عمومی آن حضرت می باشد در عکا نازل و ارسال شد و بدین ترتیب رسالت عمومی آنحضرت اعلام گردید. نکته ای که حائز اهمیت می باشد آنکه، در هیچ یک از ادوار سالفه و ادیان و مذاهب ماضیه چنین ابلاغ عمومی و دعوت عظیمی سابقه و نظیر نداشته است. ” حضرت بهاءالله مسئولان سرنوشت ملت ها را به لزوم تغییر اساسی در نظام بشری و تقلیب بنیانی در حیات معنوی متذکر ساختند و تعلیمات الهی را برای ساختن دنیای جدید بر اساس صلح و وحدت و اتحاد تشریح کردند”[۲۱۴].

آن حضرت به سلاطین و امرای جهان توصیه می فرمایند که اصول دموکراسی دولتی را در اجرای امور داخلی رعایت نمایند[۲۱۵] و همه ایشان را به نفی فرهنگ خشونت، محو بیدادگری اقتصادی و اجتماعی و ایجاد صلح عمومی دعوت می فرمایند[۲۱۶].

در سوره الملک خطاب به جمیع رؤسا و زمامداران دنیا، عواقب مهیب عدم توجه به پیام الهی را صریحاً انذار می فرمایند: و ان لن تستنصحوا بما انصحناکم فی هذا الکتاب بلسان بدع مبین یأخذکم العذاب من کل الجهات و یأتیکم الله بعدله اذا لا تقدرون ان تقوموا معه و تکونن من العاجزین، یعنی اگر به آنچه در این کتاب به زبان بدیع و آشکار به شما نصیحت شده پند نگیرید عذاب از جمیع جهات شما را احاطه خواهد کرد و عدل الهی بر شما فرود خواهد آمد، در آن هنگام قادر نخواهید بود با آن به مقابله پردازید و البته خود را عاجز و ناتوان خواهید یافت[۲۱۷].

لازم به ذکر است که از آن پس، سلاطین عالم نقش اساسی خود را در اداره امور دنیا از دست داده و به تدریج قدرت و سلطنت از آنها گرفته شد. باری، انذارات نازله از حضرت بهاءالله از صراحتی آشکار برخوردار و وقوع این انذارات غیر قابل انکار بوده و خود می تواند میزان دیگری بر حقانیت آن حضرت باشد. از جمله به از دست رفتن متصرفات اروپائی از زیر سلطه سلطان عبدالعزیز خلیفه عثمانی و سرنگونی وی میتوان اشاره کرد؛ همان شخصی که باعث سه بار تبعید و زندانی حضرت بهاءالله از محلی به محل دیگر شد: ” سوف یأخذکم بقهر من عنده و یظهر الفساد بینکم و یختلف ممالککم اذاً تنوحون وتتضرعون و لن تجدوا لانفسکم من معین و لانصیر…، مضمون بیان، بزودی قهر خدا شما را می گیرد و بین شما فساد ظاهر می شود و در مملکت هایتان اختلاف می افتد در آن هنگام نوحه و زاری می کنید و برای خودتان پناهگاهی و یاوری نخواهید یافت.

همچنین خبر سرنگونی قدرتمندترین فرمانروای اروپا، امپراطور فرانسه – ناپلئون سوم، که دو سال پس از صدور لوح ناپلئون، بطور غیر مترقبه ای از دولت پروس شکست خورد؛ امپراطوری و تاج و تختش از دست رفته و از وطن تبعید گردید. در لوح خطاب به ناپلئون آمده است: بما فعلت تختلف الامور فی مملکتک و یخرج الملک من کفک جزاء عملک اذا تجد نفسک فی خسرا مبین، یعنی به سبب آنچه عمل کردی امور در کشور تو به آشفتگی گراید و زمام مملکت از دست تو بیرون رود و خود را در زیانی آشکار بینی و این جزای عمل توست.

و ایضاً می توان به انذارات آن حضرت خطاب به ویلهم اول قیصر آلمان اشاره کرد که این انذارات با وقوع دو جنگ جهانی که به شکست آلمان منجر شد مصداق پیدا کرد: یا شواطی نهرالرین قد رأیناک مغطاه بالدماء بما سل علیک سیوف الجزاء و لک مره اخری و نسمع حنین البرلین ولو انّها الیوم علی عزّ مبین، ای ساحل های رود راین، به تحقیق که می بینم تو را آغشته به خون هستی از آنجا که شمشیر جزاء بر تو کشیده خواهد شد و این عذاب در بار دوم ادامه خواهد یافت و ناله آلمان را می شنویم اگر چه الان بر سریر عزتی آشکار قرار دارد.

باری، در کتاب فضایل الشام و دمشق و ذکر ما فیها من الآثار و البقاع الشریفه، تألیف ابی الحسن علی بن محمد بن شجاع الوثقی المالکی المعروف بابن ابی الهول زوایمانی الحسن بن علی احمد بن زهیرا لمالکی رحمه الله، که در سال ذیعقده ۹۱۱ هجری قمری توسط عبد الرحمان الصالحی بن محمد نوشته شده است، روایات بسیاری از حضرت محمد (ص) در خصوص عکا و عسقلان (عسقلان همان اشقلون می باشد که در مجاورت عکا قرار دارد و مذکور است که در آن شهر چشمه ای است که حضرت ابراهیم بیرون آورده (نفائس الفنون)، و به استناد لغتنامه دهخدا احادیث بسیاری از پیامبر (ص) در فضایل عسقلان نقل شده) جمع آوری شده است. نسخه این کتاب در کتابخانه عمومی ترکیه موجود می باشد و جزو کتب سلطان غازی محمود خلیفه عثمانی بوده است.

چنانچه، در صفحه ۷ همین کتاب از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود: ان افضل السواحل عسقلان و افضل منها عکا و فضل عکا علی السواحل کفضلی علی الانبیاء، یعنی برترین ساحل ها عسقلان است و از او برتر عکاست و برتری عکا بر سایر سواحل مانند برتری من بر سائر انبیاست. و در صفحه ۸ از حضرت رسول (ص) روایت می کند: قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم مدینه بین الجبلین علی البحر یقال لها عکا من دخلها رغبه فیها غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر و من خرج منها رغبه عنها لم یبارک له فی خروجه و بها عین تسمی عین البقر من شرب منها ملا الله بطنه نورا و من افاض علیه منها کان طاهرا الی یوم القیمه، یعنی شهری است بین دو کوه مشرف بر دو دریا که نام آن عکاست، کسی که به عشق آن مکان وارد این شهر شود تمام گناهان او از گذشته و آینده آمرزیده خواهد شد و کسی که از آن شهر بخاطر بی میلی و نفرت خارج شود از برکت الهی محروم گردد. در آن چشمه ای است بنام عین البقر که هر کس از آن بیاشامد خداوند درونش را پر از نور کند کسیکه از آن چشمه نصیب برد تا روز قیامت پاک و مطهر خواهد ماند. همچنین، در صفحه ۱۰ این روایت را از رسول الله (ص) نقل می کند: قال من رأی موضع شهداء عکا بنی الله له بیتا من نور، یعنی کسی که مدفن شهدا عکا را مشاهده کند خدا خانه ای برایش بنا نماید. و ایضاً در صفحه ۱۲ آمده است: یقول ان للآخر و ملوکا و ساده و انّ فقراء أهل عکا و عسقلان ملوک الآخره و ساداتهم، یعنی برای روز قیامت، پادشاهان و ساداتی خداوند در نظر گرفته. فقراء عکا و عسقلان پادشاهان و سادات روز قیامتند. و باز در وصف عکا در صفحات ۱۴ و ۱۵ این کتاب از حضرت رسول (ص) آمده است: قال من نظر الی البحر حین تقرب الشمس فکبر عند غروبها غفر الله له ذنوبه ولو کانت أکثر من رمل عالج، یعنی کسی که در هنگام غروب خورشید به دریا بنگرد و عظمت خداوند را احساس کند و تکبیر گوید خداوند گناهان او را ببخشاید و لو اینکه گناهان او بیش از انبوهی از تپه های شن باشد. همچنین، در صفحه ۲۲ از رسول خدا (ص) آمده است: یقول طوبی لمن رأی عکا من أمتی و لمن رأی من رأی عکا، یعنی خوشا بحال کسی از امت من که عکا را ببیند و خوشا بحال کسی که رویت کننده عکا را ببیند. و در صفحات ۲۲ و ۲۳ آمده است: یقول المشی فی طرقات عکا خیر من الصلوه فیما سواها من المساجد، یعنی مشی در بازارهای عکا بهتر است از نماز در مسجدهای جاهای دیگر.

ابن عربی نیز در باب ۳۶۶ فتوحات مکیه، بشارتی در ارتباط با ظهور موعود در مرج عکا بیان می دارد: یشهد الملحمه العظمى مأدبه الله بمرج عکا یبید الظلم وأهله یقیم الدین وینفخ الروح فی الاسلام به بعد ذله … و یقتلون کلهم الا واحدا منهم فی مرج عکاء فی المائده الالهیه التی جعلها الله مائده لسباع الطیر و الهوام … و الملحمه الکبری التی هی المادبه بمرج عکا[۲۱۸]. انتهی یعنی (مهدی) مشاهده می کند مکتب خانه بزرگ و چمنزار عکا را و ظلم و ظالمان را نابود می کند و دین را برپا می دارد و به وسیله او روح در اسلام دمیده می شود و اسلام به وسیله او بعد از دوران ذلتش عزیز می شود … و تمام آنها کشته می شوند مگر یکی از ایشان که وارد می شود در چمن عکا در ضیافت خانه الهی که خداوند آن را خوان ضیافت برای درندگان و مرغان و حشرات موذی مقرر و مهیا داشته است… و کشتارگاه بزرگی که آن پذیراست در چمنزار عکا.

در تورات نیز در خصوص عکا مذکور گردیده است:

و وادی عخور (عاخور – عکا) را بدروازه امید (مبدل خواهم ساخت ) و در آنجا مانند ایام جوانیش ومثل روز بیرون آمدنش از زمین مصر خواهد سرایید. ( یوشع نبی باب ۲ آیه ۱۵).

بلکه نسلی از یعقوب و وارثی برای کوههای خویش از یهودا به ظهور خواهم آورد. و برگزیدگانم ورثه آن و بندگانم ساکن آن خواهند شد * و شارون مرتع گله ها وادی عاکور (عکا) خوابگاه رمه ها به جهت قوم من که مرا طلبیده اند خواهد شد .(اشیعا باب ۶۵ آیه ۹ و ۱۰).

Ø کوفه

در کتاب ” غیبت نعمانی – ترجمه غفاری” آمده است: ” آبان بن تغلب از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «چگونه خواهید بود چون سبطه واقع شود در بین دو مسجد (مسجد الحرام و مسجد النّبیّ یا مسجد کوفه و مسجد سهله) پس علم در آن جمع گردد همچنان که مار خود را در سوراخ خویش گرد مى‏کند و شیعه در میان خویش اختلاف کند و پاره‏اى دیگرى را دروغگو خواند و بعضى در روى پاره‏اى دیگر آب دهان اندازند. عرض کردم: خیرى در آن حال نیست، فرمود: همه خیر در همان حال است- و این سخن را سه بار تکرار کرد- منظور آن حضرت نزدیک شدن فرج بود»”[۲۱۹].

و همچنین در همان مأخذ آمده است: ” حبّه عرنىّ گوید: امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «گوئى هم اکنون به شیعیانمان در مسجد کوفه مى‏نگرم که خیمه‏ها زده‏اند و قرآن را بدان گونه که نازل شده است به مردم مى‏آموزند، بدانید که قائم ما چون قیام کند آن مسجد را خواهد شکست و قبله آن را راست خواهد کرد»”[۲۲۰].

و ایضا آمده است: ” جعفر بن یحیى از پدرش، از ابى [عبد اللَّه‏] جعفر [بن محمّد] علیهما السّلام چنین روایت کرده که آن حضرت فرمود: «چگونه خواهید بود هنگامى که یاران قائم علیه السّلام خیمه‏ها در مسجد کوفان زده باشند، سپس فرمانى تازه بر ایشان بیرون آورده شود، امرى نوین که بر عرب سخت گران است»”[۲۲۱].

شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی در اکثر تعالیم و آثار خود به انقضای دوره هزار ساله غیبت و ظهور امام غائب اشاره می فرمودند. سید کاظم رشتی، کسی را به جهت جانشینی خود معرفی ننمود و وصیت کرد که بعد از وفاتش، شاگردانش به جستجوی موعود بپردازند.

لذا جمعی از شاگردان سید کاظم، من جمله جناب ملاحسین بشرویه ای که از حیث علم و فضل و تقوی بر سایرین مقدم بود، پیش از آغاز جستجوی موعود، در مسجد کوفه اعتکاف نمودند و چند روز بعد ملا علی بسطامی با دوازده نفر دیگر به آن جمع پیوسته و به مدت چهل شبانه روز به عبادت و راز و نیاز پرداختند[۲۲۲].

این اتفاق، یک واقعه مهم تاریخی در ارتباط با ظهور حضرت باب می باشد.

Ø مکه

در کتاب ” کمال الدین” از ابان بن تغلب از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود: اول کسى که با قائم بیعت میکند جبرئیل است که بصورت پرنده سفیدى از آسمان فرود مى‏آید و با وى بیعت میکند. آنگاه یک پاى خود را روى خانه خدا در مکه و پاى دیگر روى بیت المقدس میگذارد و با صداى رسا و فصیح بطورى که تمام مردم روى زمین بشنوند مى‏گوید: أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوه[۲۲۳].

در توضیح این که، ندای الهی توسط روح القدس از دو مکان به گوش جهانیان می رسد و امر جدید به دو ندا متکی است؛ نخست ندای ظهور حضرت باب از مکه معظمه مرتفع شد و سپس ندای ثانی توسط حضرت بهاءالله از اراضی مقدسه ارتفاع یافت.

باری، ” حضرت اعلی اظهار امرشان (اظهار امر عمومی) را از مکه شروع نمودند و در زمانی به آنجا رفتند که عید اضحی در روز جمعه واقع می شد و حج اکبر بود؛ از این حیث در نظر مسلمین زیارت خانه کعبه و انجام مناسک حج اهمیت خاصی داشته و امید به ظهور موعود منتظر در بیت الله الحرام می رفت. از این جهت حجاج بیش از سالهای قبل در مکه معظمه اجتماع نموده بودند و از شهر شیراز نیز عده کثیری از مردم با کشتی که حضرت باب تشریف برده بودند بقصد انجام این فریضه مهم و وصول به منقبت عظمی، به مکه معظمه عزیمت نمودند… اول ماه ذیحجه الحرام آن حضرت به مکه رسیدند و در آن مرکز بزرگ روحانی که جمعیت کثیری از مسلمین کشورهای مختلف جهت انجام فرائض حج و وصول به ثواب و منقبت حج اکبر حضور داشتند در ضمن انجام مناسک حج نداء الهی را بسمع حضار و نفوس مهمه رسانیدند به طوری که این خبر در میان تمام حجاج منتشر گردید و هر یک پس از خاتمه مناسک و اعمال واجبه به اوطان خود که مراجعت نمودند غالباً طلوع سیدی جوان و نورانی و با صفات و اخلاق ملکوتی و داعیه جدید از امور خارق العاده آن سال شمرده و برای مردم حکایت می نمودند. عده ای از آن نفوس توفیق زیارت آن حضرت نصیبشان گشت و از بشارت ظهور جدید آگاه شده بعرفان و ایمان نائل آمدند”[۲۲۴]. بنابراین، حضرت باب در جایی اظهار امر نمودند که بیشترین و گسترده ترین ابلاغ میسر بود تا حجت بر اکثر خلق تمام گردد. باری، آوازه این خبر به سرعت در تمام شهرها پیچید و اثر و نفوذ پیام حضرت باب در مردم ایران چنان عظیم و خطیر بود که اندکی پس از مراجعت آن حضرت از مکه تمامی مملکت از تأثیر آن بحرکت و هیجان در آمد.


زمان ظهور

اشاره به هزاره اسلام در قرآن کریم، احادیث مرویه، آثار و نوشتجات روحانیون، عرفا، شعراء و دانشمندان اسلامی مذکور گردیده است؛ بدان معنا که موعود دیانت اسلام، قائم آل محمد، با دین و کتابی جدید در رأس هزار سال قیام نماید و روح جدیدی در دین الهی دمیده شود. فی المثل، فصل شانزدهم از باب دهم کشف المطالب قرآن کریم بخط طاهر خوشنویس، تخصیص به ” اعتقاد به روز هزار ساله و قیام دولت حقه” دارد[۲۲۵]. همچنین، طول عمر اسلام در تاریخ طبری، ذیل تفسیر سوره سجده مطرح گردیده است. ابن خلدون نیز در نوشتجات خود فاصله میان رحلت حضرت رسول اکرم (ص) تا ۱۰۰۰ سال پس از آن را “روز محمدی” نامیده است[۲۲۶].

Ø بشارات مذکور در قرآن مجید و احادیث مرویه به سال ظهور

اعتقاد به هزاره اسلام و اینکه در رأس هزار سال خداوند امر و دستوری جدید برای مردمان ارسال می نماید و امت حضرت رسول (ص) نیز با ظهور پیامبر و دیانتی جدید مورد آزمایش قرار می گیرند بر اساس استناد به سه آیه از قرآن مجید می باشد:

یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ( آیه ۳ سوره سجده) یعنی، اوست که امر را از آسمان تا زمین تدبیر می کند سپس در روزی که مقدارش به حساب شما بندگان هزار سال است باز به سوی خود بالا می برد.

وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ( آیه ۴۷ سوره حج) یعنی، ای رسول ما آن کافران به سخریه از تو تعجیل در عذاب می کنند و هرگز وعده خدا خلاف نخواهد شد و همانا روز نزد خدا چون هزار سال به حساب شماست.

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ. وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ. قُل لَّکُم مِّیعَادُ یَوْمٍ لَّا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَهً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ ( آیات ۲۸ – ۳۰ سوره سبا) یعنی، ما تو را نفرستادیم جز آنکه تمام مردمان را بشارت دهی و انزار نمایی ولکن اکثر مردمان نمی دانند و می گویند این وعده کی خواهد بود اگر راست می گویید. بگو وعده شما یک روز (هزار سال) است که ساعتی جلو و عقب نخواهد شد.

در قرآن مجید صراحتاً بیان گردیده که هر امتی اجل و دوره معینی دارد:“… لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ (یونس/ ۴۹)، یعنی برای هر امتی اجل معینی است که چون فرا رسد ساعتی پس و پیش نخواهند شد”. همچنین، در آیۀ ۵ سورۀ حجر می فرماید : ” مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ، یعنی هیچ امتی اجلش پس و پیش نخواهد شد”. و در آیات ۴۳ – ۴۴ سوره مؤمنون آمده است: ” مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ. ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاء أُمَّهً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْداً لِّقَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ ، یعنی هیچ امتی را اجل مقدم و مؤخر نخواهد شد. آنگاه پیغمبرانی پی در پی بر خلق فرستادیم و هر امتی که رسول بر آنها آمد آن رسول را تکذیب و انکار کردند، ما هم آنها را از پی یکدیگر هلاک کردیم و داستان های آنها را عبرت ساختیم که قوم بی ایمان از رحمت خدا دور باد”. همچنین، در آیات ۳۴ – ۳۶ سوره اعراف آمده است: وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَیَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ، وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ، یعنی هر قومی را اجل و دوره معینی است که چون فرا رسد لحظه ای مقدم و موخر نتوانند کرد( آیه بعد روشنگر آن است که مقصود امت دینی می باشد). ای فرزندان آدم چون پیغمبرانی از جنس شما بیایند و آیات مرا برای شما بیان کنند پس هر که تقوی پیشه کرد و به کار شایسته شتافت هیچ ترس و اندوهی بر آنها نخواهد بود. و آنها که آیات ما را تکذیب کنند، و در برابر آن تکبّر ورزند، اهل دوزخند؛ جاودانه در آن خواهند ماند.

در تفسیر آیه لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ ، در مبحث ۶۵ کتاب ” الیواقیت و الجواهر” عبدالوهاب شعرانی مذکور است که، پیغمبر اکرم (ص) در مورد اجل اسلام فرمودند: ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم و ان یوما عند ربک کالف سنه مما تعدون، یعنی اگر امت من صالح و نیکوکار باشند اجل و مدت ایشان یک روز است و اگر فاسد و بدکار باشند نصف روز که همانا روز در نزد خدا هزار سال است. همچنین، در “نجم الثاقب” میرزا حسین طبرسی نوری روایت ذیل آمده است: ” شیخ تقی الدین بن ابی المنصور در عقیده خود گفته: … رسول خدا (ص) امت خود را به قول خود (وعده کرده) که: ” اگر امت من صالح شد، پس برای ایشان روزی است و اگر فاسد شد برای ایشان نصف روز است“؛ یعنی از ایام پروردگار که اشاره شد به آن، در قول خداوند عز و جل: و َإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ( یعنی همانا روز نزد خدا چون هزار سال به حساب شماست)[۲۲۷].

و در “عیون‏ أخبار الرضا (ع)” روایت ذیل نقل شده است[xlvi]: فی الخلفاء هم اثنا عشر فإذا کان عند انقضائهم و أتى طبقه صالحه مد الله لهم فی العمر کذلک وعد الله هذه الأمه ثم قرأ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قال و کذلک فعل الله عز و جل ببنی إسرائیل و لیس بعزیز أن یجمع هذا الأمه یوما أو نصف یوم و إن یوما عند ربک کألف سنه مما تعدون[۲۲۸]، معنی این حدیث در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار چنین آمده است: در خصوص خلفا گفته که ایشان دوازده نفرند زمانی که ایشان رفتند و طبقه صالحه آمدند خدا عمرهای ایشان را طولانی می کند چنین وعده کرده است خدای تعالی به این امت، بعد از آن ابن عباس این آیه را خواند ” وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ (سوره نور، ۵۵)[xlvii] راوی گوید که مثل این را خدای تعالی درباره بنی اسرائیل کرد و بر خدا گران و مشکل نیست که این امت را در یک روز یا در نصف روز جمع بکند؛ بعد از آن خواند وَإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ [۲۲۹].

شیخ تقی الدین ابن منصور در “عقاید” نیز به همین مضمون روایت ذیل را نقل می کند: قال الشیخ تقی الدین بن أبی منصور فی عقیدته: ” وکل هذه الآیات تقع فی المائه الأخیره من الیوم الذی وعد به رسول الله صلى الله علیه وآله وسلّم أمته بقوله: إنْ صلحت أمتی فلها یوم، وإنْ فسدت فلها نصف یوم. یعنی من ایام الرب المشار الیها بقوله تعالى: { وإنَّ یوماً عند ربّک کألفِ سنه مما تعدون }”[۲۳۰].

همچنین، ابن عربی از قول حضرت رسول (ص) این روایت را نقل می کند: ” قال سیدنا رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم: إن صلحت أمتی فلها یوم وإن فسدت فلها نصف یوم والیوم ربانی فإن أیام الرب کل یوم ألف سنه مما یعد بخلاف أیام اللّه…”[۲۳۱].

و در حاشیه قرآن کریم با تجوید و ترجمه تفسیر آقای محمد کاظم معزی، ذکر شده است که: ” یرثها عبادی – از امام ابی جعفر باقر علیه السلام است که مقصود از این بندگان(بندگان صالح)، یاران مهدی موعود است، عجل الله تعالی فرجه در آخر الزمان. و دلیل صحت این خبر روایتی است که عامه و خاصه (تمام فرق اسلام از شیعه و سنی) بر نقل آن اتفاق کردند. که پیغمبر گفت: اگر نماند از دنیا مگر یک روز – همانا خدای چندان درازش گرداند و بکشد تا برانگیزاند مرد صالحی از اهل بیتم، که زمین را از داد بیاکند از پس آنکه آکنده باشد از جور و ستم…انتهی”[۲۳۲].

در ” تفسیر صافی” از ابا لبید مخزومی از امام باقر روایت شده است: و یقوم قائمنا عند انقضائها بالمر فافهم ذلک و عدّ و اکتمه[۲۳۳]، که بیانگر آن است که قائم در وقتی که حروف قرآن به المر برسد قیام می نماید، که اگر حروف مقطعه اوایل سوره ها را از اول قرآن تا المر بشماریم مقارن با سال ظهور است.

پیش از بیان حدیث فوق، لازم بذکر است که بسیاری از بشارات اسلامی به ظهور بعد، منطبق با علم حروف (حروف ابجد) می باشد. در توضیح حروف ابجد در ” اصول کافی” آمده است: ” … حساب ابجد یک شماره معروف حروفى است منظم از آحاد و عشرات و مئات به این ترتیب:

ا ۱ ب ۲ ج ۳ د ۴ ه ۵ و ۶ ز ۷ ح ۸ ط ۹ ى ۱۰ ک ۲۰ ل ۳۰ م ۴۰ ن ۵۰ س ۶۰ ع ۷۰ ف ۸۰ ص ۹۰ ق ۱۰۰ ر ۲۰۰ ش ۳۰۰ ت ۴۰۰ ث ۵۰۰ خ ۶۰۰ ذ ۷۰۰ ض ۸۰۰ ظ ۹۰۰ غ ۱۰۰۰

این حساب ابجد و رمز حروف براى شماره‏ها از دوران بسیار قدیم حسابى معمول و مورد توجه بوده است و در ترتیب تنظیم حروف و رمز بودن هر حرفى براى شماره معینى روش هاى بسیارى وضع شده است که پایه و مایه علم عمیق و اسرار آمیز اعداد است”[۲۳۴].

در ” امالی شیخ صدوق” روایت ذیل، در خصوص اهمیت حروف ابجد، بیان گردیده است: ” عثمان بن عفان از رسول خدا (ص) پرسید تفسیر ابجد چیست؟ رسول خدا (ص) فرمود تفسیر ابجد را بیاموزید که همه عجائب در آنست واى بر عالمى که تفسیر ابجد را نداند”[۲۳۵].

باری، متن کامل حدیث فوق از امام باقر (ع) چنین می باشد:

و من الحدیث ما رواه العیاشی عن أبی لبید المخزومی قال: قال أبو جعفر علیه السلام: یا أبا لبید إنه یملک من ولد العباس إثنا عشر یقتل بعد الثامن منهم أربعه تصیب أحدهم الذبحه فتذبحه فئه قصیره أعمارهم خبیثه سیرتهم منهم الفویسق الملقب بالهادی و الناطق و الغاوی یا أبا لبید إن لی فی حروف القرآن المقطعه لعلماً جمّاً إن اللَّه تبارک و تعالى أنزل (الم) ذلِکَ الْکِتابُ فقام محمد حتى ظهر نوره و ثبتت کلمته و ولد یوم ولد و قد مضى من الألف السابع مائه سنه و ثلاث سنین ثم قال: و تبیانه فی کتاب اللَّه فی الحروف المقطعه إذا عددتها من غیر تکرار و لیس من حروف مقطعه حرف تنقضی أیامه الا و قام من بنی هاشم عند انقضائه ثم قال: الألف واحد و اللام ثلاثون و المیم أربعون و الصاد تسعون فذلک مائه و واحد و ستون ثم کان یدور خروج الحسین بن علی علیهما السلام الم اللَّه فلما بلغت مدته قام قائم من ولد العباس عند المص و یقوم قائمنا عند انقضائها بالمر فافهم ذلک وعد و اکتمه[۲۳۶]، یعنی عیاشی در تفسیر خود از ابو لبید مخزومی روایت می کند که امام پنجم فرمود :ای ابو لبید دوازده تن از اولاد عباس به سلطنت می رسند، چهار نفر آنها بعد از هشتمین آنان به قتل می رسد، یکی از آنها به گلودرد جان میدهد، عمر آنها کوتاه مدت دولتشان قلیل و سیرتشان پلید می باشد یکی از آنها فاسق کوچکی ملقب به هادی و ناطق و غاوی است. ای ابو لبید در حروف مقطعه قرآن علم سرشاری است. وقتی خداوند الم ذلک الکتاب را نازل فرمود محمد قیام کرد تا آنجا که نور وجود اقدسش آشکار گشت و سخنان وی در دلهای مردم جا گرفت. هنگام ولادت او هفت هزار و یک صد و سه سال از آغاز خلقت آدم ابوالبشر می گذشت. سپس فرمود بیان این در حرف مقطعه قرآن وقتی بدون تکرار آنرا بشماری هست هیچ یک از این حروف نمی گذرد جز اینکه یکی از بنی هاشم در موقع گذشتن آن قیام می کند. آنگاه فرمود “الف” یک،”ل” سی ، “م” چهل و “ص ” در المص نود است که جمعا صد و شصت و یک می باشد. بعد از آن ابتدا قیام امام حسین در “الم الله لا اله ” بود وقتی موعد او به سر رسید قائم بنی عباس قیام می کند و چون آن بگذرد قائم ما در “المر” قیام می کند پس آنرا بفهم و در خاطر بسپار و از دشمنان پوشیده دار.

به عبارتی، مطابق این حدیث شریف، چون هفتاد و یک سال از قیام خاتم الانبیاء گذشت، حضرت سید الشهداء قیام فرمود و چون صد و چهل دو سال از قیام سید رسل منقضی شد، خلافت از بنی امیه انتقال یافت و قائم آل عباس، عبدالله سفاح بر مسند خلافت جلوس نمود؛ و چون بر وفق بیان حضرت ابی جعفر حروف مقطعه اوایل سوره ها را از اول قرآن تا المر بشماریم، یک هزار و دویست شصت و هفت می شود که برابر است با سال ۱۲۶۰ هجری قمری، یعنی سال اظهار امر (بعثت) حضرت باب از شیراز. این هفت سال اختلاف موجود به دلیل آن است که این زمان از شروع بعثت حضرت رسول (ص) بیان گردیده، در حالی که آغاز سال هجری قمری، هفت سال بعد از بعثت حضرت رسول اکرم (ص) می باشد[۲۳۷].

جالب توجه آنکه، در قرآن کریم به سال ظهور حضرت بهاءالله نیز اشاره شده است؛ چنانچه در سوره ص آمده است: إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ (ص/۸۷) وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حینٍ (۸۸)، یعنی این تذکّرى براى همه جهانیان است؛ و خبر آن را بعد از “حین” مى‏شنوید!

حین مطابق با علم حروف، ابجد، برابر است با شصت و هشت. و بعد حین، بعد از سال شصت و هشت می باشد که اظهار امر (بعثت) حضرت بهاءالله مطابق با سال شصت و نه می باشد. در احادیث، من جمله حدیثی در تفسیر صافی[۲۳۸]، این آیه را مربوط به خروج قائم دانسته اند.

Ø بشارات شعراء، عرفاء و علماء اسلامی به سال ظهور

بسیاری از عرفاء و شعراء نیز به سال ظهور اشاره نموده اند؛ ابن عربی در شعری، به سال ظهور اشاره می کند:

اذا دار الزمان علی حروف ببسم الله فالمهدی قاما

اذا دارالحروف عقیب صوم فاقرؤا الفاطمی منی السلاما[۲۳۹]

” در این ابیات ارزش رقمی (حروف ابجد) “بسم الله” معادل ۱۶۸ است و اگر کلمه (صوم) را معادل ماه رمضان که ماه صوم است بگیریم رقم “رمضان” معادل عدد ۱۰۹۱ خواهد بود و جمع دو رقم ۱۶۸ و ۱۰۹۱ برابر ۱۲۵۹ خواهد گردید. در این صورت عقیب رقم ۱۲۵۹ رقم ۱۲۶۰ است که سنه ظهور حضرت رب اعلی به حساب هجری قمری می باشد”[۲۴۰].

همچنین، خاقانی شروانی در شعری به هزاره اشاره می کند:

گویند که هر هزار سال از عالم آید به وجود اهل وفایی محرم

آمد زین پیش و ما نزاده ز عدم آید پس از این و ما فرو رفته به غم [۲۴۱]

بابا طاهر عریان همدانی نیز به اجل اسلام، الف (هزاره)، و ظهور موعود اشاره نموده است:

مو آن بحرم که در ظرف آمدستم چو نقطه بر سر حرف آمدستم

به هر الفی الف قدی بر آیه الف قدم که در الف آمدستم[۲۴۲]

عطار نیشابوری، در تفسیر آیه ۳ سوره سجده “اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ، یعنی خداست کسی که آفرید آسمانها و زمین را و آنچه مابین آن دو است در شش روز پس مستولی شد بر عرش” می فرماید:

بقرآن این چنین فرمود داور تو تا دینش بدانی ای برادر

که عالم را به شش روز آفریدم محمد را به عالم بر گزیدم

بود عالم حقیقت عالم دین چنین دارم ز پیر راه تلقین

بود شش روز دور شش پیمبر مرا تعلیم قرآن گشت یاور

ولیکن روز دین سالی هزار است بدان ترتیب عالم را مدار است

چه گردد شش هزار از سال آخر شود قایم مقام خلق ظاهر[۲۴۳]

حکیم نظامی گنجه ای که در سال پانصد و هفتاد که مقارن نصف یوم بوده منظومه مخزن الاسرار را سروده گمان می کرده که اجل امت اسلام و ظهور حضرت قائم طبق حدیث، ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم و ان یوما عند ربک کالف سنه مما تعدون، در نصف یوم باید باشد. اینست که در کتاب مخزن الاسرار، نعت سوم، به همین مناسبت اشعاری سروده که چند بیت آن نقل می شود:

ای مدنی برقع و مکی نقاب سایه نشین چند بود آفتاب

گر مهی، از مهر تو مویی بیار ور گلی، از باغ تو بویی بیار

منتظران را به لب آمد نفس ای ز تو فریاد، به فریاد رس

سوی عجم ران، منشین در عرب زرده روز اینک و شبدیز شب

ملک بر آرای و جهان تازه کن هر دو جهان را پر از آوازه کن

باز کش این مسند از آسودگان غسل ده این منبر از آلودگان

ما همه جسمیم، بیا جان تو باش ما همه موریم، سلیمان تو باش

از طرفی رخنه دین میکنند وز دگر اطراف کمین می کنند

پانصد و هفتاد بس ایام خواب روز بلند است، به مجلس شتاب[۲۴۴]

(یعنی پانصد و هفتاد که مقارن نصف یوم است برای ایام غیبت کافی است به ظهورت شتاب کن، چرا که یک روز که برابر هزار سال می باشد طولانی است)

دهخدا به نقل از مجمل التواریخ و القصص نقل نموده که از وقت آدم تاکنون ۷۰۰۰ سال است و این هزاره آخرین از هفت دور پیامبران است (صفحه ۲۰۵ از جلد واو و هاء).

همچنین، شیخ جلال الدین سیوطی در صفحه ۳۷۹ ” اشعه اللمعات” می نویسد: که بعضی از علماء وقت فتوا دادند که در مائه عاشر (یعنی سنه دهم که می شود هزار سال) خروج مهدی و دجال و نزول عیسی و وقوع دیگر علامات قیامت واقع گردد.

جوهری نیز در کتاب ” طوفان البکاء”، از علم نجوم سال ظهور را بدست آورده (با اختلاف ۴ سال) و می گوید: وقتی کواکب به خانه های خود رفتند همان سال ظهور است؛ به عبارتی ” اهل زیج گویند هفت شاه که هفت کواکبند دو مرتبه به اتفاق به خانه های خویش داخل شدند هر مرتبه آشوب عظیمی در عالم برپا شد. یک مرتبه سالی که طوفان نوح شد و مرتبه ثانی سالی که مظلوم کربلا جناب سید الشهداء در صحرای کربلا به درجه رفیع شهادت رسید و در سنه هزار و دویست و پنجاه و شش نیز کواکب به خانه های خود داخل خواهند شد و عجیب تر از ظهور آن حضرت به نظر نمی رسد”[۲۴۵].

ایضاً در همان مأخذ آمده است: ” قول دیگر از سید عظیم الشأن فاضلی شنیدم که کتابی بسیار کهنه در ولایتی به هم رسیده و احادیث غریبه بسیار است کتاب شده است، از آن جمله حدیثی در وی دیده اند که عمر حضرت صاحب چون به هزار می رسد ظهور خواهد نمود العلم و عند الله”[۲۴۶]. و همچنین بیان می دارد: ” باز مصنف گوید که شخصی از سیاحان روزی مرا ملاقات نموده بشارت داد که به یک واسطه از قول ابوالادیان تا حال هست و تا قیامت خواهد بود شنیدم که عمر قائم که به هزار می رسد ظهور می نماید”[۲۴۷].

سلطان حسین اخلاطی در اشعاری به سال ظهور اشاره می کند:

یجیئ ربا لکم فی النشأتین لیجیی الدین بعد الراء و غین

یعنی کسی که رب شما در دو عالم است بعد از راء و غین ظهور خواهد نمود تا دین را احیا کند (کلمه رب در عدد نیز با نام حضرت باب (علی محمد) مطابق است). مطابق حروف ابجد: را ۲۰۰ و غین ۱۰۰۰ می باشد؛ یعنی بعد از سال ۱۲۰۰ ظاهر می شود.

علّامه ناظم الاسلام در کتاب ” علائم الظهور للمهدی الموعود” در مورد دوره هزار ساله چنین استنباط نموده که دوره اول یعنی دوره تدبیر مربوط به قسمت اول سوره سجده، یدبر الامر، است که از زمان هجرت تا انتهای غیبت صغری یعنی سال ۳۳۰ خواهد بود و دوره دوم که هزار سال باید طول بکشد از غیبت صغری تا ظهور حضرت مهدی است که مجموعا (۱۳۳۰=۱۰۰۰+۳۳۰) ۱۳۳۰ خواهد بود. این عالم بزرگ اسلامی بعد از این احتساب اینگونه نتیجه گیری نموده که انشاءالله در سال ۱۳۳۰ چشم همه ما به جمال امام زمان روشن خواهد شد.

لازم بذکر است که استدلال بهائیان و این عالم اسلامی مشابه هم می باشند. تفاوت فقط دراین است که چون بهائیان غیبت صغری را قبول ندارند انتهای دوره تدبیر را فوت امام حسن عسگری یعنی سال ۲۶۰ هجری قمری حساب نموده اند لذا ۲۶۰ را به ۱۰۰۰ جمع می کنند و ۱۲۶۰ را سال ظهور می دانند.

Ø ارتباط عدد ۱۰۰۰ و عدد ۱۲۶۰ در اسلام

عدد ۱۰۰۰ در ۳ آیه از قرآن کریم بشارت داده شده است؛ در سوره های سجده، حج و سبا.

عدد ۱۰۰۰ فقط درباره عصر تکوین می باشد و عدد ۱۲۶۰ بیانگر دوره کامل اسلام است، از ابتدای هجرت تا انتهای دوره امامان.

عصر رسالت و امامت روی هم ۲۶۰ سال ( از هجرت تا فوت آخرین امام حاضر)

عصر تکوین و عروج ۱۰۰۰ سال ( انتهای دوره امام تا انتهای دوره اسلام و ظهور مهدی)

مجموع برابر است با ۱۲۶۰ سال و این برابر است با اظهار امر حضرت باب، که در دو ساعت و یازده دقیقه از شب پنجم جمادی الاولی سال ۱۲۶۰ هجری قمری واقع شد.

Ø پیش بینی غربی ها در خصوص رجعت حضرت مسیح

جناب ویلیام سیرز از جمله مسیحیانی بود که به دیانت بهائی ایمان آورد و تحقیقات وسیعی در خصوص ” قضیه عجیبه عدم آغاز هزاره سلطنت مجدد مسیح” نموده است. ایشان در بررسی وقایع تاریخی بین سال های ۱۸۳۰ تا ۱۸۵۰ گزارشات جالبی فراهم آورد؛ برای مثال مطالب زیر را از کتاب داستان نبوت، The Story of Prophecy، اثر فورمن، H.J.Forman، نقل می کند:

” یک یهودی مسیحی شده ای در فلسطین به نام جوزف ولف ( Joseph Woff) زمان ظهور مسیح را در سال ۱۸۴۷ پیش بینی کرده است. خانم هریت لیورمور (Harriet Livermore) از زنان سخنور و مشهور آن زمان که به او در اسنوباوند (Snow Bound) اثر ویتیرس (Wittiers) نقشی واگذار شده بود، همه جا و حتی در مجلس نمایندگان در واشنگتن رجعت ثانی مسیح را پیشگویی می کرد و جمعیت زیادی برای شنیدن سخنان او جمع می شدند. خانم هستر استانهوپ (Hester Stanhope) برادرزاده شجاع و بی باک ویلیام پیت (William Pitt) به لندن و مقام و موقعیت و پیروی از سنن متداوله آن پشت کرده، به فلسطین سفر نموده و در بین اعراب و درزی های آن دیار سکنی گزیده بود تا به محل ظهور نزدیک باشد”[۲۴۸]. و ایضاً در همان مأخذ آمده است: ” امید برای ظهور مسیح آن چنان واقعی بود که مردم ترتیباتی برای رجعت او و پایان جهان فراهم دیده بودند. با وجود اینکه مردم در قرن نوزدهم زندگی می کردند و لکن سقوط ستارگان در سال ۱۸۳۳ و هاله هائی که در سال ۱۸۴۳ پیرامون خورشید را فرا گرفته بودند موضوعاتی بودند که بهترین زمینه برای بحث و گفتگو و تفکر پیرامون موضوع رجعت مسیح فراهم می کردند. دم ستاره دنباله داری که در سال ۱۸۴۳ دیده شده بود حدود ۱۰۸ میلیون مایل تخمین زده می شد”[۲۴۹]. باری، “موقعی که در سال ۱۸۴۳ ستاره دنباله دار بزرگ در آسمان پدیدار گردید، مردم آن ستاره را به هم نشان می دادند و می گفتند “حال زمان رجعت مسیح فرا رسیده است! در همان سال جیمز راسل لاول (James Russel Lowell) شاعر آمریکائی در کتاب (The present Crisis) نوشت: ” برای هر انسان یا ملتی لحظه ای فرا می رسد که باید تصمیم بگیرد. مسیح جدید خداوند صاحب امری عظیم است…”. لا مارتین (Lamartin) شاعر فرانسوی با ستایش و نیایش بسیار از خداوند پرسید: آیا زمان ظهور تو فرا نرسیده است؟”[۲۵۰] … انجیل شناسانی که راجع به “ملکوت هزار ساله” تحقیق می کردند تقریبا همه به یک تاریخ برخورد کرده بودند و آن سالهای ۱۸۴۳ تا ۱۸۴۵ بود. ولف (Wolff) در آسیا، ادوارد ایروینگ (Edward Irving) در انگلستان، میسون (Mason) در اسکاتلند، دیویس(Davis) در کارولینای جنوبی، ویلیام میلر (William Miller) در پنسیلوانیا، لئونارد کلبر (Leonard H. Kelber) در آلمان و بسیاری دیگر در نقاط مختلف جهان بر این باور بودند که این همان “زمان آخر” می باشد”[۲۵۱].

ویلیام میلر در سال ۱۸۳۱ سخنرانی هایش را در ارتباط با رجعت مسیح آغاز نمود. او می گفت نمی تواند از اظهار این مطلب خودداری نماید که ندائی باطنی او را وادار می کند به اینکه: ” برو و این امور را به دنیا اعلام کن!”. کتاب داستان نبوت، The Story of Prophecy، اثر فورمن، H.J.Forman، صفحات ۳۰۹- ۳۱۰، نوشته میلر را در سال ۱۸۳۲ نقل می کند: “شواهد ظهور از هر سو نمایان است … چشمها را باز کنید و ببینید که منجی می آید”[۲۵۲]. کمی قبل از فرا رسیدن سال ۱۸۴۴ یکی از روحانیون کلیسای انگلیکان انگلستان بنام مورانت براک (Mourant Brock) متذکر شد که: نه تنها در انگلستان همه منتظر رجعت غریب الوقوع مسیح هستند بلکه مردم در آمریکا، هندوستان و قاره اروپا همه جا در حالت انتظار به سر می برند. در آمریکا قریب سیصد و در انگلستان حدود هفتصد کشیش بشارت فرا رسیدن ملکوت خدا را موعظه می نمایند. اسپایسر (W.A.Spicer) در کتاب “عصر ما در پرتو نبوت” نوشت:” کسانی که کارشان مطالعه و بررسی کتب مقدسه است متوجه شده اند که نبوت ۲۳۰۰ سال مذکور در صحیفه دانیال، آیه ۱۴ باب ۸، همانگونه که در باب نهم هم تشریح گردیده، بزودی تحقق خواهد یافت … آنها به این نتیجه رسیده اند که سال ۱۸۴۴ میلادی، ۱۲۶۰ قمری، همان سالی است که از آن بنام یوم داوری نام برده شده است … گواهانی در اروپا، هلند، آلمان، روسیه و ممالک اسکاندیناوی قیام کرده اند. جوزف ولف مبلغ اعزامی به کشورهای حوزه مدیترانه در کشورهای یونان، فلسطین، ترکیه، افغانستان و برخی از کشورهای دیگر فرا رسیدن یوم داوری را مو عظه می نمایند”[۲۵۳].

خلاصه کلام آن که، گزینش این زمان بدان دلیل بود که حضرت مسیح در خطاب به حواریونش سه وعده خاص داده بود که پس از انجام آنها رجعت خواهد نمود:

۱. انجیل او در همه جای روی زمین موعظه گردد (این وعده تا سال ۱۸۴۴ به انجام رسیده بود)،

۲. “زمان امتها” به انجام رسیده و یهودیان به اسرائیل (فلسطین) بازگردند،

۳. تمام نوع بشر “مکروه ویرانی” را که به وسیله دانیال نبی وعده داده شده است ببینند.

Ø بشارات انبیاء بنی اسرائیل و حضرت زرتشت به سال ظهور

در کتب آسمانی انبیاء بنی اسرائیل در خصوص سال ظهور و رجعت ثانی مسیح در آخر الزمان اشاراتی آمده است؛ به عبارتی این بشارات با یکدیگر مرتبط بوده و به انحاء مختلف به سال ظهور در ۱۸۴۴ میلادی که مطابق با ۱۲۶۰ قمری است اشاره می کنند؛ نبواتی که به صورت چهل و دو ماه، هزار و دویست و شصت روز، سه روز و نیم، و یک زمان و دو زمان و نصف زمان آمده و اشاره به سال ۱۸۴۴ میلادی دارد.

از جمله بشارات مربوط به زمان ظهور از کتاب مکاشفه یوحنا مستفاد می گردد؛ چنانچه آیه ۳ از باب یازدهم کتاب مکاشفه یوحنا، طول دوران شریعت پس از حضرت مسیح را ۱۲۶۰ روز بیان نموده است: “اما من دو شاهد خود را خواهم فرستاد و به آنان قدرت خواهم داد تا پلاس پوشیده، برای مدت هزار و دویست و شصت روز پیغام مرا به گوش مردم برسانند”. مطابق آیه ۶ باب ۴ از کتاب حزقیال: “هر روز را به جهت سالی برای تو قرار داده ام”. بنابراین، مدت مذکور برابر با ۱۲۶۰ سال است که اشاره به دوره دیانت بعد از مسیحی، دیانت اسلام، دارد و دو شاهد حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) می باشند چنانچه خداوند در قرآن کریم حضرت محمد (ص) را چنین خطاب می فرمایند: إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیرا (احزاب/ ۴۵).

نکته مهم آنکه، در همان باب، آیه ۱۱، ادامه می یابد که به جسد بی جان این دو شاهد روح حیات دمیده شده و دوباره زنده می گردند: ” و بعد از سه روز و نیم روح حیات بخش از جانب خدا وارد جسم آن دو خواهد شد و ایشان بر پایهای خود خواهند ایستاد”؛ یعنی القاء روح حیات بعد از سه روز و نیم در جسد بی جان این دو شاهد انجام پذیرد، که اشاره به ظهور حضرت باب اعظم و حضرت بهاءالله می باشد. از آنجا که هر روز برابر با سالی است؛ سه روز و نیم برابر با سه سال و نیم یا چهل و دو ماه می باشد، و چهل و دو ماه برابر با ۱۲۶۰ روز است؛ به عبارتی، زمان مذکور در آیه ۳ همین باب به نوعی دیگر در این آیه تصریح می گردد که بیانگر پایان دوره شریعت دو شاهد اول، حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع)، و ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله به عنوان دو شاهد دیگر می باشد. چنانچه، مطابق با بشارات فوق، حضرت باب در سال ۱۲۶۰ قمری اظهار امر، بعثت، فرمودند.

همچنین، در مکاشفه یوحنا آیات اول و دوم باب یازدهم، به نوعی دیگر به سال ظهور اشاره می شود: “به من یک چوب اندازه گیری دادند و گفتند:” برو و قسمت داخلی عبادتگاه و همچنین قربانگاهی را که در آن است اندازه بگیر، بعد کسانی را که در آن عبادتگاه پرستش می کنند بشمار. اما محوطه بیرونی را اندازه نگیر زیرا به سایر قومها واگذار شده است؛ ایشان به مدت چهل و دو ماه “شهر مقدس” را پایمال خواهند کرد”.

در این آیه “زمان امتها”، زمانی که اورشلیم به دست بیگانگان و غیر یهودیان (امتها) افتاده و یهودیان از وطنشان رانده شدند، ” به دم شمشیر افتادند” و “در میان جمیع امتها به اسیری رفتند”، مدت چهل و دو ماه ذکر گردیده است. رجعت حضرت مسیح زمانی می باشد که یهودیان پس از دوران تبعید و در به دری به وطنشان باز گشته باشند. در سال ۱۸۴۴ میلادی رؤیای دانیال به وقوع پیوست و نفی و طرد ملت یهود از موطن اصلی خویش پس از دوازده قرن سلطه و حکومت در اثر صدور فرمان آزادی و لغو تضییقات مذهبی تخفیف یافت و این فرمان در ۲۱ مارس ۱۸۴۴ توسط مقامات حکومتی (حکومت عثمانی) امضاء و صادر گردید. به عبارتی، چهل و دو ماه عبارت است از هزار و دویست و شصت روز و چنانچه از پیش ذکر شد هر روز برابر با سالی است که این مدت برابر با هزار و دویست و شصت سال می شود (دوره شریعت حضرت محمد (ص)). باری، مطابق با سال ۱۲۶۰ قمری / ۱۸۴۴ میلادی، یهودیان به وطنشان بازگشتند و در همان سال ظهور حضرت باب واقع گردید.

دانیال نبی به نوعی دیگر اشاره به ۱۲۶۰ روز، ۴۲ ماه و یا سه سال و نیم می کند؛ چنانچه در آیه ششم باب دوازدهم کتاب دانیال آمده است: ” و یکی از ایشان به آن مرد ملبس به کتان که بالای آبهای نهر ایستاده بود گفت: ” که انتهای این عجائب تا به کی خواهد بود؟”. و آن مرد ملبس به کتان را که بالای آبهای نهر ایستاده بود شنیدم که دست راست و دست چپ خود را به سوی آسمان برافراشته، به حی ابدی قسم خورد که برای یک زمان و دو زمان و نصف زمان خواهد بود و چون پراکندگی قوت قوم مقدس به انجام رسد، آنگاه همه این امور به اتمام خواهد رسید”.

همچنین، در آیه سیزده و چهارده فصل هشتم کتاب دانیال آمده است: و مقدّسی را شنیدم که سخن می گفت و مقدس دیگری از آن یک که سخن می گفت، پرسید که رؤیا درباره قربانی دائمی و معصیت مهلک که قدس و لشکر را به پایمال شدن تسلیم می کند، تا به کی خواهد بود؟ و او به من گفت: ” تا دو هزار و سیصد شام و صبح، آنگاه مقدّس تطهیر خواهد شد”. تا آن که در آیه ۱۷ همان باب می فرماید این رویا مربوط به زمان آخر می باشد: ” ای پسر انسان بدان که این رؤیا برای زمان آخر می باشد”.

باری، مطابق آیات کتب مقدسه هر روز برابر با سالی است؛ بنابراین، ۲۳۰۰ شبانه روز برابر با ۲۳۰۰ سال می باشد. پس از تاریخ صدور فرمان ارتحشستا به تجدید بنای بیت المقدس تا یوم ولادت حضرت مسیح ۴۵۶ سال است و از یوم ولادت حضرت مسیح تا یوم ظهور حضرت باب ۱۸۴۴ سال است. حال اگر ۴۵۶ سال را از ۲۳۰۰ سال کم کنیم برابر است با تعیبر رؤیای دانیال که برابر با سال ۱۸۴۴ میلادی/ ۱۲۶۰ قمری می باشد که سال اظهار امر (بعثت) حضرت باب می باشد.

بنابراین، دانیال نبی صراحتاً سنه ظهور را معیّن می نماید و حضرت مسیح نیز به حواریون می فرمایند که مقصود از این اخبار دانیال زمان ظهور است؛ چنانچه در خصوص سؤال حواریون از حضرت مسیح آمده است: “و چون بکوه زیتون نشسته بود شاگردانش در خلوت نزد وی آمده گفتند بما بگو که این امور کی واقع می شود و نشان آمدن تو و انقضای عالم چیست “؟(متی، باب ۲۴، آیه ۳). آن حضرت در پاسخ به حواریون می فرماید:” پس چون  مکروه ویرانی را که به زبان دانیال نبیّ گفته شده است در مقام مقدّس بر پا شده ببینید هر که خواند دریافت کند “(متی، باب ۲۴ آیه ۱۵).

در آثار حضرت زرتشت نیز به سال ظهور اشاره شده است و مذکور گردیده، زمانی که از آئین تازی هزار و دویست و اندی سال گذشت ( که شامل سال ۱۲۶۰ نیز می شود)  و تمام خار گشت از دودمان تو کسی را بر انگیزانم. چنانچه در نامه ساسان پنجم از کتاب زرتشت آمده است: چون بدی در شما پدیدار شود از تازی ملت کسی ظاهر شود که کلامش پیچیده و زبانش سخت باشد و آئینی آورد که به مانند درخت گل است و خار در او دیده نشود و چون ششصد سال از او بگذرد نصف خار شود و نصف گل ماند و چون هزار و دویست واندی از آن بگذرد تمام خار شود و گل در آن دیده نشود اگر نماند از مهین چرخ  دمی برانگیزانم از دودمان تو کسی را و کیش و آئین به او سپارمش باز”.


سایر بشارات مربوط به ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله

در این بخش، آیات کتب مقدسه بنی اسرائیل، احادیث مرویه اسلامی و آثار شعراء و عرفاء را که به عنوان قرائن ظهور محسوب می شوند، مورد بررسی قرار خواهیم داد. همچنین، بشاراتی که با طلعات مقدسه این دو ظهور آسمانی، حضرت باب و حضرت بهاءالله، مطابقت دارند در سر فصلهای جداگانه ذکر می گردد.

Ø نام، کنیه و نسب هیاکل مبارک

v حضرت باب (سید علی محمد)

در احادیث مذکور گردیده که نام قائم مرکب از دو اسم می باشد؛ چنانچه در ” کشف الغمه” على بن عیسى إربلى آمده است: وَ هُوَ ذُو الِاسْمَیْنِ خَلَفٍ وَ مُحَمَّدٍ یَظْهَرُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ عَلَى رَأْسِهِ غَمَامَهٌ تُظِلُّهُ مِنَ الشَّمْسِ تَدُورُ مَعَهُ حَیْثُمَا دَارَ یُنَادِی بِصَوْتٍ فَصِیحٍ هَذَا الْمَهْدِی[۲۵۴]، یعنی و او دارای دو اسم می باشد: جانشین (علی) و محمد. در آخر الزمان ظاهر می شود و ابری روی سرش قرار دارد که سایه می افکند. از نور شمس با او می چرخد هر کجا که حرکت کن با صدای رسائی ندا می زند که این مهدی است. و به همین مضمون در ” بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار” آمده است: ” وَ هُوَ ذُو الِاسْمَیْنِ خَلَفٍ وَ مُحَمَّدٍ یَظْهَرُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ …”[۲۵۵]. باری، اشاره به این مطلب که نام قائم مرکب از دو اسم است در بسیاری از کتب احادیث، من جمله در کتاب “بشاره المصطفى” عماد الدین طبرى[xlviii]؛ ” تأویل الآیات الظاهره” استرآبادى[xlix] و “الأمالی” شیخ طوسى[l] مذکور می باشد.

همچنین، در ” إکمال الدین” از حضرت رسول اکرم (ص) روایت شده است: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِی[۲۵۶]، یعنی حضرت رسول (ص) فرمودند: مهدی از اولاد من، نامش نام من و کنیه اش از کنیه من، شکل و شمایلش، شکل و شمایل من و سنتش سنت من می باشد.

صحبت لاری نیز در اشعارش بیان می دارد که نام موعود مرکب از دو اسم است. کشف این رمز و راز چنین است که مقام ولایت را که باب مقام نبوت است، أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا[۲۵۷]، به صورت مبتدی و منتها اشاره کرده، به عبارتی اسم مبتدی اسم ولایت یعنی علی، و اسم منتها انتهای نبوت یعنی محمد می باشد، که می شود علی محمد.

آن که نامش هست نامی تر زنام می نگویم نام او در بزم عام

چاره گفتن مرا جز رمز نیست گر بنامش رمز آرم غمز نیست

مبتدایش مبتدای مبتداست منتهایش منتهای منتهاست

شیخ طوسى در کتاب غیبت از سفیان جریرى نقل کرده که گفت از محمد بن عبد الرحمن بن ابى لیلى شنیدم می گفت: بخدا قسم مهدى موعود از دودمان حسین (ع) است. و نیز در آن کتاب از فضیل بن زبیر نقل کرده که گفت: از زید بن على بن الحسین علیهما السلام شنیدم که گفت: این منتظر (قائم)، از دودمان حسین بن على و در ذریه حسین و در پشت حسین است[۲۵۸].

و ایضاً در کتاب الغیبه للشیخ الطوسی از أُمِّ سَلَمَهَ روایت شده که گفت: حضرت رسول (ص) فرمودند: الْمَهْدِیُّ مِنْ عِتْرَتِی مِنْ وُلْدِ فَاطِمَه[۲۵۹]، یعنی مهدی از عترت من و از اولاد حضرت فاطمه می باشد.

باری، نام مبارک حضرت باب، سید علی محمد است، که مرکب از دو اسم علی و محمد (اسم ولی و نبی) می باشد. نسب آن حضرت به خاندان رسالت و طهارت می رسد؛ پدر بزرگوارشان سیّد محمّد رضا و اجداد عالیمقام حضرتش میرزا ابوالفتح بن میرزا ابراهیم بن میرزا نصرالله الحسینی شیرازی هستند و مادر حضرت باب موسوم به فاطمه بیگم دختر حاج میرزا محمد حسین از سادات حسینی شیراز می باشد. همچنین، نسب پدر و مادر آن حضرت به حضرت فاطمه زهرا (س)، دختر حضرت محمد (ص) می رسد.

v حضرت بهاءالله

ذکر کلمه بهاء” در متون مقدس دینی اسلامی و همچنین کتب انبیای بنی اسرائیل بسیار است که تلویحاً بشارت به ظهور حضرت بهاءالله می باشد. از جمله اشارات صریح به بهاءالله” در آثار اسلامی، در ارتباط با تفسیر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ است که به استناد احادیث مرویه “ب” بسم الله عبارت است از بهاءالله.

چنانچه، در ” تفسیر الصراط المستقیم” آمده است: قال مولانا الصادق علیه السّلام على ما رواه فی «الکافی» و «التوحید» و «العیاشی» فی تفسیر البسمله: «إن الباء بهاء اللّه، و السین سناء اللّه، و المیم مجد اللّه»[۲۶۰]، مضمون بیان آنکه، باء بهاء خدا و سین سناء (رفعت) خداوند و میم مجد خداست.

از دیگر آثار اسلامی که اشاره به بهاء دارد دعای اعمال سحرهای ماه مبارک رمضان می باشد که اسم اعظم خداوند، بهاء، در آن در رأس اسماء الهی مذکور گردیده است؛ اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ مِنْ بَهآئِکَ بِاَبْهاهُ، وَکُلُّ بَهآئِکَ بَهِىٌّ، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ بِبَهآئِکَ کُلِّهِ[۲۶۱]. انتهی

مطلب قابل توجه دیگر آنکه، در دعای مربوط به زمان استهلال المحرم  یعنی روز اول محرم به اسم بهاء اشاره شده است (میلاد حضرت بهاءالله دوم محرم می باشد): ” ما شاء الله کان  اعوذ بعزه الله و جلال وجهه و ما وعاه اللوح  من علم الله و ما سترت الحجب من نور بهاء الله اللهم انی ضعیف معیل فقیر…”[۲۶۲].

ببین هلال محرم بخواه ساغر راح که ماه امن و امان است و سال صلح و صلاح

عزیز دار زمان وصال را که آن دم مقابل شب قدر است و روز استفتاح

دلا تو غافلی از کار خویش و می ترسم که  کـس درت نگشاید چو گم کنی مفتاح[۲۶۳]

(حافظ شیرازی)

همچنین، در روایتی روح القدس، مشیت اولیه و اول ما خلق الله بهاء الله” نامیده شده است:و الروح القدس الأعلى هو حقیقه حقائق الأشیاء کلّها و هو شمس الضحى و الحقیقه المحمدیه البیضاء و بهاء اللّه سبحانه و تعالى و هو العقل الأول فی لسان الحکماء و القلم الأعلى فی ألسنه الشرائع الفصحاء و روح القدس الأدنى هی الدرّه الصفراء. و بدر الدجى ذات اللّه العلیا، شجره طوبى، جنه المأوى، منزله العلویه العلیا، و هی النفس الکلیه الإلهیه و اللوح المحفوظ و ام الکتاب یقرأ منهما سائر الأنبیاء. و قد یراد من روح القدس جبرئیل. و المراد هاهنا هو ما ذکرنا[۲۶۴].

از سوی دیگر، در احادیث تصریح گردیده که در تورات به اسم بهاء در روز بزرگ اشاره شده است: ” قال فی التوراه اقبل من سیناء و تجلی من ساعیر و ظهر من جبل  فاران قال فی کتاب حیقوق سید یجیء من الیمن مقدس من جبل  فاران فیعطی السماء بهاء و یملاء الارض نورا[۲۶۵].

باری، در آثار انبیای بنی اسرائیل نیز در باب ظهور موعود در زمان آخر، اشارات زیادی بهجلال خداوند = بهاءالله ” شده است. در خصوص این که بهاءالله یعنی جلال خداوند، در کتاب ” مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن” آمده است که “ب” بسم الله بهاءالله می باشد و منظور از بهاءالله جمال و جلال خداوند می باشد: ” و فی روایه أنّ کل واحد من أجزاء البسمله إشاره إلى اسم من أسمائه تعالى‏ فعن الصادق (علیه السّلام): «الباء بهاء اللّه، و السین سناء اللّه، و المیم مجد اللّه (ملک اللّه) و اللّه إله کل شی‏ء الرحمن بجمیع خلقه الرحیم بالمؤمنین خاصه». أقول: المراد ببهاء اللّه جماله و جلاله و السناء بمعنى الرفعه…[۲۶۶].

اشعیای نبی در آیه پنجم باب دوم می فرماید: ای خاندان یعقوب بیائید تا در نور خداوند (بهاءالله) سلوک نمائیم {در تورات عبری ” اور یهوه” می باشد که (اور) بهاء (یهوه) الله است}. یوحنای نبی نیز از رویایش با این کلمات سخن می گوید: و شهر مقدس اورشلیم جدید را دیدم که از جانب خدا از آسمان نازل می شود … و شهر احتیاج ندارد که آفتاب یا ماه آن را روشنائی دهد زیرا که جلال خدا آن را منور می سازد …( مکاشفات باب ۲۱ آیات ۱ و ۲ و ۲۳) . و جلال خداوند مکشوف گشته، تمامی بشر آن را با هم خواهند دید زیرا که دهان خداوند این را گفته است (اشعیا باب ۴۰ آیه ۵). زیبائی کرمل و شارون، جلال یهوه ( بهاءالله) و زیبائی خدای ما را مشاهده خواهد نمود (اشعیا باب ۳۵ آیه ۲). برخیز و درخشان شو زیرا نور تو آمده و جلال خداوند بر تو طالع گردیده است زیرا اینک تاریکی جهان را وظلمت غلیظ طوایف را خواهد پوشانید اما خداوند بر تو طلوع خواهد نمود و جلال وی بر تو ظاهر خواهد شد و امتها بسوی نور تو و پادشاهان بسوی درخشندگی طلوع تو خواهند آمد (اشعیا باب ۶۰ آیه ۱ تا ۳). حزقیال نبی رؤیای خویش را در مورد ایام آخر بیان می کند: و اینک جلال خدای اسرائیل از طرف مشرق آمد … و زمین از جلال او منور گردید ( حزقیال باب ۳ آیه ۲). حزقیال در همین باب می گوید: پس جلال خداوند از راه دروازه ای که رویش به سمت مشرق بود به خانه در آمد ( حزقیال نبی باب ۴۳ آیه ۴). و حبقوق نبی می گوید: ” زیرا که جهان از معرفت جلال خداوند مملو خواهد شد به نحوی که آبها دریا را مستور می سازد ( حبقوق باب ۲ آیه ۱۴). …هنگامیکه خداوند صهیون را بنا می نماید در جلال خود ظهور خواهد نمود (زبور داود باب ۱۰۲ آیه ۱۶).

Ø دوران شریعت

” ترمدى از ابو سعید خدرى روایت کرده که گفت ترسیدم مبادا بعد از پیغمبر سوانحى روى دهد، لذا از پیغمبر در این باره سؤال کردیم، حضرت فرمود: «مهدى در میان امت من ظهور کند و پنج یا هفت یا نه سال زندگى نماید». و نیز ابو سعید از پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله نقل کرده که فرمود: مهدى در امت من خواهد بود. چون ظهور کند حد اقل هفت و حداکثر نه سال سلطنت نماید”[۲۶۷].

عبد اللَّه بن ابى یعفور از حضرت صادق روایت کرده که فرمود: مدت سلطنت قائم نوزده سال و چند ماه است[۲۶۸].

و در کتاب “ارشاد” آمده است: ” و روایت شده که مدت دولت امام قائم علیه السّلام نوزده سال است … از این رو ما نمی توانیم به یکى از دو روایت (که در مدت سلطنت آن حضرت رسیده از هفت سال و نوزده سال) مطمئن شویم و قطع پیدا کنیم گرچه روایت هفت سال مشهورتر و بیشتر است”[۲۶۹].

توضیح آنکه، از زمان بعثت حضرت باب تا شهادتشان در تبریز بین ۶ – ۷ سال می باشد. در احادیث به ۹ سال نیز اشاره شده است که نهمین سال پس از بعثت حضرت باب اظهار امر خفی (بعثت سری) حضرت بهاءالله در زندان سیاه چال اتفاق افتاد. از سوی دیگر، بعثت حضرت باب در سال ۱۲۶۰ هجری قمری می باشد و اظهار امر عمومی حضرت بهاءالله که پایان دوره دیانت بابی است ۱۲۷۹ هجری قمری در بغداد می باشد که برابر است با ۱۹ سال مطابق با مدت سلطنت حضرت باب که در برخی احادیث بدان اشاره شده است. همچنین، از زمان بعثت حضرت بهاءالله تا وفاتشان حدود ۴۰ سال می باشد که برابر با دوره سلطنت آن حضرت می باشد.

در حدیثی نیز اشاره به دوران سلطنت حضرت بهاءلله، ۴۰ سال، شده است؛ چنانچه در جامع البیان طبری روایت شده است: حدثنا أبو کریب، قال: ثنا أبو بکر، عن الأعمش، عن المنهال بن عمرو، عن قیس بن سکن، قال: حدث عبد الله، و هو عند عمر یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ قال: إذا کان یوم القیامه یقوم الناس بین یدی رب العالمین أربعین عاما، شاخصه أبصارهم إلى السماء، حفاه عراه یلجمهم العرق، و لا یکلمهم بشر أربعین عاما، ثم ذکر نحوه[۲۷۰]. خلاصه بیان آنکه، در تفسیر این آیه فرمود مقصود از قیام ناس لرب العالمین یعنی مردم بین دو دست پروردگار قیام خواهند نمود ۴۰ سال چشمهای آنها به آسمان دوخته … و هیچ بشری با آنها به مدت ۴۰ سال تکلم نخواهد نمود.

شاه نعمت الله ولی نیز به ۴۰ سال مدت سلطنت نائب مهدی/ ظهور دوم، حضرت بهاءالله، اشاره می کند (مصرع ” پسرش یادگار می بینم” اشاره به حضرت عبدالبهاء، یگانه جانشین حضرت بهاءالله و مبین و مفسر آیات الهی می باشد):

نائب مهدی آشکار شود زانکه من آشکار می بینم

پادشاهی تمام دانایی سروری با وقار می بینم

بندگان جناب حضرت او سر به سر تاجدار می بینم

تا چهل سال ای برادر من دور آن شهریار می بینم

دور او چون شود تمام به کام پسرش یادگار می بینم[۲۷۱]

Ø جوانی قائم هنگام ظهور

در برخی احادیث، قائم موعود به لفظ صبی، غلام و یا شباب تعبیر شده که حکایت از جوانی آن حضرت در زمان ظهور دارد؛ چنانچه، مطابق با این روایات حضرت باب در عنفوان جوانی، در سن ۲۵ سالگی، به رسالت الهیشان مبعوث گردیدند.

باری، به برخی از احادیث مرویه که حکایت از جوانی قائم در هنگام ظهور دارد اشاره میشود. در کتاب بحار از ابی بصیر و او از ابی عبدالله (ع) روایت میفرماید: لَوْ خَرَجَ الْقَائِمُ لَقَدْ أَنْکَرَهُ النَّاسُ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ شَابّاً مُوَفَّقاً فَلَا یَلْبَثُ عَلَیْهِ إِلَّا کُلُّ مُؤْمِنٍ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَهُ فِی الذَّرِّ الْأَوَّل[۲۷۲]‏، یعنی چون قائم ظهور کند هر آینه مردم او را انکار نمایند، زیرا که رجوع می نماید به ایشان در حالی که جوانی موفق است و جز آنها که خداوند در عالم ذر از آنان پیمان گرفته باشد کسی در ایمان به او ثابت نمی ماند.

و ایضا در همان مأخذ از امام صادق (ع) روایت شده است: وَ إِنَّ مِنْ أَعْظَمِ الْبَلِیَّهِ أَنْ یَخْرُجَ إِلَیْهِمْ صَاحِبُهُمْ شَابّاً وَ هُمْ یَحْسَبُونَهُ شَیْخاً کَبِیرا[۲۷۳]، یعنی اعظم بلیه این است که قائم در سن جوانی خروج می فرماید و مردم گمان می کنند که او باید در سن پیری و کبر سن خروج نماید. همچنین، در کتاب مهدی موعود آمده است: ” شیخ صدوق در کمال الدین از حضرت صادق (ع) روایت میکند که فرمود: … کسی که عمرش از چهل سال تجاوز کرده است، صاحب الامر نیست”[۲۷۴].

و در کتاب اصول کافی از حکم بن ابی نعیم از امام محمد باقر (ع) روایت می کند که از آن حضرت می پرسد: که آیا ایشان قائم موعود هستند و امام در جواب می فرمایند: ” ای حکم! چگونه من او باشم، در صورتی که به ۴۵ سالگی رسیده ام و حال آن که صاحب این امر از من بدوران شیر خوارگی نزدیکتر و هنگام سواری چالاک تر است”[۲۷۵].

و در غیبت شیخ طوسی از امام صادق (ع) روایت شده که آنحضرت فرمود: وَ یَظْهَرُ فِی صُورَهِ فَتًى مُوَفَّقٍ ابْنِ ثَلَاثِینَ سَنَه[۲۷۶]، ظاهر می شود آن حضرت (قائم)، جوان موفق سی ساله”. و همچنین در کتاب ” مهدی موعود” آمده است: ” در غیبت شیخ از ابوبصیر از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود چون قائم ظهور کند مردم منکر وی می شوند، زیرا او بصورت جوان موفقی بسوی مردم بر می گردد و جز آنها که خداوند در عالم ذر از آنان پیمان گرفته باشد کسی بر اعتقاد سابقش نسبت به او باقی نمی ماند”[۲۷۷].

و مجلسی از غیبت نعمانی از یحیی بن سالم از حضرت ابی جعفر (ع) روایت می کند که آن حضرت فرمود: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ أَصْغَرُنَا سِنّاً وَ أَخْمَلُنَا شَخْصاً …[۲۷۸]، یعنی صاحب این امر کسی است که سنش از ما کمتر باشد و شخصش جمیل تر. و در کتاب بحار از ازدی روایت شده است که از ابی عبدالله (ع) می پرسد: أَنْتَ صَاحِبُنَا فَقَالَ إِنِّی لَصَاحِبِکُمْ ثُمَّ أَخَذَ جِلْدَهَ عَضُدِهِ فَمَدَّهَا فَقَالَ أَنَا شَیْخٌ کَبِیرٌ وَ صَاحِبُکُمْ شَابٌّ حَدَث[۲۷۹]، یعنی آیا شمائید صاحب ما. آن حضرت فرمود: من صاحب شما باشد. پس پوست بازوی خود را گرفت و کشید و فرمود: من پیر و کبیر شده ام و صاحب شما جوانی نو رسیده است.

شایان توجه است که، در کتاب التنبیه صفحات ۹۳ – ۹۴ حتی به برخی شیعیان که اعتقاد به غیبت حضرت موسی بن جعفر (ع) و سپس قیام ایشان که بیش از یکصد و پنج سال می گذشته ایراد می گیرد، “چرا که این مدت از حداکثر عمر عادی مردمان بیشتر می باشد. ذهنیت به یک چنین استدلالی، حدیثی است که در صفحه ۴۵۸ رجال کشی از حضرت رضا (ع) آمده است: اگر خداوند می خواست عمر کسی را به خاطر احتیاج جامعه به او طولانی کند عمر پیامبر اکرم (ص) را طولانی کرده بود[۲۸۰].

Ø ظهور قائم همزمان با سلطنت پادشاهان ستمگر

از حضرت رسول (ص) روایت شده است که فرمودند: سَیَکُونُ بَعْدِی خُلَفَاءُ وَ مِنْ بَعْدِ الْخُلَفَاءِ أُمَرَاءُ وَ مِنْ بَعْدِ الْأُمَرَاءِ مُلُوکٌ جَبَابِرَهٌ ثُمَّ یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا[۲۸۱]، یعنی بعد از من خلفاء و بعد از خلفاء امراء و بعد از امراء پادشاهان ستمگر بیایند. آنگاه مردی از اهل بیت من خواهد آمد که زمین را از عدل و داد پر کند چنانکه پر از ظلم باشد.

حضرت امیر المؤمنین (ع) نیز در شعری به قبائل ترک و سلطنت بچه ها و ظهور قائم اشاره می فرمایند؛ چنانچه قاضى القضاه از کافى الکفاه اسماعیل بن عباد شعر زیر در باره مهدى را از دیوان منسوب به امیر المؤمنین علیه السّلام نقل مى‏کند:

بنىّ اذا ما جاشت التّرک فانتظر ولایه مهدىّ یقوم فیعدل‏

و ذلّ ملوک الأرض من آل هاشم و بویع منهم من یلذّ و یهزل‏

صبیّ من الصّبیان لا رأى عنده و لا عنده جدّ و لا هو یعقل‏

فثمّ یقوم القائم الحقّ منکم و بالحقّ یأتیکم و بالحقّ یعمل‏

سمىّ نبىّ اللَّه نفسى فداؤه فلا تخذلوه یا بنىّ و عجّلوا

یعنى: فرزندان من! هنگامى که قبائل ترک بحرکت درآمدند، منتظر سلطنت مهدى باشید که قیام مى‏کند و بعدل حکومت می نماید. پادشاهان دودمان هاشم خوار گردند بچه‏اى که نه رأى و نه تدبیر و نه عقل دارد بسلطنت رسد و افراد عیاش و بى‏ مصرف با او بیعت کنند، آنگاه قائم بحق از دودمان شما قیام کند او بحقیقت بیاید و بحق عمل نماید. او همنام پیغمبر خداست. جان من فداى او باد فرزندانم! او را خوار مسازید و با شتاب او را بپذیرید[۲۸۲].

اینکه خروج قائم همزمان با حرکت قبائل ترک و حکومت پادشاهان ستمکار می باشد، و به استناد روایات زمانی است که ” بچه‏ها زمامدار شوند[۲۸۳] بچه‏ها بحکومت برسند[۲۸۴]، مطابقت دارد با دوران پادشاهان قاجار که دودمانی ترک نژاد بودند.

باری، احمد شاه، هفتمین و آخرین پادشاه قاجار، در هنگام ولیعهدی پدرش به ‌دنیا آمد و پس از فتح تهران و خلع پدرش توسط یک مجلس عالی از رجال و بزرگان مملکت در ۱۲ سالگی به سلطنت رسید، تا رسیدن او به سن بلوغ و تاجگذاری در تیر ۱۲۹۳؛ او بیش از هرچیز نگران وضع خود بود و به وضعیت نابسامان کشور چندان وقعی نمی‌نهاد[۲۸۵].

بنابراین، ظهور شیخیه، شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی، مبشرین به ظهور حضرت باب مصادف با دوران فتحعلی‌شاه قاجار و بعثت حضرت باب مقارن با سلطنت محمد‌ شاه قاجار می باشد.

Ø اصحاب مبارک قائم موعود

در تفسیر آیه: ” فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (بقره/ ۱۴۳)، یعنى: پیشى گیرید اعمال نیک را، هر جا که باشید خدا همه شما را خواهد آورد، چه خداوند بهر چیزى تواناست”، در “غیبت نعمانى” از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت نموده که آن حضرت فرمودند: این آیه در باره قائم آل محمد و یاران او نازل شده و آنها پیش از آنکه موقع آمدنشان معلوم گردد، اجتماع می کنند[۲۸۶].

و در تفسیر آیه هشتم سوره هود: وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّهٍ مَّعْدُودَهٍ، از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روایت شده که فرمودند: امت معدوده، یعنى اصحاب حضرت مهدى عجل الله فرجه در آخر الزمان که سیصد و سیزده نفرند به تعداد سلحشوران جنگ بدر[۲۸۷].

همچنین ابن ماجه این حدیث حسن و صحیح را که ثقات محدثین نقل کرده‏اند در کتاب سنن از عبد اللَّه بن حارث بن جزء زبیدى‏ روایت نموده که پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: مردمى از جانب مشرق قیام نمایند و سلطنت را براى مهدى آماده سازند[۲۸۸].

ثوبان از پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله روایت نموده که فرمود: تَجِی‏ءُ الرَّایَاتُ السُّودُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ کَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِیدِ فَمَنْ سَمِعَ بِهِمْ فَلْیَأْتِهِمْ فَبَایَعَهُمْ وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْج[۲۸۹]، یعنی پرچمهای سیاه رنگ از سوی مشرق می‏آید صاحبان پرچمها قلبهائی دارند همچون پاره‏های آهن هر کس نام آنان را بشنود باید بسویشان شتاب گیرد و با آنان بیعت کند اگر چه با کشیدن خود بر روی برف باشد.

حکیم بن سعد گوید: شنیدم علىّ علیه السّلام مى‏فرمود: «همانا یاران قائم همگى جوانند و پیر در میانشان نیست مگر به اندازه سرمه در چشم یا به قدر نمک در توشه راه و کمترین چیز در توشه راه نمک است»[۲۹۰].

ابن عربی در خصوص وزراء مهدی معتقد است که هیچ کدام از آنها عرب نیستند، اما همه عربی صحبت می کنند: ” و هم من الاعاجم ما فیهم عربی و لکن لا یتکلمون الا بالعربیه[۲۹۱].

و در کتاب “غیبت نعمانی” از ابی عبدالله جعفر بن محمد (ع) آمده است: تُسْتَذَلُّ أَوْلِیَائِی فِی زَمَانِهُّ وَ تُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ کَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ التُّرْکِ وَ الدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَکُونُونَ خَائِفِینَ وَجِلِینَ مَرْعُوبِینَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ مِنْ دِمَائِهِمْ وَ یَفْشُو الْوَیْلُ وَ الرَّنَّهُ فِی نِسَائِهِمْ أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی حَقّاً وَ حَقٌّ عَلَیَّ أَنْ أَرْفَعَ عَنْهُمْ کُلَّ عَمْیَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلَازِلَ وَ أَرْفَعُ عَنْهُمُ الْآصَارَ وَ الْأَغْلَالَ- أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ قَالَ أَبُو بَصِیرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِی دَهْرِکَ إِلَّا هَذَا الْحَدِیثَ الْوَاحِدَ لَکَفَاکَ فَصُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِه[۲۹۲]، مضمون بفارسی: پس ذلیل می شوند دوستان او. در زمان او سرهای ایشان را مانند سرهای کفار ترک و دیلم به هدیه می فرستند و ایشان را می کشند و می سوزانند و همواره خائف و مرعوب و ترسناک می باشند. زمین از خونشان رنگین می شود و آه و ناله عیالشان بلند می گردد. ایشانند دوستان من، به تحقیق که به وجود ایشان هر فتنه شدید مظلم را دفع می فرمایم و تزلزل قلوب و شکوک نفوس را به برکت ایشان زائل می نمایم و اغلال عقائد و اعمال شاقه باطله را از اعناق ناس بر می دارم. بر ایشان درود و تحیت پروردگار رحمن و ایشانند راه یافته گان و هدایت شدگان.

شیخ احمد احسائی بنیانگذار مکتب شیخی، که باب جدیدی در معارف اسلامی گشود و پس از او جانشینش سید کاظم رشتی راه استاد را ادامه داد. این دو عالم جلیل القدر اعتقاد سنتی تفسیر و تعبیر لفظی را ترک کردند و اعتقاد به مفاهیمی چون رجعت امام دوازدهم را تمثیلی و نمادین دانستند و کوشیدند که با نهایت حکمت حجبات و موانع بسیاری را که جهت شناخت قائم موعود موجود بود مرتفع ساخته و پیروانشان را برای ساعت ظهور، در آینده ای نزدیک، آماده و مستعدّ نمایند.

لذا احادیثی چون “مردمى از جانب مشرق قیام نمایند و سلطنت را براى مهدى آماده سازند” و ” آنها پیش از آنکه موقع آمدنشان معلوم گردد، اجتماع می کنند” اشاره به شاگردان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی است، که غالباً ایرانی و جوان بودند و از اول مؤمنین به حضرت باب، حروف حی که ۱۸ نفر بودند و از حواریون حضرت باب محسوب می شوند، در آمدند. حضرت بهاءالله در باب مقامات شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی می فرمایند: ” … فخر احمد در آن است که به بعضی از اسرار نبوت آگاه شد و حامل امانت گشت. این مقام بسیار عظیم است … حضرت احمد و کاظم آگاه بودند و از معانی کتب الهی مطلع و باخبر، و نظر به جذب قلوب بعضی بیانات فرموده اند و مقصود تقرب ناس بوده که شاید به کلمه حق فائز شوند چنانچه فائز شدند. نفوسی که اول به شریعه الهی وارد گشتند آن حزب بوده و این فقره گواه است بر آگاهی و علم و حکمت و سبیل مستقیمی که به آن متمسک بوده اند انتهی”[۲۹۳].

اما نکته ای که ذکر آن حائز اهمیت می باشد اینکه، اصحاب و پیروان ادیان بابی و بهائی به سبب ایمانشان به مظاهر ظهور الهی و ادیان جدید، به انواع بلایا دچار شده اند؛ چنانچه در وصفشان آمده است: ” آئین خود را بخون خود خریده و شهد فدا در سبیل حبش چشیده؛ از بلا شکوه ننموده و از تتابع محن و شدت ابتلاء آزرده و مأیوس نگشتند؛ به امیدش زنده و از مادونش رسته، امرش را تا آخرین نفس ناصر و بلایایش را در هر حال حامد و شاکر”[۲۹۴].

مطلب زیر از کتاب “خاطرات حاج سیاح”، که حاکی مسائل تاریخی و اجتماعی ایران در زمان قاجاریه می باشد، بیانگر وضعیت بابیان آن زمان می باشد: ” بسیار ملاها از کسانی که توقع داشتند بر نیامد بدون هراس بیچاره را به تهمت بابی بودن نابود کردند، بسیاری یکدیگر را به واسطه حسد، با این تهمت از انظار انداختند. از کدخدا و کلانتر و فراش و هرکس بیچاره را خواست لخت کند گفت فلان قدر بده یا تو بابی هستی! … حکام در ولایات به این وسیله دخل ها کردند و آدمها کشتند و خانواده ها برچیدند. تهمت بس بود، تحقیق و استنطاق و شاهد و دلیل در کار نبود”[۲۹۵].

(در بخش مکان ظهور، به ۳۱۳ نفر اصحاب قائم و حرکت پرچمهای سیاه از خراسان پرداخته شده است)

Ø مطابقت قائم با انبیای سلف

در کتاب ” احتجاج” از امام صادق (ع) روایت شده است: رَوَى أَبُو بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: عَلَیْهِ کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ[۲۹۶] ، یعنی او برخوردار از کمال موسى و بهاء عیسى و صبر و بردبارى ایّوب می باشد.

و در کتاب ” ارشاد” از عبد اللَّه بن عجلان از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: “چون قائم آل محمد علیهم السّلام قیام کند به حکم داود میان مردم حکم کند، نیازمند به گواه نباشد، خداى تعالى به او الهام فرماید و او از روى علم خود داورى کند، و هر کس را بدان چه در دل خود پنهان کرده آگاهى دهد، و دوست خود را از دشمن بفراست و هوشمندى بشناسد، خداى سبحان فرماید: «همانا در آن است نشانه‏هائى براى هوشمندان و همانا آن براهى است پایدار و استوار» (سوره حجر آیه ۷۵- ۷۶)”[۲۹۷].

و در کتاب ” بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار” روایت شده است: إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ حَکَمَ بِحُکْمِ دَاوُدَ وَ سُلَیْمَانَ لَا یَسْأَلُ النَّاسَ بَیِّنَه[۲۹۸]یعنی وقتی قائم آل محمد آمد به حکم داود و سلیمان حکم می کند و نیازی به گواه و شاهد ندارد.

باری، مطابق احادیث مرویه علامات و نشانه هایی از پیامبران پیشین در قائم موجود می باشد که بیانگر آن است که آنچه را سایر پیامبران الهی در راه اعلاء کلام الهی تحمل نمودند، آن حضرت به تنهایی متحمل خواهند شد و نشانگر دشواری امر حضرتشان می باشد. گر چه در اسامی انبیاء و علامات آنان در قائم، در روایات و احادیث وحدت نظر موجود نمی باشد، لیکن آنچه مسلم است آنکه آن حضرت باید علائمی از انبیاء پیشین در خود داشته باشد. مثلا در احادیثی به ” خوف و انتظار از موسى، و زندان از یوسف”[۲۹۹] اشاره شده است که مصداق آن در ظهور حضرت باب به وقوع پیوست. باری، خوف و انتظار از موسى و یا حدیث مِنْ مُوسَى فَخَائِفٌ یَتَرَقَّبُ[۳۰۰] مطابق است با آیه ۱۸ سوره قصص، که میفرماید: ” فَأَصْبَحَ فِی الْمَدینَهِ خائِفاً یَتَرَقَّب‏، یعنی موسى در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‏اى”. بنابراین، همانطور که حضرت موسی پیوسته منتظر نزول بلا و گرفتاری بود، حضرت باب نیز در هر آن گرفتار ظلم و عدوان دشمنان و مخالفان بودند و هر زمان بیم آن داشتند که مصیبتی جدید رخ بگشاید و بلائی تازه نازل شود[۳۰۱]. اما حدیث مِنْ یُوسُفَ فَالسِّجْنُ وَ التَّقِیَّهُ[۳۰۲]، یعنی زندان و تقیه از یوسف، نیز در ظهور حضرت باب مصداق یافت که آن حضرت مدت نه ماه در زندان ماکو و بیست و هفت ماه در زندان چهریق اسیر حبس بودند. اما مسئله تقیه آنکه، آن حضرت در اول امر مظهریت خویش را، به جهت حکمت و مصلحت و جلوگیری از ضوضاء و بلوای عمومی، صراحتاً بیان نفرمودند و خود را باب بقیه الله و باب حجه بن الحسن معرفی نمودند. اگر چه، در اوایل ظهور مقام مظهریت ایشان برای اصحاب اولیه آن حضرت آشکار بود و در کتاب مبارک قیّوم‌الاسماء که اوّلین اثر حضرت باب بعد از بعثت می باشد، آن حضرت ازهمان ابتداء، مدّعی مقام رسالت و شارعیّت بوده‌اند. چنانچه در سوره ۶۱ قیّوم الاسماء می فرماید: “یا اهل الارض و لقد جائکم الذکر من عندالله علی فترهٍ من الرسل لیزکیکم و لیطهرکم من الارجاس لایّام الله الحق“، یعنی ای اهل ارض ذکر الله (باب) از نزد خداوند در فقدان انبیاء و رسولان به سوی شما آمده است تا شما را تزکیه داده و شما را برای ایّام الله مطهّر گرداند.

آیه فوق اشاره به آیه قرآن کریم می باشد که در شأن رسالت حضرت محمّد (ص) نازل شده است: “یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلى‏ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُل (سوره مائده آیه ۱۹) ، یعنی اى اهل کتاب! رسول ما، پس از فاصله و فترتى میان پیامبران، به سوى شما آمد”. به عبارتی، این آیه در مقام معرفی حضرت محمد (ص) به عنوان پیامبر الهی می باشد و بیانگر خصوصیت یک پیامبر بوده که با فاصله ای نسبت به پیغمبر قبل ظاهر می شود. همچنین، خصوصیات تزکیه و تطهیر، لیزکیکم و لیطهرکم، هم خاص پیامبران است؛ چنانچه در آیه ۱۵۱ سوره بقره می فرماید: کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه، یعنی همان‏گونه رسولى از خودتان در میان شما فرستادیم؛ تا آیات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاک کند؛ و به شما کتاب و حکمت بیاموزد.

در تاریخ ادیان نیز اشاراتی می توان یافت مبنی بر اینکه پیامبران و فرستادگان خداوند در ابتدای ظهورشان، جهت مصلحت بندگان و به سبب فضل و رحمت الهی، رسالت اصلی خود را پنهان داشته و تدریجاً بیان نموده اند. حضرت ابراهیم، به استناد قرآن مجید، در ابتدای رسالتشان ستارگان و ماه و خورشید را پرستیدند؛ چنانچه در کتاب تاریخ انبیاء در این خصوص آمده است: ” بدان که حضرت ابراهیم (ع) اول کوکب را (انعام/۷۶) و قمر را (انعام/۷۷) و آفتاب را (انعام/۷۸) خدا گفتن و بعد از آنها بیزار شدن به جهت اثبات نمودن است بر خصم مذهب ایشان را به طریق واضح، که مجال انکار نباشد خصم را. دوم این که در اثبات مطلب به خصم، طریق آسان آن است که خود را از طریقی که بیگانه ننماید و بلکه خود را با خصم هم مذهب نماید، تا سخن او به گوش او راه یافته باشد، چنان که “شمعون الصفا” در هدایت قوم انطاکیه نمود”[۳۰۳].

زمانی که دو نفر از رسولان حضرت عیسی برای هدایت قوم انطاکیه فرستاده شدند، مردم انطاکیه آن دو را تکذیب کرده و به زندان محبوس ساختند. پس از آن شمعون الصفا از جانب خدا ارسال گردید. چنانچه آیه ۱۴ سوره یس اشاره به این مطلب دارد: “إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ‏، یعنی هنگامى که دو نفر از رسولان را بسوى آنها فرستادیم، امّا آنان رسولان(ما) را تکذیب کردند؛ پس براى تقویت آن دو، شخص سوّمى فرستادیم”. لیکن، شمعون الصفا از راه دیگری وارد شد؛ وی با پادشاه اختلاط کرد و مقرب درگاه او شد. در کتاب تاریخ انبیاء در این خصوص آمده است: ” آورده اند با ملک به بتخانه آمدی و خدای را سجده کردی و مردم می پنداشتند که او پرستش بت می کند. ملک بر او اعتماد کرد. بی مشورت او در هیچ امری اقدام نمی نمود”[۳۰۴]. به عبارتی شمعون صفا برای جلب اعتماد ملک، به روش تقیه وارد شد و در ابتدا مأموریتش را ابراز نکرد. خلاصه کلام آنکه، همانطور که حضرت رسول (ص) در سه سال نخست بعثتشان، امر خود را علنی ننموده و هیچ سخنی جز به چند نفر اطرافیان خود نفرمودند، حضرت باب نیز، در ابتدا، رسالت خود را مکتوم نگه داشته و به تدریج دعوت خود را آشکار کردند تا نهایتاً در ماکو، آن حضرت، رسالت خود را علناً اعلان فرمودند[li].

الله الله ای لسان الله راز نرم نرمک گوی و با مردم بساز

(مثنوی مبارک حضرت بهاءالله)

باری، حضرت باب در رساله دلائل سبعه در این خصوص می فرمایند: نظر کن در فضل حضرت منتظر که چقدر رحمت خود را در حق مسلمین واسع فرموده تا اینکه آنها را نجات دهد مقامی که اول خلق است و مظهر اننی انا الله، چگونه خود را به اسم بابیت قائم آل محمد ظاهر فرموده و به احکام قرآن در کتاب اول حکم فرمود تا آنکه مردم مضطرب نشوند از کتاب جدید و امر جدید. انتهی

Ø مقام قائم موعود

بر خلاف اعتقادات رایج در بین مسلمین، در بسیاری از احادیث مذکور گردیده که، قائم از مرسلین بوده و شارع دیانتی جدید می باشد و آن حضرت با کتابی جدید، سنتی جدید و قضاوتی جدید قیام می کند. در تأئید این مطلب که قائم تابع دین قبل نمی باشد، در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار آمده است:” … اول کسی که به آن حضرت(قائم) تابع می شود محمد (ص) می باشد و علی (ع) دومین است …”[۳۰۵].

همچنین، احادیثی موجود، که قائم را به صراحت از مرسلین می خواند: چنانچه، در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار دو حدیث ذیل نقل گردیده است:” شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از طالقانی او از جعفر بن مالک او از حسن بن محمد سماعه او از احمد بن حرث او از مفضل بن عمر از صادق (ع) او از پدرش (ع) روایت نموده که آن حضرت فرمود: وقتی که قائم (ع) قیام می کند این آیه را تلاوت می فرماید ((فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِین (شعراء/ ۲۱))) یعنی از شما گریختم در وقتی که از شما ترسیدم پس پروردگار من شریعتی و نبوتی بمن عطا فرمود و مرا از جمله فرستادگان گردانید”[۳۰۶]. و ایضاً در همان مأخذ آمده است: ” سید علی بن عبدالحمید در کتاب الغیبه باسناد خود از باقر (ع) روایت نموده که آن حضرت فرمود چون قائم ما اهلبیت ظهور می کند این آیه را تلاوت می نماید:” فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً” یعنی در وقتیکه از شماها فرار نمودم پس پروردگار من نبوت و پیغمبری عطا فرمود پس از هلاکت نفس خود ترسیدم فرار کردم وقتی که خدای تعالی بمن اذن داد و کار مرا اصلاح نمود ظهور کردم و نزد شما آمدم”[۳۰۷]. و به همین مضمون در “الغیبه للنعمانی” آمده است: ” … المفضل بن عمر قال سمعته یقول یعنی أبا عبد الله ع قال أبو جعفر محمد بن علی الباقر ع إذا قام القائم ع قال فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ‏”[۳۰۸].

در حدیثی دیگر اشاره به رسالت قائم نموده و برتری مقام آن حضرت را نسبت به پیامبران دیگر به وضوح نمایان می کند؛ چنانچه در کتاب ” اصول کافی” از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در باب ظهور قائم آمده است: ” … ثُمَّ إِنَّ الرَّاهِبَ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ ثَمَانِیَهِ أَحْرُفٍ نَزَلَتْ فَتَبَیَّنَ فِی الْأَرْضِ مِنْهَا أَرْبَعَهٌ وَ بَقِیَ فِی الْهَوَاءِ مِنْهَا أَرْبَعَهٌ عَلَى مَنْ نَزَلَتْ تِلْکَ الْأَرْبَعَهُ الَّتِی فِی الْهَوَاءِ وَ مَنْ یُفَسِّرُهَا قَالَ ذَاکَ قَائِمُنَا یُنَزِّلُهُ اللَّهُ عَلَیْهِ فَیُفَسِّرُهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ عَلَى الصِّدِّیقِینَ وَ الرُّسُلِ وَ الْمُهْتَدِین‏”[۳۰۹]، یعنی راهب از حضرت موسی بن جعفر پرسید که مرا خبر ده از هشت حرفی که در آسمان نازل شد و چهار حرف از آن در زمین ایستاد و چهار دیگر آن در هوا ماند. آیا این چهار بر که نازل شود و که آن را تفسیر نماید. حضرت می فرمایند: آن قائم ما است که خداوند تبارک و تعالی بر او نازل خواهد فرمود و او آن را تفسیر خواهد نمود و نازل خواهد شد بر قائم چیزی که نازل نشده است بر صدیقین و مرسلین و مهتدین“.

و در حدیثی دیگر در کتاب ” غیبت نعمانی” آمده است: ” إِنَّ الْقَائِمَ الْمَهْدِیَّ مِنْ نَسْلِ عَلِیٍّ أَشْبَهُ النَّاسِ بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ سَمْتاً وَ هَیْبَهً یُعْطِیهِ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ مَا أَعْطَى الْأَنْبِیَاءَ وَ یَزِیدُهُ وَ یُفَضِّلُهُ[۳۱۰]، یعنی مهدى قائم(ع) که از نسل حضرت على (ع) است در اخلاق و اوصاف، شکل و سیما، هیبت وشکوه چون عیسى بن مریم(ع) است. خداى تعالى آنچه به پیامبران داده، به او نیز با اضافات بیشترى خواهد داد.

و در ” اصول کافی” حدیث ذیل روایت شده است: الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِی خَدِیجَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ فَقَالَ کُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى یَجِی‏ءَ صَاحِبُ السَّیْفِ فَإِذَا جَاءَ صَاحِبُ السَّیْفِ جَاءَ بِأَمْرٍ غَیْرِ الَّذِی کَان[۳۱۱] مضمون بیان اینکه، ابو خدیجه از امام صادق علیه السلام راجه بامام قائم علیه السلام پرسید، حضرت فرمود: همه ما قائم به امر خدائیم، یکی پس از دیگری تا زمانی که صاحب شمشیر بیاید چون صاحب شمشیر آمد، امر و دستوری غیر از آنچه بوده می آورد (جَاءَ بِأَمْرٍ غَیْرِ الَّذِی کَان).

علامه مجلسی نیز از کنز جامع الفوائد حدیثی به همین مضمون نقل می کند: کُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى یَجِی‏ءَ صَاحِبُ السَّیْفِ فَإِذَا جَاءَ صَاحِبُ السَّیْفِ جَاءَ أَمْرٌ غَیْرُ هَذَا[۳۱۲]، یعنی همه ما قائم به امر خدائیم، یکی پس از دیگری تا زمانیکه صاحب شمشیر بیاید چون صاحب شمشیر آمد، امر و دستوری غیر از این امر می آورد.

در حدیثی دیگر تصریح گردیده که قائم دارای مقام رسالت می باشد و همان طور که حضرت رسول (ص) در ابتدای اسلام خلق را به شریعت و امر جدیدی دعوت کرد، قائم نیز همین کار را می کند؛ چنانچه در کتاب “الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد” آمده است: وَ رَوَى أَبُو خَدِیجَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ کَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بُدُوِّ الْإِسْلَامِ إِلَى أَمْرٍ جَدِید”[۳۱۳]، یعنی ابو خدیجه از امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود: چون حضرت قائم علیه السّلام قیام کند امر تازه بیاورد چنانچه رسول خدا (ص) در ابتداى اسلام به امر تازه مردم را دعوت فرمود.

و ایضاً در کتاب ارشاد از حضرت صادق ع روایت شده است: ” چون قائم آل محمد ظهور کند دستور تازه مى‏آورد چنانچه پیغمبر اکرم در آغاز اسلام، دستور تازه آورد”[۳۱۴].

و روایت ذیل در ” بحار الانوار” از ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل شده است:” وَ اللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ یُبَایِعُ النَّاسَ عَلَى کِتَابٍ جَدِیدٍ عَلَى الْعَرَبِ شَدِیدٌ وَ قَالَ وَیْلٌ لِطُغَاهِ الْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اقْتَرَبَ‏”[۳۱۵]، یعنی به خدا سوگند! گویا نظر مى‏کنم به مهدى در بین رکن ومقام که با مردم بر کتاب جدید بیعت مى‏کند، و فرمودند وای بحال عرب از شری که نزدیکشان است”.

همچنین، در ” بحار الانوار” آمده است: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص أَ مِنَّا آلَ مُحَمَّدٍ الْمَهْدِیُّ أَمْ مِنْ غَیْرِنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا بَلْ مِنَّا یَخْتِمُ اللَّهُ بِهِ الدِّینَ کَمَا فَتَحَ بِنَا[۳۱۶]، یعنی از حضرت علی (ع) روایت شده که فرمود: به پیغمبر اکرم (ص) عرض کردم: یا رسول الله (ص) مهدی از ما اهل بیت است یا از غیر ما؟ پیغمبر فرمود: او از ماست، خداوند دین را به وسیله او ختم می کند چنان که توسط ما گشود.

و ایضاً در ” بحارالانوار” روایت ذیل در خصوص قائم از غیبت نعمانی از حضرت ابی جعفر (ع) روایت شده است: ” یَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کِتَابٍ جَدِیدٍ وَ سُنَّهٍ جَدِیدَهٍ وَ قَضَاءٍ جَدِیدٍ عَلَى الْعَرَبِ شَدِیدٌ[۳۱۷]، یعنی قیام می کند (قائم) به امر جدید و کتب جدید و سنت جدید و قضاوت جدید که بر عرب سخت و دشوار است. و در کتاب “غیبت نعمانی” آمده است: ” یَقُومُ الْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کِتَابٍ جَدِیدٍ وَ قَضَاءٍ جَدِیدٍ عَلَى الْعَرَبِ شَدِیدٌ …”[۳۱۸]، یعنی قائم قیام می کند با امری جدید و کتابی جدید و قضاوتی جدید که بر عرب سخت و دشوار است. و ایضا در همان مأخذ آمده است: ” یَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ سُنَّهٍ جَدِیدَهٍ وَ قَضَاءٍ جَدِیدٍ …”[۳۱۹]، یعنی قیام می کند قائم با امری جدید، سنتی جدید و قضاوتی جدید.

باری، مطابق احادیث و آیات فوق که بیانگر مقام موعود مسلمین می باشد، حضرت باب نیز با امری جدید، کتابی جدید و احکامی جدید ظهور نمودند؛ آن حضرت پیامبری مستقل و شارع دیانتی جدید بوده و در عین حال مبشر به ظهور عظیم تری پس از خود بودند. حضرت باب، به استناد قرآن شریف، که آیات الهی نازله بر پیامبران را دلیل حقانیتشان قرار داده است؛ “أَوَلَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ (عنکبوت/ ۵۱)، یعنی آیا کافی نیست که ما بر تو کتاب، آیات الهی، نازل فرموده ایم”؛ نزول آیات الهی به وحی آسمانی را، دلیل بر حقانیتشان شمرده و در بیان فارسی در این خصوص می فرمایند: ” و در این کور خداوند عالم، به نقطه بیان (از القاب حضرت باب) آیات و بیّنات خود را عطا فرموده و او را حجّت ممتنعه بر کلّ شیء قرار داده و اگر کلّ ما على الارض جمع شوند نمی توانند آیه به مثل آیاتى که خداوند ازلسان او جارى فرموده اتیان نمایند و هر ذى روحى که تصوّر کند به یقین مشاهده می کند که این آیات از شأن بشر نیست بلکه مخصوص خداوند واحد احد است که بر لسان هر کس که خواسته جارى فرموده، و جارى نفرموده و نخواهد فرمود الاّ از نقطه مشیّت ( روح الامین) زیرا که او است مرسل کلّ رسل و منزل کلّ کتب … کلّ با علوّ قدرت خود خواستند که اطفاء کلمات الله را نمایند ولى کلّ عاجز شده و نتوانستند”.

حضرتشان در کتابها و الواح متعددی که از قلم ایشان به وحی الهی نازل گردید، تأکید بر ظهور قریب الوقوع موعودی عظیم تر، من یظهره الله (آنکه خداوند ظاهرش می سازد) را نمود که منظور از آن، ظهور پیغمبری جدید (حضرت بهاءالله) بود.

v استمرار ظهور پیامبران آسمانی و ادیان الهی

مطابق با احادیث مذکور در فوق، که قائم را از پیامبران الهی دانسته و آن حضرت را شارع دیانتی جدید خوانده، قرآن مجید نیز به انحاء مختلف، گاه به تصریح و گاه به تلویح، به استمرار ظهورات الهیه و ادیان الهی اشاره می کند. به عبارتی، مطالب مورد استناد به احادیث مرویه مطابق با آیات قرآن شریف و مؤید و مکمل یکدیگر بوده و کل حاکی از آن است که سنت ارسال پیامبران، فضلی از جانب پروردگار و ضرورت و مقتضای حکمت الهی و از واجبات می باشد، و صریح کلام الله مجید، ارسال پیامبران سنت غیر قابل تغییر الهی می باشد: سُنَّهَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلاً ( الإسراء/ ۷۷) یعنی، سنت آنان که بتحقیق فرستادیم قبل از تو رسولانمان را و نیابی مر سنت ما را تغییری.

بنابراین، فیوضات الهی مستمر و کلام الهی پایان ناپذیر است؛ چنانچه در آیه ۱۰۹ سوره کهف صریحاً می فرماید: قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً، یعنی بگو که اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگارمن مرکب شود پیش از آنکه کلمات الهی به آخر برسد دریا خشک می شود هر چند دریای دیگری باز ضمیمه آن بنماید. و همچنین درآیه ۲۷ سوره لقمان آمده است: وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَهٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ، یعنی و اگر هر درخت روی زمین قلم شود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر به مدد آید از بعد آن باز هم نگارش کلمات خدا نا تمام ماند همانا خدا را اقتدار و حکمت است.

گرچه پیروان ادیان در تمامی دوران، دین و پیامبر خود را آخرین دانسته و با استناد به، صرفاً، چند آیه از متشابهات کتب مقدسه[lii] معتقد به تغییر سنت الهی شده و قائل به ختم ارسال ادیان و پیامبران از جانب خداوند شده اند. نگرشی که نتیجه غلو و تعلق افراطی متدینین به دین خاص خود و پیامبر و کتاب آسمانی خویش می باشد؛ بی مناسبت نبوده که حضرت رسول اکرم (ص) مسلمین را انذار فرموده اند: ” از غلوّ در دین پرهیز کنید زیرا امّتهاى پیشین به دلیل غلوّ گمراه شدند”[۳۲۰]. باری اعتقاد به ختمیت، در یهودیان، مسیحیان و مسلمانان هر یک با خصایص و ویژگیهای خاص خود دیده میشود. حتی، به استناد قرآن شریف، پیروان حضرت یوسف نیز به این اعتقاد قائل شدند که بعد از حضرت یوسف، پیامبر دیگری از جانب خداوند مبعوث نخواهد شد؛ چنانچه در آیه ۳۴ سوره غافر آمده است: ” وَلَقَدْ جَاءکُمْ یُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِّمَّا جَاءکُم بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَن یَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ، یعنی و پیش از این یوسف بسوی شما با معجزات و ادله روشن آمد و دایم از آیاتی که برای شما آورد در شک و تردید بماندید، تا آنکه یوسف از دنیا برفت، گفتید که دیگر خدا از بعد او هرگز رسولی نمی فرستد. بلی این چنین خدا مردم مسرف ( ستمگری) را که در شک و تردیدند به گمراهی و خذلان خود وا می گذارد”. به عبارتی، در این آیه دو جنبه افراط و تفریط خلق را نسبت به انبیاء متذکر شده و هر دو را مذموم دانسته؛ یکی عدم عرفان مقام انبیاء در زمان حیاتشان، دیگری غلو و اسراف در زمان ارتفاع شریعتشان و معتقد شدن به ختمیت دیانت و رسالت؛ اولی را به عنوان شک و تردید و جهالت انسانها و دومی را اسراف در حق پیامبران خوانده و تصریح فرموده که این نوع تفکر گمراهی است.

نیست شرح این سخن را منتها پاره یی گفتم بدانی پاره ها[۳۲۱]

لذا، مطابق با احادیثی که در فوق در خصوص قائم ذکر شد: “یَقُومُ الْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ …”، قرآن مجید، نیز، صراحتاً به نزول امر (دین) خداوند و وحی الهی و عروجش الی الله در یک روز، که مقدارش به حساب بندگان هزار سال می باشد، اشاره می کند؛ چنانچه در آیه ۳ سوره سجده می فرماید: “یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ یعنی، اوست که امر را از آسمان تا زمین تدبیر می کند سپس در روزیکه مقدارش به حساب شما بندگان هزار سال است باز به سوی خود بالا می برد”. همچنین، به همین مضمون راجع به ظهور قائم در ترجمه جلد سیزدهم بحار آمده است: ” …گویا قائم علیه السلام را در میان رکن و مقام می بینم که خلایق به آن حضرت به امر تازه که از آسمان به وی رسیده بیعت می کنند …”[۳۲۲].

و در تأیید احادیثی که صراحتاً بیان می دارد که قائم با کتاب جدیدی می آید: “یَقُومُ الْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کِتَابٍ جَدِیدٍ”؛ در قرآن شریف، نیز، تصریح شده است که خداوند برای هر دوره ای کتابی مقرر فرموده: “لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ“، بنابراین هر کتابی برای زمان و موقعی خاص می باشد. همه این کتابها از مبدأ و سرچشمه واحدی نشأت می گیرد و منشأ آنها ام الکتاب می باشد، کتاب ثابتی که جامع و در برگیرنده همه مفاهیم کتب الهی است و به تناوب در قالب کتب خاص مربوط به هر دور، ظهور می نماید.

باری، در آیات ۳۹ – ۳۸ سوره رعد آمده است:وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَهٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ. یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ ، یعنی و هیچ پیغمبری را نرسد که بی اذن خدا آیه ای آورد، که هر دوری کتابی دارد. خداوند هر چه را خواهد محو و هر چه را خواهد اثبات می کند و مادر کتاب ها نزد اوست”.

گر ایزد ز حکمت ببندد درى ز رحمت گشاید در دیگری

در تفسیر اثنا عشری از قول ابن عباس و ضحاک در خصوص این آیه آمده است: ” براى هر کتاب آسمانى وقتى است که عمل به آن نمایند براى تورات وقتى، و براى انجیل وقتى، و براى قرآن وقتى که تا قیام قیامت است[۳۲۳] (که قیام قیامت – چنانچه از پیش ذکر شد- همان قیام قائم است).

بنابراین، از آنجا که جامعه بشری و قوانین اجتماعی پیوسته دستخوش تغییر می باشند، ظهورات الهی نیز همواره تجدید شده تا قوانینی مطابق با مقتضیات، شرایط و احتیاجات مربوط به زمان خاص خود ارائه دهند.

ü بشارت به استمرار فضل و ظهور فضلی بزرگ از جانب خداوند

از جمله اشارات کلام الله مجید به ارسال پیامبران آسمانی، آیات الهی است که تلویحاً، استمرار ظهور پیامبران الهی را به عنوان استمرار “فضل” از جانب خداوند می خواند و در آیاتی چند، به طور اخص، بشارت به “فضل بزرگ” می دهد، که اشاره به ظهوری بزرگ و عظیم در آینده می باشد. باری، ارسال پیامبران فضلی از جانب خداوند می باشد؛ چنانچه در احادیث نیز فضل به پیامبر تعبیر و تفسیر شده است؛ چنانچه در تفسیر آیه ۸۳ سوره نساء “لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ”[liii]، از حضرت صادق (ع) آمده است: ” فضل خدا پیامبر است”[۳۲۴].

و در تفسیر آیه ۵۸ سوره یونس “قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ”[liv]، از امام باقر (ع) آمده است: “فضل خدا نبوت پیامبر است”[۳۲۵]؛ و ایضاً از ابن عباس در تفسیر همین آیه آمده است: “منظور از فضل در این آیه پیامبر است”[۳۲۶].

باری، آیه ۱۰۵ سوره بقره رسالت حضرت محمد (ص) را فضل شمرده، و در عین حال، اشاره به استمرار این فضل از جانب خداوند دارد: ما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِکینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ، یعنی کافران اهل کتاب، و (همچنین) مشرکان، دوست ندارند که از سوى خداوند، خیر و برکتى بر شما نازل گردد؛ در حالى که خداوند، رحمت خود را به هر کس بخواهد، اختصاص مى‏دهد؛ و خداوند، صاحب فضل بزرگ است.

در ” ترجمه تفسیر جامع الجامع” در تفسیر این آیه آمده است: “یهود و مشرکان دوست ندارند که بر شما وحی نازل شود، در حالى که خداوند مقام نبوّت را به هر کس بخواهد اختصاص مى‏دهد و او جز آنچه را حکمت اقتضا مى‏کند نمى‏خواهد”[۳۲۷].

و شأن نزول این آیه در ” تفسیر عاملی” چنین آمده است: ” ابو الفتوح: بعضى مفسّرین نوشته‏اند: یهود مى‏گفتند شریعت موسى و تورات باقى است و خدا آن را نسخ نکرده و محمّد از خود این کلمات مى‏گوید. آیه در جواب آنها نازل شد. و بعضى گفته‏اند: چون در آیت قبل گفت: خدا هر کس را بخواهد برحمت اختصاص مى‏دهد و براى او دین و پیغمبر مى‏فرستد در تعقیب آن این آیه «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ »[lv] نازل شد”[۳۲۸].

همچنین، حسینى شاه عبدالعظیمی در تفسیر اثنا عشری” در تفسیر این آیه می نویسد: “حق تعالى فرمود: وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ: و خداى تعالى اختصاص دهد نبوت و وحى را که محض رحمت است، مَنْ یَشاءُ: هر که را خواهد و مصلحت بیند و حکمت بالغه اقتضا کند. وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ: و خداى تعالى صاحب فضل بزرگ است بر هر که را نبوت کرامت فرماید. و این دلالت دارد بر آنکه نبوت از معظم فضل مى‏باشد”[۳۲۹].

همین تعبیر را از آیات سوره جمعه می توان دریافت کرد که رسالت و نبوت حضرت رسول (ص) به فَضْلُ اللَّهِ تعبیر شده است؛ لیکن در انتهای آیه ۴ تصریح می کند خداوند صاحب فضل بزرگ است، که تلویحاً به ظهور پیامبرانی دیگر اشاره می کند: هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ (۲) وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (۳) ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ (۴)، یعنی و او (خداوند) کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى‏خواند و آنها را تزکیه مى‏کند و به آنان کتاب و حکمت مى‏آموزد هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند!(۲) و نیز قوم دیگرى از آنان را که هنوز ملحق نشده‏اند هدایت فرماید که او خداى مقتدر و همه کارش به حکمت و مصلحت است!(۳) این فضل خداست که به هر کس بخواهد مى‏بخشد؛ و خداوند صاحب فضل بزرگ است!(۴)

در تفسیر آیه ۴ سوره جمعه در “ترجمه بیان السعاده” آمده است: ” فضل که عبارت از رسالت و نبوّت است فضل خداست که به هر کس از افراد بشر بخواهد مى‏دهد”[۳۳۰].

همچنین، در ” ترجمه المیزان” در تفسیر این آیه آمده است: “این بعث از فضل خدا است که آن را به هر کس بخواهد مى‏دهد، و فعلا خواسته است محمد (ص) را به آن مخصوص کند، در نتیجه او را براى رسالت خود اختیار کرد”[۳۳۱].

و “در ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن” در تفسیر ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ آمده است: “مقاتل گوید: یعنى نبوّت و پیامبرى که خداوند مخصوص پیامبریش قرار داد”[۳۳۲].

به عبارتی، آیه ۲ اشاره به رسالت حضرت محمد (ص) دارد؛ نبوت آن حضرت، در آیه ۴، با کلمه فضل الله معرفی می شود. لیکن در آیه ۳ خبر از طایفه دیگری می دهد که بعداً می آیند “وَ آخَرینَ مِنْهُمْ” و در آیه ۴ اشاره می کند که خداوند صاحب فضل عظیم است که کنایه از استمرار ظهور پیامبری دیگر در آینده برای گروهی که ملحق می شوند دارد.

در احادیث آمده که مقصود از “وَ آخَرینَ مِنْهُمْ” فارسیانند[lvi]؛ چنانچه در تفسیر “الدر المنثور” آمده است : قوله هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ قال العرب وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ قال العجم‏[۳۳۳]، یعنی مقصود از ” و کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت”، اعرابند و مقصود از ” و قوم دیگرى از آنان را که هنوز ملحق نشده‏اند ” فارسیان می باشند.

جالب توجه آنکه در آیه ۵۴ سوره مائده، نیز، به قومی که جایگزین می گردد اشاره داشته، و برای آن قوم فضلی (پیامبری) “ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ” از جانب خداوند وعده می دهد: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم (مائده/۵۴)، یعنی اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما، از آیین خود باز گردد، خداوند قومی را مى‏آورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد مى‏کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراسى ندارند. آن، فضل خداست که به هر کس بخواهد مى‏دهد؛ و(فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست.

همچنین، آیه ۳۲ سوره فاطر نیز به نوعی دیگر به قوم مذکور و گروهی که سبقت می گیرند در خیرات “سابِقٌ بِالْخَیْراتِ” اشاره داشته و تصریح می کند که برایشان از جانب خداوند، فضل (پیامبر) بزرگی می باشد: “ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ، یعنی سپس این کتاب(آسمانى) را به گروهى از بندگان برگزیده خود ( که مقصود مسلمانانند) به میراث دادیم؛ (امّا) از میان آنها عده‏اى بر خود ستم کردند، و عده‏اى میانه رو بودند، و بعضى به اذن خدا در انجام کارهای خیر از دیگران سبقت گرفتند، آن همان فضل بزرگ است”.

لیکن، از جمله اشارات صریحتر، آیه ای است که خطاب به حضرت رسول (ص) آمده که آن حضرت به مؤمنان بشارت به فضل (پیامبری) بزرگ بدهند، که اشاره به ظهوری عظیمتر دارد؛ چنانچه در آیه ۴۷ سوره احزاب آمده است: “وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبیراً، یعنی و مؤمنان را بشارت ده که براى آنان از سوى خدا فضل بزرگى است”.

باری، دعای معروف اسلامی “یا دائم الفضل على البریّه‏”[۳۳۴]، تأییدی است بر این مطلب که ارسال پیامبران از جانب خداوند رحمان، فضلی دائمی برای بندگان می باشد.

ü تجدید دین حنیف

از جمله اشارات قرآن به استمرار ظهورات الهی، تجدید دین حنیف و حقیقت ناب دین می باشد. دین نیز مانند سایر پدیده های خلقت صعود و نزول و طلوع و غروبی دارد و همواره ظهور شمس هدایت بعد از لیل ضلالت بوده است. به عبارتی، ادیان الهی پس از گذر از مراحل اولیه، دوران نفوذ و رشد را سپری کرده تا تدریجاً به کمال و بلوغ رسیده؛ سپس از آنجا که به مرور زمان با مبدأشان فاصله پیدا می کنند، از حقیقت و جوهر دین که عاری از هر گونه انحراف و ناخالصی است دور می شوند، به منتهی درجه تدنی و انحطاط رسیده، پیمان خود را با خالق از یاد برده و دوره افول و زوالشان فرا می رسد. بدین ترتیب زمینه برای ظهور پیامبری جدید و تجدید دین حنیف جهت تزکیه دین قبل فراهم می گردد.

لذا، با ظهور دین حنیف شریعت به دو قسم تقسیم می شود: قسم اول ظاهر شریعت و قسمی دیگر روح و باطن شریعت. ظاهر شریعت به دست امت سپرده می شود و تغییر می یابد؛ لیکن روح شریعت که حقیقت ناب دین (دین حنیف یا همان تعبیری که در قرآن کریم به عنوان اسلام “دین پسندیده” نیز یاد شده است) می باشد در تحت حفظ و حمایت حق محفوظ می ماند.

در مکاشفات یوحنا، باب یازدهم، به زیبایی تمام به این حقیقت اشاره می شود: ” و نئی مثل عصا به من داده شد و مرا گفت برخیز و قدس خدا و مذبح و آنانی را که در آن عبادت می کنند پیمایش نما، و صحن خارج قدس را بیرون انداز و آن را مپیما زیرا که به امتها داده شده است”.

باری، روند تجدید ادیان در کلام الله مجید مذکور گردیده که توأم با وقوع علائمی چون بروز اختلاف بین پیروان امت دینی و متفرق شدن تابعین ادیان، ظهور دین حنیف و پیامبر جدید جهت رفع اختلاف، تفکیک و جداسازی متدینین دیانت قبل توسط دین حنیف، استخلاف و جایگزینی امتهای دینی، و وراثت می باشد.

جالب توجه آنکه، به استناد قرآن مجید، ادیان الهی همواره تجدید شده و امتها مورد آزمایش قرار می گیرند؛ چنانچه در آیه ۴۸ سوره مائده آمده است: ” وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ … لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی‏ ما آتاکُمْ …، یعنی و این کتاب‏ [قرآن‏] را به حق بر تو نازل کردیم، که تصدیق به درستی و راستی همه کتب که در برابر اوست نموده و بر حقیقت کتب آسمانی پیشین گواهی می دهد … ما براى هر کدام از شما، آیین و طریقه روشنى قرار دادیم؛ و اگر خدا مى‏خواست، همه شما را امت واحدى قرار مى‏داد؛ ولى خدا مى‏خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید …”.

باری، تشتت و اختلافی که در بین پیروان امت دینی واقع می گردد، با ظهور دین حنیف برطرف خواهد شد؛ به عبارتی، آنهایى که به دیانت جدید مؤمن می شوند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف است پی خواهند برد؛ به استناد آیات ذیل جلوه های دین حنیف ” کتاب، پیامبر” عامل رفع این اختلافات می باشد.

کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (بقره/ ۲۱۳)، یعنی مردم یک دسته بودند؛ خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى، که به سوى حق دعوت مى‏کرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى کند. تنها کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانه‏هاى روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف کردند. خداوند، آنهایى را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبرى نمود. و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت مى‏کند.

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (نمل/ ۷۶)، یعنی این قرآن بسیارى از آنچه را که بنى اسرائیل در آن با یکدیگر اختلاف داشتند، براى ایشان حکایت مى‏کند.

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ، إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ، وَ هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (نحل/ ۶۴)، یعنی کتاب را جز براى آن بر تو فرو نفرستادیم تا آنچه را که در آن اختلاف دارند، براى ایشان بیان کنى، و هدایت و رحمتى باشد براى کسانى که ایمان‏ آورده‏اند.

لیکن، نکته اینجاست همانطور که ظهور دین حنیف اختلاف بین پیروان امت پیشین را رفع می نماید، از طرف دیگر خود باعث تفکیک و جداسازی پیروان قبلی به دو گروه می شود: کسانی که ایمان می آورند و کسانی که در عقیده پیشین خود به دیانت قبل باقی می مانند. در آیه ۲۳ سوره آل عمران می فرماید: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ أُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلى‏ کِتابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَریقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ، یعنی آیا ندیدى کسانى را که بهره‏اى از کتاب(آسمانى) داشتند، به سوى کتاب الهى دعوت شدند تا در میان آنها داورى کند، سپس گروهى از آنان، روى مى‏گردانند، در حالى که(از قبول حق) اعراض دارند؟

باری، به استناد آیات ذیل، جلوه های دین حنیف ” علم، بینه، کتاب” علت این تفکیک و جداسازی می باشد.

وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنی‏ إِسْرائیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمینَ (جاثیه/۱۶) وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ (۱۷)، یعنی ما بنى اسرائیل را کتاب(آسمانى) و حکومت و نبوّت بخشیدیم و از روزیهاى پاکیزه به آنها عطا کردیم و آنان را بر جهانیان برترى بخشیدیم؛ (۱۶) و دلایل روشنى از امر نبوّت و شریعت در اختیارشان قرار دادیم؛ آنها اختلاف نکردند مگر بعد از علم و آگاهى؛ و این اختلاف بخاطر ستم و برترى ‏جویى آنان بود.

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ (آل عمران/۱۹)، یعنی دین در نزد خدا، اسلام[lvii](و تسلیم حق بودن در برابر حق) است. و کسانى که کتاب آسمانى به آنان داده شد، اختلافى(در آن) ایجاد نکردند، مگر بعد از آگاهى و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود؛ و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، خداوند، سریع الحساب است.

لَمْ یَکُنِ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ مُنْفَکِّینَ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَهُ (البینه/۱) رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَهً (۲) فیها کُتُبٌ قَیِّمَهٌ (۳) وَ ما تَفَرَّقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنَهُ (۴)، یعنی کافران از اهل کتاب و مشرکان(مى‏گفتند:) دست از آیین خود برنمى‏دارند تا دلیل روشنى براى آنها بیاید، (۱) پیامبرى از سوى خدا(بیاید) که صحیفه‏هاى پاکى را(بر آنها) بخواند، (۲) و در آن نوشته‏هاى صحیح و پرارزشى باشد! (ولى هنگامى که آمد ایمان نیاوردند، مانند اهل کتاب). (۳) اهل کتاب(نیز در دین خدا) اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه دلیل روشن ( بینه) براى آنان آمد! (۴)

بدین ترتیب مؤمنین جدید به عنوان امت جدید جایگزین امت پیشین و وارث دین قبل می شوند. لیکن این امت و مؤمنین جدید نیز طبق روال معمول دارای مسئولیت و اختیار شده و دوره آزمایش را شروع می نمایند، و نهایتاً، در حین ظهور جدید مؤمنین در معرض امتحان واقع می گردند.

در آیه ۱۷۹ سوره آل عمران می فرماید: ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبی‏ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظیمٌ، یعنی چنین نبود که خداوند، مؤمنان را به همان‏ گونه که شما هستید واگذارد؛ مگر آنکه ناپاک را از پاک جدا سازد. و نیز چنین نبود که خداوند شما را از اسرار غیب، آگاه کند، ولى خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد بر می گزیند؛ پس به خدا و رسولان او ایمان بیاورید! و اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، پاداش بزرگى براى شماست.

بنابراین، قرآن شریف انذار می دهد که مبادا پیروان ادیان و امت جدید که وارث دین الله/ دین حنیف می شوند گمان کنند که آنها از این سیر خارج هستند؛ چنانچه در آیه ۱۰۰ سوره اعراف می فرماید: أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ، یعنی آیا کسانى که وارث روى زمین بعد از صاحبان آن مى‏شوند، عبرت نمى‏گیرند که اگر بخواهیم، آنها را نیز به گناهانشان هلاک[lviii] مى‏کنیم، و بر دلهایشان مهر مى‏نهیم تا(صداى حق را) نشنوند؟!

و در آیه ۶ سوره انعام آمده است: ” أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ … فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرینَ، یعنی آیا ندیدند چقدر از اقوام پیشین را هلاک کردیم؟! اقوامى که قدرتهایى به آنها داده بودیم که به شما ندادیم … آنان را بخاطر گناهانشان نابود کردیم؛ و جمعیت دیگرى بعد از آنان پدید آوردیم”.

قرآن شریف همواره بر این روند تأکید نموده و تصریح می کند که سنتهای الهی غیر قابل تغییر و دائمی می باشد: ” فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً (۴۳/ فاطر)، یعنی پس آیا اینان جز آنکه به طریقه امم گذشته هلاک شوند انتظاری دارند؟ و طریقه خدا هرگز مبدل نخواهی یافت و طریقه حق را هرگز تغییر پذیر نخواهی یافت”.

باری، جایگزینی اقوام و امتهای دینی، صراحتاً، در قرآن کریم آمده است؛ چنانچه ، در آیه ۶۹ سوره اعراف به جانشینی قوم عاد به جای قوم نوح اشاره می شود: ” وَاذکُرُواْ إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ، یعنی و متذکر باشید که خدا شما را پس از هلاک قوم نوح جانشین آن گروه کرد”. و در آیه ۷۴ سوره اعراف به جانشینی قوم ثمود به جای قوم عاد اشاره می شود: ” وَاذْکُرُواْ إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ عَادٍ، یعنی به یاد آورید که خدا شما را پس از (هلاک) قوم عاد جانشین اقوام سلف نمود”.

به عبارتی، سیر این روند در تمامی ادیان جاری بوده و خواهد بود؛ فی المثل در خصوص یهودیان آیات ذیل از قرآن شریف را در باب “اختلاف، استخلاف، وراثت” می توان یافت.

در آیه ۴۵ سوره فصلت بیان می دارد که ظهور کتاب باعث اختلاف و تفرقه مؤمنان شد: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فیه‏، یعنی ما به موسى کتاب آسمانى دادیم؛ سپس در آن اختلاف شد. در خصوص وارث زمین شدن بنی اسرائیل و جایگزینی آنها به جای امت قبل در آیات ۱۲۸ و ۱۲۹ سوره اعراف آمده است: قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ (۱۲۸)، قالُوا أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قَالَ عَسَى رَبُّکُمْ أَن یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأَرْضِ فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ، یعنی موسى به قومش گفت: از خدا مدد جویید و صبر پیشه سازید که این زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد آن را به میراث مى‏دهد. و سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است (۱۲۸). گفتند: پیش از آنکه تو بیایى در رنج بودیم و پس از آنکه آمدى باز در رنجیم. موسی گفت: امید است که خدا دشمن شما را هلاک نماید و شما را در زمین جانشین کند آن گاه بنگرد تا شما چه خواهید کرد.

و در آیه ۵۳ سوره غافر تصریح می کند که بنی اسرائیل را وارث کتاب قرار دادیم: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْهُدى‏ وَ أَوْرَثْنا بَنی‏ إِسْرائیلَ الْکِتابَ، یعنی و ما به موسى هدایت بخشیدیم، و بنى اسرائیل را وارثان کتاب قرار دادیم[lix]؛ و در آیات ۱۳۶ و ۱۳۷ اعراف، بنی اسرائیل را وارث زمین می خواند: فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ (۱۳۶) وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا … (۱۳۷)، یعنی سرانجام از آنها انتقام گرفتیم؛ زیرا آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند. و مشرقها و مغربهاى پر برکت زمین را به آن قومِ به ضعف کشانده شده(بنی اسرائیل) به میراث دادیم.

باری، سیر این روند صراحتاً درباره مسلمین بیان گردیده که در خصوص این امت نیز وقایع گذشته تکرار خواهد شد و درست روندی را که جوامع دینی در گذشته طی نموده اند قرآن کریم ادامه و استمرار آن را صریحاً خبر داده، که امت حضرت رسول (ص) نیز مانند امتهای قبل در معرض آزمایش بوده تا پس از ظهور بینات مؤمنین جایگزین امت قبل شوند و عملکرد آنان در محک آزمایش می باشد؛ در آیات ۱۳ و ۱۴ سوره یونس آمده است: ” وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ. ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلاَئِفَ فِی الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ، یعنی و محققا ما اقوام و مللی را پیش از شما به کیفر ظلمشان سخت به دست هلاک سپردیم و نیز به کیفر آنکه پیمبرانی با آیات و معجزات بر آنها آمد باز هیچ ایمان نیاوردند. ما اینگونه مردم بد عمل را به کیفر می رسانیم. سپس ما بعد از آنها شما را در زمین جانشین کردیم تا بنگریم که چگونه عمل خواهید کرد[lx].

و در آیه ۱۶۵ سوره انعام، می فرماید: ” وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ الأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ، یعنی و او خدایی است که شما را جانشین گذشتگان اهل زمین مقرر داشت و رتبه بعضی را از بعضی بالاتر قرار داد تا شما را در آنچه به شما داده بیازماید که همانا خدا زود کیفر و بسیار بخشنده و مهربان است”.

بنابراین، قرآن شریف، در آیات ذیل، خطاب به مسلمین خبر از ظهور امتی جدید بعد از مسلمین را می دهد که جانشین آنها شود و وارث دین الله گردد؛ چنانچه در آیه ۵۴ سوره مائده می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ، یعنی اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما، از آیین خود باز گردد، خداوند قومی را مى‏آورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد مى‏کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراسى ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد(و شایسته ببیند) مى‏دهد؛ و(فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست.

و در آیه ۱۹ سوره ابراهیم آمده است: إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ ابراهیم، اگر بخواهد، شما را مى‏برد و خلق تازه‏اى مى‏آورد!

همچنین، در آیه ۱۳۳ سوره انعام می فرماید: إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَسْتَخْلِفْ مِن بَعْدِکُم مَّا یَشَاء کَمَآ أَنشَأَکُم مِّن ذُرِّیَّهِ قَوْمٍ آخَرِینَ، یعنی اگر بخواهد شما را مى‏برد و پس از شما هر که را بخواهد جانشین [شما] مى‏کند چنانکه شما را از قومى دیگر پدید آورد.

ایضاً در آیه ۱۳۳ سوره نساء آمده است: إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ ذلِکَ قَدیرا، یعنی اى مردم! اگر او بخواهد، شما را از میان مى‏برد و افراد دیگرى را(به جاى شما) مى آورد، و خداوند، بر این کار تواناست.

و در آیه ۳۸ سوره محمد، صراحتاً، می فرماید: ” وَ إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ، یعنی و اگر شما روی بگردانید خدا قوم دیگری بجای شما میگذارد؛ قومی که دیگر مثل شما نیستند”[lxi]. در “ترجمه تفسیر جوامع الجامع” در تفسیر آیه فوق آمده است: ” عنهم علیهم السّلام: ان تتولّوا یا معشر العرب یستبدل قوما غیرکم یعنى الموالى: از معصومین علیهم السّلام روایت شده که اى گروه عرب اگر شما [از فرمان خدا] سرپیچى کنید، خدا گروه دیگرى یعنى موالى (پارسیان) را جایگزین شما مى‏کند”[۳۳۵].

و ایضاً از حضرت رسول (ص)، حین نزول این آیه، روایت شده که مقصود از این آیه، قوم سلمان فارسی (ایرانیان) می باشد؛ چنانچه در کتاب “أنوار التنزیل و أسرار التأویل” روایت ذیل نقل شده است: “أنه لما نزلت ضرب رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم یده على ظهر سلمان و قال: إنّهم قوم هذا”[۳۳۶].

باری، خطاب هایی که راجع به امت های گذشته آمده، همان بیانات با کلمات و الفاظ مشترک در خصوص مسلمین نیز ذکر شده است؛ چنانچه در قرآن کریم راجع به اهل کتاب آمده است: وَ ما تَفَرَّقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنَهُ (البینه/۴)، یعنی اهل کتاب(نیز در دین خدا) اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه دلیل روشن براى آنان آمد!؛ به عبارتی، ظهور “ الْبَیِّنَهُ که به استناد آیه ۳، مقصود پیامبر ” رَسُولٌ مِنَ اللَّه” می باشد سبب اختلاف بین پیروان شده است. در آن کتاب شریف، هشدار مشابهی به مسلمین داده شده که مبادا مانند امت های قبل که حین نزول پیامبر با کتاب و بینات متفرق شدند شما هم مثل آنان متفرق شده و در رد و قبول آن اختلاف کنید؛ چنانچه در آیه ۱۰۵ سوره آل عمران خطاب به مسلمین می فرماید: وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ، یعنی و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند؛ (آن هم) پس از آنکه نشانه‏هاى روشن(پروردگار) به آنان رسید! و آنها عذاب عظیمى دارند. (آیا اگر ظهور بینه و رسولی دیگر نباشد می توان مفهومی برای این آیه تصور نمود؟!)

جالب توجه آنکه، در ادامه آیه مبارکه فوق، آل عمران/ ۱۰۶، اشاره لطیفی آمده است: فَأَمَّا الَّذینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ؛ بدان معنا که، پس از ظهور بینات که طبق روال همیشه امت به دو گروه تقسیم می شوند گروهی مؤمن و گروهی کافر، در آینده نیز این مورد پیش می آید و این امت هم دو فرقه خواهند شد: گروهی رو سفید/ مؤمن شده، و گروهی روسیاه شده یعنی کافر می شوند که به آنها گفته می شود شما که در قبل مؤمن بودید چگونه شده که حال کافر مشاهده می شوید؟!

همانطور که پیدایش این موضوع مربوط به آینده است نه در زمان رسول اکرم (ص)، بنابراین صحبت از کافر شدن در آینده آن هم بعد از ظهور بینات تأیید بسیار روشنی بر ظهور پیامبر و تکذیب او از جانب امت اوست.

از سوی دیگر، در آیه ۳۹ سوره فاطر از جانشینی سخن می گوید و صریحاً بعد از آن احتمال کفر و ایمان را یاد آوری می کند که روشن می سازد مقصود از آزمایش، کفر و ایمان به ظهور بعد می باشد؛ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَلَا یَزِیدُ الْکَافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا وَلَا یَزِیدُ الْکَافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا، یعنی اوست آن کس که شما را در این سرزمین جانشین گردانید پس هر کس کفر ورزد کفرش به زیان اوست و کافران را کفرشان جز دشمنى نزد پروردگارشان نمى‏افزاید و کافران را کفرشان غیر از زیان نمى‏افزاید.

و در آیه ۸۹ سوره انعام می فرماید: أُولئِکَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرینَ، یعنی آنها کسانى هستند که کتاب و حکم و نبوّت به آنان دادیم؛ و اگر نسبت به آن کفر ورزند، کسان دیگرى را نگاهبان آن مى‏سازیم که نسبت به آن، کافر نیستند.

باری، در سوره مرسلات آمده است: وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ ﴿۱۵﴾ ألَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ (۱۶) ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِینَ (۱۷) کَذَلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ (۱۸)، یعنی آن روز واى بر تکذیب‏کنندگان، مگر پیشینیان را هلاک نکردیم، سپس از پى آنان پسینیان را مى‏بریم، با مجرمان چنین مى‏کنیم.

در تأیید آیات قرآنی فوق، در احادیث نیز صراحتاً به اختلاف مسلمین پس از نزول کتاب توسط قائم اشاره شده است؛ چنانچه در کتاب “بحار الانوار” از اصول کافی از امام محمد باقر (ع) روایت شده که آن حضرت در تفسیر آیه ۱۱۰ سوره هود فرمود: “وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِقَالَ اخْتَلَفُوا کَمَا اخْتَلَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّهُ فِی الْکِتَابِ وَ سَیَخْتَلِفُونَ فِی الْکِتَابِ الَّذِی مَعَ الْقَائِمِ الَّذِی یَأْتِیهِمْ بِهِ حَتَّى یُنْکِرَهُ نَاسٌ کَثِیرٌ …”[۳۳۷]، یعنی ما به موسى کتاب آسمانى دادیم، سپس در آن اختلاف شد (هود/ ۱۱۰)؛ این امت نیز مانند بنی اسرائیل درباره کتاب (قرآن) اختلاف پیدا کردند چنانچه درباره کتابی که با قائم ما است و برای آنها می آورد نیز اختلاف نظر خواهند داشت به طوری که بسیاری از مردم آن را انکار می کنند.

همچنین، در روایات از ائمه اطهار، به وضوح بیان گردیده که قوم دیگری جانشین اصحاب حضرت رسول (ص) شده و آنان وارث دین خداوند می شوند؛ چنانچه، در حدیثی از امام رضا (ع) روایت شده که خداوند بعد از قبض روح پیامبر اسلام، دینش را از اعراب گرفته وبه اولاد عجم می بخشد: ” … وَ لَکِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یَزَلْ مُنْذُ قَبَضَ نَبِیَّهُ ص هَلُمَّ جَرّاً یَمُنُّ بِهَذَا الدِّینِ عَلَى أَوْلَادِ الْأَعَاجِمِ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ قَرَابَهِ نَبِیِّهِ ص هَلُمَّ جَرّاً فَیُعْطِی هَؤُلَاءِ وَ یَمْنَعُ هَؤُلَاء…”[۳۳۸]، مضمون بیان به فارسی: و لکن خدای تبارک و تعالی از زمانی که پیغمبرش (ص) را قبض روح فرموده این دین را به عجم زادگان می بخشد و منت می گذارد و از خویشان پیغمبرش (ص) باز می دارد همواره به عجم زادگان عطا می کنند.

و در تفسیر على بن ابراهیم ضمن تفسیر آیه شریفه وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (شعراء/ ۱۹۸ – ۱۹۹) روایت ذیل از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود: اگر قرآن بر عجم نازل میشد، عرب به آن ایمان نمى‏آورد ولى بر عرب نازل شد و عجم بدان ایمان آورد … و پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: اگر دین از دسترس بشر اوج گرفته و نزد ستاره ثریا باشد، مردانى از عجم به آن دست پیدا کنند[۳۳۹].

بنابراین، در روایات اشاراتی موجود مبنی بر آن که یاران قائم/ایرانیان وارث دین خداوند خواهند شد؛ چنانچه در تفسیر آیه ۵۵ سوره نور[lxii]وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ، یعنی خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین [دیگران‏] کند، همان گونه که پیشینیان آنان را جانشین [دیگران‏] کرد، و دینشان را که خود برایشان پسندیده استوار سازد، و یقیناً ترس و بیمشان را تبدیل به امنیت کند، [تا جایى که‏] فقط مرا بپرستند [و] هیچ چیزى را شریک من نگیرند. و اگر کسى بعد از این کافر شود، از گروه فاسقین است“، در کتاب “غیبت نعمانی” از امام صادق (ع) روایت شده است: “درباره قائم و یارانش نازل شده است”[۳۴۰].

و ایضاً در تفسیر آیه ۱۰۵ سوره انبیاء “وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ، یعنى در زبور (حضرت داود) بعد از کتب آسمانى سابق نوشتیم که: زمین را بندگان صالح ما به ارث می برند”، در احادیث آمده است: اینان قائم آل محمد و یاران او می باشند[۳۴۱].

باری، روایت ذیل از ترجمه جلد سیزدهم بحار از کتاب الغیبه، در باب ظهور قائم، فصل الخطاب این مبحث می باشد: ” بزنطی گفته که به خدمت امام رضا علیه السلام عرض کردم که فدای تو شوم اصحاب ما از شهاب او از جدت روایت کرده که آن حضرت فرمود خدای تعالی ابا دارد از این که احدی را مالک گرداند به چیزی که رسول خدا را در مدت بیست و سه سال با آن مالک گردانید یعنی خدای تعالی امر شریعت و دعوت را بعد از رسول خدا به کسی دیگر نخواهد داد. آن حضرت در جوابم فرمود که اگر جدم صادق علیه السلام آن را فرموده است هر آینه چنان می شود که فرموده عرض کردم فدای تو شوم در این باب تو چه می فرمائی، فرمود چه خوب است صبر نمودن و منتظر فرج بودن یعنی امر شریعت و دعوت خلایق بعد از رسول خدا (ص) بدست کسی دیگر خواهد رسید پس انتظار وی را باید کشید بنابراین حدیث شهاب اصل ندارد. بعد از آن فرمود آیا نشنیده ای قول عبد صالح را یعنی قول پدرم موسی بن جعفر (ع) را که میفرمود ” فارتقبوا انی معکم رقیب وانتظروا انی معکم من المنتظرین” یعنی چشم بظهور آن حضرت بدوزید من هم با شما چشم به آن دوخته ام و منتظر فرج او باشید به درستی که منم با شما از انتظار کشندگان فرج اویم … جدم امام محمد باقر علیه السلام فرمود: به خدا سوگند یاد می کنم هر آینه سنتهای این امت با سنتهای امتان گذشته طابق النعل بالنعل مطابق است، ناچار است از این که در میان شما واقع شود هر آن چیزی که در میان امتان گذشته واقع شده اگر شما در یک حال بودید هر آینه در غیر سنت و طریقه کسانی می شدید که پیش از شما بودند”[۳۴۲]. انتهی

ü داستان آدم و حوا/ تجدید حیات روحانی

از مثل های زیبای قرآن شریف که اشاره به ظهور دین خالص/ دین حنیف در هر دوره ای دارد، داستان آدم و حوا می باشد که در سوره اعراف نقل شده که به استناد همان سوره، هشدار و تذکری برای مؤمنین می باشد: “لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْرى‏ لِلْمُؤْمِنین”. در ادامه به مؤمنین تأکید می کند که به آنچه از جانب خداوند نازل می شود پیروی کنند، نه افکار و بتهایی که به مرور زمان مانند گذشتگان در ادیان نفوذ می کند؛ گو آنکه فوراً صریحاً ذکر می کند که عده کمی متذکر خواهند شد: قَلیلاً ما تَذَکَّرُون، و اینان نیز از پیشینیان و پیروان ادیان گذشته تبعیت خواهند کرد.

باری، قرآن شریف تکرار ادوار روحانی و ظهور پیامبران آسمانی در داستان آدم و حوا را، که خود اشاره به ظهور یک بهار روحانی وتجدید حیات است، با تمثلی زیبا بیان داشته و تأکید می کند که تمام وقایع و حوادث این داستان شامل خوردن از درخت ممنوعه و خروج از بهشت (مقصود از بهشت جنت دین می باشد که انسان به سبب ظهور پیامبر، و قبول امر او که امرالله است، در جنت دین قرار می گیرد) و تقسیم خلق به دو گروه “فرشتگان و تابعین خدا” و “متمردان و تابعین شیطان” در تمامی دوران، همواره، تکرار می شود.

در آیه ۲۹ سوره اعراف ضمن اشاره به ظهور و تجدید دین خالص/ حنیف وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین، در ادامه تأکید می فرماید: کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُون یعنی همان حوادث که در شروع حیات روحانی اتفاق افتاد در دور بعد نیز دگر بار تکرار خواهد شد. سپس در ادامه، آیه ۳۰، بیان می دارد که با ظهور پیامبری دیگر مردم مجدداً به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی ناظر به امرالله می شوند و اطاعت از پیامبر الهی کرده، رو به سوی او می کنند وهدایت می شوند “فَریقاً هَدى”؛ و گروهی سزاور گمراهی خواهند گشت “وَ فَریقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَهُ”؛ اینان همان متمردان ازسجده آدم/ مظهر امر الهی واقتدا کنندگان به شیطانند “إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ”. به عبارتی، شیاطین اولیاى کسانى قرار می گیرند که ایمان نمى‏آورند؛ چنانچه می فرماید: إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُون (اعراف/۲۷).

جالب اینجاست که در خلال این آیات حتی به تحولات و تغییرات ظاهری همچون تعویض لباس (منظور از لباس، دین الله است که زشتیهای برهنگی اخلاقی و جهل انسان را می پوشاند) که در داستان آدم قبل اتفاق افتاده اشاره می کند و تصریح می کند خلع لباس قبل و پوشش جدید که شامل تعالیم روحانی دیانت جدید می باشد، مجدداً واقع خواهد شد.

به عبارتی، همانطور که خداوند جسد مادی مؤمنان را به لباس دین مزین فرمود؛ لذا به آنها هشدار داده می شود که مبادا آنها هم مانند گذشتگان در اثر وسوسه شیطان صراط مستقیم دین را به بیراهه تبدیل نمایند؛ بلکه در حین تکرار داستان آدم در آینده، که تجدید حیات روحانی مجدد می باشد، به صراط مستقیم که همان پذیرش امر خداوند و پیامبر جدید خواهد بود، تمسک جویند تا هدایت یابند. در آیه ۲۷ سوره اعراف می فرماید: یا بَنی‏ آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اینکه او و همکارانش شما را مى‏بینند از جایى که شما آنها را نمى‏بینید؛ ما شیاطین را اولیاى کسانى قرار دادیم که ایمان نمى‏آورند!

در ادامه این سوره، بنی آدم/ مؤمنین را انذار داده که هشیار بوده و بدانند که برای تمام امتها پایانی است: “لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ”؛ زمان آن بهیچوجه تقدم و تأخری ندارد و این روند کلی و همیشگی حیات بشر می باشد؛ بلافاصله در آیه بعد، هشدار داده می شود که پیامبر جدید را که همراه با کتاب و آیات می باشد تکذیب نکرده و به او ایمان آورند.

باری، در آیات ۳۴ – ۳۶ سوره اعراف می فرماید: ” وَلِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ. یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ، وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ، یعنی هر قومی را اجل و دوره معینی است که چون فرا رسد لحظه ای مقدم و موخر نتوانند کرد( آیات بعدی روشنگر آن است که، منظور قوم و یا امت دینی می باشد). ای فرزندان آدم چون پیغمبرانی از جنس شما بیایند و آیات مرا برای شما بیان کنند پس هر که تقوی پیشه کرد و به کار شایسته شتافت هیچ ترس و اندوهی بر آنها نخواهد بود. و آنها که آیات ما را تکذیب کنند، و در برابر آن تکبّر ورزند، اهل دوزخند؛ جاودانه در آن خواهند ماند”[lxiii].

در کتب مقدسه بنی اسرائیل نیز تصریح شده که خداوند در آخر الزمان نام جدیدی بر بندگانش خواهد گذاشت (به عبارتی دیانت جدیدی می فرستد که بالطبع پیامبری جدید، کتابی جدید و احکامی جدید را در بر دارد): بخاطر صهیون سکوت نخواهم کرد و بخاطراورشلیم خاموش نخواهم شد تا عدالتش مثل نور طلوع کند و نجاتش مثل چراغی که افروخته باشد و امتها عدالت تو را و جمیع پادشاهان جلال تو را مشاهده خواهند نمود و تو به اسم جدیدی که دهان خداوند آن را قرار می دهد مسمی خواهی شد (اشعیا باب ۶۲ آیه ۱و۲)؛ هر که پیروز شود از “منّ”، یعنی آن نان آسمانی خواهد خورد؛ و من به او سنگ سفیدی خواهم بخشید که بر آن نام جدیدی نوشته شده است، نامی که هیچکس از آن نام با خبر نیست، غیر از کسی که آن را دریافت می کند(مکاشفات باب ۲ آیه ۱۷).

بیان حضرت عبدالبهاء در خصوص ضرورت تجدید ادیان مناسب حال می باشد: “دین الهی یکی است ولی تجدّد لازم … درختی را چون بنشانی … بعد از مدّت مدید کهن گردد، از ثمر باز ماند. لهذا باغبان حقیقت دانه همان شجر را گرفته در زمین پاک می‌کارد، دوباره شجر اول ظاهر می‌شود. دقت نمایید در عالم وجود هرچیز را تجدّد لازم. نظر به عالم جسمانی نمایید که حال چنان تجدّد یافته، مشروعات و اکتشافات تجدّد یافته، ادراکات تجدّد یافته، پس چگونه می ‌شود که امر عظیم دین که کافل ترقّیات فوق‌العاده عالم انسانی است و سبب حیات ابدی و مروّج فضائل نامتناهی و نورانیّت دوجهانی، بی ‌تجدّد ماند؟ این مخالف فضل و موهبت حضرت یزدانی است”[۳۴۳].

Ø امتحان مسلمین در یوم ظهور قائم

در احادیث ائمه اطهار، امتحانات مسلمین در یوم ظهور قائم صراحتاً مذکور گردیده و حضرت رسول (ص) امتحان امت خویش و تبعیت ایشان از حالات امم قبل را پیشا پیش اخبار فرموده اند که سنت غیر قابل تغییر امتحان، که همواره در تمامی امتهای پیشین بوقوع پیوسته، در این امت نیز واقع خواهد شد؛ چنانچه، در بحار الأنوار از آن حضرت روایت شده که به اصحابشان فرمودند: لَتَتَّبِعُنَّ سَنَنَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعٍ حَتَّى لَوْ دَخَلَ أَحَدُهُمْ فِی جُحْرِ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ الْیَهُودَ وَ النَّصَارَى فَقَالَ فَمَنْ إِذا[۳۴۴]، یعنی که روش امت های پیشین را وجب به وجب ذراع به ذراع متابعت خواهید کرد حتی اگر داخل لانه سوسماری شدند شما هم داخل خواهید شد، گفتند یا رسول اللَّه منظورتان یهود و نصارى است فرمود پس منظورم چه کسى است.

همچنین، در قرآن شریف، خطاب به امت رسول الله (ص) آمده است: أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ. وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ (عنکبوت، ۲)، یعنی آیا مردم چنین پنداشتند، که بصرف اینکه گفتند ما ایمان بخدا آوردیم رهایشان نموده و هیچ امتحانشان نکنند و ما اممی را که پیش از اینان بودند به امتحان و آزمایش در آوردیم تا خدا دروغ گویان را از راستگویان کاملا معلوم کند.

باری، در حدیثی از امام باقر علیه السلام، در خصوص امتحان شیعه در یوم ظهور قائم، در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی آمده است: ” لا محاله فتنه و امتحانی بعد از این واقع خواهد شد، چنان امتحانی که محرمان و اهل اسرار ما از آن امتحان درست در نمی آیند[۳۴۵]. و ایضا، از حسن بن علی (ع) روایت شده است: قَالَتْ سَمِعْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ ع یَقُولُ لَا یَکُونُ الْأَمْرُ الَّذِی تَنْتَظِرُونَ حَتَّى یَبْرَأَ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ یَتْفُلَ بَعْضُکُمْ فِی وُجُوهِ بَعْضٍ وَ حَتَّى یَلْعَنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ حَتَّى یُسَمِّیَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً کَذَّابِین[۳۴۶]، یعنی نخواهد بود امری که شما منتظر آن هستید تا آن وقت که بعضی از شما از بعض دیگر تبری جویند و بعضی در روی بعضی آب دهان اندازند و بعضی بعضی را لعن کنند و بعضی از شما بعضی را دروغگو نامند. همچنین، بزنطی از ابوالحسن (ع) روایت می کند که آن حضرت فرمود: أَمَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّى تُمَیَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا وَ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَرُ ثُمَّ تَلَا أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِین[۳۴۷]، یعنی قسم بخدا آنچه بدان چشم دوخته اید (ظهور قائم) نخواهد بود تا آنکه جدا کرده و ممتحن و خالص گردید و تا آنکه باقی نماند از شما مگر کمتر بسیار کمتر پس آیه مبارکه ۱۶ سوره توبه را تلاوت فرمود: یعنی آیا گمان کرده اید که واگذاشته خواهید شد و حال آنکه مجاهدین از شما معلوم نگشته و صابرین ممتاز نشده است. و ایضاً جابر جعفی روایت می کند که از حضرت ابی جعفر می پرسد که فرج و گشایش و ظهور کی خواهد رسید؟ آن حضرت می فرمایند: هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لَا یَکُونُ فَرَجُنَا حَتَّى تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا یَقُولُهَا ثَلَاثاً حَتَّى یَذْهَبَ الْکَدِرُ وَ یَبْقَى الصَّفْوُ[۳۴۸]، یعنی هیهات هیهات نخواهد بود فرجی که ما بدان بشارت داده ایم تا آنکه بیخته شوید پس بیخته شوید پس بیخته شوید تا آنکه مکدر بگذرد و مصفی بماند. به روایتی این سه بار امتحان به تمام و کمال ظاهر شد: نخست باظهور شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی، مبشرین به ظهور قائم موعود: حضرت باب، بوقوع پیوست. سپس به قیام حضرت باب و مبشر ورود یوم الله امتحان شده و تمحیص یافتند. و در آخر به ظهور حضرت بهاءالله که ظهور ایشان در اخبار و روایات به سدره المنتهی و نزول حضرت عیسی بشارت داده شده است[۳۴۹].

Ø عکس العمل علماء و مردم در زمان ظهور قائم

احادیث بسیاری مخالفت علماء، بزرگان قوم و مردم دوران با قائم موعود را روایات میکنند که به برخی از آنها اشاره میشود. در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار فضیل ابن یسار از امام صادق (ع) روایت نموده که آنحضرت فرموده اند: ” چون قائم قیام می کند در مقابلش از جهال کسانی می ایستند و مخاصمه می کنند که در جهالت و نادانی سخت تر و شدید تر می باشند از جهال ایام جاهلیت که در مقام رسول خدا (ص) ایستادند و با وی مخاصمه کردند، عرض کردم این چگونه می باشد فرمود رسول خدا بخلایق مبعوث گردید در حالتی که ایشان به بتهائی که از سنگ و چوب و تخته ساخته شده بودند عبادت می کردند و قائم (ع) ما در وقتیکه قیام مینماید بخلایق مبعوث میشود در حالتیکه همه ایشان کتاب خدا را بعقاید باطله خود تاویل میکنند و بعقاید خود بآیات آن حجت و دلیل می آورند بعد از آن فرمود آگاه شوید بخدا سوگند یاد می کنم هر آینه عدالت آن حضرت بایشان می رسد در حالتی که در توی خانه ها هستند چنانچه سرما و گرما داخل خانه می گردد”[۳۵۰].

در کتاب “مهدی موعود”، از کنز الفوائد از حضرت صادق (ع)، نقل شده که می فرمایند: بی دینان چون خبر ظهور قائم آل محمد را بشنوند آن را افسانه می پندارند و هنگامی که او را ببینند می گویند: ما تو را نمی شناسیم و تو از فرزندان فاطمه زهرا علیهما السلام نیستی همچنان که مشرکین این گونه سخنانی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گفتند[۳۵۱].

و در کتاب “بحار الانوار” از اصول کافی از امام محمد باقر (ع) روایت شده که در تفسیر آیه ۱۱۰ سوره هود می فرمایند: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِقَالَ اخْتَلَفُوا کَمَا اخْتَلَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّهُ فِی الْکِتَابِ وَ سَیَخْتَلِفُونَ فِی الْکِتَابِ الَّذِی مَعَ الْقَائِمِ الَّذِی یَأْتِیهِمْ بِهِ حَتَّى یُنْکِرَهُ نَاسٌ کَثِیرٌ …[۳۵۲]، یعنی ما به موسى کتاب آسمانى دادیم، سپس در آن اختلاف شد (هود/ ۱۱۰)؛ این امت نیز مانند بنی اسرائیل درباره معانی قرآن اختلاف پیدا کردند چنانچه درباره کتابی که با قائم ما است و برای آنها می آورد نیز اختلاف نظر خواهند داشت بطوری که بسیاری از مردم آن را انکار می کنند.

در کتاب اربعین محدث بحرینی نقل شده که حضرت ابو عبدالله صادق بن محمد (ع) می فرماید: یظهر من بنی هاشم صبی ذو احکام جدیده فیدعو الناس و لم یجبه احد و اکثر اعدائه العلماء فاذا حکم بشیی لم یطیعوه و یقولون هذا خلاف ما عندنا من ائمه الدین، یعنی ظاهر می شود پیشوا و رئیسی از بنی هاشم ( اولاد رسول ص ) که دارای احکام جدید و تازه است و کسی دعوت او را اجابت نمی کند و اکثر دشمنانش از علما خواهند بود و چون حکم به چیزی بدهد می گویند این خلاف آن است که در پیش ما از ائمه دین است[۳۵۳].

و همچنین در کتاب من هو المهدی تألیف الشیخ أبو طالب التجلیل التبریزی، از باب ۳۶۶ فتوحات مکیه نقل میکند: … یخالف فی غالب أحکامه مذاهب العلماء فینقبضون منه لذلک لظنهم ان الله تعالى ما بقی یحدث بعد ائمتهم مجتهداً[۳۵۴]، یعنی (حضرت مهدی) در غالب احکام با مذاهب علما مخالفت خواهد فرمود، و به این سبب علما از آن حضرت غضبناک و دلگیر خواهند شد، زیرا که گمان ایشان این است که خداوند تعالی باقی نگذاشته است مجتهدی که بعد از ائمه ایشان ظاهر گردد.

شیخ احمد احسائی در کتاب عصمه الرجعه در حدیثی در خصوص قائم موعود بیان زیر را از امام صادق (ع) آورده است: و لهذا ورد ان اکثرما یرد علیه المتفقهون لانه یحکم بالحق الذی اراه الله ایاه عن علم لا بشهاده شهود … مضمون بفارسی، بیشتر اشخاصی که با (قائم) مخالفت می کنند فقها می باشند، زیرا او به حق حکم می کند و به آنچه خداوند به او می نمایاند امر می فرماید و احتیاجی به شهادت شهود ندارد[۳۵۵].

و همچنین، در کتاب “پیرامون ظهور حضرت امام مهدی” آمده است: ” علما گناهکار با او می جنگند پس به او می گویند: بر گرد، تو امام مهدی غایب نیستی”[۳۵۶].

و در ” فصوص الحکم”، در خصوص اعتقاد ابن عربی راجع به حضرت مهدی آمده است: ” آنگاه که او (مهدی) ظهور کند فقها کمر بقتلش می بندند و اگر شمشیر به دست مهدی نباشد به فتوای فقها کشته می شود”[۳۵۷].

Ø وضعیت دین و دینداران در آخر الزمان

در قرآن مجید، تلویحاً، اشاره شده است که روح تعالیم حضرت رسول (ص) دچار تغییرات گردد و به انحراف کشیده شود که این انحراف بیانگر لزوم تجدید دین و آمدن ظهوری جدید می باشد. ادیان الهی پس از گذر از مراحل اولیه، دوران نفوذ و رشد را سپری کرده تا تدریجاً به کمال و بلوغ برسند؛ سپس از آنجا که به مرور زمان با مبدأشان فاصله پیدا می کنند از حقیقت و جوهر دین که عاری از هر گونه انحراف و ناخالصی است دور می شوند، به انحطاط می گرایند و دوره افول و زوال ادیان فرا می رسد و بدین ترتیب زمینه برای ظهور پیامبری جدید، جهت تزکیه دین قبل و دمیدن روح حیات در دین حنیف فراهم می گردد. باری، در آیه ۱۴۴ سوره آل عمران آمده است: ” وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ …، یعنی محمد (ص) جز یک پیامبر نیست که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و در گذشتند، آیا اگر او به مرگ یا شهادت در گذشت شما باز به دین جاهلیت خود رجوع خواهید کرد؟”. و در آیه ۳۰ سوره فرقان آمده است: ” وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً، یعنی رسول عرض کرد: بار الها (تو آگاهی که) امت من این قرآن را به کلی متروک و رها کردند”. همچنین، در آیه ۶۵ سوره انعام میفرماید: ” قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى‏ أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُون‏، یعنی بگو: «او قادر است که از بالا یا از زیر پاى شما، عذابى بر شما بفرستد؛ یا بصورت دسته‏هاى پراکنده شما را با هم بیامیزد؛ و طعم جنگ(و اختلاف) را به هر یک از شما به وسیله دیگرى بچشاند.» ببین چگونه آیات گوناگون را بازگو مى‏کنیم! شاید بفهمند!”.

این مطلب که امت رسول اکرم (ص) نیز، به جهت دوری و فاصله با مبدأ ظهور در اواخر دوره خویش به گمراهی و دوری از حقیقت دین مبتلا می شود در روایات نیز، صریحاً، آمده است؛ چنانچه در ” بنادر البحار”، در باب ذم علماء السوء و لزوم التحرز عنهم، آمده است: قال رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله): سیأتی على امّتی زمان لا یبقى من القرآن إلّا رسمه، و لا من الإسلام إلّا اسمه، یسمّون به و هم أبعد النّاس منه، مساجدهم عامره و هی خراب من الهدى، فقهاء ذلک الزّمان شرّ فقهاء تحت ظلّ السّماء، منهم خرجت الفتنه و إلیهم تعود[۳۵۸]، مضمون بفارسی: بر امت و پیروان من روزگارى خواهد آمد که از قرآن جز رسم و نشانه آن باقى و بجا نمی ماند، و از اسلام جز نام آن، به آن اسلام نامیده می شوند (آنان را مسلمان می گویند) در حالى که دورترین مردم‏اند از آن (زیرا رفتارشان بر خلاف آن است) مساجد و جایگاه هاى عبادت و بندگیشان (در ظاهر و آشکار) معمور و آباد شده و (در باطن و نهان) از هدایت و راهنمائى ویران است، فقهاء و دانایان به احکام آن روزگار بدترین فقهاء زیر آسمان‏اند، از ایشان فتنه و تباهکارى بیرون‏ مى‏آید و بایشان باز می گردد.

حضرت امیرالمؤمنین نیز، در نهج البلاغه به همین مضمون، در خصوص آینده مسلمین می فرمایند: ” زود است که بعد از من بر شما روزگاری بیاید که چیزی در آن پنهان تر از حق و درستی نبوده، و آشکارتر از باطل و نادرستی و بیشتر از دروغ گفتن بر خدا و رسول او نباشد، و نزد مردم آنزمان کالائی بیقدرتر از قرآن که از روی حق و راستی خوانده ( و بدرستی تفسیر و تأویل آن بیان ) شود نیست، و رواجتر از آن هرگاه در معانی آن تحریف و تغییر دهند و در شهر ها چیزی زشت تر از کار شایسته و زیباتر از کار بد نمی باشد، پس حاملان قرآن به آن بی اعتنا هستند و حافظانش از یاد می برند، پس قرآن و اهل آن در آن روز دور انداخته شده و در میان جمعیت نیستند و این هر دو با هم در یک راه یار هستند و کسی قرآن و اهلش را احترام نکرده نزد خود نگاه ندارد پس قرآن و اهل آن در آن زمان در بین مردم بوده و با ایشان هستند، و در حقیقت میانشان نبوده و با آنها نمی باشند، زیرا ضلالت و گمراهی با هدایت و رستگاری موافقت ندارد و اگر چه یک جا با هم گرد آیند، پس آن مردم دست بدست هم می دهند بر جدائی و پراکنده می شوند از جماعت، مانند آنست که ایشان پیشوایان قرآن هستند و قرآن پیشوای آنها نیست”[۳۵۹]. همچنین، از آن حضرت آمده است: ” … در آخر الزمان گروهى از اصحاب و یارانش (یاران حضرت محمد (ص)) روزها را روزه مى‏دارند و شب ‏زنده ‏دارى می کنند و قرآن را تلاوت مى‏نمایند از دین بیرون می روند آن چنان که تیر از کمان بیرون می رود …”[۳۶۰].

و از پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله روایت شده که فرمود: ” می آیند در آخر الزمان علما و دانشمندانى که مردم را بزهد و ترک دنیا می خوانند و خود زهد نمى‏ورزند، و ایشان را بأمر آخرت راغب می سازند و خود بآن راغب و مایل نمی باشند، و باز می دارند مردم را از داخل شدن بر فرمانروایان (جور) و باز نمی دارند خود را از داخل شدن بر آنان، فقرا و نیازمندان را از خود دور می کنند و اغنیا و توانگران را بخود نزدیک می سازند، ایشانند ستمگرانى که دشمنان خدا هستند”[۳۶۱].

همچنین، در سفارشات حضرت رسول اکرم (ص) به عبد الله بن مسعود آمده است: اى پسر مسعود اسلام ابتدایش غریب بود بزودى بغربت خودش برگردد همان طورى که ابتدایش بود، پس خوشا بحال غریبان کسى که درک نماید آن زمان را از نسل شما … پس همانا آنان روش شما را پیروى کنند دعاهاى شما را آشکار نمایند ولى کردارشان مخالف کردار شما است پس بر غیر دین‏ شما مى‏میرند ایشان از امت من نیستند و نه من از آنانم …”[۳۶۲].

و ایضاً از حضرت علی (ع) در نهج البلاغه آمده است: ” ای مردم، زود است که زمانی بر شما بیاید که اسلام در آن سرازیر شود مانند برگشتن ظرف که آنچه در آنست بریزد (از اسلام جز اسم و از قرآن جز درس و از ایمان جز رسم باقی نماند، آنگاه است که خداوند بندگانش را امتحان فرماید)”[۳۶۳].

Ø پیشرفت علم در آخر الزمان

بنا به استناد آیات کتب مقدسه و احادیث مرویه، تحولات عظیم و پیشرفت های سریع علم در آخر الزمان، از علائم ظهور محسوب می گردد:

اما تو دانیال کلام را مخفی دار و کتاب را تا زمان آخر مهر کن. بسیاری به سرعت تردد خواهد نمود و علم افزوده خواهد شد (دانیال نبی باب ۱۲، آیه ۴ و۵).

در کتاب “مهدی موعود” آمده است: ” در خرائج راوندی از ابن بن تغلب از حضرت صادق (ع) نقل کرده که فرمود: علم ۲۷ حرف است. آنچه پیغمبران آورده اند دو حرف است و مردم هم تا کنون بیش از آن دو حرف ندانسته اند، پس موقعی که قائم قیام میکند بیست و پنج حرف دیگر را بیرون می آورد و آنرا در میان مردم منتشر میسازد و آن دو حرف را هم بآنها ضمیمه نموده تا آنکه بیست و هفت حرف خواهد شد”[۳۶۴].

همچنین، در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است که: ” ان المؤمن فی الزمان القائم و هو بالمشرق لیری اخاه الذی فی المغرب و کذا الذی فی المغرب یری اخاه الذی فی المشرق” یعنی، در زمان دولت قائم اگر یک فرد با ایمان در مشرق باشد برادرش را در مغرب میبیند و آنکس که در مغرب است برادرش را که در مشرق میباشد میبیند[۳۶۵].

باری، در طول قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم پیشرفتهای چشمگیری در تمامی عرصه های علوم به وقوع پیوست و جهان با روح و حیات جدید به اهتزاز آمد. حضرت باب در ۲۲ می ماه ۱۸۴۴ اظهار امر نمودند و در روز ۲۴ می ماه ۱۸۴۴ ساموئل مورس، اولین تلگراف رسمی را بین واشنگتن و بالتیمور در آمریکا مخابره کرد که متن انتخاب شده اولین تلگرام از کتاب عهد قدیم و از سفر اعداد است: ” خدا چه کرده است؟”. مطبوعات این روز را سر آغاز جدیدی در پیشرفتهای علمی عالم انسانی لقب داده و این اختراع را وسیله ای در راه سرعت بخشیدن به اتحاد جهان نامیدند[۳۶۶].

حضرت عبدالبهاء می فرمایند: ” وقتی ندای الهی بلند گردید حیاتی جدید بر هیکل عالم دمید و روحی بدیع بر جمیع خلایق افاضه فرمود. بهمین دلیل عالم عمیقا به هیجان آمد و قلوب و وجدان نفوس تحرکی جدید یافت. عنقریب آثار این خلق بدیع ظاهر شود …”[۳۶۷].

به استناد آثار دیانت بهائی، ” آفتاب حقیقی، کلمهٴ الهی است که تربیت اهل دیار معانی و بیان، منوط به اوست ، و اوست روح حقیقی ماء معنوی که حیات کلّ شىء از مدد و عنایت او بوده و خواهد بود”[۳۶۸]. حضرت بهاءالله در بسیاری از آیات نازله، به تجلی و نفوذ کلمه الله در این دور بدیع اشاره می فرمایند: ” قلب عالم از کلمه الهیه مشتعل است[۳۶۹]. علت حرکت حرارت بوده و علت حرارت کلمه الله[۳۷۰]. ما عالم را به نفحات وحی تجدید کردیم و بهار معانی را ظاهر ساختیم ولی اکثر مردم بر این نکته آگاه نیستند[۳۷۱]. در این عصر حیاتی بدیع ملل جهان را به حرکت آورده که تا کنون احدی پی به علت آن نبرده و سبب آنرا نشناخته است[۳۷۲]. از حرکت قلم اعلی روح جدید معانی به امر آمر حقیقی در اجساد الفاظ دمیده شد و آثارش در جمیع اشیای ارض ظاهر و هویدا، این است بشارت اعظم[۳۷۳]. براستی که نظم جهان از این نظم اعظم به آشفتگی گرائید و امور آن بعلت این نظم نوین که چشم آفرینش نظیر آن را ندیده است منقلب شد (ترجمه)[۳۷۴].

حضرت بهاءالله می فرمایند: ” همچه مدانید که ظهور حق مخصوص است به اظهار معارف ظاهره و تغییر احکام ثابته بین بریه. بلکه در حین ظهور کل اشیاء حامل فیوضات و استعدادهای لاتحصی شده و خواهند شد …”[۳۷۵].

اینکه تغییرات مادی با الهام از قوای روحانی صورت گیرد را بسیاری از فلاسفه و متفکرین مورد تأئید قرار داده اند؛ ایمانوئل کانت، فیلسوف آلمانی، معتقد است: ” بزودی زمان آن فرا خواهد رسید که ثابت شود نفس انسان از لحاظ عمل، همبستگی کامل با عالم ارواح دارد (بنابر علم جدید روحی، عامل روحی که در کمون هر موجود زنده ای هست رابطه کامل با هوش آن موجود دارد) . همبستگی که بسیار محکم است و از هم جدا نمی شود، و آن عالم در این عالم مادی ما بطور عمیق اثر می گذارد” ( این همان حقیقتی است که فلاسفه دیگر از جمله ویلیام جیمس نیز آن را تقریر و تأکید کرده است)[۳۷۶]. ژرژ بیل کلی، فیلسوف ایرلندی و عالم ماورای طبیعت نیز معتقد است:” هر تغییرات محسوسی که در ما و موجودات دیگر در جریان حیات و هستی بوجود می آید از جسد مادی نیست. بلکه همه آن تغییرات و تحولات از اراده روح اعظم، خداوند، منبعث می شود”[۳۷۷].


با بیانی از حضرت بهاءالله این گفتار را به پایان می رسانیم:

ناظر به ایام قبل شوید

که چقدر مردم از اعالی و

ادانی که همیشه منتظر ظهورات

احدیه در هیاکل قدسیه ( پیامبران)

بوده اند بقسمی که در جمیع اوقات و

اوان مترصد و منتظر بودند و دعاها و

تضرع ها می نمودند که شاید نسیم رحمت الهیه

بوزیدن آید و جمال موعود از سرادق غیب به عرصه

ظهور قدم گذارد و چون ابواب عنایت مفتوح میگردید

و غمام مکرکت مرتفع و شمس غیب از افق قدرت ظاهر میشد

جمیع تکذیب مینمودند...تامل فرمائید که سبب این افعال چه بود که به این

قسم با طلعات جمال ذی الجلال (پیامبران الهی) سلوک می نمودند و هر چه که

در آن ازمنه سبب اعراض و اغماض آن عباد بود حال هم سبب اغفال این عباد شده

و اگر بگوئیم حجج الهیه کامل و تمام نبود لهذا سبب اعتراض عباد شد، این کفری است

صراح؛ لاجل آنکه، این بغایت از فیض فیاض دور است و از رحمت منبسطه بعید که نفسی را

از میان جمیع عباد برگزیند برای هدایت خلق خود و به او حجت کافیه وافیه عطا نفرماید و معذلک

خلق را از عدم اقبال به او معذب فرماید بلکه لم یزل جود سلطان وجود بر همه ممکنات بظهور مظاهر نفس

خود احاطه فرموده و آنی نیست که فیض او منقطع شود و یا آنکه امطار رحمت از غمام عنایت او ممنوع گردد.


منابع و مأخذ



[i] اشاره به آیه ۷ سوره نمل دارد؛ وقتی که خداوند با حضرت موسی به واسطه شعله آتش، قبس، سخن گفت و آن حضرت اولین بارقه وحی را دریافت کرد: إِذْ قالَ مُوسى‏ لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً سَآتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ.

[ii] شایان ذکر است که ظهور موعود ادیان، یکی از مسائلی بوده که همواره سبب امتحان پیروان ادیان آسمانی گردیده و یکی از عقایدی که در تاریخ ادیان تکرار شده است اینکه پیروان ادیان الهی (مانند یهودیان، مسیحیان و مسلمانان) منتظر موعودی بوده که ترویج شریعتشان نماید! چرا که اعتقاد نداشته که بعد از دین و پیامبرشان، دیانت و فرستاده دیگری بیاید؛ بدین دلیل بسیاری از پیروان این ادیان به ظهور دیانت بعدی ایمان نیاورده اند. (در صفحات بعد خواهیم دید که استمرار ظهور پیامبران سنت غیر قابل تغییر الهی و ضرورت و مقتضای حکمت الهی بوده و ختم ارسال پیامبران از جانب خداوند، جهت هدایت و تربیت بشریت، مخالف فضل و رحمت الهی می باشد؛ بنابراین، ظهور ادیان امری ناگسستنی، دائمی و رو به تکامل می باشد)

[iii] به استناد آثار دیانت بهائی، مقصود از آخر الزمان پایان دوران بشریت نیست، بلکه منظور آغاز دوره ای جدید و به مراتب عظیم تر بوده که مقارن با بلوغ بشریت می باشد؛ چنانچه آثارش در همه جا نمودار گشته است.

[iv] اشاره به آیه ۳۵ سوره نور می باشد که مضمون بیان به فارسی چنین است: خداوند نور آسمانها و زمین است؛ مثل نور خداوند همانند چراغدانى است که در آن چراغى(پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنى افروخته مى‏شود که از درخت پربرکت زیتونى گرفته شده که نه شرقى است و نه غربى؛ نزدیک است بدون تماس با آتش شعله ‏ور شود؛ نورى است بر فراز نورى.

[v] ” این ابیات از اشعار صاحب بن عباد می باشد که عارف بزرگ اسلامی، فخرالدین عراقی، شعر صاحب را به نظم فارسی چنین سروده است:

کز صفای می و لطافت جام بهم آمیخت رنگ جام و مدام

همه جام است و نیست گوئی می یا مدام است و نیست گوئی جام

حضرت عبدالبهاء از ابیات صاحب بن عباد چنین نتیجه می گیرند، که حقیقت حضرت باب اعظم و جمال قدم (حضرت بهاءالله) چنان در هم آمیخته و متحد گشته است، که حقیقت واحد می نماید … بحدّی که هرگز نمی توان میان آنان وجه افتراقی تصور نمود” (نقل از کتاب مقامات توحید، صص ۱۱۱ – ۱۱۲).

[vi] در شرح مثنوی معنوی کریم زمانی در شرح این بیت آمده است: چون از روی هوای نفس قرآن را تأویل می کنی، پس معنای بلند و روشن قرآن به دست تأویل تو پست و کج شود (شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر اول، ص ۳۶۷).

[vii] این بیت مثنوی اشاره به حدیثی است که از حضرت رسول (ص) روایت شده است: بعثت انا و الساعه کهاتین (و أشار بالسبابه و الوسطی)، یعنی من و قیامت مانند دو انگشت با هم برانگیخته شده ایم، و به انگشت سبّابه و وسط اشاره نمود (جامع صغیر، ج ۱، ص ۱۲۵؛ صحیح بخاری، ج ۳، ص ۱۳۷).

[viii] و زمین به نور پروردگار خود روشن گردد.

[ix] روزى را به یاد آور که دعوت کننده الهى مردم را به امری حیرت آور دعوت مى‏کند.

[x] حکومت در آن روز از آن خداوند رحمان است.

[xi] ای پدر آسمانی نام تو مقدّس باد ملکوت تو بیاید اراده تو چنان که در آسمانست بر زمین گسترده شود (انجیل متی باب ۶ آیه ۱۰).

[xii] در آثار دیانت بهائی، لوح خطاب به پاپ، آمده است: ” یا ملأ الابن، قد ارسلنا الیکم یوحنّا مرّه اخری. انّه نادی فی برّیّه البیان: یا خلق الاکوان طهّروا عیونکم قد اقترب یوم المشاهده و اللّقاء ثمّ یا ملأ الانجیل أن اعمروا السّبیل قد اقترب الیوم الّذی فیه یأتی الرّبّ الجلیل أن استعدّوا للدّخول فی الملکوت (آثار قلم اعلی، ج اوّل، ص ۴۳)”. مضمون بیان به فارسی، ای جماعت مسیحی، یوحنّا ( یحیی تعمید دهنده ) را دیگر بار بسوی شما فرستادیم. او در بیابان “بیان” آواز در داد که ای جهانیان، چشمها را پاکیزه نمائید، زیرا روز دیدن و دیدار نزدیک است. و ای مسیحیان، راه را هموار سازید، زیرا روز آمدن پروردگار بزرگ بر در است، پس خود را برای دخول در ملکوت آماده کنید.

[xiii] جالب توجه آنکه در تفسیر آیه ۶۸ سوره زمر، “وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْرى‏، یعنی، و در«صور» دمیده مى‏شود، پس همه کسانى که در آسمانها و زمینند مدهوش می شوند، مگر کسانى که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در«صور» دمیده مى‏شود”، در حدیثی، نفخه اول از جانب ایلیا تفسیر شده است: ” و أخرج عبد بن حمید عن عبد الله بن العاصی قال ینفخ فی الصور النفخه الاولى من باب إیلیا الشرقی أو قال الغربی و النفخه الثانیه من باب آخر” (الدر المنثور فى تفسیر المأثور، جلد ۵، ص ۳۳۹).

[xiv] در بحار الانوار از کنز الفوائد، از سلیمان دیلمى حدیث ذیل نقل شده است: “وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها یَعْنِی بِهِ الْقَائِمَ ع”، مضمون بیان ” وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها (شمس/۳) یعنی و سوگند به روز، هنگامى که زمین را روشن سازد”، منظور قائم آل محمّد است (بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۲۴، ص ۷۱).

همچنین، حدیث ذیل در کتاب بحارالنوار نقل گردیده است: أَضَاءَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ مُحَمَّدٍ ص کَمَا تُضِی‏ءُ الشَّمْسُ فَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلَ مُحَمَّدٍ الشَّمْسَ وَ مَثَلَ الْوَصِیِّ الْقَمَرَ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ ذِکْرُهُ جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً، یعنی خداوند زمین را بنور محمّد روشن کرد همان طور که خورشید روشنى مى‏بخشد، خداوند مَثَل محمّد را بخورشید زده و مَثَل وصى و جانشینش را به ماه، که اشاره به آیه ۵ سوره یونس دارد: و جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُورا، یعنی او کسى است که خورشید را روشنایى، و ماه را نور قرار داد (بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۲۳، ص ۳۲۱).

[xv]حضرت شوقی افندی، ولی امر دیانت بهائی، در توضیح تعالیم و احکام سخت حضرت باب که عمداً به منظور از بین بردن اوهام و خرافات تشریع شده بود می فرمایند: “این منشور الهی متضمّن اصول و قواعد و احکام و فرائضی است که متعمّداً بنحو شدید و غلیظ تشریع گردیده و منظور از آن انهدام تأسیسات عتیقه بالیه و ایقاظ رؤسای دین و انتباه غافلین از رقد غفلت و خمودت و ایجاد انقلاب و تحوّل جدید در قلوب نفوس و تمهید سبیل برای ظهور دور بدیع بوده است”( قرن بدیع، ج ۱، ص ۱۵۲).

[xvi] برخی از آثار دیانت بهائی عمق دیدگاه این آئین جهانی را در این راستا نمودار می سازد: قلم اعلی در هر یک از آیات ابواب محبت و اتحاد باز نموده. قلنا و قولنا الحق عاشروا مع الادیان کلها بالروح و الریحان. از این بیان آنچه سبب اجتناب و علت اختلاف و تفریق بود از میان برخاست و در ارتقاء وجود و ارتفاع نفوس نازل شده آنچه که باب اعظم است از برای تربیت اهل عالم. آنچه از لسان و قلم ملل اولی از قبل ظاهر، فی الحقیقه سلطان آن در این ظهور اعظم از سماء مشیت مالک قدم نازل (مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی، ص ۴۹)؛ به کمال اتحاد و اتفاق جهد نمائید که شاید موفق شوید به آنچه سزاوار یوم الهی است. براستی می گویم فساد و نزاع و ما یکرهه العقول لایق شأن انسان نبوده و نیست (منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص ۱۲۹)؛ اجناس و الوان مختلفه موجب جلوه و جلال و هم آهنگی عالم امکان است. کل باید در این بوستان عظیم انسانی چون گلهای رنگارنگ بنهایت الفت و اتحاد پرورش یابند و فارغ از هر گونه نفرت و اختلاف با یکدیگر دمساز و مألوف گردند (ظهور عدل الهی، ص ۷۷)؛ لیس الفخر لمن یحب الوطن، بل لمن یحب العالم … فی الحقیقه عالم یک وطن محسوب است و من علی الارض اهل آن (مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی، ص ۱۰۱).

[xvii] مضمون این بیت شعر: یعنی ای مرده های به ظاهر زنده به کیفرگاه شهرهای لوط نگاه کنید؛ مردگان بی حنوط اشاره به کسانی است که به ظاهر زنده بوده اما فاقد حیات روحانی و معنوی می باشند (نقل از شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص ۷۱۳).

[xviii] قابل توجه آنکه، در تفسیر آیه “فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ (معارج/ ۴۰)، یعنی سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها”، در بحارالانوار از کنز جامع الفوائد روایت ذیل نقل شده است: “عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ قَالَ الْمَشَارِقُ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْمَغَارِبُ الْأَوْصِیَاءُ ع” (بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۲۴، ص ۷۷)، یعنی ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرد در باره آیه: فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ فرمود مشارق انبیاء هستند و مغارب اوصیاء.

[xix] در باب دوم کتاب اشعیاء نبی آمده است: ” در ایّام آخر کوه خانه خدا بر قلّه کوهها ثابت خواهد شد و فوق ملّتها برافراشته خواهد گردید و جمیع امّت ها به سوی آن روان خواهند شد و قوم های بسیار عزیمت کرده خواهند گفت بیائید تا به کوه خداوند و به خانه خدای یعقوب برآئیم تا طریق های خویش را به ما تعلیم دهد و به راههای وی سلوک نمائیم زیرا شریعت از صهیون و کلام خداوند از اورشلیم صادر خواهد شد و امّت ها را داوری خواهد کرد و قوم های بسیاری را تنبیه خواهد کرد و ایشان شمشیرهای خود را برای گاو آهن و نیزه های خویش را برای ارّه خواهند شکست امّتی بر امّتی شمشیر نخواهد کشید و بار دیگر جنگ را نخواهند آموخت “.

همچنین، در کتاب گلدسته چمن زرتشت آمده است: ” در آن وقت واپسین سیوشانس ظهور خواهد نمود و پاکی و تازگی جهان را تکمیل نموده بنیاد بدی و آزار اهرمن را از بن خواهد کند … از آن پس دنیا دوره را از سر گرفته همیشه تازه، تهی از آزار و آسیب خواهد ماند. جمیع ارواح را به نوازش تن پسین که جسم جدیده شد، ممتاز خواهد فرمود و من بعد دائماً خرم و شادمان خواهند زیست” (ماده ۶۳ از آیه ۸۹ زامیاد یشت).

[xx] بر اساس آیه ۷ سوره آل عمران، آیات قرآنی به دو گروه محکمات و متشابهات تقسیم میشوند؛ آیه محکم آنست که مقصود مورد نظر واضح و آشکار باشد و متشابه در اصطلاح خلاف محکم است که نتوان معنی منظور را به آسانی استخراج نمود و درباره آنها به وجوه مختلف میتوان اندیشید؛ به عبارتی آیات متشابه نیاز به تأویل دارند تا به معنای حقیقی آن پی بریم و تأویل آیات متشابه را جز خداوند و راسخون در علم کسی نداند.

[xxi] ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه می‌نویسد: عموم منسوبین به اهل سنت برای اثبات رؤیت خدا اتفاق دارند و اجماع سلف بر این است که ذات احدیت را در آخرت با چشم می‌توان دید؛ ولی در دنیا نمی‌توان دید(مختصر منهاج السنه، ج ۲ ، ص ۲۴۰).

[xxii] این آیه مبارکه، مطابق است با آیه ای از انجیل مقدس که حضرت عیسی می فرماید که در ابرهای آسمان نازل خواهد شد و ملائکه خود را با صورهای بلند آواز به اقطار ارض خواهد فرستاد؛ باری، در انجیل متی باب ۲۴ آیات ۳۰ – ۳۱ آمده است: ” آنگاه علامات پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آن وقت جمیع طوایف زمین سینه زنی کنند و پسر انسان را بینند که بر ابرهای آسمان با قوت و جلال عظیم می آید و فرشتگان خود را با صور بلند آواز فرستاده برگزیدگان او را از بادهای اربعه از کران تا به کران فلک فراهم خواهند آورد”.

[xxiii] زمخشری در ذیل آیه لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصار در تفسیر کشاف می‌نویسد: معنی آیه این است که چشم‌ها به خدا تعلق نمی‌گیرد و خداوند را نمی‌بیند و درک نمی‌کند؛ به خاطر اینکه خداوند اجل از این است که قابل رؤیت باشد؛ چون چشم‌ها چیزهایی را می‌بیند که در جهتی باشد و دارای شکلی و رنگی باشد و خداوند اجل از اینها است؛ ولی خداوند همه کس و همه چیز را می‌بیند (تفسیر کشاف، ج ۲، ص ۵۴).

[xxiv] اشاره به آیه ۱۴۳ سوره اعراف دارد: وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی‏ أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی، یعنی و هنگامى که موسى به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى دید! »

برخی بر این عقیده اند، از آن جا که حضرت موسی همراه با عدهای از برگزیدگان قوم خود بود، در خواست دیدن خدا از طرف آنان مطرح گردید؛ در نتیجه درخواست حضرت موسی بدین جهت بوده که به قوم خود بفهماند که رؤیت خداوند محال است؛ چنانچه خواجه نصیر الدین طوسی به این مطلب اشاره می کند: و سؤال موسی لقومه؛ در خواست موسی به خاطر قومش بود” (کشف المراد، مقصد سوم، فصل دوم، مسأله ۲۰).

[xxv] ابى حمزه از على بن الحسین (ع) روایت می کند که آن حضرت فرمود: اى ابو حمزه، خدا به وصفى که موجب محدودیت او باشد موصوف نشود، پروردگار ما از صفت داشتن برتر است، چگونه به وضع ‏محدودى توصیف شود، آنکه حدى ندارد و دیده‏ها را درک کند و هم او لطیف و خبیر است (اصول کافی – ترجمه کمره ای، ج ۱، صص ۲۹۱). و امام صادق (ع) فرمود: اگر (خدا) داراى حد شد در معرض فزونى و کاستى است و هر چه در معرض فزونى و کاستى است مخلوق است (اصول کافی – ترجمه کمره ای، ج ۱، صص ۳۰۵).

[xxvi] بیان حضرت علی (ع) می باشد که سید اسمعیل طبرسی نوری آن را در جلد اول کتاب کفایه الموحدین نقل می نماید: یصنع الله یستدل علیه و بالعقول تعتقد معرفته و بالتفکر یثبت حجته السبیل مسدود و الطلب مردود، معروف بالدلالات مشهور بالبینات دلیله آیاته و وجوده اثباته (نقل از قاموس ایقان، ج ۲، ص ۷۴۱)، مضمون بیان: با تعقل و تفکر خداوند مستدّل و اثبات شدنی می باشد … راه مسدود و طلب مردود است، زیرا به دلالات معروف و به نشانه ها و دلایل مشهور است، دلیل او آیات او و وجود او اثبات اوست.

[xxvii] جوادی آملی می نویسد: ” شناخت کامل ذات اقدس الاهی نه با علم حصولی و نه با علم شهودی میسور کسی نیست … انبیا و اولیا در ذات او سرگردان هستند، چه رسد به شاگردان آنان” انتهی (تفسیر موضوعی، ج ۲، صص ۳۳ و ۳۵).

و علامه طباطبایی نیز عدم امکان شناخت ذات الهی را تصریح می کند: ” توحید ذاتی به معنای شناخت خود ذات امری محال است، زیرا معرفت نسبتی بین شناسنده و شناخته شده می باشد و در آن مقام همه نسبت ها ساقط می گردد؛ در واقع هر گونه شناختی که به او تعلق می گیرد به اسم او تعلق گرفته است نه به ذاتش، احدی به او احاطه ندارد” (رسائل توحیدی، صص ۳۵ و ۱۵۶).

و از حضرت علی (ع) در بحار الانوار روایت شده است: مَا تُصُوِّرَ فَهُوَ بِخِلَافِه … لَیْسَ بِإِلَهٍ مَنْ عَرَفَ بِنَفْسِهِ هُوَ الدَّالُّ بِالدَّلِیلِ عَلَیْ، یعنی آنچه از ذات الهی در تصور انسان بگنجد خلاف اوست … خدا نیست آنچه با حقیقت و تمام ذات خویش شناخته شود، خدا خود با دلیل و نشانه به سوی خویش راهنمایی و دلالت می کند (بحارالأنوار، ج ۴، ص ۲۵۳).

[xxviii] در شرح مثنوی معنوی کریم زمانی در شرح این ابیات آمده است: خشم شهان اشاره به انبیاء و اولیاء می باشد و مولوی در این اشعار به توصیف نواب و خلفای حضرت حق یعنی انبیاء و اولیاء می پردازد و می فرماید: “ای گمراهان بد سگال، خشم آن شاهان (انبیاء و اولیاء) صدها هزار شهر را ویران و واژگون کرده است {اشاره است به آیه ۴ سوره اعراف: وَ کَمْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُون‏، یعنی چه بسیار شهرها که ویران کردیم! کیفر ما ایشان را فروگرفت در حالی که در خواب شبانه و یا خواب نیمروز غنوده بودند}. کوه از تجلی شکوه و عظمت شاهان ولایت و نبوت بر خود می شکافد و صد شکاف بر می دارد. یعنی خلاصه متلاشی می شود زیرا تاب جلالت آنان را ندارد و آفتاب جهانتاب با همه عظمت و بزرگی، پیرامون آن شاهان حقیقی که مرکز دایره وجودند مانند آسیاب می گردد و می چرخد ( انسان کامل نقطه پرگار وجود است و عالم بر مدار او دایر است)” (شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص ۷۱۳).

[xxix] لازم به ذکر است که در عصر امام رضا (ع) مسائل کلامی، عقلی و فلسفی پر رونق بود و سؤالات زیادی در این خصوص مطرح می شد؛ آن دوران اوج منازعات کلامی بوده و منازعات معتزله و اشاعره و فرقه های دیگر اسلامی رواج داشت. خلاصه کلام آنکه، آن حضرت از اندیشه های اسلامی دفاع کرده و با اندیشه های انحرافی به شدت برخورد می کرد؛ رؤیت خداوند نیز از مباحث جدی و جنجال برانگیز فرق مختلف بود که از آن حضرت بیاناتی در این خصوص، جهت رفع شبهات و هدایت مؤمنین، روایت شده است.

[xxx] در کتاب “الکافی” آمده است: ” عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَأَنْشَأَ یَقُولُ ابْتِدَاءً مِنْهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ أَسْأَلَهُ نَحْنُ حُجَّهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَیْنُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاهُ أَمْرِ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ، یعنی اسود بن سعید گوید: من نزد امام صادق (ع) بودم، بى‏آنکه پرسشى کنم آغاز سخن کرد و فرمود: ما حجت خدائیم، ما باب الله هستیم، ما لسان الله هستیم، ما وجه الله هستیم، ما عین الله هستیم در میان خلقش و مائیم والیان امر خدا در میان بندگانش )الکافی، ج ۱، ص ۱۴۵).

همچنین، شیخ صدوق در کتاب “التوحید” حدیث ذیل را از حضرت امیر (ع) نقل می کند: إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ أَنَا عِلْمُ اللَّهِ وَ أَنَا قَلْبُ اللَّهِ الْوَاعِی وَ لِسَانُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ عَیْنُ اللَّهِ وَ جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا یَدُ اللَّه‏، یعنی امیر المؤمنین (ع) فرمود منم علم خدا و منم قلب واعى خدا یعنى دل خدا که حافظ و نگاهدارنده است و زبان گویاى خدا و چشم خدا و جنب خدا و منم دست خدا ( التوحید للصدوق، ص ۱۶۴).

و در کلمات مکنونه فیض کاشانی از حضرت علی (ع) آمده است: نحن اسرارالله المودعه فی هیاکل البشریه، یعنی ما اسرار الهی می باشیم که در هیاکل بشری به ودیعه گذاشته شده است ( کلمات مکنونه من علوم اهل الحکمه و المعرفه ،ص ۱۲۴).

[xxxi] لازم به ذکر است که امر و آیات خداوند تنها از طریق مظاهر امر الهی و پیامبران آسمانی می آیند.

[xxxii] این شعر مولانا که از دفتر چهارم، ابیات ۳۴۷۴ – ۳۴۷۵، می باشد اشاره به حدیثی است که از حضرت رسول (ص) آمده است: من رآنی فقد رأى الحق، یعنی هر که مرا ببیند براستی که خدا را دیده است (بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۵۸، ص ۲۳۵). در آثار دیانت بهائی نیز در زیارتنامه مظهر امر الهی بیان مشابهی آمده است: “اشهد بانّ من عرفک فقد عرف الله و من فاز بلقائک فقد فاز بلقاءالله”؛ مضمون بیان: شهادت می دهم که هر که تو را شناخت خدا را شناخته است و هر که به دیدار تو فائز شد به دیدار خدا راه یافته است ( ادعیه محبوب، ص ۹۴).

[xxxiii] این مطلب را در این منابع نیز می توان یافت: مهج الدعوات- ترجمه طبسى، ص ۴۹۱؛ احتجاجات- ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، ص ۳۸۳؛ امالى شیخ صدوق- ترجمه کمره‏اى، ص ۶۴۲.

[xxxiv] علىّ بن ابى حمزه بطائنى روایت کند که امام صادق علیه السّلام فرمود: اسم أعظم خداوند در فاتحه الکتاب مندرج است (ثواب الاعمال ترجمه غفارى، ص ۲۳۳).

[xxxv] نمونه منابع دیگر عبارتند از: “کشف الأسرار و عده الأبرار، ص ۴۳″؛ ” تفسیر الصافى، ج ۱، ص ۸۱″؛ “اسرار توحید، ص ۲۵۶″؛ ” تأویل الآیات الظاهره، ص ۲۵″.

[xxxvi] بهاءالدین محمد حسین عاملى معروف به شیخ بهائی، عارف و شاعر بزرگ اسلامی، که به حقیقت و عظمت اسم اعظم خداوند، بهاء، پی برده بود و بدین جهت لقب شیخ بهائی را برای خود برگزید، چنین سروده است (ملحقات موش و گربه، چاپ مصر، ص ۲۳۰):

اسم اعظم چون کسی نشناسدش سروری بر کل اسماء باشدش

[xxxvii] این شعر اشاره به حدیث قدسی است که می فرماید: ” من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فأنا دیته، یعنی هر که مرا طلب کرد یافت مرا و آنکه مرا یافت، مرا شناخت و آن که مرا شناخت عاشق من شد، من نیز عاشق او شدم و آن که من عاشق او شدم او را در راه خود به قتل رساندم و هر که برای من شهید شد من خونبهای او هستم”( طرائق الحقائق، ج ۱، ص ۲۰۶).

[xxxviii] لازم به ذکر است که در آثار دیانت بهائی اشاره شده که تحقق این وعود تدریجی می باشد؛ حضرت ولی امرالله در توقیع “قد ظهر یوم المیعاد” می فرمایند: ” همچنانکه تکامل ترکیبی نوع بشر به آهستگی و به تدریج صورت گرفته و ایجاب کرده که متوالیاً وحدت خانواده و قبیله و شهر و ملت تشکیل گردد، به همین قسم نور ظهور الهی که در مراحل مختلفه تکامل دیانتی ساطع و در ادیان متتابعه جلوه گر گشته، به تدریج ترقی و تعالی حاصل نموده است”.

[xxxix] در آیه ۴۴ سوره مؤمنون آمده است: ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا کُلَّ ما جاءَ أُمَّهً رَسُولُها کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ، یعنی سپس رسولان خود را یکى پس از دیگرى فرستادیم؛ هر زمان رسولى براى(هدایت) قومى مى‏آمد، او را تکذیب مى‏کردند؛ ولى ما این امّتهاى سرکش را یکى پس از دیگرى هلاک نمودیم، و آنها را احادیثى قرار دادیم. دور باد(از رحمت خدا) قومى که ایمان نمى‏آورند!

[xl] حاجی ملاعباس ایروانی معروف به حاجی میرزا آغاسی (۱۱۹۸ ق.‍ ماکو – رمضان ۱۲۶۵ ق. کربلا) آخرین صدراعظم محمد شاه قاجار بود. او پس از آن که قائم مقام فراهانی به فرمان محمدشاه کشته شد به این جایگاه رسید. وی فردی بدنام و نالایق بود که در زمان او ایران به سمت قهقهرا کشیده شد.

[xli] سید محمد اصفهانی اهل اصفهان بود و در مدرسه صدر اصفهان درس می خواند.

[xlii] در شرح مثنوی معنوی کریم زمانی در شرح این بیت آمده است: در پیکار و بخشش یک تنه معادل هزار نفر مؤثر بودی. و به هنگام عطای نعمت ها صد برابر حاتم طائی عمل می کردی (شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص ۸۵۴).

[xliii] لازم بذکر است که اگر دارالسلام (بغداد) به معنای بهشت موعود گرفته شود، پس از ورود به بهشت موضوع هدایت بی معنی میشود (وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ)، چرا که ورود به بهشت فرع حصول هدایت است و هدایت در بهشت معنایی ندارد.

[xliv] حضرت باب در بیان فارسی می فرمایند: ” مراد از صراط در هر زمانی ظهور الله و امر او بوده، هر کس مستقر بوده بر صراط حق بوده و الا بر دون صراط …( بیان فارسی، واحد۲، باب ۱۲، ص ۴۸).

[xlv] از امام صادق (ع) روایت شده است: فَیَدْفَعُ إِلَیْهِ الْقَائِمُ ع الْخَاتَمَ فَیَکُونُ الْحُسَیْنُ ع هُوَ الَّذِی یَلِی غُسْلَهُ وَ کَفْنَهُ وَ حَنُوطَهُ وَ یُوَارِیهِ فِی حُفْرَتِه، مضمون بیان آنکه قائم، انگشتر خود را به امام حسین می دهد چون قائم رحلت کند، امام حسین علیه السّلام او را غسل می دهد و کفن می کند و حنوط کرده در قبر می گذارد (بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۳، ص ۱۰۳).

[xlvi] این حدیث، عیناً، در خصال شیخ صدوق نیز آمده است: ( الخصال، ج ۲، ص ۴۷۵).

[xlvii] معنای آیه شریفه: خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین [دیگران‏] کند، همان گونه که پیشینیان آنان را جانشین [دیگران‏] کرد.

[xlviii] بشاره المصطفى، ص ۱۸۳.

[xlix] تأویل‏ الآیات‏ الظاهره، ۲۱۰.

[l] الأمالی ‏للطوسی، ص ۲۹۱.

[li] در خصوص اینکه حضرت باب مقامات متفاوتی، بابیّت، قائمیّت، رسالت و مظهریّت، را مدعی شده اند، حضرت ابراهیم نیز از جمله رسولانی است که مقامات متفاوتی در خصوص ایشان ذکر شده است. چنانچه از حضرت ابا عبدالله (ع) در خصوص مقامات متفاوت حضرت ابراهیم روایت ذیل نقل شده است: “إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ خَلِیلًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِیلًا قَبْلَ أَنْ یَجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْیَاءَ قَالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً”( الکافی، ج ۱، ص ۱۷۵)، مضمون بیان آنکه خداوند اوّل به حضرت ابراهیم مقام عبودّت بعد نبوّت بعد رسالت بعد خلیلی داد و بعد از همه اینها به او فرمود که تو را برای مردم امام قرار دادم.

[lii] از حضرت رضا (ع) در کتاب عیون روایتی آمده که آن حضرت فرمود: “… باید که متشابهات را به محکماتش بر گردانید، و زنهار متشابهات را پیروی مکنید که گمراه می شوید” (ترجمه تفسیر المیزان – سید محمد باقر موسوی همدانی، ج ۵، ص ۱۳۳)؛ همچنین آمده است: قال مولینا الرضا علیه السّلام: من ردّ متشابه القرآن الى محکمه هدى الى صراط مستقیم، یعنی هر کسى که رد متشابه قرآن بمحکم آن نماید بى‏شکّ آن بنده سلیم مهتدى بطریق مستقیم گردید ( ترجمه المیزان، مقدمه، ص ۲). به عبارتی استناد به آیه “خاتم النبیین” و ” دین پسندیده نزد خدا آئین اسلام است” که قابل حمل بر وجوه مختلف می باشند، آیاتی چند پهلو، بدون ارجاع به محکمات صحیح نمی باشد چرا که صریح کلام الله مجید، آیات محکم اصل و مرجع سایر آیات کتاب خداست “مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ (آل عمران/ ۷)”؛ گو اینکه تمامی ادیان پیشین نیز به متشابهات کتب مقدسه در اثبات اینکه پیامبر آنها آخرین پیامبر و دیانت آنها آخرین دین در سلسله ادیان الهی است متشبث شدند. خلاصه کلام آنکه، هیچ یک از آیات محکمات قرآن مجید مؤید فلسفه ختم نبوت و دیانت در قرآن نمی باشد و چنین مسئله مهمی که از اصول اعتقادی اسلامی میباشد و سرنوشت یک امت بدان وابسته است، بدون ارجاع به محکمات تفسیر شده، و خداوند در آیات محکمات که ام الکتاب میباشد، ابداٌ، به این مسئله نپرداخته است. گو آنکه بسیاری از آیات محکمات قرآن مجید در تأیید ادامه سنت الهی جهت ارسال پیامبران و ادیان آسمانی از جانب خداوند آمده است و تغییر سنت الهی بعد از ارسال ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر، بدون هیچ توضیحی و صرفاً با ذکر یک عبارت خاتم النبیین در قرآن مجید، استدلال ضعیفی است! وانگهی در آیه ۴۱ سوره احزاب، پس از آیه ختم نبوت، آیات بعد علائم ظهور پیامبری دیگر را ذکر کرده و مؤمنینی را که مستحق اجر عظیم اند مأمور نموده جهت خروج از ظلمات و هدایت آنها به نور الهی شب و روز خدا را ذکر کنند تا به لقاءالله، که منظور لقاء مظهر امر الهی می باشد، فائز شوند! و در ادامه پیامبر اسلام را به عنوان “شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً”، مأمور به تبشیر ظهور پیامبری بزرگ فرموده است: وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبیراً. (توضیحش می آید) باری، مختصراً ذکر می گردد که مطابق آثار اسلامی، تعابیر مختلفی برای خاتم آمده است: یک تعبیر، خاتم النبیین به معنای کسی که موید انبیاء سابق بوده و به نحوی احترام آمیز به معنای بهترین انبیاء، یا زینت انبیاء می باشد؛ چنانچه خطبه ای از حضرت علی (ع) مؤید این معنای خاتم می باشد: … منم زبان متقیان و خاتم اوصیا و وارث انبیا …( ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومیه، ص ۷۲۶)؛ همچنین، بیان حضرت رسول (ص) خطاب به امام علی (ع): من خاتم هزار پیغمبرم و تو ( علی) خاتم هزار وصی ( همان مأخذ، ص ۷۵۲) – یک تعبیر به معنای “آخر نسبی” می باشد که اشاره به آمدن پیامبرانی دیگر و همچنین شروع دوره ای جدید در تاریخ ادیان دارد، که بیان حضرت امیر (ع) در مفاتیح الجنان در خصوص حضرت محمد (ص) مؤید آن است: الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتُقْبِلَ (مفاتیح الجنان، ص ۴۸۷)، یعنی خاتم برگذشته گان و راهگشای آیندگان؛ تعبیر دیگر با توجه به مقام مقام وحدت و کثرت انبیاء است ( برای اطلاع بیشتر در این خصوص به آثار استدلالیه دیانت بهائی رجوع شود).

[liii] وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلیلاً (نساء/۸۳)، یعنی و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمى، همگى از شیطان پیروى مى‏کردید.

[liv] قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (یونس/۵۸)، یعنی بگو: «به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند؛ که این، از تمام آنچه گردآورى کرده‏اند، بهتر است!»

[lv] ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ (بقره/۱۰۶)، یعنی هر حکمى را نسخ کنیم، و یا نسخ آن را به تأخیر اندازیم، بهتر از آن، یا همانند آن را مى‏آوریم. آیا نمى‏دانستى که خداوند بر هر چیز توانا است؟!

[lvi] و ایضاً در تفسیر همین آیه (جمعه/ ۳) آمده است: ” قال کنا جلوسا عند النبی صلى الله علیه و سلم حین أنزلت سوره الجمعه فتلاها فلما بلغ وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ قال له رجل یا رسول الله من هؤلاء الذین لم یلحقوا بنا فوضع یده على رأس سلمان الفارسی و قال و الذی نفسی بیده لو کان الایمان بالثریا لناله رجال من هؤلاء” (الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج ۶، ص ۲۱۵)، یعنی هنگام نزول آیه سوره جمعه ” و قوم دیگرى از آنان را که هنوز ملحق نشده‏اند ” کنار حضرت رسول (ص) نشسته بودیم، از آن حضرت سؤال شد اینان چه کسانی هستند که به ما ملحق می شوند؟ پس آن حضرت دستش را گذاشت بر سر سلمان فارسی و فرمودند: قسم به آن کسی که جان من در دست اوست اگر ایمان در ثریا باشد مردانی از فارس بدان دست خواهند یافت.

[lvii] در ادبیات قرآن شریف، اسلام به مفهوم جامع و وسیعی بیان شده و به پیروان و انبیای گذشته نیز اطلاق گردیده، و در مجموع، اسلام دیانت کلی الهی و حقیقت همه ادیان می باشد که در آثار دیانت بهائی از آن به عنوان ” دین الله من قبل و من بعد” تعبیر شده است. بنابراین، تمام پیامبران الهی که یک وحدت حقیقی را جلوه می دهند، دین اسلام آورده اند و تسلیم در برابر امر خداوند شده اند که همانا دین خدا پرستی و مبارزه با کفر و بت پرستی بوده است. کوتاه سخن آنکه، اسلام یعنی سر تسلیم فرود آوردن در برابر امر خداوند ( دین الهی)، که همواره در هر عهد و زمان با ظهور هر پیامبر جدیدی، ظهور دین حنیف، تجدید می شود و هر کس در یوم ظهور هر پیامبری، در برابر امر او که امرالله است سر تسلیم فرود آورد، اسلام آورده است.

[lviii] مقصود از هلاکت، چنانچه دنباله آیه این مفهوم را روشن می کند، عدم ایمان به دیانت/ پیامبر زمان و هلاک روحانی/ ایمانی می باشد.

[lix] طبق همین روال، در آیه ۳۲ سوره فاطر مسلمین را وارثان کتاب می خواند: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا، یعنی سپس این کتاب(قرآن) را به گروهى از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم.

[lx] آیه ۱۲۹ سوره اعراف “یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأَرْضِ فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ(اعراف/ ۱۲۹)” که در حق یهود آمده، بدان معنی است که ما شما را به جای امتی که پیامبرشان را تکذیب کردند نشاندیم و جانشین کردیم تا ببینیم شما چه می کنید؛ آیا شما هم مثل آنها پیامبر/ موعودتان (مسیح) را تکذیب می کنید؟ حال باید منصفانه سؤال کرد آیا تکرار این آیه با الفاظ مشترک در حق امت حضرت رسول (آیه ۱۴ سوره یونس) چه معنایی می دهد؟ جز این است که باید عین وقایع قبل یعنی ظهور پیامبر خدا با بینات اتفاق افتد تا آنچه به انتظارش نشسته معلوم شود!

[lxi] و به همین مضمون خطاب به قوم هود، در آیه ۵۷ سوره هود بیان مشابهی آمده است: ” فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقَدْ أَبْلَغْتُکُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَیَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ، یعنی پس اگر شما روی بگردانید من به وظیفه خود که ابلاغ رسالت بر شماست قیام کردم و خدای من قومی دیگر را جانشین شما خواهد کرد”.

[lxii] در کتاب “خصال” شیخ صدوق آمده است: فی الخلفاء هم اثنا عشر فإذا کان عند انقضائهم و أتى طبقه صالحه مد الله لهم فی العمر کذلک وعد الله هذه الأمه ثم قرأ “وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ” قال و کذلک فعل الله ببنی إسرائیل و لیست بعزیز أن تجمع هذه الأمه یوما أو نصف یوم وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّون، یعنی در خصوص خلفا، ایشان دوازده نفرند زمانی که ایشان رفتند و طبقه صالحه آمدند خدا عمرهای ایشان را طولانی می کند چنین وعده کرده است خدای تعالی به این امت، سپس آیه ۵۵ سوره نور را خواندخدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین [دیگران‏] کند، همان گونه که پیشینیان آنان را جانشین [دیگران‏] کرد راوی گوید که مثل این را خدای تعالی درباره بنی اسرائیل کرد و بر خدا گران و مشکل نیست که این امت را در یک روز یا در نصف روز جمع بکند؛ و “همانا روز نزد خدا چون هزار سال به حساب شماست (حج/ ۴۷)” (الخصال، ج ۲، ص ۴۷۵).

[lxiii] شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان، ذیل تفسیر یَا بَنِی آدَمَ می نویسد: ” هو خطاب یعم جمیع المکلفین من بنی آدم من جائه الرسول و من جاز أن یاتیه الرسول”، یعنی آن کلمه خطابی است عمومی، جمیع مکلفین را از بنی آدم، چه کسانی که آمده است آنها را رسول و چه کسانی که جایز است که بیاید ایشان را رسول (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۶۴۳).



[۱] مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی، ص ۱۴۷.

[۲] همان مأخذ، صص ۱۵۱ – ۱۵۲.

[۳] همان مأخذ، ص ۱۶۲.

[۴] همان مأخذ، ص ۱۶۵.

[۵] آیات الهی، ج ۱، ص ۴۰.

[۶] مثنوی مجمع الاسرار جنون، مقدمه.

[۷] دیوان خواجه حافظ شیرازی: به سعی و اهتمام سید عبدالرحیم خلخالی، غزل شماره ۲۵، ص ۲۹۸.

[۸] نهج البلاغه، ص ۵۲۸.

[۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۲، ص ۱۱۳.

[۱۰] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۴۱۹.

[۱۱] یوحنا، باب ۱۸، آیه ۳۳.

[۱۲] یوحنا، باب ۱۸، ایه ۳۶.

[۱۳] متی، باب ۲۷، آیات ۲۹ – ۳۱.

[۱۴] لوقا، باب ۲۳، آیه ۳۵.

[۱۵] متی، باب ۲۷، آیه ۳۷.

[۱۶] مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جزء ثانی، صص ۲۴۹ – ۲۵۲.

[۱۷] استدلالیه جناب صدرالصدور همدانی.

[۱۸] الحیاه با ترجمه احمد آرام، ج ‏۲، ص ۲۶۵.

[۱۹] همان مأخذ، ص ۲۷۲ – ۲۷۳.

[۲۰] همان مأخذ، ص ۲۶۸.

[۲۱] مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۸۱.

[۲۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۳، ص ۴۰.

[۲۳] تفسیر قمى‏، ج‏۱، ص ۲۳۵ – ۲۳۶.

[۲۴] کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۶۷۰.

[۲۵] تاریخ جامع ادیان از آغاز تا امروز، ص ۴۰۲.

[۲۶] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۶۱۶.

[۲۸] نهج البلاغه، ص ۲۰۴.

[۲۹] بهشت کافى- ترجمه روضه کافى، صص ۸۵ – ۸۶.

[۳۰] مثنوی معنوی، دفتر ششم، ابیات ۷۵۰ – ۷۵۴، ص ۹۳۸.

[۳۱] تفسیر قمى‏، ج ‏۲، ص ۳۴۰.

[۳۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۳، صص ۱ – ۲.

[۳۳] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۲۷۳.

[۳۴] همان مأخذ، ص ۲۶۶.

[۳۵] تفسیر جوامع الجامع، ج ‏۲، ص ۲۵۳.

[۳۶] إرشاد القلوب إلى الصواب‏، جلد ۱، ص ۶۶.

[۳۷] مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص ۶۰۸.

[۳۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۲، ص ۱۱۵.

[۳۹] کتاب ایقان، صص ۹۴ – ۹۵.

[۴۰] زندگانى حضرت زهرا علیها السلام، ص ۱۳.

[۴۱] ترجمه و شرح نهج البلاغه، بقلم حاج سید علینقی فیض الاسلام و بخط طاهر خوشنویس، ص ۶۶۸.

[۴۲] تاریخ عمومی حدیث، ص ۹۸.

[۴۳] تاریخ حدیث، ص ۳۵۹.

[۴۴] تاریخ فلسفه در جهان اسلامی- ترجمه عبدالمحمد آیتی، صص ۱۰۶ – ۱۰۷.

[۴۵] تاریخ حدیث، ص ۳۵۹.

[۴۶] اختیار معرفه الرجال، ص ۲۲۴.

[۴۷] ترجمه تفسیر المیزان – بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، ص ۱۳۳.

[۴۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۱، ص ۱۱۲.

[۴۹] همان مأخذ، ج ۵۲، ص ۳۱۸.

[۵۰] همان مأخذ، ج ۲، ص ۱۸۴.

[۵۱] علامه محمد باقر مجلسی: المجلد الثالث عشر من بحار الانوار، صص ۲۵۰ – ۲۵۱.

[۵۲] الکافی‏، ج ۱، ص ۱۴۸.

[۵۳] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۸۸۵.

[۵۴] همان مأخذ، ص ۸۸۷.

[۵۵] بیان درعلوم و مسائل کلی قرآن، صص ۵۱۶ – ۵۱۷.

[۵۶] الکافی‏، ج ۱، ص ۳۳۸.

[۵۷] دور بهائی، ص ۲۷.

[۵۸] مفاوضات، ص ۲۰۱.

[۵۹] الإحتجاج على أهل اللجاج‏، ج ۱، ص ۴۸.

[۶۰] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، صفحات ۲۸۲ – ۲۸۳.

[۶۱] همان مأخذ، ص ۳۱۵.

[۶۲] دیوان قطب الموحدین سید نورالدین شاه نعمت الله ولی – به سعی دکتر جواد نوربخش، ص ۷۵۲.

[۶۳] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، صفحه ۱۲۲۱.

[۶۴] همان مأخذ، ص ۱۱۹۰.

[۶۵] مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات ۱۹۵۴ – ۱۹۵۷، ص ۹۱.

[۶۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۳، ص ۱۰۳.

[۶۷] روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج ۲، ص ۲۶۴.

[۶۸] مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص ۷۴۱.

[۶۹] مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص ۶۰۸.

[۷۰] مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات ۱۹۳۳ – ۱۹۳۹، ص ۹۰.

[۷۱] جامع البیان فى تفسیر القرآن‏، ج ۳۰، صص ۲۰.

[۷۲] همان مأخذ، ج ۳۰، ص ۲۱.

[۷۳] البحر المحیط فى التفسیر، ج ۹، ص ۲۷.

[۷۴] مواهب علیه‏، ص ۲۷۸.

[۷۵] همان مأخذ‏، ص ۹۷۲.

[۷۶] مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۱۷، ص ۴۵۵.

[۷۷] تفسیر الصافى‏، ج ‏۵، ص ۱۳۵.

[۷۸] مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۳۲، ص ۴۵۶.

[۷۹] کتاب ایقان، صص ۷۶ – ۷۷.

[۸۰] غیبت نعمانى- ترجمه غفارى‏، ص ۴۵۹.

[۸۱] تفسیر الصافى‏، ج ‏۵، ص ۲۲۷.

[۸۲] بهاءالله موعود کتابهای آسمانی، صفحه نخست.

[۸۳] بهاءالله و عصر جدید، صص ۱۲ – ۱۳.

[۸۴] قاموس ایقان، ج ۲، صص ۱۳۴۵ – ۱۳۴۷.

[۸۵] الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج ‏۱، ص ۲۴۱.

[۸۶] تفسیر عاملی، ج ‏۵، صفحه ۳۴.

[۸۷] تفسیر قمی، ج ‏۱، صفحه ۳۱۱.

[۸۸] تفسیر القرآن العظیم، ج‏ ۶، ص ۱۹۴۵.

[۸۹] الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج ‏۶، ص ۲۹۲.

[۹۰] صحیح بخارى، ج ۸، ص ۱۸۱.

[۹۱] التوحید للصدوق، ص ۸۹.

[۹۲] نهج البلاغه، ص ۲۱۲.

[۹۳] همان مأخذ، ص ۲۶۹.

[۹۴] همان مأخذ، ص ۲۵۸.

[۹۵] همان مأخذ، ص ۸۷.

[۹۶] همان مأخذ، ص ۳۹.

[۹۷] همان مأخذ، ص ۲۷۲.

[۹۸] اصول کافى- ترجمه کمره‏اى، ج ۱، صص ۲۷۸ – ۲۷۹.

[۹۹] التوحید للصدوق، ص ۸۹.

[۱۰۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۶۶، صص ۲۹۲ – ۲۹۳.

[۱۰۱] التوحید للصدوق، ص ۴۵۷.

[۱۰۲] امر و خلق، ج ۱، صص ۱۷۳ – ۱۷۵.

[۱۰۳] کتاب ایقان، ص ۶۳.

[۱۰۴] درخشان پرتوى از اصول کافى، ج‏ ۴، ص ۳۰۹.

[۱۰۵] لهوف منظوم یا معراج المحبه، ص ۱۶.

[۱۰۶] کتاب ایقان، ص ۹۳.

[۱۰۷] مجموعه الواح چاپ مصر، صص ۳۰۹ – ۳۱۱.

[۱۰۸] سوره الصبر، صص ۲۷۳ – ۲۷۴.

[۱۰۹] مجموعه الواح چاپ مصر، صص ۱۴۴ – ۱۴۵.

[۱۱۰] خطابات، ج ۲، ص ۵۰.

[۱۱۱] مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات ۲۸۱۴ – ۲۸۱۶، ص ۴۵۵.

[۱۱۲] البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏ ۵، ص ۵۳۸.

[۱۱۳] تفسیر الصافى‏، ج ۴، ص ۳۳۱.

[۱۱۴] همان مأخذ.

[۱۱۵] الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۳۸۲.

[۱۱۶] إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۴۶۴.

[۱۱۷] أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۴۲.

[۱۱۸] تفسیر الصافى‏، ج ‏۲، ص ۱۷۳.

[۱۱۹] همان مأخذ‏، ج ‏۱، ص ۲۴۳.

[۱۲۰] فتح القدیر، ج ‏۵، ص ۴۰۷.

[۱۲۱] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۱، ص ۱۱۱.

[۱۲۲] جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۲۷، ص ۶۷.

[۱۲۳] کتاب ایقان، صص ۶۳ – ۶۴.

[۱۲۴] لوح خطاب به شیخ محمد تقی اصفهانی، ص ۸۷.

[۱۲۵] آسمان و جهان- ترجمه کتاب السماء و العالم بحار ج ‏۴، صص ۲۳۳ و ۲۳۴.

[۱۲۶] تفسیر روح البیان، ج ۵، ص ۲۳۰.

[۱۲۷] مصباح الشریعه- ترجمه عبد الرزاق گیلانى، ص ۳۷۴.

[۱۲۸] مجموعه الواح چاپ مصر: لوح توحید بدیع، صص ۳۵۳ – ۳۵۴.

[۱۲۹] نامه ای از جانب حضرت شوقی افندی خطاب به محفل روحانی ملی استرالیا و نیوزلند در ۲۶ دسامبر ۱۹۴۱.

[۱۳۰] کتاب مبین: سوره هیکل، ص ۲۷.

[۱۳۱] منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه اولی، صفحه ۱۱۰.

[۱۳۲] معارف قرآن در المیزان، صص ۳۸ – ۳۹.

[۱۳۳] المظاهر الهیه، ص ۳۱.

[۱۳۴] آیین بندگى و نیایش، ص ۸۷.

[۱۳۵] عیون أخبار الرضا ع- ترجمه غفارى و مستفید، ج ۱، ص ۶۵۳.

[۱۳۶] بخش چهارم : اشارات تفسیرى درباره سوره حمد از سایر آثار حضرت امام(س) اهمیت و فضیلت سوره حمد، http://www.ghadeer.org/qoran/t_hamd/t_hamd07.htm.

[۱۳۷] تفسیر فاتحه الکتاب، صص ۴۳- ۴۴.

[۱۳۸] ترجمه و متن اسرار النقطه یا توحید مکاشفان، ص ۳۴.

[۱۳۹] فتوحات مکیه – محمد خواجوی، ج ۲، ص ۱۳۴.

[۱۴۰] نادر سعیدى: مقاله تفسیر ‌بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم، ص ۴.

[۱۴۱] تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۲۲.

[۱۴۲] نهج البیان عن کشف معانى القرآن، ج ۱، صفحه ۶۹.

[۱۴۳] اصول کافی – ترجمه سید جواد مصطفوی، ج ۱، ص ۱۵۴.

[۱۴۴] مفاتیح الجنان، ص ۲۵۱.

[۱۴۵] اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام، ص ۵۶۶.

مثنوی معنوی، دفتر اول، ص ۸۲. [۱۴۶]

[۱۴۷] دیوان قطب الموحدین سید نورالدین شاه نعمت الله ولی، ص ۴۱۹.

[۱۴۸] لئالی حکمت، ج ۲، ص ۱۱۱.

[۱۴۹] اسم اعظم الهی، ص ۳۷.

[۱۵۰] آیات الهی، جلد ۲، صفحه ۱۷.

[۱۵۱] قرن انوار- عصر ذهبی، صص ۹۹ – ۱۰۰.

[۱۵۲] همان مأخذ، ص ۱۰۰.

[۱۵۳] مفاتیح الجنان، ص ۴۸۷.

[۱۵۴] فرحه الغری- ترجمه علامه مجلسى، ص ۹۳.

[۱۵۵] دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی: به تصحیح و حواشی علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، غزل شماره ۴۶۱، ص ۲۴۲.

[۱۵۶] تفسیر الصافى‏، ج ‏۵، ص ۲۲۷.

[۱۵۷] محبوب عالم، ص ۲۰.

[۱۵۸] مفاوضات، ص ۵۱.

[۱۵۹] مجموعه اشراقات، ص ۲۷۹.

[۱۶۰] لوح شیخ نجفی، ص ۱۱.

[۱۶۱] آثار قلم اعلی، جلد ۷، ص ۱۲۵.

[۱۶۲] امر و خلق، ج ۴، ص ۴۷۵.

[۱۶۳] مکاتیب، جلد اول، ص ۳۱۹

[۱۶۴] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۳۵۱.

[۱۶۵] همان مأخذ، صص ۳۳۵ – ۳۳۶.

[۱۶۶] شیراز شهر جاویدان، ص ۱۲.

[۱۶۷] دیوان پیر جمالی اردستانی، ص ۱۰۱.

[۱۶۸] دیوان اشعار صحبت لاری، ص ۱۶۷.

[۱۶۹] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۴۱۴.

[۱۷۰] الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج ۶، ص ۶۷.

[۱۷۱] همان مأخذ.

[۱۷۲] قرن بدیع، ج ۱، ص ۳۵۲.

[۱۷۳] مائده آسمانی، ج ۴، ص ۲۰۹.

[۱۷۴] الغیبه للنعمانی‏، ص ۶۶.

[۱۷۵] دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی: به تصحیح و حواشی علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، غزل شماره ۲۶۷، صفحه ۱۶۳.

[۱۷۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۲، ص ۱۳۵.

[۱۷۷] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۴۳۶.

[۱۷۸] تحولات فکری و اجتماعی ایران – از گاتها تا مشروطیت، ص ۲۳۰.

[۱۷۹] عقائد بعضی از دانشمندان جهان درباره دیانت بهائی، صص ۲۸ – ۲۹.

[۱۸۰] حضرت بهاءالله، امر و خلق، ج ۴، ص ۴۷۴.

[۱۸۱] اصول عقاید بهائیان – منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صص ۵۱- ۵۲.

[۱۸۲] مطالع الانوار، ص ۲۴۲.

http://www.yasoob.org/books/htm1/m020/23/no2353.html [۱۸۳]

[۱۸۴] دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی: به تصحیح و حواشی علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، غزل شماره ۴۶۱، ص ۲۴۲.

[۱۸۵] همان مأخذ، غزل شماره ۲۶۷، صفحه ۱۶۳.

[۱۸۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۱، ص ۸۲.

[۱۸۷] حضرت باب، صص ۴۳۲ – ۴۳۳.

[۱۸۸] مطالع الانوار، ص ۳۶۳.

[۱۸۹] احتجاجات – ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، ج ‏۱، ص ۶۹.

[۱۹۰] کمال الدین و تمام النعمه، ج ‏۲، ص ۵۲۶.

[۱۹۱] بهشت کافى- ترجمه روضه کافى‏، ص ۲۲۴.

[۱۹۲] قاموس ایقان، ج ۲، صص ۸۳۰ – ۸۳۱.

[۱۹۳] جامع صغیر، ج ۱، ص ۷۰.

[۱۹۴] مثنوی معنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۷۴، ص ۱۰۴۴.

[۱۹۵] نقل از روزنامه اطریشی “سولداتن فرند” به معنی دوست سرباز.

[۱۹۶] شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، مقدمه، ص ۶۰.

[۱۹۷] دیوان خواجه حافظ شیرازی: به سعی و اهتمام سید عبدالرحیم خلخالی، قسمت دیباچه (له) دیوان.

[۱۹۸] تفسیر عاملی، ج ‏۵، ص ۳۴.

[۱۹۹] تفسیر قمی، ج ‏۱، ص ۳۱۱.

[۲۰۰] تفسیر القرآن العظیم، ج‏ ۶، ص ۱۹۴۵.

[۲۰۱] الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج ۳، صص ۳۰۵ – ۳۰۶.

[۲۰۲] همان مأخذ.

[۲۰۳] علامه محمد باقر مجلسی: المجلد الثالث عشر من بحار الانوار، صص ۴۵ – ۴۶.

[۲۰۴] کتاب قرن بدیع، ص ۶.

[۲۰۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۱، ص ۸۲.

[۲۰۶] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۲۷۳.

[۲۰۷] الخرائج و الجرائح‏، ج‏ ۳، ص ۱۱۳۴.

[۲۰۸] جامع البیان فى تفسیر القرآن‏، ج ‏۲۶، ص ۱۱۴.

[۲۰۹] روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج ۲، صص ۴۰۸ – ۴۰۹.

[۲۱۰] ارشاد القلوب- ترجمه رضایى‏، ج ۱، ص ۱۳۲.

[۲۱۱] خلق جدید و صنع بدیع – ترجمه باهر فرقانی، ص ۲۶۶.

[۲۱۲] دیانت بهائی آئین فراگیر جهانی – ترجمه پریوش خوشبین و روح الله خوشبین، ص ۶۷.

[۲۱۳] مقاله آئین جهانی بهائی، نادر سعیدی.

[۲۱۴] ایران آینده، ص ۱۱۰.

[۲۱۵] دیانت بهائی آئین فراگیر جهانی – ترجمه پریوش خوشبین و روح الله خوشبین، ص ۶۴.

[۲۱۶] مقاله آئین جهانی بهائی، نادر سعیدی.

[۲۱۷] ایران آینده، ص ۱۱۲.

[۲۱۹] غیبت نعمانى- ترجمه غفارى‏، صص ۲۲۶ – ۲۲۷.

[۲۲۰] همان مأخذ، ص ۴۴۱.

[۲۲۱] همان مأخذ، صفحه ۴۴۲.

[۲۲۲] حضرت نقطه اولی، صص ۱۰۹ – ۱۱۰.

[۲۲۳] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۱۰۷۴.

[۲۲۴] حضرت نقطه اولی، صص ۱۳۳ – ۱۳۶.

[۲۲۵] قرآن کریم با تجوید و ترجمه و تفسیر محمد کاظم معزی: کشف الآیات، بخش کشف المطالب: ص ۱۶.

[۲۲۶] ابن خلدون، المقدمه، بیروت ۱۹۸۱ میلادی، ص ۴۱۳.

[۲۲۷] نجم الثاقب، ج ۱، ص ۲۸۷.

[۲۲۸] عیون‏ أخبار الرضا (ع)، ج ۱، ص ۵۱.

[۲۲۹] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۴۹.

[۲۳۲] قرآن کریم با تجوید و ترجمه و تفسیر محمد کاظم معزی: کشف الآیات، صفحه ۲۰۰.

[۲۳۳] تفسیر الصافى‏، ج ‏۱، ص ۹۱.

[۲۳۴] اصول کافى- ترجمه کمره‏اى، ج ۳، ص ۸۰۳.

[۲۳۵] امالى شیخ صدوق- ترجمه کمره‏اى، ص ۳۱۷.

[۲۳۶] تفسیر الصافى‏، ج ‏۱، صص ۹۰ – ۹۱.

[۲۳۷] فصل الخطاب، ص ۲۳۰.

[۲۳۸] تفسیر الصافى‏، ج ۴، ص ۳۱۲.

[۲۳۹] روضات الجنات، ج ۸، ص ۵۶.

[۲۴۰] محبوب عالم، ص ۱۵۷.

[۲۴۱] دیوان خاقانی شروانی، ص ۷۲۵.

[۲۴۲] دیوان کامل بی نظیر باباطاهر عریان همدانی، ص ۸۰.

[۲۴۳] پند نامه، بی سرنامه (همراه بلبل نامه، سی فصل، پند نامه)، صص ۱۱۲ – ۱۱۳.

[۲۴۴] مخزن الاسرار، صص ۲۵ – ۲۶.

[۲۴۵] طوفان البکاء، ص ۴۱۸.

[۲۴۶] همان مأخذ.

[۲۴۷] همان مأخذ.

[۲۴۸] دزد در شب یا قضیه عجیبه عدم آغاز هزاره سلطنت مجدد مسیح، صص ۹ – ۱۰.

[۲۴۹] همان مأخذ، ص ۱۰.

[۲۵۰] همان مأخذ، ص ۱۲.

[۲۵۱] همان مأخذ، ص ۱۴.

[۲۵۲] همان مأخذ، ص ۱۵.

[۲۵۳] همان مأخذ، ص ۱۶.

[۲۵۴] کشف الغمه، ج ۲، ص ۴۷۵.

[۲۵۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۱، ص ۲۴.

[۲۵۶] همان مأخذ، ج‏ ۵۱، ص ۷۳.

[۲۵۷] الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ‏۱، ص ۷۸.

[۲۵۸] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، صص ۲۳۷ – ۲۳۸.

[۲۵۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۵۱، ص ۷۵.

[۲۶۰] تفسیر الصراط المستقیم‏، ج ۳، ص ۲۶۶.

[۲۶۱] مفاتیح الجنان، ص ۲۵۱.

[۲۶۲] اقبال الاعمال، ص ۵۴۸.

[۲۶۴] تفسیر القرآن الکریم( صدرا)، ج ۱، ص ۴۷۷.

[۲۶۵] الحرائج والجرائح، ج ۱، ص ۷۴.

[۲۶۶] مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱، ص ۲۲.

[۲۶۷] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۳۰۶.

[۲۶۸] همان مأخذ، ص ۱۰۸۹.

[۲۶۹] ارشاد- ترجمه رسولى محلاتى، ج ‏۲، ص ۳۶۱.

[۲۷۰] جامع البیان فى تفسیر القرآن‏، ج ‏۳۰، ص ۶۰.

[۲۷۱] دیوان قطب الموحدین سید نورالدین شاه نعمت الله ولی، ص ۷۵۲.

[۲۷۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۵۲، ص ۲۸۷.

[۲۷۳] همان مأخذ.

[۲۷۴] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۱۰۷۶.

[۲۷۵] اصول کافى- ترجمه مصطفوى‏، ج ۲، ص ۴۸۶.

[۲۷۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۵۲، ص ۲۸۷.

[۲۷۷] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۱۰۷۶.

[۲۷۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۵۱، ص ۳۸.

[۲۷۹] همان مأخذ، ج ‏۵۲، ص ۲۸۰.

[۲۸۰] مکتب در فرایند تکامل: نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، ص ۱۷۱.

[۲۸۱] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۱، ص ۸۴.

[۲۸۲] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، صفحات ۳۵۳- ۳۵۴.

[۲۸۳] ارشاد القلوب- ترجمه رضایى، ج ۱، صص ۱۶۴ – ۱۶۵.

[۲۸۴] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۱۰۴۹.

[۲۸۶] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۲۶۲.

[۲۸۷] احتجاجات – ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، ج ‏۱، ص ۶۹.

[۲۸۸] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، صص ۳۰۵ – ۳۰۶.

[۲۸۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۱، ص ۸۴.

[۲۹۰] غیبت نعمانى- ترجمه غفارى‏، ص ۴۳۸.

[۲۹۱] فصوص الحکم ابن عربی، ص ۸۵.

[۲۹۲] الغیبه للنعمانی‏، ص ۶۶.

[۲۹۳] حضرت باب، ص ۱۰۵.

[۲۹۴] سید رسل حضرت محمد، اسلام و مذاهب آن، ص ۲۷۴.

[۲۹۵] خاطرات حاج سیاح، ص ۴۷۵.

[۲۹۶] الإحتجاج على أهل اللجاج‏، ج ۱، ص ۶۸.

[۲۹۷] ارشاد- ترجمه رسولى محلاتى، ج‏ ۲، ص ۳۶۱.

[۲۹۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۲۳، ص ۸۶.

[۲۹۹] اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام، ص ۵۵۲.

[۳۰۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۱، ص ۲۱۸.

[۳۰۱] قاموس ایقان، ج ۱، ص ۱۸۶.

[۳۰۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏ ۵۱، ص ۲۱۸.

[۳۰۳] تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم، ص ۱۰۷.

[۳۰۴] همان مأخذ، ص ۲۹۸.

[۳۰۵] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه: ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۶۰۶.

[۳۰۶] همان مأخذ، ص ۵۵۰.

[۳۰۷] همان مأخذ، ص ۶۱۰.

[۳۰۸] الغیبه للنعمانی، ص ۱۷۴.

[۳۰۹] الکافی‏، ج ۱، ص ۴۸۳.

[۳۱۰] الغیبه للنعمانی‏، صص ۱۴۶- ۱۴۷.

[۳۱۱] الکافی‏، ج ‏۱، ص ۵۳۶.

[۳۱۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۲۳ ، ص ۱۸۹.

[۳۱۳] الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ‏۲، ص ۳۸۴.

[۳۱۴] ارشاد- ترجمه ساعدى خراسانى‏، ص ۷۰۵.

[۳۱۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۲، ص ۱۳۵.‏

[۳۱۶] همان مأخذ، ج ۵۱، ص ۸۴.

[۳۱۷] همان مأخذ، ج ۵۲، ص ۲۳۱.

[۳۱۸] الغیبه للنعمانی‏، ص ۲۳۳.

[۳۱۹] همان مأخذ‏، صص ۲۳۴ – ۲۳۵.

[۳۲۰] زندگانى حضرت زهرا علیها السلام(روحانى)، ص ۱۱.

[۳۲۱] مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹، ص ۳۳۶.

[۳۲۲] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۵۱۶.

[۳۲۳] تفسیر اثنا عشری، ج‏ ۶، ص ۴۰۰.

[۳۲۴] بخش امامت – ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج ‏۲، ص ۵۵.

[۳۲۵] همان مأخذ، ج ۲، ص ۵۹.

[۳۲۶] همان مأخذ، ج ۲، ص ۵۵.

[۳۲۷] ترجمه تفسیر جوامع الجامع، ج‏۱، ص ۱۴۶.

[۳۲۸] تفسیر عاملی، ج ‏۱، ص ۱۴۳.

[۳۲۹] تفسیر اثنا عشری، ج ‏۱، ص ۲۲۲.

[۳۳۰] ترجمه بیان السعاده، ج‏ ۱۴، ص ۱۷.

[۳۳۱] ترجمه المیزان، ج‏ ۱۹، ص ۴۴.

[۳۳۲] ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۲۵، ص ۱.

[۳۳۳] الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج ۶، ص ۲۱۵.

[۳۳۴] ترجمه بیان السعاده، ج‏ ۳، ص ۱.

[۳۳۵] ترجمه تفسیر جوامع الجامع، ج‏ ۶، ص ۵.

[۳۳۶] أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج ‏۲، ص ۱۰.

[۳۳۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۲۴، ص ۳۱۳.

[۳۳۸] الکافی، ج ‏۱، ص ۳۸۰.

[۳۳۹] اصول کافى- ترجمه مصطفوى، ج ‏۲، ص ۲۱۷.

[۳۴۰] غیبت نعمانى- ترجمه فهرى، ص ۲۸۱.

[۳۴۱] غیبت نعمانى – ترجمه فهرى، ص ۲۸۱.

[۳۴۲] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۴۱۴.

[۳۴۳] پیام ملکوت، صص ۱۸۱ – ۱۸۲.

[۳۴۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۲۳، ص ۱۶۵.

[۳۴۵] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۴۲۰.

[۳۴۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۵۲، ص ۱۱۵.

[۳۴۷] همان مأخذ، ج ۵۲، ص ۱۱۳.

[۳۴۸] همان مأخذ.

[۳۴۹] فصل الخطاب، ص ۱۱۰.

[۳۵۰] مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ص ۶۱۶.

[۳۵۱] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۲۶۳.

[۳۵۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ‏۲۴، ص ۳۱۳.

[۳۵۳] قاموس ایقان، ج ۴، ص ۱۸۶۲.

[۳۵۵] قاموس ایقان، ج ۱، ص ۱۸۸.

[۳۵۶] پیرامون ظهور حضرت امام مهدی (عج) – ترجمه حمید رضا کفاش، ص ۱۸.

[۳۵۷] فصوص الحکم ابن عربی، ص ۸۵.

[۳۵۸] بنادر البحار- ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار، متن‏عربى، ص ۲۲۸.

[۳۵۹] ترجمه و شرح نهج البلاغه – بقلم حاج سید علینقی فیض الاسلام و بخط طاهر خوشنویس، صص ۴۴۸ – ۴۴۹.

[۳۶۰] ارشاد القلوب- ترجمه رضایى، ج ‏۲، ص ۲۸۷.

[۳۶۱] طرائف الحکم یا اندرزهاى ممتاز، ترجمه ‏ج ‏۱ ، ص ۱۹۸.

[۳۶۲] کتاب الروضه در مبانى اخلاق، صص ۱۱۰ – ۱۱۱.

[۳۶۳] ترجمه و شرح نهج البلاغه – بقلم حاج سید علینقی فیض الاسلام و بخط طاهر خوشنویس، ص ۳۰۶.

[۳۶۴] مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، ص ۱۱۱۹.

[۳۶۵] همان مأخذ، ص ۱۱۴۱.

[۳۶۶] قرن انوار- عصر ذهبی، ص ۱۶.

[۳۶۷] جلوه مدنیت جهانی، ترجمه توقیع حضرت ولی امرالله، ص ۲۰.

[۳۶۸] دریاى دانش، ص ۱۰۳.

[۳۶۹] مجموع الواح حضرت بهاءالله، ص ۲۳۱.

[۳۷۰] لوح اقتدارات.

[۳۷۱] مائده آسمانی، ج ۸، ص ۱۰۸.

[۳۷۲] ایران آینده، ص ۲۱۲.

[۳۷۳] لوح دنیا.

[۳۷۴] کتاب مستطاب اقدس، بند ۱۸۱.

[۳۷۵] محبوب عالم، ص ۷.

[۳۷۶] انسان روح است نه جسد، ج ۱، ص ۵۳.

[۳۷۷] همان مأخذ، ج ۱، ص ۵۷۲.

کتاب شناسی

اسامی کتابهای اسلامی، تفاسیر و احادیث، که در متن این مجموعه به کار رفته است:

۱- آژیر، حمید رضا: بهشت کافى- ترجمه روضه کافى، قم: انتشارات سرور، ۱۳۸۱ ش، چاپ اول.

۲- آشتیانى، میرزا احمد – شاگردان‏: طرائف الحکم یا اندرزهاى ممتاز، تهران:انتشارات کتابخانه صدوق، ۱۳۶۲ ش، چاپ سوم، ۲ جلد.

۳- ابن ابى حاتم، عبدالرحمن بن محمد: تفسیر القرآن العظیم، نشر مکتبه نزار مصطفى الباز، عربستان سعودى‏ ۱۴۱۹ ق‏، چاپ سوم، ۱۳ جلد.

۴- إربلى، على بن عیسى: کشف الغمه، چاپ مکتبه بنى هاشمى تبریز، ۱۳۸۱ هجرى قمری، ۲ جلد.

۵- اردکانی، محمد علی: اسرار توحید- ترجمه التوحید، تهران، انتشارات علمیه اسلامی، چاپ اول، بی تاریخ.

۶- ارومیه، مرحوم محمد حسن بن محمد ولی: ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، تهران: چاپ کتابفروشی اسلامیه، جمادی الاولی ۱۳۷۹ ق.

۷- الحلی، سید علی بن طاوس: اقبال الاعمال، طهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷ ش.

۸- اندلسى، ابو حیان محمد بن یوسف: البحر المحیط فى التفسیر، بیروت: نشر دار الفکر، ۱۴۲۰ ق، چاپ اول، ۱۱ جلد.

۹- بخارى، اسماعیل: صحیح بخارى، بیروت: نشر دارالفکر.

۱۰- بحرانى، سید هاشم‏: البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: نشر بنیاد بعثت‏، ۱۴۱۶ ق، چاپ اول، ۵ جلد.

۱۱- بروجردى، سید حسین: تفسیر الصراط المستقیم‏، قم: موسسه انصاریان، ۱۴۱۶ ق، چاپ اول، ۵ جلد.

۱۲- بیضاوى، عبدالله بن عمر: أنوار التنزیل و أسرار التأویل‏، بیروت: نشر دار احیاء التراث العربى‏، ۱۴۱۸ ق، چاپ اول‏، ۵ جلد.

۱۳- جوادی آملی، عبدالله: تفسیر موضوعی، قم: نشر اسراء، ۱۳۸۳ ش.

۱۴- حائرى محلاتى: لهوف منظوم یا معراج المحبه، قم: دفتر نشر نوید اسلام‏، ۱۳۷۷ ش، چاپ اول.

۱۵- حسینى استرآبادى، سید شرف الدین على: تأویل الآیات الظاهره، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ اول، ‏۱۴۰۹ ق.

۱۶- حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد: تفسیر اثنا عشرى‏، تهران: انتشارات میقات‏، ۱۳۶۳ ش‏، چاپ اول‏، ۱۴ جلد.

۱۷- حسینى همدانى، سید محمد: درخشان پرتوى از اصول کافى‏، قم: نشر چاپخانه علمیه قم، ۱۳۶۳ ش، چاپ اول، ۶ جلد.

۱۸- حقى بروسوى، اسماعیل: تفسیر روح البیان‏، بیروت: نشر دارالفکر، بی تاریخ، ۱۰ جلد.

۱۹- حکیمى اخوان – احمد آرام: الحیاه با ترجمه احمد آرام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۸۰ ش، ۶ جلد.

۲۰- خانى رضا / حشمت الله ریاضى: ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده، تهران: مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام‏نور، ۱۳۷۲ ش‏، چاپ اول، ۱۴ جلد.

۲۱- خسروى، موسى‏: احتجاجات – ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، تهران: انتشارات اسلامیه، ۱۳۷۹ ش، چاپ اول، ۲ جلد.

۲۲- خسروى، موسى: بخش امامت- ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، تهران: نشر اسلامیه‏، ۱۳۶۳ ش، چاپ دوم، ۵ جلد.

۲۳- خوانسارى، آقا جمال الدین‏: شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۶ ش، ۷ جلد، چاپ اول.

۲۴- داورپناه، ابوالفضل: أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات صدر، ۱۳۷۵ ش، چاپ اول، ۱۶ جلد.

۲۵- دوانى، على: مهدى موعود- ترجمه جلد سیزدهم بحار، تهران: دار الکتب الاسلامیه‏، ۱۳۷۸ ش‏، چاپ بیست و هشتم.

۲۶- دیلمى، شیخ حسن: إرشاد القلوب إلى الصواب‏، قم: انتشارات شریف رضى، ۱۴۱۲ ق، چاپ اول، ۲ جلد.

۲۷- راوندی، قطب الدین: الحرائج والجرائح، قم: مؤسسه الامام المهدی، ۱۴۰۹ ق، چاپ اول، ۳ جلد.

۲۸- رسولى محلاتى، سید هاشم‏: ارشاد- ترجمه رسولى محلاتى، تهران: انتشارات اسلامیه، بی تاریخ، چاپ دوم، ۲ جلد.

۲۹- رشیدالدین میبدى، احمد بن ابى سعد: کشف الأسرار و عده الأبرار، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۱ ش، چاپ پنجم، ۱۰ جلد.

۳۰- رضائى، سید عبد الحسین‏: ارشاد القلوب- ترجمه رضایى، تهران: انتشارات اسلامیه، ۱۳۷۷ ش. چاپ سوم، ۲ جلد.

۳۱- رضائى، سید عبد الحسین: کتاب الروضه در مبانى اخلاق، تهران: انتشارات اسلامیه، ۱۳۶۴ ش، چاپ دوم.

۳۲- رضى: نهج البلاغه، قم: انتشارات هجرت، ۱۴۱۴ ق.

۳۳- روحانى على آبادى، حمد: زندگانى حضرت زهرا علیها السلام، تهران: انتشارات مهام، چاپ اول، ۱۳۷۹ ش.

۳۴- ساعدى خراسانى، محمد باقر: ارشاد- ترجمه ساعدى خراسانى‏، تهران: انتشارات اسلامیه‏، ۱۳۸۰ ش، چاپ اول.

۳۵- سیوطی، جلال الدین: الجامع الصغیر، بیروت: نشر دارالفکر.

۳۶- سیوطى، جلال الدین: الدر المنثور فى تفسیر المأثور، قم: نشر کتابخانه آیه الله مرعشى نجفى‏، ۱۴۰۴ ق، ۶ جلد.

۳۷- شوکانى، محمد بن على‏: فتح القدیر، دمشق- بیروت: نشر دار ابن کثیر، دار الکلم الطیب، ۱۴۱۴ ق، چاپ اول، ۶ جلد.

۳۸- شیبانى، محمد بن حسن‏: نهج البیان عن کشف معانى القرآن، نشر بنیاد دایره المعارف اسلامى‏، تهران، ۱۴۱۳ ق.

۳۹- شیخ صدوق: التوحید للصدوق‏، قم: نشر جامعه مدرسین‏، ۱۳۹۸ ق‏، چاپ اول.

۴۰- شیخ صدوق: الخصال، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۳ ق، دو جلد در یک مجلد.

۴۱- شیخ صدوق: عیون أخبار الرضا (ع)، انتشارات جهان، ۱۳۷۸ ق، دو جلد در یک مجلد.

۴۲- شیخ صدوق: کمال الدین و تمام النعمه، تهران: نشر اسلامیه، ‏۱۳۹۵ ق، چاپ دوم، ۲ جلد.

۴۳- صدرالمتالهین، محمد بن ابراهیم‏: تفسیر القرآن الکریم( صدرا)، قم: انتشارات بیدار، ۱۳۶۶ ش، چاپ دوم، ۷ جلد.

۴۴- طباطبایی، سید محمد حسین: رسائل توحیدی، تهران: الزهراء، ۱۳۷۰ ش، ترجمه علی شیروانی.

۴۵- طبرسى، احمد بن على: الإحتجاج على أهل اللجاج‏، مشهد: انتشارات مرتضى، ۱۴۰۳ ق، چاپ اول، ۲ جلد.

۴۶- طبرسى، فضل بن حسن: إعلام الورى بأعلام الهدى‏، تهران: انتشارات اسلامیه، ۱۳۹۰ ق. چاپ سوم.

۴۷- طبرسی، فضل بن حسن: تفسیر جوامع الجامع، تهران: انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۷۷ ش، چاپ اول، ۴ جلد.

۴۸- طبرسی، فضل بن حسن: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصرخسرو، ۱۳۷۲ ش، چاپ سوم، ۱۰ جلد.

۴۹- طبرسی نوری، حاج میرزا حسین: نجم الثاقب، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ۱۳۸۴ ش، ۲ جلد.

۵۰- طبرى، ابو جعفر محمد بن جریر: جامع البیان فى تفسیر القرآن‏، بیروت: نشر دار المعرفه‏، ۱۴۱۲ ق، چاپ اول، ۳۰ جلد.

۵۱- طبرى، عماد الدین: بشاره المصطفى، چاپ کتابخانه حیدریه نجف، ۱۳۸۳ ق.

۵۲- طبسی، محمد تقی: مهج الدعوات، تهران: نشر رایحه، ۱۳۷۹ ش، چاپ اول.

۵۳- طوسی، محمد: اختیار معرفه الرجال، مشهد: دانشکده الهیات و معارف اسلامی، ۱۳۴۸ ش.

۵۴- طوسى: الأمالی، انتشارات دارالثقافه قم، ۱۴۱۴ ق.

۵۵- عاملی، ابراهیم: تفسیر عاملی، تهران: انتشارات صدوق، ۱۳۶۰ ش، چاپ اول، ۸ جلد.

۵۶- عطاردی، عزیز الله: اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام، تهران: انتشارات کتابخانه صدر، ۱۳۹۷ ق، چاپ اول.

۵۷- عیاشى، محمد بن مسعود: تفسیر العیاشی، چاپخانه علمیه تهران، ۱۳۸۰ ق، ۲ جلد.

۵۸- غفارى، على اکبر: ثواب الاعمال- ترجمه غفارى‏، تهران: کتاب فروشى صدوق‏، چاپ اول، بی تاریخ.

۵۹- غفارى، محمد جواد‏: غیبت نعمانى- ترجمه غفارى‏، تهران: نشر صدوق، ۱۳۷۶ ش، چاپ دوم.

۶۰- غفاری ساروی، حسین: آیین بندگى و نیایش، قم: نشر بنیاد معارف اسلامى‏، ۱۳۷۵ ش‏، چاپ اول.

۶۱- فتال نیشابورى: روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم:‏ انتشارات رضى، بی تاریخ، ۲ جلد.

۶۲- فهرى زنجانى، سید احمد: غیبت نعمانى- ترجمه فهرى، تهران: دار الکتب الاسلامیه‏، ۱۳۶۲ ش‏، چاپ چهارم.

۶۳- فیض الاسلام، سید علینقى: بنادر البحار- ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار، تهران: انتشارات فقیه، بی تاریخ، چاپ اول.

۶۴- فیض الاسلام، حاج سید علینقی: ترجمه و شرح نهج البلاغه، به خط طاهر خوشنویس، مجلد ۱ – ۶.

۶۵- فیض کاشانى، ملا محسن: تفسیر الصافى‏، تهران: انتشارات الصدر، ۱۴۱۵ ق‏، چاپ دوم، ۵ جلد.

۶۶- فیض کاشانی، ملا محسن: کلمات مکنونه من علوم اهل الحکمه و المعرفه – عزیزالله عطاردی، انتشارات فراهانی، ۱۳۶۰ ش، چاپ دوم.

۶۷- قمی، حاج شیخ عباس: کلیات مفاتیح الجنان – ترجمه سید احمد طیبی شبستری، بازار شیرازی: انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۶۸ ش، چاپ چهارم.

۶۸- قمى، على بن ابراهیم: تفسیر قمى‏، قم: نشر دار الکتاب، ‏۱۳۶۷ ش، چاپ چهارم، ۲ جلد.

۶۹- کاشفى سبزوارى، حسین بن على: مواهب علیه‏، تهران: سازمان چاپ وانتشارات اقبال‏، ۱۳۶۹ ش.

۷۰- کلینى: الکافی‏، تهران: نشر اسلامیه‏، ۱۳۶۲ ش‏، چاپ دوم، ۵ جلد.

۷۱- کمره‏اى، محمد باقر: آسمان و جهان- ترجمه کتاب السماء و العالم بحار، تهران: نشر اسلامیه‏، ۱۳۵۱ ش‏، چاپ اول، ۱۰ جلد.

۷۲- کمره‏اى، محمد باقر: اصول کافى- ترجمه کمره‏اى، قم: انتشارات اسوه، ۱۳۷۵ ش، چاپ سوم، ۶ جلد.

۷۳- کمره‏اى، محمد باقر: امالى شیخ صدوق- ترجمه کمره‏اى، تهران: نشر اسلامیه، ۱۳۷۶ ش، چاپ ششم.

۷۴- گنابادی، سلطان محمد: تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، بیروت: المؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۸ ق، چاپ دوم، ۴ جلد.

۷۵- گیلانی، عبدالرزاق: مصباح الشریعه- ترجمه عبد الرزاق گیلانى‏، تهران: نشر پیام حق‏، ۱۳۷۷ ش، چاپ اول.

۷۶- مترجمان: ترجمه تفسیر جوامع الجامع‏، مشهد: نشر بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى‏، ۱۳۷۷ ش‏، چاپ دوم، ۶ جلد.

۷۷- مترجمان: ترجمه مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران: انتشارات فراهانى‏، ۱۳۶۰ ش‏، چاپ اول‏، ۲۷ جلد.

۷۸- مجلسى، محمد باقر: بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، لبنان: چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، ۱۴۰۴ ق، ۱۱۰ جلد.

۷۹- مجلسی، محمد باقر: المجلد الثالث عشر من بحار الانوار، طهران: بنفقه المکتبه الاسلامیه، ذی القعده الحرام ۱۳۸۴ هجری قمری.

۸۰- مجلسى: فرحه الغری- ترجمه علامه مجلسى‏، تهران: نشر میراث مکتوب، ۱۳۷۹ ش‏، چاپ اول.

۸۱- مستفید حمید رضا – علی اکبر غفاری: عیون أخبار الرضا ع- ترجمه غفارى و مستفید، تهران‏: نشر صدوق، ۱۳۷۲ ش، چاپ اول، ۲ جلد.

۸۲- مصطفوى، حاج سید جواد‏: اصول کافى- ترجمه مصطفوى‏، تهران: نشر کتاب فروشى علمیه اسلامیه‏، بی تاریخ.

۸۳- معزی، محمد کاظم: قرآن کریم با تجوید و ترجمه و تفسیر – کشف الآیات، بخط طاهر خوشنویس، تهران: انتشارات کتابفروشی علمیه اسلامی، جمادی الاخری ۱۳۷۷ ق.

۸۴- مفید، محمد بن محمد: الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم: نشر کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق، چاپ اول، ۲ جلد.

۸۵- الموسوی الخوانساری، محمد باقر: روضات الجنات، قم: مکتبه اسماعیلیان، بی تاریخ.

۸۶- موسوى سبزوارى، سید عبد الاعلى: مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، بیروت: موسسه اهل بیت(ع)، ۱۴۰۹ ق، چاپ دوم، ۱۱ جلد.

۸۷- موسوى همدانى، سید محمد باقر: ترجمه تفسیر المیزان‏، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم‏، ۱۳۷۴ ش، نوبت چاپ: پنجم، ۲۰ جلد.

۸۸- نجمى / هاشم زاده هریسى: بیان در علوم و مسائل کلى قرآن، بی تاریخ.‏

۸۹- نعمانى، محمد بن ابراهیم‏: الغیبه للنعمانی، تهران: نشر صدوق‏، ۱۳۹۷ ق، چاپ اول.

۹۰- تفسیر فاتحه الکتاب – به اهتمام سید جلال الدین آشتیانی، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ ش، چاپ دوم.

منابع عمومی:

۹۱- ابن عربی، محی الدین: فتوحات مکیه، محمد خواجوی، انتشارات مولی، ۱۳۸۱ ش، چاپ اول.

۹۲- ابن عربی، محمد بن علی: فصوص الحکم ابن عربی، تهران: نشر کارنامه، ۱۳۸۵ ش، برگردان متن محمد علی موحد و صمد موحد.

۹۳-امین، سید مهدی: معارف قرآن در المیزان، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۰ ش، چاپ اول.

۹۴- جمشیدی، اسدالله: تاریخ حدیث، قم: مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۸۷ ش.

۹۵- سیاح، حمید: خاطرات حاج سیاح، به تصحیح سیف الله گلکار، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۵۹ ش، چاپ سوم.

۹۶- صدرالمتألین ملاصدرا: المظاهر الهیه، حمید طبیبیان، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۴ ش، چاپ اول.

۹۷- عالی سامی: شیراز شهر جاویدان، شیراز: انتشارات لوکس (نوید)، ۱۳۶۳ ش، چاپ سوم.

۹۸-عبید، رئوف: انسان روح است نه جسد، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۸۵ ش، ترجمه زین العابدین کاظمی خلخالی، ۲ جلد.

۹۹- فاخوری حنا و خلیل جر: تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۳ ش، ترجمه عبدالمحمد آیتی، چاپ هفتم.

۱۰۰- لاهیجی، محمد: مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز – کیوان سمیعی، تهران: انتشارات محمودی، بی تاریخ.

۱۰۱- مدرسی طباطبائی، سید حسین: مکتب در فرایند تکامل: نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تهران: انتشارات کویر، آبان ماه ۱۳۸۶ ش، ترجمه هاشم ایزد پناه، چاپ دوم.

۱۰۲- المروزی، خلداشیان میرزا محمد ابراهیم – متخلص به جوهری: طوفان البکاء، طهران: انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ذیقعده الحرام ۱۳۸۰ قمری (چاپ مجدد از روی چاپ افست اسلامیه).

۱۰۳- معارف، مجید: تاریخ عمومی حدیث، تهران: انتشارات کویر، ۱۳۸۶ ش، چاپ هفتم.

۱۰۴- موسوی، سید المحدثین سید مهدی: تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم، تهران:مؤسسه انتشارات جمهوری، ۱۳۸۳ ش، چاپ پنجم.

۱۰۵- المهاجر، عبد الحمید: پیرامون ظهور حضرت امام مهدی (عج)، تهران: انتشارات عابد، ۱۳۷۹ ش، ترجمه حمید رضا کفاش.

۱۰۶- ناس، جان: تاریخ جامع ادیان از آغاز تا امروز، انتشارات پیروز، ۱۳۴۸ ش، ترجمه علی اصغر حکمت، چاپ دوم.

۱۰۷- همدانی، سید علی: ترجمه و متن اسرار النقطه یا توحید مکاشفان، ترجمه محمد خواجوی، نشر مولی، ۱۳۸۲ ش.

اشعار:

۱۰۸- دیوان کامل بی نظیر باباطاهر عریان همدانی، انتشارات کتابفروشی ادب، چاپخانه شرق، اسفند ماه ۱۳۳۱، چاپ سوم.

۱۰۹- دیوان پیر جمالی اردستانی: تحقیق و بررسی دکتر سید ابوطالب میر عابدینی، انتشارات روزنه، ۱۳۷۶ ش.

۱۱۰- دیوان خاقانی شروانی، به کوشش دکتر سید ضیاءالدین سجادی، تهران: ۱۳۷۴ ش.

۱۱۱- دیوان اشعار صحبت لاری: به اهتمام حسین معرفت، نشر کتابفروشی معرفت شیراز، ۱۳۵۴ ش، چاپ چهارم.

۱۱۲- دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی: به اهتمام پرویز بابایی، به تصحیح و حواشی علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۷۲ ش.

۱۱۳- دیوان خواجه حافظ شیرازی: به سعی و اهتمام سید عبدالرحیم خلخالی، تهران: انتشارات حافظ، تنظیم از روی نسخه خطی مورخ بسال ۸۲۷ هجری قمری در آبان ماه ۱۳۰۶ هجری.

۱۱۴- عطار، فرید الدین: پند نامه، بی سرنامه (همراه بلبل نامه، سی فصل، پند نامه)، به اهتمام احمد خوشنویس، انتشارات سنایی، ۱۳۶۲ ش، چاپ اول.

۱۱۵- دیوان قطب الموحدین سید نورالدین شاه نعمت الله ولی، به سعی دکتر جواد نوربخش، تهران: خانقاه نعمت اللهی ۲۵۳۵.

۱۱۶- گنجه ای، نظامی: مخزن الاسرار، تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، تهران: نشر قطره، ۱۳۸۷ ش، چاپ یازدهم.

۱۱۷- مولوی جلال الدین محمد بن محمد: مثنوی معنوی، به کوشش محمد رضا برزگر خالقی، بر اساس صحیح ترین متن نسخه قونیه ۶۷۷، تهران: انتشارات زوار، ۱۳۸۴ ش، چاپ دوم.

۱۱۸- زمانی، کریم: شرح جامع مثنوی معنوی، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۸۵ ش، چاپ دهم، ۷ جلد.

آثار دیانت بهائی:

۱۱۹- حضرت بهاءالله: مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی، هوفهایم: مؤسسه مطبوعات امری آلمان، ۲۰۰۰ میلادی، چاپ دوم.

۱۲۰- حضرت بهاءالله: مجموعه الواح مبارکه، قاهره: سعادت، ۱۹۲۰ میلادی.

۱۲۱- حضرت بهاءالله: کتاب ایقان، مؤسسه ملی مطبوعات بهائی آلمان، ۱۹۹۸ میلادی.

۱۲۲- حضرت بهاءالله: لوح خطاب به شیخ محمد تقی اصفهانی، کانادا: مؤسسه معارف بهائی، ۲۰۰۱ میلادی.

۱۲۳- حضرت بهاءالله: ادعیه حضرت محبوب، قاهره: فرج الله زکی کردی، ۱۳۳۹ ق.

۱۲۴- حضرت عبدالبهاء: مکاتیب، مصر: مطبعه کردستان العلمیه، ۱۳۳۰ هجری، جزء ثانی.

۱۲۵- حضرت عبدالبهاء: مفاوضات، هندوستان: مؤسسه چاپ و انتشارات مرأت، ۱۹۹۸ میلادی، چاپ دوم.

۱۲۶- مطالع الانوار: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع.

۱۲۷- میرزا فرج الله فنائیان سنگسری: مثنوی مجمع الاسرار جنون، به اهتمام جمشید فنائیان، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۳۴ بدیع.

۱۲۸- ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی: فرائد، هوفهایم: موسسه ملی مطبوعات آلمان، ۲۰۰۱ میلادی.

۱۲۹- ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی: فصل الخطاب، مؤسسه معارف بهائی، ۱۹۹۵ میلادی.

۱۳۰- کمال الدین بخت آور: مقامات توحید، مؤسسه مطبوعات امری آلمان، ۲۰۰۴ میلادی، چاپ دوم.

۱۳۱- دکتر علیمراد داودی: الوهیت و مظهریت، انتاریو کانادا: مؤسسه معارف بهائی، ۱۹۹۶ میلادی، تهیه و تنظیم دکتر وحید رفعتی، چاپ دوم.

۱۳۲- عبدالحمید اشراق خاوری: پیام ملکوت، دهلی نو ۱۹۸۵ میلادی.

۱۳۳- عبدالحمید اشراق خاوری: قاموس ایقان، مؤسسه مطبوعات امری، ۱۲۸ بدیع، ۴ جلد.

۱۳۴- محمد علی فیضی: حضرت نقطه اولی، موسسه ملی مطبوعات امری، ۱۳۲ بدیع.

۱۳۵- دکتر ریاض قدیمی: سید رسل حضرت محمد، اسلام و مذاهب آن، کانادا تورنتو پرس، ۱۹۹۴ میلادی، چاپ دوم.

۱۳۶- دکتر نادر سعیدی: مظهریت – شالوده الهیات بهائی، مؤسسه معارف بهائی، ۱۹۹۵ میلادی.

۱۳۷- بهروز ظریف زاده، قرن انوار- عصر ذهبی: لانگنهاین: مؤسسه مطبوعات امری آلمان، ۱۹۹۶ میلادی.

۱۳۸- نصرت الله محمد حسینی: حضرت باب، مؤسسه معارف بهائی، ۱۹۹۵ میلادی.

۱۳۹- ویلیام سیرز: دزد در شب یا قضیه عجیبه عدم آغاز هزاره سلطنت مجدد مسیح، مؤسسه مطبوعات بهائی آلمان، هوفهایم آلمان ۲۰۰۳ میلادی، چاپ اول.

۱۴۰- دکتر اسلمنت: بهاءالله و عصر جدید، برزیل: دار النشر البهائیه، ۱۹۸۸ میلادی، ترجمه بشیر الهی – رحیمی- سلیمانی.

۱۴۱- جان فرابی: خلق جدید و صنع بدیع، دهلی نو: مؤسسه چاپ و انتشارات مرآت، ۱۹۹۸ میلادی، ترجمه باهر فرقانی.

۱۴۲- ویلیام هاچر و دوگلاس مارتین: دیانت بهائی آئین فراگیر جهانی، دانداس کانادا: مؤسسه معارف بهائی، ۱۹۸۹ میلادی، ترجمه پریوش خوشبین و روح الله خوشبین.

۱۴۳- محبوب عالم: بمناسبت بزرگداشت صدمین سال صعود حضرت بهاءالله، از انتشارات مجله عندلیب، ۱۹۹۲ – ۱۹۹۳.

۱۴۴- دکتر علی محمد بر افروخته: عقائد بعضی از دانشمندان جهان درباره دیانت بهائی، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۵ بدیع.

۱۴۵- هوشنگ گهرریز: اسم اعظم الهی، لندن: نشر بدیع.

Comments are closed.