در جستجوی نسیم تائید
نگارش: آنتـــی وار
Antiwar.a@gmail.com
چند روز پیش در اینترنت، فیلمی را دیدم، که هرچه کردم نتوانستم از سرازیر شدن اشک هایم جلوگیری کنم! این فیلم که عنوانش «مردفقیر در تهران میرقصد» بود. واقعا باعث تاثر بنده شد. حکایت این فیلم چند دقیقه ای که به اندازهء کل دنیا پیام در خود داشت، حکایت غمبار مرد رقاصه ای بود که به گفته خودش ۲۸ ساله و از اهالی خراسان بود. متاهل و جدیدا بچه ای نیز خداوند به او عنایت کرده بود. مرد با لباس مندرس، اورکتی قدیمی که کلاه آن را از شدت سرما کیپ بسته بود و دستمالی نیز بدور سر، هم برای محافظت از سرما و هم برای ناشناخته ماندن. اومی رقصید، تا شاید لقمه نانی بدست آورد و شرمنده خانواده نباشد.
می توانید وقتی اورا می بینید، خیلی سنگ دل باشید، بی تفاوت شیشه های ماشین خود را بالا بکشید و آهنگ ساسی مانکن را بلند کنید، میتوانید رئوف تر باشید و دستی در جیب کرده، به او کمک کنید، می توانید بی انصاف باشید و او را به سخره بگیرید، همچنین می تواند به او تهمت ولگردی و بی غیرتی بزنید، میتوانید…
دنیای ما پر است از چنین افرادی، نیازمند، درمانده و محتاج کمک. اما این مقاله را نمی نویسم که برای آن جوان اعانه جمع کنم. چند روز پیش در وبلاگ دکتر میلانی، نگاهی دیگر، مطلبی تحت عنوان «از کتاب نقاشی تا تبلیغ غیر مستقیم» ملاحظه کردم. باید این نکته را در ابتدا عرض کنم که قصدم جوابگویی به نویسنده آن مقاله نیست. اما با دیدن آن فیلم که شرحش در بالا رفت خواستم مقایسه ای انجام بدهم.
بنده نه می خواهم ونه می توانم که به دفاع از جوانان شیرازی بپردازم.
نمی خواهم، زیرا عمل آنان را جدای از تمام این حرف و حدیث های گفته شد، عملی در خور تحسین میدانم. عمل نیک احتیاج به دفاع ندارد. مگر آنان چه اشتباهی کرده اند که لازم باشد از آنان دفاع هم کرد؟ پذیرش این موضوع که باید از آنان دفاع کرد در ساده ترین صورت یعنی اینکه آنان گناهی مرتکب شده اند که لازم است از آنان دفاع کنیم.
می پذیرم و میدانم که آنان نیز جوانانی بوده اند که با انگیزه خدمت به همنوع دست به این کار زده اند. نه می خواهم آنان را و کارشان را بزرگ کنم، زیرا آنان نه قدیس بودند و نه از آسمان آمده بودند. جوانان همین شهر ودیار بودند، تنها تفاوتشان، نوع نگاهشان بود. جوانانی بودند به مانند تمامی جوانان با همه تعاریفی که از جوانان سراغ داریم، علائق شان، مشکلاتشان، دوستی ها و دشمنی هایشان، قهر ها و آشتی هایشان و…هرچه بودند گناه کار نبودند.
نمی توانم دفاع کنم، زیرا، بنده در بطن ماجرا قرار نداشتم و جز این گروه نبوده ام. شنیده ها و گزارشها از فعالیت این جوانان به کرات در اینترنت و سایتهای خبری منتشر شده است. دوست عزیزی که آن مقاله رانوشته اند، انگشت اتهام را به سوی جوانان بهائی نشانه رفته و در حالی که نشانه ای از تبلیغ مستقیم پیدا نکرده اند، فرض تبلیغ غیر مستقیم را صادق دانسته اند و برای آن نیز دلائل خود را ارائه کرده اند. در اینجا نکته ای ظریف وجود دارد. و آن نکته در صورتی بر شما آشکار خواهد شد که بدون بغض و کینه آثار دیانت بهائی را مورد مطالعه قرار دهید.
دیانت بهائی از بدو ظهورش تا به امروز، مباحثی پیشرو را در راستای امر آموزش و پرورش اطفال ارائه داده است. دیانت بهائی تا آنجا پیش رفته که حتی در مورد نوع لباس دانش آموزان و مکان مدرسه نیز بصراحت اظهار نظر می کند:
«…و امّا ترتیب مدرسه باید اطفال اگر ممکن یک نوع لباس بپوشند ولو قماش تفاوت داشته باشد اگر چه بهتر آن است که از یک قماش باشد ولی اگر ممکن نه ضرری نه و تلامذه باید در نهایت طهارت و نظافت باشند هر چه نظافت بیشتر بهتر و موقع مدرسه در جائی باید باشد که هوا در نهایت لطافت باشد و حسن آداب تلامذه را باید بغایت دقّت نمود و اطفال را تشویق و تحریص بر فضائل عالم انسانی نمود…»۱
تعالیم دیانت بهائی در ۱۶۰ سال پیش علومی را برای تدریس در مدارس پیشنهاد کرده است که اگر این امور اجرا میشد تحولی شگرف در نظام آموزش و پرورش ایران و جهان شکل می گرفت. برای مثال یکی از موارد این موضوع است:
«…اطفال مدرسه را از صغر سنّ بنطقهای مکمّل دلالت نمائید که در اوقات فرصت و راحت مشغول بنطق فصیح گردند و بیان بلیغ نمایند ای مظاهر الطاف الهی در این دور بدیع اساس متین تمهید تعلیم فنون و معارف است و بنصّ صریح باید جمیع اطفال بقدر لزوم تحصیل فنون نمایند لهذا باید در هر شهری و قریه ئی مدارس و مکاتب تأسیس گردد و جمیع اطفال بقدر لزوم تحصیل فنون نمایند…»۲
تحصیل علوم و فنون و توانائی ایراد خطابه ونطق دو موضوعی است که در بالا به آن اشاره شده است. در مجموعه کتابهای روحی، در قسمت طرح توان دهی نوجوانان، توانائی سخنرانی و آموزش آن با شیوه ای نو، و کلامی شیوا بیان شده است تا مربی بتواند آن را به دانش آموزان خود ارائه بدهد. پس می بینید که یکی از اساس دین بهائی توجه به آموزش و پرورش وتعلیم وتربیت است.
بنابر همین اصل، بسیاری از دانشمندان امر بهائی، مانند دکتر فرزام ارباب، که اکنون یکی از اعضاء بیت العدل اعظم الهی نیز میباشند، سالها وقت خود را صرف ترویج این روشها کرده اند. کسانی مانند ایشان سالها در محروم ترین نقاط آمریکای جنوبی و آفریقا به تعلیم و تربیت اطفال پرداخته اند. ماحصل آن تلاشها را می توانید در انواع مقالات و جزواتی که آنان منتشر کرده اند بیابید.
ساده تر آنکه بهائیان بنابر تعالیم دین شان، قصد دارند، برای برپائی دنیایی بهتر، که عاری از جهل و تعصب باشد، به جمیع من علی الارض کمک کنند، ناگفته پیداست که لازمه ساختن دنیای عاری از جنگ، نفرت، خشونت و تعصب، تربیت کودکانی است که نسالهای آینده بشر را تشکیل خواهند داد. واین تربیت جز با آموزش میسر نخواهد شد.
اما چرا عده ای در ایران، این نوع تعلیم و تربیت را ناخوشایند می پندارند؟ تعلیم و تربیتی که نه تنها کپی برداری ناشیانه از کشورهای غربی نیست، بلکه کاملا ایرانی و مملو از معنویات نیز می باشد. اما نویسنده مقاله چه هدفی را دنبال می کند؟ میخواهد با نشان دادن چند سایت و زیر وکردن جملات دکتر میلانی به چه نتیجه ای برسد؟ آیا ایشان، سخنان یکی از کارمندان آن انتشاراتی را بیشتر قبول دارند یا قسم قرآن هموطنان و همکیشان خود را؟ یا شاید هم این گمان بر ایشان مستولی شده که این خانواده نیز در برخورد با بهائیان حتما اغوا شده اند و…آیای نامه آقای رستمی را نیز ندیده اند؟ اگر موضوع برعکس بود، یعنی آن کارمند چنین چیزی را نگفته بود، آیا ایشان و تمام انتشاراتی را از عوامل و سرسپردگان صهیونیزم نمیخواندید؟ کاری که در این سالها شاهد آن بوده ایم، هر جا که تیغتان دیگر نمی بُرد تهمت صهیونیست بودن را روانه کارزار کرده اید. در این میان حتی شکنجه گران بازداشتگاه مخوف کهریزک را از عوامل صهیونیزم خوانده اید!!
اما دوست عزیز، چرا در این مملکت هرکس قصد آبادانی دارد باید با تهمتی بی اساس از صحنه بدر شود؟ از کاشف واکشن ایدز گرفته تا جوانان بهائی. نویسنده محترم، چرا بجای اینکه عده ای جوان و یا یک موسسه غیردولتی، پیشقدم چنین اموری شود دولت پیشقدم نمی شود؟ شاید این درخواست از دولتی که ملت ایران را از یاد برده و تنها به امت اسلامی می اندیشد، کمی ساده لوحانه باشد؛ اما تاکی باید برای اشک کودک دارای فلسطینی، نگران باشیم، و کودکان ندار کشورمان در فقر وتنگدستی بزرگ شوند؟ اشتباه نکنید، کودک فلسطینی هم انسان است، جنگ و بی خانمی حق او هم نیست، باید به آنها هم کمک کنیم، اما چرا کودکان خود را از یاد برده ایم؟ چه کسی آینده این کشور را می سازد، کودک فلسطینی یا کودک ایرانی؟ بله کودک ایرانی. اما هر دوی این کودکان زمانی که دارای تربیت صحیح باشند قادر خواهند بود، با کمک یکدیگر آینده دنیا را بسازند و ریشهء تعصب، نژادپرستی، جنگ و … را از بیخ وبن برکنند.
پس بجای اینکه به تاریکی لعنت بفرستید، یک شمع روشن کنید…
منابع:
۱- حضرت عبدالبهاء – منتخباتى از مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد ۱
۲- حضرت عبدالبهاء – منتخباتى از مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد ۱