نقدی بر سخنرانی دکترعبدالکریم سروش در نیوجرسی : پَرانتزِ پُرازتِز

 

شاهین جانپاک

نقدی بر سخنرانی دکترعبدالکریم سروش در نیوجرسی

پَرانتزِ پُرازتِز!

اخیراً جناب دکتر عبدالکریم سروش در یکی از سخنرانی های خویش در نیوجرسی، تحت عنوان ” حق و تکلیف و خدا” مبحث قابل تامّلی را مورد کنکاش قرار داده اند.(۱) در این نوشتار، ضمن عدم هرگونه قضاوت پیرامون کلّیت سخنرانی فوق(۲)، صرفاً به قسمتی از نقطه نظرگاه های ایشان که در راستای ارتباط ماهیت دیانت بهایی با مبحث حق مداری در دنیای مدرن ایراد شده است، پرداخته و در حد بضاعت خویش(۳)، مطلب فوق را مورد تبیین و تحلیل قرار خواهیم داد، اگر چه بنا به ادّعای ایشان، این مطلب تنها به عنوان حاشیهء بحث و پرانتزی در میان تنهء اصلی آن طرح شده است.

اگر شناسنامهء ادیان را بر مبنای دو شاخص زمان و مکان صادر نمائیم، دیانت بهایی(۴) را می توان به صورت آئینی برآمده از ایران و قرین با تغییرات بنیادین دنیای مدرن معرفی نمود. بهاء الله (پیامبر دیانت بهایی) در حدود سه دهه پیش از تحقّق انقلاب مشروطیت در ایران، لزوم وقوع چنین رویدادی را متذکّر شده که این مهم را می توان در تبیین جایگاه بهائیان در راستای تولّد اندیشهء مشروطیت بیش از پیش مورد بررسی و گفتمان قرار داد.(۵) به بیان دیگر موضوعیت تکوین آئین بهایی و روند مدرن گرایی در ایران آنچنان به یکدیگر تنیده اند که جدایی این دو از هم، پیکر پوشیدهء دیگری را عریان می سازد. از این حیث، ضرورتِ هم ذات پنداریِ مُحقِّق، با شرایط حاکم بر روند شکل گیری این آئین الهی، تا حدّی لازم می نماید که اگر این مهم کَما هُو حَقّهُ صورت پذیرد، دیگر نیازی به بازخوانی اندیشه های مندرج در آن به زبان امروزین و مدرن گرا نخواهد بود.(۶) و این مساله به جهت همسویی زبانِ جوهری این دیانت با ادبیات دنیای مدرن می باشد. این همسویی به معنای هم ردیفی محتوایی این دو نبوده، بلکه از قابلیّتی حکایت می نماید که ادبیات دیانت بهایی را به طور مستقیم، بی واسطه و بدون نیاز به بازخوانی و بازمعناپردازی، جهتِ فهمِ بشرِ عصرِ مدرن، ممکن می سازد. اثبات این مدّعا با رجوع مستقیم به نظام آموزه های اجتماعی آئین بهایی معنادار می گردد. تعالیمی که عالم را چون ارگانیسمی پویا و دینامیک به تصویر کشیده و طرح هایش بر مبنای تغییرات لحظه ای و آنی معادلات دنیوی قابل فهم می باشند.

 

فی المثل یکی از آموزه های دوازده گانهء دیانت بهایی ” تساوی حقوق زن و مرد” می باشد. زمانی که تاریخچهء پیدایش جنبش آزادی خواهانهء زنان در اروپا و آمریکا را محور تعمّق و تامّل قرار دهیم، و آن هنگام که شروع و شیوع حرکت فوق را در ایران زمین بررسی نمائیم، قرابتی معنا دار را در الگوی غالب رفتاری هر دو جریان ناظر و شاهد خواهیم بود. پارادایم شکنی فاطمه زرّین تاج(۷) در به تصویر کشیدن سیمای جدیدی از حقیقت آزادهء زنان در ایران همانقدر موثّر، گیرا و معنادار بود که تحصیلِ حقِّ رای توسّط زنان در آمریکا. اگر چه قیاس محتوایی این دو حرکت، آن هم بدون در نظر گرفتن شاخص های مورد سنجش در جوامع ایران و آمریکا، مع الفارق، خام و بیهوده تلقّی می گردد. اما هر دو قیام را می توان از طرفی زائیده و از طرف دیگر زایندهء تفکرات مدرن محسوب نمود.

و جالب آنکه تعلیم ” تساوی حقوق زن و مرد” برای اولین بار به عنوان یک آموزهء فراگیر دینی و به صورت منشوری پرمایه، در راستای سفرهای عبدالبهاء به اروپا و آمریکا به عنوان متولّیان روند مدرنیزاسیون، مورد طرح و گفتمان قرار می گیرد.(۸) این مساله از آن حیث حائز اهمییت می باشد که برای اوّل بار در تاریخ ادیان، یکی از ارکان اصلی دیانت بهایی( عبدالبهاء) مستقیماً و بی واسطه حامل پیامی برای پیشرفته ترین مراکز جهان در عصر خویش و برقراری پیوندی ناگستتنی میان شرق و غرب دنیا بود. پیامی که خبر از عالمی یکپارچه داده و وحدت آدمی را در نقطه نقطهء آن، اسّ اساس نظام جدید جهانی تعریف می نمود. حضور عبدالبهاء در معتبرترین مراکز علمی و دانشگاهی جهان(۹)، و فراگیری تاثیر کلمات او، نشان از هم فهمی زبان دیانت بهایی و ادبیات دنیای مدرن داشت. تعالیم و آموزه هایی که جز در دورهء فعلی، در هیچ عصر دیگری امکان معنادهی ومفهوم رسانی به همراه نداشتند(۱۰)

با این مقدّمه به بررسی موجز چند نکته در خلال فرمایشات جناب دکتر سروش خواهیم پرداخت:

۱)قرائتی جدید از دیانت بهایی:

نگاه دکتر سروش به دیانت بهایی و “دین” خواندن آن، ارائهء تصویری روشنگرانه و مدرن محسوب می شود. نگاهی که از قضا متعلّق به متفکرین عصر جدید بوده، و لزوم احترام به باورهای “دیگران” را محور گفتمان خویش قرار می دهد. به جرئت می گویم که حرکت جناب دکتر سروش از “ظرف” به “محتوا”ی دیانت بهایی، پارادایم شکنی و آغازگر دورهء جدیدی از برخوردهای مدرن و عقل محور با دستگاه های فکری دگر اندیشان در کشورمان ایران خواهد بود.چنین سنّت شکنی از جانب متفکّری متنفّذ در تعامل امروزین خود با دیانت بهایی، نوید نقد مدرن را در حوزهء تبیین محتوایی ادیان داده و فرصتی جهت تعامل تئوریک ریشه های فکری متفاوت ایجاد می نماید. اهمییت این مساله زمانی به صراحت می گراید که بدانیم در طی ۱۷۰ سال گذشته و به خصوص در ۳۰ سال اخیر، اکثر حملات بهائی ستیزان به “ظرف” دیانت بهایی بوده و به جای نقد اندیشه های متبلور این آئین الهی، با سَم پراکنی های خود، سعی در نفی وجودی آن داشتند. از این حیث، نقد سیستماتیک جناب سروش، به عنوان روشنفکری که پشت تک تک کلماتشان، هاله ای از معنا نهفته است، نقدی سنّت شکنانه و نگاهی نظام مند به محتوای دیانت بهایی و تبیین فحوای آن می باشد.

۲)خط بطلان بر اندیشهء پایان اندیشه! :

مورد مهمتر و شاید مهمترین موردی که در خلال فرمایشات جناب سروش قابل استخراج می باشد، خط بطلان کشیدن ایشان بر اندیشه ای می باشد که در کشور ما نیز قابل لمس بوده و در آن دیانتی را به عنوان آخرین دین عنوان می کند. به این منظور که وجود هر نوع دیانت جدید، خود به خود و به طور پیش فرض باطل و عاطل می باشد. این دقیقاً همان خطّ قرمزی است که بهائیان جهت عبور از آن، در ۱۷۰ سال گذشته، در کمال بی انصافی و بی عدالتی، هزاران قربانی داده اند. به بیان دیگر، بر خلاف نظریهء ایستایی تاریخ که ابژه های مختلف جوامع را بر مبنای سوبژه هایی ثابت، ساکن و لامتغیّر تبیین می نماید، جناب سروش تئوری کلّیِ دینامیک و لا یتناهی بودن تاریخ اندیشه را مبنای نگرش خود قرار داده اند. و اتفّاقاً ورود به چنین حوزه ای می باشد که تفاوت بنیادین فی مابین “متحجّر” و “روشنفکر” را نمایان می سازد. موجز سخن اینکه هیچ یک از ادیان آخرین دین خداوند نمی باشند و با حذف واژهء “آخرین” از فرهنگ لغت ادیان، می توان همواره از اندیشه های دینی جدیدی جهت پیشبرد مقاصد بشری بهره جست.

۳) آناکرونیسمِ دیانت بهایی!، مارکسیسم و قیاسی مع الفارق:

جناب سروش با بیان اینکه تمامی ادیان در پارادایم ” تکلیف مداری” پا به عرصهء ظهور نهاده اند، خصیصهء دوران مدرن را ” حق مداری” می دانند. به بیان دیگر، به ادّعای ایشان تمامی ادیان که با سلطهء سیستم تکلیف مداری متولّد شده اند، با آموزه های دوران مدرن که ترویج دهندهء نظام حق مداری هستند، در تقابل می باشند. در ادامه، ایشان دیانت بهایی را از این قاعده مستثنی می دانند. و به این ترتیب، در رویکرد تاریخی خود می پذیرند که دین بهایی( بر خلاف تمامی ادیان) متعلّق به دنیای مدرن و پارادایم حق مداری می باشد. سپس در ادامه می فرمایند که پیامبران دیانت بهایی به دلیل عدم درک مناسب روح حاکم بر زمان خود، دیانت بهایی را دچار زمان پریشی نموده اند، از این حیث، دین بهایی اگر چه در دوران حق مداری متولّد شده است، امّا همچنان خصلتی تکلیف مدارانه دارد.

 

 

 

 

سپس جهت اثبات ادّعای خود، به قیاس دیانت بهایی و دستگاه فکری مارکسیسم می پردازند. اما از این قسمت به بعد، هیچ گونه مقدّمات منطقی در کلماتی که پیش از این نتیجه اش اخذ شده بود، یافت نمی گردد. اگر چه جناب سروش، به گفتهء خویش این بحث مختصر را داخل پرانتز طرح می نمایند، ولیکن کلام نا تمام ایشان، ذهن خواننده را منتظر ارائهء براهینی ریشه ای در این باب می نماید. بنده نیز امیدوارم که ایشان در گفتارهای بعدی خویش، این مبحث را ادامه داده و دلیل خود را از خصلت آناکرونیسمی دیانت بهایی اعلام و اعلان فرمایند. پس تا آن زمان، ما نیز منتظر خواهیم ماند.

اما سوای از سخنان خالی از برهان ایشان در ارتباط با ادّعای زمان پریشی آئین بهایی، بررسی قیاس فی ما بین دیانت بهایی و دستگاه فکری مارکسیسم حائز اهمییت می باشد. همانگونه که شخص ایشان نیز ادّعا می فرمایند، مارکسیسم را نمی توان “دین” خواند. از این حیث، تلاقی قیاس دیانت بهایی و مارکسیسم، قیاسی از پایه مع الفارق می باشد که نمی توان بر مبنای شخصیت وجودی یکی، به نتیجه ای پیرامون احوالات ذاتیهء دیگری نائل آمد. قیاسی با محوریت حق مداری، که مارکسیسم و دیانت بهایی را در دو کفهء ترازو قرار می دهد، نمی تواند وزن وجودی یکی را بر مبنای دیگری تخمین زند. این قیاس، نه در فلسفهء ادیان جای دارد و نه به طور کلّی نسبتی معنادار در تقابل این دو نظام فکری به دست می دهد. لذا امیدوارم تا جناب سروش، در آتی به تبیین علل بکارگیری چنین قیاسی پردازند.

ضمن آنکه بنده بر خلاف جناب سروش، پیامبر دیانت بهایی را از دستگاه فکری آئین خود که بر مبنای وحی منزل معنادار می گردد، جدا نمی دانم و تعمیم الگوی رفتاری ایشان را تحت نظریهء جناب سروش در باب تبیین نسبت کتاب آسمانی قرآن و شخص حضرت محمد(ص)، به دیانت بهایی و پیامبر آن نمی پذیرم. از این حیث، موارد فوق را در کانتکست معناشناختی دیانت بهایی – و نه بر مبنای قالب تئوریک جناب سروش – طرح نمودم.

اما پیش از آنکه به دلایل و براهین ایشان در نسبت دادن زمان پریشی به دیانت بهایی دست یازیم، جای دارد تا دو مورد موجز را- سوای از مواردی که در مقدّمه ذکر شد – در ارتباط با همخوانی دستگاه فکری دیانت بهایی با نظام اندیشهء مدرن ذکر نمائیم.

الف) رویکرد فرهنگی و جمعیت شناختی:

حتّی اگر بپذیریم که تاریخ تولّد دیانت بهایی که قرین تحولّات عظیمه در شکل گیری دنیای مدرن امروزین بوده است، اتّفاقی – ولو نادر- در تاریخ ادیان می باشد ولی مطلقاً نمی توان نحوهء تکوین و شکل گیری آن را به عنوان اتفّاق و حادثه تخمین زد. ارگانیسم دیانت بهایی آنچنان رفتاری پویا و دینامیک دارد که هیچ کنش جهت دار و هدفمند بشری را یارای بازایستادن آن نیست. به بیان دیگر، اگر اندیشه ای در تقابل با روح زمان خود بوده و آناکرونیسمی ریشه ای را در خود بپروراند، به هیچ عنوان توان حفظ هستهء اوّلیهء خود را نخواهد داشت. با این تفاوت که دیانت بهایی از بدو تولّد تا به امروز، با رشد کمّی و کیفی معناداری توام بوده است. این دین هم اکنون با جوامعی در ۲۳۶ کشور و سرزمین و با بیش از ۶ میلیون نفر پیرو در برگیرندهء بیش از ۲۱۰۰ قوم و نژاد و قبیله و از پیشینه‌های مختلف مذهبی، دومین دین گستردهء جهان است(۱۱) و چنین آماری برای دیانتی که هنوز ۲ قرن از ظهورش نمی گذرد، به معنای پویایی و هم خوانی ریشه ای ادبیات جمعیت شناختی آن با الگوی جمعیتی عصر مدرن دارد.

جهت تصریح مسالهء فوق به نمونه ای تاریک از تاریخ آلزایمر گرفتهء ایران خودمان اشاره خواهیم کرد. کشتار بهائیان که سابقه ای بیش از ۱۵ دهه دارد، با هدف نابودی نطفهء دیانت بهایی، هیچ نتیجه ای جز ترویج آن و تهییج منصفان به بار نیاورد. جالب آنکه رگه های سمپاتی بهائیان نسبت به اصول اساسی دیانت بهایی – بدون کوچکترین آثار دگردیسی در باور ایشان – حتّی در لحظاتی پیش از اعدام قطعی آنها نیز آشکار و هویدا بود. با این وجود، آنچه امروز قابل ملاحظه است، رشد جمعیت شناختی بهائیان در زادگاه خود و توسعهء کیفی عملکرد ایشان در جهت احیای ایران می باشد. رجوع به کتب تاریخی غیر پروپاگاندی، حقایق عریان تلخی را در باب تاریخ اشک ریزانِ کشتار بهائیان و پیدایش دشت های لاله، روشن می نماید.

ب) رویکر جامعه شناختی:

اصولاً مکاتب و دستگاه های فکری، جهت بقای خویش نیاز به همخوانی با ادبیات و روح زمان خود دارند. البته مُراد از همخوانی، همسویی محتوایی نمی باشد، همانگونه که مارکسیسم با شناخت درد حاکم بر طبقهء کارگر، نظریه ای بر علیه سلطهء آنچه را که وجود داشت، می پروراند. وجههء اجتماعی ادیان الهی نیز با خط کش زمان و مکان خود قابل اندازه گیری می باشند. دیانت بهایی با آموزه هایی کاملاً امروزین متولّد شده است. این هم صدایی دین و جامعه، و قابلیت معنادهی هر یک بر مبنای الفبای دیگری، از خصوصیات مکاتب فکری پایدار و با ثبات می باشد. ضمن آنکه، آئین بهایی، اولین دین رسمی می باشد که تعالیمش در سینمای اندیشهء جهانی، صدا گذاری می گردد. خصلت رها شدن از یک خطّه و مرز مشخص و ورود به گفتمان نوین جامعهء جهانی، خصوصیتی است که نشان از بستر عمیق همخوانی اجتماعی یک دین الهی در فهم روح زمان امروز دارد. تعالیم ۱۲ گانهء بهایی، جز در ظرف عصر مدرن امروز، قابلیت معنا پیدا نمی کردند. تساوی حقوق زن و مرد، وعدهء صلح عمومی جهانی و راهکارهای تحقق آن، وحدت نوع بشر، زبان کمکی و اشتراکی جهانیان، شکیبایی مذهبی، هماهنگی علم و دین و… نشان از فهم لحظه ای روح زمان خود دارد.

در انتها متذکّر می گردم که بنده آمادگی کامل خود را جهت تعامل با جناب دکتر سروش اعلان نموده، به طور رسمی از ایشان جهت مصاحبت و گفتمانی منطقی دعوت به عمل آورده، و تحقّق چنین شرایطی را باعث افتخار خود می دانم. ضمن آنکه دلایل و براهین کامل خویش را جهت وارد ندانستن اتّهام زمان پریشی به دیانت بهایی، پس از استماع ادلّهء ایشان در اثبات موضوع خود، ارائه خواهم نمود.

و این بود نقد مختصری بر ” پرانتزِ پُر از تِز! “

شاد باشید

مراجع و توضیحات:

۱)متن کامل سخنرانی ایشان را می توان در آدرس ذیل مشاهده نمود:

http://www.drsoroush.com/Persian/By_DrSoroush/P-NWS-13880718-HaghVaTaklifVaKhoda.html

۲)بنا بر اعلان جناب دکتر سروش، مبحثی که در ارتباط با دیانت بهایی و رابطهء آن با حق مداری ایراد شد، مطلبی داخل پرانتز بوده است.

۳)نگارندهء این نوشتار فیلسوف ادیان نمی باشد، لذا بر آن است تا با نگاهی جامعه شناختی مسالهء فوق را مورد بررسی قرار دهد.

۴)اگر چه جناب سروش در فرمایشات خود، بهائیت را به عنوان دینی جدید و مستقل بیان نموده اند، امّا توضیح مختصر تاریخچهء این دیانت جهت پی گیری ادامهء بحث لازم می نماید.

۵) در این زمینه می توان به طور نمونه به مقالات تحقیقی مندرج در آدرس های ذیل رجوع نمود:

http://www.iranian.com/main/2007-38

http://www.ohamzodai.com/5.09/Naghshe%20Babiyan%20va%20Bahaiyan%20dar%20Enghelabe%20Mashruteh.htm

http://www.goftman-iran1.info/-othermenu-13/474

۶)اشارهء نگارنده به وضعیت متشابهی در ارتباط با بازخوانی اندیشه های دیانت اسلام به زبان مدرن و مبحث روشن فکری دینی می باشد که جناب سروش نیز از پایه گذاران نظریهء فوق می باشند.

۷)

http://farzan-farzan.blogfa.com/post-171.aspx

۸)مجموعهء گفتارهای این سری از سفرها در سلسله کتبی با نام “خطابات مبارکه” گردآوری شده است.

۹)به مجموعهء خطابات مبارکه رجوع شود.

۱۰)تعالیم ۱۲ گانهء دیانت بهایی را می توان در آدرس ذیل مشاهده فرمود:

http://janejahan.blogsky.com/1387/09/12/post-26/

۱۱)

http://www.negah2.info/articles/368

Comments are closed.