آنچه کند دود دل دردمند
چندی پیش در تنکابن یکی از شهرهای شمالی ایران، وقایعی رخ داد که بار دیگر مثل هزاران بار پیشین، آدمی را به فکر فرو برد. هنوز سالی از حبس و متعاقباً تبعید آقای سیامک ابراهیمی، یکی از بهائیان این شهر، نگذشته بود که مغازهء مادر نامبرده را بستند و جواز کسب فروشگاه این زن هفتاد و هفت ساله را باطل کردند. بعد از این نیز به دو ضیافت اهل بهاء ریختند و در یکی از آنها با ارعاب و تهدید آقای سروش گرشاسبی را بازداشت و بعد از آن به زندان ساری فرستادند و در دیگری به ضرب و شتم آقای وحید اسماعیل زادگان پرداختند.
در مدت بیش از سی سالی که از عمر جمهوری اسلامی میگذرد به دفعات و هر بار به بهانهای واهیتر از پیش بر اهل بهاء ستم میکنند و جفا روا میدارند. گرفتند و زدند و حبس کردند و زجر دادند و تبعید نمودند و اخراج کردند و از حقوق حقهشان باز داشتند و حتی به قبرستانهایشان رحم نکردند. هنوز بهائیان بهائیاند و مستقیمتر از پیش؛ متمسک به دین خویش، و وُلّات جمهوری اسلامی نیز بی اعتناء به سنّت الهی همچنان به همان شیوهء قهرآمیز و خشن خود ادامه میدهند. نه جمهوری اسلامی بلکه حتی اسلاف ایشان در حکومت پهلوی که بارها بهائیان را مورد اذیت و آزار قرار دادند و مدرسههایشان را بستند و حتی در زمان قاجار که افزون بر شیوههای فوق به قتل عام بهائیان پرداختند، نتوانستند مانع بهائیان گردند بلکه آتش بلا بر ایشان گلستان شد و دینشان بیش از پیش وسعت گرفت و جهانی گشت. حال، این لجاجت جمهوری اسلامی در ستم بر بهائیان از چه روست؟ جای تامل و اندیشه دارد.
اگر بتوان قاجاریه را به جهل و استبدادشان معذور دانست و حکومت پهلوی را به سطحینگریاش مُعفّو کرد، اما از حکومت جموری اسلامی که تحت نقاب دین اسلام، داعیهء عدل و عدالت الهی در سر دارد و میکوشد تا نمونهای از حکومت خدا بر روی زمین باشد، به این سادگی نتوان گذشت. از رضا شاه و ناصرالدینشاه نباید، که نمیتوان، انتظار بیش از حد داشت، زیرا آنان به جسم در قرن نوزدهم و بیستم و به فکر و اندیشه به زمان و زمانهء قرون وسطی تعلق داشتند. اما از سیاستمداران دینخواه اسلامی در قرن بیست و یکم، چنین رفتاری شایسته نیست و خارج از توقع است.
جمهوری اسلامی مدّعی است جمع دین و سیاست کرده است؛ یعنی بر این باور است که میکوشد با دین، حکومت کند و در سیاست شیوههای مطابق با دینداری را اعمال دارد. اهل بهاء دعا میکنند که چنین بادا. امّا حیف است که دولت اسلامی نه این باشد و نه آن! یعنی نه قواعد اهل سیاست را رعایت کند و نه خدای ناکرده شیوهء مسلمانی فرو گذارد. اما مسلمانی این حکومت:
اگر دولتمردان جمهوری اسلامی قرآن تلاوت میکنند و به روایات باور دارند، میدانند که خدا فرموده است: “یا ایها الذین آمنوا ان جائکم فاسق بنباءٍ فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین.” (قرآن، حجرات۶) این بیان خطاب به اهل ایمان یعنی کسانی مثل زعمای قوم در جمهور اسلامی است؛ یعنی ای مؤمنان اگر فاسقی خبری برایتان آورد، بررسی کنید تا مبادا از سر نادانی بر قومی ستم کنید و بعد نادم گردید. الحمدلله که اهل بهاء نه فاسقند نه فاجر، بلکه به خدا و نبوت باور دارند و از جمله دین اسلام را دین الهی میدانند و حتی برای اثبات حقانیت آن برای یهودیان و مسیحیان به اقامهء دلیل و حجت میپردازند. کلمهء فتبینوا بر وُلات امور در جمهوری اسلامی لازم میکند اجازه دهند بهائیان سخن خویش باز گویند و آثار خود را منتشر کنند و باور خویش را عرضه دارند و آن را با مردم در میان نهند تا با محک عقل و نقد دینی خود مردم عنان ایمان خویش را به دست گیرند و در کار بهائیان داوری کنند.
حسرتا که در این یکصد و شصت سال عمر دین بهائی، همهء حکومتها در ایران از جمله در این سی سال در جمهوری اسلامی، نه فقط مانع سخن گفتن بهائیان شدند بلکه بر دهانشان زدند، و بی آن که آثارشان را چاپ کنند و باز گویند که بهائیان چه میگویند، ردّیّه نوشتند و تهمت زدند. بیچاره مردم این مرز و بوم که اگر بخواهند سخن بهائیان را بشنوند باید به سراغ ردیّهها روند. جمهوری اسلامی اگر به نشر باورهای درست اقدام نمیکند، دست کم بر بهائیان ستم نکند، اگر نمیگذارد بهائیان سخن گویند حدّاقل تهمت نزنند. نهایت این است که بهائیان باوری دارند که از نظر جمهوری اسلام به غیر از دین اسلام است، مگر نشنیدهاند که در قرآن فرمود: “لکم دینکم و لیّ الدین” (قرآن؛ کافرون۶) یعنی شما به دین خود باشید و ما به دین خود.
اما بهائیان افزون بر اینها، تمامی امور خویش را به نظارت جمهوری اسلامی انجام دادند و ورزات کشور و وزارت اطلاعات بر جزئیات امور بهائیان واقف بوده و هست یعنی حتی بهائیان از کریمهء “لکم دینکم” نیز بی بهره و نصیباند. آیا دولت اسلامی از این شیوهء پیامبر خود، حضرت محمد، در قبال کافران (که بی شک کافر به هر معنایی مد نظر آید، بهائیان را نتوان کافر شمرد) بی خبر است: “ان کذبوک فقل لی عملی و لکم عملکم.” (یونس۴۲) مگر میشود که دین خدا را با ظلم و ستم نصرت کرد مگر خدا در قرآن نفرمود: “ان الله لا یظلم الناس شیئا.” (یونس۴۴) از اهل بهاء جز اعمال صالحه چه دیدهاند که بر ایشان جفا میکنند! مگر علامت ایمان این نیست که فرمود: “فمن یعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا کفران لسعیه و انّا له کاتبون.” (انبیاء۹۴) یعنی هر کسی که عمل صالح دارد و نیکرفتار است از خداست و سعیش بینتیجه نخواهد ماند.
اینک بهائی را به زندان میبرند و چون میپرسند چرا به زندان رفته است، مگر جرمی کرده است؟ نه! مگرقتل کرده است؟ نه! مگر زنا کرده و به ناموس مردم چشم داشته است؟ نه! مگر خرید و فروش اسلحه میکند؟ نه! مگر مال مردم خورده است؟ نه! مگر کلاهبردار است؟ نه! مگر قاچاقچی است؟ نه! مگر به ضرب و جرح اقدام کرده است؟ نه! مگر باجگیری کرده است؟نه! مگر رشوه گرفته و خیانت در امانت کرده است؟ نه! آیا در دادگاه حقوقی و کیفری به اتهامی محکوم شده است؟ نه! پس چرا به زندان میرود و غربت تبعید میکشد؟ زیرا بهائی است و بر باور خویش محکم ایستاده است. اگر دین بهائی توانسته باشد که در کشور ایران که به گفتهء دولتمردانش، وزارت دادگستریاش میلیونها پروندهء جرم و جنایت در حال بررسی دارد، که حتی یکی از این میلیونها به بهائیان مربوط نمیشود، افرادی نیککردار تربیت کند که جمیع آنان که بهائیان را میشناسند به شایستگی رفتارشان گواهی میدهند، و از آنان جز خیر و خوبی ندیدهاند، نباید تردید کرد که این دین حق است، حدّاقل این است که باید تحسینشان کرد و یاریشان نمود که در ایرانی که به گفتهء قضاتش برادر بر برادر رحم نمیکند، افرادی چنین شایسته بار آورد که میکوشند حتی جرایم رانندگی نداشته باشند.
اما اگر دولت جمهوری اسلامی به تدابیر سیاسی خویش مینازد و خود را در سیاست با کفایت میشمارد، میسزد به قانون اساسی خویش که خود تدوین کرده است، وفادار باشد. مگر تفتیش عقاید در قانون اساسی نهی نشده است که بی اذن و اجازه به منزل بهائیان هجوم میکنند؟ دقت کنید؛ بهائیان تنها قومی در ایرانند که به هیچ وجه در سیاست دخالت نمیکنند به رغم آن که همهء اهتمام خویش را در عزت و اعتزاز ایران مصروف میدارند. آری، دولت جمهوری اسلامی اگر به سیاست خویش وفادار است باید رخصت دهد تا هر کسی به دین و عقیدهء خویش معتقد باشد و از اعمال جبر و عنف برای تغییر دین و مذهب مانع آید نه این که خود متصدی اینگونه امور باشد. ضیافت اهل بهاء حُکم ایمانی ایشان است؛ مانند نماز و روزه است، آن را نمیتوان منحل کرد و نمیتوان به زور گفت که نباید ضیافت گرفت. حال آن که مأمور دولت، یعنی مأمور وزارت اطلاعات در تنکابن، بر صورت بهائی میزند و از مسند خویش سوء استفاده میکند تا بهائی را به زور از فرائض دینی دور کند. به جای آنکه به فرمان قانون، حافظ جان و عقیدهء مردم باشد و به وظیفهء خویش رفتار کند، به زور و زورگویی میپردازد که در قوانین جمهوری اسلامی چنین رفتاری از جانب مأمور دولت هم جرم است و هم معصیت.
دولت اسلامی باید بکوشد تا به حرمت قانون اساسی خویش مردم را در حق کسب و کار مدافعه و محافظه کند. لغو جواز کسب و کار زنی هفتاد و اند ساله که بیش از بیست سال حق کسب و کار و پیشه دارد مطابق با کدام قانون دولتی است، مگر قانون شخصی همان مأمور وزارت اطلاعات به سوء استفاده از قدرت خویش در تنکابن مینشیند و میکوشد به خدا و قانون خدا و نیز قانون کشوری دهنکجی کند و تفسیر به رأی نماید و خود را قانون شمارد. اگر جمهوری اسلامی بداند که مأمور وزارت اطلاعات کشورش چنین رفتاری زننده در پیش دارد و بی قانونی میکند اما مانع وی نمیگردد، خدای ناکرده سیاستش محل طعنه قرار میگیرد و ابزاری برای آبروریزی کشور فراهم میآید؛ و اگر نداند که چنین اموری در کشوری حادث می گردد که زمامش به دست اوست، بد نیست اینک بدانند و فکری برای آن کنند تا مبادا چهرهء ایران در نقاب ستم و ظلم مخفی ماند و بر طبق قانون دین و دولت، معاتَب و مواخَذ گردد.
دولت جمهوری اسلامی نهادی دارد به نام وزارت کشور که شرح وظایفش روشنتر از آن است که از این قلم جاری گردد. بهائیان به حکم ایمان خویش تکلیف دارند اگر بر ایشان ستم رفت، تظلم به دولت کنند و کجا شایستهتر از وزارت کشور! اما عجبا که وقتی همان بانو که حکم لغو جواز مغازهاش را صادر کردند، به وزارت کشور رفت و عرض تظلّم کرد، مأمورش میگوید اصلا شما بهائیان حق زندگی ندارد، و شما هنوز جرات میکنید خود را بهائی بنامید. این سخن از نظر جمهوری اسلامی و قوانین آن جرم است و قائل آن باید تحت تعقیب قرار گیرد. عجبا که این سخن در ورزات کشور بر زبان رفته است و کسی مورد مواخذه واقع نگشته است. بهائی دیگر که به همین وزارتخانه میرود و میگوید که فرزندش را مورد ضرب و شتم قرار دادند، جوابی که میشنود این است من از دیدن شما بهائیان کراهت دارم. به قول این بهائی، مگر ما به منزل شما به میهمانی آمدیم که از دیدن ما کراهت یابید! ما برای عرض حال آمدیم که بر ما ستم مکنید! هر موقع خواستیم به منزل شما آییم ما را راه ندهید اما اینجا ورزات کشور است نه خانهء شخصی شما و شما مامور دولتید نه میزبان خانه!! وظیفهء شماست که به سخن ما گوش دهید نه بر طبق خواستهء ما، بلکه به فرمان قانون خودتان که به لطف آن قانون بر مسند قدرت نشستهاید. اگر چنین رفتاری از مامور دولت در کشورهایی دیده شود که نه مسلمانند و نه داعیهء عدالت دارند، تعجبآور نیست، اما حیرتانگیز خواهد بود اگر در جمهوری اسلامی دیده شود که هم به حکم قانون اساسی و هم به حکم دیانت حقهء خویش باید مانع ظلم شد، ظلمی که خود در ابتدای انقلاب در وصفش، بر زبان خوش میسرودند که، “الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.”
جمهوری اسلامی را میسزد تا از ایذاء بهائیان جلوگیری نماید تا مبادا مستمسکی به دست بهانهگیران دهد که چون تاریخ میخوانند به مقایسهها و عبرتها بپردازند و بگویند که رفتار جمهوری اسلامی با بهائیان بیمشابهت با رفتار کافران با مسلمانان در صدر اسلام نیست که زدند و آزار دادند و شکنجه کردند تا آنجا که برخی هجرت کردند و آنان که ماندند به شَعب بنی هاشم یا شَعب ابیطالب گرفتار شدند و مغازههایشان بستند و آنان را از حقوق حقهء خویش محروم ساختند. کجایند زورگویانی که به غلط میپنداشتند که با ظلم میتوانند مانع دین خدا گردند و این کریمه نازل شد: “یریدون ان یطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره ولو کره الکافرون.” (قرآن، صف ۸) یعنی میخواهند با دهان خویش نور خدا را خاموش کنند حال آنکه خداوند نور خویش را کامل میکند و به انجام میرساند ولو کافرون ناخوش دارند. آری ایران برای بهائیان در عصری که در وصف عالم، دهکدهء جهانی شده است، تنگتر از شعب ابی طالب برای مسلمانان در صدر اسلام است.
اتهامی که اخیرا بر بهائیان می بندند تا توجیه این مظالم گردد، آن است که اقدام علیه امنیت ملی کردهاند و به جاسوسی مشغولند. اقدام علیه امنیت ملی یکی از بزرگترین جرائمی است که میتوان در قوانین سیاسی بر شمرد. نخست باید گفت بهائیان در هر کشوری که ساکنند باید در نهایت صداقت و امانت و دیانت به دولت متبوعهء خویش وفادار باشند، آیا این اقدام علیه امنیت ملی است؟ شاید در کشوری که بنیانش بر هرج و مرج و دنائت و پستی و خیانت باشد، صداقت و امانت و وفاداری به مردم اقدامی علیه امنیت ملی باشد، اما گمان نمیرود دولت اسلامی حاضر باشد مصداق چنین کشورهایی شمرده گردد. از این گذشته، اقدام علیه امنیت ملی شاهد و بیّنه میخواهد. کدام سخن بهائی و کدام عقیدهء بهائی منافی امنیت ملی است؟ بهائیانی که جزئیات حیات دینی خویش را از بدو انقلاب با استحضار دولت جمهوری اسلامی به سامان داشتند، چه میتوانستند بکنند که امنیت ملی را به مخاطره افکند. آیا متهم به اقدام علیه امنیت ملی را نباید در دادگاهی علنی و فوق عالی و در ملأ عام و با حضور وکلاء مدافع و تفهیم اتهام و اعلان بیّنات و شواهد و اسناد کافی دادرسی کرد؟ اما بهائیان متهم به این جرم را در خفا بی حضور وکلاء مدافع و صرفاً بر اساس بهائی بودن و در دادگاه عمومی بدون صرف وقت و بی آن که حتی در جراید و روزنامهها اعلان نمایند، قضاوت کردند و رأی صادر نمودند و خود نیز اجراء کردند، آیا این با مفاد عدالت اسلامی مطابق است یا قوانین مدنی جوامع مدرن؟ بر جمهوری اسلامی لازم است که خود موقف خویش را معلوم دارد.
صرف نظر از این موارد، به جرات و شهامت باید گفت اگر سیامک ابراهیمی نیا و سروش گرشاسبی واقعا اقدامی علیه امنیت ملی در ایران انجام دادهاند، اجازه دهید تا تمامی بهائیان به پای خویش به محاضر دادگستری حاضر آیند و به دست خویش و با خون خود در کمال اشتیاق و فدا بنویسند که اینان شریک جرمند و لذا حکومت جمهوری اسلامی باید اعضاء بزرگترین اقلیت مذهبی در ایران را بازداشت کند و محکوم نماید و اعمال قانون فرماید. این همه نیست مگر آنکه گفتهء سعدی صادق آید:
ترا تحمل امثال ما بباید کرد که هیچ کس نزند بر درخت بیبر سنگ
از سوی دیگر این تهمت بر بهائیان که اقدام علیه امنیت ملی کردهاند، آنچنان بیرمق است که مادر بچهمرده را به خنده اندازد. مگر بهائیان فقط در ایرانند؟ بهائیان در سراسر عالم پراکندهاند کجا توان سراغ گرفت حتی یک مورد که بهائی در سیاست دخالت کرده باشد تا چه رسد به این که اقدامی علیه امنیت ملی کند. حتی به راهپیمایی سیاسی نمیرود؛ نعرهء مرده باد و زنده باد نمیزند و اینچنین کسی هر اقدامی شاید بتواند الّا علیه امنیت ملی. بهائیان در تمام عالم، ولو ایرانی نباشند، به ایران مینازند و ایران را مقدس میشمارند و برای عزت ایران میکوشند، چطور میتوانند اقدامی علیه امنیت ملی در ایران کنند؟ انشاء الله چنین سخنی از قاموس دولت جمهوری اسلامی حذف گردد که در غیر این صورت خدای نا کرده او را به دروغگویی شناسند.
صرف نظر از اینها چنین سخنی برای جمهوری اسلامی توهینآمیز است. فیالحقیقه بر کشوری که بهائیان تهدیدی برای امنیت ملی آن به شمار آیند، باید گریست. چقدر باید کشور ضعیف و بیمایه باشد که گروهی مانند بهائیان برای آنان تهدید به شمار آیند! بعید به نظر آید چنین تهمتی از جانب دولتمردان ایران بر بهائیان وارد گشته باشد، احتمالاً دشمنی برای تخفیف شأن حکومت اسلامی چنین گفته است، زیرا آنان را اینقدر تیزبینی و هوشیاری هست که بدانند بهائیان هیچ خطری برای هیچ کشوری ندارند تا چه رسد به کشوری مانند ایران که عزیزتر از جان خویش دارند.
اما این افتراء بر بهائیان که جاسوسند؛ به راستی جاسوس کدام کشورند و از همه مهم تر چه چیزی را به جاسوسی بردهاند؟ کدام ادوات جاسوسی در کدام خانهء بهائی یافتهاند که دالّ بر جاسوسی ایشان بوده است. در خانهء یک بهائی حتی یک اسلحه نیافتهاند که اگر میجستند در بوق و کرنا به اهل عالم میگفتند و نشان میدادند. بهائیان که تعلیم یافتهاند حتی بر دشمنان خویش قلم عفو در کشند کجا میتوانند جاسوسی کنند؟ بهائیان که قانونشان صلح جهانی است و از سیاست چنان میگریزند که از افعی میهراسند، جاسوس کدام کشور میتوانند باشند؟ آنان تنها جاسوس خدایند. خبر از تفرقه و دشمنی مردم به یکدیگر نزد خدا میبرند و برایشان به حکم خدا دعا میکنند تا رایت صلح و سلام بر جهان خیمه زند و همگان به وحدت تام رسند.
اما بهائیان شرح ظلم و ستمی را که بر ایشان رفته است به فرمان خدا نخست به جمهوری اسلامی و بعد به خدا عرضه میدارند و امید دارند که سیاستمداران ایرانی به حقیقت مرام و وجدان پاک بهائیان و امر بهائی پی برند و عاقبت بدانند که عزت ایران در قبول بهائیان است؛ زیرا بهائیان هر جا هستند مایهء فخر و مباهات ایرانند. هرگز حتی یک مورد نبوده است که بهائیان سبب خفت و ذلت ایران و ایرانیان گردند که اگر باشد بهائی نیست. بعد از این به خدا عرض حال کنند و این سنتی است که حتی سعدی حاکمان را بدان انذار داده است:
آتش سوزان نکند با سپند آنچه کند دود دل دردمند
خداوند امراء را عدل و علماء را انصاف مرحمت فرماید.