حمایت از اقلیت ها، بایدها و نبایدها

حمایت از اقلیت ها، بایدها و نبایدها

نگارش: آنتـــی وار

Antiwar.a@gmail.com

با شروع تبلیغات انتخاباتی در ایران، موجی از همدردی وهمراهی با دگراندیشان و اقلیت های مذهبی و فکر و حتی جنسی آغاز شد. در این موج تازه، که نماینده آن دو کاندیدا از طیف اصلاح طلبان بودند، لزوم توجه برحقوق تمام ایرانیان صرف نظر از قومیت و مذهب مورد بحث و کنکاش قرار گرفت. خب البته قابل حدس است که جناح رقیب و بخش بزرگی از حاکمیت موضع بسیاری سختی در قبال این موضوع گرفتند. این موضع گیری ها با توجه به رویدادهای پس از انتخابات شدیدتر نیز شد، و تا کنون نیز ادامه دارد.

آنچه تفاوت فاحش این دو مقطع زمانی را نشان میدهد، طرفداری از بهائیان – بعنوان نمونه – در اکثر میتینگ ها و جمعی هائی بود که توسط اصلاح طلبان تشکیل میشد. این طرفداری ها که نمونه واقعی ابراز همدردی و نشان از توجه ایرانیان غیرمتعصب به مشکل این اقلیت مذهبی بود، هزینه های گزافی را نیز هم برای اصلاح طلبان وهم برای بهائیان در پی داشت. به موازات حمایت از بهائیان رسانه های حکومتی انواع و اقسام تهمت را روانه طیف رقیب کردند. این ماجرا زمانی بالا گرفت که جمیله کدیور مشاور کروبی در امور زنان، در سفر تبلیغاتی خود به اراک طی مصاحبه‌ای از بهائیان با عنوان «شهروندان ایران» یاد کرده و گفته «بهائیان به عنوان شهروندان ایران دارای حقوقی هستند که باید دولتمردان به این حقوق احترام بگذارند و آن را به رسمیت بشناسند.»

در پی این اظهار نظر معقولانه و انسان دوستانه، کیهان در مقاله ای سراسر آکنده از تعصب و کینه اعلام کرد: «بهائیان شهروندان ایرانی نیستند!» آقای شریعتمداری در این مقاله اظهارات خانم کدیور را «یکی از تازه ترین و تأسف آورترین» اظهارات میخواند همچنین در این مقاله از خانم رهنورد نیز بخاطر حمایتشان از شیرین عبادی و اینکه ایشان خانم عبادی را به عنوان «یک زن فرهیخته» می ستایند انتقاد شده است. البته کینه و بغض آقای شریعتمداری را نسبت به بهائیان می توان درک کرد، اما خانم عبادی که یک مسلمان و شیعه هستند و خودشان این موضوع را بارها اعلام کرده و به آن افتخار نیز می کنند چرا چنین آماج حملات رسانه ای کیهان قرار گرفته اند؟

قدر مسلم آنکه از آن رویداد ها مدتی است که میگذرد و زنده کردن اخبار کهنه و قدیمی چندان خوشایند طبع خوانندگان نمی باشد. ذکر مطلب بالا، تنها برای یادآوری موضوع بود. خواننده فهیم میتواند با جستجو در گوگل اخبار و مقالات بسیاری در مورد موضوع بالا بدست آورد.

اما این تنها اصلاح طلبان نبودند که مورد بی مهری کیهان و اقمارش قرار گرفتند. اعلام حمایت اصلاح طلبان و تاکید بر این نکته که بهائیان، حتی اگر با دینشان هم مخالف باشیم، شهروندان این سرزمین هستند و نباید از حقوقی مانند تحصیل و کار محرومشان کرد، مخالفان سرسخت آئین بهائی که متاسفانه کم هم نیستند را بر آن داشت که اقدامات خصمانه خود را دوچندان کنند و بازار ردیه های دروغین که به ظن آنان اثبات کننده ارتباط بهائیان با صهیونیزم و آمریکا می باشد دوباره داغ شد و اینبار با حرارت و شدت بیشتر بر طبل تعصب ونفرت کوبیدند. جالب آنکه اعلام مسرت چند بهائی از اینکه بلاخره ایران به سمتی می رود که دین باعث برتری اکثریتی بر اقلیتی نشود، و اینکه این حرکت نوید مشارکت همه ایرانیان را در آبادانی ایران میدهد، مستمسکی شد برای تخطئه دین بهائی و پیروانش.

اما چیزی که آن روزها شاید برای همه خوشایند و البته برای بنده تامل برانگیز بود، این بود که می دیدم طیف وسیعی از ایرانیان چه در داخل ایران و چه در خارج، به حمایت از بهائیان، سنی ها، کردها، دراویش و … می پردازند. در این طیف از روحانی شیعه تا کسانی که به دین ومذهب اعتقادی ندارند وجود داشت. در نگاه اول بسیار خوشحال شدم، و این امر را البته منطبق بر رشد و آگاهی مردم ایران دیدم. اما با کمی تامل نکته ای به ذهنم رسید، که باید نسبت به آن هشیار باشیم.

همه شما حتما نام مبارزه منفی را شنیده اید. این تکنیک در مبارزات سیاسی و حتی اخلاقیات کاربردهای فراوانی دارد. با وجود اینکه عدهء بسیاری مهاتماگاندی را یکی از پایه گذاران مبارزه منفی با شیوه پرهیز از خشونت می دانند؛ این شیوه تقریبا در تمام دنیا بعنوان روشی بدون خشونت برای اعلام مخالفت با دولت از سوی مخالفین اتخاذ می شود. برای مثال در دانمارک «جان مولر» سیاستمدار دانمارکی با پخش اخبار شکست آلمانها در سال۱۹۴۳ در شوروی، اعتصابات را هماهنگ کرده و شیوه نافرمانی و عدم همکاری و مبارزه منفی را که از شاخص های مبارزه مردم دانمارک است، عمومی کرده و آلمانها را به عقب نشینی واداشت .در هندوستان و شیلی نیز نظایر آن را میتوان دید. در همین ایران خودمان در دوران دکتر محمد مصدق میتوان مصداق های بارز این نوع از مبارزه را یافت.

اما هراس بنده از این است که مبادا این نام بردنها و تاکید بر لزوم احقاق حق دگراندیشان و اقلیت ها، تنها یک مبارزه منفی با حاکمیت باشد. درواقع نوعی دهن کجی باشد، به حاکمیتی اقتدارگرا که هیچ نوع مرام و مسلکی را بغیر از آنچه که خود ترویج میدهد قبول ندارد. مبادا این پشتیبانی تنها برای رسیدن به اهداف احزاب سیاسی باشد. در واقع هراس بنده و البته دیگر آزاداندیشان، در این است که مبادا، این حمایت ها و تاکید بر برابری، تنها بعنوان یک سلاح مبارزاتی درآید. در چنین صورتی، مطمئنا بعد از پیروزی، باید شاهد شرایط سخت تری برای اقلیتها باشیم، همانطور که در انقلاب سال ۵۷ شاهد آن بودیم. این جمله را هنوز بسیاری بیاد دارند: «…در جامعه‏ای که ما به فکر استقرار آن هستیم، مارکسیست‌ها در بیان مطالب خود آزاد خواهند بود…»

البته بنده بسیار امیدوار و خوشبین هستم که تاریخ دوباره تکرار نشود و مردم ایران درسهایی را که باید می گرفتند گرفته باشند. امیدوارم که اینبار نه تنها مارکسیستها که تمام ادیان و فرق بتوانند عقیدهء خود را آزادانه ابراز کنند. البته منظور از ابراز آزاد عقیده این نیست که مملکت را به کارنوال تبلیغی برای ادیان ومذاهب مختلف تبدیل کنیم، اما لااقل میتوانیم، ستون دین و مذهب را از تمام فرمهای رسمی در ادارات، مدارس، دانشگاهها و … برداریم تا هرکس با هر عقیده و مرامی که دارد تا آنجا که کاری خلاف قانون و مصالح مملکت انجام نداده بتواند آزادانه زندگی کند.

به امید آن روز…

Comments are closed.