بررسی یک مورد استدلال به حدیث در رد دین بهائی:
عبارت «اذا قام القائم قامت القیامه» نقل شده در کتاب ایقان و ارائه متن و اسناد حدیث
کاویان صادق زاده میلانی
چکیده:
در مقاله هایی که علیه دین بهائی در سالهای اخیر نوشته شده ماخذ عبارت «اذا قام القائم قامت القیامه» نقل شده در کتاب ایقان بعنوان روایت مشهور زیر سوال رفته و از آن زاویه سندیت ادعای حضرت بهاءالله و آموزه ایشان مبنی بر تعریف روحانی و عرفانی قیامت به عنوان ظهور پیامبر بعدی و دین نوین زیر سوال رفته بود. در این مقاله پس از طرح سوال، پاسخ این نوشته ها در مورد ماخذ حدیث را در منابع موثق و پذیرفته شدۀ شیعه خواهم داد. ماخذ حدیث از کتاب الرجعه شیخ احمد احسایی است و اِسناد آن به امام ششم شیعیان بر می گردد. مضافا ً ماخذ عبارت از آنجا زیر سوال رفت که علاوه بر اینکه در متون حدیث یافت نشده بود در قاموس ایقان مآخذی ظاهراً نادرست برای آن ارائه شده بود و روایت آن در فصل الخطاب بدون مرجع است.
مقدمه:
در یک صد و پنجاه سال اخیر شاهد تلاش سنگین رهبران فکری بهائی ستیزی برای سست کردن اساس عقیدتی آن آئین بوده ایم. حملۀ عقیدتی منظم از سوی نهادهای اقتدار طلب همواره به موازات خشونت و برای توجیه آن علیه مظلومان و ستمدیدگان به کار می رود. این روند در سالهای پس از انقلاب شدت یافته است.
اساس و زیربنای این کوششها بر مبنی پیدا کردن یک عبارت یا یک موضوع است که خارج از کانتکست (CONTEXT) و چارچوب اصلی ایرادی پیدا کرده و آنرا به عنوان نمونه ای برای رد دین بهائی معرفی کنند.
برای مثال در قران ادعا شد ه است که مسیح به ظهور پیامبر بعدی وعده داده و این پیامبر بعدی اسم مبارکش “احمد” خواهد بود. در انجیل که ضبط شدۀ و گنجینۀ فرمایشات حضرت مسیح در طول سه سال رسالت است چنین چیزی نداریم و مطالعه نسخ ابتدایی و آغازین انجیل ها و انجیلهای دیگر و متون دیگر نیز چنین چیزی را نمی رساند. اگر هم چنین چیزی می بود باز استدلال به آن مملو از اشکال است از آنجاییکه نام پیامبر اشتباه ذکر شده است. برای مسلمانی که مومن باین دین باشد البته این مساله حل شده است ولی برای مسیحی که دنبال شاهدی برای پذیرش اسلام باشد همین یک آیه کافی است که اسلام را رد کند.
اما بپردازیم به کاربرد حدیث در رد دین بهائی. این مقوله تازه ای نیست ولی به خاطر بیاوریم که بهائیان خود آثار دینی خود را روی اینترنت برده اند و آنرا به سرچ و موتورهای جستجو آراسته اند و علاقمند چه بهائی و چه بهائی ستیز و بی دین می تواند از آن بهره برد. دین بهائی از آثار بهاءالله فقط معادل صد مجلد اثر دارد که برای مخاطبان مختلف و در زبانهای مختلف و با زمینه های مختلف نازل شده اند. پیامبر می فرماید که گاهی به لسان شریعت و گاهی به لسان طریقت نوشته است. یعنی مطالعه نصوص بهائی هم نیازمند به آگاهی و تسلط بر محتوا است و هم نیازمند مطالعه نسخ گوناگون و هم توجه به مخاطب. در مورد قرآن چنین نیست و متاسفانه، متاسفانه مسلمین خود را از این بار سنگین فارغ کرده اند. یک قرآن منظم شده و نسخ دیگر از بین رفته اند. یعنی یک کار هدفمند انجام شده و آن یکی کردن نسخه هاست. چقدر خوب بود اگر این نسخ الان حاضر بودند و با بررسی نسخ گوناگون مختلف که روی کاغذ و پوست شتر و غیره نوشته شده بود بحث قرآن غنای بیشتری می یافت ولی متاسفانه چنین نشد. آنهایی که از درون و برون به مطالعه اثار بهائی می پردازند باید باین مساله واقف باشند و متون را از تمامی این جنبه ها بررسی کنند. در این مورد بررسی تحقیقی معاصران در مورد دین بهائی در فضای آکادمیک و دانشگاهی بسیار مفید بوده است.
ارائۀ اصل ایراد و متن قاموس ایقان:
حال به یک نمونه ادعا علیه دین بهائی توجه بفرمایید:
http://www.bahairesearch.org/html/modules.php?op=modload&name=News&file=article&sid=290
نمونه ی دیگر مجموعه ی اخباری است که جمال مبارک در کتاب ایقان مورد استناد قرار داده اند. به طور خاص، بخش قابل توجه احادیث این کتاب، یا پیش از نگارش ایقان مطلقا در هیچ کتاب دیگری ذکر نشده است، یا ذکر شده اما از جهت سندیت و اعتبار مخدوش و غیرقابل استناد می باشد.
یک نمونه از گروه اول “روایت مشهورِ” اذا قام القائم قامت القیامه است:
“و بعد از همه این دلائل محکمه متقنه که هیچ عاقلی را گریزی نه و هیچ عارفی را مفرّی نه آیا روایت مشهور را نشنیده اند که می فرماید: “اذا قامَ القائِمُ قامَتِ القیامَه”؟ “
این روایت آنقدر مشهور است که پیش از کتاب ایقان در هیچ کتاب روایی و غیر روایی دیگری نیامده است، و البته جمال مبارک هم در کتاب خویش برای آن منبعی ارائه ننموده اند. جناب عبدالحمید اشراق خاوری نیز که مولف کتاب قاموس ایقان است و درحوالت دادن احادیث عجیب و غریب کتاب ایقان به کتب نایاب و منتشر نشده تبحر خاصی دارند، پس از آنکه تمام میراث روایی شیعه را بررسی کرده اند، این روایت مشهور را تنها از شرح عرشیه ی شیخ احمد احسائی (متوفای ۱۲۴۲ هجری قمری) نشانی داده، و عبارت کتاب را این چنین نقل کرده اند:
“… و للقیامه الصغری اطلاق من حیث المعنی و یراد بها قیام القائم من آل محمد «کما ورد فى الحدیث عن الصادق علیه السلام اذا قام القائم قامت القیامه» او رجعتهم الذی اولها خروج الحسین ع او مطلق ظهور دولتهم …” (قاموس ایقان، جلد ۱، صفحه ۵۳)
و جالب این است که ایشان در همین نقل خویش نیز امانت داری به خرج نداده اند، در عبارت شیخ احسائی دست برده اند و روایت مشهور کتاب ایقان را در میان کلمات شیخ گنجانده اند؛
“ و للقیمه الصغری اطلاق من حیث المعنی و یراد بها قیام القاۤئم (ع) من المحمد صلی الله علیه و اله او رجعتهم علیهم السلام الّتی اوّلُها خروج الحسین علیه السلام او مطلق ظهور دولتهم” (رساله شرح عرشیه، جزء ۳، صفحه ۱۰) (۱۲)
حال با این مقدمه یک مساله در پیش روی ما است. من برای روشنتر شدن موضوع بحثی که در چند ماه اخیر با دوست فاضل جناب علی تهرانی در وبلاگ شخصی خود نگاهی دیگر در این موضوع داشتم را به عنوان نمونه مطرح می کنم. اصل ایراد آقای تهرانی را با جزییات مربوط به ماخذ قاموس ایقان از جناب اشراق خاوری در لینک زیر ببینید:
http://negahedigar1.blogfa.com/post-273.aspx
دقت بفرمایید به متن ایراد جناب تهرانی که می فرمایند:
” ..جمله «اذا قام القائم قامت القیامه» از مواردی است که حضرت بهاء الله به ائمه دین نسبت می دهند اما تاکنون مستندی برای سخنشان یافت نشده است.” یعنی این جمله ماخذی اشتباه دارد و القا این فکر می شود که اگر این حدیث را حضرت بهاءالله بدون دلیل ساخته باشند این با ناموس الهی منافات دارد و دلیلی بر ردّ ایشان است.
http://negahedigar1.blogfa.com/post-448.aspx
در مورد مرجع حدیث در آثار شیخ احمد احسایی و استناد آقای اشراق خاوری به شرح عرشیه این بحث بحثی حاشیه ای است و کسی با اشتباه آقای اشراق خاوری کاری ندارد. این شبهه رو کار است. مسالۀ اساسی و زیربنایی همان است که “بهاءالله دوبار بیان غیر مستند به ائمه نسبت داده اند یکی مسالۀ جابلقا و دیگری مسالۀ «اذا قام القائم قامت القیامه» و ادعای اینکه روایت مشهوری است.”
متن زیر از قاموس ایقان است و مورد نظر دانشمند گرامی آقای تهرانی و نویسندۀ سایت پژوهی هر دو قرار گرفته است:
http://negahedigar1.blogfa.com/post-485.aspx
این نوشتۀ از جناب اشراق خاوری نیاز به بررسی بیشتری دارد. این را می پذیرم که در منابع در دست متن عبارتی که جناب اشراق خاوری از آن نقل قول کرده اند در شرح عرشیۀ مورد بررسی حقیر موجود نیست. هر خوانندۀ با وجدان متن متوجه می شود که جناب اشراق خاوری با دانش قاموس وار خود مطالب و مآخذ و اسناد را پشت سر هم و متواترا ً برای علاقمندان ارائه می کنند. ولی در مورد مسالۀ اذا قام القائم هنوز تحقیق در آثار شیخ و بررسی نسخ با وجود یافت شدن ماخذ حدیث از دید من کامل نیست و پژوهشی دنباله دار است. بررسی دقیق وجود این نقل قول هنوز نیاز به کار دارد و تا بررسی دقیقی از نسخ موجود شرح عرشیۀ مورد استفاده ایشان نشود بدون پاسخ خواهد ماند.
ارائۀ ماخذ حدیث:
واکنش آغازین من پس از گذشت دو هفته و بررسی اولیۀ چنین بود که عبارت مورد نظر در مجموعه های متعارف و در دست حدیث از محدثین اصولی” تاکنون یافت نشده و شاید نشود.” ولی البته متذکر شدم که ریشه این اندیشه در اثار حدیث اخباری و اصولی هردو هست و جمله بندی نزدیکتری در آثار حدیث اخباری دیده شده است. این را من از اول به مخاطب عزیز این بحث یادآوری کردم. نمونه واضح اثار اخباری بحارالانوار است که حدیث را با اسنادی نزدیک به شیخ احمد احسایی نقل می کند.
اکنون می توانم با قاطعیت بگویم که ماخذ بیان حضرت بهاءالله به کتاب الرجعه شیخ احمد احسایی بر می گردد. این ماخذ را حقیر حدود یک ماه پیش پیدا کردم. البته بررسی متون دیگر حدیث در دست انجام است و بررسی و تطبیق نسخه های کتب شیخ احمد احسایی هنوز وقت می خواهد و کار فراوان دارد. در یافتن مراجع حدیث و مطابقۀ نسخه های زیر دوست دانشمندی که مایل است ناشناس بماند کمک فراوانی به من نمود.
ولی برای ختام بحث و تمام شدن حجت این سری احادیث زیر کافی است:
«روی (شرف الدین النجفی) فی تاویل الآیات الباهره بسنده عن جابر بن یزید عن ابی عبدالله علیه السلام فی قوله فی عزّ و جل: (و اللیل اذا یغشی) قال: دوله الابلیس لعنه الله الی یوم القیامه و هو قیام القائم علیه السلام (والنهار اذا تجلی) و هو القائم علیه السلام اذا قام َ.
(کتاب الرجعه، شیخ احمد احسایی الدار العالمیه، بیروت. ۱۹۹۳ م.)
حال به بررسی برخی نمونه ها در کتب محدثین بزرگ و مطرح مراجعه کنیم. برای مثال:
غایه المرام فی حجه الخصام عن طریق الخاص و العام (نسخه اصلی تالیف ۱۰۹۷)
آخرین نسخه موجود استنساخ شده ۱۲۷۷ برابر با ۱۸۵۵ میلادی (همعصر با تالیف کتاب ایقان)
نوشته هاشم البحرانی (ص ۷۶۷) فرزند سلیمان بن اسماعیل بحرانی توبلی (توبل از توابع بحرین است) . در موخرۀ کتاب مجموعۀ مهمی بعنوان «محجّه فیما نزل فی القائم الحجه» و بصورت ضمیمه کتابت شده است.
عن ابی عبدالله (ع) فی قوله فی اللیل اذا یغشی قال دوله الابلیس لعنه الله الی یوم القیامه و هو قیام القائم و النهار اذا تجلی هو القائم (ع) اذا قام َ.. (ص ۷۶۷)
چگونگی روایت این حدیث در کتاب ایقان:
ایراد اول در این مورد به نقل قول آقای اشراق خاوری و سپس به استناد کتاب ایقان بر می گشت:
http://negahedigar1.blogfa.com/post-273.aspx
بیان حضرت بهاءالله در کتاب ایقان چنین است: «آیا روایت مشهور را نشنیده اند که می فرماید اذا قامَ القائِمُ قامَتِ القیامَه» (ص ۹۵).
حال خواهیم دید که این حدیث بالا در روایتهای شیعه بسیار مشهور است. ماخذ آن را در مآخذ کمیاب شیعه اخباری در بالا آوردم. حضرت بهاءالله حدیث معروف و مشهور بالا را که هم خودش مشهور است و هم محتوایش مشهور است را روایت بالمعنی کرده اند. مشهور حدیثی را می گویند که با اجماع محدثین پذیرفته شده و جا افتاده باشد و برای مطالعه و تفسیر متون قرآنی بکار آید. لذا این عبارت یک “روایت مشهور” است. واژۀ مشهور در دوره آغازین مطالعه و نقد حدیث معنی و مفهومی دیگر داشت ولی پس از حدود قرن چهارم اسلام معنی آن از اصطلاح اولیه فاصله گرفت و به معنی بالا مصطلح شد.
حضرت بهاءالله محتوای حدیث را روایت کرده اند و به قرینۀ ادبی و برای بلاغت کلام اذا قام َ را به اول عبارت برده و ایات قرآن را که بی ارتباط به اصل موضوع ایشان بوده حذف فرموده اند. آشکار است که نویسنده در روایت کردن و نقل محتوای حدیث و نقل قول غیر مستقیم دستش باز است که ساختار جمله را در عبارت خود بیاورد. متون اسلامی مملو از چنین مواردی هستند. در زیر نشان می دهم که شواهد کنونی متواتر بودن حدیث را اثبات نمی کند ولی بدون شک مشهور است.
در تعریف حدیث مشهور آورده اند که:
« از قرون دهم و یازدهم میلادی معنی حدیث مشهور به این صورت عوض شد که مشهور به احادیثی اتلاق شد که از لحاظ فنی متواتر نبوده اند ولی در جامعه به اجماع پذیرفته شده باشند و آنقدر سندیت داشته باشند که برای مباحث دینی و تعریف و معنی آیات قرآنی به کار رود.»
از این حدیث در حال حاضر چهار نمونه نقل داریم. متون حدیث یکنواخت و تقریبا ً برابر هستند.مرجع اصلی تمام مآخذ کتاب شرف الدین نجفی است. “لعنه ُ الله” در وصف ابلیس در متون روایت شده از غایه المرام البحرینی و کتاب الرجعه شیخ احمد احسایی آمده است ولی در متون بحار الانوار و التاویل الآیات شرف الدین النجفی نیامده است. برخی نسخه های التاویل الآیات “یوم القیام القائم” دارد و برخی “یوم” را ندارند.
ولی توجه به اِسناد این احادیث لازم است.
الف ) نقل شرف الدین نجفی .
اسناد: «جاء مرفوعا عن عمرو بن شمر، عن جابر بن یزید، عن ابی عبدالله علیه السلام».
ب) بحار الأنوار – علامه مجلسی – جلد ۲۴ – ص ۳۹۸.
اسناد: « روی مرفوعا عن عمرو بن شمر، عن جابر عن أبی عبد الله علیه السلام فی قول الله تعالى : ( واللیل إذا یغشى ) قال : دوله إبلیس إلى یوم القیامه و هو یوم قیام القائم (و النهار اذا التجلی) و هو القائم اذا قامَ.»
ج) «محجّه فیما نزل فی القائم الحجه» بصورت موخرۀ «غایه المرام فی الحجه الخصام عن الطریق الخاص و العام» اثر سید هاشم البحرانی.
اسناد: « جاء مرفوعا عن عمرو بن شمر، عن جابر عن أبی عبد الله علیه السلام»
د) کتاب الرجعه اثر شیخ احمد احسایی ص ۲۱۹-۲۲۹.
اسناد: «جابر بن یزید عن ابی عبدالله علیه السلام»
(شیخ احمد احسایی اِسناد را به اختصار نقل می فرمایند)
بررسی اِسنادهای مورد نظر مرجع تمام حدیث نقل شده را به ابی عبدالله و از سلسله روایت نقل می کنند. ماخذ اصلی حدیث به ابی عبدالله و کتاب التاویل الآیات بر می گردد.
جابر بن یزید جعفی کوفی (م. ۱۲۸ قمری) از راویان و محدثان بزرگ شیعی و از اصحاب خاص و با وثوق امام باقر و امام صادق به شمار آمده است. از او در کتب مهم شیعه مانند الکافی و بصایرالدرجات صفار قمی و المحاسن مرحوم البرقی (که هر دو قدیمی تر از الکافی هستند) احادیث مهمی نقل قول و روایت شده است. تحقیقات پژوهشگران معاصر نشان می دهد که او هم راوی صادقی بوده است و در مواردی که مطلب اضافی می افزوده است بر مبنای مآخذ و منابع موثق و قابل استنادی بوده است. حسین مدرسی در «سنت و تداوم» بررسی خوبی در این باره دارد.
معرفی بحث از دریچۀ «فصل الخطاب» جناب ابوالفضل گلپایگانی:
حال معمای عبارت زیر از فصل الخطاب روشنتر می شود. جناب ابوالفضائل گلپلیگانی در فصل الخطاب می گوید که:
«ای ناظر در این صحیفه دانم که در قلب خود ایراد کنی که این آیات مذکوره محمول بر یوم قیامت است، چرا نگارندهء این اوراق آن را بر یوم ظهور منزّل میدارد و به چه دلیل یوم قیامت و یوم ظهور موعود را یک میشمارد. اینک نظر فرما در اخبار اهل بیت طهارت و ورّاث علم و ولایت که به صراحت به این نکته اعلام فرمودهاند و یوم ظهور موعود را یوم قیامت شمردهاند.
از جمله مجلس علیهالرّحمه در مجلّد غیبت کتاب بحارالانوار در حدیث مشهور از مفضّل بن عمر روایت میفرماید، “قال سألتُ سیّدی الصّادق علیه السّلم، هل للمأمول المنتظر المهدی علیه السّلم مِن وقتٍ موقّت یعلمه النّاس؟ فقال حاش لله أن یوقّت ظهوره بوقتٍ یعلمه شیعتنا. قلتُ یا سیّدی و لم ذاک؟ قال لأنّ هو السّاعه الّتی قال الله تعالی و یسئلونک عن السّاعه، قل انّما علمُها عند رببِ لایجلّیها لوقتها الاّ هو ثقلت فی السّموات و الأرض و هو السّاعه الّتی قال الله تعالی و یسئلونک عن السّاعه ایّان مرسیها و قال عنده علم السّاعه و لمیقل انّها عند احدٍ و قال هل ینظرون الّا السّاعه أن یأتیهم بغتهً فقد جاء أشراطها و قال اقتربت السّاعه و انشقّ القمر و قال مایدریک لعلّ السّاعه تکون قریباً یستعجل بها الّذین لایؤمنون بها و الّذین آمنون مشفقون منها و یعلمون انّها الحقّ الاّ انّ الّذین یمارون فی السّاعه لفی ضلالٍ بعید.”
خلاصهء ترجمهء حدیث این است که مفضّل بن عمر میگوید که از حضرت صادق علیه السّلم پرسیدم که آیا برای ظهور حضرت مهدیِ مأمول منتظَر وقتی هست که مردم دانند؟ آن حضرت فرمود حاشا که خداوند برای ظهور مهدی وقتی مقرّر فرماید که شیعهء ما آن را بدانند. گفتم یا سیّدی سبب این چیست. فرمود زیرا که یوم ظهور همان ساعت است که خداوند تبارک و تعالی فرموده است، “و یسئلونک عن السّاعه قل انّما علمُها عند ربّی لایجلّیها لوقتها الاّ هو ثقلت فی السّموات و الارض” و یوم ظهور همان ساعت است که خداوند تبارک و تعالی فرموده است “و یسئلونک عن السّاعه ایّان مرسیها” و هم فرموده است که “عنده علم السّاعه” یعنی نزد خداوند است علم ساعت و هنگام ورود قیامت و نفرموده نزد احدی دیگر هست و هم فرموده، “هل ینظرون الاّ السّاعه أن یأتیهم بغتهً فقد جاء أشراطها” و هم فرموده است، “اقتربت السّاعه و انشقّ القمر” و فرموده است، “ما یدریک لعلّ السّاعه تکون قریباً یستعجل بها الّذین لایؤمنون بها و الّذین آمنوا مشفقون منها و یعلمون انّها الحقّ الاّ انّ الّذین یمارون فی السّاعه لفی ضلالٍ مبین.” انتهی
ملاحظه فرما که حضرت صادق علیه السّلم جمیع این آیات نازله در قیامت را به یوم ظهور حضرت مهدی تفسیر فرمود تا بدانی که جهّال عصر معنی قیامت را در نیافتهاند و رایحهای از مقاصد الهیّه استشمام نکردهاند بلکه در باب که مقصود آیهء مبارکهء فرقانیّه که میفرماید، “الاّ انّ الّذین یمارون فی السّاعه لفی ضلالٍ بعید.”
و ایضاً مرحوم مجلسی در همین کتاب در باب رجعت از جمیل بن درّاج روایت میفرماید که، “سئلت عن ابی عبدالله علیه السّلم عن قول الله عزّ و جلّ انّا لننصر رسلَنا و الّذین آمنوا فی الحیوه الدّنیا و یوم یقوم الأشهاد؛ قال ذلک والله فی الرّجعه أما علمت أنّ انبیاءالله کثیراً لمینصروا فی الدّنیا و قُتلوا فذلک فی الرّجعه. قلتُ و استمع یوم یناد المناد مِن مکانٍ قریب؛ یوم یسمعون الصّیحه بالحقّ؛ ذلک یوم الخروج. قال هی رجعه.” ترجمهء حدیث این است که جمیل بن درّاج میگوید از حضرت ابی عبدالله علیه السّلم پرسیدم از این قول خداوند عزّ و جلّ که میفرماید، “انّا لننصر رسلَنا و الّذین آمنوا فی الحیوه الدّنیا و یوم یقوم الأشهاد؛” یعنی هر آینه ما نصرت و یاری خواهیم فرمود البتّه پیغمبران خود را و کسانی را که ایمان آوردهاند در حیوه دنیا و روزی که شهدا قیام مینمایندن که یوم قیامت باشد. آن حضرت فرمود قسم به خدا که این وعدهء الهیّه در رجعت است. یعنی یوم ظهور قائم. آیا ندانستهای که بسیاری از انبیای خداوند کشته شدهاند و نصرت نیافتند؛ پس تحقّق این وعده در رجعت میباشد. جمیل بن درّاج گوید باز پرسیدم از این آیهء مبارکه و استمع یوم یناد المناد مِن مکانٍ قریب یوم یسمعون الصّیحه بالحق ذلک یوم الخروج. فرمود مقصود از این هم رجعت است. انتهی
پس از این حدیث دریافتی که این آیهء مبارکه را که نگارنده اوّلاً بدان استدلال بر بشارت یوم ظهور نمود، موافق حدیث و تفسیر صحیح است
و هم مرحوم مجلسی در غیبت بحار در باب آیات مأوّله به ظهور قائم از حضرت ابی جعفر علیه السّلم روایت میفرماید در تفسیر آیهء مبارکهء ، “فی جنّات یتسائلون عن المجرمین ما سلککم فی سقر؟ قالوا لمنک من المصلّین و کنّا نخوض من الخائضین. قال ذاک یوم القائم و هو یوم الدّین. و خلاصهء مقصود این است که از حضرت ابی جعفر پرسیدند که خداوند در این آیه میفرماید که اهل جنّت از اهل سقر میپرسند که شما را چه چیز باعث ورود و سلوک در سقر شد. اهل سقر گویند سبب این شد که نماز نگزاردیم و با خوض کنندگان در معاندات اهل ایمان خوض و تفتیش میکردیم. مقصود چه وقت است؟ آن حضرت فرمود این در یوم قیام قائم است و یوم قیام قائم یوم دین است. انتهی و از این قبیل احادیث بسیار است. و لکن برای انتباه آن جناب همین قدر کفایت می نماید و حدیث معروف اذا قام القائم قامت ِ القیامه خود بحدی مشهور است که گمان نمی رود که کسی از اهل علم و حدیث باشد و آنرا نشنیده باشد.»
(فصلالخطاب، چاپ کانادا، ۱۵۱ بدیع، ص۱۶۹-۱۶۶)
این نظر ایشان نیز کاملا ً درست است. در سندیت حدیث مفضل و روایت مهم او تردیدی نیست. حدیث مفضل بن عمر نیز که راوی موثقی که هم مرحوم صفار قمی و هم احمد بن محمد البرقی در المحاسن از او روایت کرده اند. جناب ابوالفضل حدیث را معروف و مشهور معرفی می فرمایند. یعنی حدیثی بوده که ایشان مدعی هستند اهل حدیث و محدثین با آن حتما ً برخورد داشته اند. مسلم است که حدیثی که با این پشتوانه و تواتر نقل قول شده و در بحارالانوار هم آمده باشد حدیثی است که همه آنهایی که با حدیث سر و کار داشته اند آنرا دیده اند. ایشان معروف و مشهور را معادل یکدیگر و به معنی عرفی و نه به معنای مطالعات حدیثی آن بکار می برند. البته ایشان اینجا ماخذی برای حدیث ارائه نمی کنند و در کتاب الفرائد نیز حدیث نقل نمی شود. حقیر در آثار دیگر ایشان نیز به اشاره ای به ماخذ حدیث برنخورده ام.
سخن پایانی:
در پایان این یادداشت روی سخن را به مخاطبان بهائی ستیز و انجمنها و نهادهای ضد بهائی و جریانهای همسو بر می گردانم. تلاش شما برای مقابله فکری با دین بهائی تلاشی بیهوده است. در همین یک مورد که چند سال در گوشه و کنار اینترنت و فضای واقعی و مجازی و کلاسهای ایدئولوژیک اجباری و در سمینارهایی یک طرفه و بدون حضور نقطه نظر مخالف به ارائه این ایرادات و ادعاهایی مشابه و حدیث اذا قام القائم …دلخوش کرده بودید در همین وبلاگ ناچیز و در حدود سه ماه آنچه از اوهام و ظنون در طی سالها بافته و تنیده بودید باطل شد. مطالعات بهائی گامی بزرگ به جلو برداشت و نسخ خطی تازه ای از حدیث پیدا و باز شدند که در سالهای آینده نقاط تاریک مطالعات بهائی را بازتر و روشنتر می کند و بر قدر و منزلت تعالیم بهائی می افزاید و بر ارزش نوشته های بهاءالله بسی خواهد افزود. چنین شد و همیشه نیز چنین می شود. نتیجه حمله دشمن به دین بهائی همیشه موفقیت و پیشرفت دین بهائی است. در نتیجه همین مطرح کردن ایرادات در فضای وبلاگ متون تازه ای که شاید برای قرنها در پوشه ها و غرفه های کتابخانه می ماندند و می پوسیدند باز شدند و به اهل علم ارائه داده شدند و ارزش روش تحقیق بدون پیشداوری و دانشگاهی محققان بهائی و تسلط آنان بر روی متون کلیدی شیعه و بهائی عیانتر و فاشتر شد. مشت است نمونه خروار.
جان کلام این است که دین بهائی یا حق است یا باطل. اگر حق است با حق نجنگید و اگر باطل است بخودی خود ناپایدار است و از بین می رود. به بهائیان اجازه حضور مدنی و اجتماعی بدهید و حقوق شهروندی بهائیان را احترام نهید و اجرا کنید. و مطمئن باشید سنت الهی همان است که بود: دین حق نیرویی دارد که بشر از عهده سرکوب آن بر نمی آید.
ایام به کام