کالبد شناسی یک حدیث در مسالۀ قائم: بررسی تحول تاریخی در متن یک حدیث
کاویان صادق زاده میلانی
«…در فقرۀ حضرت قائم حق با اهل سنت و جماعت بوده، چه که حضرت مقصود از اصلاب ظاهر شد موافق عقاید ایشان. و علماء شیعه از صدر اسلام تا حین بر ضلالت بوده و هستند، حال هم منتظرند از جابلقای موهوم شخص موهومی بیاید اعاذنا الله من شرّ هؤلا معذلک شرم نمی نمایند. همین صاحبان عمایمی که مشاهده می شود از قبیل جعفر و ابنایش ناس بیجاره را به ضلالت انداختند و در بئر اوهام مبتلا نمودند. آفتاب مشرق و لایح، چشم بر هم می گذارند، کورکورانه در تفحص جابلقا و جابلسا هستند. این است شان این نفوس و علمای قبلشان الی ان ینتهی الی صدر الاسلام. خدا اغنام الهی را حفظ نماید و از ذئاب ارض حراست فرماید، انّه علی کل شئٍ قدیر.»
– بهاءالله
در این یادداشت که بخشی از یک پژوهش دنباله دار در مسالۀ قائم و قیامت در منابع دینی شیعه است بر آنم که با بررسی تغییر و تحول تاریخی در متن یک حدیث مسالۀ هماهنگ کردن متون با ضرورتهای تاریخی را مطرح کنم. این فعالیت را از مدتی پیش آغاز کرده بودم و به دلیل کار روی منابع شیخی و احادیث اخباری و ارائۀ ماخذ روایت «اذا قامَ القائِمُ قامَتِ القیامَه» مدتی به تعویق افتاد. مقالۀ زیر مقدمه ای در گشودن درب این بحث است:
http://negahedigar1.blogfa.com/post-285.aspx
بحث بالا از دید و زاویۀ کلان به مبحثی تاریخی می نگریست و در برگیرندۀ مطالعات تاریخی دانشگاهی و نتایج آن بود. یادداشت زیر با نگرشی خُرد به متن یک حدیث روایت شده در اصول کافی آنرا زیر ذره بین می برد. البته هر مقولۀ نقد تاریخی و نقد متن از زوایای مبهم و ناشناختۀ یک دین و باور آشکارا برای مومنان و معتقدان به آن آئین سنگین و ثقیل است. این مبحث با اینکه با نقل قولی از بهاءالله پیامبر بهائی آغاز شده ولی با نگرشی بی طرفانه به سوژه می نگرد و ابزاری بی طرفانه برای نقد بر می گزیند.
در کتاب «اسطوره و معنی» کلود لوی استراوس نظریه پرداز مطرح معاصر در بررسی متون دو نوع اسطوره را مطرح می کند. یکی اسطوره های شفاهی و دیگری اسطوره های مکتوب. اسطوره های شفاهی البته نسل اندر نسل و دهان به دهان می گردد و از پیر به جوان و از پدر و مادر به فرزند منتقل می شود و مفهوم آن واضح است. اسطوره های مکتوب در دهنها می چرخیدند ولی در مقطعی توسط مردانی هوشمند بصورت نوشتاری ضبط شده اند ولی اساسا ً مقولۀ دیگری هستند:
«…برخی از اسطوره ها توسط مردان حکیم و متفکر منظم شده اند…مانند مورد کتاب مقدس که مطالب پراکنده و محتوای خام گردآوری شده اند تا روایتی منسجم را تصویر کنند.» (اسطوره و معنی ۳۵)(۱)
وظیفۀ پژوهشگر تاریخ یا مردمشناسی که با اسطوره سر و کار دارد و در صدد یافتن واقعیتهای تاریخی و عینی است این است لایه های اسطوره را با دقت و ممارست باز کند و با توجه به قرائن موجود و در دست تصویری درستتر و منطبق با واقعیت ارائه کند. بحث تفکیک اسطورۀ تاریخی و لایه های آن و بررسی و کالبد شکافی روایات گفتاری و نوشتاری بحثی پیچیده است و در گفتار نمی گنجد. بررسی روایات نشان می دهد که اینها دارای هسته ای از حقیقت هستند که لایه هایی از اسطوره پیرامون آنها را می گیرد. این لایه ها بیانگر نیازهای جامعه و مقتضیات زمان هستند.
«اصول کافی» نوشته مرحوم کلینی یکی از چهار کتاب معتبر حدیث شیعه است. سنت شیعه بر آن است که این کتاب به رویت امام زمان نیز رسیده و مورد تقدیر ایشان است. «الکافی» پس از قرآن و شاید نهج البلاغه مهمترین کتاب شیعه است. در بخشی از کتاب الحجه از اصول کافی تحت نام “ما جاء فی الاثنی عشر” که مسالۀ “دوازده” و اهمیت دوازده امام را پوشش می دهد آن به یک حدیث بر می خوریم که نام دوازده امام شیعه از حضرت علی تا امام غائب در آن نوشته روایت شده است. خلاصه زنجیر راویان (اِسناد) و مختصر روایت به قرار زیر است (۱) :
“عدهٌ من اصحابنا” از احمد بن محمد البرقی، از ابی هاشم داود بن القاسم الجعفری، از ابی جعفر ثانی (علیه السلام) روایت می کند که روزی حضرت علی (با تکیه بر دست سلمان) و امام حسین به مسجد الحرام می روند. مردی به آنها می رسد و سه سوال را برای او به صورت چالشی مطرح می کند:
۱. وقتی انسان می خوابد روحش به کجا می رود؟
۲. چگونه است که انسان گاهی بیاد می آورد و گاهی فراموش می کند؟
۳. چگونه می شود که فرزند انسان مانند عموها و دایی هایش می شود؟
حضرت علی خطاب به امام حسن می فرمایند که تو جواب بده. امام حسن جواب ارائه می کنند. متن اصول کافی جوابها را ندارد. آن مرد در شنیدن پاسخ امام حسن قانع می شود و بر وجود خداوند و رسالت حضرت محمد گواهی می دهد. و با اشاره به حضرت علی او را به عنوان وصی می پذیرد و سپس شهادت به وصایت و امامت یکایک ائمه و به ترتیب درست می دهد و بیانش را چنین پایان می دهد:
«اشهد علی رجل ٍ من ولد ِ الحسن (عسکری) لایکّنی و لایسّمی حتی یظهر امره ُ فیملاها عدلا ً کما ملئت جوراً». یعنی شهادت می دهم بر مردی فرزند حسن که نباید کنیه و نامش برده شود تا آنکه ظاهر شود و دنیا را پر از عدل کند همانطور که مملو از ظلم خواهد شد. سپس بر حضرت سلامی می فرستد و می رود. امام حسن او را دنبال می کند ولی نمی یابد. امام علی توضیح می فرمایند که این شخص خضر بود.
سال فوت امام حسن عسکری ۲۶۰ هجری قمری است. تاریخ دقیق نوشتن «اصول کافی» مشخص نیست ولی میدانیم که کلینی همزمان با مرگ آخرین باب از نواب اربعه وفات می یابد. یعنی حدود ۷۰ سال پس از فوت امام حسن عسکری. کلینی احتمالا الکافی را پس از ورود به بغداد از حدود قرن چهارم آغاز به نوشتن می کند و پیش از مرگش در ۳۲۹ ه.ق تمام کرده بود.
در زنجیر روایان به محدث بزرگی بنام احمد بن محمد البرقی (م. ۲۸۰ یا ۲۷۴ ه.ق) بر می خوریم که همین حدیث را در کتاب «المحاسن» خود نیز آورده است. احمد البرقی از اصحاب معروف و شناخته شدۀ امام نهم و دهم بوده و پدرش محمد البرقی از صحابۀ امام موسی کاظم و امام رضا و امام محمد تقی بوده است. احمد البرقی معلم و استاد مرحوم صفار قمی صاحب «بصایرالدرجات» نیز بوده است. مسلم است که البرقی به محدثان شیعه نزدیکتر بوده و از نظر زمانی با ائمه شخصا ً آشنا بوده و ملازم و از اصحاب آنها بوده است. نظر البرقی از نظر تاریخی نیز مهم است چون در زمان تاریخی مورد نقد حاضر بوده و آراء اومسلما ً تاریخی تر و قابل استنادتر از آراء و گزارشات شیخ کلینی است. تفاوت زمانی بین این دو پنجاه سال است و در هنگام وفات امام یازدهم البرقی خود یکی از رجال محدث صاحبنظر و مطرح شیعه بوده است.
حال به روایت همین حدیث در سند مرجع می پردازیم.
البرقی در کتاب العلل از محاسن می آورد که (۳):
و عنه و عن ابیه، از ابی هاشم جعفری، از ابی جعفر محمد بن علی الثانی علیهما السلام روایت می شود که امام علی و امام حسن (بدون سلمان) به مسجد می روند، شخصی مشرف می شود و سه سوال را بصورتی نرمتر و غیرچالشی تر از روایت الکافی مطرح می کند. سه پرسش با اندکی تفاوت از الکافی روایت می شود. در المحاسن جواب امام حسن نیز در هر سه مورد کاملاً درج شده و از این رو روایت المحاسن گسستگی روایت کافی را ندارد. پس از پایان توضیح امام حسن شخص باز هم بر خدا و پبامبر درود می فرستد. سپس حضرت علی و امام حسن و امام را حسین را نام می برد. پایان بیان پرسشگر چنین است:
«و اشهد ُ ان الحسین وصّیک، حتی اتی علی آخرهم.» یعنی شهادت می دهد “که حسین وصی تو است” و تا آخرین آنها را نام می برد ولی متن روایت هیچگونه اسم خاص از سایر ائمه نمی برد. این نکته در بررسی متن اهمیت فراوانی دارد. در خاطر داشته باشیم که روایت البرقی در محاسن اصلی تر و قدیمی تر از سندی است که کلینی ارائه می کند. در محاسن بیانات امام حسن کاملتر است و بریدن آن در الکافی نمونه خوبی از جرح و تعدیل است. در ضمن مهم است که به عنوان حاشیه مطرح کنم که البرقی و حتی مولف بصایرالدرجات جز در مواردی انگشت شمار اشاره ای به امام زمان و قائم نمی کنند و ابداً مسالۀ تولد خارق العاده ای از ران و روایاتی مشابه آن را نمی آورند.
اسناد دو روایت مشابه هستند. بر اساس مطالعه متن این واضح است که روایت کلینی بر پایۀ ساختار المحاسن است. یعنی برگرفته از آن است البته جرح و تعدیل در آن انجام شده است. روایت المحاسن جوابگوی ایرادات وارد بر مسالۀ غیبت و گروه بزرگی از رقباء در استانه قرن چهارم هجری نبوده است. لذا در یک مقطع زمانی این روایت دستخوش تحول می شود. چگونگی این تحول شفاف و مشخص نیست. ولی به هر روایت باید جوابگوی نیاز راویان باشد. نیاز روایان و مومنان در قرن چهارم هجری به بعد نیاز به اشاره به غیبت امام دوازدهم و حضور آینده ایشان برای آوردن عدالت به جهان است.مطالعۀ بصایرالدرجات (م. ۲۹۰) صفار قمی چنین نیاز مهمی را در مخاطب نمی رساند.
مسالۀ مهم دیگر مسالۀ عدد دوازده است. کلینی بخشی را به اثبات اهمیت عدد دوازده و مصداق آن بر ائمه اختصاص می دهد. در المحاسن، احمد البرقی اصلا عدد دوازده را مطرح نمی کند ولی دربارۀ ارزش اعداد ۳ تا ۱۰ و سابقۀ دینی ومعنوی این عددها بحث می کند.(۴) باید فرض را بر این گذاشت که اگر در نزد ائمه عدد دوازده ارزش و ویژگی خاصی داشت از نظر مخاطبان امام مثل پدر و پسر البرقی دور نمی ماند و در قرون بعدی به اخبار شیعه اضافه نمی شدند. عدد دوازده و اهمیت آن و احادیثی که در بارۀ ” دوازده ” امام بحث می کند احادیثی هستند که بعد از استقرار روایات از سوی ابواب اربعه و مومنان نسلهای بعدی برای تثبیت موقعیت ایدئولوژیک شیعه ساخته و پرداخته شده است. یعنی پس از گدشت چند دهه از فوت امام حسن عسکری ناچار یک الهیات بر مبنای عدد “دوازده” برای توجیه موضع نواب اربعه راه اندازی می شود. باز متذکر می شوم که متون پیشین چنین روایاتی ندارند.
نتیجه:
از بررسی روایت آغازین و درستتر المحاسن و مقایسه آن با روایت دیرتر و دورتر از ماوقع کلینی این را می توان نتیجه گرفت که در فاصله زمانی بین البرقی و کلینی نام ائمه و مسالۀ امام دوازدهم و اینکه چنین شخصیتی فرزند فیزیکی امام حسن عسکری باید باشد در این روایت گنجانده شده اند. در روایت پایۀ المحاسن اشاره ای به دوارزده امام و اینکه دوازدهمین قائم است و نباید نام و کنیه اش گفته شود نیست. این اضافات در متن حدیث نتیجۀ تحولات بعدی تاریخ شیعه بخصوص در رقابت با جریانهای مخالفی است که ابواب اربعه با کنترل منابع مالی و ساخته و پرداخته کردن روایت و حدیث از این نوع در پی حذف آن بودند.(۵) در هنگام نگارش المحاسن و در آن برهه (از آنچه بعدها غیبت صغری نام گرفت) نیازی به توجیه اینکه حتما باید دوازده امام باشد نبوده و منابع شیعه نیز چنین توجیهی را ارائه نمی کنند. پس از گذشت دهه ها زمان و روایات رایج مورد حک و اصلاح اعتقادی قرار می گیرند و روایاتی مربوط به اهمیت عدد دوازده و پیشبینی های گوناگونی در مورد لزوم دوازده امام و روایاتی متاخر و ساختگی مثل تولد فرزندی از امام حسن عسکری و غیبت حضرت وارد روایات شیعه می شوند.( (۶یعنی با ساخته و پرداخته شدن یک روایت به نحو دلخواه یک توجیه تاریخی صورت می گیرد. در مدت کوتاهی پس از کلینی ابن بابویه در کتاب الخصال یک بخش کامل به اهمیت عدد دوازده و دوازده امام اختصاص می دهد. البته فشارهای بیرونی بر مومنان شیعه از سوی معتزله خردگرا که وجود چنین شخصی را موهوم و افسانه می دانستند لازم می کرد که بزرگان جریانی اقلیت در شیعه که به مرور زمان به صورت شیعۀ دوازده امامی بر رقباء غالب شد برای حفظ هویت و باور مومنان خود محتوایی پیرامون قائم و تطبیق آن بر امام دوازدهم غائب را ساماندهی کرده و نشر دهند.
منابع
(۱) Myth and Meaning: Cracking the Code of Culture. Levi-Strauss, Claude. 1995.
(۲) اصول کافی جلد ۲. انتشارات علمیه اسلامیه. ص ۴۶۸-۴۷۰.
(۳) المحاسن. جلد دوم. ۱۴۱۶ ه.ق. حدیث شماره ۱۱۷۰. ص ۵۹-۶۰.
(۴) From Imamiyya to Ithna Ashariyya. Kohlberg, Etan. p.523
(۵) Imam Absconditus and the Beginnings of a Theology of Occultation. Amir Arjomand, Said.
(۶) برای نمونه به بیان امیر معزی دقت بفرمایید که فقدان پیش از ۵ حدیث در مورد عدد دوازده را در بصایر الدرجات نگران کننده می داند.بخصوص اینکه این احادیث در قسمتهایی از کتاب هستند که اصلا ربطی به موضوع ندارد و موجب شک فراوانی در صحت آنهاست. در ضمن امیر معزی به سکوت کامل صفار قمی در مسالۀ غیبت نیز اشاره می کند. The Formative Period of Twelver Shi’ism: Hadith as Discourse Between Qum and Baghdad. Newman, Andrew J. p. 92.