دین بهائی نوآور بومی ایران در اندیشۀ ضد استیلا و هژمونی غرب

دین بهائی نوآور بومی ایران در اندیشۀ ضد استیلا و هژمونی غرب

کاویان صادق زاده میلانی

«نفوسی در عالم پیدا می شوند که آرزوی تفرد دارند. این نفوس فکرشان این است که مملکت خویش را ترقی دهند و لو سائر ممالک خراب شود…و گفته شود این مدّبر و فاتح فلان مملکت است و حال اینکه سبب شده هزاران بیچارگان هلاک شده اند.»

خطابات جلد ۱ ص ۱۶۸

«الحمدلالله ترقیات مادیه در این بلاد حاصل است و لکن مدنیت مادیه تنها کفایت نکند. زیرا ترقیات مادیه قوّۀ دینامیت و توپ کروپ ایجاد نماید. آلات حرب زیاد کند خیر و شر را هر دو ترقی میدهد. جمیع این خونریزیها و آلات جنگ و حرب از نتایج مدنیت مادیه است…من شما را بجان و دل دوست دارم و میخواهم سوء تفاهمی که میانه ملل شرق و غرب است برطرف شود تا کل محبت تامه به یکدیگر پیدا کنیم و مدنیت آسمانی ترویج نمائیم…

(اسقف کلیسا در جواب فرمود) : تا حال کسی از شرق با چنین قوه و مقصد عظیمی به غرب نیامده لهذا بی نهایت ما ممنون و متشکریم.»

خطابات جلد ۲ ص ۲۵ و ۲۶

 

هنگامی که لنین رهبر مارکسیست های روسیه واژۀ «امپریالیزم» را ضرب کرد و فکر ضد استعمار را رونق داد مشخص بود که بحران سرمایه داری مورد نظر مارکس تحقق نیافته است. مارکس پیشگویی کرده بود که به دلیل انقلاب صنعتی و پیشرفت سرمایه داری وضع کارگران در انگلستان باید وخیمتر از بقیه کشورها باشد و بنابراین شروع انقلاب زحمتکشان را از انگلستان می دید. فرضیۀ امپریالیزم لنین که در کتاب «امپریالیزم: مرحلۀ نهایی سرمایه داری» ارائه شده است این دشواری پیشگویی مارکس را توجیه می کرد. بار سنگین نظام سرمایه داری افراطی و فشار آن بر زحمتکشان با ورود سرمایه و تولید آن فضار مورد نظر را به کشورهای زیر سلطه استعمار و استیلا منتقل می کرد. این ورود سرمایه فشار را از دوش طبقۀ پرولتریا انگلستان برداشت و یا حداقل از آن کاست تا تنش و انقلاب رنجبران به تعویق بیفتد. این فرضیه شاید مهمترین اثر لنین باشد و به نظر من تحلیل نسبتاً درستی در آن مطرح شده است. واژۀ امپریالیزم در آثار قلمی مارکس و عموماً متفکران این مکتب پیش از لنین دیده نمی شود. گرچه مطالبی نزدیک به مفاهیم مورد نظر در آثار کارل مارکس می توان یافت و در زیر به آن خواهم پرداخت.

یک بررسی کوتاه از تاریخ و پیشینۀ رشد سرمایه داری بعنوان پیش درآمدی برای این بحث مناسب است. در سده های ۱۵۰۰ الی ۱۸۰۰ میلادی سرمایه داری اروپا به تدریج قوت گرفت. در سده های بالا اول از سوی اسپانیا و پرتغال و بر الگوی « تجارت» (mercantile) بنا شد. در قرن هفدهم تسلط بر اقیانوس ها و خطوط تجارتی آبی به مرور از دست قدرتهای بالا خارج و در دست انگلستان و فرانسه متمرکز گردید. در قرن نوزدهم میلادی سرمایه داری تجارتی به سرمایه داری «کلاسیک» (تولیدی) تبدیل شد. با تسلط کامل نگلستان بر هند، هند به عنوان محوری برای امپراطوری انگلیس در آمد. انقلاب صنعتی نیز امکان تولید بالا و سریع را برای سرمایه داران غربی میسر ساخت. این فاز سرمایه داری بر مبنای وارد کردن مواد خام و اولیه از کشورهای حاشیه و صادر کردن تولیدات صنایع غرب به کشورهای زیر سلطه و بازریابی بیشتر بود. سرمایه داری حاکم در پایان قرن نوزده همان تحولی است که لنین آن را «امپریالیزم» می خواند. مراحل بعدی سرمایه داری را تحولاتی از نوع سرمایه داری «منوپولی» و فاز بعدی آن در عصر کنونی «جهانی شدن» است.

دین بهائی آئینی است که در پی برقراری عدالت اجتماعی و برابری اقتصادی است و تعدیل معیشت جزو برنامه های مهم اجتماعی و اقتصادی دین بهائی است. بنابراین در هر مرحله ای از تحول سرمایه داری از دورۀ آغازین خود آموزه های بهائی سرمایه داری را نقد کرده اند و در جهت تعدیل آن کوشیده اند. آموزه های بهائی نه تنها اولین انتقاد منظم شرقی از سرمایه داری است بلکه در نوع خود انتقاد پیچیده و تازه ای را ارائه می دهد که مثلا ً با نقد مارکسیست تفاوتهای مهمی دارد. با بررسی آثار بهائی پی می بریم که بهاءالله و جانشینان او تمام مراحل کاپیتالیزم تا زمان کنونی را نقد کرده اند. به این مطلب در بعد خواهم پرداخت ولی باید توجه داشت که در آثار خود حضرت بهاءالله مراحل بعدی سرمایه داری مثل امپریالیزم معرفی و از آن انتقاد شده است.

در بعضی از موارد این دستورها کلی و عمومی هستند مانند:

«صلاح عالم را ملاحظه نمایند نه هوای نفس را…»

که پادزهر و راهکاری است برای تمام مراحل سرمایه داری و استیلای گروهی بر دیگران. در مواردی هم بسیار مستقیم و دقیق یک معضل را مطرح می سازد مانند:

«در تمدن اهل غرب ملاحظه نمائید که سبب اضطراب و وحشت اهل عالم شده است…»

که نقدی است بر عدم اعتدال در مدنیت غرب و استفاده روزافزون غرب از خشونت برای پیشبرد منافع اقتصادی طبقات صاحب زور و زر.

این جاست که تعالیم بهاءالله را می توان به عنوان تنها اندیشۀ اصیل و برآمده از ایران که ناقد امپریالیزم باشد نام برد.

یکم اینکه پس از این سفر حضرت عبدالبهاء به امریکا در امریکا بهائیان زیر نظر و فشار شدیدی قرار داشتند و قبلا ً هم آورده ام که دولت امریکا و بخصوص وزارت دادگستری امریکا در آن سالها و تا دهه ها بعد بهائیان را تحت مراقبت و فشار زیادی گذاشته بود. چرا که فعالیتهای صلح دوستانه حضرت عبدالبهاء و تکیه ایشان بر صلح جهانی و نفی خشونت مورد استقبال اسلحه سازان و صاحبان زر و زور در آن سامان نبود. پس از خروج عبدالبها از امریکا بهائیان تحت مراقبت شدیدتری قرار گرفتند و دوبار دولت مرکز بهائی لوس آنجلس را برای یافتن مدارک جاسوسی علیه امریکا و انگلستان و به نفع آلمان اشغال کرده و بهائیان سرشناسی در آن سالها در حالی که کاملا ً بی گناه بودند در زندان بسر بردند. یعنی وضعی مشابه وضع بهائیان ایران در حال حاضر که در کمال مظلومیت و بی گناهی در زندان هستند. بهائیان امریکایی آن زمان (و البته زمان حال) در امریکا تحت فشار بودند (و هستند). این فشار در ایران و امریکا ریشۀ ایدئولوژیک داشته و هریک بنوعی ادامه دارد.

البته در فضای پیش و دوران جنگ اول جهانی و پس از آن بهائیان چون فعالیتهایشان بر محور صلح بود فعالیتهای صلح جامعه بهائی به عنوان خیانت به کشور امریکا دیده می شد. در خاطرات میسن ریمی داریم در نیویورک، لس آنجلس، سان فرانسیسکو و شهرهای دیگر بهائیان تحت مراقبت شدید دولت بودند. چرا؟ به اتهام جاسوسی و هواداری از آلمان در جنگ علیه امریکا و متحدانش از جمله انگلستان!!یعنی در همان سالهایی که بقول پریشان بهائی ستیزان عبدالبها برای خدمت به دولت انگلیس لقب سر گرفتند! مادر بیچر یک بانوی مبلغ مشهور بهائی در کانادا به دلیل واهی فعالیت ضد امریکایی (صلح!) بازداشت شد. ادوین فیشر یک بهائی امریکایی به جرم جاسوسی برای آلمان بازداشت شد (مثل همین افتراآت امروزی جاسوسی برای صهیونیزم و اسراییل و مزخرفاتی متواتر از این نوع). حتی یک جزوه چاپ بهائیان در مورد صلح به عنوان فعالیت رادیکال و ضد دولت مورد حمله دولت قرار گرفت. جالب است که بدانید که شواهد در دست نشان می دهد که تا سالهای ۱۹۲۰ و پس از آن وزارت دادگستری امریکا به بهائیان و فعالیتهای صلح آنان همچنان مظنون بود.

پرونده علیه بهائیان و فعالیتهای “خطرناک” آنان مثل اشاعۀ صلح جزو اسناد رسمی دولت امریکاست و نشاندهنده تعصب اولیای امور به تعالیم جهان شمول دین بهائی است. شماره پرونده مورد نظر در بخش جنایی شماره ۱۵۴۰ آرشیو ملی، لاگونا موجود است.
در ضمن به مقاله لوس آنجلس تایمز سپتامبر۵، ۱۹۱۸ ص اول آن مراجعه کنید. تیتر بسیار قابل توجه است:
BIG CATCH BY GOVERNMENT
کشف بزرگ دولت!!
یعنی یک جزوه صلح در امریکای پس از جنگ همانقدر مساله ساز بوده که یک دفترچۀ دینی حاوی نوشتار بهائی در ایران کنونی.

البته که فعالیتهای صلح و برابری و عدم خشونت بهائیان هم در ایران و هم درامریکا مساله ساز بوده و هنوز هم هست. تعالیم بهائی تمام اساس و پایه امپریالیزم و سیاستهای توسعه و سرمایه داری افراطی غرب را بهم می زند همانگونه که قاجار و شیعه را به واکنش کشانید. در این سالها که بهائیان مشغول فعالیت صلح، آزادی زن، آموزش اسپرانتو، قوی کردن لیگ کشورها و فعالیتهای دیگر بودند بهائی ستیزان چه می کردند و کجا بودند؟ چند سال پیش از این بود که شیخ فضل الله نوری فیزیک و شیمی را ضد دین اعلام کرده بود و فقها مشغول بررسی و تحلیل مخروجات بدن و میزان طهارت و نجاست آنها و آداب بیت الخلا بودند. نقد غرب پیشکش.

نقد دین بهائی بر مدنیت غرب و سرمایه داری افراطی و خشونت غرب و امپریالیزم را در جای دیگر بررسی کرده ام و نیازی به تکرار آن نیست. در همین کنفرانس مطالعات بهائی امریکای شمالی امسال سخنرانی از کانادا ضمن صحبت پرسید خطرناکترین مردان دنیا کیستند؟ هرکس جوابی داد. سپس سخنران در حضور چند هزار نفر عکس وزیر دارایی و بانک مرکزی امریکا {صندوق ذخیرۀ ملی}(یعنی دو ستون و پایه های سیاست اقتصادی امریکا) را روز صحنه گذاشت و گفت این دو خطرناکترین مردان دنیا هستند. و به نقد علمی و فلسفی خود ادامه داد.

لابد فکر می کنید نقد بهائی را صاحبان زر و مالکان زور در امریکا می پذیرند؟

اجازه بدهید از بهائی ستیزان دعوت کنم ببینم کدام متفکر بهائی ستیز جرات داشته و اجتهاد علمی لازم را داشته که یک نقد تازه و بدع از غرب و هژمونی آن ارائه دهد؟ اجازه بدهید جوابش را الان بدهم: هیچیک. هیچکدامشان صلاحیت و سواد و جربزۀ لازم را نداشته اند و ندارند.

مناسب است توجه شما را به بیانات حضرت عبدالبها در سخنرانی خود در پاریس در سال ۱۹۱۱ میلادی جلب کنم. در دوران اقامت ایشان در پاریس در یک سانحۀ دردناک قطاری در رود سن افتاد و در نتیجه ۲۵ نفر اهل پاریس غرق شدند. وقتی بحث این سانحه به پارلمان فرانسه می رسد و مسوولان امور زیر سوال می روند عبدالبها از فرصت استفاده کرده انگیزه و عملکرد پارلمان را زیر سوال می برد.

«بسیار بسیار تعجب کردم که به جهت بیست و پنج نفر که در رودخانه افتاده غرق شده اند چنین هیجان غریبی در پارلمان ظاهر شده. اما از برای طرابلس که روزی هزاران کشته می شوند ابدا ً حرفی نمی زنند…البته بخاطر پارلمان نمی آید که آنها بشرند. مثل اینکه آنها حجرند….به جهت اینستکه آنها جنسی فرانسا نیستند. اگر پارچه پارچه بشوند اهمیتی ندارد. ببینید چقدر بی انصافیست، چقدر بی احساسی است، چقدر نادانی است.»

خطابات ص ۲۰۵، جلد یکم.

در این نطق دنیایی از معنا موجود است. از بهائی ستیزان بپرسم. در همین سالها علمای شیعه در ایران و نجف و قم بودند. کدامیک آنها جرات داشت که در وسط پاریس از سیاستهای نادرست و غیرانسانی فرانسه در قبال مردم زیر سلطه دفاع کند. این یک نمونه را ارائه کردم ده نمونه محکم دیگر آن در بخش اول و آغازین خطابات عبدالبها موجود است. شک نیست. نقد دین بهائی یک نقد پیشرو و تعیین کننده و جهت دهنده است. نقدی که دشمنان دین بهائی از درک آن عاجزند.

اجازه بدهید این را اضافه کنم که من حقیقتا ً فکر می کنم بهائی ستیزان اصلا ً و ابدا ً حرف بهائیان را نمی فهمند. حتما ً باید حرف و نقد جامعۀ بهائی را متفکران ضد امپریال ساده کنند و عنصر فکری و روحانی آن را ساده و تا حدی عقیم کنند تا بهائی ستیزان بفهمند. حرف جامعه بهائی را می پذیرند ولی هنگامی که از دهان دریدا و سینگر و چامسکی باشد. این را بدانید که اولین منتقد از غرب در امپریالیزم (یعنی پیش از آنکه لنین واژه را بسازد و آنرا تعریف کند و پیشگوییهای اشتباه مارکس را توجیه کند) بهاءالله بوده و اولین منتقد غرب در مسالۀ خشونت نیز بهاءالله بوده است. بقیه متفکران (غربی و شرقی) منتقد از غرب بعد از بهاءالله ظاهر شده اند و در مقایسه بین آنان و بهاءالله البته کم می آورند. منتقدان شرقی نیز همگی مطالب غربی ها را پذیرفته و تکرار کرده اند از آل احمد گرفته تا ادوارد سعید و حرف تازه ای در آن نیست.

کوتاه سخن اینکه حرف تازه را زندانی عکا زد.

Comments are closed.