ایران در نشست شورای حقوق بشرسازمان ملل و مسئله بهاییان
نوید ربانی
اجلاس دوره ای شورای حقوق بشر در شرایطی برگزار شد که بوی دود، باروت و خون در کوچه و خیابانهای ایران می پیچید. صدای زجه های بی عدالتی وشکنجه و فریاد الله اکبر شبانگاهی در فضا طنین انداز بود و ایران به زندانی از مدافعان حقوق بشر، روزنامه نگاران، بهایی ها و جوانان بی گناه بدل شده بود.
این اجلاس روز دوشنبه ۲۶ بهمن ماه با حضور نماینده ایران محمد جواد لاریجانی، رئیس هیئت ایرانی در ژنو سوییس بر پا شد. نمایندگان ۶۰ کشور جهان در این گردهمایی حضور داشتند و مواضع خود را نسبت به وضعیت حقوق بشر ایران اعلام نمودند.
کشورهای غربی که علمدار آزادی و حقوق بشر در دنیایند، نماینده ایران را به علت مواضع و اعمال نقض حقوق بشریش محکوم کردند و البته ممالکی که روابط تجاری و سیاسی مودت آمیزی با دولت ایران دارند، عملکرد دولتمردان ایرانی را در پیشبرد حقوق بشر در این سرزمین ستودند.
عمده مسائل و پرسشهایی که از سوی منتقدین دولت ایران در زیر پا گذاردن موارد حقوق بشر مطرح گردید عبارت بودند از: بازداشتهای گسترده مردم ایران و فعالان سیاسی به خصوص پس از انتخابات خرداد ماه ، محرومیتها و آزارهای روز افزون جامعه بهایی ایران و سایر اقلیتهای قومی و مذهبی، شکنجه در زندانهای ایران، اعدام نوجوانان و محدودیتهای اعمال شده بر زنان.
ناگفته پیداست که نماینده ایران باردیگر دام مغلطه را در میدان پهن نمود و جای پاسخگویی به پاسخ خواهی از دیگران بسنده کرد. وی ایران را کشوری دموکرتیک و پایبند به اصول حقوق بشر و تعهدات بین المللی قلمداد کرد و اعلام نمود که بهاییان ایران دارای حقوق شهروندی برابر با سایر ایرانیان هستند.
محمد جواد لاریجانی در جواب کشورهای معترض به وضعیت وخیم بهاییان در ایران، بیان داشت که هیچ فرد بهایی در ایران به صرف بهایی بودنش محاکمه نمی شود بلکه علت دستگیری این افراد ” فرقه” بودن این گروه است. او در دفاع از دولت ایران بیان داشت که: “ویژگی فرقه این است که به راحتی می توان واردش شد، اما به سختی می توان از آن بیرون آمد. ما با فرقه های شیعه هم برخورد می کنیم.” در ضمن بار دیگر از سفسطه نخ نمای دولت ایران یعنی فرار از پاسخ از طریق پرسش از دیگران متوسل شد و با طعنه گزنده ای مطرح نمود که ” کسانی که این قدر در مورد بهایی ها حساس هستند، کاش نسبت به کودکان غزه و فلسطین هم حساس بودند.”
اما این بار مسئله بهاییان پررنگ تر از دفعات پیش به عنوان یکی از بزرگترین موارد نقض حقوق بشر ایران مطرح گردید. در حال حاضر حدود ۵۰ بهایی در زندانهای این مرز و بوم به سر می برند، بسیاری منتظر اجرای احکام جزایی خود هستند و چندی نیز بدون حکم ماهها را در پس میله های سرد زندان گذرانیده اند.
مطبوعات و رسانه های کشور ، سازمانهای دولتی و نهادهای کشوری با ابزارهای هنری، خبری، دینی و آموزشی به زهر پراکنی و دروغ بافی درباره این اقلیت مذهبی پرداخته اند و ازآن جا که شاهدی برای مدعاهای خود ندارند از روش متداول “تکرار دروغ آن را باور پذیر می کند” استفاده می کنند و بهاییان را جاسوس، خائن، تهدید کننده امنیت کشور و نظام و گاه با بی شرمی تمام تروریست معرفی می کنند و دلخوشند که دهانشان را بسته ایم و لگام خود را گشوده ایم تا مغزهای مردم را بیالاییم و بهاییان را خوار داریم اما حکایت چوپان دروغگو وقتی عیان شد و تشت رسواییش در تمام عرصه های اجتماعی ، هنری ، فرهنگی و دینی از بام افتاد، دیگر کسی اعتنایی به این تهمتها نخواهد کرد.
در برخی شهرهای ایران خانه، مغازه و اتوموبیلهای بهاییان طعمه آتش می شوند یا شیشه منازل و ماشینها به ضرب سنگ می شکنند. شعارهای توهین آمیز و تهدیدهای بی امان که گاه با امضای سربازان گمنان امام زمان تقدیم این شهروندان ایرانی می شود از دیگر مزایایی ست که دولت ایران در اختیار بهاییان قرار داده است.
اما مسئله دانشگاه و اظهارات آقای لاریجانی بیشتر به لطیفه می ماند. وی در جواب به علت محرومیت هزاران بهایی از ابتدای انقلاب اسلامی برای ورود به دانشگاه عنوان می دارد که آنان از حقوق مساوی با سایر شهروندان برخوردارند و علت محرومیت ایشان را عدم احراز قابلیت برای ورود به دانشگاه و فعالیت فرقه ای اعلام کرد. پس از انقلاب فرهنگی سال ۵۹ تمام دانشجویان بهایی مشغول به تحصیل و همه اساتید در حال تدریس از دانشگاههای ایران اخراج شدند؛ البته این محرومیت دامان تمام معلمان و کارمندان بهایی ادارات دولتی را نیز گرفت و علاوه بر بیکاری ، حقوق بازنشستگی و تقاعدشان نیز قطع گردید.
از آن زمان تا سال ۸۲ هیچ جوان بهایی نتوانست در دانشگاههای کشور به تحصیل خود ادامه دهد و هزاران هزار بهایی که هر کدام چون سایر جوانان ایران زمین، بذر امید و نیروی انسانی این آب و خاک بودند، پشت درهای دانشگاه ایران ماندند. سال ۸۲ بر اثر فشارهای بین المللی دولت ایران دست به فریبکاری زد. وی اعلام داشت که ستون مذهب را از فرم کنکور دانشگاه حذف کرده است اما در هنگام صدور کارت، تمام بهاییان قبول شده را با نام مسلمان ثبت نمود. در سالهای بعد بیشترِ بهاییان پذیرفته شده، با بهانه دروغین” پرونده ناقص” که فقط شامل بهاییان می شد، از راهیابی به دانشگاهها منع و چند نفری هم که راه یافتند کم کم اخراج شدند؛ این حرکت بدین معنا بود که هیچ کس با اندیشه بهایی اجازه دخول به دانشگاههای ایران را ندارد مگر آنکه به دروغ در ظاهر هم که شده( عین این مطلب را مسئولین دانشگاه به دانشجویان اخراجی عنوان نموده اند) خود را غیر بهایی معرفی کند. سوال در اینجاست که آیا بهاییان در این سالها اجازه یافتند حتی در امتحان ورودی دانشگاه شرکت جویند و پس از سال ۸۲ آیا مجالی داده شد که با مدرک دانشگاهی از در دانشگاه خارج شوند؟ به هیچ وجه.
آیا هزاران هزار جوانی که ۳۱ سال از تحصیلات عالیه در کشور خود محروم شدند، فعالیت فرقه ای داشته اند؟ اصلا این اصطلاح گنگ به چه معناست که چون از جواب بازمی مانند به این اصطلاح پناه می برند؟ وقتی دیانت جهانی بهایی را که ۷۰۰۰۰۰۰ میلیون باورمند در کل جهان دارد، فرقه ضاله بهاییت خطاب می کنند، معلوم است که هر که نام بهایی را بر خود نهد، فرقه ای می شود نه دینی!! بنابراین طرف صحبت مسئولین نه عده ای محدود بلکه ۳۰۰۰۰۰ بهایی ساکن ایران است.
گورستانهای بهایی در چند نقطه از ایران تخریب شده، در برخی موارد از دفن مردگان این جامعه جلوگیری شده است، تانکر آب گورستانهایشان دزدیده شده و غسال خانه بعضی از این اماکن به آتش کشیده شده است؛ آیا درگذشتگان بهایی هم به قول نماینده ایران ” فعالیت فرقه ای زیر گوری داشته اند!!!!
کودکان چه؟ چه بسیار از کودکان و نوجوانان بهایی در ایران به صرف اعتقاداتشان مورد تحقیر، توهین و آزار مربیان، ناظمین ، ناطقین و برخی همکلاسهای تحریک شده شان قرار گرفتند، با وجود کسب نمرات عالی از مدارس اخراج شدند یا مورد تبعیضهای آشکار تحصیلی قرار گرفتند. چه بسا در مدارس نمونه، اجازه ثبت نام نیافتند یا مسئولین تنها شرط ورود را دروغ گویی در باب اعتقاداتشان عنوان کردند که مورد قبول نیفتاد. اخیرا که شاهد ضرب و شتم دو دانش آموز بهایی تنها به علت باورهایشان در شیراز هم بوده ایم.
اما کیست که نداند تمام محرومیتها مدنی دولت ایران نسبت به بهاییان، در سطور پنهانی قانون اساسی و با قلمی نامرئی که بر مسئولین مرئی ست، درج شده است. در ابتدای انقلاب حدود ۲۰۰ بهایی را با بدترین شکنجه ها اعدام کردند، ربودند یا سالها در گوشه تاریک و نمور زندانها جای دادند، در دادگاههای غیر علنی ، مخفی و بدون وکیل محکوم به اعدام کردند و حتی پول گلوله تفنگی را که به وسیله آن، ایشان را شهید نموده بودند، از خانواده این افراد گرفتند. تهمت بی اساس و متناقض جاسوسی برای اسرائیل، انگلیس، آمریکا و روسیه که هیچگاه با هیچ سندی اثبات نشد اما با گلوله و طناب دار و اسباب وحشیانه شکنجه، سر و تهش هم آمد، بدرقه دادگاههای ناعادلانه دولت ایران بود. چگونه می شد این کسانی که با تهمت جاسوسی جان خود را از دست دادند با یک کلمه تبری از دین خود، تهمت جاسوسیشان پاک می شد؟ چطور زارع ۸۵ ساله یزدی* که تمام عمر خود از یزد خارج نشده بود جاسوس اسرائیل باشد و چقدر این کشورها بی تجربه اند که عمال خود را از میان افرادی انتخاب می کنند که نه راهی به هیچ ارگان دولتی دارند و نه حاضر به تقیه دین خود هستند! اما عده ای از بهاییان را نیز در اوائل انقلاب به جرم اینکه در انتخابات شرکت نکرده بودند، اعدام کردند و نام آن را خیانت به جمهوری اسلای گذاردند. بی شک انسان از قوه برهان وتوانایی درک معنای کلام این جمعیت در عجب می ماند.
آنچه در این نشست بر رو سیاهی نقض حقوق بشر ایران می افزود این بود که نماینده ایران در هنگامه ای به دفاع از مواضع ایران در قبال حقوق بشر پرداخت و مسئولینش را دموکرات خواند که زندانها جای دزد و قاتل و قاچاقچی، منزلگاه فعالان حقوق بشر، روزنامه نگاران، وکلای حق طلب، دانشجویان، بهایی ها ، اندیشمندان و فعالان حقوق زنان و مادران داغ دار و فرزند گم گشته ، شده است و صفحات اینترنت پر است از صحنه های خشونت، خون، اسلحه و باتوم دولت ایران بر ضد ملت بی پناهش.
*اشاره به آقای عبدالوهاب کاظمی منشادی ۸۵ ست که در صبح روز ۱۷ شهریور ۵۹ به همراه ۶ بهایی دیگر در یزد تیرباران شدند.