یادداشتی پایانی و مروری کوتاه بر سال ۱۳۸۸ از یک همراه سایت

یادداشتی پایانی، مروری کوتاه بر سال ٨٨

Freedom

وطنم، ایرانم: عید آن روز مبارک بادم که تو آبادی و من آزادم

سال ٨٨ با تمام پستی ها و بلندی هایش، لحظات آخر خود را می گذراند. سالی که با امید های بسیار شروع شده بود، اکنون با امید های بسیاری نیز پایان می گیرد. امیدهایی که اگرچه شاید از همان جنس امیدهای آغازین نباشد، اما نشان میدهد که مردم ما، و جامعه ما روبه فردا در حال حرکتند.

سال ٨٨ را اکثریت مردم و فعالان مدنی-سیاسی، با امیدتغییر آغاز کردند. تغییری که گمان می کردند نقطه ی شروع آن انتخابات خرداد ماه است. گروههای سیاسی از همان ابتدای سال عزمشان را جزم کرده بودند که با مشارکت فعال در انتخابات برنده ی این میدان باشند.

فضای باز بوجود آمده در ایام قبل از انتخابات و وعده هایی که مخصوصا از طرف دو تن از کاندیداهای موسوم به اصلاح طلب داده شد، این امید را در دل بسیاری از ایرانیان زنده کرد که “ایران برای همه ایرانیان” خواهد بود. در این روزها جامعه بهائی نیز ضمن بی طرفی و عدم حمایت از حزب و کاندیدایی خاص، یکی از موضوعات مورد مناقشه و همیشگی را با کاندیداهای این دوره، همانند دوره های قبل مطرح کرد.

این موضوع همانا حق طبیعی و انسانی تحصیل است که متاسفانه سالهاست از جوانان بهائی دریغ شده است. این حرکت، برخلاف آنچه رسانه های حکومتی اعلام کردند مختص این دوره نبود. در دوره ی نخست کاندیداتوری آقای احمدی نژاد نیز بهائیان از دکتر معین، رقیب اصلاح طلب آقای احمدی نژاد خواستند که این خواست انسانی آنان را بپذیرد، اما متاسفانه این درخواست، و این حق مدنی همچنان در محاق قرار داشت.

جو قبل از انتخابات نوید فردایی بهتر را می داد جوانان پرشوری که به عشق ایران، فعالیت های انتخاباتی خود را پیگیری می کردند و مصاحبه هایی که شاید تا آن زمان بی سابقه بود. در این میان حق طلبی جامعه بهایی امری عادی و بدیهی است. هر آنکس که می خواهد رئیس جمهوری یک مملکت باشد، باید رئیس جمهور کل مردم آن سرزمین باشد و خواسته های قانونی و طبیعی تمام مردمش را اجابت کند. در واقع رئیس دولت مجری قانون است و بهائیان تنها خواسته ای که داشته اند، اجرای قانون بود. قانونی که در آن چیزی بنام ممنوعیت بهائیان از تحصیل وجود ندارد.

بابرگزاری انتخابات و نتیجه ای که بسیاری از قبل آن را حدس میزدند، جوی مملو از یاس و اضطراب کشور را فراگرفت. آن همه شور وشوق در فاصله ۲۴ ساعت به یاس و ناامیدی انجامید. پس از آن واقعه بزرگ دیگری رخ داد که سیر آن تا چهارشنبه آخر سال نیز ادامه داشت.

حرکت های اعتراضی و خودجوش مردم، و مطالبات مردم، جنبشی مدنی را بوجود آورد که با حمایت اکثریت جوانان روبروشد. البته تحلیل این جنبش مدنی، در حوصله این مقال نمی باشد و باید آنرا در جایی دیگر بطور کامل مورد بررسی قرار داد.

اما رویکرد برخی نهادهای انحصارگرا، با مطالبات مردم، سرکوب ، آزار، شکنجه، تبعید و زندانی کردن فعالانی بود، که دراین عرصه گام بر می داشتند. این دستگیری ها تنها به فعالان سرشناس سیاسی محدود نشد. عده ی بسیاری از روزنامه نگاران، وبلاگ نویسان و حتی اقلیت های مذهبی مانند بهائیان نیز دستگیر شدند.

شدت حملات رسانه های حکومتی به بهائیان از آن نظر که بهائیان در سیاست مداخله نمی کنند و به نفع هیچ حزب و گروهی نیز تبلیغ نکرده و نمی کنند، بسیار بیشتر از دیگر گروهها بود. دستگیری های گسترده بهائیان یک هفته بعد از روز عاشورا در طهران، و اتهام سازماندنی وقایع عاشورا، اتهام بسیار بزرگی بود، که رژیم برای مشروعیت بخشیدن به آن اعترافات تلویزیونی یکی از متهمین را پخش کرد. اما از آنجایی که ساختگی و نمایشی بودن این اعترافات از قبل بر تمام مردم آگاه ایران و جامعه بین الملل واضح و روشن بود، این حربه حکومت علیه بهائیان نیز مانند همیشه عقیم ماند.

پس از آن در دومین مرحله از فاز مبارزه با فعالان مدنی، حکومت با حمله گسترده علیه فعالان حقوق بشری و دستگیری بسیاری از آنان و ساختن سناریویی رسانه ای سعی در ربط دادن فعالیت های حقوق بشری، به آمریکا و انگلیس و سازمانهایی نظیر مجاهدین خلق داشت.

در این بین بازهم عده ای از بهائیان حضور داشتند. این دستگیری ها که پس از حوادث عاشورا و با توجه به فعالیت های حقوق بشری، صورت گرفت نشان دهنده خط مشی جدید حاکمیت در قبال جامعه بهائی و جنبش سبز بود، خط مشیی که قصد ارتباط دادن فعالیت های بهائیان به اقدامات سیاسی هدایت شده از بیت العدل اعظم، برای بر اندازی از طریق جنبش سبز دارد. متصل نمودن مصنوعی بهائیان و جنبش سبز، تنها با این هدف صورت گرفت که حکومت بتواند راهی جدید برای مبارزه با بهائیان بیابد و آن راه ارتباط بهائیان با گروهای برانداز و ضدنظام بود. اتهامی که تاکنون سابقه نداشته است. تا پیش از این وقایع بهائیان تنها با اتهام پیروی از یک عقیده بازداشت می شدند، اما اکنون حکومت می خواهد چنین وانمود کند که علت این دستگیری ها سیاسی است نه عقیدتی.

صد البته در اینجا، قصد دفاع از دستگیر شدگان بهائی نیست. زیرا دفاع زمانی معنا و مفهوم پیدا می کند که اصولا اتهامی وجود داشته باشد. در واقع دفاع از یک زندانی قبل از تفهیم اتهام، تنها به تهیه خوراک برای بازجو و البته حکومت علیه آن زندانی کمک می کند. در این میان باید توجه کرد که اصولا حتی اگر یک بهائی اظهار نظر یا حرکتی اشتباه هم انجام دهد، نماینده کل جامعه بهائی نمی باشد و اظهارات او تنها بعنوان دیدگاههای شخصی قابل بررسی و تعمق است.

جامعه بهائی همواره یک مشی غیر سیاسی و عاری از خشونت برای پی گیری حقوق مصلوبه خود، و دیگر شهروندان ایرانی دارد و این نکته ای بسیار ظریف و تفاوت اصلی جامعه بهائی در پیگیری حقوق خود، با دیگر گروههای موجود در این زمینه است. “البتّه ممکن است برخی مرتکب اشتباهاتی نیز بشوند” زیرا اشتباه را تنها کسانی مرتکب می شوند که اقدام می کنند و تنها کسانی از اشتباه کاملا بری هستند که یا در زمره معصومینند و یا هیچ اقدامی نمی کنند . مسئله مهم و اساسی درس گرفتن از اشتباهات و یافتن راههای بهتر برای خدمت به وطن مالوف است.

بازهم می گویم که قصد دفاع از زندانیانی مانند نویدخانجانی، سمانورانی، ایقان شهیدی، درسا سبحانی و … نیست. زیرا باگذشت نزدیک به ۲٠ روز از بازداشت آنان، نه تنها اتهامی از سوی مراجع قضایی علیه آنان مطرح نشده، حتی این دستگیری های هنوز پوشش وسیع خبری در رسانه دولتی نیز نداشته است. باید منتظر بود و دید که بازی جدید حکومت ایران علیه فعالان حقوق بشری و البته جامعه بهائی، چگونه ادامه پیدا خواهد کرد. بعد از آن و با مشخص شدن اتهامات دستگیر شدگان میتوان نسبت به دفاع از آنان اقدام کرد.

در پایان ضمن تبریک سال نو به همه شما خوانندگان گرامی، آرزو میکنم که سال آینده سالی سرشار از امید و بهروزی برای همه شما باشد.

Comments are closed.