کوشا
تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم از منظر حضرت باب اعظم
اسم الله در اصل ال + اله بوده که بر اثر کثرت استعمال همزه دوم آن افتاده به صورت الله در آمده است ریشه الله را بعضی در اِله می دانند که به معنی معبود است یعنی معبود همه خلایق جهان و بعضی معتقدند که ریشه الله از وَله یعنی حیرت است که به معنی حیرت در عظمت بارگاه الهی است کلمه الله قبل از اسلام در بین اعراب متداول بوده مانند عبدالله و نام یکی از بتهای بوده و گاهی نامه را با آن آغاز میکردند مانند باسمک اللهم که بعدها به همین صورت توسط حضرت رسول اکرم به کار برده شده ولی بعد از مدتی به جای اللهم، الله مستعمل شد یعنی بسم الله. که بعد از نزول کلمات الرحمن و الرحیم در آیات قرآن کریم به صورت بسم الله الرحمن الرحیم درآمد. اهل نظر در معنی رحمن گفتهاند که این کلمه اشاره به رحمت عام خداوند دارد که شامل همه مخلوقات میشود یعنی خداوند بر همه مخلوقاتش بخشنده است و در معنی رحیم گفتهاند که مراد رحمت خاص خداوند است که شامل مؤمنان میشود یعنی خداوند به مؤمنان خویش رحیم است.
همه سورههای قرآن با آیه بسم الله الرحمن الرحیم شروع میشود جزء سوره توبه که فاقد آن است در مورد اینکه آیا آیه بسمله جزء سوره است یا نه در بین فرق مختلفه اسلامی اختلاف نظر وجود دارد که به بیش از ده مورد میرسد و بطور کلی اهل سنّت آنرا جزء هیچ سورهای نمیدانند و آن را (جدا) از سوره به عنوان اینکه چون هر کاری را با نام خداوند شروع میکنند لذا سورههای قرآنی نیز با آیه بسمله یعنی با نام خداوند آغاز شده است ولی اهل تشیع آن را جزء مسلم سورهها و قرآن میدانند. آیه بسمله روی هم یک جار و مجرور است و یک جمله کامل نبوده و متعلق این جار و مجرور حذف شده است و عقیده مفسرین در این باره متفاوت است. بعضی کلمه استعین (یاری میجویم) و بعضی ابتداء (شروع میکنم) را ذکر کردهاند یعنی با نام خداوند رحمن و رحیم شروع میکنم. حدیثی از حضرت امیر روایت شده بدین لفظ که کل ما فی العالم فی القرآن … یعنی هر چه در عالم است در قرآن و هر چه در قرآن است در سوره فاتحه و هر چه در سوره فاتحه است در آیه بسمله است و هر چه در بسمله است در (ب) بسمله است. این حدیث مورد تأیید حضرت باب قرار گرفته و درباره مفهوم آن فرمودهاند که مراد از (ب) پیامبران الهی هستند که در زمانهای مختلف ظاهر شده و هر یک نام و نشان خاصی داشته مثل حضرت موسی یا حضرت عیسی و یا حضرت محمد و یا سایر انبیای الهی و منظور از نقطه زیر (ب) اشاره به حقیقت این انبیا دارد که در همه آنها یکی است و به تعبیر حضرت باب مشیت اولیه یا مشیت امکانیه نام دارد و بعبارت دیگر مقام نقطه، حقیقت هر پیامبر الهی است و مقام (ب) مقام ظاهری هر پیامبر است و یا نقطه مقام وحدت صرف یا مقام غیبی پیامبر است و (ب) مقام کثرت یا تحدید پیامبر است نقطه یعنی اولین اثر و یا اولین تجلی حق در عالم است به عنوان مثال وقتی که قلم بر روی کاغذ گذاشته میشود اثری از خود به جا میگذارد که این اولین اثر و یا اولین تجلی قلم است و تجلیات و حرکت نقطه، نقاط دیگری را به وجود میآورد که به اصطلاح حرف نامیده میشوند. از حرکت نقطه (ب) به وجود میآید و حرکت و تجلی (ب) سبب خلق سایر حروف میشود و مجموعه حروف کلمه را به وجود میآورد و کلمات، جمله را به وجود میآورند به سخن دیگر همانطوریکه در عالم ظاهری همه چیز از نقطه شروع میشود (در اعداد- اشکال- حروف) در عالم روحانی و حقیقت نیز همه چیز از نقطه روحانی به وجود میآیند که حقیقت مظهر الهی است و مشیّت اولیه نامیده شده است و این مطلبی است که در سر تا سر آثار حضرت باب بدان اشاره شده. از منظر حضرت باب خداوند خالق مستقیم عالم نیست زیرا در این صورت رابطهای بین خالق و مخلوق به وجود میآید که غیر ممکن است زیرا بین خالق و مخلوق هیچ رابطهای نیست و از هر طرف دیگر اگر خداوند خالق عالم باشد با توجه به اصل علل و معلولی چون هر معلولی علتی دارد پس علت غایی عالم خداوند می شود و این همان نظریه وحدت وجود است که از دیدگاه حضرت باب مردود است علما و عرفا بیان کردهاند که چون خداوند عالِم هست و علم بدون معلوم معنی ندارد لذا مخلوقات معلومات حق هستند و چون معلومات در علم خداوند بوده لذا مانند علم خداوند قدیم هستند و چون علم خداوند با ذات او یکی است پس مخلوقات با ذات خداوند یکی هستند و چون خداوند اراده خلق عالم را کرد این معلومات یعنی مخلوقات را ظاهر فرمود پس مخلوقات نیز خداوند هستند مانند دریا و امواج آن که دریا مانند خداوند است و امواج روی آب تجلیّات خداوند که از خود آب دریا سرچشمه گرفته و بدان بر میگردد در این مورد حضرت باب فرموده: قائلین به وحدت وجود مشرکند به شهادت خود وجود لاجل آنکه وحدتی که اثبات میکنند فرع وجود اثنیین است (صحیفه عدلیه، ص ۱۶) لذا برای رفع این معضل فکری بیان فرموده که خداوند عالم است بدون اینکه معلومی باشد همانطوریکه خداوند حی است بدون اینکه نیازی به حیات مخلوقات داشته باشد (بذاته غنی است از ماسوای خود و همین غنا که دلیل وجود او است بیوجود شیء بعینه دلیل است به علم او به کل شیء بیوجود معلوم (صحیفه عدلیه، ص ۲) و از طرف دیگر اولین تجلی خداوند خلق مشیت اولیه است به علیت خود مشیّت و بعد خداوند عالم را به علیّت مشیّت خلق فرمود چنانکه فرموده: (آنچه که اطلاق میشود بر او ذکر شیئیت خلق فرموده است او را به ملیک مشیّت خود و تجلّی فرموده به او به نفس او … خلق فرمود خداوند عزّ و جل ّ مشیّت اولیه را و خلق فرمود به او کلّ شیء را … (بیان فارسی، ص ۱ و ۳) با اعتقاد به این نظریه تقدّس حقّ و عدم ارتباط او با خلق محرز میگردد لذا مشیّت اولیّه، اولین اثر یا فعل یا تجلّی حق در عالم میشود که حرکت و تجلّی مشیّت اولیه در عالم سبب ظهور معلومات میگردد و این مفهوم حرف (ب) است که در ظهور جدید حقیقت حضرت باب همان نقطه است که به عنوان نقطه اولی یعنی اولین اثر حقّ تسمیه شده است و حرکت و تجلّی نقطه سبب ظهور حرف (ب) شده که عبارت از مقام ظاهری باب یعنی سیّد علی محمّد باشد و از حرکت (ب) سایر حروف س- م – الف … یعنی بقیه حروف بسمله ظاهر شدهاند. حروف بسمله نوزده حرف است که بعد از کسر (ب) هجده حرف باقی میماند که در آثار حضرت باب به آن حروف حی گفته شده و حروف حی به دو مفهوم در آثار آن حضرت آمده اول از لحاظ ارزش عددی که ۱۸ است و دوم مفهوم آن یعنی زنده و جاوید است. به عبارت دیگر نفوسی که همیشه حی و حاظر هستند و حی و حاضر بودن از لحاظ جسم و هیکل نیست بلکه حقیقت متجلیّه در آنها مدّ نظر است که این حقایق در همه ادوار و ازمان بوده و خواهد بود ولی شکل ظاهری آن عوض شده و دیگرگون میشود مانند وجود حواریّون در زمان حضرت مسیح و وجود ائمه اطهار در زمان حضرت رسول اکرم و مؤمنین اولیّه در ظهور حضرت باب هر چند که اینان به ظاهر متفاوت از هم و در زمانهای مختلف بودند ولی حقیقت آنها (نه روح انسانی) یکی است یعنی آن حقیقتی که در حواریون بوده و یا در ائمه اطهار بوده و آنان را از دیگران متمایز کرده آن حقیقت در یاران حضرت باب نیز ظهور یافته و به سخن دیگر اعتقادی که در مذهب تشیّع درباره رجعت ائمه اطهار بوده بدین وسیله تصحیح و تعلیم میگردد که این رجعت، رجعت جوهری یا صفاتی است نه رجعت جسمی و ظاهری بلکه حقایق ائمه اطهار در یاران حضرت باب ظاهر شده لذا مراد از حرف حی یعنی باقیمانده حروف بسمله همان ۱۸ نفس مقدّس است که به حرف (ب) یعنی حضرت باب ایمان اوردند که حضرت باب به علاوه حروف حی نوزده میشود که همان حروف بسمله است که به عنوان واحد اول دور بیان تسمیه گردیدهاند و اصطلاح واحد نیز در آثار حضرت باب به دو مفهوم آمده واحد بلا عدد و واحد معدود که مراد از واحد بلا عدد همان حرف (ب) یعنی فرد یعنی عدد یک و واحد معدود عدد ۱۹ است که این واحد معدودازواحد بلا عدد به وجود آمده همانطوری که همه اعداد از یک به وجود آمدهاند و خود یک ذاتاً موجود است و از عدد دیگری به وجود نیامده است. ظهور اشیاء از نقطه واحد یا مبداء واحد را نیز در ظاهر میتوان مطالعه کرد چنانکه همه موجودات از یک سلول به وجود آمدهاند انسانها و سایر موجودات از یک قطره آب به وجود آمدهاند همه گیاهان و نباتات از یک دانه هستی یافتهاند و از ۲۸ حرف هجاییه به عنوان مبداء بینهایت کتاب به وجود آمده است. حضرت باب الواحی به نام الواح هیاکل دارند که در آنها بیان فرموده که چگونه از نقطه اولیّه علم ما کان و ما یکون به وجود آمده است در این الواح از ترکیب نقطه و عدد اسامی برای خداوند استخراج فرموده در ۱۹ هیکل که هر هیکل ۱۱ سطر دارد که به اسم مستغاث ختم میشود به عنوان مثال در سطر اول ۲۸ حرف ابجد را نوشته و اسم وحید را که ارزش عددیش ۲۸ است مقابل آن نوشته است و در سطر دوم به جای هر حرف در اعداد احاد یک نقطه گذاشته مثلاً الف یک نقطه حرف ب یک نقطه و حرف جیم یک نقطه تا (ط) که میشود ۹ نقطه و از ی تا ص که مرتبه عشرات است به جای هر حرف دو نقطه قرار داده و از ق تا ظ به جای هر حرف سه نقطه و غ که هزار است ۴ نقطه نوشته است بدین ترتیب:
ا – ب – ج – د – ه – و – ز – ح – ط
۰ – ۰- ۰ – ۰ – ۰ – ۰ – ۰ – ۰ – ۰
ی – ک – ل – م – ن – س – ع – ف – ص
۰۰- ۰۰ – ۰۰- ۰۰ -۰۰ -۰۰ – ۰۰- ۰۰ – ۰۰
ق- ر – ش – ت – ث – خ – ذ – ض- ظ
۰۰۰- ۰۰۰- ۰۰۰- ۰۰۰- ۰۰۰- ۰۰۰- ۰۰۰ -۰۰۰-۰۰۰
غ
۰۰۰۰
آحاد ۹ نقطه و عشرات ۱۸ نقطه و مائه ۲۷ نقطه و الف (یعنی هزار) ۴ نقطه که مجموعاً ۵۸ نقطه به دست میآید که معادل اسم محبوب است. در سطر سوم از مجموعه نقطه وعدد یک عدد۳۲ به دست میآید که بااسم بیدوی معادل است.
۱- ۱۰ – ۱۱ – ۱۰۰- ۱۰۱- ۱۱۰ – ۱۱۱ – ۱۰۰۰ – ۱۰۰۱ – ۱۰۱۰ – ۱۰۱۱ – ۱۱۰۰ – ۱۱۰۱ – ۱۱۱۰ -۱۱۱۱ در سطر چهارم از مجموعه نقطه و عدد۲اسم جزل رااستخراج کرده و بالاخره در سطر ۱۱ازمجموعه نقطه و عدد ۹ عدد ۱۰۸ را که معادل حق است به دست آورده از مجموع عددی یازده اسم یعنی وحید – محبوب – بیدوی … تا حق عدد ۶۶۲ به دست میآید که معادل با اسم متبکر خداوند است و این یازده سطر هیکل واحد اول است که مظهر ان در دور بیان حضرت باب هست و در دور اسلام حضرت محمد میباشد در اوائل ۲۹ سوره قرآن کریم حروفی مانند : الم – الر – المص … موجود است که به نام حروف مقطعه معروفند که مفسرین آنها را از اسرار الهی میدانند و از حقیقت آنها بیخبر هستند ولی حضرت باب در تفسیر آنها بیان فرموده که اگر عدد آنها را بدون تکرار جمع ببندیم عدد ۶۲۲ که مطابق با اسم متکبر که همان هیکل واحد اول که مظهر آن حضرت رسول اکرم هست به دست میآید و بدین ترتیب حضرت باب شرح میدهند که چگونه ممکن است که کل قرآن در نقطه باشد. ( از جمله مواهبی که حضرت لم یزل به نقطه عطا فرموده علم کل شیء است در نفس واحد که تکوین را در عالم حروف بعین یقین مشاهده نمایید… مجمل قول آنکه کل شیء از حروف ثمانیه و عشرین خارج نیست همین قسم هم تکوین کل شیء از معانی این حروف خارج نیست و این حروف را حق سبحانه و تعالی در ۱۱ درجه جمع فرموده به علم خود و آن را هیکل مشیت اولیه که انسان اول است قرار داده که ظاهر هیکل هاء باشد و باطن واو و در ظل این هیکل ۱۸ هیکل جعل فرموده در بحر اسماء و بیست نتواند شد زیرا که منتها الیه عدد اسماء اسم مستغاث بوده … و نازل نشده این علم در هیاکل الا از برای استدلال ادلاءبیان از برای غیر آنها در بیان آنکه کل قرآن چگونه میشود که در نقطه باشد و از آن ظاهر گردد و حال آنکه خلق عالم اکبر در کتاب است قبل آنچه ذکر مینمودند محض عرفان بافی بود دلیل متقن و حجت مبرهن نبوده ولی حال بحجه متقن و دلیل مبرهن ثابت شده به این نوع علم و بیان . توقیع هیاکل)
حضرت باب در تعبیر دیگر نقطه فرموده که ارزش عددی نقطه از لحاظ ابجدی ۵۵۹ است بدین ترتیب که (ن=۵۰) و (ق۱۰۰) و (ط= ۹) و (ه= ۴۰۰) ۵۵۹=۴۰۰+ ۹+ ۱۰۰ +۵۰
و اگر عدد ۵۵۹ را با هم جمع زنیم عدد ۱۹ به دست میآید ۱۹= ۹ + ۵+ ۵
و این همان حروف بسمله است و اگر در روش فوق ه را (ها) در نظر بگیریم که معادل پنج است عدد ۱۶۴ به دست میآید۱۶۴=۵+۹+۱۰۰+۵۰ و باز اگر۱۶۴ رابا هم جمع زنیم عدد ۱۱ بدست می اید که با کلمه هو مساوی است۱۱= ۴ + ۶ +۱ و در تعبیر دیگر بیان فرموده که نقطه همان کلمه باب است زیرا (اصل کل حروف، نقطه است. وقتی که نوشته شد به صورت الف ظاهر گشت و چون خضوع داشت به صورت (ب) ظاهر شد و نقطه زیر آن قرار گرفت و این کلمه نبود مگر الفی بین دو (ب) که کلمه باب میشود و توضیح داده که باب همان کلمه کن یا کاف و نون است که در ادبیات عرفانی استعمال فراوان داشته کاف بدین صورت نوشته می شود(ک) با اندکی تعمق متوجه میشویم که شبیه باب است بدین صورت (
حضرت باب در تعبیر دیگر بیان فرموده که مظهر توحید الله یا خداوند است و مظهر نبوت حضرت رسول اکرم و مظهر ولایت یا امامت ائمه اطهار و مظهر بابیت نواب اربعه هستند که بعد از غیبت حجه ابن الحسن بنا به اعتقاد شیعه اداره شیعیان را به عهده گرفتند لذا بسم الله الرحمن الرحیم اشاره به این مظاهر چهار گانه دردور اسلام دارد. از طرف دیگر حضرت باب این چهار کلمه یا چهار رکن را با چهار مقام خود تطبیق داده و اشاره میکنند که مراد از اصل توحید اصل مظهریت یا مقام مظهریت مشیّت اولیه است که مقام حضرت باب است و اصل نبوت اشاره به مقام رسالت و نبوت آن حضرت دارد و مقام ولایت یا امامت مقام قائمیت حضرت باب است و بالاخره مقام رکن رابعی مقام بابیت آن حضرت است و از آنجا که در دور بیان جز حضرت باب شخصی در مقام امامت یا بابیت نبود لذاهم مظهر الهی هست و هم مظهر رسالت و چون در دور جدید جانشینی برای آن حضرت نبود لذا وصی دور جدید نیز خود حضرت باب است و از طرفی چون علما حق تفسیر و تأویل آثار آن حضرت را ندارند لذا مقام بابیت نیز به خود آن حضرت عنایت شده و از این منظر بوده که حضرت باب گاهی خود را باب مینامید و زمانی خود را امام معرفی میکرد و وقتی خود را رسول و پیامآور جدید میخواند و زمانی خود را مظهر الوهیت یا مشیت اولیه مینامید که بسیاری به اشتباه تصور میکردند که حضرت باب دعوی الوهیت کرده لذا حقایق مندرجه در بسمله از مقامات حضرت باب در دور جدید حکایت دارد. در رابطه با این موضوع بعضی از مؤمنان آن حضرت را فقط باب میدانستند آن هم به مفهوم بسیار محدودش که بابیت امام غایب باشد حضرت باب به این گروه از مؤمنان لقب اولوالاجساد داده و کسانی مقام آن حضرت را مافوق مقام بابیت میدیدند یعنی در مقام قائمیت یعنی اینکه آن حضرت قائم آل محمد یا امام دوازدهم شیعیان هست حضرت باب از این دسته با نام اولوالانفس نام بردهاند و گروهی نیز بودند که مقام آن حضرت را در رتبه رسالت و نبوت میدانستند و اعتقاد داشتند که آن حضرت پیامبر جدیدی در آن عصر هستند و این نفوس نیز لقب اولوالارواح گرفته بودند و عدّه خاصی نیز بودند مانند جناب ملاحسین، جناب قدوس و جناب طاهره که آن حضرت را مظهر کلی یا تجلی کامل مشیت اولیه میدانستند و مخالفتهای مؤمنان در سالهای اولیه با جناب طاهره از تضاد فکری آنها در این مورد نشات میگرفت که حضرت باب در جواب شکواییه آنان فرمودند که طاهره به مسائلی آگاه هست که شما اطلاع ندارید. اگر عقاید او را نمیپسندید او را به حال خود رها کنید و به این نفوس خاص حضرت باب لقب اولوالافئده عنایت فرموده بودند که نشان ازمراتب اعلای ایمان آنهاست. و جالب آنکه مجموعه حروف (افئده – ارواح – انفس و اجساد ) نیز مانند حروف بسمله ۱۹ حرف است لذا آیه بسمله به مراتب این نفوس نیز اشاره دارد. در دور اسلام آیات مخصوص خداوند بوده و اوست که آیاتش را بر رسولش نازل می کرد لذا آیات از خداوند است و نزول مناجات در شأن پیامبر یعنی حضرت محمد (ص) و تفسیر و تبیین آیات قرآنی در شأن ائمه اطهار بوده و آنان بودند که آثار اسلامی را شرح و بسط میدادند و بیان مسائل علمی در شأن علما و حکمای بالغین بود تا آثار شرع مقدس را شرح و توضیح دهند پس آثار اسلامی شامل آیات الهی و مناجات و تفاسیر و مسائل علمی شد و از آنجا که این چهار مقام در شأن حضرت باب بوده لذا آیات و مناجات و تفاسیر و مسائل علمیه از قلم آن حضرت نازل شد گفتنی است که حضرت باب آثار خود را به ۶ شأن نازل فرموده و معمولاً از آنها به چهار شأن و یا پنج شأن نام بردهاند این ۶ شأن عبارت از آیات – مناجات – خطبه – تفسیر – صور علمیه و شأن فارسی است . در بعضی آثار شئون (آیات – مناجات – خطبه – تفسیر ) کنار هم قرار گرفته مانند کتاب مبارک چهار شأن و در بعضی آثار شئون (آیات ومناجات و تفسیر و صور علمیه و شان فارسی)مد نظر بوده که به شئون خمسه معروف است مانند کتاب مبارک پنج شأن جابجایی شان خطبه و تفسیر بدین جهت است که حضرت باب گاهی حضرت علی را جدا از ائمه اطهار در نظر میگرفتند و زمانی همه آنان را یکی به حساب میآورند لذا بود و نبود خطبه بستگی به این داشته که آیا حضرت علی (ع) با ائمه اطهار یکی در نظر گرفته شده یا مستقل از آنان در تفسیر دیگر چهار رکن بسمله به چهار نهر جاری در بهشت تفسیر شده است در آیات قرآنی ذکر شده که در بهشت چهار نهر به نامهای ماء غیر اسن یا سلسبیل و لبن لم یتغیر طعمه یعنی شیر و خمر حمر یعنی شراب سرخ رنگ و عسل مصفی جاری است که پاداش مؤمنان خواهد بود و واردین از آنها متنعم خواهند شد. حضرت باب تصریح فرموده که مراد حقیقی از جنت کمال و بلوغ هر شی و حقیقت است و چون انسانها به کمال یا بلوغ برسند وارد جنت شدهاند و از آنجا که کمال و بلوغ انسانها در این است که به مقام فرشتهخویی درآیند همانطوریکه در آغاز خلقت انسان در جنت بود در سیر کمالی خود توسط انبیاء و اولیا به کمال روحانی خود میرسند به سخن دیگر انبیاء و اولیاء جنت حقیقی هستند که در این عصر حضرت باب مظهر این جنت است و همانطوریکه مذکور شد که در جنت چهار نهر جاری است از این جنت حقیقی نیز چهار نهر جاری است که مراد چهارشان آثار مبارکه حضرت باب است یعنی مراد از ماء غیر اسن نزول آیات است و مراد از لبن نزول مناجات و مراد از عسل نزول آثار علمی مانند کتاب دلایل السبعه و یا نبوت خاصه و یا رساله غنا است و مراد از خمر تفاسیر نازله از قلم آن حضرت است چه بر سورههای قرآن مانند والعصر – یوسف – بقره- توحید- والفجر – فاتحه – کوثر و چه برآیات قرآنی مانند ذوی القربی- فثم وجه الله – فی بیوت اذن الله – بسم الله الرحمن الرحیم و استفهامات قرآن و چه بر احادیث و ادعیههای اسلامی نوشتهاند.
در تعبیر دیگر آمده که منظور از چهار رکن بسمله حالت چهار گانه سر که به نامهای سر – سر السر- سر المستسر و سر المقنع بالسر که در احادیث اسلامی اشارهای به آنها شده است و حضرت باب بیان فرموده که منظور از سر مقام مظهریت است که دراین دور آن حضرت دارای آن مقام بودند چنانچه در توقیع جناب خال آمده ( و اول سنه ۱۲۶۰ اول ظهور سر بوده) و سر السر مقام اول من آمن در هر ظهور است که در ظهور اسلام مقام حضرت علی (ع) میشود و سر المستسر مقام حضرت حسن و سر المقنع بالسر اشاره به مقام حضرت حسین دارد و ایضاً این چهارمقام را باچهار جلوه حق در عالم مطابق دانسته که حق – حق الحق – باطن الظاهر – باطن الباطن باشد که باز مقام حق به مظهر الهی اطلاق شده به عنوان مثال در اسلام به حضرت محمد راجع است و حق الحق به حضرت علی و باطن الظاهر به امام حسن و باطن الباطن به حضرت حسین تعبیر شده است و نیز با توجه به حدیث مشیت که از امام صادق روایت است که هیچ چیز به وجود نمیاید الا به هفت علت که عبارت از مشیت – اراده- قدر – قضا – اذن – اجل- کتاب است یعنی جهت خلق هر شیء دخالت این هفت عامل الزامی است به عنوان مثال شما در نظر میگیرید که خانهای بسازید این مقام مشیت است بعد نقشه آنرا میکشید این مقام اراده است.و بعد مصالح ساختمان را از قبیل آجر- سیمان- ماسه … تهیه میکنید این مقام قدرست و بالاخره با ترکیب این مصالح ساختمان بنیادش گذاشته میشود که مقام قضاء است اتمام این ساختمان مقام اذن یا امضاء است و برای این ساختمان عمری در نظر گرفته شده که مقام اجل است و بعد از همه اینها مقام کتاب یعنی مکتوب شده محقق میشود به همین صورت در عوالم روحانی و الهی نیز هیچ چیز به وجود نمیآید مگر به هفت علیت که مظاهر آن عبارت از حضرت محمد – علی – حسن – حسین- جعفر- موسی کاظم و فاطمه هستند که در واقع ذکر اول (نقطه) در عالم غیب به هفت مقام که مقامات فعل است تنزل پیدا میکند و ظهورش در عالم شهود مانند خودش هفت مرتبه را پیدا میکند که مجموعه هفت مقام غیب با هفت مقام شهود چهارده مقام میشود که اشاره به چهارده شخصیت در عالم اسلام دارد که اسامی هفت نفر در سطور فوق نوشته شد و اسامی هفت نفر دیگر تکرار این هفت اسم است یعنی بقیه ائمه نامشان یا علی هست یا محمد و از آنجا که در آیین بابی تنها یک شخصیّت به نام علی محمد وجود دارد که از هفت حرف تشکیل شده و به نام ذات حروف سبع مسمی گشته تنها تجلی ذکر اول یا نقطه در عوالم غیب و شهود میشود و تعبیر دیگری نیز در این مورد در آثار آن حضرت به چشم میخورد که در ظاهر مراد از مشیّت میتواند پدر یا اب باشد و مراد از اراده، ام یا مادر است و قدر عبارت از ارتباط این دو نفس که منجر به تولید نوزاد میشود که مقام قضاء است و ایضاً مراد از مشیّت میتواند وجود باشد و مراد از اراده ماهیت و رابطه بین وجود و ماهیت مقام قدر است و تحقق شیء مقام قضاء است که ناگزیر از تحقق است که طبق بیان حضرت باب این چهار مقام مشیت و اراده و قدر و قضاء تجلی چهار رکن بسمله است. ارتباط چهار رکن بسمله با تسبیحات اربعه تفسیر دیگر آن حضرت است یعنی تسبیح- تحمید- تهلیل – تکبیر- که عبارت از تنزیه و تقدیس حضرت الوهیت است و تحمید عبارت از مقام شکر و سپاس است و تهلیل عبارت از مقام توحید یا کلمه لا اله الا الله است و مراد از تکبیر گفتن الله اکبر در امر اسلام و الله ابهی در امر بابی و بهایی است و بنا به بیان حضرت باب این چهار تسبیح ارتباط با مقام حقیقی حضرت باب دارد که رتبه تسبیح مقام مظهریت و تحمید مقام رسالت و رتبه تهلیل مقام ولایت و رتبه تکبیر مقام بابیت است که در آن حضرت جمع بوده و نیز این چهار مقام عبارت از دوران رسالت هر پیامبر به خصوص حیات حضرت باب است که در این دوران به وضع و نسخ قوانین مبادرات میفرماید یعنی پیامبر در دوران خود قوانین ادیان قبلی را نسخ کرده و قوانین جدیدی را وضع میکند که نمونه بارز آن آیات ناسخ و منسوخ در قرآن است و این وضع و نسخ قوانین بعد از مقام تکبیر یا قضاء که عبارت از وفات یا شهادت پیامبر است متوقّف میشود و کسی دارای این مقام نیست تا به وضع یا نسخ قوانین بپردازد مگر پیامبر بعدی که در آینده ظاهر میشود و این همان مسئله بداء است که در اثار اسلامی و بابی ذکر شده است با این توضیح که بداء در اصطلاح دینی یعنی تغییر اراده یعنی خداوند یا پیامبران و یا امامان وعدهای را به مردم میدادند که محقق نمیشد و یا با تأخیر انجام مییافت مانند وعده نصرت به یارن حضرت نوح که چند بار به تاخیر افتاد و یا حضرت موسی وعده داده بود که سی روزه به کوه طور میرود ولی ده روز در بازگشتش تأخیر حاصل شده و یا حضرت جعفر صادق ابتدا اسماعیل را به جانشینی خود منصوب کرد ولی بعداً او را عزل کرده حضرت موسی کاظم را جانشین خود ساخت و شیخ کلینی بابی را در کتاب اصول کافی گشوده و از حضرت باقر روایت کرده که اگر سخنی را به شما گفتیم اگر محقق شد بگویید خداوند راست گفته است و اگر محقق نشد باز بگویید که خداوند راست گفته است تا دوبار پاداش دریافت کنید حضرت باب بداء را در شأن خداوند از اعظم عبادات به شمار آورده زیرا آنرا از قدرت خداوند میداند برخلاف انسانها که بدای آنان از ضعف است و با این توصیف بداء را در ردیف نسخ قرار داده و آن دو را یکی میداند یعنی وقتی که شریعت قبلی توسط پیامبر جدید نسخ میشود در اصل بداء حاصل شده یعنی در اراده خداوند تغییری حاصل گشته که برنامه قبلی خود را از بین برده و برنامه جدیدی را وضع میکند و این از قدرت خداوند است که با توجه به شرایط مکان و زمان این تغییرات را انجام میدهد ولی خداوند این عمل را توسط پیامبرانش انجام میدهد و این امر از زمان ظهور یا بعثت پیامبر شروع شده و تا وفات یا شهادت پیامبر ادامه مییابد که در این دوران پیامبر جدید با وضع قوانین تازه حدود و شرایط گذشته را نسخ و یا تعدیل میکند ولی بعد از شهادت یا وفات پیامبر در هر عهد و عصر این عمل متوقّف میشود و تا ظهور دیگر کسی را چنین اختیاری نیست و این زمان یعنی دوران حیات پیامبر در واقع فاصله بین رتبه تسبیح و تکبیر و یا در فاصله مشیّت تا قضا مقدور است.
مفهوم دیگر چهار رکن بسمله اشاره به چهار فرشته مقرّب الهی یعنی جبراییل – میکاییل- اسرافیل و عزراییل است که عمل خلق – رزق- حیات و موت از آنها ظاهر میشود یعنی زمانیکه گفته میشود خداوند خلاق است یعنی به وسیله جبراییل خلق میکند و زمانی که گفته میشود خداوند رزّاق است یعنی به وسیله میکاییل به مخلوقاتش رزق میدهد وقتی صحبت از موت میشود یعنی خداوند توسط فرشته عزراییل مرگ را به سراغ انسانها میفرستد و نیز به وسیله اسرافیل در آنها روح حیات میدمد به تصوّر مسلمانان این چهار فرشته وجود عینی دارند و در اداره جهان فعّالیّت دارند ولی حضرت باب این چهار فرشته را حقیقت پیامبران میداند که خداوند توسط آنان خلق میکند یعنی خلق جدیدو رزق میدهد (انعمت علیهم) یعنی شریعت الهی را به آنان میدهد و با فقدان پیامبر موت روحانی بر جامعه حاکم میشود و با ظهور پیامبر بعدی روح حیات در جامعه دمیده میشود. (نفخ فی الصور) که در عصر حاضر حضرت باب حامل این قوه الهیه است که با ظهورش از انسانها خلق جدیدی ساخت به حدّی که هستی خود را فدای منافع و مصالح جامعه کردند.
مفهوم دیگر این چهار رکن اشاره به خانه خدا یا کعبه دارد که از چهار دیوار ساخته شده است که این چهار دیوار یا ستون نشانی از چهار رکن بیت توحید است به نام های توحید ذات- توحید صفات – توحید افعال و توحید عبادات یعنی همانطوریکه بیت توحید از چهار رکن ساخته شده بیت ظاهری نیز از چهار دیوار تشکیل یافته است که در حقیقت هر دوی اینها رمزی از پیامبر دارد حضرت باب در توقیع محمد شاه اشاره به این حقیقت فرموده که بیت الله واقعی مظهر الهی یا پیامبر در هر دور و عصر است که در این عصر خود حضرت باب بیت الله واقعی است یعنی همانطوریکه مردمان در ظاهر به طواف کعبه میپردازند سزاوار است که در اصل به طواف پیامبر که بیت الله واقعی هست بپردازند و همانطوریکه در ظاهر به بیت الله توجه نموده و رو به آن نماز میگزارند شایسته است که به صاحب بیت یعنی مظهر الهی توجه کنند و از این منظر بوده که ظاهراً در دوره خود قبله ظاهری را برای بابیان مشخّص نفرموده و اعلان فرمود که قبله بابیان موعود آنان یعنی من یظهره الله هست که بابیان به سوی او که بیت الله واقعی هست رو کرده نماز بگزارند.
حضرت باب معادل آیه بسم الله الرحمن الرحیم آیه بسم الله الامنع الاقدس را وضع فرموده که در آثار ثانوی ایشان یعنی آثار نازله در دوران مسجونیت آذربایجان به چشم میخورد که این آیه نیز مانند بسمله از چهار رکن و از نوزده حرف تشکیل شده است ولی از لحاظ معانی پر محتوا و غنی است ظاهراً آیه بسم الله الرحمن الرحیم از خداوندی صحبت میکند که دارای دو صفت انسانی یعنی رحمن و رحیم هست که هر انسانی به نوعی رحمن و رحیم هست ولی حضرت باب صحبت از خداوندی فرموده که امنع و اقدس است که در حقیقت اشاره به این مطلب دارد که خدایی که مورد پرستش بابیان هست امنع است یعنی بالاتر از تمامی اوهام بشری است و این اوهام با توجه به آثار آن حضرت میتواند موارد ذیل باشد:
– عدم معرفت
یعنی خداوند حقیقتی هست که نمیتوان او را شناخت زیرا هر شناختی او را محدود میکند در حالیکه او نامحدود است و محدود شأن مخلوقات است نه خداوند چنانچه فرموده (کافر است نفسی که ادعای معرفت کنه او را نموده … زیرا که معرفت فرع وجود و اقتران است. صحیفه عدلیه)
– معرفت از چند طریق برای انسان میسّر است
الف: مشابهت یعنی انسان کسی یا چیزی را میتواند بشناسد که مشابهی برای آن داشته باشد به عنوان مثال کسی که برف ندیده و بخواهد برف را بشناسد میتوان او را بدین طریق راهنمایی کرد که برف مانند شکر دانه دانه و سفید است و مانند یخ یخچال و یا بستنی سرد است لذا مخاطب با درکی که از سردی و سفیدی و ریز بودن دارد تا حدودی می تواند برف را بشناسد ولی کسی که کور مادرزاد است و بخواهد رنگ را بشناسد هیچ راهی برای شناساندن رنگ به او نداریم زیرا مشابهی برای آن در ذهن او نمیتوانیم بیابیم لذا از آنجا که خداوند مشابه ندارد و فرد و وحید است (بسم الله الفرد) لذا انسانها نمیتوانند آن حقیقت مطلق را بشناسند.
ب: وجود مراتب مانع عرفان است یعنی رتبه مادون قادر به درک و شناخت رتبه مافوق نیست نبات هر چه ترقی کند قادر به شناخت عالم حیوان نیست و حیوان نیز هر چقدر ترقی و کمال یابند قادر به شناخت عالم انسانی نیست به همین ترتیب عالم انسانی نیز هر چقدر ترقی و کمال یابند قادر به شناخت حق نیست زیرا در رتبه مادون واقع است.
ج: محدود قادر به شناخت نامحدود نیست.
چون اصل بر این است که خداوند نامحدود است و انسانها محدود لذا محدود نمیتواند حقیقت نامحدود را بشناسد ولی نامحدود قادر بر شناخت محدود است لذا با توجه به این مسائل مخلوقات نمیتوانند به حقیقت خداوند شناخت حاصل کنند ولی از آنجا که خداوند انسانها را برای محبت خود آفریده، لذا بنا به فضل بیمنتهایش حقیقتی را از نوع انسان برگزیده که مشابهتی ظاهری با انسانها دارد و حقیقت خودش را در این انسان کامل که بنا به آثار حضرت باب به مشیّت اولیّه مسمی گشته ظاهر ساخته و او را نفس خود در عالم امر و خلق نه در عالم حق که تنزیه صرف است قرار داده و شناخت او را شناخت خود بیان فرموده همانگونه که علم او را علم خود و فیض او را فیض خود و ایمان به او را ایمان به خود و حتی دیدن او را دیدن خود و محبت به او را محبت خود و آزار او را آزار به خود و محاربه با او را محاربه با خود قرار داده و از آنجا که این حقیقت الهی ظاهراً انسان هست لذا انسانها میتوانند از این طریق شناختی محدود از این حقیقت الهی داشته باشند که این شناخت به خداوند راجع است و حق به آن صحه گذاشته و آن را عرفان خود قرار داده است و به فرموده حضرت باب که خداوند دوست دارد شناخته شود از آن طریقی که خود دوست میدارد نه از آن طریقی که انسان دوست میدارد و این نهایت درجه عرفان و ایقان انسانها به خداوند است و بیش از این راهی به سوی ذات حق نیست.
عدم اثبات توحید خداوند
اثبات توحید خداوند نیز از اوهام بشری است که میخواهند وجود حق را اثبات کنند زیرا اثبات کردن لازمهاش این است که ثابت کننده باشد و دلایل باشد تا با استناد به این شواهد وجود خداوند اثبات شود یعنی آن حقیقتی که در رتبه اول بوده اینک به رتبه سوم نزول یافته یعنی تا اثبات کننده نباشد و شواهد موجود نباشد حقیقت خداوند ثابت نمیشود یعنی در واقع اصل انسان میشود نه خداوند که به عنوان اصل مورد پذیرش بوده است.
تجسد
از جمله اوهام بشری اعتقاد به تجسّد خداوند در عالم یا افراد خاص است که این اعتقاد نیز بنا بر اصول حضرت باب مردود است زیرا خداوند نه در عالم حلول کرده و نه در افراد خاص که از مقام تنزیه خود نزول کرده و بخواهد در عالم حلول کند و مثال زندهاش دریا و امواج آن است که به اعتقاد بعضی خداوند دریاست و مخلوقات امواج آن هستند یعنی خداوند و مخلوق یکی است ولی ظواهر مختلف است و یا اینکه در افراد خاصی خداوند حلول و تجسّد یافته باشد این نیز با مقام تقدس حق مغایرت دارد خداوند نه در عالم حلول کرده که مجموعه مخلوقات باشد و نه در افراد خاص چه نوع انسان و یا پیامبران الهی تجسّد نمییابد و بنا به کلام حضرت باب مظاهر الهی و عالم طبیعت مظهر تجلی الهی است یعنی خداوند به جهان تجلّی فرموده بدون آن نقضی یا نقصانی شامل او گردد مانند اینکه من مسائل را با خوانندگان در میان میگذارم و مطالبی را به آنان بیان میکنم بدون اینکه در علم و معلومات من نقصانی و یا کاهشی صورت گرفته باشد از من چیزی کم نشده ولی به اطلاعات دیگران افزوده گشته است.
وحدت وجود
از جمله اوهام بشری اعتقاد به وحدت وجود است به این معنی که خلوقات معلومات حق هستند و هر چه در عالم است در علم خداوند است و از آنجا که علم خدا که صفت اوست با ذات خداوند یکی است پس انسانها در ازل در ذات خداوند بودهاند و با خداوند یکی هستند و چون خلق شدهاند غیر ذات حق گردیدهاند ولی با توجه به مراحل سیر و سلوک در طی اعصار و اقران انسانها میتوانند دوباره به حق برسند و به مبداء خود واصل شوند که مقام فنا فی الله باشد این اعتقاد بنا به عقیده حضرت باب مردود است زیرا خداوند عالم است بدون اینکه معلومی با او باشد علم او به قبل و بعد خلقت یکی است مانند صفت حی او هر چند که خداوند حی است ولی در حی بودن نیازی به حیات مخلوقات ندارد و مبداء و مرجع خلقت نه ذات خداوند بلکه مشیّت اولیه هست که همان نقطه اولیه باشد لذا اعتقاد به وحدت وجود نیز اعتقاد صحیحی نیست و از نظر حضرت باب مردود است.
و اما معنی اقدس در بسم الله الامنع الاقدس یعنی خداوند مقدس و پاک است از تمامی صفاتی که به او نسبت میدهیم زیرا هر صفتی را که به خداوند نسبت دهیم از یک طرف آن حقیقت حقیقی را محدود کردهایم و از طرفی نشانی از شناخت او دارد که هردو مردود است هیچ صفت و اسمی را برای خداوند نمیتوان نسبت داد یعنی حقیقت خداوند بدون اسم و صفت است و ضمیر هو بیانگر بهتری از اوست و از دیدگاه حضرت باب اگر صفتی و یا اسمی را به خداوند نسبت میدهیم به مظهر او یا مشیت اولیه مربوط میشود یعنی وقتیکه گفته میشود خداوند عالم است و یا قادر است یعنی مظهر او عالم و قادر است و ایضاً سایر اسماء و صفات الهی و این است معنی حقیقی آیه له الاسماء الحسنی و الصفات العلیا که مراد پیامبران خداوند در هر عهد و عصر هستند. این معنی مختصری از آیه بسم الله الامنع الاقدس بود که مذکور شد این آیه در آثار مبارکه متأخره آن حضرت متداول شد و در آثار اولیه یعنی سه سال اول ظهور زیارت نشده و بیشتر از عنوان بسم الله الرحمن الرحیم و بعضاً بسم الله البدیع و بعضی دیگر از انشقاقات بسمله استفاده میشد ولی در آثار دوران ماکو و چهریق بعضی از آثار مهم آن حضرت مصدر به این آیه عظمی شده که بودن این عنوان نشان از مفاهیم عمیق و اساسی متن لوح دارد . به عنوان مثال آثار شریعتی آن حضرت مانند کتاب مبارک بیان عربی و فارسی که به عنوان ام الکتاب دور بیان تسمیه یافته با این آیه آغاز شده است توقیعات قائمیت بدون استثناء با این آیه مبارکه شروع شدهاند و توقیعات من یظهره الله یعنی توقیعاتی که در آنها به ظهور من یظهره الله بشارت دادهاند مانند توقیع ملا باقر حرف حی که همه مصدر به این آیه مبارکه است و نیز بعضی از آثار مهمه آن حضرت مثل توقیع میرزا احمد ازغندی که دربارۀ قیامت و سایر مسائل مهمه است مصدر به بسم الله الامنع الاقدس است.
آنچه درباره بسم الله الرحمن الرحیم نوشته شد همان حقایق برای بسم الله الامنع الاقدس نیز صادق است و مطالب نوشته شده تحقیقی ناقص و نارسا در دریای بیکران آثار حضرت باب اعظم بوده که راه را برای محققین و طالبان حقیقت باز میکند و آنچه شایسته است این است که این مطالب شبنمی از دریای معانی بود که در آثار آن حضرت مندرج بوده و با پوزش از ساحت آن مظلوم و مجهول عالم که نتوانستم حق مطلب را ادا کنم امید است که مورد علاقه پژوهندگان و طالبان حقیقت قرار گیرد. انتهی.