آتش سوزی عمدی، اینبار دیگر عامل خودسری در کار نیست
نگارش: فرزان فرامرزی
تیتر خبر را که می خوانم اول کمی شک می کنم، آیا درست متوجه شده ام؟ آتش سوزی تعمدی و مجدد، محل کسب یک شهروند بهایی ساکن رفسنجان! با خودم می گویم، آیا این اتفاق مجددا افتاده است، یا خبر مربوط به قبل است و مجددا ارسال شده است؟ سعی می کنم خوش بین باشم و فرض دوم را صحیح بدانم.
وقتی خبر را می خوانم، متوجه می شوم که علی رغم افشاگری های صورت گرفته در خصوص آتش زدن محل کسب شهروندان بهایی در رفسنجان ساعت ۳ بامداد دیروز (۲۸ آذرماه ۱۳۸۹) فروشگاه قطعات یدکی لوازم خانگی آقای علی شاکر مجددا به آتش کشیده شد!
پس از حریق اول، آقای شاکری، مغازه کناری خود را اجاره می نماید و آغاز به کار می کند. برای امنیت و اطمینان بیشتر این بار درب مغازه را به طور کامل با ورق آهن می پوشانند. اما عاملین مواد آتشزا را از طریق سوراخی که در سقف مغازه ایجاد کرده بودند به داخل مغازه می اندازند و بواسطه گازی که درفضای محبوس مغازه جمع شده، انفجار رخ می دهد و درب مغازه حدود ۵ متر به بیرون پرتاب می شود. خوشبختانه این واقعه تلفات جانی نداشت.
بارها و بارها در مورد نقض سیستماتیک حقوق اقلیت های مذهبی علی الخصوص بهائیان ایران خوانده و شنیده ایم. متاسفانه، هر روز که از عمر جمهوری اسلامی می گذرد، یک برگ سیاه به دفتر جنایات این رژیم در حق شهروندانش افزوده می شود. دقت کنید که اینبار این عوامل معلوم الحال و معلوم الهویت، به یک بار آتش زدن محل کسب و کار یک شهروند اکتفا نکرده، و در پناه چتر حفاظتی ای که از آن برخوردارند و با سماجت هرچه تمامتر، برای بار دوم عمل شنیع خود را تکرار کرده اند. اینبار وقتی با درب آهنی مواجهه می شوند، عمل شیطانی خود را از راهی دیگر به سرانجام می رسانند.
جمهوری اسلامی درحالی از منفجر شدن بمب در زاهدان نوحه و زاری براه انداخته، که خود علیه شهروندانش دست به بمب گذاری و تخریب می زند. این آتش سوزی، اگر بتوان نام آنرا آتش سوزی گذاشت، زیرا با توصیفاتی که از آن شد بیشتر به یک انفجاز شبیه است تا آتش سوزی، آیا از حیث کیفیت، کمتر از حادثه تروریستی زاهدان است؟ احمدی نژاد درست در همان روزی، که محل کسب و امرار معاش یک خانواده ایرانی منفجر می شود، اوباما را مسئول انفجار زاهدان می داند. اما مسئول انفجار مغازه آقای شاکر کیست؟
آقای احمدی نژاد همانطور که خودتان هم گفته اید، همانطور که صحنهگردانان “آن” ماجرا چیزی از آن به دست نمیآورند، صحنه گردانان ماجرای رفسنجان هم بجز نفرت عمومی و جهانی عایدی نخواهند داشت.
اما این همه ماجرا نیست. خانم مروئه زارعیان(همسر آقای شاکر) همان زمان به منزل شهردار (پور محمدی) که یک کوچه پایین تر ازمغازه است مراجعه کرده و زنگ میزند و از جناب شهردار می خواهد که “بیا بیرون و ببین در شهر چه می گذرد…ببین مغازه ما درحال سوختن است…” اما شهردار که یا خواب است یا خودش را به خواب زده، جوابی به این زن نمی دهد. خانم زارعیان، همچنان به تلاش خود برای بیدار کردن شهردار از “خواب” ادامه می دهد و در نهایت یکی از محافظین شهردار بیرون میآید و ایشان را با نشان دادن اسلحه و مسلح کردن آن تهدید می کند که محل را ترک نماید! زهی اقتدار و زهی ابهت!
آقای لاریجانی می بینید، می خوانید، مطلع هستید؟ مغازه را آتش می زنند و زنی را که داروندارش در آتش می سوزد را با اسلحه تهدید به سکوت می کنند! این است وضعیت حقوق بشر و حقوق اقلیت ها در دموکرات ترین کشور منطقه! آیا بهتر نیست اقتدارتان را و اسلحه هایتان را در جای دیگری خرج کنید؟
چگونه است که در دو قدمی شهردار چنین اتفاقی میافتد و جناب شهردار حتی به خود زحمت نمی دهد جواب زنی را بدهد که از او کمک می خواهد؟ آیا باید هنوز باور کنیم که این عوامل خودسر بوده اند؟ بر فرض محال که خودسر بوده اند، باید فاتحه امنیت را در چنین مملکتی خواند. مملکتی که مدعی است اگر پشه ای اجنبی وارد مرزهای ایران شود، زنده خارج نخواهد شد، حال، مال (مغازه ای که دوبار آتش زده شده)، جان و ناموس (تهدید یک زن با اسلحه گرم)، شهروندش، قربانی بی عدالتی حاکمانی می شود، که تاب تحمل عقاید مخالف را ندارند. حاکمانی که ادعای عدل و عدالتشان گوش فلک را کر کرده، اما خود یکی از بدنام ترین ناقضین حقوق بشر در چندسال گذشته در دنیا بوده اند.
این عوامل خودسر نیستند، خودسر نبوده اند و اصولا عامل خودسری وجود ندارد. این یک پروژه سازمان یافته علیه بهائیان کاسبکار در رفسنجان است که تا کنون موجب به آتش کشیده شدن ۸ باب مغازه شده است. آتش سوزی عمدی به منظور آزار رسانی به یک گروه خرد یا اقلیت دینی کار تازه ای نیست و از روشهای شناخته شده خشونتگران و انحصارطلبان است که به کرات در جمهوری اسلامی شاهد آن بوده ایم. عوامل آتش افروزی های رفسنجان نه تنها خودسر نیستند بلکه با پشتوانه عوامل دولتی دست به این اقدامات می زنند و از اعلام آن در روزنامه محلی شهر نیز ابائی ندارند.
چگونه می توانیم این آتش افروزی ها و امثال این حرکات در حق اقلیت های مذهبی را به گردن عوامل خودسر بیاندازیم و با این حرکت در واقع مفری برای فرار آنان از چنگال قانون و معرفی آنان به جامعه جهانی، باز کنیم؟ هنگامی که امام جمعه رفسنجان (رمضانی) در نماز جمعه عنوان می کند: “که این بهاییان چه حقی داشته اند شکایت کنند درحالی که اصلا حق حیات ندارند”. آیا باز هم باید از عبارت نامانوس “عوامل خودسر” استفاده کنیم؟
تحمل مذهبی در بین حاکمان جمهوری اسلامی روز به روز کمتر می شود، و خشونت علیه اقلیت ها هر روز عریان تر از دیروز خود را نشان می دهد. باید به دنبال راه چاره بود. باید تعارف را کنار بگذاریم و دیگر لفظ عوامل خودسر را بکار نبریم و بجای آن، آنانی را از تریبون های رسمی، به ترویج خشونت علیه اقلیت ها اقدام می کنند به جهانیان معرفی کنیم تا بتوان دست به اقداماتی بازدارنده در مقابل این گونه افراد زد.
به امید روزی های بهتر…