جابلقا مسکن امام غائب

کوشا

جابلقا مسکن امام غائب

حضرت حسن عسکری در سال ۲۶۰ هـ.ق بدون اینکه فرزندی از آن حضرت بجا مانده باشد وفات کرد و طبق وصیت‌نامه آن امام همام تنها وارث ایشان مادرش حدیث بود در آن زمان کنیزی از بیت امام مدعی شد که از آن حضرت حامله هست بنا به دستور خلیفه اموال امام ضبط و توقیف شد و تقسیم آن را موکول به مشخص شدن وضعیت کنیز کرد. بعد از گذشت دو سال معلوم شد که ادعای آن کنیز کذب محض بوده و از طرف دیگر نیز مادر امام پیش خلیفه ثابت کرد که خودشان تنها وارث امام هست و از طرفی نیز جعفر مدعی ارث و میراث شد بنا به دستور خلیفه اموال امام را بعد از گذشت هفت سال بین جعفر و مادرش تقسیم کردند و از آنجا که امام بدون وصی و فرزند درگذشته بود فرقه امامیه بین ۱۴ الی ۲۰ فرقه تقسیم شد تمامی این فرق مدعی شدند که امام بدون فرزند از بین رفته تنها یک فرقه از بین اینها مدعی شد که امام قبل از مرگش در سال ۲۵۵ دارای فرزندی پسر بنام محمد بوده که از وجود آن کسی مطلع نبوده داستان تولد عجیب و خارق‌العاده و رشد غیرعادی محمد بن حسن در کتب غیبت مثل بحارالانوار جلد ۱۳ و کمال‌الدین شیخ صدوق و سایر کتب مندرج است و خواندن آن خالی از لطف هم نیست و بالاخره محمد بن الحسن در سال ۲۶۰ به علت حفظ جان خود به سرداب منزل خود در سامرا تشریف برده و در آنجا غایب شد و آنچه از اعتقادات این فرقه در قرون گذشته مستفاد می‌شد مراد از غیبت، غیبت جسمانی و فیزیکی بوده یعنی محمد بن الحسن از بین مردم رخت بربسته و در بلاد مستوره و بعیده مقر و منزل گزیده است و این معنی هم در توقیعات منسوب به ناحیه مقدسه و هم در احادیثی که در مورد غیبت حجه بن الحسن روایت شده و هم در آثار علمای سلف مشهود و مندرج است.

در توقیع صادره به افتخار شیخ مفید از زبان حجه بن الحسن مرقوم است که : ما در جایی منزل کره ایم که از محل سکونت ستمگران دور است و این هم بعلتی است که خداوند صلاح ما و شیعیان با ایمان ما را تا زمانی که دولت دنیا از آن فاسقان می‌باشد در این دیده است . (بحارالانوار جلد ۱۳ترجمه علی دوانی چاپ دوازدهم ص ۱۲۴۷) و نیز در توقیع صادره به افتخار عثمان بن سعید و محمد بن عثمان نائبان اول و دوم حجه بن الحسن چنین آمده است :‌خداوند مکان جانشین او (حسن عسکری) را با مشیت و اراده نافذ خود مخفی ساخت و اگر خداوند اجازه می‌داد ‌خود را در میان مردم ظاهر می‌ساختم . (بحارالانوار ص ۱۲۵۶) و نیزابن مهزیار وقتی که حجه را در جزیره خضرا ملاقات کرد اینگونه مورد خطاب قرار گرفت :‌فرمود: پدرم از من عهد گرفته است که ساکن نشوم از زمین مگر در جایی که پنهان‌تر و دورترین جاها باشد تا آنکه برکنار باشم از مکاید اهل ضلال و متمردان جهال تا هنگامی که حق تعالی رخصت فرماید تا ظاهر شوم او با من گفت ای فرزند …پس ملازم جاهای پنهان باش از زمین و دور باش از بلاد ظالمین .منتهی اﻵمال شیخ عباس قمی انتشارات هاتف چاپ دوم ص ۱۱۱۷) با توجه به این مطالب حجه بن الحسن از تمامی ساکنان کره ارض که ستمگر و ظالمند دور شده در بلاد مخصوص که از دسترس جهانیان دور است سکنی گزیده است و این مفهوم و این نظریه که مراد از غیبت غایب شدن از جمع مردمان است در احادیث منقول نیز مصرح است مانند این حدیث که ام هانی از امام محمد باقر در تفسیر آیه فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس پرسیده بود فرمود : امام یخنس نفسه حتی ینقطع عن الناس علمه کتاب غیبت نعمانی باب ماروی فی غیبه الامام المنتظر حدیث ششم ) یعنی مراد از این آیه امامی هست که از نظرها غائب گردد و مردم اطلاعی از وی نداشته باشند(بحارالانوار ص ۲۶۵) و نیز مفضل بن عمر از حضرت جعفر صادق روایت کرده که آن حضرت فرمود :‌ والله لیغیبن سبتاً من الدهر و لیخملن حتی یقال مات او هلک بای واد سلک . غیبت نعمانی باب ماروی فی غیبه.. حدیث ۹ یعنی آن حضرت فرمود :‌ بخدا قسم سالها از نظر شما غائب شودو چندان در ان غیبت صبر کند که بیدینان می گویند اگر هست بکدام بیابان رفته است (بحارالانوار جلد ۱۳ ص ۳۷۵) در این حدیث نیز تصریحاً گفته شده که حجه از بین مردمان غایب خواهد شد و مردمان به او دسترسی نخواهند داشت از حضرت جعفر روایت شده که.انما نحن کنجوم السماء‌کلما غاب نجم طلع نجم حتی اذا اشرتم باصابعکم و ملتم بجواجبکم غیب الله عنکم نجمکم. غیب نعمانی باب عاشر حدیث ۱۷ یعنی ما اهل بیت مانند نجوم آسمانی هستیم هر نجمی غائب شود نجم دیگری طالع شود تا اینکه با انگشتان به او اشاره کنید خداوند او را از نظر شما غائب گرداند (بحارالانوار ص ۳۶۵) و این معنی در نوشتار علمای شیعه نیز مندرج است که مراد از غیبت ، این است که در بین مردم نباشد. چنانکه شیخ صدوق تصریح به این مطلب کرده است : منظور از غیبت نبودن نیست و امری هست نسبی گاهی انسان شهری از یک شهری غایب می‌شود که قبلاً نزد اهل آن معروف و مشهود بوده و نسبت به شهر دیگر اصلاً غائب بوده و همچنین گاهی انسان از نظر مردم غائب است نه از نظر مردم دیگر یا از دشمنانش پنهان است نه از دوستانش باز هم می‌گویند غائب است و پنهانست اینکه می‌گویند امام زمان غائب است منظور اینست از چشم دشمنان و دوستانی که راز نگهدار نیستند غائب است و مثل پدرانش (ع) آشکار نزد خاص و عام و دوشت و دشمن نیست. (کمال‌الدین شیخ صدوق جلد یک ص ۱۴۹ از انتشارات کتابفروشی اسلامیه) و نیز گفته است که : حال امام زمان ما در غیبت خود چون حال پیغمبر است در ظهور خود برای آن که پیغمبر در همه جا و پیش همه کس نبود در مکه که بود در مدینه غائب بود و چون در مدینه بود در مکه نبود چون در سفر بود در وطن نبود و چون در وطن بود در سفر نبود در همه حال یک جا حضور داست و نسبت به جاهای دیگر غائب بود( کمال‌الدین جلد یک ص ۱۷۶) و از این منظر است که شیخ عباس قمی در این مورد نوشته است که: ‌غیبت از روز ولادت و سپرده شدن به روح القدس و تربیت شدن در عالم نور و فضای قدس که هیچ جزئی از اجزاء‌آن حضرت به لوث قذارت و کثافت و معاصی بنی آدم و شیاطین ملوث نشده و مؤانست و مجالست با ملاء‌اعلی و ارواح قدسیه و عدم معاشرت و مصاحبت با کفار و منافقین وفاق به جهت حذف و تقیه و مدارات با آنها همانا از روز ولادت تا کنون دست ظالمی به دامانش نرسیده و با کافر منافقین مصاحبت ننموده و از منازلشان کناره گرفته . (منتهی اﻵمال ص ۱۱۰۵) این مطلب از دید علمای سلف پنهان نمانده و با تصریح به آن کوشیده‌اند که مکان خاصی را که از دید مردمان پنهان و دور از دسترس انسانهاست برای حجه بن الحسن در نظر بگیرند. و از این منظر است که قصه جزیره خضرا و بحر ابیض و کوه قاف و جابلقا و جابلسا به میان آمده که آن حضرت در این بلاد ساکن هست و دارای اولاد و فرزندان زیادی هست که در این بلاد حکمران می‌باشند و حتی نام بلاد و فرزندان حجه بن الحسن را نیز نام برده‌اند. همه این مسائل را در کتابهای غیبت مثل بحارالانوار جلد ۵۲ متن عربی ص ۱۵۲ و ترجمه آن توسط محمد حسن بن ولی ارومیه و نجم الثاقب میرزا حسین نوری و سایر کتب غیبت می‌توان مشاهده کرد . در کتاب نجم الثاقب ذیل حکایت دوم آمده که : سید جلیل علی بن طاوس در اواخر کتاب (جمال الاسبوع) گفته که: ‌من یافتم روایتی به سند متصل به اینکه از برای مهدی(ع) جماعتی از اولاد است که والیانند در اطراف شهرها که در دریاست و ایشان داریند غایت بزرگی و صفات نیکان را. و در ذیل حکایت ۹ اسامی شهرها را چنین آورده :‌

تقدیر به قضای ملک قدیر عنان کشتی ما را به جزائر مشتمل بر اشجار و انهار رسانید در آنجا مداین عظیمه و وساتیق کثیره دیدیم.. به شهر اول رسیدم… گفتند این مدینه را مبارکه گویند و ملک آن را طاهر می‌خوانند … کشتی کرایه نمودیم … چاشتگاهی به شهری رسیدیم که هیچ دیده نظیر آن ندیده و هیچ گوش شبیه او نشنیده این شهر دلگشا مشرف بر دریا و مبنای آن بر کوهی سفید چون نقره بیضا حصاری از جانب بر و بحر احاطه آن شهر نموده . .. در میان آن بساتین گرگها و گوسفندان گردیدندی و با هم الفت گرفته نرمیدی … چون از آن شهر گذشتیم به مدینه مبارکه زاهره رسیدیم … اسباب عیش و فراغت در آن آماده و خلایق بر و بحر در آن آینده و رونده … به ورود خدمت سلطان مامور گردیدیم … سلطان عالی شان به جانب ما دردمندان التفات نمود و پرسید .. گفتم یا‌بن صاحب الامر … سلطان گفت :‌ انا طاهر بن محمد بن حسن … مدت هشت روز بر مائده جود و احسان آن شاهزاده عالمیان میهمان بودیم … طول و عرض آن شهر پرسرور دو ماهه راه بود … از این شهر گذشته مدینه ای است رابقه نام و والی وحاکم آن قاسم بن صاحب الامر(ع) ..شهر بعدی نام آن صافیه است و سلطان آن ابراهیم بن صاحب الامر و بعد از آن شهری است به همه زینتهای دینیه و دنیویه آراسته اسم آن طلوم و متولی آن عبدالرحمن بن صاحب الامر(ع) .. شهر دیگر عناطیس نام و حاکم آن هاشم بن صاحب الامر است و طول و عرض مملکت مذکوره یکساله راه است و سکنه آن نامحدودند بالتمام مومن و شیعه و … حکام ایشان اولاد صاحب الزمان … این امصار و بلاد و کافه خلایق و عباد نسبت به حضرت صاحب الامر و مجموع مردمان که از حد و حصر افزونند کمر انقیاد و ایقان و ایمان بر میان جان بسته خود را از غلامان آن حضرت می‌دانند.

و در ذیل حکایت هفتم آمده که :‌

این است بحر ابیض یعنی دریای سفید و در اینجاست جزیره خضرا و این آب اطراف جزیره را مانند سور و دیوار احاطه کرده است از هر جانب آن به حکم خدای تبارک و تعالی کشتی دشمنان و سنیان چون داخل این آب شوند غرق گردد هرچند که آن کشتی ها در نهایت استحکام باشند این به برکت مولا و امام ما حضرت صاحب الامر والزمان (ع) است. … جزیره اخضر و بحر ابیض جزیره‌ای است در سرزمین ولایت بربر میان دریای اندلس که آن حضرت و اولاد و اصحاب او در آنجا می‌باشند و در ساحل آن دریا موضعی است به شکل جزیره که اندلیسان آن را جزیره رفضه می‌گویند ساکنان آن همگی امامیه‌اند و مایحتاج ایشان را از راه جزیره اخضر که مقام آن حضرت است در سالی دو بار می‌آورد.

در اهمیت و اعتبار این قصه و سایر حکایتها آمده که :‌

میرمحمد لوحی معاصر علامه مجلسی در کتاب کفایه المهتدی فی معرفه المهدی (ع) می‌گوید: ‌این کمترین خبر معتبر مدینه‌الشیعه و جزیره اخضر و بحر ابیض را که در آن مذکور است که حضرت صاحب‌الزمان(ع) را چند فرزندان با این حدیث در کتاب ریاض‌المومنین تلفیق نمودم.

و در ارتباط این جزایر با جابلسا و جابلقا آمده که:‌ از جمله بلادی که از حیطه تصرف جبارین بیرون و در تحت اقتدار آن برگزیده بیچون است دو شهر جابلسا و جابلقا است که اخبار بسیاری که متواتر است به حسب معنی نقل نموده‌اند که در طرف مشرق و مغرب دو شهر عظیم است که یکی را جابلسا گویند و دیگر را جابلقا بلکه شهرهای متعدده و اینکه اهل آن شهرها از انصار قائم هستند و با آن جناب خروج می‌کنند و بر اصحاب سلاح سبقت می‌جویند … عمر ایشان هزار سال است … انتظار می‌کشند قائم(ع) را و از خدای تعالی می‌خواهند که آن حضرت را به ایشان بنمایاند و برای ایشان راهی است که به سبب آن راه داناترند از جمیع خلایق به مرادات امام پس هر گاه امر فرماید امام ایشان را به امری پیوسته ایستادگی دارند در عمل به آن … در میان ایشان جماعتی هستند که سلاح را از خود نینداختند از آن وقت انتظار می‌کشند ظهور قائم را (حکایت ۳۷) (العبقری و الحسان صبیحه ۱۹ از علی‌اکبر نهاوندی)

و در کتاب دارالسلام در احوالات حضرت مهدی تالیف محمود عراقی میثمی سید ابوالحسن حسینی ص ۲۶۹ آمده که :‌

علامه مجلسی (ره) در کتاب تذکرﺓ الائمه می‌گوید که مکان آن حضرت یعنی غیبت کبری بطریق مخالفین یعنی سنیان در اکثر کتب ایشان اینست که نام قریه که حضرت صاحب‌الامر ساکن است کرعه می‌باشد و بطریق دیگر دو شهر است در مشرق و مغرب که ماوراء اقالیم است و نام آن یکی جابلسا و یکی جابلقا است و در آنجا ساکنند.

و نیز در نجم‌الثاقب ص ۲۷۷ آمده که :‌

آن امامی که ما به او قائلیم و به امامتش اعتراف داریم حجت است از جانب خداوند تبارک و تعالی برملائکه و انسان و انواع حیوانات و جن و مخلوقات جمیع عوالم و بلادها و شهرها که از حیطه جباران بیرون است مانند جابلسا و جابلقا و غیر آن که اشاره به آنها بشود در قصه جزیره خضرا و تمام آنها در حیطه اقتدار و سلطنت فعلیه آن جناب است و به امر و فرمان آن جناب موتمر و سرکشی نکنند و هر چه گویند اطاعت کنند و فرمان برند.

مؤلفین دارالسلام در ص ۲۷۰ و نهاوندی در صبیحه ۱۹ اصراری عجیب دارند بر اینکه ثابت کنند این جزائر و یا جابلسا و جابلقا وجود عینی دارند ولی از دیده سایر مردمان پنهان است که چنانکه در صبیحه ۱۹ بعد از نقل قصه توقف حضرت رسول در حین بازگشت از معراج که در شهری که منسوب به قوم موسی بوده آمده : اولاً رفع استبعاد می‌شود از وجود دو شهر جابلسا و جابلقا و اهالی آنها که در اخبار امامیه وارد شده است و ثانیاً رفع استبعاد می شود از وجود شهرهای حضرت حجت که در حکایت دوم از باب هفتم نجم الثاقب به تفصیل ذکر شده‌اند و هم استبعاد می شود از وجود جزیره خضرا و بحر ابیض.

و حکیم سنایی با توجه به این اعتقاد راسخ و عمومی و شایع که صاحب الامر در جابلسا و جابلقا ساکن است فرموده‌اند :‌

سخن کز روی دین گویی چه عبرانی و چه سریانی

مکان گز بهر حق جویی چه جابلقا و چه جابلسا

(دیوان حکیم سنایی)

و میرزا حسین خان (حضوری)‌ سلماسی متوفای ۱۳۳۰ ق در قصیده در این مورد فرموده :

شهر تو گویند جابلقا و جابسا بود کاندرآن جایت مکان است ای خداوند جهان

کتاب سیمای مهدی موعود در آیینه شعر فارسی از محمدعلی مجاهدی

در کتاب زندگی امام در غیبت تالیف عیسی سلیم پور اهری هشت مکان برای امام غائب شمرده شده ۱- سر زمین های دور دست ۲- مدینه طیبه ۳- دشت حجاز ۴- کوه رضوی ۵- جابلقاوجابلسا ۶- شهرمهدی ۷- بیت الحمد ۸- جزایر مبارکه. نقل از( سایت خاتم الامام–sahebzaman.blogfa.com)

و بالاخره جان کلام در مقاله‌ای که در دائرﺓ‌المعارف بزرگ

اسلامی به نمره ۶۳۳۴ ذیل مدخل جابلقا آمده چنین است:‌

در اخبار علمای شیعه این مکان(جابلساوجابلقا) سرزمین امام غایب (ع) است و روایاتی که در باب مدینه الشیعه، جزیره خضراء‌و بحر ابیض نقل شده است ظاهراً به همین مکان اشاره دارد (مجلسی ۵۲/۳۳۱ – ۳۴۴. نوری ۳۸۷-۴۰۴، ۴۰۹ با کربن «عالم مثال» npn. شیخ احمد احسایی نیز پیش از او با همین توصیفات از جابلقا و جابلسا و اهالی آن که تا روز قیامت خارج نمی‌شوند سخنی می گوید و معتقد است که امام زمان(ع) نیز در هنگام غیبت با بدنی غیرعنصری و هور قلیایی در جابرسا و جابلقا زندگی می کند و جسم و زمان و مکان او لطیف‌ تر از عالم اجسام یعنی از عالم مثال است و برای ورود به یکی از هفت اقلیم دیگر به صورتی مناسب با اهل آن ظاهر می شود (نک :‌جوامع الکلم ۱ / قسمت دوم ، ‌رساله رشتیه ص ۱۰۳)سایت(cgie.org.ir)

در این مقاله بسیار مفید به مطالبی دیگری نیز در مورد جابلقا و جابرسا اشاره شده که جهت اطلاع دوستان مرقوم می گردد.

واژه‌شناسان، مورخان و جغرافی‌دانان متقدم در تقسیم بندی عالم به هفت اقلیم، هر یک را شامل بلاد قدیمه‌ای با ساکنان و اقوام خاص دانسته‌اند . محمد قزوینی در بیست مقاله خود این تقسیمات هفت گانه را به نقل از دیباچه قدیم شاهنامه، کتاب التفهیم بیرونی، اوستا و بندهش ذکر می‌کند (۲/۴۲-۵۱). امین احمد رازی نیز در سده ۱۱ ق /۱۶ م در کتاب هفت اقلیم خود (۱/۳۰، ۳/۵۱۸) در دسته‌بندی اقلیمها و مناطق آنها، جابلسا را از جمله شهرهای اقلیم اول، و جابلقا را از جمله شهرهای اقلیم هفتم می‌شمارد، اما هیچ شخصیتی را از این سرزمینهای اسطوره‌ای نام نمی‌برد. اغلب منابع تاریخی کهن نیز شهر جابلسا را در منتهی‌الیه مغرب زمین، و شهر جابلقا را در منتهی الیه مشرق آن دانسته‌اند و گاه با استناد به احادیثی عجیب درباره آنها افسانه‌سرایی کرده، و گفته‌اند که هر یک از این شهرها در غایت بزرگی‌اند و هزاران دروازه با فرسنگها فاصله دارند که در کنار هریک نگهبانی ایستاده است. نور این شهرها از نور عرش است، ساکنان آن هزارها سال عمر می کنند ، خدای یگانه را می پرستند و هرگز معصیتی مرتکب نمی‌شوند، و آنها حتی از خلق شیطان نیز آگاه نیستند (همدانی ، محمد ، ۴۲۹؛ طوسی، ۲۰۴ ؛ طبری، ۱/۶۹-۷۰؛ نیز نک: ابن جوزی، ۱/۱۳۱-۱۳۵؛ مقدسی، ۲/۷۳؛ مسعودی ، ۴۰).

برخی منابع مردمان این شهرها را از اعقاب موسی (ع) ذکر کرده‌اند و برخی دیگر اهل جابلقا را مؤمنان قوم عاد، و اهل جابلسا را از قوم ثمود دانسته‌‌اند که از بخت‌النصر گریخته‌اند و خداوند ایشان را در این شهرها سکونت داده است، چنان که هیچ کس بدانجا راه ندارد و تعداد آنها را نمی‌داند (رازی، نیز یاقوت، همان جاها؛ طبری، ۱/۶۹ ؛ همدانی ، حسن ، ۱/۱۶۵).

گاه در قصص اسلامی ساکنان این دو شهر، از جمله آفریدگان عجیب خداوند و فارغ از ویژگیهای بشری توصیف شده‌اند، چندان که جز خدای یگانه، از همه امور حتی از طلوع و غروب خورشید نیز بی‌خبرند (نک: راوندی، ۳۵-۳۹). در مجمل‌التواریخ و القصص نیز سخن از شهرستان زرینی است که پس از گذر از هفت کوه پرخطر می‌توان به آن رسید و ملکی به نام غاویل با سوارانش از شهرستان جابلقا به طلب آن می آیند (ص ۴۹۷-۵۰۰).

در اخبار و روایات اسلامی: در بررسی منابع روایی چنین به نظر می رسد که ورود این دو واژه به عالم اسلام ، از طریق اخبار و روایاتی بوده که از ائمه شیعه (ع) نقل شده است . مجلسی در بحارالانوار به روایتی از امام صادق (ع) اشاره دارد (۵۴/۱۹۷) و روایتهای متعدد دیگری را از صاحب بصائر و دیگر منابع نقل می‌کند که در آنها جابلقا و جابلسا با همان توصیفات ذکر شده‌اند (۵۴/۱۸۹-۱۹۰، ۱۹۵-۱۹۶؛ نیز نک : صفار ۵۱۰-۵۱۲).

این دو واژه در روایتی از امام حسن(ع) نیز آمده است . بنا بر این روایت، معاویه با دسیسه‌ای که برای تثبیت خلافت خود و تضعیف جایگاه امام (ع) نزد مردم در سر داشت، وی را مجبور به ادای خطابه‌ای کرد، ولی امام پس از صعود بر منبر چنین فرمود: « ای مردم، به درستی که اگر میان جابلق تا جابرس را بگردید، جز من و برادرم کس دیگری را که جد او محمد رسول خدا(ص) باشد، نخواهید یافت» (یاقوت، ۲/۳؛ خواندمیر، ۲/۲۵؛ ابن کثیر، ۸/۴۲؛ ابن قتیبه، ۲/۱۷۲؛ ابوعبید، ۱/۳۵۴؛ نوری، ۴۱۰). داستانهای مربوط به این دو شهر در اخبار، روایات و تفسیرها اغلب به نقل از بن‌عباس، و از قول ائمه(ع) با پیامبر (ص) آمده است و به ویژه در داستان معراج پیامبر(ص) همراه با جبرئیل در لیله الاسری (اسراء ۱۷/۱)، به دیدار آن حضرت با مردمان این شهرها در طبقه‌ای از طبقات آسمان، و اینکه آنان دعوت پیامبر(ص) به دین خدا را اجابت کردند، اما قوم یأجوج و مأجوج که مجاور آنها بوده‌اند ، آن را نپذیرفتند، اشاره شده است (سیوطی ، ۱/۴۷-۴۸؛ همدانی، عبدالصمد، ۴۰۰-۴۰۴؛ طبری، ۱/۷۰؛ سورآبادی، ۲۰۷؛ قرطبی ، ۱۱/۵۴).

در برخی منابع نیز ساکنان این شهرها را عابدانی پرهیزگار، محبان ائمه (ع) و انصار امام زمان (ع) خوانده‌اند (مجلسی ۵۴/۱۹۵-۱۹۶؛ نوری، ۴۰۹؛ همدانی، عبدالصمد ، ۴۱۰).

مجلسی در بحارالانوار، در باب عوالم (۵۴/۱۹۰-۲۰۸)، پس از نقل روایات متعدد از منابع مختلف در این زمینه، برخی از این اخبار را معتبر، و برخی را نامعتبر شمرده، بیان می دارد که حقیقت این امر اساساً نیازمند تدقیق و تحقیق است، هرچند که هیچ چیز از قدرت لایزال الهی بعید نیست و خلقت خداوند منحصر به آدمیان و عوالم آنها نمی‌باشد (۵۴/۲۰۸).سایت(cgie.org.ir )

حضرت بهاءالله در آثار خود اشاره به این مطلب فرموده که علمای شیعه مکان قائم را در شهرهای جابلسا و جابلقا ذکر کرده‌اند چنانچه در جواهرالاسرار در پاسخ سائلی که در باره حجه‌بن‌الحسن که ایشان امام دوازدهم و حی و حاضرو فرزند حسن عسکری است سؤال کرده فرموده‌: کلما سمعت فی ذکر محمد بن الحسن روح من فی لحج الارواح فداه حق لاریب فیه و انا کل به موقنون ولکن ذکروا ائمه الدین بانه کان فی مدینه جابلقا و وصفوا هذه المدینه به آثار غریبه و انک لوترید ان تفسر هذه المدینه علی ظاهر الحدیث لن تقدر ولن تجدها ابدا لانک لوتفحص فی اقطار العالم و اطراف البلاد لن تجدها به اوصاف التی وصفوها من قبل … و انک لوتدلنی الی هذه المدینه انا ادلک الی هذه النفس القدسیه … (آثار قلم اعلی جلد ۳ ص ۴۱ )

مضمون بیان حضرت بهاءالله چنین است :‌هرچه درباره حجه بن الحسن شنیده‌ای حق است و شکی در آن نیست ولی علمای دین گفته‌اند که آن حضرت در شهر جابلقا است و این شهر را به آثار عجیبه و علامت غریبه توصیف کرده‌اند و اگر تو دنبال این شهر در دنیا بگردی آن را هرگز نخواهی یافت واگر تو مرا به این شهر راهنمایی کنی من نیز تو را به او می رسانم. بعضی از افراد هر چند که به امر بهائی نظر خوبی ندارند ولی علاقه مند هستند که اثار بهائی را مطالعه کنندویا جذابیت این اثار چنان است که انان را وادار به مطالعه می کندو از انجا که کتابهایی که تجدید چاپ می شوند مورد تحریف قرار گرفته انداین افراد مواردی را در این کتابها نمی یابند و لذا تصور می کنندکه بعضی از این مطالب هارا بهائیان ساخته و شایع کرده اندلذااعتراض به این مطلب کرده که ما اعتقادی به این شهرها نداریم و امام غایب نیز در آنجا نیست و این افترائی است که بهائیان به ما می‌زنند و از طرفی نیز ائمه دین را به ائمه اطهار ترجمه کرده‌اند مطالبی که در صفحات گذشته مورد مطالعه قرار گرفت نشان داد که در احادیث اهل تشیع به وجود این شهرهای خیالی اعتراف شده و آنها را با همان توصیفات شرح داده‌اند و نیز روشن گردید که علمای شیعه اقرار کرده‌اند که حجه غایب در این شهرها ساکن است حضرت بهاءالله و شریعت انسان سازش نیازی به بستن افترا ودادن نسبت دروغ به فراد و مذاهب نداردکسانی که از ذره هوش و عقل برخوردارند می دانند که وجود حجه‌بن‌الحسن و ناحیه مقدسه کذب محض بوده و علمای شیعه برای پر کردن جیب خود این شعبده بازیرا براه انداخته و افترا به خدا و ائمه و امام حسن عسکری بسته و فرزند خیالی برای آن حضرت تراشیده‌اند.

توضیح دوم اینکه منظور از ائمه دین در این بیان حضرت بهاءالله علمای دین است نه ائمه اطهار زیرا در زمان ائمه اطهار حجه‌بن‌الحسن خیالی وجود نداشت که آنان ذکر کنند که حجه در جابلقا است بلکه علمای تشیع بودند که بعدها برای بدست آوردن ریاست و اخذ وجوهات مذهبی مدعی نیابت عامه حجه در ایام غیبت شده و در جواب مردم اعلان کردند که آن حضرت در این شهرها با اولاد خود در امن و امان زندگی می کند البته گفتنی است که با پیشرفت علم و شناخت کامل کره ارض همه از عالم و عامی متوجه شدند که این شهرها نمی‌توانند وجود عینی داشته باشند و حتی خود مسلمانان نیز ناچاراً پذیرفتند که اعتقاد به وجود این شهرها به دور از عقل هست کلا وجود این شهرها را انکار کردند و حتی علی دوانی که با صلاحدید آیت الله بروجردی جلد سیزدهم بحارالانوار را جهت مقابله با بهائیان و جلوگیری از پیشرفت دین بهائی ترجمه مجدد کرد رعایت امانتداری نکرده و پانزده صفحه از باب بیست و نهم را که درباره شهرهای موهوم نوشته شده با اجازه خود حذف کرده و چنین نوشته :‌ «ما لزومی نمی بینیم که بالغ بر پانزده صفحه کتاب را صرف ترجمه چنین داستان غیرمعتبری که در کتب معتبر و حتی غیرمعتبر شیعه هم نیامده نماییم پاورقی ص ۹۳۴، اما اصل داستانها در متن اصلی بحارالانوار جلد ۵۲ ص ۱۵۹ و ترجمه محمد حسن بن ولی ارومیه مندرج است و حذف آن در کتابهای جدید موضوع را عوض نخواهد کرد و با این تحریفات نمی توان حقایق را پوشانید اینان بعد از انکار این شهرها عنوان کردند که امام غایب نیازی به شهر و جای مخصوص ندارد بلکه در همه جا و بین همه مردمان هست او مردم را می‌بیند و می‌شناسد ولی مردم او را نمی بینند و نمی‌شناسند و این نیز توهمی بیش نیست چه که در ابتدا مقاله با توجه به روایت‌ها و نظریه علمای سلف ذکر گردید که امام غایب عزلت گزیده و در بین مردم نیست چنانکه نهاوندی هم ذکر کرده: ‌در غیبت طوسی باسنادش از ابی‌بصیر از حضرت باقر روایت نموده که فرموده: لابد است صاحب الامر از اینکه باید غیبت و گوشه‌نشینی نماید و ناچار است از گوشه‌گیری و قوت یافتن یعنی قوت او از گوشه‌گیری و ضعف در معاشرت با خلق باشد عبقری الحسان صبیحه ۱۹.

چنانکه ملاحظه می‌شود این نظریه کاملاً برخلاف نظریه علمای سلف بوده و تحریفی آشکار از اعتقادات خودشان است و ثانیاً با وجود اداره ثبت احوال و کارت ملی همه مردم شناسایی شده و کسی نیست که بدون شناسنامه و یا کارت شناسایی باشد و یا بتواند زندگی کند لزوماً این امام غایب نیز قاعدتاً باید در چهارچوب این قواعد زندگی کند ثالثاً هر کسی در محیط زندگی و کار خود اطرافیان خود را می‌شناسد و از آبا و اجداد او خبر دارد لذا کسی بطور گمنام نمی‌تواند در جامعه بسر برد و مورد شناسایی قرار نگیرد . همه این تحریفات بخاطر این است که نمی‌خواهند حقایق را خود و یا دیگران بفهمند امید چنان است که بارقه‌ای از رحمت الهی در زندگی این افراد زده شود تا از خواب ‌بی‌خبری بیدار شده واقعیت‌ها را درک کنند.

Comments are closed.