معنا و مفهوم سه واژه
وخشور ایران
زبان فارسی چنان با زبان عربی در هم آمیخته که گاه به دشواری میتوان مفاهیمی را که در زبان مبدأ وجود داشته در زبان مقصد دریافت. گاهی این معانی تغییر یافته و به صورتی دیگر و به مفهومی دیگر به کار میرود. مثلاً واژۀ “التماس” که در عربی بیشتر به معنی “لمس کردن” به کار میرود، در فارسی به معنی درخواست آمده است. یا در عربی “مراجعه” و “مراجعت” به یک معنی و در فارسی به دو معنی است. گاهی نیز لغاتی که معانی آنها از لحاظ شدّت و ضعف در لسان مبدأ متفاوت است در فارسی به یک معنی به کار برده میشود مانند “تقاضا”، “استدعا”.
این تغییر مفاهیم که به مرور ایّام صورت گرفته، تدریجاً ایرانیان یا بهتر بگوییم “فارسی زبانان” را نسبت به مفهوم اصلی آن بیاعتنا نموده و گاهی بیخبر نگه داشته است. البتّه این بیتوجّهی گاهی اوقات در ریشۀ ضربالمثلها نیز صادق است. اگر اندکی بیاندیشیم ریشه و اصل “برو سر و گوشی آب بده” به معنی کسب خبر کردن، یا تهدیدی را که در عبارت “پدرت را در میآورم” نهفته است، و بسیاری از موارد دیگر را نمیدانیم که اگر بدانیم شاید بعضی از آنها را به راحتی به کار نبریم.
مقصود از این مقدّمه آن که، اگر معانی واژهها را درست بدانیم، شاید در کاربرد آنها دقّت بیشتری معمول داریم که البتّه برای سخن گفتن و یا مطلب نوشتن بتواند مفید واقع شود. حال بپردازیم به سه واژه که در زبان فارسی تقریباً به یک معنی به کار برده میشود: “خسیس”، “بخیل” و “لئیم”.
مرحوم ابوی میفرمودند که، “خسیس کسی است که نمیتواند مال و اموالش را خرج کسی کند.” این معنی کاملاً مشهود است. مثلاً در جمهوری اسلامی، دانشگاههایی که ایجاد شده تا همگان در آن درس بخوانند، افراد خاصّی را از آن محروم میکنند و آنها را جزو ملّت ایران نمیدانند و در بذل علم و حکمت و دانش که در این دانشگاهها تدریس میشود، به آن گروه خسّت به خرج میدهند. دانشجویان بهائی از جمله افراد مشمول این گروهند که تقریباً سی سال است از مزایای این خسّت استفاده میکنند.
مرحوم ابوی در ادامۀ کلام میفرمودند، “بخیل به کسی میگویند که نمیتواند ببیند که کس دیگری اموالش را خرج شخص ثالث نماید.” یعنی اگر کسی بخواهد در دانشگاه خودش دانشجویی را بپذیرد و علم و حکمت را به او آموزش دهد، فرد بخیل نمیتواند مشاهده کند. مثلاً وقتی دانشگاه ایندیانا دانشجویان بهائی را پذیرفت و به طور مکاتبهای به آنها تدریس کرد، جمهوری اسلامی شتابان رفت و نمایندگی را از آن خود ساخت که دانشجوی بهائی را نپذیرند و البتّه مدارک فوق لیسانسی را که دانشگاههای کانادا و امریکا و غیره به دانشجویان و فارغالتّحصیلان بهائی اعطا کرد در کشور نپذیرفتند و به نحوی به آن دانشگاهها معترض شدند که چرا علم و حکمت خود را به افراد بهائی تعلیم میدهید.
مرحوم ابوی در پایان کلام میفرمودند که، “لئیم کسی است که نمیتواند ببیند که کسی مال و اموال خود را خرج خودش بکند.” در جمهوری اسلامی، که در آن جامعۀ بهائی از ورود به دانشگاه محروم است، حق ندارد علم و حکمت خود را به دانشجویان خود تدریس کند و آنها را از نور علم روشن سازد. یعنی در واقع، عدّهای مدرّس و استاد که علمی را اندوختهاند، بدون ادنی تحمیل مخارجی بر حکومت و بدون هیچ بهرهگیری از امکانات دولتی، قصد دارند گروهی دانشجویان و فرزندان خود را از پرتو دانش برخوردار کنند، امّا جمهوری اسلامی این را هم نمیتواند ببیند. تو خود نیک بیاندیش که علّت آن چیست. بنده را بیش از این امکان گفتن نیست.