خیرخواهی یا بدخواهی؟
مشتاق محرومی
چندی است که بحثی عظیم در گرفته که عدّهای صرفاً بنا به اعتقادات دینی خود از یکی از مواهبی که خداوند عنایت کرده، یعنی تحصیل علم، محروم شدهاند. این که میگویم خداوند عنایت کرده بدین معنی است که میل و استعداد خروج از وادی جهل و صعود از قلّۀ علم را خداوند در وجود انسان به ودیعه گذاشته و او را امر کرده در این سبیل حرکت کند و با اکتشافات و اختراعات و تحقیقات، هم خود را از ظلمت برهاند و به نور دانش مزیّن دارد همه به جمیع اهل عالم خدمتی بسزا کند. در طول تاریخ نیز مشاهده شده است که ثمرات علم، اگر از شجر وجود شخص واحد ظاهر شده، به جمیع اهل عالم رسیده است.
بحث بر سر این است که چرا در کشوری مانند ایران که از عهد باستان تا کنون به پرورش علم و دانش علاقمند بوده ناگاه چنین نهضتی ایجاد شده که کسب علم آیا مخصوص عدّهای خاصّ است یا همگانی است؛ آیا اگر کسی به هزینۀ خویش و با استفاده از مدد گروهی داوطلب به تحصیل آن بپردازد، باز هم باید از آن ممنوع گردد یا باید از حقّ خویش استفاده کند؟
به چه قیمتی؟
دولتی که به چنین تبعیضی مبادرت کرده، در تمام جهان محکوم شده و هیچ کشوری نیست که در این زمینه از آن حمایت کند. پس باید این حقارت و این نفرت را به جان بخرد که چنین کند؛ پس بهای گزافی دارد میپردازد. بنابراین، یا باید احمق به تمام معنی باشد که با بدخواهی عدّهای را از تحصیل محروم میکند یا در باطن خیرخواهی محض است که حاضر است منفور خاصّ و عام شود و باز هم در این سبیل قدم بر دارد و پیش برود. آدم عاقل که نمیآید به قیمت هتک حیثیت خود در راهی قدم بردارد که محکوم خاصّ و عام شود.
از آن گذشته، دولتی که تمامی همّ و غم خود را به مبارزه در این زمینه اختصاص داده و هزینۀ بسیار میکند، اگر برای خودش سودی نداشته باشد، باید برای کسانی که از تحصیل یا تدریس محروم شدهاند، فایدهای داشته باشد که خود آنها از آن بیخبرند و بیهوده هیاهو به راه میاندازند و دولت خیرخواهی را به بدخواهی متّهم میکنند. در حالی که بهتر است قدری به تفحّص بپردازند، شاید دلیل اصلی را بیابند.
این دولت باید تابع مَثَل معروف “هدف وسیله را توجیه میکند” باشد که حاضر است حتّی مخالف معتقدات دینی خود به ریسمان تهمت و افترا چنگ بزند و دادستان و قاضی و مأمور امنیتی را در پیشگاه حق و خلق بدنام کند تا به هدف مزبور برسد. پس لابد بر این است که هدف مزبور بسیار متعالی است و دارای مقاصد معنوی و در خور ستایش. اگر جهانیان اکنون متوجّه این قضیه نیستند، البتّه بعدها متوجّه خواهند شد. البتّه ممکن است قدری طول بکشد؛ مثلاً یکی دو قرن بعد تحلیلگران بیایند و در این زمینه به پژوهش بپردازند و پی به نیات خیرخواهانۀ دولت مزبور ببرند و آن را مورد ستایش قرار دهند.
آیا تحصیل علم و دانش ضروری است؟
به یقین تامّ باید گفت که خیر. نه تنها لازم نیست، بلکه ضرر هم دارد؛ در جهت خلاف امنیت ملّی حرکت میکند؛ تبلیغ علیه نظام حاکم بر جامعه است و البتّه نظام حاکم باید جامعه را از مفسدههای علم و دانش محفوظ نگه دارد. دولت مسئول حفظ جامعه است و این حرکت درست در جهت خلاف دارد حرکت میکند.
دقّت فرمایید که اگر علمی کسب شود و دانشی حاصل شود، البتّه حقایق اشیاء آشکار میشود، روابط ضروریۀ بین آنها مکشوف میگردد، چشم انسان بینا میشود، پی به بسیاری از واقعیات میبرد، اسرار طبیعت را کشف میکند، اختراعات حاصل میشود، و کلّ جهان دچار مفسده میشوند. مگر نه آن که بانی انقلاب فرمود، “خطر دانشگاه از خطر بمب خوشهای هم بالاتر است” (صحیفۀ نور، ج۱۳، ص۴۱۸)؛ یا “ریشۀ تمام مصیبتهایی که تا کنون برای بشر پیش آمده، از دانشگاهها بوده است … همه مصیبتهایی که در دنیا پیدا شده از متفکّرین متخصّصین دانشگاهی است … اگر به اسلام علاقه دارید، بدانید که خطر دانشگاه از خطر بمب خوشهای بالاتر است” (۲۷ آذر ۱۳۵۹ در ملاقات با اعضای دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه).
ملاحظه میفرمایید که دانشگاه و کسب علم اصلاً ضروری نیست که هیچ، بلکه ضرر هم دارد. دولت از نظریۀ خیّام پیروی میکند که میگفت:
نازم به خرابات که اهلش اهل است چون نیک نظر کنی بدش هم سهل است
از مـــــــــــــدرســــــه برنخاست یک اهل دلی ویران شود این خرابه دارالجهل است
همو میگوید:
ما جامۀ نمازی بسرِ خُم کردیم بر خاک خرابات تیمّم کردیم
شاید در این میکده ها دریابیم آن عمر که در مدرسه ها گم کردیم
شاید هم از شیخ بهائی درس گرفته باشند که به وضوح فرمود:
ایهّا القوم الّذی فی المدرسه کلَّما حصّلتموه وسوسه
علم نبود غیر علم عاشقی مابقی تلبیس ابلیس شقی
کلّ من لم یعشق الوجه الحسن قُّرب الجلّ الیه و الرسن
هرکه را در سر نباشد عشق یار گو بر او پالان و افساری بیار
اندر این ویرانه پر وسوسه دل گرفت از خانقاه و مدرسه
نه ز خلوت کام جستم نه ز سیر نه ز مسجد طرف بستم نه ز دیر
عالمی خواهم ازین عالم بدر تا بکام دل کنم خاکی بسر!
میگویند شاعری خواجه مسعود نام (حفه سامی تألیف میرزا صفوی، چاپ وحید دستگردی ۱۳۱۴ شمسی ص ۱۰۶) چنین سروده است:
هر که در میکده یک لحظه نشیمن سازد جای بحث است که در مدرسه مسکن سازد
حال، با این تفاصیل آیا جایز است مُهر بدخواهی به این دولت فخیمۀ خیرخواه بزنید. این استقامتی که این دولت در جهت خیر عمومی به قیمت بدنامی خود نشان میدهد، فیالحقیقه در تاریخ بنی نوع بشر بینظیر است و باید آفرین گفت. من نمیدانم چرا دانایان عالم و عقلای امم قدری در اغراض حسنۀ این دولت تحقیق نمیکنند. از دانشگاههای بزرگ امریکا و اروپا و هند و استرالیا گرفته تا دبیرستانی در سنت پترزبورگ فلوریدا این همه خیرخواهی را نادیده گرفته و طالب رهایی زندانیانی شدهاند که به علّت تحصیل و تدریس در زندانند. این زندانیان طالب علم فقط یک کلمه بگویند دیگر دور تحصیل و تدریس را خطّ میکشند، مطمئن باشید بلافاصله آزاد میشوند. باید در جهت حفظ بیسوادی قدم برداشت و اینها متوجّه نیستند. سواد عینک نمیآورد تا بتوانی خوب ببینی!
چرا تبعیض؟
تنها سؤالی که باقی میماند این است که اگر مدرسه و دانشگاه بد است، پس چرا عدّهای به ضرب چوب و چماق و حتّی تهدید به مصادرۀ اموال در صورت تشکیل کلاس در منازلشان باید معاف شوند و عدّۀ دیگری ملزم به تحصیلند و باید این خفّت تحصیل و زحمت بیحاصل را که جز مفسده نتیجهای ندارد به جان بخرند و دم نزنند. حکایت ایثار و فداکاری است. این دولت آنقدر فداکار است که تمامی مفاسد را به جان میخرد تا عدّۀ دیگری به آن مبتلا نشوند.
داستان آن ملّایی است که همسایۀ غنی خود را که دارای کنیزکان متعدّد بود از معاشرت زنان منع میکرد تا آن که انفاس ملکوتیاش در همسایه اثر گذاشت و نسبت به معاشرت با همسران و کنیزکان بیمیل گشت. کنیزی با فراست دریافت که ریشۀ این بیمیلی باید در جای دیگر باشد. علّت را از او پرسید. خواجه ماجرا بازگفت. کنیزک گفت مرا بدو ببخشای. خواجه با تعجّب از سبب جویا شد. کنیزک گفت تا بطلان گفتهاش ثابت شود. خواجه کنیزک را به ملّا بخشید. بعد از چند روزی ملّا به کنیزک میلی یافت و تقاضایی مطرح کرد. کنیزک ابا کرد؛ ملاّ اصرار نمود، کنیزک ناز و غمزه فرمود؛ ملّا از در التماس در آمد؛ کنیزک دلش به رحم آمد و گفت، بدان شرط تسلیم امیال تو شوم که ابتدا پالانی بر پشتت گذارم و افساری بر دهانت و بر پشتت سوار شوم؛ پس آنگاه هرچه خواهی آن کنم. ملّا قبول کرد. کنیزک در این فاصله کسی را فرستاد نزد خواجه تا بیاید و به تماشا نشیند. خواجه آمد و ملّا را در آن حالت دید؛ متحیّر پرسید که آن سخن چه بود و این حالت چه؟ ملّا گفت تو را نصیحت کردم که به این وضعیت دچار نشوی!
حال هم دولت میخواهد که عدّهای از فرزندان این مرز و بوم به مفاسد ناشی از تحصیل مبتلا نشوند و این مفسده فقط نصیب خودش و جمعی که هوادار او و تسلیم او هستند بشود. باید قدر دانست نه آن که این دولت عزیز را به نقض حقوق بشر متّهم کرد. راست گفت بانی انقلاب که فرمود: “اعلامیه حقوق بشر همهاش حرف بیربط است” (صحیفۀ نور، ج۴، ص۴۰۲).
نگویید که دانشگاه مفسده نیست. ببینید بانی انقلاب چه میگوید، “وقتی دانشگاهها بسته شد چه افراد مهم مخالفت کردند. سابق وقتی دانشگاه دست ما نبود دیدید که چه حیواناتی بیرون میآمد” (صحیفۀ نور، ج۱۴، ص۴۹۸).
ختم کلام
حال این پرسش پیش میآید که اگر مدرسه و دانشگاه محلّ مفسده باشد، چه چیزی باید جایگزین آن گردد. سؤال بسیار جالبی است و البتّه دولت فخیمه برای آن هم جوابی دارد. بنده زیاد وارد قضایا نمیشود، فقط به پایان مقالتی که دکتر سیّد محمّد دامادی، استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه جندی شاپور نوشته
(http://ichodoc.ir/p-a/CHANGED/111/html/111_57.htm) استناد میکنم. دیگر تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل. او در انتهای مقالۀ خود با عنوان “مدرسه در ادبیات فارسی” چنین مینویسد:
گفتار خود پیرامون «مدرسه در ادبیات فارسی» را با ابیاتی دلکش از «امیدی تهران» (مقتول ۹۲۵) که سرشار از ملاحت و زیبایی است بپایان می برم:
علی الصبّاح که ساقی دهد شراب طهور بنوش و باک مدار انّ ربّنا لغفور
مرید پیران خرابات گشتم و شستم به آب میکده دست و دل از متاع غرور
بنای مدرسه از جنس عالی و سافل خراب گشت و خرابات همچنان معمور
رواق مدرسه گر سرنگون شود، سهل است قصور میکده عشق را مباد قصور
(تحفه سامی تألیف سام میرزا ص ۱۰۱).