شمشیر بشیری
در حاشیه یاد داشت تاریخی ” شمشیر جناب ملا حسین ” (نقطه نظر: ۲۴/۰۲/۲۰۱۳)
مهرداد بشیری
چند روز پیش یاد داشت تاریخی مزبور را در تارنمای معظم “نقطه نظر” زیارت نمودم که تجدید روایت شجاعت و بسالت زندانیان و شهدای بهائی اول انقلاب را در خود داشت و ذکر شمشیری در آن شده بود که بسیاری از زندانیان و شهدای بهائی در سالهای ننگین و تاریک دهه شصت با آن شمشیر شکنجه و آزار می شدند. در خاطرات بسیاری از زندانیان بهائی آن دوره ذکر این شمشیر و شکنجههای وارد از آن بچشم میخورد. ضروری دانسته که بمنظور روشن شدن و ثبت مستند این مطلب تاریخی یاد داشتی را محض اطلاع خوانندگان محترم تقدیم نمایم.
سابقه تاریخی این شمشیر به سالهای ۱۳۲۰ – ۱۳۱۹ ه. ش. و سالهای واپسین سلطنت رضا شاه باز میگردد یعنی زمانی که آقای احمد بشیری (۱۳۶۳ – ۱۲۹۴ ه. ش.) به عنوان افسر وظیفه در هنگ پهلوی خدمت مینمود . این شمشیر یادگار دوران خدمت وظیفه وی بود. نگارنده در سالهای اول پس از انقلاب که نواجونی بود این شمشیر را که سالیان درازی در موتور خانه منزل پدری انبار بود بدست آورده و تیغه آنرا پاک و غلاف چرمی قهوه ای رنگش را براق نموده و به عنوان زینتی به دیوار اتاق آویخته بودم.
در روز شنبه ۱۱ تیر ماه ۱۳۶۳ درست ۳ روز پس از دستگیری و ربودن آقای احمد بشیری در یکی از خیابانهای تهران منزل ما مورد هجوم ماموران دولتی که بظاهر و دروغ بقصد دستگیری ایشان آمده بودند قرار گرفت. در راس این گروه ضربت آقایان طلوعی و مصباح نیز حضور داشتند. این شمشیر در کنار بسیاری از کتب بهائی ، نوارها، عکسها و تعلقات شخصی خانواده ما در آن روز به غارت رفت. بعدها میشنیدیم که بسیاری از زندانیان و شهدای بهایی از جمله خود صاحب این شمشیر بواسطه آن شکنجه شدهاند و این شمشیر بعنوان “شمشیر بشیری” در زندان اوین شهرت یافته بود. در خاطرات زندانیان بهائی هر جا اشاره به شکنجه با ضربات شمشیر گردیده همه اشاره به همین شمشیر می باشد.
امروز پس از گذشت قریب به ۳۰ سال از غصب آن شمشیر، هر دو دستی که روزگاری قبضه آن را به کفّ گرفته بودند مبدل به خاک گردیدند. غبار استخونهای صاحب واقعی آن شمشیر ۲۸ سال است که در مزاری بی نام و نشان در جوار ریشههای بی رمق نهالهای تکیده در گورستان خاوران آرمیده. غاصب بی رحم آن شمشیر بازپرس زندان اوین حمید رضا طلوعی در قبرستانی دیگر شاید بظاهر مصفا و مشجر در زیر تلی خاک مدفون است . آن شمشیر شاید در گوشه مغازه عتیقه فروشی در یکی از نقاط شهر تهران گرد و خاک میخورد و یا زینت دیوار منزلی است و یا شاید هم در کنج انباری متروک زنگ روزگار بد فرجام را به تیغ میگیرد. شمشیری که روزگاری حمایل و نشان یک افسر جوان بود تبدیل به آلت آزار و شکنجه جمعی بی گناه گردیده بود.
آیا آن افسر جوان میدانست که این شمشیر روزگاری عامل شکنجه و آزر خود او، هم قطاران و همرزمانش در این سفر سخت طولانی بی برگشت خواهد بود؟