(بخش فراموش شده تجددگرایی در ایران)
علی اصغر حقدار
رویکرد بهمعنویتدر شرایطجهانیشدهیمدرنیتهو نومعنویتگرایی، یا بهشکلسنتگرایانهو بازگشتبهآموزههایسنتیظاهر شدهاست. یا بهصورتایدئولوژیهایقداستزداییشدهو زمینیابراز وجود میکند. و یا اینکهبهشکلباورهایشخصیو جداسازیحوزههایاجتماعیاز حیطههایشخصو پایبندیبهفرایند سکولاریزاسیونپدیدار میشوند.
معنویترا میتواندر دو معنایمتمایز از همبهکار گرفت: اولاینکهاز آنیکدستگاهفکریو فرهنگیرا مراد کرد. دوماینکهمعنادهیو معناگیریاز زندگیرا بهپشتوانهیدانشها و آموختههایانسانیلحاظکرد؛ اگر معنویترا در معنایاولکهمصطلحعمومییافتهاستبهکار گیریم، با تغییر و تبدلیکهدر معلوماتو شرایطزیستیانسانها رخدادهاست، آندستگاهسنتیو باستانینیز کهخود در پارادایمدانشهایزمانهاششکلگرفتهبود، از موضوعیتافتادهو بهتاریخیافتههایبشریخواهد پیوست. با اینفرضبایستیمعنویترا در معنایدومآندر نظر گرفت. در اینصورتبا ظهور دانشها و شرایطزیستینوینکهدر پسگذار از دنیایباستانیبهوضعیتمدرنظاهر شدهاند، اینشرایطمعنویتخود را نیز بههمراهخواهد داشتو بهاینترتیباز دستگاههایمعنویپیشینکهدر آنشرایطو اقلیموجودیو معرفتیدارایاعتبار و حقانیتبودند، بینیاز خواهیمبود.(داریوششایگانو بحرانمعنویتسنتی)
تعریفمعنویتبهمعناگیریاز شرایطزیستیو معنادهیبهوضعیتزندگی، بازگشتبهدستگاههایمعنویدورهیمحور و بازپرداختاشراقیو بودیستیاز زندگیمدرنرا بهمحاقپرسشمیکشد و آنرا با بحرانجدیمعرفتیو کارآمدیزیستیـ فرهنگیمواجهمیکند. در شرایطیکهساختارهایاجتماعیو فرهنگرسانهایبهرشد و گسترشنرمهایاخلاقیو پرورشابعاد زیباییشناختیانسانها انجامیدهو مفاهیمنوینیدر زمینههایجنسیـ باورهایاسطورهایو آموزههایدینیبهوجود آمدهاست، بالتبعمعنویتجدیدیبهعرصهرسیدهاستکهدنیایپیشیناز آنبیخبر بودهو در برخیاز مقولات، آنانرا چونانتابوهایاخلاقیمینگریستهاست. در واقعهمانتغییر پارادایمدر دانشها و ساحتهایوجودیو زیستیکهبهدنبالگذار از جهانبستهیسنتیبهدنیایگشودهیمدرنبهوقوعپیوستهاست، جلوههایتازهیزیباییشناختیرا چونانمفاهیمو پدیدارهایمعنویبهوجود آوردهو بر پایانمعنویتگراییسنتیمهر مختومزدهاست.
برایاینکهبتوانبر پایانمعنویتسنتیبهتر آگاهشد، یکراهدرکو دریافتکنشهایزیباییشناختیانسانمدرنو شناختواقعیاتسازندهیزندگیامروزیناست؛ در اینزمینهمیتوانبهنقشسازندهو معنویمقولهیحقوقانسانیو خودمختاریانسانمعاصر اشارهنمود کهبا تفاهمبینالاذهانیخود بر شأنواقعیدیگر انسانها تاکید ورزیدهو معنایزندگیخود را در رعایتحقوقاخلاقیـ اجتماعیو سیاسیشهروندانو همنوعانو حتیطبیعتپیرامونخود میفهمد؛ دستیازیبهتساویحقوقیزنانو مردانو آگاهیاز حقوقمحیطزیستو بالاخرهاحترامبهشئونطبیعیانسانها در اقلیماجتماعیو سیاسیـ کهبرآمدهاز رشد شعور انسانیدر دستیابیبهحقوقطبیعیدر فردایرنسانسو عصر روشنگریبودهاستـ میتوانند از زیرساختهایمعنویتمدرنیبشمار روند کهبر پایانمعنویتگراییسنتیاشارهدارند.
معنویتسنتیخود را در رابطهبا آسمانو آموزههایمتافیزیکیتعریفمیکرد و حقانیتخود را بر وضعیتمونولوگو یکطرفهیتکالیفپدیدار میساخت. بهسخنحسیننصر معنویتسنتیسودایامر قدسیرا در سر داشتو انسانرا جلوهایاز آنحقیقتو سایهایاز آنواقعیتمیداند. افلاطونگراییمستتر در معنویتسنتیدر هماهنگیکاملبا شرایطاجتماعیو سیاسیو در رابطهیتعریفشدهو از پیشتعیینشدهیخدایگانو بندهموضوعیتمییافت؛ از ایندیدگاهجهانمدرنو مدرنیتهدر یکدایرهیشیطانیو با ارزشگذاریاسطورهایو متافیزیکینگریستهمیشود و وظیفهیبرگرداندنروزگار سپریشدهیمعنویتسنتیبر عهدهیسنتگرایانگذاشتهمیشود. (ر.ک: معرفتو معنویت)
در چنینشرایطیکهداناییبهموضوعپژوهشهایانسانتبدیلشدهاستو استعلا از آنحالتانتزاعیخارجو در میانکاوشهایمعرفتشناختیقرار گرفتهاست، معنویتهایتازهایسر برآوردند کهپایدر میراثباستانیداشتند و با بازخوانینویناز آنآموزهها، رکنیاز معنویتمعطوفبهبدنو داناییانسانرا بهخود اختصاصدادند؛ اینمکتبها در پیتطبیقمعنویتباستانیبا شرایطجدید بودند و از خانقاهو مرشد و هادیتعلیمدهندهمیگذرند و راهسپاریبهسویاستعلا را برایانسانها در حوزهیفردیو تامینآرامششخصیتعریفمیکنند؛ اما با اینکهدر آموزههایخود وامدار دورانباستانیهستند، فراتر از آنها رفتهو بهنوعینومعنویتو ادیانو عرفاننوینیرا عرضهمیدارند. نومعنویتیکهدر مضامینعینیو فراگردهایاجتماعیـ اخلاقینمود یافتهاند و فرایند تحولذهنیو شرایطزندگیدر دنیایسکولار را باز تولید میکنند. بر تاریخمندیمعنویتتاکید دارند و هر زمانهرا با شرایطو الزاماتآنتوامبا معنادهیبهزندگیمیخواهند و از پیرامونخود آگاهیلازمرا برایتامینخلاهایوجودیو حفرههایدائمیکهدر تمامیسیر زندگیانسانبهاشکالو صورتهایگوناگونظهور یافتهاند چون: جاودانگیـ مرگو… برخوردارند.
در نهایتشاید یکیاز دلایلیکهانسانمدرنرا بهشکلنوینبهدینداریمعنویفرا میخواند، آناساسآرامشدهندهو جداانگاریآناز تاریخیبودهکهاز سر گذراندهاند؛ آرنولد توینبیدر اشارهبهاینمسالهو کنکاشاز عللاستمرار معنویتباوریدر دنیایمدرنمینویسد: «بهنظر منظهور ادیانمتعالچنانچرخشمهمو تازهایبهتاریخبشریدادهکهنمیتوانآنها را بر اساسمعیار تمدنهاییبررسیکرد کهاوجو حضیضهمینتمدنها موجبصعود آنادیانشدهاست… ادیانمتعالدر ذاتخود جوامعیبا «گونههای» جدید و مشخصهستند؛ هدفشانآناستتا بهرغمآنکههنوز نتوانستهاند افکار معنویرا در حد کمالعروجدهند، بهآدمیکمککنند تا او مسیر رابطهشخصیمستقیمیبا حقیقتبرتر و در پشتسر و ورایکایناترا بیابد. اکثر مذاهبموفقشدهاند تا قدماساسیرا در جداییاز خاستگاهتنگتمدنهاییبردارند کهدر چارچوبآنبهظهور رسیدهو توانستهاند خود را بهکلبشریتعرضهکنند؛ اما برخیاز ادیانبهسببراندهشدنبهسود نهادگراییرسمی، ساختارشانسختو دیدگاهشانتساهلناپذیر گشتهاست. ادیانآشکارا نقشمهمیدر تاریخبازیکردهاند، با اینحالهنوز میباید از خود بپرسممفهومدینچگونهاست. مردمهموارهچیزیداشتهاند کهآنرا مذهبنامیدهاند، اما آیا هدفاعتقاد آنانحقیقتبودهاستیا پندار؟» (بررسیتاریختمدن)
حالکهانسانبا کشفخود در محور داناییانسانقرار گرفتهو جداانگاریسنتیجسمو روحجایخود را بهارزشذاتیو طبیعیبدنو جنسیتدادهاست، خلاقیتپنداریآدمینیز در پیتحققسلامتیبدنو بهداشتتنقرار میگیرد و در کنار بازخوانیمدرناز آموزههایباستانیروشهایآرامشبخشکهدر دنیایجدید بهسالمسازیبدنتبدیلشده، تنآراییمدرننیز در آرایشو رسیدگیقاعدهمند بهپوششو حفظسلامتروانیکهدیگر دستگاهطبیعیدارایجنسیتو منشا رنجها و لذاتاست، معنویتیفراتر از طبیعتگراییاسطورهایو تکروانیپیشینپدیدار میسازد؛ دنیایجدید در اخلاقیاتخود با محور قرار دادنجنسیت، زمینیکردنعشقو رویکرد بهاروتیک، بهآنچهرهایانسانیدادهو عشقرا بهجایگاهواقعیخود برگرداندهاست؛ سکسوالیتهامروزهمؤلفههاییمختصبهخود دارد کهآنرا بیشاز هر نیاز و احساسانسانی، ملموستر کردهاست؛ ارتباطجسمانیمیاندو جنسو معاشرتعاشقانهایکهاز طرفزنو مرد نسبتبهجسمو حسیاتیکدیگر ابراز میشود، سکسوالیتهرا بهحوزهزیباییشناختیکشاندهو درکو فهماخلاقیرا در بیانحالاتعشقیو ارتباطاتجنسیبهبنبستراندهاست؛ در یککلامعشقامروزهتوأمبا سکسو تأمیننیازهایعاطفیو جنسیانسانها معنا میشود و رابطهعاشقانهبرخلافدورانپیشینکهپلکانفنا در امر قدسیخواندهمیشد، خود بهارزشیانسانیو هدفیعالیتبدیلشدهاست.
توجهبهرژیمهایغذاییو تلاشدر تناسباندامـ آرایشزنانهو مدلهایلباسمردانهو زنانهو وجود مانکنها و Fashion هایمتنوعو تبلیغیدر دنیایمدرنتنها در رابطهبا تأمینزیباشناختیسکسوالیتهانسانیاستکهدر میانبحثاز نشانهشناسیمدرنیتهفرهنگی، آموزههایجنسیمدرنرا عرضهمیدارند؛ ظهور ایدههایفمینیستیو اکتشافاتپزشکیدر باروریمصنوعی، جنبههایدیگریهستند کهانسانمدرنرا در دستیابیبهمسائلجنسیو انسانیتر کردنآنها کمکنمودهو بر پیکر اقتدار غیرانسانیمردسالاریکهنضربههایجدیوارد ساختهاست. در اینمرحله، رژیمهایغذاییتوأمبا یوگا، زیباسازیپوستبا گیاهخواریو تناسباندامبا روشهایاستعلاییباستانو بالاخرهابراز جنسیتهمراهبا آئینهایاسطورهایو رقصهایکهن، خود را ظاهر میسازند.
بهکارگیریروشهایآرامشبخشدر دنیایگذشتهمعطوفبهپالایشروحآدمیبود و هدفاز آنآمادهکردنانسانبرایتعالیدادنخود غیر جسمانیو استعلاجوییدر معنایمتافیزیکیبود؛ در برخیاز مکتبهایعملگرایباستانی، گذار از رنجو المو دستیابیبهخلسهیدرونی، رکنپایهایکنشها و پایبندیبهآنروشها بود؛ اما در دنیایمدرناینروشها بهخدمتسلامتیبدندرآمد و بهآراستگیتنخدمتکرد؛ مدیتیشنکهاز میانآموزههایباستانیهند برآمده، از آلامآدمیآگاهبود و تجویز بعضیاعمالو کنشها را در فراموشیآنها میجست. اینکنشها حتیبرایآرامشروحی، از داروهایگیاهیو مواد خلسهآور نیز استفادهمیکردند و همانطور کهدر گنوسسرخپوستیمرسومبود، مواد افیونیاز محوریتبرایدوریاز شیاطینو خارجکردنارواحخبیثهاز جسمانسانبهرهمیبردند. در آندورانجادوگر قبیلهیا شمنعهدهدار اجرایآنمراسمو آئینها بود. هر کداماز اینروشها مبتنیبر ایدههایعرفانیـ اخلاقیبودند و شناختانسانو مکانیسمزیستیآنرا بر اساسآنایدهها بهکار میگرفتند و در دورهیاولیهیظهور خود، گویایفرهنگزمانهو جغرافیاییخویشبودند.