بررسی تطبیقی رساله مدنیه و پنج رساله عصر مشروطه(۵)
(یک کلمه مستشارالدوله تبریزی/بستان الحق شیخ ابراهیم زنجانی/تنبیه الامه و تنزیه المله میرزای نائینی/مفتاح التمدن فی سیاسهالمدن معین الاسلام بهبهانی/رساله لالان ثقهالاسلام تبریزی)
علی اصغر حقدار
تحلیل محتوایی رساله مدنیه- بخش اول
در «رساله مدنیه» عبدالبهاء قانونگزاران را در سه مورد دانایان به «ضبط و ربط مهام داخلیه»(سیاستمدار)، «روابط و مطاقات خارجیه»(دیپلمات) و «متفنن در فنون نافیه مدنیه»(تکنوکرات) تقسیم می کند؛ از نظر وی انتخاب «هیئت مشورتی» بر عهده مردم است و این هیئت با دلایل عقلی به انتظام کشور اهتمام می ورزند. از نظر عبدالبهاء «قوه قضائیه» که حکومت قانون، آزادی و عدالت اجتماعی است، برای «آسایش مردم» و «ثروت عمومی» ضرورت دارد و در کنار «قوه تشریعیه و قوه تنفیذیه» ساختار حکومتی مورد نظر بهائیت را در دنیای معاصر تشکیل می دهد.
وظیفه حکومت از نظر عبدالبهاء در بسط فرهنگ و آموزش و پرورش عمومی(ص۱۸،۲۱ و ۳۱) علوم مفیده(ص۱۲۵) و تأمین منفعت ملی(ص۱۲۹) است. حکومتی که باید به اقتصاد ملی و توسعه صنعت و تجارت هم اهمیت داده و نوسازی اقتصادی را در اولویت کاری خود قرار دهد.(ص۱۸) حکومت هم چنین از روابط بین المللی مبتنی بر صلح و دوستی فرو گذار نکند(ص۱۹) و برای حفظ یکپارچگی کشور به ایجاد ارتش ملی مبادرت کند.(ص۲۰)
عبدالبهاء دراشاره به نگارش رساله اش آن را در همراهی با اهتمام شاه به انجام اصلاحات در ایران می داند:«بر اولی الابصار معلوم و واضح بوده که چون در این ایّام رأی جهان آرای پادشاهی بر تمدّن و ترقّی و آسایش و راحت اهالی ایران و معموریّت و آبادی بلدان قرار یافته و بصرافت طبع یَدِ یمین رعیّت پروری و عدالت گستریرا از آستین همّت کامله و غیرت تامّه برآورده تا بانوار عدل آفاق ایرانرا محسود ممالک شرق و غرب فرماید و نشأهء اولای اعصار اوّلیّهء ممتازهء ایران در عروق و شریان اهالی و متوطّنین این دیار سریان نماید لهذا این عبد لازم دانسته که بشکرانهء این همّت کلّیّه مختصری در بعضی مواد لازمه لوجه اللّه مرقوم نماید و از تصریح اسم خویش احتراز نموده تا واضح و مبرهن گردد که مقصدی جز خیر کلّ نداشته و ندارم بلکه چون دلالت بر خیر را عین عمل خیر دانسته لهذا بدین چند کلمهء نصحیّه ابنای وطن خویش را چون ناصح امین لوجه اللّه متذکّر می نمایم.»(ص۸) عبدالبهاء در ضرورت اصلاحات، گذشته شکوهمند ایران را یادآوری می کند. وی می نویسد:« ای اهل ایران باید قدری از سکر هوی بهوش آمده و از غفلت و کاهلی بیدار گشته بنظر انصاف نظر کنیم .
آیا غیرت و حمیّت انسان قائل بر آن میشود که چنین خطّهء مبارکه که منشأ تمدّن عالم و مبدء عزّت و سعادت بنی آدم بوده و مغبوط آفاق و محسود کلّ ملل شرق و غرب امکان حال محلّ تأسّف کلّ قبائل و شعوب گردد و در تواریخ اعصار حالیّه ذکر عدم مدنیّتش تا ابد الآباد در صفحهء روزگار باقی ؟ با وجود آنکه ملّتش اشرف ملل بوده حال با این احوال اسف اشتمال قناعت نماید و مع آنکه اقلیمش مرغوبترین کلّ اقالیم بوده حال بنکبت عدم سعی و کوشش و نادانی بیمعارفترین کشورهای عالم شمرده گردد . آیا اهل ایران در قرون پیشین سر دفتر دانائی و عنوان منشور دانش و هوش نبودند و از افق عرفان بفضل رحمن چون نیّر اعظم طالع و مشرق نه ؟ حال چگونه بدین حال پر ملال اکتفا نموده در هوای نفسانی خود حرکت می نمائیم.»(ص۱۲)
بازشناسی گذشته باستانی ایران از توابع شکست در جنگ های روسیه و تکانی که بر وجدان تاریخی برخی از نخبگان سیاسی و فرهنگی وارد کرد، ریشه دارد. این تکانه سخن از وطن به یغما رفته و عظمت و شکوه فرهنگی و سیاسی ایران قدیم را به موضوع روز تبدیل و ایده های ملیت گرایانه و ناسیونالیستی را به یکی از لایه های مدرن گرایی ایرانیان عصر مشروطیت تبدیل نمود. میرزا آقاخان کرمانی نخستین ایرانی نوگرایی است که از گذشته ایران نوشت و بنیان های فرهنگی و تاریخی ملی گرایی مشروطه خواهان و جریان ناسیونالیسم در ایران را پایه گذاری کرد. کرمانی با تأمل در ضرورت آگاهی از تاریخ که آن را «قباله نجابت و سند بزرگواری و شرافت و دلیل اصالت هر قوم» می داند،(آئینه سکندری،ص۳۶) و با انتقاد از وقایع نگاری اسطوره ای در اهمیت تاریخ می نویسد:«اگر تاریخ این ملت بر اساسی استوار نهاده شود و داعیه بزرگواری در قلوب اهالی راسخ گردد، ملت مزبوره مانند چناری تنومند کاشتن بیخ که به هر طرف ریشه ثابت انداخته باشد در برابر تندباد حوادث پایداری و مقاومت تواند کرد والا به سان درختی ناپایدار خواهد بود که بیخ و بنش تاب یک حمله باد خزانی نیاورد و اجزای وجودش به یک هجوم سرما تارومار شود.»(آئینه سکندری،ص۳۷)
کرمانی با سیری در تاریخ ایران باستان، به انحطاط زمان خود اشاره نموده و می نویسد:«… هان هان ای اهل ایران جای تفکر و تعمق است که آیا در قرون ماضیه شما سردفتر دانایی و عنوان منشور دانش و هوش نمی شدید و در افق قدرت و شوکت و شجاعت و جلالت چون نیر اعظم طالع و مشرق نبودید و عرصه عالم و فضای اقالیم سبعه میدان جولانگاه ما و شما نبود… تا کی سستی و ترخی. تا چند در زاویه خمول خزیده و در ظلمات غفلت و بطالت و کسالت، جامد و خامد افسرده و پژمرده اید و به اغراض و امراض شخصیه و منافع ذلیه ذاتیه خود گرفتار شدید…»(آئینه سکندری،ص۴۲۰) میرزا آقا خان کرمانی به ایرانیان آگاهی می دهد که با همت به «تأسیس اساس مدنیت و مشروطیت»(آئینه سکندری،ص۴۲۱) اقدام و عظمت و بزرگواری پیشین خود را باز یابند.
از نظر عبدالبهاء نیز علت این عقب ماندگی ایرانیان از «قافله تمدن و مدنیت»، دوری آنان از دانایی و عدالت است. دانایی که ریشه در کشورهای پیشرفته غرب دارند و ایران ناچار از اقتباس آن است. بنابراین رهایی ایران و ایرانی از انحطاط و عقب ماندگی، هدف اصلی عبدالبهاء و نگارش این رساله، اهتمام در آگاهی به ایرانیان در گذر به شرایط پیشرفت و مدنیت است.
عبدالبهاء در برابر اهتمام شاه به اصلاح ایران، به عده ای اشاره می کند که با استناد به این که اصلاح بر پایه افکار و پیشرفته های دیگران است، به مخالفت برخاسته اند؛ عده ای دیگر هم از بابت این که اصلاحات بر اساس بی دینی است با آن مقابله می کنند.«ای اهل ایران سرگردانی تا بکی و حیرانی تا چند و اختلاف آراء و مضاددت بیفایده و بیفکری و بیخبری تا چه زمان باقی ؟ اغیار بیدار و ما بخواب غفلت گرفتار جمیع ملل در اصلاح احوال عمومیّهء خود می کوشند و ما هر یک در دام هوی و هوس خود مبتلا.»(ص۱۷)
با طرح تفاوت ایران عقب مانده با دنیای پیشرفته، عبدالبهاء به لوازم و الزامات پشت سر گذاشتن این عقب ماندگی می پردازد و اساس آن را در گسترش علم و دانش آموزی می داند؛ «این بسی مبرهن و واضحست که تا جمهور اهالی تربیت نشوند و افکار عمومیّه در مرکز مستقیمی قرار نیابد و دامن عفّت و عصمت افراد اولیاء امور حتّی اهل مناصب جزئیّه از شائبهء اطوار غیر مرضیّه پاک و مطهّر نگردد امور بر محور لائق دوران ننماید و انتظام احوال و ضبط و ربط اطوار تا بدرجهء نرسد که اگر نفسی ولو کمال جهد مبذول نماید خود را عاجز یابد از اینکه مقدار رأس شعری از مسلک حقّانیّت تجاوز نماید اصلاح مأمول تامّ رخ ننماید.»(ص۲۱)
عبدالبهاء با این مقدمات به ضرورت تشکیل مجلس پرداخته و می نویسد:«تشکیل مجالس و تأسیس محافل مشورت اساس متین و بنیان رزین عالم سیاست است ولکن از لوازم این اساس امور چندیست اوّل آنکه باید اعضای منتخبه متدیّن و مظهر خشیه اللّه و بلند همّت و عفیف النّفس باشند . ثانیاً آنکه مطّلع بر دقائق اوامر الهیّه و واقف بر اصول مستحسنهء مقنّنهء مرعیّه و عالم بر قوانین ضبط و ربط مهامّ داخلیّه و روابط و علاقات خارجیّه و متفنّن در فنون نافعهء مدنیّه و قانع بمداخل ملکی خود باشند.»(ص۲۳)
وی سپس دیدگاه خود را در رابطه با چگونگی تشکیل مجالسی برای اداره عادلانه جامعه باین می کند:«و بنظر این عبد چنان میآید که اگر انتخاب اعضای موقّته در مجالس ممالک محروسه منوط برضایت و انتخاب جمهور باشد احسن است چه که اعضای منتخبه از این جهت قدری در امور عدل و داد را مراعات مینمایند که مبادا صیت و شهرتشان مذموم گردد و از درجهء حسن توجّه اهالی ساقط شوند.»(ص۳۱)
عبدالبهاء با شرح کوتاهی از ضرورت تشکیل مجالس و اهمیت آن در تغییر شیوه کشورداری، به مخالفان مذهب گرای نوگرایی سیاسی و فرهنگی اشاره می کند:«و امّا حزبیکه برآنند این اصلاحات جدیده و تشکیلات سدیده بالقوّه و بالفعل مغایر رضای پروردگار و منافی اوامر شارع مختار و مخالف اساس شرع متین و مباین سیرت حبیب ربّ العالمین است قدری تدبّر نمایند که این مخالفت از چه جهت است ؟ آیا مغایرتش از جهت اقتباس از ملل سائره است که باین واسطه وجه مشابهت حاصل ( و من تشبّه بقوم فهو منهم ) وارد ؟ ( أوّلاً ) این امور ظاهرهء جسمانیّه اسباب تمدّنیّه و وسائل معارف و فنون حکمت طبیعیّه و تشبّثات ترقّی اهل حرف و صنایع عمومیّه و ضبط و ربط مهامّ امور مملکت بوده دخلی باساس مسائل کلّیّهء الهیّه و غوامض حقائق عقائد دینیّه ندارد.
و اگر گفته شود در این امور نیز اقتباس جائز نه این قول دلیل بر جهل و نادانی قائل است . آیا حدیث مشهور )اطلبوا العلم و لو بالصّین) را فراموش نمودهاند؟ و این معلوم است که اهل صین در درگاه احدیّت از مردودترین ناس محسوب چه که عبدهء اصنام و غافل از عبودیّت خبیر علّام بودهاند و اهل اوروپ اقلّاً از اهل کتاب و مقرّ و معترف بعزیز وهّابند و در آیهء مبارکهء ( و لتجدنّ أقربهم مودّه للّذین آمنوا الّذین قالوا انّا نصاری ) مصرّح پس طلب علم و معارف از ممالک امّت انجیل جائز و موافقتر است.»(ص۳۳)