بررسی تطبیقی رساله مدنیه و پنج رساله عصر مشروطه(۶)
(یک کلمه مستشارالدوله تبریزی/بستان الحق شیخ ابراهیم زنجانی/تنبیه الامه و تنزیه المله میرزای نائینی/مفتاح التمدن فی سیاسهالمدن معین الاسلام بهبهانی/رساله لالان ثقهالاسلام تبریزی)
علی اصغر حقدار
تحلیل محتوایی رساله مدنیه- بخش دوم
با این حال عبدالبهاء از کمبود اخلاقی پیشرفت های دنیای مدرن نیز غافل نیست.(ص۷۳)«تمدّن حقیقی وقتی در قطب عالم عَلَم افرازد که چند ملوک بزرگوار بلند همّت چون آفتاب رخشندهء عالم غیرت و حمیّت بجهت خیریّت و سعادت عموم بشر بعزمی ثابت و رأی راسخ قدم پیش نهاده مسئلهء صلح عمومی را در میدان مشورت گذارند و بجمیع وسائل و وسائط تشبّث نموده عقد انجمن دول عالم نمایند و یک معاهدهء قویّه و میثاق و شروط محکمهء ثابته تأسیس نمایند و اعلان نموده باتّفاق عموم هیئت بشریّه مؤکّد فرمایند. این امر اتمّ اقوم را که فی الحقیقه سبب آسایش آفرینش است کلّ سکّان ارض مقدّس شمرده جمیع قوای عالم متوجّه ثبوت و بقای این عهد اعظم باشند. و در این معاهدهء عمومیّه تعیین و تحدید حدود و ثغور هر دولتی گردد و توضیع روش و حرکت هر حکومتی شود و جمیع معاهدات و مناسبات دولیّه و روابط و ضوابط مابین هیئت حکومتیّهء بشریّه مقرّر و معیّن گردد و کذلک قوّهء حربیّهء هر حکومتی بحدّی معلوم مخصّص شود.»(ص۷۶)
عبدالبهاء به تأکید از بنیان های تحول فرهنگی در رسیدن به مدنیت و گذار از انحطاط اخلاقی و فکری می نویسد:«الزم امور و اقدم تشبّثات لازمه توسیع دائرهء معارف است و از هیچ ملّتی نجاح و فلاح بدون ترقّی این امر اهمّ اقوم متصوّر نه چنانچه باعث اعظم تنزّل و تزلزل ملل جهل و نادانی است و الآن اکثر اهالی از امور عادیّه اطّلاع ندارند تا چه رسد بوقوف حقائق امور کلّیّه و دقائق لوازم عصریّه . لهذا لازمست که رسائل و کتب مفیده تصنیف شود و آنچه الیوم ما یحتاج الیه ملّت و موقوف علیه سعادت و ترقّی بشریّه است در آن ببراهین قاطعه بیان شود و آن رسائل و کتب را طبع نموده در اطراف مملکت انتشار شود تا اقلّا خواصّ افراد ملّت قدری چشم و گوششان باز شده در آنچه سبب عزّت مقدّسهء ایشانست بکوشند. نشر افکار عالیه قوّهء محرّکه در شریان امکان بلکه جان جهان است. افکار چون بحر بی پایان و آثار و اطوار وجود چون تعیّنات و حدود امواج.(ص۱۳۰)
عبدالبهاء بدرستی و همانند اندیشمندان دنیای مدرن آموزش و پرورش را ضرورت نوسازی جامعه و فرهنگ می داند و آن را به حد اجباری و در میان کودکان اعم از دختر و پسر می کشاند؛ ایده ای که عبدالبهاء در ضرورت و کیفیت آموزش و پرورش مطرح می کند، برای ایران آن دوران یکی از اندیشه های مدرن بشمار می رود که در میان کمتر ایرانی نوگرایی دیده شده است و نقطه مقابل آموزه های سنتی است که تعلیم و تربیت را منحصر به عده ای خاص و در معارفی خاص و به دور از بخش عمده ای از مردمان می دانستند؛ از نظر و عمل سنت گرایان، دختران و زنان حق بهره مندی از آموزش و پرورش نداشتند و دانایی غیر از آگاهی و آموزش انگاره های دینی و متافیزیکی نبود. در این شرایط بودکه عبدالبهاء می نویسد:«دقّت نمائید که چگونه معارف و تمدّن سبب عزّت و سعادت و حرّیّت و آزادی حکومت و ملّت میشود . و همچنین لازم است که در جمیع بلاد ایران حتّی قری و قصبات صغیره مکتبهای متعدّده گشوده و اهالی از هر جهه تشویق و تحریص بر تعلیم قرائت و کتابت اطفال شوند حتّی عند اللّزوم اجبار گردند . تا عروق و اعصاب ملّت بحرکت نیاید کلّ تشبّثات بیفائده است.»(ص۱۳۳)
عبدالبهاء رساله مدنیه خود را در ضرورت بازسازی مدنیت ایران و با تکیه بر خرد انسانی که ودیعه ای الهی است آغاز می کند و این امر را در همراهی با تحولات دنیای روزگار خود و اهتمام شاه ایران به ایجاد تمدن و پیشرفت در ایران همبسته می کند؛ تمدن و ترقی که در روزگاران گذشته ایران زمین از آن برخوردار بوده و روزگاری است که از آن دور افتاده است. عبدالبهاء رساله خود را در بعضی مواد لازمه این مدنیت نگاشته است. وی ایرانیان را به گذشته پرشکوه و مدنی خود هشدار می دهد. کجا بودند و به کجا رسیده اند. علل و عوامل این عقب ماندگی چیست؟ عبدالبهاء مدنیت دوران هخامنشیان را به استناد آثار و بازمانده های تاریخی یادآور می شود. از نکات دقیق و تاریخی قابل توجه و پر اهمیت، اشاره عبدالبهاء به بنیان نخستین دولت سیاسی و به تعبیر شروع «تاریخ سیاسی تمدن بشری» توسط هخامنشیان است. به نوشته عبدالبهاء «نخستین حکومتی که در عالم تأسیس شده و اعظم سلطنتی که بین ملل تشکیل گشته تحت حکمرانی و دیهیم جهانبانی ایرانست.»(ص۱۱)
همراه با سیاست و حکمرانی ایرانیان باستان، معارف و دانایی هم از آن ایرانیان بود و اکنون بعد از طی قرون وسطی، تمدن و ترقی از اروپا و امریکا سر برآورده و ایران و ایرانی در ذلت و بی دانشی و عقب ماندگی فرو رفته است…. از نظر عبدالبهاء با این مسائل، شاه ایران اهتمام نموده «که در این مملکت عظیم المنقبه تأسیس اساس عدل و حقانیت و تشیید ارکان معارف و مدنیت فرماید و جمیع وسایل مابه الترقی را از حیز قوه به مقام فعل آرد تا عصر تاجداری رشک اعصار سالفه گردد.»(ص۱۴)
با طرح نوسازی مدنیت در ایران، عبدالبهاء به مخالفان سنتی و مدنیت ستیزان می پردازد که درصدد مقابله با مدنیت و مدرنیته در ایران هستند و مخالفت خود را با چهره و مفهوم دینی و اخلاقی بیان می کنند. عده دیگری از مخالفان اصرار بر بومی گرایی دارند و اساس مدنیت را از داخل و به دست ایرانی می خواهند. عبدالبهاء در برابر هر دو صنف مخالفت مدنیت، مساله تغیر افکار و دگرگونی فرهنگی و تمدنی را مطرح می کند که هم ایرانیان از آن بهره مند بوده اند و هم اساس مدنیت جدید دنیا بر آن مبتنی است. به درستی عبدالبهاء در رسیدن به مدنیت و گذار از عقب ماندگی می نویسد :«این بسی مبرهمن و واضحست که تا جمهور اهالی تربیت نشوند و افکار عمومیه در مرکز مستقیمی قرار نیابد و دامن عفت و عصمت افراد اولیاء امور حتی اهل مناصب جزئیه از شائبه اطوار غیر مرضیه پاک و مطهر نگردد، امور بر محو لایق دوران ننماید و انتظام احوال و ضبط و ربط اطوار تا درجه ای نرسد که اگر نفسی ولو کمال جهد مبذول نماید خود را عاجز یابد از این که مقدار رأس شعری از مسلک حقانیت تجاوز نماید، اصلاح مأمول تام رخ ننماید.»(ص ۲۱)
عبدالبهاء بعد از تبیین ضرورت دستیازی به مدنیت جدید، نوسازی سیاست را اساس قرار می دهد. «تشکیل مجالس و تأسیس محافل مشورت اساس متین و بنیان رزین عالم سیاست است…»(ص ۲۱) و اعضای مجلس به رضایت و انتخاب جمهور باید باشد تا به تظم رعیت رسیدگی و جامعه در عدل و داد وارد شود.(ص۳۱)
عبدالبهاء در توضیح و توجیه اصول تمدنیه و مواجهه با مخالفان سنت گرای آن، به جداسازی این امور از مسائل دینی پرداخته است «این امور ظاهره جسمانیه اسباب تمدنیه و وسائل و معارف و فنون حکمت طبیعیه و تشبثات ترقی اهل حرف و صنایع عمومیه و ضبط و ربط مهام امور مملکت بوده دخلی به اساس مسائل کلیه الهیه و غوامص حقایق عقائد دینیه ندار.»(ص۳۲) از نظر عبدالبهاء اقتباس اصول تمدن از دیگر ملل بر خلاف سنتگرایان و بومی گرایان اشکالی ندارد بلکه به استناد ارتباطات بین اقوام و اعتراف اهل دیانت به اخذ از دیگران، پسندیده و لازم است.
اگر عبدالبهاء در دستیابی به مدنیت مدرن و تمدن انسانی مصر است، اما این دلیل نمی شود که وی از کسری و کمبود اخلاقی این تمدن غافل شود. از نظر عبدالبهاء وقوع جنگ های سرزمینی و اعتقادی در کشورهای تمدن نشات گرفته از بی اخلاقی است. بر این اساس است که عبدالبهاء ایده خود مبنی بر صلح جهانی و ایجاد مرکزی جهانی برای جلوگیری از جنگ و خونریزی و حراست از صلح و دوستی میان انسان ها و کشورها را پیش می کشد.(ص ۷۶) به نوشته عبدالبهاء «این معلوم و واضحست که اعظم وسائط فوز و فلاح عباد و اکبر وسائل تمدن و نجاح من فی البلاد محبت و الفت و اتحاد کلی بین افراد نوع انسانی است و هیچ امری در عالم بدون اتحاد و اتفاق متصور و میسر نگردد.»(ص۸۷)
خاتمه رساله مدنیه دربردارنده مساله ای است که به نوعی رکن اولیه مدنیت و اساس مدرنیته بشمار می رود و آن اقدام سنجیده و اصلاحی در دستیابی به مدنیت است و عبدالبهاء آن را با آماده سازی مردم و تربیت عمومی و آگاهی جمعی و فردی نسبت به واقعیت های زندگی و اهمیت مدنیت بیان می کند. «دقت نمایید که چگونه معارف و تمدن سبب عزت و سعادت و حریت و ازادی حکومت می شود.»(ص۱۳۲) بر این اساس ایده تعلیم و تربیت همگانی برای اطفان ایرانی به یکی از آموزه های اعتقادی و اصول مدنیت بهائیت تبدیل می شود.