منظور از “مور” در ادعیه ی حضرت عبدالبهاء

منظور از “مور” در ادعیه ی حضرت عبدالبهاء



نویسنده: ایمان مطلق

مور در فرهنگ لغات و ادبیات فارسی به دو معنا گرفته شده است که یکی اشاره به مورچه دارد که در زبان عرب به آن نمل میگویند که نمونه ی آنرا میتوان در اشعار مختلف جست، چنانچه  سعدی میگوید: میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است/ مزن بر سر ناتوان دست زور که روزی درافتی به پایش چو مور. همانطور که از این ابیات پیداست و در زبان عامه معروف است “مور یا مورچه” نماد ناتوانی و ضعف در میان موجودات هستی است. حضرت عبدالبهاء نیز در بسیاری از ادعیه های خود، بر همین مقام برای مورچه نازل هستند و در عالم تشبیه ضعف آدمی را به نسبت قدرت حق، به ضعف مورچه تشبیه میکنند. چنانچه در مناجاتی میفرماید: ” هوالله  ای خداوند مهربان، مور ضعیفم حشمت سلیمانی بخش ذره فانیم از پرتو شمس حقیقت نمایان فرما قطره ام امواج دریا بخش پشه ام عقاب اوج عزت فرما ذلیلم در ملکوتت عزیز کن بی نام و نشانم نشان تائید بخش. ‌‌‌‌‌‌‌ع‌ع”
در قران مبارک نیز اشاره به همین مقام و صفت برای مورچه شده است چنانچه در سوره ی نمل آیه ی هجده میفرماید ” حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِی النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَهٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ” یعنی: تا آنگاه که به وادى مورچگان رسیدند مورچه‏اى [به زبان خویش] گفت اى مورچگان به خانه‏هایتان داخل شوید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندیده و ندانسته شما را پایمال کنند.
اما حضرت عبدالبهاء در طی یکی از مناجاتهای خود، برای مور، صفت به ظاهر عجیبی معین میکنند و مور را بی وفا میخوانند و ناقضین در عهد و میثاق الهی را بدایشان تشبیه میکنند، چنانچه

میفرمایند:” هوالله  ای بنده ی پر وفای جمال قدم زنده به اسم اعظمی رنجور بلا را دیگر چه غمی. امواج عطا هر یک چه یمی، دریای جفا شبنمی دیگر چه غمی، هجوم اعداء تاریکی شبی، تائید ملکوت ابهی جلوه ی صبح دمی دیگر چه غمی، شماتت جهلا  چون طنین مگسی و نداء ملا اعلی بانگ فریاد رسی دیگر چه غمی، مفاومت علما چون استفامت پشه ی بینوا، قوت کلمه الله چون ریح صرصر شدید القوی دیگر چه غمی، سستی ناقضین چون حرکت مور بی وفا سطوت میثاق سلطنت سموات علی دیگر چه غمی بنیان امم بنیاد بر هوا اساس امرالله قصر مشید ذروه علیا دیگر چه غمی و البهاء علیک  ع‌ع”
با تحقیق در معنای مور در ادبیات فارسی و اشعار موجود، مشخص میگردد که مور دلالت بر جنبده ای دیگر نیز دارد که همانا موریانه است.چنانچه دهلوی در یکی از اشعار خود میگوید” هر آن مور کز خانه خورد آیدش چو خرما دهی دل به درد آیدش”
حال مورچه یا موریانه که صفت بی وفا برای این جانور قائل شده اند؟ 
با بررسی کتب ادیان پیشین مشخص میشود که در زمانی که حضرت سلیمان رهبری ساخت معبدی را داشتند (منظور معبد سلیمان است)، در حالی که با تکیه بر عصای خود ایستاده بودند و مراقب آن بودند که ساخت معبد به پایان برسد، جان به جان آفرین تسلیم کردند، اما چنانچه تکیه بر عصا زده بودند جسد عنصری ایشان به مدت شش ماه ایستاده بود و چون کارگران ایشان را ایستاده میدیدند، مشغول به کار کردن بودند تا آنجا که موریانه عصای حضرت را خورده و جسد ایشان به زمین میافتد و چون کارگران – در قران به اجنه و شیاطین اشاره شده است- متوجه صعود آن حضرت شدند کار کردن را رها کرده و از همین روی معبد سلیمان ناتمام ماند.در کتاب عهد عتیق قسمت اصحاح یازدهم و دوازدهم از کتاب سموئیل دوم و در قران سوره ی سبا آیه ی چهارده این داستان روایت شده است.
در قران کریم میفرمایند: “فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّهُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ.”یعنی: پس چون مرگ را بر او مقرر داشتیم جز جنبنده‏اى خاکى [=موریانه] که عصاى او را [به تدریج] مى‏خورد [آدمیان را] از مرگ او آگاه نگردانید پس چون [سلیمان] فرو افتاد براى جنیان روشن گردید که اگر غیب مى‏دانستند در آن عذاب خفت‏آور [باقى] نمى‏ماندند.

 

از همین روی حضرت عبدالبهاء در این مناجات،‌ مور یا موریانه را بی وفا معرفی کرده اند.
تا آنجا که راقم این سطور در ادعیه های حضرت عبدالبهاء مشاهده کرده است، دو مناجات دیگر نیز به مور اشاره شده است، که در انتها آن دو جهت زیارت میاورم.

هوالابهی
ای خداوند مهربان این اسیران زنجیر محبتت را دستگیر شو و ملجاء و پناه و مجیر نفحات قدس از گلشن عنایت بفرست و ساحت دلها را گلستان موهبت کن و چمنستان حقیقت نما از غیر خود بیزار کن و به راز و نیاز دمساز فرما مور حقیر را سلیمان اقلیم جلیل کن و ذره فقیر را امیر اوج اثیر فرما قطره را موهبت بحر بخش و سبزه را طراوت و لطافت شجره ی اخضر عطا فرما کل یاران تواند و بندگان درگاه تو فضل وجود مبذول دار و در این یوم مسعود تائید مخصوص مشهود کن توئی بخشنده و مهربان و درخشنده و تابان.ع‌ع

هوالابهی
پروردگارا مور ضعیفم و پشه ی نحیف بال و پری شکسته دارم و پائی از دوری بادیه حسرت خسته چشم گریانم بین و جگر سوزانم نظر فرما آه و فغانم جمع طیور را به فریاد آورده و آه پر حسرت قلبم چون شعله ی سوزان به جان جهان آتش زده از افق ابهایت فیض انوار کن و از ملکوت اعلایت بذل اسرار نما ای نیسان عنایت بارش و زیرش اروان کن و ای شمس حقیقت تابش و رخشش فراوان بنما شاید این قلوب افسرده تازه و زنده گردد و این نفوس مرده حیات بیاندازه یابد. ع‌ع

Comments are closed.