در باب تحری حقیقت

در باب تحری حقیقت
نویسنده ایمان مطلق

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلاَ یَهْتَدُونَ (سوره ی مبارکه ی مائده آیه ی ۱۰۴)

باورهای عمومی، آن هنگام که کسی آنها را مستدل نکرده است و برای آنها دلایل متقن ارائه نداده است کم اهمیت هستند و امید داشتن به کشف حقیقت هنگامی که کسی قادر به تصور راهی به اهداف آن باورها و کشف ماهیت آنها نداشته باشد کاری عبث می نمایاند.
بنابراین برای کشف حقیقت باید روشی را پیش دست داشت که متکی به آن روش به تحقیق و تحری در باب حقیقت آن چیز یا باور پرداخت.
تحری حقیقت محقق نمیگردد مگر آنکه با نگاهی شکاکانه و نقادانه به تحلیل و تحری بپردازیم، پس باید تمام باورها و اعتقادات پیشینی خود را به حالت تعلیق در بیاوریم و پژوهشهای خود را نه برای نفی یا اثبات آن باور بلکه بدون هیچ حب و بغض و بدون مدنظر قرار دادن هیچ حکم پیشینی ای آغاز کنیم “این بنیاد جویی، فلسفه ای است که در جهت مخالف هر گونه بت پرستی و بدون رعایت هیچ گونه سنتی، و بر خلاف هر نوع پیش داوری، بر حسب آن فقط حکم عقل در تشخیص و تمییز حقیقت معتبر و ارجمند است.” ۱ حضرت عبدالبهاء میفرمایند:” مقصود از تحری حقیقت باید آنچه شنیده ایم بگذاریم و و آنچه مانع وصول به تحقیق است بر طرف سازیم نباید بر ما گران آید حتی اگر لازم شود تربیت را از سر گیریم نباید تعلق ما نسبت به دینی و یا شخصی سبب احتجاب ما گردد و مقید به تقالید شویم باید از این قیودات آزاد شویم با حریت فکر تحری کنیم تا حقیقت جلوه نماید و به مقصود رسیم.۲

واضح است که در فرایند تحری ما در پی اثبات یا نفی موضوع مورد تحقیقمان نیستیم، یعنی اینکه صحت و درستی یا کذب بودن آن را در پیشفرض خود نداریم بلکه تنها در پی فهم آن البته با نگاهی انتقادی بر میآئیم زیرا “نقد، متمایز کننده و وضوح بخش است  وجستجوی معنای خاص مضامین فلسفی را که به عنوان مسائل، غالباً بسیار مبهم و گنگ فرمول بندی میشوند ایجاب میکند.”۳ ” نقد به طور ایده ال میتواند مفاهیم را توضیح دهد، روشن نماید، متمایز کند و این که در حوزه و قلمرو داده شده، نتایج صحیحی را اخذ کند و غیره. هر نقد درست و عمیقاً ضروری خود ابزار پیشرفت را عرضه میکند و به طور ایده آل تری، اهداف و شیوه های صحیح و به این ترتیب یک علم دارای اعتبار ابژکتیو را نشان میدهد.”۴
مطلب دیگری که از اهمیت ویژه ای نیز برخوردار است مسئله ی خود حقیقت به ماهو است. هایدگر برای فهم معنای حقیقت به سراغ زبان یونانی و برابر ایستای آن یعنی Aletheia میرود که به معنای درست و راست بودن است، تبار این واژه به لغت Lethein میرسد که به معنای نادیده ماندن و پنهان ماندن است که A-letheia به معنای اصلی یعنی پنهان نمانده و از یاد نرفته یا به قول بعضی مترجمین “ناپوشیده”. در فلسفه ی سنتی ما حقیقت (Truth) را مطابقت logos ( بیان یا عقل ) با pragma ( امر واقع ) میدانیم. مثلاً میگوئیم “بیرون باران میبارد” حقیقت این گزاره در آن لحظه ای مشخص میشود که ما در کنار پنجره بایستیم و کیفیت آب و هوا را نظاره کنیم. (propositional truth) هایدگر میگوید: “آنچه به واسطه ی گزاره گفته شده، بیانی است از شیء معرفی شده، صرفاً آن طوری که آن شیء در مقام امری تعریف شده است. ” وی بر این باور است که ما در برابر اشیاء گشوده ایم. ما در نسبت با آنها خود را متناسب می سازیم. تنها از ناحیه ی آنچه که هایدگر openness of comportment (رویه -سیر و سلوک- گشودگی) مینامد میتوانیم به درستی درباره ی اشیاء سخن بگوئیم. پس حقیقت تنها برای انسان معنا دارد. چراکه چیزها تنها و تنها میتوانند در برابر انسان گشوده شوند. حقیقت از نظر هایدگر، بنا به روحیه ها و فهم ها آشکار میشود. حقیقت نوع بودگی هستندگان در جهان است و نه اندیشه ها و حکم ها. هستندگان پیش روی ما حاضر میشوند و ما میکوشیم تا آنها را آشکار  کنیم. هایدگر مینویسد” عبارتها مکان یا جایگاه حقیقت نیستند، حقیقت جایگاه عبارت است. حقیقت در هیچ حکم و گزاره ای جای نگرفته، بل باید آنرا در دانایی شهودی مان جستجو کنیم. فهم هستنده ای در غنای حضورش با فهم رابطه ای میان گزاره ای و واقعیتی تفاوت دارد.” ۵ حقیقت در اصل متعلق به عبارت نیست، و با آن‌هم ثابت، و حتی دانسته نمیشود. حقیقت آن امری است که در ما این توانایی را ایجاد میکند که عبارت یا حکمی را بسازیم. پیش از اینکه عبارتی بیان یا فهمیده شود، باید جهان گرداگرد ما و هستندگان آن بر ما گشوده و آشکار شده باشند.” ۶ هر مفهومی دارای تعریفی است که به مقتضای آن ما آن مفهوم را درک میکنیم؛ حقیقت هر چیز در صورتی که بتوان از آن کشف حجاب کرد از مستوری بیرون میاید، در واقع حقیقت همان کشف حجاب (گشودگی) است؛ اما آنچه تعریفی صحیح یا درست دارد – که در واقع خودش درست است- هنوز حقیقی نیست.
شاید اینگونه در ابتدا به نظر رسد که هایدگر حکم به نسبیت حقیقت داده است چرا که همانطور که پیشتر گفته شد وی معتقد است که حقیقت بنا به روحیه ها و فهم ها خود را مینمایاند و این سخن با نص صریح حضرت عبدالبهاء که میفرمایند ” حقیقت تعدد قبول نکند حقیقت یکی است”۷ در منافات افتد اما اگر با دقت بیشتری ادامه ی نص مبارک را بخوانیم به فهم جدیدی میرسیم ایشان در ادامه میفرمایند ” اساس جمیع انبیای الهی حقیقت است اگر حقیقت نباشد باطل است و چون اساس حقیقت است لهذا بنیان ادیان الهی یکی است” حضرت عبدالبهاء ضمن آنکه به واحد بودن حقیقت تاکید میکنند اما در ذات مطلب خوب یک موضوع اساسی دیگری را نیز پیش میکشند و آن وحدت بین کثرات است. بدین معنا که حقیقت اگرچه یکی است، اما انبیای الهی هر یک به زبان خود آنرا بیان میکنند.ذات حقیقت وحدت بین کثرات است. “شمس حقیقت بر مرایای متعدده اشراق نماید هرچند مرایا متعددند ولی شمس یکی است فیوضات الهیه یکی است حقیقت یکی است نور واحد است که بر مرایا اشراق نمود حال بعضی عاشق آفتابند تجلیات او را در هر آینه میبینند تقیدی به مرایا ندارند تقید به آفتاب دارند در هر آینه که باشد آفتاب را میپرسند اما آنهایی که آینه را میبینند از مشاهده ی آفتاب در آینه ی دیگر محرومند. مثلاً آنهایی که مرآت موسوی را دیدند و مومن بودند چون آفتاب در مرآت مسیحی اشراق نمود مقید به مرات موسوی شدند عاشق آفتاب نبودند انوار حقیقت را در مرآت عیسوی ندیدند لهذا محروم ماندند.” ۸ حال اگر بیانات حضرت عبدالبهاء را با تعلیم “وحدت عالم انسانی” که اس اساس تعالیم حضرت بهاالله است درک کنیم آنگونه که بنده متوجه میشوم حقیقت همان وحدت در کثرات است، بدین معنا که هر یک از ما بنا به چگونگی ای که خود را در معرض نور آفتاب قرار میدهیم هر یک فهمی از آنرا داریم و در نهایت افزودنی است که اگر به جایی برسیم که هر نظر مخالف و هر منتقدی را قصد محو کردنش را داشته باشیم این بدان معناست که دیگر هیچ به حقیقت نمی اندیشیم. کسانی که هر ایدئولوژی یا مکتبی را چنان قطعی و محکم می یابند که پاسخ دادن به ناقدان آن را عملی بیهوده و وقت کشی مینامند، گامی به سوی نیست انگاری بر میدارند.

در باب روش تحقیق و تحری سخنان دقیق و اصول روشمندی وجود دارد که ما از توضیحشان در اینجا در میگذریم، اما لازم میاید پیش از به پایان رساندن این

نوشتار از خطرات تقلید و تعبد کورکورانه و اهمیت تحری چند نکته ای را تیتر وار عارض شوم.
الف عدم تحری حقیقت سبب نزاع و جدال است
حضرت عبدالبهاء میفرمایند: “اول تعلیم حضرت بهاءالله تحری حقیقت است باید انسان تحری حقیقت کند و از تقالید دست بکشد زیرا ملل عالم هر یک تقالیدی دارند و تقالید مختلف است و اختلاف تقالید سبب جنگ و جدال شده است و تا این تقالید باقی است وحدت عالم انسانی مستحیل است پس باید تحری حقیقت نمود تا به نور حقیقت این ظلمات زائل شود زیرا حقیقت، حقیقت واحده است تعدد و تجزی قبول نکند و مادامی که حقیقت تجزی و تعدد قبول نکند اگر جمیع ملل تحری حقیقت کنند شبهه نیست که کل متحد و متفق شوند…” (خطابات حضرت عبدالبهاء جلد دو، صفحه ی ۱۴۵)

 

ب. عدم تحری حقیقت، حاصلش تعصب دینی است که سبب خونریزی و ویرانی عالم انسانی است.
ایمان مقلدانه و بدون تحری، هیچگاه به ایقان تبدیل نخواهد شد و چون مومن مقلدانه باور خود را پذیرفته و یا حتی اکتفا که مطالعات مختصر کرده است با قرار گرفتن در برابر سوالات یا ایمانش متزلزل میشود و یا آنکه به ناچار در برابر پرسنده موضعی متعصبانه و جزم اندیشانه اتخاذ ناچار است بکند که بنا به فرموده ی حضرت عبدالبهاء ” تعصب دینی، تعصب جنسی، تعصب وطنی، تعصب سیاسی جمیع این تعصب ها هادم بنیان انسانیت و جمیع این تعصب ها سبب خونریزی است و ویرانی عالم انسانی. لهذا تا این تعصبها باقی حرب مهیت مستمر علاج این صلح عمومیست …” (بهالله و عصر جدید صفحه ی ۲۷۵)

|پ. تحری حقیقتی که با نگاهی حقیقت جویانه و نقادانه باشد سببش ایقان در باورهاست که به سبب نگاهی انتقادی سبب آن میشود که محقق به سبب نقد عمیق، پویایی در ایدئولوژی یا مسلک و آئینی که بدان باورمند است ایجاد کند و سبب قوت آن باور باشد. چرا که نقد عمیق بنا به ماهیت خود چه از حیث فلسفی و چه از وجه دینی تئورسین و یا متفکرین جامعه ی باورمند به آن آئین یا ایدئولوژی را به چالشی میطلبد که در اصول و مبادی باورهای خود واکاوی بیشتری کرده تا از سبب تحلیل و دقیق شدن به آنها پاسخی خردمندانه و مطابق با حقیقت ارائه دهند. اساساً به عقیده ی نگارنده وجود نقد صحیح و روشمند دینامیک ایدئولوژی است و نبود آن حاصلی جز جمودت فکری اعضای جامعه ی آن و نتیجتاً تبدیل شدن آن باور به یک ایدئولوژی جزم اندیشانه که به زودی تاریخ مصرفش سر میرسد –اگر تا به آن روزی که دیگر نقدی وجود ندارد و یا منتقد سرکوب شده باشد تاریخش تمام نشده باشد- راهی پیش روی ندارد.

۱- نقل از ادموند هوسرل، نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفه های هست بودن، نوشته ی روژه ورنو و ژان وال ترجمه ی دکتر یحیی مهدوی، صفحه ی ۲۷

۲- بهالله و عصر جدید، ج.ای. اسلمنت صفحه ی ۳۱۹

۳- ادموند هوسرل، فلسفه به مثابه علم متقن، ترجمه ی سیاوش مسلمی صفحه ی ۲۱

۴- همان، صفحه ی ۶۹

۵- Heidegger, Gesamtausgabe, Vittorio Klostermann, 135:21

۶- بابک احمدی، هایدگر و تاریخ هستی، کتاب اول گوهر حقیقت

۷- خطابات حضرت عبدالبهاء؛ جلد دوم صفحه ۱۳۳

۸- خطابات حضرت عبدالبهاء، جلد سوم صفحه ۴۷ 

Comments are closed.