سخنی با مسئولین محترم شهر تبریز

سخنی با مسئولین محترم شهر تبریز

نگارنده : مقدم

۲۰-۱-۱۳۹۴

شهر تبریز یکی از شهرهای مهم ایران در زمان معاصر و دوران باستان بوده و از ستون های محکم و پا برجا و جاودانی است که کشور ایران همواره بر آن استوار و به اتکای آن برقرار و ماندگار بوده و خواهد ماند. اما با کمال حزن و اندوه ، مدتی است که در آن شهر شهیر و قربانگاه حضرت عشق ، رویه ای ناپسند و زشت مرسوم و متداول شده که با رسم دینداران و آیین مسلمانان و وحدت و اتحاد ایرانیان در تضاد وتقابل کامل قرار دارد . دزدیدن اجساد مردگان و ربودن جنازه متوفیان چنان به امری پیش پا افتاده و جائز بدل شده که وجدان هیچ مسئول محترمی در آن شهر قدسی را آزار نمی دهد چه که این مردگان دین و آیینشان متفاوت با آیین حاکمان و مذهبشان سوای مذهب مسئولان است. سرچشمه این رفتار ناشایست منبعث از طرز تفکر حاکم و مسلط بر جامعه ایرانی است که ظلم و ستم بر هر انسانی که دینی جز دین فرمانروایان دارد را مباح و مشروع دانسته ،  مبادرت به آن را سبب کسب ثواب اخروی می پندارد ! حتی جهت توجیه آن اعمال غیر انسانی و توهم برترپنداری ، مهر قانون و مصوبه بر آن می نهد ! در حالی که قانونی کردن اعمال ناعادلانه و غیر انسانی جز تضییع اخلاق اجتماع و هدایت جامعه در مسیر انحطاط ثمر دیگری در پی نخواهد داشت . اما قطعا و مطمئنا اگر مسئولین و مجریان این امور ،  به عمق ستم و بیدادی که بر مردگان بهایی آن شهر و متعاقبا بر خانواده های داغدیده و عزادار آنهم در آن لحظات تلخ و غمگبار روا میشود ، پی میبردند و آگاه می گشتند ، حتما در مقام دادخواهی و عدالتجویی بر آمده مانع انجام این عمل غیر انسانی می شدند که مردگان یک شهر را صدها کیلومتر دورتر از شهر خود ، بدون اطلاع و رضایت و حضور خانواده و نزدیکان و بدون تشریفات مذهبی و باورهای اعتقادی فرد متوفی به خاک بسپارند. یا لااقل در این عمل بسیار مذموم و این ظلم آشکار دخالت نمیکردند. آیا هیچ یک از مسئولین امور دوست دارند و مایل هستند که چنین رویه ای در مورد خود و عزیزانشان اعمال گردد و جنازه بستگانشان بدون حضور آنها و بدون مراسم اعتقادی و مذهبی ایشان ، آنهم در یک شهر دیگر دفن گردد؟ مگر این جمله طلایی که در دیانت اسلام نیز تکرار شده فراموش گردیده که آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران نیز مپسند.


 

تبریز تا چندی پیش نمونه ای از وحدت و اتحاد ایرانیان بود و در قبرستان آن شهر که به وادی رحمت موسوم است مسلمان و بهایی در کنار هم ولی هر یک با آداب اعتقادی خود به خاک سپرده میشدند و از غرائب روزگار اینکه این امر توسط یک روحانی شیعه نهادینه گردیده بود. اما به چه سبب این اتحاد به تجزیه تبدیل شد؟ و بهاییان تبریز اجازه دفن اموات خود در خاک آباء و اجدادی خویش را از دست دادند؟ کار به مرحله ای رسیده است که اکنون متولیان امور جنازه مردگان بهایی را بدون اطلاع خانواده آن عزیزان به میاندوآب منتقل کرده و خدا میداند که در آن شهر به چه صورت مردگان را به خاک میسپارند. آیا مسئولین ارشد کشور خبر دارند که حق دفن ایرانیان بهایی تبریزی در خاک پدریشان از ایشان سلب شده است؟ اگر به هر علت ناموجهی بهاییان حق دفن اموات خود در قبرستان عمومی شهر و بر طبق مراسم اعتقادی خویش را ندارند ، لااقل به بهاییان تبریز قطعه زمینی جهت دفن مردگان خود اختصاص داده شود. انتقال اجساد مردگان به شهرهای دوردست آنهم با هدف تحقیر و توهین شایسته ایرانیان نیست. آیا در چند سال گذشته که بهاییان تبریز مردگان خود را در وادی رحمت به خاک می سپردند برای نظام جمهوری اسلامی آبرو بر بود یا حالا که این حق اولیه و بدیهی و طبیعی و انسانی از ایشان گرفته شده است؟

ورود به حریم اعتقادات مذهبی انسانها و اجبار در تغییر و تبدیل آنها ،  با هیچ قانون یا مصوبه ای و یا با اعمال هر گونه جبر و عنفی قابل توجیه نیست زیرا خداوند ، حاکم بر وجدان بهاییان و دیگر دینداران است و همو خواهد بود که  در روز داوری با ترازوی عدالت به سنجش اعتقادات و اعمال و رفتار آدمیان خواهد پرداخت.  روش بهاییان در مقابله با ظلم و ستم استفاده از توپ و تفنگ و اسلحه و یا لعن و نفرین نیست. حتی در مواجهه با اینگونه بی عدالتیها و مظالم فاحشی که متعاقب مرگ یک عزیز و در آن لحظات بسیار تلخ و غم انگیز رخ می دهد بسیار سعی می کنند که خشم و تنفری از مرتکبین این اعمال بسیار شنیع و ضد بشری به خود راه ندهند و ضمن تظلم خواهی و دادجویی ، ظالمان نادان و ناآگاه را به خداوند منتقم قهار وامیگذارند . حتی نفوسی فراتر از این رفته برای شما از ساحت حضرت رحمن ، آمرزش می طلبند. اما آیا مگر  نشنیده اید که گفته شده از اشک دیده یتیمان حذر باید چه که سیل خیز است و از آه دل مظلومان پرهیز باید چه که بلاانگیز است.

دیگر تا وجدان شما چه حکم نماید. یا تمسخر کند یا تفکر.

Comments are closed.