بهایی ستیزی و اسلام گرایی در ایران
محمد توکلی طرقی
نقل از ایران نامه
مقدمه
گفتمان های سیاسی ایران در نیم سده گذشته کیش بهائی را آئینی بیگانه جلوه داده اند. این نگرش پیامد فراموشکاری هایی عامدانه برای غیرخودی بر نمایاندن آئینی است که از بطن حوزه های علمیه شیعه و فرهنگ دینی ایران در نیمه دوم سده سیزدهم ه ق/ نوزدهم میلادی برآمده بود. زمینه غریبه سازی این جنبش شیعی-ایرانی با تبعید رهبران بابی و بهایی به بغداد پس از قصد جان ناصرالدین شاه در ۱۲۶۸ه ق/۱۸۵۲م فراهم آمد.۱ در روایت هایی شبه تاریخی که در دهه ۱۳۲۰ْش/۱۹۴۰م اشاعه یافتند، رهبران این جنبش ایرانی به توالی کارگزاران دولت های روسیه، عثمانی، انگلیس، و اسراییل قلمداد شدند و هدف غائی آنان فروشکستن «وحدت دینی و ملی» شمرده شد. ترویج این روایت ها، که ایرانیان بهائی را غریبه جلوه می داد، متقارن با اوج گیری دگرزدایی در سیاستهای دولتی و کردارهای سیاسی بود. آزار بهائیان و یهودیان، مبارزه با «مادیگرایان»، و اقداماتی نظیر ترورهای سیاسی دهه ۱۳۲۰ش همه را می توان نشان روند نهادینه شدن دگرزدایی در فرهنگ سیاسی ایران دانست. دهه ای که اغلب دوره شکوفایی جنبش های مردمی شناخته می شود زمانه پذیرش همگانی «تئوریهای توطئه» نیز بود. این تئوری ها که «دست های خارجی» را کارگردان امور ایران می پنداشتند در واقع شگردی برای دگرسازی و پاکسازی دگردینان و دگراندیشان از گستره زندگی دینی و سیاسی ایران می بودند.
دگرستیزی و دگرزدایی در ایران با خودستایی و خود آفرینی همزمان بود. اوجگیری بهائیستیزی، که در دوره حکومت رضا شاه فروکش کرده بود، در دهه ۱۳۲۰ش، با پی افکندن جنبشی اسلام گرا متقارن بود. این جنبش، که درپی ساختن آینده ای اسلامی درایران بود، درمقابله با آئین بهایی شکل گرفت. دراین مقابله که به تبلیغ و ترویج اسلام در سراسر ایران انجامید، هیئتها و نشریه های اسلامی نقش بارزی در پیدایش تدریجی «حوزه همگان شیعی» داشتند. این حوزه که از بهم پیوستنمساجد، تکایا، هیئتها و منازلیکه مراسمدینیدر آنها برگزار میشد سامان یافته بود،«همگان بدیلی» (counter public) رادربرابر«حوزه همگان ملی»(national public sphere) به وجود آوردکهتا آنزمانگسترهگفتگوو برخورد آرای عمومیو زایشفرهنگ و هویتجدیدایران و دربرگیرنده پیروان تمامی ادیان بود. درروندمبارزاتتبلیغاتیبرایپیشگیری ازگسترش آئینبهائی، اینحوزه شیعی به نیروی توانمندی تبدیل شد که توانست به رهبری آیت الله بروجردی درسال ۱۳۲۷ه.ش تعلیمات اسلامیرادربرنامه درسیدبستان ها و دبیرستان ها بگنجاند. دولتو دربارکه باحمایت ازحوزه همگانشیعه دردهه ۱۳۲۰ و سال های نخستین دهه ۱۳۳۰ مشروعیتی دینی کسب کرده بودند، درآغازه ۱۳۳۴هش/ ۱۹۵۵م بابحرانیرهبردیروبرو شدند. درآن سال حجهالاسلام محمدتقی فلسفی، در برنامه رادیوییماه رمضانحمله پیگیریعلیه بهائیانآغازکرد. درپیاینحملات، فرمانداری نظامی تهران حظیره القدس (مرکز اداری و عبادی بهائیان در تهران) را اشغال و تخریب کرد. تهاجم هماهنگ شده به بهائیان و سازمان های بهائی درسراسر ایران، که دهه ای پس از کشتار یهودیان در اروپای فاشیست اتفاق افتاد، افکار بهائیان جهان رانگران این شهروندان ایرانی کرد. اعتراض محافل بینالمللی بهائی به سازمان ملل و واکنش بین المللی دردفاع از حقوق شهروندی بهائیان دولت ایران را متوجه ساخت که پس از قتل عام یهودیان در اروپا، دگرزدائی دینی با عرف سیاسی و اخلاق مدنی جدید ناسازگار است.۲ بارویگردانی دولت ازسیاست های بهائی ستیزانه روحانیت، همگامی روحانیت ودولت از آن پس به تعارض و تخاصمگرائید. رویارویی مستقیم بین این دو در سالهای ۱۳۴۲-۱۳۴۱ ش پیامدگسستی بودکه پس از اشغال و تخریب حظیرهالقدس آغاز شد.
دراین نوشته به بررسی برخی از جوانب بهم پیوسته بهایی ستیزی و اسلامگرایی در بین سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۴ه.ش می پردازم.
دگرسازی بهائیان
شیوه برخورد با بابیان و بهائیان در یک قرن و نیم گذشته را می توان به دوگونه و دو دوره کلی تقسیم کرد. در گونه و دوره نخست که در دهه ۱۲۶۰هق/ ۱۸۴۰م آغاز شد، جدل با علی محمد باب و اهل باب و بهاء جدل هایی درونی درفرجامشناسی(eschatology) شیعه بودند. اینجدلهایآغازین زمینه دگرگونی مفهوم "امامزمان" و"انتظار"در فقه شیعه را فراهم آورد. درگونه و دوره دوم که کمابیش در دهه ۱۳۲۰ه.ق/۱۹۴۰م انسجام یافت، جدل های درونی جای به گفتمان سیاسیییداد که کیشی برآمده از بطنِفرهنگِ دینی ایرانرا به کل ساخته استعمارگران قلمداد کرد. درایندوره که با افزایش فعالیت های تبلیغاتی بهائیان مقارن بود، هیأت های اسلامی بسیاری در سراسر ایران برای مقابله با بهائیان تشکیلشدند و بهچاپ و نشر آراء خودپرداختند. در این بسیج همگانی روحانیت شیعه هم تشکیلاتگسترده ای را پی انداخت و هم گفتمان سیاسی را بر ساخت که زمینه کسب اقتدار سیاسی در آستانه «انقلاب اسلامی» را فراهم آوردند. غریبهسازی بهاییان در گفتمان سیاسی نقش تعیین کننده ای در شکلگیری مفهوم «ملت مسلمان ایران» داشت. این گفتمان هرگونه دگردینی را نقشه ای استعماری برای شکستن «وحدت ملت مسلمان» شناساند و ایرانیانی را که با «ملت مسلمان» هم دین و هم آرمان نبودند غیرخودی و دست نشانده خارجیان برنمود.
ردّیه هایرئیسومرجع شیخیان، حاج محمدکریمکرمانی(۱۲۸۸-۱۲۲۵هق)، نمونه ای ازگونه نخستین تقابل با بابیان است. کرمانی گمان داشت که علی محمد باب «خلاف ضرورت اسلام و شیعه و سیرت ایشان بدعت هائی. . . مرتکب شده است.» پس از برشمردن "بدعت" علیمحمد باب در پایان رساله تیر شهاب در راندن باب (۱۲۶۲ه /۱۸۴۵م)، کرمانی به شناسایی انگیزه های پیروانش پرداخت: «جمعی به طبع ریاست اجابت او کردند و جمعی به محض محبت تغییر دولتی و اوضاعی و بعضی به عداوت دولتهای ظاهره و جمعی از راه شدت ظلم و جور در عالم و هکذا.» در این انگیزه شناسی «هرکسی به خیالی» به اهل باب پیوست و «امر این مرد باطل از حق عاطل را شهرتی داد.»۳ در رساله سلطانیه (۱۲۷۵ ه ق/۱۸۵۹م)، که به خواهش ناصرالدین شاه نوشته بود پس از شرح آنکه «در زمان غیبت حرام است بر مردم. . . به شمشیر خروج کنند» توضیح داد که «ما از همین جهت بابیه را که خروج به شمشیر کردند و از مردم بیعت گرفتند جبت و طاغوتگفتیم و کتابها در رداو و درحرمتخروج قبل از ظهور امام علیهالسلام نوشتیم و به اطراف عالم منتشر کردیم.»۴ در این ردّیهخروج بابیان و مقابله آنها با دولت اساس «ضال و مضل و کافر» پنداشتن آنها بود. حاج محمدخان کرمانی (۱۳۲۴-۱۲۶۳ه ق)، فرزند حاج محمد کریم خان نیز براساس همین معیارهای شیعی به رد باب و بابیان پرداخت.۵
همانند بسیاری ازعلمایدیگر،شیخ زین العابدین نوری شاه حسینی طهرانی نیز در ارغام الشیطان فی رد اهل بیان (۱۳۴۲ه ق/۱۹۲۳م) به شرح اختلاف شیعه و بابیبراساسموازینشیعی پرداخت. اینکتاب کهدررد الایمان فی اظهار نقطهالبیان نوشته شده بود، به ترتیب به نقل و رد مطالب آن رساله پرداخت. وی با اشاره بهتغییررویهای که دردوره میرزاحسینعلی بهاء الله (م.۱۳۰۹ه.ق/ ۱۸۹۲م) و عباسعبدالبهاء(م.۱۳۴۰ ه.ق/۱۹۲۱م) پدید آمده بود نوشت:
آنچه عجالهً از طایفه بابیه دیده و شنیده می شود از حسن سلوک و مراعات نزاکت تمام برای این است که ملتفت شدند که مقاصد اولیه متبوع ایشان خطا و غلاط بوده است. لهذا تغییر سیر و سلوک داده کار بجایی رسید که عبدالبهاء ایشان به خیال افتاد که دول متفرق دنیا را به صلح عمومی دعوت نماید؛ غافل از اینکه مقارن با جنگ بین الملل خواهد شد و عکس مقصود نتیجه خواهد یافت.۶
میرزا علی اکبر مجتهداردبیلیحاجب الائمه نیز در رساله اصول دین و کشفالخطای مسلمین پس از ابراز تأسف از آنکه «می بینیم بعضی عوامه های بی غیرت و بی ناموس از دین اسلام دست کشیده بابی میشوند» به اختصار به تکرار ادعاهای" قبیح" بابیان و بهائیان و رد آنها پرداخت. این ردیه ها اغلب به ذکر اشتباهات عربی درمتون بابی و گزارشهایی چون «بی شرمی و بی حیائی طایفه بابی و بهائیه که زن و مرد در یک مجلس جمع شده چراغ از مجلس برداشته با زن های همدیگر هم آغوش شده زنا میکنند» می پرداخت. در این ردیه ها نقش فعال قرّه العین در جنبش بابی نشانی از فساد اخلاقی بابیان پنداشته شد.۸
نوشته های احمد کسروی (م.۱۳۲۴ه. ش/۱۹۴۶م) دوره پایانی بررسی مبانی اشتراک و آغازه گونه جدیدی انتقاد دینی بود. برخلاف گرایش دیگری که در همان سال ها شکل گرفت و «یادداشت های کینیاز دالقورکی» (۱۳۲۰ه ش) نمونه بارز آن است،۹ کسروی باور داشت که بهائی «به روی بابیگری، و آن به روی شیخیگری، و آن به روی شیعیگری و مهدیگری نهاده شده و همه اینها پایهای جز پندار نمی دارد.» کسروی مهدیگری را «با آیین خدا (ِیا بهتر گویم: با آیین گردش جهان) ناسازگار می دانست.» در این باره او توضیح داد که مهدی گرایان «می پندارند که مهدی با یک نیرویی بیرون از آیین جهان خواهد آمد و به کارهایی که بیرون از توانایی دیگرانست خواهد برخاست.» براساس این پیش فرض، مهدیگرایان می پندارند که مهدی «جهان را به یکبار دیگر خواهد گردانید و ریشه بدی ها از جهان خواهد برانداخت.»۱۰ کسروی گمان داشت که «سران بهایی و پیشروان آنان، بیشترشان همان ملایانند و در گفتگو همان شیوه ملایان را به کار می برند.»۱۱
در مقابله با بابیان و بهائیان، انتظار ظهور مهدی که امری قریب الوقوع پنداشته می شد به تدریج به آینده ای دورتر ارجاع داده شد. تأخیر ظهور مهدی زمانمندی آینده را در پی داشت و زمینه فکری طرح «ولایت فقیه» را فراهم آورد. بدین سان به جای انتظار برای آینده ای پیش بینی نشدنی، شیعیان به ساختن آینده ای اسلامی دعوت شدند.
فراموش کاری و یاد آفرینی
پس از این دوره نخستین، جدال ها و مباحث علیه بابیان و بهائیان از مبانی درونی و دینی به عوامل برونی و سیاسی تبدیلشد. این گرایش نو که در دهه ۱۳۲۰ش رواج گرفت، آئین بهایی را ساخته قدرت های استعماری برنمود. این نگرش با چاپ یادداشت های کینیاز دالگورکی: اسرار پیدایش مذهب باب و بها در ایران که گویابرای نخستینبار درسال ۱۳۲۰ درتهران به نشررسیده بود آغاز شد. این«یادداشتها» که به نامشاهزادهروسیکنیازدالگورکی[Kniaz Dolgorukov]جعلشده بود باردیگر در سال ۱۳۲۲ه ش دربخشتاریخی سالنامه خراسان تحت عنوان«اعترافات سیاسی یا یاداشت های کینیازدالقورکی» منتشرشد. پس از چندی چاپ دیگری از این اثر در ۱۵ شعبان ۱۳۲۳ با اندکی تغییرات تاریخی با هشدار «یک درس عبرت برای مسلمین، بخوانند و به هوش آیند» در تهران به چاپ رسید. «یادداشتهای کینیاز دالقورکی» که پیش و پس از اینها نیز به گونههای مختلف خطی، ژلاتینی، و چاپی پخش شده بود، تأثیر بسزایی در دامنهدار شدن تئوریهای توطئه داشت.۱۲
نویسنده "یادداشتها" را ترجمهای ازگزارش های سفیر روس در ایرانجلوه داده. امااین «یادداشتها» شباهتچندانیبهگزارشسفیر روسدرایران در سالهای ۱۸۵۴-۱۸۴۵م، دمیتری ایوانویچدالگورکی (Dimitri Ivanovich Dolgorukov) نداشت.۱۳ در«یادداشت ها» وقایع تاریخی آغاز و انجامی دگر دارند. براساس «یادداشت ها» پرنس دالقورکی در ژانویه ۱۸۳۱ وارد تهران شد. بدین روایت بازپرداخته شده، پس از ورود به تهران، دالقورکی در نزد «شیخ محمد از طلاب مدرسه پامنار و از تلامذه حکیم احمد گیلانی» عربی آموخت و با برکردن عبا و عمامه به جاسوسی پرداخت. درهمان زمان او با میرزا حسین علی نوری (بها الله) و میرزا یحیی نوری (صبح ازل) آشنا شد و آنها را به خدمت گرفت. دالقورکی چندی نیز با نام شیخ عیسی لنگرانی در مجلس درس سید کاظم رشتی در عتباتحضور یافت و درآنجا با سیدعلی محمد شیرازی که همدرس و همسایه اش بود دوست شد. به روایت "یادداشت ها"، دالقورکی پس از چندی سیدعلیمحمد شیرازی را روانه ایران کرد. در سال ۱۲۶۰ ه ق/۱۸۴۴م سید خود را نائب امام زمان و باب علم خواند. دالقورکیِ "یادداشت ها" همچنین ادعا کرد زمانی که سید علی محمد به ایران رفت «من در عتبات شهرت دادم که حضرت امام عصر ظهور کرده و همین سید شیرازی امام عصر بوده و به حالت ناشناس سرِدرسِ (کاظم رشتی) حاضر می شد و مردم او را نمی شناختند. پس از کشتن علی محمد باب در ۲۸ شعبان ۱۲۶۶، نویسنده «یادداشت ها» ادعا کرد: به میرزا حسینعلی گفتم جنجال برپا نماید و چند نفر که سید را ندیده و مرید شده بودند و تعصب دین پیدا کرده بودند در صدد برآمدند ناصرالدین شاه را به قتل برسانند. تیری به طرف ناصرالدین شاه انداخته شد، لذا یک صد نفر را گرفتند به زجر زیاد کُشتند و میرزا حسینعلی و میرزا یحیی و چند نفر از محارم مرا هم گرفته و من از آن ها حمایت کرده با هزاران زحمت همه کارکنان سفارت حتی خود من شهادت دادم که اینها، بابی، نیستند، لذا آنها را از مرگ نجات داده به بغداد روانه شان ساخته، من [به] میرزا حسینعلیگفتم تو میرزا یحیی را در پس پرده گذارده او را«من یظهرالله»بخوان و مگذار با کسی طرف مکالمه شود، تو خود متولی بشو. مبلغ زیادی پول دادم که شاید بتوانند کاری صورت بدهند. علم و اطلاعی نداشت. چندین نفر مردم باسواد همراه او نمودم. ولی بازی را نمیتوانستند خوب انجام دهند. من که به شخصه نمیتوانستم علنا وارد این بازی بشوم و هیچ کدام لایق نبودند ولی چه باید کرد. کاری را که با این زحمت به جریان انداخته نمی توانستم دست بردارم. وانگهی مخارج زیادی از برای این کار از دولت روسیه گرفته بودم و خوب هم پول میدادم.۱۵ نویسنده «یادداشت ها» که سعی بر استعماری برنمودن کیش بهایی داشت، "اعتراف" کرد که «یک قسمت عمده سفارت خانه من منحصر به تهیه لوایح و انتظامات دین تازه بهایی بود.» با تحریکات پی در پی دولت ایران، نویسنده گزارش داد که رهبران آن کیش را از بغداد به «عکا روانه نمودند و دولت روسیه هم به تقویت آنها پرداخت، خانه و مکان برای آنها ساخت.» دراین روایت که عاملان خارجی نقش تعیین کننده در تحولات درونی در کیش بهایی داشتند، نویسنده گزارش داد که «دراین حیص و بیص، میرزا یحیی چون باسواد بود نمی خواست کاملاً زیربار میرزا حسین علی به نام ریاست برود، و چون زیربار برادر خود نرفت، معلوم شد تحریک رقبای ما سبب اختلاف آنها شده است. دراین گونه موارد ما هم بی میل نبودیم و این خود کمکی به اصل موضوع که اختلاف بین مسلمانان خاصه ایرانی ها باشد می گردید، چنان چه رقیب ما هم که در باطن با این فکر همراه بود به همین نظر بوده است.» با بالا گرفتن این اختلافات که در این گزارش به تحریک انگلیس ها صورت می گرفت، نویسنده این یادداشتهای شبه تاریخی نوشت: «نزدیک بود کار و زحمات چندین ساله مرا که با پول های گزاف به این پایه رسیده بود از میان ببرند، لذا ما در ایران وسائلی فراهم نمودیم که هرکس دعوی بابی گری کند از میان برداشته شود.» بدین روایت، به کوشش روس ها اساس پیدایش بهائی گری فراهم آمد: «رقبای ما ساعی بودند همیشه الواح ضد و نقیض را که به وسیله نویسندگان ما تهیه می شود انشاء [افشاء] کنندو به واسطه شهرت هاییکه به اسم یحیی داده بودند لابد شدیم اسم "بابی" را تبدیل به اسم "بهائی" کنیم.»۱۶ بدین روایت، دالقورکی نه تنها باب، بها، و صبح ازل، بلکه علمای شیعه را نیز به خدمت گرفته بود:
کمک عمده را آخوندهای طهران و ولایات به ما کردند، با هرکس که مخالفتی داشتند او را "بابی" قلمداد می کردند. . . بهترین مُبلغ ما همین آخوندها بودند که مردم را دسته دسته کافر و اگر دشمنی زیاد با آن ها داشتند بابی خطابشان میکردند. . . هرکس را طالب بودیم من به وسائل محرمانه ای که داشتم آخوندی را با او طرف می کردیم که او را بابی و کافر قلمداد کند. آن وقت یک نفر را پیش او فرستاده از دسته خودمانی اش می کردیم چون به حدی این عمل سهل بود که حد نداشت. فقط کافی بود که یکی از کسانی که مورد توجه و در صف نماز جماعت حاضر می شد بگوید که شنیدم فلانی بابی شده است، و اغلب از ترس و ظلم و جور بهائی می شدند.۱۷
در این یادساخته ها جنبشی بومی که ازبطن حوزه های علمیه و فرهنگ شیعه برخاسته بود، حرکتی ساخته و پرداخته یک دیپلمات روسی نا آشنا با دین اسلام و فرهنگ ایران برنموده شد. اگرچه این یادساخته معتقدانبسیاردرمیان علما و روشنفکران ایرانی داشته است، پیش فرض «یادداشت های دالقورکی» زبون و ساده انگاشتن مردم و علمای دینی ایران بود. با اشاعه این نگرش تاریخیِ شبه مترقی، بسیار کسان دست هایخارجی را بانی هر اتفاقی در ایران میپنداشتند. احمد کسروی از نخستین کسانی بود که به این ساده انگاری پی برده بود.
کسروی که «یادداشت های کینیاز دالقورکی» را همراه با یادداشتی از جانب کسی که خود را مترجم اش خوانده بود دریافت کرده بود پی برد که «این یادداشت ها دروغ است و آن را ساخته اند.» او که خود از منتقدان بهاییان بود، عقیده داشت که «این گونه دروغ سازی ها زیانش بیش از سودش تواند بود. کسانی اگر میخواهند به کیش باب و بهاء ایراد گیرند راه ایراد دروغ سازی نیست.» اشکالات عقلانی یی که کسروی بر «یادداشت ها» داشت بدین قرار بود: یک کسی چگونه می توانسته هم کار کن سفارت روس باشد و هر روز به آنجا رود و هم در میان مردم با رخت ملایی و با کفش زرد بگردد و زندگی کند؟!
یک کسی چگونه می توانسته به تنهایی در همه کارها دست داشته باشد. ظلالسلطان را به دعوی پادشاهی وادارد، و سپس او را به زمین بزند، یک دسته را به زندان اردبیل بفرستد، و یک دسته را از آنجا بگریزاند؟ این کارها از یک تن چگونه ساخته می شده؟! اینها دلیل دیگری به پستی اندیشه سازنده نوشته میباشد. بدبخت شنیده بوده که برخی کارکنان سیاسی دولت های اروپایی در کشورهای شرقی به کارهایی پردازند و نیرنگ هایی انگیزند، می پنداشته که آن کارکنان نیروهایی بیرون از اندازه (خارق العاده) دارند و هرکاری را که خواستند توانند کرد. بدبخت از یک دالقورکی حسین کرد شبستر درآورده.
در رد «یادداشت های دالقورکی» کسروی به ارتباط تاریخی بهائی، بابی، شیخی و شیعی و وجه اشتراک مهدیگرایانه آنها تأکید کرد. او توضیح داد که کیش های بابی و بهایی «بی ریشه نبوده» و «به یکبار پدید نیامده.»۱۸ از تأثیرات مهم «یادداشت های دالقورکی» فراموش کردن پیوستگی تاریخی بین مذهب شیعه و جنبش بابی و بهایی بود.
«یادداشت های دالقورکی» نقطه عطف احساس حقارت ایرانیان در قبال قدرتهای خارجی بود. این یاد ساخته ها نه تنها نیروهای خارجی را محرک دگرگونی های درونی ایران فرض کرده بود، بلکه با نفیِِ نفسِ خود آگاه و مشروطهخواه و انتخاب گر ایرانیان را اشخاصیساده لوح، خود فروش، و وطن فروش می پنداشت. براین اساس، علی محمد باب، نیز که جوانی برخاسته از بطن فرهنگ ایران و پرورده پیشتازان فکری شیعه در سده سیزدهم بود، به آلت بیاختیار شاهزاده ای روسی که اندک زمانی در ایران زندگی کرده بود تبدیل شد. برهمین منوال بهاءالله و صبح ازل وجانشینان و پیروان ایشان نیز آلت دست دولت های روس، عثمانی، انگلیس، و اسرائیل پنداشته شدند.
این نگرش توطئه آمیز تنها کارِ افرادِ نا آگاه به فن تاریخنگاری نبود. چندی پس از انتشار «یادداشت های دالقورکی» فریدون آدمیت، روایت دیگری عرضه کرد که در آن ملاحسین بشرویه ای مأمور برانگیختن سید علی محمد شده بود. وی در امیرکبیر و ایران، که نخستین بار در ۱۳۲۳ش منتشر شد، گزارش داد که ملاحسین بشرویه ای «ملائیبود تیزهوش، زباندار، ودلیر و از سال ۱۲۴۵[ه.ق/۱۸۲۹م] که درمشهد اقامت داشت به صحنه سیاست وارد گردید و به عمّال انگلیس راه یافته نزدیک شد.» بهقول آدمیت، آرتورکونولی (Arthur Conolly)انگلیسی که «به انجام ماموریت مهمی در صفحات خراسان و افغانستان و ترکستان وارد مشهد گردید با بعضی از علمای آنجا مثل ملاحسین و آخوند محمد جواد و ملا احمد آخوندزاده دوستی و یگانگی ریخت و با ایشان، که محرم اسرار و تنها کسانی بودند که از مأموریت او آگاهی داشتند، راه هرات پیش گرفت و به انجام کار خود پرداخت.» ملاحسین "بازیگر" که «مدتی در کوفه اقامت داشت و بساط ملائی و روحانیگری را در آنجا گسترده بود» برای انجام وظیفه به شیراز آمده «با سید علی محمد طرح دوستی ریخت و پسازچند روز مباحثه و گفت و شنود مقدمات ظهور امام زمانی را چیدند.» پس از ذکر اختلاف بین بهاءالله و صبح ازل، آدمیت نوشت: «چنان که ملاحظه می گردد، ازلیان (بابیان) به حمایت انگلیس پشت گرم و روس ها نیز میرزا حسین علی و بالنتیجه بهائیان را زیر حمایت گرفته بودند و به همین جهت است که ادوارد برون بطبع نقطه الکاف که جانشینیصبح ازل را ثابت کرده و مقاممیرزا حسین علی را غصبی مینماید، دست یازیده. . .» او در باره ادوارد برون که با برخی از ازلیان رفت و آمد داشت نوشت «انسان وقتی که کتاب یک سال در میان ایرانیان تالیف ادوارد برون را مطالعه می کند. . . آن وقت می فهمد این «افسر آزموده» انگلیسی چقدر بزرگی به دولت خود کرده است.» به پیروی از خبرنگاری انگلیسی که «کاپیتان تومانسکی»(Capitain Toumansky) روسی را عامل انتشار آثار بهائیان پنداشته بود، آدمیت نیز میگوید «ما هم با همین سنخ استدلال ادوارد برون انگلیسی را از کسانی می دانیم که ماموریت های رسمی در اشاعه این مذهب سیاسی داشته است.» در شرح این روایت، آدمیت نوشت: « اصولاً دین بابی و بهائی، اگر رنگسیاسی نگرفته بود، و دست بیگانه ریشه آن دو را تغذیه نمی کرد، مسلماً مثل هزاران فرقه دیگر، که در گوشه و کنار ایران، هرچند یکبار، می روید و می بالد و میخشکد، در زوایای تاریک و قَفْرِ این پهن دشت مدفون می شد و این آتشها، سرو صداها و جنجال ها از آن بر نمی خاست.» در پایان این نوشته آدمیت دیدگاهی که گزارش تاریخی او و نویسنده "یادداشت ها" را شکل داده بود، بدین سان بیان کرد: « تمام این فسادها از شاهکارهای پرآشوب سیاست بازان ماهری میباشد که از غفلت و سادگی ملت ایران سوء استفاده نموده، و رگ خواب و نبض جامعه را در دست گرفته و آهنگ خواب آوری درگوش او ساز کرده، تخم نفاق وجدائی را میان ایشان پراکنده، امنیت و آرامش ایران را بر باد داده اند.»۱۹ این پیش فرض زمینه ساز تئوری های توطئه آمیزی بود که کیش بهائی را "مذهب سیاسی" و ساخته و پرداخته دشمنان ایران و اسلام قلمداد میکرد. دراین نگرش اراده و انتخاب آگاهانه مردم نقش تعیینکننده ای نداشت.
چنین نگرشی شالوده ساخته های بهائیت در صحنه دین و سیاست (۱۳۲۶ش) تالیف انور ودود را فراهم ساخت. این کتاب که با مقدمه یی از آیت الله ابوالقاسم کاشانی به چاپ رسیده بود، مبارزه با بهائیت را به عمده ترین هدف جامعه روحانیت شیعه تبدیل کرد. با واقعی پنداشتن «یادداشت های کینیاز دالقورکی»، انور ودود نتیجه گرفت که «میرزا علی محمد باب زائیده سیاست روس ها بود.» بدین روایت، پس از کشته شدن باب و در«دنباله نقشه قبلی»، «روس ها به میرزا حسین علی (بهاءالله) کمک کردند.» دراین تاریخ پردازی رابطه های خیالینی رویدادهای برگزیده را به یکدیگر وصل می کرد و گزارشی شبه تاریخی اما باور کردنی را برمیساخت که کارآیی بخصوصی در مبارزات سیاسی ایران داشت. این روایت همچون دیگر روایت های توطئه محور به سادگی دولتهای روسیه، عثمانی، و انگلیس را در کار پی افکندن آئین باب و بهاء همدست ساخت. در این روایت، «عثمانی ها در اثر فشار و یا خواهش انگلیس ها میرزا حسین علی را در خاک خود نگاه داشتند و آن فشارو یا خواهش هنگامی آشکار شد که مدال را به عباس افندی دادند.» با چشم پوشی از زمینه تاریخی و دینی یی که به برآمدن اهل باب و بها انجامید، ودود ادعا کرد که «بهائیت ساخته هائی است که سیاست آن را به صورت دین درآورد.» نتیجه اخلاقی این تاریخ پردازی آن بود که «بهائیت ویران کننده اجتماع» قلمداد شد و «رجال مجلس و دولت» برای مبارزه با «ترویج دهنده آن» فرا خوانده شدند. در پاسخ به این فراخوان، آیت الله کاشانی در مقدمه کتاب نوشت:
دینی به نام بهائیت که زنا، قمار، رباء، خیانت، دروغ، تزویر و انواع منهیات و مفاسد اخلاقی را که نتیجه اش برهم ریختن نظامات بشری و بهم زدن مبانی نوامیس و اخلاق و ترویج دروغ و خرافات و نازل نمودن انواع مزخرفات خنده آور به نام وحی بر اغنامالله و به منظور سیاست بیگانگان که بدست سیاست بیگانه به وجود آمده بسیارخنده آور است ولازم نیست کسی در اطراف قوانینسخیفانه و سفیهانه آن که حتی عوام آن را تمسخر می کنند چیزی بگوید.
از آن پس نیز مخالفان بهائیان، برخلاف پیشینیان، کمتر به مبانی و قوانین آئین بهائی پرداختند و بیشتر به اشاعه این باور برخاستند که آئین باب و بهاء مرامی سیاسی است که «یگانه منظور آن شیاطین سوق مردم به اسم دین به بیدینی ولامذهبی می باشد.»۲۰
مرتضی احمد آ. نویسنده (مستعار) تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی (۱۳۴۴ ه ش/۱۹۶۵م) نیز گمان داشت که «آئین ساختگی» بهائیت فقط برای گمراهی و تفرقه بین افراد این مملکت پی ریزی شده است. به گمان وی، رهبران بابی و بهائی نخست «سرسپرده دولت بهیه روس» سپس به «تایید دولت عثمانی» و پس از آن «به نفع حکومت انگلستان مشغول به فعالیت جاسوسی گردیده بودند.» در ادامه این گزارش رمان وار که ایرانیان پیش از سلطنت ناصرالدین شاه را «ملتی یکدل و هم پیمان» می شمرد، بابیان و بهائیان مسئول «کشمکش های داخلی» شناخته شدند زیرا:
از آنجا که آنها که ظلم می کنند با آنان که به ظلم راضی باشند و کسانی که بدان تن در دهند در پیشگاه خرد و وجدان یکسانند، می توانیم ایشان را هم در زمره استعمارگران بدانیم و حقاً هم چنین است. علاوه برآنکه مزدور اجانب بوده اند و آلت دست جاسوسان بشمار رفته اند گروه بسیاری را مستعمره خویش قرار داده و عقل آنها را استعمار کرده اند و بزرگ ترین سرمایه انسانیت را از آنها گرفتهاند و در پرتو این رفتار جان و مال و عرض و ناموس همگی را تحت فرمانروائی خود قرار داده اند. اگر استعمارگران دیگر برای چند صباحی از منابع درآمد کشورهای ضعیف استفاده کرده اند ایشان برای مدت ها یوغ استعمار را به گردن پیروان خود افکنده اند.
پس از اشاره به «تماس های سری آنان[بهائیان] با استعمار گران» نویسنده بدین نتیجه رسید که «استعمارگران بوسیله این ایادی همواره نقشه های خود را اجرا داشته و می دارند و از طرفی حس دینی افراد را از بین می برند تا بهتر بتوانند به آمال خود نایل گردند.»۲۱
این گونه تاریخ پردازی و واقعیت سازی بجای آنکه پدیده های تاریخی را برآیند تأثیر متقابل عوامل درونی و برونی (محلی و جهانی) داند، علت ها و انگیزه های خارجی را تعیین کننده می پنداشت. بدین ترتیب نقشی را که پروردگار در چرخش ایام در تاریخنگاری کهن ایران برعهده داشت، در تاریخنگاری نو«قدرت های استعماری» برعهده گرفتند. آیت الله ناصر مکارم شیرازی، در یکی از نخستین نوشته هایش که در ۱۳۳۳ه ش/۱۹۵۴م به چاپ رسید، این پدیده فکری را این گونه شرح داد:
به عقیده من، این روحیه عجیبی که در بسیاری از ما ایرانیان پیدا شده که حتی وزش باد و باریدن باران را از سیاست انگلیس ها می دانیم، بعید نیست که خودش از سیاست انگلیس ها باشد؛ که به کمک عمال آنها انتشار یافته و به وسیله آن هر جنبش اصلاح طلبانه ای را نیز لکه دار می سازند! چه سیاستی از این بهتر که امروز درجامعه ما درهیچ طبقهای کسیبهکسیاعتماد ندارد، و همه به همه بدبینند. بدیهی است که این حس بدبینی و عدم اعتماد، روح یأس و نومیدی از اصلاحاترا درافراد میدمدو بالنتیجه قدرتاراده وتفکر را ازهمه سلبمیکند. ملتی که اراده و تفکر ندارد هرگز استقلال سیاسی و اقتصادی هم نخواهد داشت [تأکید در اصل].۲۲
این نگرش "عجیب" در تاریخ نگاری که با گفتمان های سیاسی معاصر ایران عجین است پیامد روندی دگرستیز و دگرزدا بود که تحولات داخلی در ایران را به کل زائیده نقشه و اراده ای خارجی قلمداد می کرد. بدین سان معماران ایرانی این شگرد در پی آن بودند که حریفان "وابسته" خویش را از گستره همگان بِزِدایند. این روش که نخستین بار علیه بابیان و بهائیان به کار گرفته شده بود، گفتمان و سامان سیاسی ایران را به سوی نفرت پروری، خشونتستائی، و خودکامگی گسیل داد.
بهائی ستیزی و حوزه همگان اسلامی
کناره گیری رضا شاه از سلطنت در شهریور سال ۱۳۲۰ صحنه سیاسی را برای شکوفایی نیروهایی که در دوره حکومت او سرکوب شده بودند گشود. در دهه ۱۳۲۰ هیئت ها و سازمان های اسلامی بسیاری در سراسر ایران برای مقابله با بهائیان، مادیگرایان، و هواداران کسروی تشکیل شد. در کنار احزاب سیاسی وهیئتهای محلی، تشکّلاتی همچون انجمن تبلیغات اسلامی، جمعیت مبارزه با بیدینی، اتحادیه مسلمین۲۳جمعیت فدائیان اسلام، جامعه مسلمین، جامعه تعلیمات اسلامی، جمعیت مروجین مذهب جعفری، انجمن اسلامی دانشجویان، و کنگره جوانان اسلام۲۴به سازماندهی تبلیغات و آموزش اسلامی پرداختند. درکنار این سازمان های سراسری، نیروهایی همچون کانون انتشارات اسلامی رشت و بابل، انجمن پیروان قرآن و کانون نشر حقایق اسلامی مشهد،۲۵ جمعیت دعوت اسلام گیلان، جمعیت برادران اسلامی کرمانشاهان، انجمن مبارزه با خرافات اصفهان، و کانون تبلیغات اسلامی شیراز تشکیلات گسترده ای را در حوزه فعالیت های خود فراهم ساختند. این تشکّل ها، مسجدها، حسینه ها و محله ها را به حوزه به هم پیوسته ایبرای تبلیغات وتعلیماتاسلامی تبدیل کردند. آنچه که این گردهماییهای تعلیماتی را از جلسات روضه خوانی و نمازگزاری مجزا می کرد اهداف آیندهساز آنها بود که برای مقابله با "لَجِنه های بهائی"، احزاب سیاسی و کانون های مدنی شکل گرفته بود. از طریق آموزش و نشر اسلامی این تشکیلات در پی آن بودند که مانع از پیشرفتبهائیان و اندیشه های غیردینی درآینده شوند. بدینسان، با ائتلاف و پیوستگی مساجد، منازل، و کانون های اسلامی مبارزه پیگیری برای ساختن آینده ای اسلامی آغاز شد. دراین چالش ها نشریاتی چون آئین اسلام، پرچم اسلام، دنیای اسلام، وندای حق نقش مهمی در اسلامی کردن حوزه همگان داشتند.
«انجمن تبلیغات اسلامی» از فعال ترین سازمان های ضد بهائی بود که درآغاز دهه ۱۳۲۰ تأسیس شد. عطاءالله شهاب پور، «بانی انجمن تبلیغات اسلامی»، در دهه ۱۳۱۰ از نویسندگان دایمی نشریه فاشیستی ایران باستان بود. شهاب پور با بازنگری به پیشینه خویش، اعتراف کرد که «من چند سال از درک حقیقت کور بودم. . . در عین حال که مغرور این همه عجب و کبر بیهوده بودم عامل سعادت به من روی آورد و در عرض چند ساعت آن همه کبر و ناز فرو ریخت. . . فهمیدم که خوشبختی در دین اسلام است و بس.» پس از دیدن «منظره حقیقت»، شهاب پور در فروردین ۱۳۲۱ به نشر جزوه ای به نام «آئین گشایش راه نو درعالم حقیقت» پرداخت.۲۶ این جزوه نخستین اثر منتشره از سوی انجمن تبلیغات اسلامی بود، و درآن «فهماندن اهمیت دینداری» و «فهماندن حقانیت دین اسلام بدنیا» از اهداف انجمن تبلیغات اسلامی معرفی شد. انجمن در پی "اثبات" این باور بود که «ادیان موجوده امروزه جز اسلام همگی کهنه و منسوخ و خرافی یا ساختگی هستند و دین حقیقی که باید پیروی کرد دین اسلام است.»۲۷ جلال آل احمد، نعمت جهانبانویی (سردبیر هفته نامه فردوسی)، علی اکبر شهابی، و محمدعلی و محمدحسن و عبدالرحیم و علی اکبر علمی (گردانندگان نشر علمی) از جمله "یاران" سرشناس انجمن تبلیغات اسلامی در سال ۱۳۲۲ بودند.۲۸ شهاب پور به منظور پیشبرد اهداف انجمن، همکاری نزدیکی با علماء برقرار کرد و آنها را به نگارش کتاب هایی ساده فهم، «خود آموز فقه»، تشویق نمود. مجتهد کمره ای، هبهالاسلام شهرستانی، و محمود طالقانی از جمله همکارانی بودند که انجمن تبلیغات اسلامی نوشته هایشان را به چاپ رساند.۲۹ برای جلب همکاری علماء انجمن به بسیج نیرو برای اجرای «اصل دوم متمم قانون اساسی و ورود پنج نفر از علمای طراز اول به مجلس شورای» پرداخت. انجمن تبلیغات اسلامی خواهان بود که در این بسیجِ «برادران اسلامی» «دولت و مجلس را وادارنمائید این اصل مهم را که نجات ایرانیان و مسلمانان بسته به آن است اجرا نمایند.»۳۰برای پیشبرد تبلیغات اسلامی، انجمن در ۱۳۲۶ به تأسیس «دارالعلوم دینی وعربی»،۳۱ انتشار مجله هفتگی نوردانش (مهر۱۳۲۶)، و ایجاد «آسایشگاهی برای زوار درکربلا» اقدام کرد.۳۲ درکنار جزوه های تعلیماتی که از فروردین ۱۳۲۱ تا آبان ۱۳۲۳ در ۰۰۰،۱۲۸ نسخه چاپ شدند،۳۳ انجمن به نشر سالنامه نور دانش نیز پرداخت. این سالنامه که از سال ۱۳۲۴ منتشر شد اغلب شامل معرفی نامه بهائیانی بود که درآن سال به اسلام گرویده بودند. این معرفی نامه ها معمولاً با ندامت نامه ای همچون متن زیر که در ۱۳۴۵/۱۹۶۶ به چاپ رسیده بود همراه بود:
اینجانب رهبر زمانی فرزند مرحوم محمدتقی دارای شناسنامه شماره ۹ متولد ۱۳۱۸ بهائی زاده اهل و ساکن همت آباد آباده پس از تجربه حقیقت واقعی و تماس با افراد روشنفکر مسلمان به بطلان و پوشالی بودن مرام ضاله واقف نفرت و انزجار شدید خود را نسبت به این مرام اعلام می دارم و دین مبین اسلام و شریعت مقدس اثنی عشری را یگانه راه درست و آئین جاودانی دانسته به ختمیت رسالت و نبوت حضرت محمد بن عبداللهص واقف حضرت علی بن ابیطالبع و یازده فرزندش را راهنمایان و پیشوایان و امامان بحق و اوصیاء پیغمبر اسلام می شناسم.
این ندامت نامه پیش نوشته شده همانند ندامت نامه شخص دیگری بود که خود را «اهل و ساکن ده بیدآباد» معرفی کرد.۳۴
انجمن تبلیغات اسلامی در دهههای ۵۰-۳۰ از فعال ترین سازمان های ضد بهایی در ایران بود۳۵در دو دهه پیش از انقلاب این انجمن به «انجمن ضد بهائی» و «انجمن حجتیه» معروف شد و سران آن از چهره های با نفوذ جمهوری اسلامی شدند.
«جامعه تعلیمات اسلامی» سازمان دیگری بود که با اشاعه آموزش اسلامی در صدد پیشگیری از گسترش آئین بهائی بود. این جامعه که در اوایل ۱۳۲۲با پیشنهاد عباسعلی اسلامی واعظ و«کمک شش نفر از فضلا» به وجود آمد و به این نتیجه رسید که بهترین وسیله اصلاحات دینی و اجتماعی آموزش و پرورش دینی بدون دخالت در سیاست روز است. در پایان سال ۱۳۲۳ این جامعه هفت آموزشگاه شبانه علوم دینی تاسیس کرد. در خرداد ۱۳۲۵ تعداد این آموزشگاه ها در شهر تهران به ۲۴ و تعداد دانش آموزان آن ها به ۲۳۳۷ رسید. در پایان ۱۳۲۶ تعداد مدارس شبانه به ۴۵ و مدارس روزانه به ۱۶ شعبه افزایش یافت. بنا به گفته عباسعلی اسلامی در طی ۲۵ سال فعالیت، جامعه تعلیمات اسلامی «بیش از ۱۷۰ مؤسسه فرهنگی توأم با تعلیمات دینی و اخلاقی» بنیان نهاد.۳۹ در کنار شعبه های تهران، آموزشگاههای جامعه در شهرها و روستاهایی برپا شد که در آن ها بهائیان فعالیت های آموزشی داشتند.
جامعه تعلیمات اسلامی، «برای خدمت به میهن و فداکاری در راه دین مبین اسلام»، توجه خاصی به خبرپراکنی داشت. به عنوان نمونه، حسین عبداللهی در نامه ای به «حجج اسلام و مراجع تقلید» گزارش داد که در سفری به دهات اطراف اصفهان، واعظ تهرانی آقای غلامرضا فیروزیان شاهد آموزش بهائی در قهوهرخ اصفهان بود:
یک نفر بهائی چندین سال است بچه های مسلمان را بجای بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الابهی و بجای تعلیمات ودستورات اسلامی تعلیمات بهائیت و حتی قبله را به طرف دیگری . . . به این نونهالان اسلامی نشان می داده است و حتی چند نفر دختر مسلمان در این مکتب نیز بوده اند که کاملاً از روی کتاب های مخصوص تعلیمات پوشالی بهائیت را به آنها یاد می داده است. آیا علت این خرابی ها چیست؟! و مسئول کیست؟!
در ادامه این گزارش عبداللهی خاطر نشان ساخت که «به عقیده ما تمام این مفاسد و خرابی ها در اثر نبودن مربیان دینی در این محل های مختلف است و هرگاه در راه چاره بیش از این غفلت شود طولی نخواهد کشید که این یک مشت مسلمان ساده لوح دهات که دسترس به وعظ و خطابه های دینی ندارند یک مرتبه تغییر ماهیت خواهند داد!!» این «نماینده مطبوعات اسلامی[و] خبرنگار جراید دینی» راه حل این مشکل را آن دانست که «آقایان مراجع مخصوصاً آیت الله بروجردی و آقایان حجت و فیض کثر الله امثالهم هرچه زودتر یک عده طلاب روشنفکر و جدی را که بتوانند از عهده تبلیغات لازمه و تذکرات مفیده برآیند مامور دهات اطراف شهرستان ها نموده که بوسیله تبلیغات دینی سد پیشرفت این افراد بیدین و بی بها شوند» در ادامه، گزارشگر از «حاج شیخ عباسعلی اسلامی مدیر و مؤسس جامعه تعلیمات اسلامی که مردی جدی و روشنفکر هستند» خواست که «عده ای را مأمور نمایند که در تمام شهرستانها شعبات زیادی از کلاس های درسی جامعه را تشکل داده و مخصوصاً دهات و قراء دور از دست را بیشتر تحت نظر داشته باشند؛ بلکه به خواست خدا و کوشش مسلمانانِ بیدار سدی در مقابل راهزنانِ دین فراهم آید و یک مشت کشاورز بیسواد از چنگال این پیشوایانِ فتنه و فساد محفوظ و مصون بمانند.»۴۰ در پی انتشار این نامه، مهدی صدیقی در اطلاعیه ای مژده داد که «بحمدالله در اثر چند شب سخنرانی از طرف شیخ غلامرضا فیروزیان آموزشگاه شماره ۶ شبانه جامعه تعلیمات اسلامی شعبه اصفهان درآن محل تشکیل و پس از یک سلسله مذاکرات دینی با معلم بهائی مزبور مشارالیه در عقیده خود متزلزل و مکتب خود را بهم زده و فعلاً هم از آن ده خارج شده است.»در این زنجیره خبرهای تبلیغاتی که در روزنامه دنیای اسلام منتشر شد، غلامرضا فیروزیان هم منبع اصلی خبرِ تبلیغات ِ بهائیان و هم بانی تأسیس آموزشگاه تعلیمات دینی در قهوه رخ بود.
درکنار تبلیغات خبری، جامعه در تدوین متون درسی نیز دست داشت. همزمان با کوشش آیت الله بروجردی برای افزودن تعلیمات دینی به دروس دبستانها و دبیرستان ها، حسنعلی گلشن، مدیرکل مدارس جامعه تعلیمات اسلامی، اخلاق گلشنی را برای تدریس در مدارس شبانه و روزانه آن جامعه تألیف کرد و امیدوار بود که «وزارت فرهنگ نیز تدریس این کتاب را دردبستان ها و دبیرستانهای مربوطه تحت عنوان تعلیمات دینی مقرر دارند.»۴۲در ماه های آخر حکومت دکتر مصدق این شایعه که دکتر مهدی آذر وزیرفرهنگ قصد دارد جامعه تعلیمات اسلامی را تعطیل و مدارس بهائی را تقویت کند نقش مهمی در بسیج احساسات دینی علیه دولت وی داشت.۴۳
«جمعیت مذهب جعفری» از دیگر سازمان های ضد بهائی دهه ۱۳۲۰ بود. در نامه سرگشاده ای از طرف این جمعیت سید مرتضی خلخالی و عبدالحسین معتضدی در پرچم اسلام ( بهمن ۱۳۲۶) خبر از نفوذ روزافزون بهائیان دادند:
«امروزه در تمام وزارتخانه ها و ادارات بهائی ها به شغل های مهم و مؤثری اشتغال و با مذهب پوشالی خود در تمام شئونات دینی مدنی و ملی ما وارد شده رفته رفته کار را بجائی رسانیده اند که در بعضی جاها برخلاف نص صریح قوانین موضوعه کشوری اشخاصی که هم مسلک آنان باشند توصیه استخدام کرده و بدینوسیله مشغول تبلیغات سوء خود می باشند.» در این نامه جمعیت مذهب جعفری از «پیشگاه مقدس و مبارک» شاهنشاه تقاضا کردند که «بهائی ها را از ادارات و وزارتخانه ها اخراج نموده و جلوگیری از تظاهرات آنان بنمایند.»۴۴ دو ماه پس از نشر این نامه سرگشاده «یک نفر مسلمان» با ذکر «تبلیغات زهرآگین» بهائیان از مجلس شورای ملی درخواست کرد که «با صدور اعلامیه[ای] به این گونه اشخاص که ممکن است با ادامه اعمال بی رویه خود نظم وامنیت را مختل نمایند گفت هرچه زودتر از نقشه خائنانه خود دست بردارند؛ والا روزی خواهد رسید که ملت مسلمان ایران حساب خود را با دشمنان اسلام تصفیه خواهد کرد.» نویسنده سپس روی به «آقایان روحانیون» کرده هشدار داد که «آقایان محترمِ هر شهرستان باید کوشا باشند که تبلیغاتِ زهرآگینِ بهائی ها کوچک ترین اثری در روحیه مردم، مردمی که در جهل و نادانی بسر می برند، ننماید. باید با ایجاد دستگاه تبلیغاتی که متکی به مبادی عالیه مذهبی بوده و ایمان افراد را در انجام وظایف اخلاقی و رشد اجتماع و ترقی خواهی راسخ نماید مردم را روشن نموده تا هر فردی از افراد مسلمان قادر باشد که با منطق قوی و نشان دادن قدرت اسلام مشت محکم به دهان مخالفین اسلام بکوبد.»۴۵ هدف اصلی بسیاری از هیئت ها و انجمن های اسلامی یی که در این دهه پرتحول به وجود آمدند کوبیدن همین «مشت محکم به دهان مخالفین اسلام» بود.
«جمعیت هیآت مروجین مذهب جعفری» از سازمان های اسلامی دیگری بود که از ائتلاف ۶۰ الی ۷۰ هیئت دینیتهران- از جمله هیئت محمدی، هیئت متوسلین، هیئت مرتضویون، هیئت انصار دینی، هیئت پیرعطاء- در سال ۱۳۲۶ به وجود آمده بود.۴۶ در مجمع هیآت مروجین مذهب جعفری که در ۲۰ آذر ۱۳۲۶ تشکیل شد شیخ مهدی شریعتمدار «اثبات نمود که از وظایف حتمیه ملت و دولت ایران قیام برعلیه اقدامات ضد دین و مذهب جعفری است با تصریحی که قانون اساسی به این مطلب نموده است.»۴۷ این جمعیت که فعالیت های چشمگیری داشت در بیانیه ای در بهمن ۱۳۲۶ اعلام کرد: «بجز دین اسلام مخصوصاً مذهب حقه جعفریاگر اسمیازدین و مذهب درجهان میشنویدمطمئنباشید که صرف ایمان و عقیده نیست بلکه اصل و ریشه آن یک تشکیلات سیاسی و دسته بندیهای مرموزی است که برای اسکات شهوات و تأمین اغراض مشتی بازیگران سیاسی در لباس آئین جلوه گری می کند.» این بیانیه از «برادران عزیز» خواست که «در مقابل این سیل های بیدینی و عقاید گوناگون»، همچون امام جعفر صادق، فرزندان خود را «که مسلمانان آتیه و حافظ دین دراین کشور اسلامی» هستند «به نیروی علم و دانش» مجهز سازند.۴۸ جمعیت هیآت مروجین همچون دیگر هیأت های اسلامی، که در منازل و محله های سراسر ایران تشکیل میشدند، آموزش اسلامی را برنامه ای هدفمند و آینده ساز برای پیشگیری از پیشرفت بهائیان و «عقاید گوناگون» دانستند.
کانون انتشارات اسلامی رشت را«واعظ شهیر» حاج سید محمد علی صدرائی اشکوری در ۱۳۲۶ برای مقابله با «مذاهب مختلفه و پیروان آنها» بنیان نهاد.۴۹ او چندی بعد شعبه ای نیز در بابل تأسیس کرد که بنا برگزارشی در مهرماه ۱۳۳۴ «تاکنون ۲۱ نفر بهائی که . . . در اثر تبلیغ سودمند معزی الیه مشرف به دیانت مقدس اسلام شده و از گذشته اظهار ندامت و پشیمانی و توبه کرده اند و در جزو مسلمانان به اعمال واجبه عبادی خود مشغول و برادروار مورد احترام و مهربانی سایر مسلمانان شهرستان بابل قرار گرفته اند.» پس از ذکر نام این افراد ندای حق نوشت: « این است نتیجه تبلیغات دینی و کوشش مبلغین مذهبی که بحمدالله در همه جا گویندگان و واعظان و مُبلغین اسلامی مشغول بیداری مردم و هدایت آنها به راه راست بوده وجای نهایت شکرگزاری است که توفیقات بسیاری شامل حال همه مردم شده و این هم از برکات وجود حسین بن علیع است.»۵۰
در مشهد نیز برای مقابله با بهائیان، مادیگرایان، و هواداران کسروی تشکلهایی چون انجمن تبلیغات اسلامی، انجمن پیروان قرآن، انجمن انصار فاطمی، کانون نشر حقایق اسلامی، و مبارزین اسلام تأسیس شد. جلسات انجمن تبلیغات در مسجد حاج فرهاد، انجمن انصار در منازل اعضاء، و مبارزین اسلام که از فدائیان اسلام پیروی میکردند نیز سیّار بود.۵۱ برنامه های تبلیغاتی انجمن تبلیعات اسلامی را فخرالدین حجازی به عهده داشت که با همکاری شیخ محمود تولایی ذاکر زاده (معروف به حلبی) مشهد را به یکی از مهم ترین مراکز مبارزه با بهائیان تبدیل کرد.۵۲ حاج علی اصغر عابد زاده نیز انجمن پیروان قرآن را بنا نهاد که دارای چهارده مدرسه به نام چهارده معصوم بود.۵۳
کانون نشر حقایق اسلامی از دیگر تشکیلات اسلامی مشهد بود که به همت محمدتقی شریعتی صدر تأسیس شد. بنابرگزارشی در تیر ۱۳۲۶«هنگامی که تبلیغات شوم کسروی جوان های اسلام را به پرتگاه بیدینی می کشاند، این مجاهد اسلامی چون سد مستحکمی در صدد برآمد که از تنفیذ مسمومات مهلکش جلوگیری نماید. دوسال را با تشکیل جلسات سخنرانی سیار برای تنویر افکار طبقه جوان گذرانیده تا اینکه در محرم امسال به کمک عده ای از خیرخواهان مشهد انجمنی به نام کانون نشر حقایق اسلامی تأسیس نمودند.»۵۴ احسان الله پرتوی از جمله سخنرانان کانون نشر حقایق اسلامی بود که به کوشش شریعتی به اسلام گروید. بنابر گزارش پرچم اسلام پرتوی «امروز از مبلغین معروف و خدمتگذاران صدیق به جامعه تشیع می باشند و ذکر خیر ایشان در محافل و مجالس ورد زبان هاست و سخنرانی های ایشان معروف خاص و عام در مشهد و سبزوار و قوچان است.» درمصاحبه ای با پرچم اسلام درشهریور ۱۳۲۸ پرتوی گفت: «من اصولاً بهائی زاده ام و تا چهار پشت من بهائی بوده، پدر بزرگ من غلامحسین حیران سنگسری و معروف به استاد غلامحسین بوده که از منحرفین معروف سنگسر بود. پدرم هم در سنگسر فعالیت زیادی داشت، اکنون هم در سنگسر حیات دارد و مسلمان شده است.»۵۵
بسیاری از رهبران آینده انقلاب اسلامی در فعالیت های تبلیغی و آموزش اسلامی که درنقاط دوره افتاده ایران در دهه ۱۳۲۰ در مقابله با بهائیان سازمان یافته بود شرکت داشتند. مثلاً آیت الله محمدحسینی بهشتی درگزارشی از دوران طلبگی خود نوشت: «درطول این سال ها فعالیت های تبلیغی و اجتماعی داشتم، درسال ۱۳۲۶ یعنی یک سال بعد از ورود به قم با مرحوم مطهری و آقای منتظری و عده ای از برادران حدود هجده نفر، برنامه ای تنظیم کردیم که برویم به دورترین روستاها برای تبلیغ و دوسال این برنامه را انجام دادیم.»۵۶ آیت الله ربانی شیرازی نیز از فعالیت های خود در آن دوره چنین یاد کرد:
با بینشی که برای نجات ایران داشتم اقلیت هایی که به نام دین مشغول فعالیت بودند، اقلیت های سیاسی که برای تضعیف اسلام به وجود آمده می دانستم لذا با آنها دایماً در معارضه و مباحثه می بودم. از جمله صوفیه، بابیه، بهائیه و شیخیه. با فرقه صوفیه و بابیه و بهائیه زیاد بحث و گفتگو می نمودم به قسمی که از من گریزان بودند و حاضر به بحث نمی شدند، از همان ابتدای تحصیلات به تبلیغ پرداختم و در قری و قصبات و شهرستان های شیراز منبر می رفتم و در سال ۱۳۲۶ در اثر تبلیغات در سروستان ۷۲ یا ۸۲ نفر از بهائیان مسلمان شدند که روزنامه های پرچم اسلام و غیر آن منعکس نمودند.۵۷
این شایعه که بهائیان، مادیگرایان و کسروی و هوادارانش در صدد نابودی اسلام هستند، در نگرش طلاّبی که در دهه ۱۳۲۰ در حوزه های علمیه مشغول تحصیل بودند تأثیری بسزا داشت. آنها که اغلب با نوشته هایی همچون «یادداشتهای دالگورکی» سیاسی شده بودند، هرگونه باور دینی خارج از مدار اسلام و تشیع را ساخته استعمار برای تضعیف اسلام می پنداشتند. بدین سان این نسل از طلاب مبارزه در راه اسلام را مبارزه با "استعمار" و مقابله با دِگردینی می پنداشتند. این نسل که از نزدیک شاهد فعالیت های تبلیغاتی و آموزشی بهائیان، حزب توده و کسروی و هوادارانش بود، نهادها و برنامه های تعلیماتی گسترده ای را برای مقابله با آنها بنا کرد. برای نیل به وحدت و یگانگی دینی، که از آموزه های احمد کسروی بود، آنها ایمان به مذهبی بجز تشیع را نقشه ای استعماری برای تجزیه ایران و تضعیفاسلام می پنداشتند. در مقابله اخلاقی با دگردینان و دگر اندیشان طلاب این نسل آینده ایرا پی افکندند که معرّف حالِ اکنونِ ایران است.
نشر و تبلیغ اسلامی
نشریاتی همچون آئین اسلام، پرچم اسلام، دنیای اسلام، و ندای حق نقش مهمی در پیوند هیأت ها و انجمن های دینی و پیدایش حوزه همگان اسلامی داشتند. این حوزه که از بهم پیوستن نهادها و نشریات اسلامی سامان گرفت، با نقد اخلاقی ارزش های نوین که در جامعه پرتحول ایران از طریق نهادهای فرهنگی جدید همچون رادیو، سینما، تأتر، مدرسه، دانشگاه، احزاب و روزنامه ها و مجله های متنوع سازنده حوزه همگان ملی رواج می یافت، بدیلی اسلامی را پی ریخت. نشریات اسلامی ایران را «کشور شیعه» و ایرانیان را «ملت مسلمان ایران» قلمداد کردند و بدین سان حوزه ویژه ای را با راندن ایرانیان غیر مسلمان از حوزه همگان ملی پدید آوردند. آئین اسلام از نخستین روزنامه های اسلامی بود که در دهه ۱۳۲۰ منتشر شد. به قول سید محمدعلی تقوی این روزنامه، که به مدیری و سردبیری نصرت الله نوریانی از فروردین ۱۳۲۴ منتشر شد، «در طریق تبلیغ از دیگران پیش قدم بوده است.» ۵۸ پرچم اسلام به سر دبیری سید عبدالکریم فقیهی شیرازی درفروردین ۱۳۲۵ آغاز به کارکرد و از روزنامه های هفتگی پرنفوذ بود. در شماره های نخستین پرچم اسلام به ندرت به بهائیان حمله می شد. برخورد با بهائیان عموماً غیر مستقیم بود و در نوشته های کسانی همچون حجه الاسلام نجم آبادی، سید محمود طالقانی، حسن نیکو، و عبدالحسین آیتی و محمدعلی شکاری دیده می شد.۵۹ اما از ۹ مهر ۱۳۲۶ به بعد پرچم اسلام مستقیماً به آئین بهائی و بهائیان حمله آغاز کرد. پرچم اسلام اینتغییرروش را دریادداشتی چنین تشریح کرد:
با اینکه از بدو انتشار روزنامه پرچم اسلام تا مدتی وارد این قبیل مذاکرات نشده بودیم و مایل هم نبودیم زیرا در دنیایی که امروزه عده زیادی از مردم منکر وجود خدا هستند و اساساً به مبداء و معاد معتقد نمی باشند مذاکره در اطراف بهائیان که مسلکی است ساختگی و سیاسی مورد نداشت. معهذا چون اخیراً شنیده می شود برخلاف رعایت ادب و نزاکت و احترام به قوانین مملکتی شرارتهائی هم نموده اند از این هفته به بعد به درج حقایقی خوانندگان محترم را بشارت داده و امیدواریم شاید انشاءالله در گمراهان مؤثر واقع شود.
این تغییر رویه دقیقاً زمانی صورت گرفت که پرچم اسلام به علت مشکل مالی برای یک هفته تعطیل شده بود. سرمقاله همان شماره پرچم اسلام «سبب یک هفته تعطیل : سستی مشترکین- سیاست بیگانگان» بیانگر آن است که مبارزه با بهائیان دستاویزی برای جلب حمایت علماء و تهییج خوانندگان مسلمان بود. دراین سر مقاله فقیهی شیرازی به علماء هشدار داد: «فقط برای آخرین دفعه به آقایام حجج اسلام و علمای اعلام و آقایان وعاظی که خود را فداکار و مجاهد شرع و شریعت میدانند یادآور می شویم که اگر ناچار از تعطیل این روزنامه دینی شویم همه دشمن شاد می شویم و روزی خواهد رسید که از این سهل انگاری و سستی و بی اعتنائی پشیمان خواهید شد.» در ادامه نوشته، فقیهی که شغل اصلی اش پزشکی و تخصص اش امراض مقاربتی بود به شرح اشتیاق خویش به روزنامه نگاری پرداخت: «من به حکم وظیفه دیانت. . . قدم در این راه پر خطر گذاردم و همانطور که بارها تذکر داده و یادآور شدم من این خدمت را از اطبای مسیحی و اولیاء بیمارستان های امریکایی تقلید نمودهام. فعالیت اطبای بهائی مرا وادار کرد که علی رغم تمام مشکلات قیام به این خدمت مقدس نمایم.»۶۰ اگرچه فقیهی شیرازی پیشتر نیز سبب اشتیاق خود به تبلیغ اسلام را بازگفته بود، اما روایت قبلی او اندکی متفاوت بود:
درمدت تحصیل علم طب و آموزش در بیمارستان ها مدتی را که در بیمارستان امریکائی عملاً فن پزشکی را می آموختم خوشبختانه طرز تبلیغ مُبلغین مسیحی را مشاهده کردم و ناظر اعمال آنان بودم به خوبی به اسرار فعالیت و پشتکار آنان واقف شدم و به خوبی دریافتم که با تمام مشکلات و موانع که در کشور اسلامی ایران دارند چگونه برای ترویج مذهب منسوخه مسیحیت رنج می کشند و کوشش میکنند. درهمان روز ها سوگند یاد کردم که در اولین فرصت علاوه بر عهده روحی ممتد فن طبابت در راه خدمت به دیانت حقه اسلام از بذل مال و جان مضایقه نکنم. . . .
در این روایت که در مرداد ۱۳۲۶ نوشته شده بود اشاره ای «فعالیت اطبای بهائی» نبود. دراین نوشته فقیهی شیرازی تنها یادآور شد که با شش هزار خواننده «چه بسیار جوانان معصومی که نزدیک پرتگاه ضلالت کسروی بهائی و مادیگری شده و بوسیله این نشریه دینی از بدبختی و گمراهی نجات پیدا کردند.» با این کارنامه خدمت، فقیهی انتظار داشت که خوانندگان با ایمان به یاری پرچم اسلام برآیند.۶۱
با این تغییر روش محسوس، در زمانی که آزار بهائیان در سراسر ایران شدت بیشتری یافته بود، در گزارشی وارانه پرچم اسلام (مهر ۱۳۲۶) نوشت: «نامه های رسیده از بعضی از شهرستان ها حاکی است که بهائیان به اشاره شوقی افندی شروع به شرارت و ضرب و شتم مسلمان ها نموده اند. . .»۶۲ در شماره دیگری پرچم اسلام (بهمن ۱۳۲۶) عکس عبدالبهاء را در مراسم دریافت لقب"سِر"(Sir) چاپ کرد نوشت: «اختلافات مذهبیدربین ملل شرق نتیجه سیاست خانمان برانداز دیگران است. در این مجلس بیگانگان به عبدالبهاء لقب سِر میدهند!»۶۳ در پی این شایعه که «ماجراجویی در یکی از شهرستان ها مبادرت به سوزاندن این کتاب آسمانی نموده» در سر مقاله ای با عنوان «فرقه منحرف» در اسفند ۱۳۲۸ نوشت:«مزدوران بیگانه چون با تحریکات سیاسی و حزب سازی کاری از پیش نبردند اکنون بدست عده ای معدود و محدود در نظر دارند به نام دین سازی و مسلک ساختگی ایجاد فتنه و فساد نمایند.» در ادامه این سرمقاله فقیهی شیرازی ابراز نگرانی کرد که «چندی است از اطراف و اکناف کشور، تلگرافات اهالی مبنی بر اظهار نگرانی و شکایت از فرقه منحرفین، آقایان علماء اعلام را متأثر و متأسف نموده به قسمی که نزدیک است منحرفین با قلت عددی که دارند باعث فتنه و فساد گردند.»۶۴ برای پایان دادن به "سستی" خوانندگان مسلمان، پرچم اسلام آئین بهائی را «دین ساختگی. . . دول استعمارچی» قلمداد و بهائیان را که درآن سال تحت فشار شدید بودند «باعث فتنه و فساد» معرفی کرد.
دنیای اسلام هفته نامه دیگری بود که نقش مهمی در پیوستگی سازمان های اسلامی و سامان دادن مبارزات ضد بهائی داشت. این روزنامه اسلامی، که با مدیری و سردبیری سید محمدتقی تقوی انتشار می یافت، نگرش تاریخی خاصی را رواج داد که آینده سازی جنبشی اسلامگرا را به همراه داشت. در سرمقاله شماره نخستین (مهرماه۱۳۲۵)، سردبیر روزنامه که از فارغ التحصیلان مدرسه عالی سپهسالار بود، این نگرش تاریخی را چنین شرح داد: «ملت ایران بوسیله دین مقدس اسلام قرن ها دارای مجد و عظمت بوده و از تمدن حقیقی خود سرتاسر گیتی را کامیاب مینمود. اما امروز که دشمنان اسلام و ایران در اثر فعالیت های سیاسی چند قرن اخیر نفوذی در جامعه ما پیدا کردند توانستند که سنگ تفرقه میان ما انداخته و ما را بیچاره و ناتوان نمایند.» در این نگرش تاریخی که تفاوت چشمگیری با تاریخنگاری ایرانمدار دهه های پیشترداشت، سردبیر دنیای اسلام برآنبود که دردوره رضاشاه «بهتوحیرتعجیبیجامعهفرسودهمسلمانان بقیهالسیف را فرا گرفته بود و بعضی چنان خیال می کردند که اصولاً آثار دیانت از کشور ایران محو و نابود خواهد شد و به هیچوجه روزنه امیدی هم پدیدار نبود تا اینکه حادثه شهریور ۱۳۲۰ رخ داد و. . . ناگهان دیده شد که اباطیل بیست ساله محو و نابود گردید.» آئین اسلام و پرچم اسلام برای مقابله با قلم هایی منتشر شدند که «به نام آزادی هر روز به یک عنوان خاص برضد دیانت اسلامیه صفحات چندی را سیاه می کند.» اما تقوی باور داشت که «برابر این همه انتشارات مضره و سیل بی دینی تنها دو روزنامه تأثیر حقیقی نخواهد داشت. بلکه باید اقلاً صدها روزنامه دینی از هرگوشه و کنار کشور انتشار یافته و به نشر حقایق پرداخته و با بی دینی ها و فساد اخلاق و بیماری های روحی و اجتماعی سخت مبارزه نماید تا بتواند دست هیئت اجتماع را بگیرد.»۶۵
سراج انصاری نیز که در آغاز همکاری نزدیکی با دنیای اسلام داشت درهمان شماره نخستین نوشت: «اوضاع امروزی ایران به اندازه ای نابسامان و پریشان گردیده که بیم تلاشی آن می رود. بیم آن می رود که هستی خود را از دست داده و نیست و نابود گردد. . . . آثار مرگ هویدا گردیده، جان ما، ناموس ما، استقلال ما، بالاخره هستی ما به خطر افتاده؛ آیا نباید بیدار شویم؟ نباید در اندیشه چاره باشیم؟! نباید خود را از خطر خلاص کنیم؟!» برای پایان دادن به این نابسامانی ها، سراج انصاری اعتقاد داشت که «باید همه متحد شویم.» اما این فراخوان «اتحاد و اتفاق» غیر مسلمانان را از «ملت ایران» طرد و ایران را خانه ویژه مسلمانان قلمداد کرد: «چاره هم در وهله اول اتحاد و اتفاق است باید همه متحد شویم و در وهله دوم زیر پرچم اسلام پا برجا بوده و با ایمان ثابت به آئین اسلام گرائیم تا بتوانیم استقلال و هستی خود را نگه داشته و دنیای کفر و بیدینی و مادیگری و لامذهبی را به دنیای اسلام مبدل نموده و در خانه خود (ایران) برادرانه زییم.» در این نگرش ایرانیان غیر مسلمان همه بیگانه و غیرخودی فرض شدند. سراج انصاری که یکی از نخستین استراتژیست های جنبش آینده سازِ اسلامگرا بود باور داشت: « این است راه و جز این نیست علاج. دیگران هرچه می گویند بگویند. هر نسبتی می دهند بدهند، مرد مسلمان غیور نباید از گفته این و آن بترسد. نباید از واژه ارتجاع، کهنه پرست، و، و بهراسد.» برای ساختن آیندهای که ایران کشور ویژه «ملت مسلمان» باشد، سراج انصاری و سید محمد تقوی که متأثر از جنبش اسلامی هند بودند به تأسیس «اتحادیهمسلمین»پرداختند. همانند "اتحادیه مسلمین" (Muslim League) کهدافع تنوع دینی وفرهنگی در هند بود و با هدف پاک سازی غیرمسلمانان کشور پاکستان را پی ریخت،«اتحادیه مسلمین» ایران تنها دینِ صحیحِ اسلام را «روحِ اجتماع» دانست و در پی آن بود که «با علل و اسبابی که مایه نابود ساختن روح اجتماع هستند با تمام قوا مبارزه کنند.» محمد موسوی بهبهانی، محمد باقر رسولی، محمدحسن طالقانی، صدرالدین موسوی، نجفی قمی، هبه الدین شهرستانی، از جمله علمائی بودند که اهداف دگرستیز اتحادیه مسلمین را تائید کردند.
پس از پایان محاکمه قاتلان احمد کسروی و سرکوبی جنبش آذربایجان، در سال ۱۳۲۵، آیت الله بروجردی طرحی برای گنجاندن تعلیمات دینی در درس های دبستان ها و دبیرستان ها ارائه کرد. برای پیشبرد این طرح، دنیای اسلام به نشر اخبار در باره فعالیت های تبلیغاتی آموزگاران بهائی پرداخت. به عنوان نمونه، در مرداد ۱۳۲۶ یوسف اطلس پرور در مقاله ای پس از ذکر خبری در باره آموزگار بهایی در لاهیجان که «دوشیزگان را به مسلک بهائی تبلیغ می کند» نوشت:
بنده می گویم باز جای شکرش باقی است که در شهری مثل لاهیجان یک چنین آموزگار بهائی مشغول به خرابی است، اما بیچاره شهرستان تاریخی و اسلامی اصفهان که وقتی کانون علماء و مجتهدینِ سترگ و اساتیدِ بزرگِ دین بوده و فعلاً شاید مدرسه دخترانه درآن نباشد که لااقل یکی دو آموزگار بهائی درآن مشغول به مقصود نباشند و اگر احیاناً دبستانی هم فاقد چنین آموزگارانی پیدا شود درحکم النادر کالمعدوم است. مثلاً بدون شک دبستان دخترانه ای هست که مدیره آن بهائی گیسو سفید دراین مسلک و ناظمه آن از جوانان این مرام و بعضی دیگر از آموزگاران آن یا از سابقه داران یا تازه واردین در این راه ضلالت و بنگاه فساد و بی ناموسیاند که اگر دوشیزه ای هم که از خاندان شریف و متدین باشد و بخواهد با چادر سفید یا روسری قدری بلند به مدرسه رود خدا می داند. . . که همین مدیره و ناظمه مذکوره ممانعت نمودند و بعداً هم با آنها حضور دانش آموزان تنبیهات خطرناک جسمی خلاف قانون و توهینات و تحقیرات مغرضانه مینمودند.
اطلس پرور در ادامه این نامه که در اوج جنگ و جدل در باره حجاب در سال ۱۳۲۶ نوشته شده بود متذکر شد:
اینک با این وصف چگونه انتظار عفت و دیانت و کسب دانش از دوشیزگان چنین آموزشگاه هائی می توان داشت؟ بالاخص اینکه چنین دوشیزه هائی پس از فارغالتحصیل شدن از چنین دبستانی برای ادامه تحصیل به دبیرستان بهشت آئین (قوی ترین و مؤثر ترین آموزشگاه بی غیرتی و بی ناموسی و بی عفتی و نانجیبی و فاحشهگی و عنقریب اگر جامعه ساکت باشد دزدی و جاسوسه گی) که مدیر آن یک نفر خارجی به نام میس ایدن و دست پروره سیاست استعماری به منظور بیچارگی ایرانیان می باشد، هم وارد شود.۶۸
یک هفته پس از چاپ این نوشته، در تلگرافی از شاهی امضاء کنندگان بار دیگر از معلم های بهائی شکایت کردند: « اینجانبان اهالی شاهی که بچه های خود را برای تعلیم و تربیت اسلامی به دبستان می فرستیم یک عده بهائی به نام آموزگار آنها را تبلیغ به دین خودشان می نمایند. لذا تقاضای فوری داریم آنها را از کار برکنار نمائید. چنانچه آنها باشند، ما مجبوریم برای حفظ دیانت اسلام بچه های خودمان را از فرستادن به مدرسه خودداری نمائیم.» در پی این خبرها، در مهر۱۳۲۶ حسین شکوهی، پس از ذکر «مضرات تولید نفاق بین ملت ایران به نام ترویج مرام بهائی گری»، اعلام کرد وزارت فرهنگ می بایستی: «با شناسائی و تشخیص آموزگارانی که این طریق باطل می سپرند از استخدام آنها در مدارس خودداری نماید که نتوانند اذهان نوباوگان را ضمن تعلیمات کلاسی مغشوش نمایند.»۷۰درهمین شماره دنیای اسلام اخبار دیگری در مورد فعالیت تبلیغی بهائیان در بوستان آباد، شازند، و جهرم به چاپ رسید.
گزارش های دنیای اسلام درباره تبلیغات بهائی دردبستان ها ودبیرستان ها تبلیغات بدیلی برای نهادینه کردن آموزش اسلامی و اقامه نماز در مدارس بود. در دوران نخستوزیری عبدالحسین هژیر (خرداد -۱۳۲۷ آبان ۱۳۲۷) که به بهائی بودن معروف شده بود، سازمان های اسلامی به رهبری آیت الله کاشانی قول گرفتند «که به دست ایشان همانطوری که خودشان هم علناً اظهار داشتند تعالیم عالیه اسلامی در مدارس فرهنگ اعم از دبستان ها و دبیرستان ها و دانشگاه ها رخنه کند. . .»۷۱پس از تشکیل دولت، هژیر به دکتر اقبال وزیر فرهنگ دستور داد: «بنا به مذاکراتی که درموقع طرح برنامه دولت در باب تعلیم مسائل شرعیه و احکام امور دینی و اصول اخلاق در مدارس مملکت در مجلس شورای ملی به عمل آمد، لازم است، به فوریت کمیسیونی مرکب از اشخاص بصیر و صالح دعوت شوند. . .»۷۲ محمدعلی تقوی، مدیر دنیای اسلام، از جمله کسانی بود که برای شرکت در «کمیسیون تعلیمات دینی» دعوت شد.۷۳ بدین سان دنیای اسلام، همچون پرچم اسلام، با هماهنگی فعالیت های خود با مراجع تقلید نقش مهمی در شکل دادن سیاست های دولتی داشت.
اشغال حظیره القدس
در اواخر دهه ۱۳۲۰ و اوایل دهه ۱۳۳۰ مبارزه با بهائیان شکل خشونت باری به خود گرفت. کشتن مهندس شهیدزاده در تیر ۱۳۲۶ در بابلسر و دکتر سلیمان برجیس در۱۴ بهمن ۱۳۲۷ در کاشان از پیامدهای این مبارزه بود. آیت الله رضا گلسرخی که اکنون از اساتید برجسته حوزه علمیه قم است، واقعه کشتن دکتر برجیس را که خود درآن شرکت داشت چنین بازگفت: «دکتر برجیس، یک یهودی بود، که بهائی شده بود. شاید بوسیله این شخص، بیشتر از صد نفر مسلمان کُشته شده بودند. این دکتر برجیس، به مسلمان هائی که ضد بهائی بودند، داروی اشتباهی می داد و آنان را می کشت.» این شایعه شباهت بی نظیری به شایعه فروش داروهای عوضی به بیماران مسلمان توسط داروسازهای یهودی داشت. شایعه فروش داروهای عوضی به مسلمانان که ایران باستان آن را در تیرماه ۱۳۱۳ برای سازماندهی یهودی ستیزی درایران منتشر ساخت،۷۵ در دهه ۱۳۲۰ واقعیتی قلمداد شد و محرک قاتلان دکتر برجیس شد. آیت الله گلسرخی در شرح کشته شدن دکتر برجیس که به بهانه عیادت مریضی به خانه خالی یی کشانیده شده بود یادآور شد که « هشت نفر- از جمله آقای رسول زاده- رفتند و دکتر برجیس را کُشتند. بعد هم، لااله الاّالله گویان صحنه را ترک کردند. البته محرک اینها، بیشتر مرحوم تربتی واعظ بود. اینها بعد از کُشتن دکتر برجیس، به شهربانی رفتند و خودشان را معرفی کردند. مأمورین هم، آنان را گرفتند و به تهران بردند. بنده هم جزو متهمین بودم، که به عنوان رضا گلسرخی، اسمم در پرونده بود.»۷۶
کُشتنعبدالحسین هژیر۷۷بهدستسیدحسین امامی۷۸در ۱۳ آبان ۱۳۲۸ در مجلس عزاداری امام حسین در مسجد سپهسالار را نیز می توان نشانی دیگر از آغاز مرحله خشونت علیه بهائیان دانست. بنا بر شواهدی آنچه قتل هژیر را در صدر برنامه فدائیان اسلام قرار داد شایعه بهائی بودن او بود که گویا توسط ابوالحسن حائری زاده شایع شده بود.مأمورمحرمانه شهربانی در گزارشی دراین باره در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۲۷ نوشت:
حائری زاده در تعقیب نطقی که پریشب در میان انبوه جمعیت در مسجد شاه ایراد کرد، روز گذشته نیز سید ابوالقاسم کاشانی و چند نفر از سران جمعیت فدائیان اسلام را ملاقات نموده و گفته است: «شما فدائیان اسلام هستید، راضی نشوید که زمام امور مملکت به دست کسی سپرده شود که مروج دین بهائی است. این اولین مبارزه ای است که از طرف مسلمین شروع میشود و در این مبارزه شما باید به قدری سرسختی و استقامت به خرج بدهید که مصالح شما همیشه رعایت شود.۸۱
بدین روایت، مخالفت با هژیر «بیش از پیش جنبه مذهبی پیدا کرده» بود و طرفداران سید ابوالقاسم کاشانی مبارزه بااو را «حمایت دین و قران » دانستند.
تبلیغات گسترده علیه بهائیان در دوره نخست وزیری رزم آرا (تیر -۱۳۲۹ اسفند ۱۳۲۹) به برکناری برخی از آنها از دوایردولتی انجامید. شمسالدین جزایری، وزیر فرهنگ کابینه رزم آرا، در شرح این تصمیم یادآور شد که در ملاقاتی با آیت الله بروجردی ایشان از او خواستند که این پیام را برای شاه ببرد که به فرمان شوقی افندی بهائیان تظاهر می کنند و این «موجب شکوه مسلمانان است.» شکایت آیت الله بروجردی براین اساس بود که در آن سال ها بهائیان به تدریج تقیه را کنار گذاشته و در برگه های استخدامی خود را بهائی معرفی میکردند. پس از طرح این گفتگو در جلسه هیئت دولت، جزایری گفت «طی بخشنامه ای عدم رسمیت مذهب بهائی را به کلیه استانداران ابلاغ نموده ولی من تصمیم گرفتم که در فرهنگ بهائی ها را برکنار کنم.» درچگونگی اجرای این تصمیم او خاطر نشان ساخت: «اول همه آنها را خواستم و بدان ها گفتم در تعرفه کارگزینی خود بنویسید "مسلمان" ما دیگر کاری به کارتان نداریم زیرا اسلام حکم به ظاهر می کند، مگر اینکه خلافش ثابت شود.» اما این پیشنهاد تقیه مورد پذیرش بهائیان که چندی بود هویت دینی خود را آشکارا بیان میکردند قرار نگرفت: «اما معلمین بهائی قبول نکردند و در عوض دو نامه رسمی یکی به امضای فروتن منشی محفل بهائی ها و دیگری به امضای فتح اعظم رئیس محفل علیه من به نخست وزیری و بازرسی نخست وزیری نوشتند و در آنها اقدامات مرا مخالف آزادی مذهب و منشور ملل متفق قلمداد کردند.» در واکنش به این اعتراض دکتر جزایری خاطر نشان ساخت: «وقتی که این طور شد من تمام کارکنان بهائی که پیمانی بودند برکنار ساختم و آنهائی را که رسمی بودند از کادر آموزشی برکنار و به کارهای اداری مشغولشان ساختم.» درکنار تبعیض هایی از این گونه، سازمان ها و نیروهای اسلامی نیز که ابراز هویت بهاییان را اهانت و توهین به اسلام می پنداشتند به بهایی آزاری پرداختند. ازجمله برخی در صدد برآمدند که حظیره القدس را که مرکز اداری و عبادی بهائیان در تهران بود خراب کنند. اگرچه شایعه تخریب حظیره القدس از اردیبهشت ۱۳۲۷ درجریانبود، اماایننقشه در۱۶ اردیبهشت۱۳۳۴ به کارگردانی حجه الاسلام محمدتقی فلسفی، واعظ مشهور تهران، عملی شد. وی که رابط آیتالله بروجردی و دربار بود، این ماجرا را به گونهای سازگار با شرایط پس از انقلاب در خاطرات خود بازپرداخته است.۸۴
در پی بسیج همگانی که از جانب وعّاظ و سخنران های مذهبی در جریان بود، در ماه رمضان ۱۳۳۴ محمدتقی فلسفی از رادیو تهران و آقای شکوهیده از رادیوی نیروی هوائی درسخنرانیهای خود خاطرنشان ساختندکه«خطر بهائیها از توده ای ها زیادتر است.»۸۵ فلسفی درخاطرات خود یادآور شده است که سخنرانی های او علیه بهائیان با توافق قبلی آیت الله بروجردی و محمد رضا شاه صورت گرفت. او در مصاحبه ای با خبرنگار اتحاد ملی در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۳۴، در باره ملاقات خود با آیت الله بروجردی گفت: «قبل از اینکه ماه مبارک رمضان پیش آید من به قم مشرف شدم و در آنجا آیت الله بروجردی را بسیار ملول دیدم و گفتند حالا که قضیه نفت حل شده و کار توده ای ها هم به اتمام رسیده باید برای بهائی ها فکری کرد و قد علم نمود.» پس از این جلسه بنا به پیشنهاد آیت الله بروجردی، فلسفی با محمد رضا شاه ملاقات و در این دیدار به ایشان گفت: «آیت الله بروجردی نظر موافق دارند مسئله بهائی ها که موجب نگرانی مسلمانان شده است، در سخنرانی های ماه رمضان که از رادیو پخش میشود مورد بحث قرار گیرد. آیا اعلیحضرت هم موافق هستند؟» به روایت فلسفی، «او لحظه ای سکوت کرد و بعد گفت: "بروید بگوئید".»۸۶
به این ترتیب، در ماه رمضان ۱۳۲۴، فلسفی سخنرانی سالانه خود در مسجد شاه را، که از رمضان ۱۳۲۷ برای مقابله با حزب توده مستقیماً از رادیو پخش می شد، معطوف به مبارزه با بهائیان کرد. حملات پی در پی فلسفی به بهائیان آن هم درماه رمضان به برانگیختن احساسات بهاییستیز انجامید. در پی حرکت دستجات مذهبی به سوی خیابان یوسف آباد و کوشش آنها برای ورود به حریم حظیره القدس و با تصویب شورای امنیت، فرمانداری نظامی تهران حظیره القدس را در ۱۶ اردیبهشت اشغال کرد. سرتیپ تیمور بختیار، فرماندار نظامی، در اعلامیه ای این کار را، که نقطه اوج همکاری دولت و روحانیت در دوره سلطنت محمد رضا شاه بود، چنین توجیه کرد: «چون تظاهرات و تبلیغات فرقه بهائی موجب تحریک احساسات عمومی شده است لذا به منظور حفظ نظم و انتظامات عمومی دستور داده شد قوای انتظامی، مرکز تبلیغات این فرقه را که حظیره القدس نامیده می شود اشغال نماید که از هرگونه پیش آمدهای احتمالی سوء جلوگیری شود.»۸۷بنا به گزارش اطلاعات پس از افطار در آن روز در مقابل حظیره القدس «بین مردم شیرینی تقسیم شد.»۸۸
پس از اشغال حظیره القدس، آیت الله سید محمد بهبهائی در تلگرافی به شاه از «بستن کانون فساد دینی و مملکتی . . . به وسیله ارتش اسلام» تشکرات صمیمانه تقدیم و آن روز را «عیدی از اعیاد مذهبی» برشمرد.۸۹ شاه نیز در جواب خاطر نشان ساخت: «بطوری که مکرر از ما شنیده اید همیشه خود را در اجرای مقررات اسلام موظف دانسته و ادامه این توفیق را از خداوند متعال خواهانیم.»۹۰ آیت الله بروجردی نیز "مسرت" خویش را از بسته شدن حظیرهالقدس به بهبهانی اعلام و دعا کردند که «خداوند عزّ شأنه، دیانت مقدسه اسلام و سلطنت ایران را از گزند دشمنان و اخلالگران حفظ فرموده و وجود مبارک را برای مسلمین مستدام بدارد.» آیت الله بروجردی در نامه ای به فلسفی از «خدمات پرقیمت» او نیز به «دیانت مقدسه اسلام بلکه مطلق دیانات و نسبت به کریم» قدردانی کرد و ابراز داشت که بهائی «در دستگاه دولت نفوذ کامل دارد و لذا اهم امور دراین مقام، تسویه ادارات ووزارتخانههاوپستهای حساس مملکت است از این فرقه.»۹۲در مصاحبه ای با روزنامه کیهان، آیتالله بروجردی ویران کردن حظیرهالقدس، طرد بهائی ها از «ادارات دولتی و بنگاههای دولتی»، و تصویب طرحی برای اخراج تمامی بهائیان از ایران را خواهان شد. این خواسته در روز ۱۹ اردیبهشت ۱۳۳۴ از طرف سید احمد صفایی نماینده معمم قزوین در ۴ ماده به ریاست مجلس تقدیم شد.
درمقدمه این طرح بهائیان اخلالگرانی معرفی شدند که «در لباس مذهب علیه ملت مسلمان ایران و تمامیت ارضی کشور قیام نموده به وسائل گوناگون مردم را از طریق صلاح و عفاف و از محور خداپرستی و دینداری منحرف ساخته و در پیشرفت مقاصد شوم خود از ارتکاب هرجنایت مضایقه ندارند.» نویسندگان این طرح، درست در اوج بهائی آزاری، ادعا کردند که «پرونده های زیادی از قتل ها و فتنه جوئی ها و جنایات تاریخی افراد این جمیعت در مراجع قضائی موجود است. . .»۹۴
پس از اشغال حظیره القدس «در شهرستان های رشت، شیراز، اصفهان، کرمانشاه، یزد، کاشان، کرمان، و چند شهرستان دیگر معابد بهائی ها از طرف مامورین انتظامی اشغال شد.» درپی این حوادث اشخاصی که «دربرگه استخدامی خود را بهائی معرفی کرده بودند از ادارات اخراج شدند.» به علت تشدید آزار کسانی که به بهائی بودن معروف شده بودند، برخی از بهائیان مجبور به چاپ تکذیب نامه شدند. متن تکذیب نامه ها کمابیش یکسان بود: «با اینکه مسلمان بودن اینجانب بر همه روشن و لازم به توضیح نیست، معهذا عده ای از همکارانم مرا متهم می کنند که بهائی هستم. همانطور که در سال ۱۳۳۰ در روزنامه داد تکذیب نمودم مجدداً به اطلاع عموم می رسانم که اینجانب عبدالله بیات کارمند چیت سازی تهران دارای شناسنامه ۳۴۹۴ صادره ملایر گذشته از اینکه مسلمان می باشم نسبت به شاه و میهن خود وفادار بوده و خواهم بود،۳/۲/۳۴.»۹۵
بازنگری گفتار حجه الاسلام فلسفی که به نمایندگی از آیت الله بروجردی مأمور به خشم آوردن مردم علیه بهائیان از رادیو بود حائز اهمیت است. به روایت فلسفی در سخنرانی های رمضان ۱۳۳۴ شمسی از رادیو:
دریکیدو روزاول، من شرح حال انبیاء را بیان داشتم وبعداً به سراغ بهائیان رفتم. درسه جلسه سخنرانی اولیه دولت توجه زیادی نداشت. اماخوردهخوردهگزارش های مأمورینانتظامیازتمام کشوربه دولت رسیدودولتمتوجه شدکه این ریشهایعمیق دارد. ازطرفدیگر با پیام های روحانیون و مرجع تقلید اعلیحضرت همایونی هم دستوراتیدادند؛ واول کاری که شد دستور اشغال حظیره القدس صادرگردید. بهرحال من ازتوجه مردم وآرتش که به موقعحظیره القدس را اشغالنمود سپاسگزارم.۹۶
برای هرچه بیشتر برانگیختن مردم به آزار دگردینان و دگراندیشان دینی، فلسفی به شایعه نزدیک شدن حزب توده به بهائیان پرداخت:
یکی از افراد توده ای نزد خود من اقرار کرد و گفت چون طرق فعالیت به روی ما بسته شده بود و در ابتدا مجالس ختنه سوران، عروسی و عزا تشکیل دادیم. اما قضیه روشن شد و چون شنیدیم بهائی ها در سال آینده قصد کودتا دارند بدین لحاظ به سوی آنان گرویدیم تا بتوانیم در آن موقع عمل حادی انجام دهیم و حتی برای اینکه خود را خیلی علاقمند به مذهب بهائی نشان دهیم به آئین و روش آنان از آنها زن گرفتیم.
فلسفی که متوجه انعکاس جهانی بهائی ستیزی خود بود، در سخنرانی هایش به تجلیل از«حضرت موسی و حضرت عیسی» پرداخت. با آگاهی به حساسیت افکار جهانی نسبت به آزار اقلیت های مذهبی پس از کشتار یهودیان در آلمان هیتلری، فلسفی خود را ناگزیر می بیند که: «حقوق اقلیت ها را از نظر قانون اساسی و کتب آسمانی بیان دارم. . .» در پی شکایت محافل بین المللی بهائی به شاه، نخست وزیر، مجلس، و کمیسیون حقوق بشر و کمیسیون اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل ودولت های اروپا و امریکا، فلسفی گفتمان جنگ سرد و واهمه از پیشرفت حزب توده را دستاویز قرار داد: «ما درباره مذهب صحبت نکرده ایم بلکه راجع به دسته ای که نقاب مذهبی به صورت زده بحث نموده ایم.» در توضیح این امر او متذکر شد که: «به آمریکائی ها پیغام دادم که مسلمانان با توده ای ها مبارزه کرده اند و حالا توده ای ها وارد بهائیان شده اند و شما اگر بخواهید از بهائیان حمایت نمائید مثل این است که توده ای ها را که دشمن آمریکا هستند تقویت کرده اید.» بدین سان، مبارزه با بهائیان نه تنها مبارزه برای حفظ یکپارچگی ایران، بلکه جزئی از مبارزه علیه کمونیزم جهانی نیز برنموده شد.
با پایان ماه رمضان ۱۳۳۴ شمسی «علماء اعلام و ائمه جماعت و همچنین از طرف کلیه آقایان وعاظ و مُبلغین اهل منبر» جلساتی برای «فیصله یافتن امر بهایی ها» تشکیل دادند.۱۰۰ دریکی ازاین نشستها که با حضور آقای نجفی شهرستانی به نمایندگی آیت الله بروجردی در منزل آیتالله خوانساری برگذار شد، شرکتکنندگان نامه ای «به حضور اعلیحضرت همایونی» نوشته و خواهان «تسریع در انجام تقاضای ثلاثه آقایان» شدند. دراین گردهمائی قرار شد که تقاضای سه گانه که در طرح تقدیمی سید احمد صفایی به مجلس نیز آمده بود، توسط شیخ محمدعلی لواسانی، آقای نجفی شهرستانی، و حاج باقرآقا قمی حضوراً به شاه تقدیم شود. درنامه سرگشاده ای در خرداد۱۳۳۴ به سردار فاخرحکمت رئیس مجلس شورای ملی، ندای حق، که نقش مهمی در سازماندهی هیأتهای اسلامی داشت، اخطار داد که فکر و نقشه بهائیان «برهم زدن مشروطیت و سلطنت و از هم پاشیدن اساس دیانت مقدس اسلام است.» در ادامه این نوشته که علما را حامیان سلطنت معرفی کرد، ندای حق نوشت: «ملت ایران خواهان است که حالیه که صلاح ملت یک مرتبه یکسره شود و تکلیف بهائیان مشخص و معلوم گردد، همانطور که تکلیف توده ای ها معین شد. حال دیگر استخوانی لای زخم گذاشته نشود که زحمت آن بعد معلوم شود.»۱۰۱
در تعیین «تکلیف توده ای ها» که الگویی برای برخورد با بهائیان شده بود دولت بسیاری از سران حزب توده را به اعدام و زندان ابد محکوم کرده بود. برای جلب توجه نیروهای مذهبی فرمانداری نظامی در آبان ۱۳۳۴ جشن میلاد حضرت رسول اکرم را در حظیره القدس برگذار کرد. ندای حق از این اقدام سرتیپ بختیار قدردانی کرد و تقاضا داشت «که مجلس جشنی از این عظیم تر و مفصل تر برای روز مولود حضرت قائم آل محمد صاحب الامر و الزمان امام غائب در ۱۵ شهر شعبان المعظم برپا و منعقد سازند.» ندای حق امیدوار بود که فرماندار نظامی تهران «با تظاهرات بی نظیر مسلمانان در آن جشن خنجر بر قلب عده معدود ناکسان و گمراهان زنند.»۱۰۲نقش فرمانداری نظامی تهران در سرکوبی و انحلال حزب توده اگرچه نیروهای بهائی ستیز را امیدوار کرده بود، برای ایرانیان بهائی نگران کننده بود.
دوری گرفتن ناگهانی دولت و دربار از خواست علماء برای «یکسره کردن کار بهائی ها» پیوند تاریخی دولت و روحانیت را گسست. از دوران محمد شاه و ناصرالدین شاه قاجار نهادهای سرکوب دولت در مبارزه با بابیان و بهائیان و پاسداری از اسلام و تشیع شکل گرفته بود. با ساماندهی مبارزه علیه بابیان و بهائیان دولت از حمایت و پشتیبانی فعال علماء برخوردار شد. مجتهدان شیعه نیز که پس از پیروزی اصولیان براخباریان به مراجع قدرت دینی خودمختاری تبدیل شده بودند، در روند مبارزه با بابیان و بهائیان هماهنگ و منسجم شدند. دردهه ۱۳۲۰ و آغاز دهه ۱۳۳۰ مبارزه با حزب توده که دشمن اسلام قلمداد شده بود، دولت و روحانیت که در دوره رضاشاه در مقابل یکدیگر قرار گرفته بودند بار دیگر همرزم و هماهنگ شدند. با اشغال حظیره القدس دراردیبهشت ۱۳۳۴ این هماهنگی به اوج خود رسید.اماتغییرروش دولت در اوج بحران حظیرهالقدس، علمای شیعه، خصوصاً آیت الله بروجردی، را که نگران افزایش تعداد بهائیان در «مملکت شیعه» بودند رنجیده خاطر کرد. بدین سان روحانیت که تا ۱۳۳۴ مدافع سلطنت بود به تدریج به مخالفت با آن برخاست. واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ادامه روندی بود که با اشغال حظیره القدس آغاز شده بود. اشغال حظیره القدس هم اوج و هم آغازه گسست همکاری های دربار و روحانیت بود.۱۰۳
سخن پایانی
غیرخودی شمردن بابیان و بهائیان که با انتشار «یادداشتهای کینیازدالگورکی» آغازشده بود باتأسیسکشوراسراییل در۱۳۲۷هش/۱۹۴۸م اوجبیشتری یافت. آئین بهائی، که پیشازپیدایش جنبش صهیونیسم در ۱۸۹۰م/۱۳۱۰ه ق مرکز جهانی خود را در فلسطین بنا نهاده بود، پس از تأسیس آن کشور عامل صهیونیسم قلمداد شد. بدین ترتیب احساسات سیاسی ضد صهیونیستی در دفاع از آوارگان فلسطینی با یهودی ستیزی و بهائی ستیزی در هم آمیختند. با نزدیک شدن دولت ایران به کشور اسراییل، که در تحلیل های سیاسی دست نشانده دولت آمریکا شناخته می شد، احساسات ضد دولتی و ضد امریکائی نیز بر زنجیره بهائی ستیزی افزوده شد و آنرا مفهومی کاملاً سیاسی داد. در این زنجیره غریبه سازی، هویت ایرانی بهائیان و علقه آنان به فرهنگ و کشور ایران جائی نداشت. بهائیان ایادی صهیونیسم، عامل استعمار، و دشمن ایران و اسلام شناسانده شدند. در روند تاریخ زدایییی که بهائیان را ایادی صهیونیسم برمی نمود، از یاد برده شد که میرزا حبیب الله آل رضا (هویدا)، یکی از کارمندان بهائی وزارت امورخارجه، نخستین ایرانی بود که از کوشش صهیونیست ها برای «ازدیاد نفوسشان در فلسطین»، حتی بیشتر از سیاستمداران عرب، ابراز نگرانی کرده بود. او درنامه ۱۷ صفر ۱۳۴۱ ه ق/ ۱۹۲۲م به وزارت امورخارجه گزارشداد که یهودیان ایرانی «فوج فوج از ایران هجرت کرده به فلسطین آمدهاند. . . و هرگاه اقدام عاجلی برای این مسئله نشود، بلا شبهه تمام یهود ایرانی قطره وار در دریای صهیونیست مندمج می شوند.»۱۰۴ جالب است که علمای ایرانی تنها در طی بحران های دهه ۱۳۲۰ که به تأسیس کشور اسرائیل انجامید به اهمیت «ازدیاد نفوس» یهودیان در فلسطین پی بردند.
با اوج بهائی ستیزی در دهه ۱۳۲۰، فرضیات نژاد پرستانه ای که برعلیه یهودیان به کار گرفته می شد به بهائیان نیز نسبت داده شد. برای مثال، عبدالحسین آیتی در شهریور۱۳۲۵ در پرچم اسلام نوشت:
مدتی درشگفت بودم که چرا بابی ها یهودی ها را بیش از تمام مردم دوست دارند و سعی در تبلیغ ایشان دارند و پس از تصدیق، به اعلی درجه باهم یگانه می شوند تا آنکه دانستم که در روش و منش، مابه الاشتراکی دارند که از طرفی امر مذهب را بی نهایت ملعبه و بازیچه قرار داده و به تصنع و سخن سازی میگرایند و از طرفی به بافته های خود که می دانند تعبیرات مصنوعی و ناروائی است که خود ایجاد کرده اند بقدری تعصب بروز می دهند که می توانم گفت هیچ طبقه ای در دنیای امروزی بقدر بهائی به تعصب جاهلانه و حمیت ابلهانه متصّف نیست و از طرفی بابی و یهودی در هرکشوری باشد در خیانت بی اختیار است.۱۰۵
همانگونه که تهمت خیانتِ یهودیان به جنبش یهودی زدایی در اروپا انجامید، کاربرد تهمت هاییاینگونه دربارهبهاییان، جنبشضدبهائیرابخشلاینفک نهضت اسلامگرا برای پی انداختن آینده ای تک مذهبی درایران ساخت. تحریم اقتصادی بهائیان بخش مهمی از نهضت اسلامگرا بود که با تحریم «نوشابه امپریالیستی» پپسی کولا در ۱۳۳۴ آغاز شد. این تحریم اقتصادی را که نقش مهمی در شکل گیری گفتمان سیاسی اسلامی داشت در فرصت دیگری بررسی خواهم کرد.
موقعیت اجتماعی و اقتصادی بالنسبه ممتاز بهائیان نیز برنگرانی علما و مراجع تقلید نسبت به آینده اسلام درایران می افزود. لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، خصوصاً قراردادن "کتاب آسمانی" به جای "قرآن مجید" در سوگند رسمی که در۱۶ مهر ۱۳۴۱ در هیئت دولت به تصویب رسید، این نگرانی ها را دو چندان کرد. علمای شیعه این تصمیم و دیگر اصلاحات مدنی را کوشش هایی برایتغییر هویت اسلامی ایران قلمداد کردند. آنها که پس از واقعه حظیرهالقدس از شاه ناخشنود شده بودند، با تصویب این لایحه مستقیماً به رویاروئی با دربار کشیده شدند. همچنان که نامه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۲ آیت الله شریعتمداری به علمای کرمان حاکی است، بسیاری از علماء براین باور بودند که دولت «باوسایل مختلف در تقویت بعضی از فرق ضاله و منحرف و ضد اسلامی و دخالت دادن آنها در شئون مختلف مملکتی و سپردن بعضی از مقامات حساس به آنها میکوشد.»۱۰۶پیرو این نامه، شریعتمداری متذکر شد که «ایران میدان فعالیت حزبی که عامل استعمار و دلال اسراییل و عنوان مذهبی دروغی را دارد قرار گرفته است.»۱۰۷ آیت الله خمینی نیز در اعلامیه ای خطاب به وعاظ و گویندگان و هیئت های دینی در خرداد ۱۳۴۲ هشدار داد:
آقایان بدانند که خطر امروز بر اسلام کمتر از خطر بنی امیه نیست، دستگاه جبار با تمام قوا به اسرائیل و عمال آنها (فرقه ضاله و مضله) همراهی می کند، دستگاه تبلیغات را بدست آنها سپرده و در دربار دست آنها باز است، در ارتش و فرهنگ و سایر وزارتخانه ها برای آنها جا باز نموده و شغل های حساس به آنها داده اند. خطر اسرائیل و عمال آنها را به مردم تذکر دهید، در نوحه های سینه زنی از مصیبت های وارده بر اسلام و مراکز حقه و دیانت و انصار شریعت یادآور شوید، از فرستادن و تجهیز دولت خائن، چند هزار نفر دشمن اسلام و ملت و وطن را به لندن برای شرکت در محفل ضد اسلامی و ملی اظهار تنفر کنید. سکوت در این ایام تأیید دستگاه جبار و کمک به دشمنان اسلام است [تأکید در اصل].»۱۰۸
«جامعه روحانیت ایران» نیز در خرداد ۱۳۴۲ اسراییل را «بزرگ ترین پایگاه دشمنان اسلام و عامل درجه اول استعمار در خاور میانه» معرفی و پیش بینی کرد: «بهاییان که دلالان اسراییل درمملکتما هستند (فراموش نکنید حیفا و عکا مرکز بهاییان و از شهرهای معروفاسراییلاست) دردستگاههایحساس مملکت رخنه کرده و روز به روز بر نفوذ آنها در تمام قسمت ها مخصوصاً دستگاه های تبلیغاتیحتی گفته می شود در هیئت دولت زیادتر می گردد.» در ادامه این بیانیه که «هدف روحانیون از مبارزه اخیر» را نشان می داد، تأکید شد که «روحانیت هرگز نمیتواند این ننگ بزرگ را برای مسلمانان ایران بپذیرد و نفوذ عُمّال صهیونیسم و دلالان آنها یعنیبهاییان را در مملکت خود تحمل کند.»۱۰۹ آیت الله سیدمحمدصادق روحانی نیز در نامه ای در تحریم انتخابات دوره ۲۱ مجلس شورای ملی در شهریور۱۳۴۲، مجلس را مأمور سرپوش گذاردن برکودتای سیاهی دانست که قصد دارد «یکباره اساس دین و مشروطیت را دگرگون کند.»
فلذا با همکاری بهاییان و عمال اسراییل و سازمان امنیت و زنان و مردانی که عفت قلم مانع از شرح حال آنهاست، به نام مردم متینگ راه می اندازند، کنگره تشکیل می دهند، کمیته درست می کنند که غلامان خانه زاد و جیره خواران استعمار را به کاندیداتوری از طرف مردم معرفی کنند. البته نه مردم این کشور بلکه مردم ماوراء بحار و مردم اسراییل.۱۱۰
قطعنامه ۲۱ فروردین ۱۳۴۲ «حوزه علمیه قم» نیز از «مراجع عالیقدر مخصوصاً حضرت آیت الله العظمی خمینی» خواست که در «تامین مستدعیات» ۱۰ گانه ای که بند ۵ آن خواهان «قطع ایادی استعمار و عمال صهیونیسم از مملکت» بود بکوشند.۱۱۱ همچون بسیاری از نوشته های اسلامگرا بیوگرافی پیشوا، که در۱۹۶۹ تنظیم شده بود، بهاییان را «عمال سازمان ضد بشری صهیونیسم و آژانس یهود» معرفی کرد.۱۱۲بدین سان، در گفتمان انقلابی «ایادی استعمار و عمال صهیونیسم» برابرهایی برگزیده برای بیگانه سازی "بهاییان" شد. از آن جهت که دولت اسراییل دشمن سرسخت اسلام به شمارمیآمد، پیشرفت بهائیان در گستره سیاست، اقتصاد، و فرهنگ ایران دلیلی برتضعیف اسلام فرض میشد. بنابراین بسیاریازسخنگویانومبارزان اسلامی در دو دهه پیش از انقلاب بیش از هرچیزی تکیه برآن داشتند که «اسلام در موقعیت خطرناکی قرار گرفته» است. به عنوان نمونه، محمدجواد باهنر در هیأت مکتب حسین در ۱۷ شهریور ۱۳۴۶ هشدار داد که «دین در معرض خطر قرار دارد. تبلیغات بهائیان روز به روز بیشتر می شود. کمی به خود آئید و در فکر دین باشید. . .»۱۱۳ در این پنداشتِ فراگیر تمامی برنامه های فرهنگی دولت از جشن هنر شیراز تا تغییر تقویم هجری کوشش های «فرق ضاله و منحرف» و «ایادی استعمار و اعدای اسلام» «برای تغییر شخصیت اسلامیمملکت» دانسته شدند.۱۱۴ دراین نگرش "انقلابی" حتی مسئولیت سرکوبی های خشونت بار ساواک نیز به دوش بهاییان گذاشته میشد.۱۱۵ به دیگر سخن، گفتمان انقلابی و اسلامگرا بهاییان را در تمامی سیاست های ناسنجیده رژیم شاه سهیم می دانست.
جنبشضدبهاییکه از دهه ۱۳۲۰ باتبلیغاتاسلامی درآمیخت نقش مهمی در تبدیل «ایمان اسلامی» به «مبارزه سیاسی» داشت. بجایبررسیمبانیایمانیآئین بهائی، مبارزاناسلامیازآنپستأکیدداشتندکهآئینبهائی«مذهبیسیاسی» است کهدولتهایاستعماریبرایتضعیفاسلام برپاساختهاند. بنابراینشرکت کنندگان درجلساتهیئتهای اسلامی و انجمن های ضد بهائیت بیش از پیش نگران آینده اسلاممی بودند. تشدید این نگرانی وسیله ای برای تبدیل زهد و ایمان به «آگاهی سیاسی» و تشویق به مبارزه برایحمایت از اسلام بود. بدین دلیل جلسات هیئت ها و انجمنهای ضدبهائی مکان های مناسبی برای جلب افراد به سوی سازمان هایی همچون مجاهدین خلق، امت واحده، حزب ملل اسلامی، و هیئت مؤتلفه بودند.۱۱۶ با درهمپیوستنجنبش ضدبهاییباجنبشهای ضد صهیونیستی، ضد استعماری، و ضد امپریالیستی، مبارزه برای پاکسازی بهائیان به مبارزه برای سرنگونی سلطنت پهلوی، تبدیل گردید. درجنبش «آزادی خواهانه مردم ایران» آزادی مدنی بهائیان اسارت «ملت مسلمان» پنداشته شد و در نتیجه جامعه مدنی ایران در نیمه دوم قرن بیستم دچار تناقضی شد که همچنان ادامه دارد.*
——————–
* در ویرایشنهائیایننوشته، حشمتمؤید، احمد کریمی حکاک، و افسانه نجم آبادی، راهنمایم بوده اند. از یکایک آنها سپاسگزارم. اما این دوستان مسئول نگرش و لغزش هایم نیستند. برای تسهیل خواندن نقل قولها، درموارد ضروری، دررسم الخط متون اصلی تصرف کرده ام.
پانوشت ها:
1. برای پژوهشی جامع در باره پیدایش جنبش بابی ن. ک. به:
Abbas Amanat, Resurrection and Renewal: The Making of the Babi Movement in Iran, 1844-1850, Ithaca: Cornell University Press, 1989.
برای تحلیلی تاریخی از کیش بهائی ن. ک. به:
Juan Cole, Modernity & the Millennium: The Genesis of the Baha’i Faith in the Nineteenth- Century Middle East, New York: Columbia University Press, 1998.
2. در این باره ن. ک. به:
Amatul’ I-Baha Ruhiyyih Khanum, "The Guardian of the Baha’i Faith, "in The Baha’i World, 1954-1963, Haifa: The Universal House of Justice, 1970, particularly pp. 156-158; "The Baha’i International Community and the United Nations, 1954-1963," in The Baha’i World, 1954-1963, pp. 788-794, particularly 789-791.
3. حاج محمد کریم خان کرمانی، رساله تیرشهاب در راندن باب خسران مآب، کرمان: چاپخانه سعادت، ۱۳۸۷، به ترتیب بر صص ۲۱۱-۲۱۰و ۲۲۰.
4. حاج محمد کریم کرمانی، کتاب مستطاب سلطانیه، بمبئی: کارخانه عبدالغفور المشهور بداد و میان دهایلی، ۱۲۷۷، به ترتیب صص ۲۲۰-۲۱۹.
5. حاج محمدخان کرمانی، هدایه المسترشدان . . . درجواب هدیه النمله، مطبعه مروی، ۱۳۴۲، ص ۲۶۲.
6. زین العابدین نوری شاه حسینی، ارغام الشیطان فی رد اهل البیان و الایقان، تهران: مطبعه مروی، ۱۳۴۲، به ترتیب از صص ۳۹۲ و ۳۹۶.
7. میرزا علیاکبرمجتهد اردبیلیحاجب الائمه، اصول دین مسلمین و کشفالخطای خوانساری، بی جا، بی ناشر، ۱۳۳۴، صص ۳۱۳ و ۳۱۸.
8. در این باره ن. ک. به:
Negar Mottahedah, "The Mutilated Body of the Modern Nation: Qurrat al-Ayn Tahirah’s Unveiling and the Iranian Massacre of the Babis," Comparative Studies of South Asia, Africa and the Middle East, XVIII:2 (1998), pp. 38-50.
9. فریدون آدمیت براین ادعاست که «نویسنده این جزوه مجهول، علی جواهر کلام است.» ن. ک. به: فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، چاپ ۶؛ تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۱، ص ۴۵۶. اما وی شواهدی دراین باره ارائه نکرده است. علی جواهر کلام که تحصیلاتش را در تهران و بیروت به انجام رسانیده بود و عربی و روسی و انگلیسی نیز میدانست، مترجم چندین کتاب از جمله آثار الشیعه، ایران نو (الول ساتن)، تاریخ تمدن اسلام (جرجی زیدان) بود.
10. احمدکسروی، بهاییگری، تهران: کتابفروشی پایدار، بی تاریخ، صص ۷۰، ۷۳-۷۲.
۱۱. احمد کسروی، «پاسخ بهائیان،» پرچم، ۱:۱ (فروردین ۱۳۲۲)، صص ۳۱-۲۹.
12. برای چاپ جدید این اثر ن. ک. به: «یادداشت های کنیازدالفورکی ]دراصل[» در خاطرات من یا تاریخ صدساله ایران، نوشته حسن اعظام قدسی اعظام الوزاره، تهران: نشر کارنگ، ۱۳۷۹، صص ۹۲۹-۹۱۱. حسن اعظام در معرفی «یادداشتهای کنیاز دالقورکی» نوشت: «اینک راجع به پیدایش باب از جزوه ای که خطی و در کتاب خانه مرحوم مخبرالدوله بزرگ برادر مرحوم حاج مخبرالسلطنه هدایت، به پسرش مرحوم فهیم الدوله که از رجال پاکدامن وطن خواه و با ایمان بودند رسیده بود، نظر با این که نویسنده با ایشان دوستی کامل داشته و غالباً با معظمله معاشر بودم، موقع پیش آمد قضیه انبار غله دولتی یک روز اظهار نمودند "جزوه خطی" راجع به پیدایش بهایی که در کتابخانه پدرم بود و به من منتقل گردیده است در این موقع به شما می دهم که تا پس از استنساخ اصل جزوه را رد نمایید، نویسنده هم با تقدیم تشکر از روی آن ماشین نموده اصل آن را به مرحوم فهیم الدولی رد نمودم. . . . اینک موقع درآن دانستیم که برای روشن شدن تاریخ که یگانه هدف و آمال خود می دانم برای خوانندگان عزیز خاصه جوانان حاضر و نسل آینده عین جزوه را بدون کوچکترین تصرفات به شرح ذیل درج نمایم، و ضمناً متذکر میشوم که خواننده عزیز کاملاً توجه نمایند که نفوذ خارجه تا چه اندازه در دربار قاجاریه و مملکت و حتی شاه وقت بوده است؟» ن. ک. به: حسن اعظام قدسی، همان، ص ۹۱۰.
13. در این باره ن. ک. به: محفل روحانی ملی بهائیان ایران، جوابی به رساله اعترافات سیاسی کینیاز دالقورکی، طهران: محفل روحانی ملی بهائیان ایران، بهمن؛ نیز ن. ک. به:
Amin Banani, "Religion or Foreign Intrigue: The Case of the Babi-Baha’i Movement in Iran," in Thirty First International Congress of Human Sciences in Asia and North Africa in Tokyo, Tokyo: Institute of Eastern Culture, pp. 279-80.
برای گزیده ای ازگزارشهای سفیر روسیه درایران ن. ک. به:
M. S. Ivanov, Babidskie Vosstaniya V Irane, 1848-1852, Moscow, 1939, Appendix l, pp. 141-59;
برای ترجمه فارسی و انگلیسی بخشی از این گزارش ها، به ترتیب، ن. ک. به: مرتضی مدرسی چهاردهی، شیخیگری و بابیگری ازنظر فلسفه، تاریخ، اجتماع، چاپ ۲، تهران، ۱۳۵۱، صص ۲۸۹-۲۶۹؛ و نیز ن. ک. به:
F. Kazimzadeh, "Excerpts from Dispatches Written During 25-8481 by Prince Dolgoroukov, Russian Minister to Persia," World Order (Fall 1966), pp.17-24.
۱۴. «یادداشت های دالقورکی» در خاطرات من، ص ۹۲۵.
15. همان، ص ۹۲۷.
۱۶. همان، ص ۹۲۸.
17. همان، ص ۹۲۹.
18. احمد کسروی، «آفتاب حقایق یا دروغ رسوا،» پیمان، ۱:۵، خرداد ۱۳۲۲. نقل قول ها ،به ترتیب از صص، ۱۷۲-۱۷۱، ۲۰۷-۲۰۳. دیگر نوشته های کسروی در باره کیش بهایی عبارتند از: «آفتاب حقایق یا دروغ رسوا،» پیمان، ۱:۴ (اردیبهشت ۱۳۲۲)، صص ۱۷۷-۱۶۹؛ «پاسخ بهائیان،» پیمان، ۱:۱ (فروردین ۱۳۲۲)، صص ۳۱-۲۹؛ «پرسش های ما از بهائیان،» پیمان، ۱:۵ (خرداد۱۳۲۲)، صص ۱۹۸-۱۹۳؛ «باز چندسخنیازبهائیان،» پرچم، ۱:۱۲ (شهریور۱۳۲۲)، صص ۴۸۳-۴۸۱.
۱۹. فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران یا ورقی از تاریخ سیاسی ایران، مقدمه محمود محمود، تهران: بنگاه آذر، ۱۳۲۳، نقل قول ها به ترتیب از صص ۲۴۳، ۲۴۴،۲۵۶،۲۵۸ و ۲۵۹. ارتباط ادوارد براون با ازلیان را پیش از آدمیت، مُبلغ نامی بهائی ابوالفضل گلپایگانی به تفصیل درکشف الغطاء عن حیل الاعداء (۱۳۳۳هق/۱۲۹۴ه ش) گزارش داده بود. این کتاب در واقع ردیه ای بر نقطه الکاف حاجی میرزا جانی و مقدمه آن که به نام ادوارد برون انتشار یافته می باشد. دراین مقدمه که گویا به یاری محمد قزوینی نوشته شده بود، نویسنده از ازلیان به نیکی یاد کرده بود. گلپایگانی در «کشف اغراض پروفسور عالیجناب» نوشت: «باید دانست که حمایت و رعایت مستر براون از ازلیان و ضدیت و سعایت او نسبت به بهائیان بر یک سبب اساسی عمومی و بعضی اغراض شخصی خصوصی استناد دارد.» او«رقابت مذهبی و عصبیت دینی» را مسبب عمومی این ضدیت برشمرد و برآن بود که «مُبلغین نصرانیت» در ایران مزاحم و رقیبی «بزرگ تر و قوی تر از ملت بهائیه نداشته و ندارد.» برای از پای درآوردن این حریف، به روایت گلپایگانی، امثال ادوارد براون به حمایت از ازلیان پرداختند: «لکن ازلیان چون از دعوت ناس به علت خوف و هراس عاجزند لذا محض پیدا کردن اشخاص هم نفس در بی دین ساختن مردم سعی بلیغ مبذول می دارند و برای پاشیدن تخم نصرانیت اراضی سخت ناهموار را به جهت پروتستانیان نرم و شیار می سازند و بالبدیهه نفرت و ضدیت با رقیب ومزاحم وانس والفت با مساعد و معاون طبیعی هر قوم و ملت است.» ن.ک.به: میرزا ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء عن حیل الاعداء، مرو شاهجهان: مهدی بن ابوالقاسمالعلوی، ۱۳۳۴ه.ق.، صص ۴۳۷ و ۴۳۵. دکتر حشمت مؤید در یادداشتی یادآوری کرده اند که ۱۲۳ صفحه از کشف الغطاء را میرزا ابوالفصل گلپایگانی نوشته و بقیه را پس از مرگ او خواهر زاده اش سید مهدی گلپایگانی تکمیل کرده است.
20. انور ودود، ساخته های بهائیّت در صحنه دین و سیاست، با مقدمه سیدابوالقاسم کاشانی، تهران: چاپخانه شرکت مطبوعات، ۱۳۲۶ه. ش. انور ودود که پدر جدش، میرزا محمود کلانتری کاشی، و خاله زاده پدرش، عین الملک هویدا، نقل قول ها به ترتیب از صص ۲، ۱۸،۲۱، ۱۳۹،۱۴۰،۱۴۱. از بهائیان سرشناس بودند، این کتاب را نخست به زبان عربی، محازل البهائیه علی مسرَح السیاسیه و الدین، (۱۹۴۷) نوشته بود.
۲۱. مرتضی احمد آ، تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، چاپ ۳؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۴۶، نقل قول ها به ترتیب از صص ۳۶،۶۸-۶۶، ۷۵،۷۶ و ۷۹. عنوان روی جلد چاپ سوم این کتاب که در ۱۰۰۰۰ جلد به طبع رسیده بود «پرنس دالقورکی» است.
۲۲. ناصر مکارم شیرازی، چاپ ۱۷، تهران: دارالکتاب الاسلامیه، ۱۳۵۷، ص ۲۵۸.
۲۳. «برادران دینی متحد شوید،» دنیای اسلام، ۱:۵ (۱۸ آبان ۱۳۲۵)، ص ۲. پس از کشتن احمد کسروی، «جمعیت مبارزه با بی دینی» که به کوشش حاج سراج انصاری، شیخ قاسم اسلامی، و شیخ مهدی شریعتمداری و برخی دیگر از علما برای مبارزه با او تشکیل شده بود به «اتحادیه مسلمین» مبدل شد. یکی از اهداف اتحادیه «مبارزه منطقی با هرگونه بیدینی ها و نبرد قلمی با انتشاراتی که برضد اسلام و و طریقه حقه جعفری شده و می شود» بود.
۲۴. سید محمد مهدی موسوی (آل طعمه) دبیرکل کنگره جوانان اسلام، «حقایق آشکار می شود» دنیای اسلام، ۱ (۲۰ مهر۱۳۲۵)، ص ۳.
25. صدر السادات، «دو نمونه از فداکاری،»پرچم اسلام، ۶۳ (۲۵ تیر۱۳۲۶)، ص ۳.
۲۶. عطاء الله شهاب پور، شهادت علم و فلسفه به اهمیت و خوبی نماز و روزه: فوائد دینی، روحانی، جسمانی، اخلاقی، اجتماعی، چاپ ۳؛ تهران: انجمن تبلیغات اسلامی، ۱۳۲۳، ص ۲۷۴.
27. عطاء الله شهاب پور، آئین گشایش راه نو در عالم حقیقت : نشریه یکم انجمن تبلیغات اسلامی، چاپ ۴؛ تهران: انجمن تبلیغات اسلامی، ۱۳۲۳.
28. انجمن تبلیغات اسلامی، یاران ما: شرح مختصری از آغاز یک کوشش بزرگ در راه اسلام، تهران: انجمن تبلیغات اسلامی، ۱۳۲۲، صص ۱۳ و۲۱.
29 مجتهد کمره ای، روحانیت و اسلام وفقه اسلام بامدارک و نصوص احکام؛ هبه الدین شهرستان، راهنمای یهود و نصارا؛ محمود طالقانی (مترجم)، راهنمای مناسک حج.
۳۰. رمضانعلی رحیمیان، «اعلام به کلیه مسلمانان ایران،» دنیای اسلام، ۳۹ (۱۷ مرداد ۱۳۲۶)، ص ۳.
۳۱. «دارالعلوم دینی و عربی،» دنیای اسلام، ۲:۵۷ (۱۹ دی ۱۳۲۶)، ص ۳.
۳۲. عطاء الله شهاب پور، «یک پیشنهاد مهم و سودمند: آسایشگاه برای زوار حسینی،» دنیای اسلام، ۳۵ (۲۰ تیر ۱۳۲۶)، صص ۲-۱.
33. یازده جزوه تعلیماتیی انجمن تبلیغات اسلامی از فروردین ۱۳۲۱ تا آبان ۱۳۲۳ در ۰۰۰،۱۲۸ نسخه چاپ شد. ن. ک. به: عطاء الله شهاب پور، مجموعه انتشارات انجمن تبلیغات اسلامی، تهران: انجمن تبلیغات اسلامی، ۱۳۲۳، ص ۳.
۳۴. «اینها ازراه گمراهی بازگشته اند،» سالنامه نوردانش، ۲۱ (۱۳۴۵)، ،صص ۲۳۱ و ۲۳۱.
35. سید حمید روحانی، «ریشه اندیشه اسلام منهای روحانیت،» ۱۵ خرداد، ۴:۱۴ (بهار۱۳۷۳)، صص ۲۷-۱۷، به ویژه ص ۲۶، پس نوشت شماره ۱۰.
۳۶. برای گزارشی از فعالیت های انجمن تبلیغات اسلامی در انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی در مشهد ن. ک. به: «جمعیت های مؤتلف اسلامی مشهد و سرنوشت انتخابات دره هفدهم مجلس شورای ملی در مشهد،» ۱۵ خرداد، ۴: ۱۴ (بهار۱۳۷۳)، صص ۴۰-۲۸؛ برای گزارشی از همکاری نزدیک این انجمن با ساواک ن. ک. به: سید حمید روحانی، صص ۲۷-۱۷؛ «ساواک و انجمن حجتیه،» ۱۵ خرداد،۱۷ (زمستان ۱۳۷۳)، صص ۱۲۵-۱۲۳. برخی از تاریخنگاران جمهوری اسلامی انجمن تبلیغات اسلامی (انجمن ضد بهائیت) را "استعماری" فرض کردهاند: «دلیل استعماری بودن این فرقه این است که در اوج خفقان پهلوی که ساواک به هیچ نیروی مذهبی اجازه فعالیت نمی داد این ها آزادانه (مانند بهائیت) با آرم و پرچم مشغول تبلیغ بودند. این دو فرقه متضاد؛ درتحقیق اهداف شوم استعماری هماهنگ عمل میکردند. بهائیت دخالت در سیاست را منع کرده بود. انجمن ضد بهائیت نیز دخالت در سیاست را ممنوع اعلام کرده و از افراد انجمن تعهد می گیرد که در سیاست دخالت نکنند. بهائیت حکم جهاد را لغو شده اعلام می کند. انجمن در پوشش یک شعار عوام فریبانه و به ظاهر مقدس یعنی اختصاص حکومت به امام عصرع جهاد و مبارزه را متوقف میکند،» «حربهتکفیر، ۳؛ استعماروتکفیر،» حوزه، ۱۶(شهریور ۱۳۶۵)، صص۱۲۰-۹۳؛ نقلازص۱۱۱.
۳۷. «جامعه تعلیمات اسلامی،» پرچم اسلام، ۱:۱۰ (۹ خرداد۱۳۲۵)، ص ۴؛ «جامعه تعلیمات دینی،» پرچم اسلام، ۱۰ (۹ خرداد۱۳۲۵)، ص ۴؛ «جامعه تعلیمات دینی،» پرچم اسلام، ۱۱ (۱۶ خرداد ۱۳۲۵)، صص۴-۳. همچنین ن. ک. به: «بازهم دو شخصیت متضاد،» دنیای اسلام، ۵۳ (۲۱ آذر ۱۳۲۶)، صص ۱ و ۳.
38. «انجمن تعلیمات اسلامی،» پرچم اسلام، ۲:۴۴ (۲۰ اسفند ۱۳۲۶)، ص ۳.
39. عباسعلی اسلامی، «طرح نو،» در گفتار وعاظ: مجموعه سخنرانی های جمعی از دانشمندان و وعاظ مشهور ایران، از تألیفات محمد مهدی تاج لنگرودی، چاپ ۹؛ تهران : انتشارات خزر، ۱۳۶۲، صص ۲۶-۱۷، نقل از ص ۲۴.
۴۰. حسین عبداللهی،«قابل توجه آقایان حجج اسلام و مراجع تقلید مخصوصاً حضرت آیت الله بروجردی مد ظله العالی،» دنیای اسلام، ۲: ۵۸ (۲۶ دی ۱۳۲۶)، صص ۲-۱، نقل از ص ۲.
۴۱. «در خصوص قهوه رخ اصفهان،» دنیای اسلام، ۲:۶۰ (۱۰ بهمن ۱۳۲۶)، ص ۲.
42. «کتاب اخلاق گلشنی،» دنیای اسلام، ۵۸ (۲۶ دی ۱۳۲۶)، ص ۲.
43. درباره دستور دکتر آذر وزیرفرهنگ در باره تعطیل کردن جامعه تعلیمات دینی ن. ک. به: علی دوانی، «شیرین کاری آقای دکتر آذر،» ندای حق، ۱۴۸ (۳۱ تیر۱۳۳۲)، صص ۱ و ۴؛ «نقش وزیر فرهنگ در انحلال جامعه تعلیمات دینی،» ندای حق، ۱۴۹ (۷ مرداد ۱۳۳۲)، صص ۲-۱؛ عباس غله زاری، «آقای وزیر فرهنگ اینجا ایران و کشور اسلامی است،» ندای حق، ۱۵۰ (۱۴ مرداد ۱۳۳۲)، صص ۱ و ۴؛ «تقلیل دروس شریعت و ،» ندای حق، ۱۵۲ (۲۸ مرداد۱۳۳۲)، صص ۱ و۴؛ «دکتر آذر چه شد؟،» ، ۱۵۵ (۱۸ شهریور ۱۳۳۲)، صص ۱ و ۴.
۴۴. مرتضی خلخالی و عبدالحسین معتضدی، «ملت ایران بیدار شوید: بهائیان دین، مذهب، تعصب، ملیت و ناموس شما را از بین می برند،» دنیای اسلام، ۲:۶۲ (۲۴ بهمن ۱۳۳۶)، صص ۱ و۳؛ نقل از ص ۳.
۴۵. یک نفر مسلمان، «بهائی ها چه می گویند؟،» دنیای اسلام، ۲: ۶۸ (۲۱ فروردین ۱۳۲۷)، صص ۱ و ۴؛ نقل از ص ۴.
۴۶. «جمعیت هیأت مروجین مذهب جعفری،» پرچم اسلام، ۷۹ (۱۲ آذر ۱۳۲۶)، ص ۲؛ «جمعیت مروجین مذهب جعفری،» پرچم اسلام، ۸۰ (۱۹ آذر ۱۳۲۶)، ص ۳.
47. «مجمع هیآت مروجین مذهب جعفری،» پرچم اسلام، ۲:۳۴ (۳ دی ۱۳۲۶)، ص ۱.
۴۸. «بیانیه ای که در جلسه عمومی عصر ۱۶/۱۱/۲۶ هیئت مروجین مذهب جعفری توسط آقای سید نصرالله شجاعی تنظیم و قرائت شد،» دنیای اسلام، ۶۳ (۱ اسفند ۱۳۲۶)، صص ۱ و ۳. نقل از ص ۳.
49. «کانون انتشارات اسلامی،» پرچم اسلام، ۲:۳۲ (۱۹ آذر۱۳۲۶)، ص ۴.
50. «نتیجه مبارزه مبلغ اسلامی و بازگشت عده ای از منحرفین بهائی،» ندای حق، ۶:۲ (۱۲ مهر ۱۳۳۴)، صص ۱ و ۲؛ نقل از ص ۲.
51. عباس غله زاری، «مجامع مذهبی مشهد مقدس،» ندای حق ۶:۸ (۲۶۴ آبان ۱۳۳۴)، صص ۱ و ۴؛ نقل از ص ۴.
52. «ریشه اندیشه اسلام منهای روحانیت،» ۱۵ خرداد، ۴:۱۴ (بهار ۱۳۷۳)، صص ۲۷-۱۶، به ویژه صص ۲۶-۲۷، یادداشت ۹؛ «جمعیت های مؤتلف اسلامی مشهد و سرنوشت انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی در مشهد،» ۱۵ خرداد، ۴:۱۴(بهار۱۳۷۳)، صص ۴۰-۲۸، بخصوص ص ۳۰.
53. صدرالسادات، «دو نمونه از فداکاری،» پرچم اسلام، ۶۳(۲۵ تیر ۱۳۲۶)، ص ۳.
54.همانجا
. 55. مصاحبه با آقای احسان الله پرتوی که سابقاً منحرف بوده اند،» پرچم اسلام، ۱۴۹ (۳۱ شهریور ۱۳۲۸)، صص ۲-۱؛ نقل از ص ۲.
56. محمد حسینی بهشتی، «و به اوست که سوگند می خورم که سازش نمیکنم،» شاهد، ۷ (خرداد ۱۳۶۰)، صص ۱۹-۱۴،۴۷؛ نقل از ص ۱۶.
57. «به مناسبت هفدهم اسفند ماه سالگرد درگذشت آیت الله ربانی شیرازی. . .،» پیام انقلاب، ۱۳۲ (۲۵ اسفند ۱۳۶۳)، صص ۲۱-۱۸ و ۳۱؛ نقل بر ۲۰. این خبر در پرچم اسلام در «بخش مهم ترین اخبار کشور و جهان» چنین گزارش داده شده بود: «کسانی که اخیراً مسلمان شده اند- شصت و دو نفر به شرح زیر بوسیله جناب آقای آقا شیخ عبدالرحیم شیرازی مُبلغ اعزامی از طرف آقایان علماء و روحانیون شیراز در سروستان شیراز مشرف به دین مبین اسلام گردیدند.» ن. ک. به:«مهم ترین اخبار کشور و جهان،» پرچم اسلام، ۹۴(۱۲ فروردین ۱۳۲۷)، ص ۲.
58. «دنیای اسلام برای چه انتشار می یابد؟،» دنیای اسلام، ۱ (۲۰ مهر۱۳۲۵)، صص ۲-۱؛ نقل از ۲.
59. حجه الاسلام نجم آبادی، «یک سؤال از شوقی افندی و پیروانش،» پرچم اسلام، ۶۳ (۲۵ تیر۱۳۲۶)، صص ۱ و ۳؛ سید محمود طالقانی، «مهدی موعود،» پرچم اسلام، ۱:۱۷(۲۷ تیر ۱۳۲۵)، ص ۴؛ محمدعلی شکاری، «گفت و شنود با بهائیان،» پرچم اسلام ۷۱ (۲۶ شهریور ۱۳۲۶)، ص ۳؛ حسن نیکو، «شجاعت مولود دیانت و امت است،» پرچم اسلام، ۲۲ (۷ شهریور ۱۳۲۵)، ص ۲؛ عبدالحسین آیتی، «بازیگری بنی اسرائیل سبب خواری ایشان است،» پرچم اسلام، ۲۳ ۱۴ شهریور ۱۳۲۵)، ص ۱.
60. عبدالکریم فقیهی شیرازی، «سبب یک هفته تعطیل: سستی مشترکین- سیاست بیگانگان،» پرچم اسلام، ۷۲ (۹ مهر ۱۳۲۶)، ص ۱.
61. عبدالکریم فقیهی شیرازی، «مبارزه ما مقدس و پیروزی نهائی با اسلام است،» پرچم اسلام، ۶۶(۲۲ مرداد ۱۳۲۶)، ص ۱.
62. «شرارت بهائی ها،» پرچم اسلام، ۲:۲۴ (۹ مهر ۱۳۲۶)، ص ۲.
63. «اختلافات مذهبی،» پرچم اسلام، ۸۸(۲۲ بهمن ۱۳۲۶)، ص ۱.
64. «فرقه منحرف،» پرچم اسلام، ۱۷۰ (۴ اسفند ۱۳۲۸). صص ۲-۱.
65. «دنیایاسلام برایچه انتشار مییابد؟!» دنیای اسلام، ۱ (۲۰ مهر ۱۳۲۵)، صص ۲-۱.
66. سراج انصاری، «از خواب غفلت بیدار شوید،» دنیای اسلام، ۱ (۲۰ مهر ۱۳۲۵)، صص ۳-۱.
67. در این باره ن. ک. به نامه وزیر فرهنگ به محمدتقی فلسفی، دنیای اسلام، ۲۴-۲۳ (۱ فروردین ۱۳۲۶)، ص ۱. همچنین ن. ک. به: محمدتقی فلسفی، خاطرات و مبارزات حجهالاسلام فلسفی، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶، صص ۱۸۳-۱۸۱.
68. یوسف اطلس پرور، «مقاله وارده،» دنیای اسلام، ۳۹ (۱۷ مرداد ۱۳۲۶)، صص ۲-۱.
69. «تلگرافات وارده،» دنیای اسلام، ۴۰ (۲۴ مرداد ۱۳۲۶)، ص ۲. در پی نشر این خبر دنیای اسلام گزارش داد که: «چندی است حضرت آقای بیان الحق مُبلغ شهیر اسلامی به شاهی تشریف آورده و وسائل تشکیل جامعه مسلمین را فراهم و اهالی هم با حسن استقبال اطاعت نموده و تاکنون سه نفر از بهائی ها را توبه داده و به دین شریف اسلام وارد نموده اند و تبلیغات ایشان رونق بازار منافقین را شکسته است. «خلاصه تلگراف های وارده،» دنیای اسلام، ۱۶ (۵ آبان ۱۳۲۶)، ص ۳.
70. حسین شکوهی، «یک نفر وکیل مجلس نباید در ترویج مرام بهائی کمک کند،» دنیای اسلام، ۴۶ (۱۱ مهر۱۳۲۶)، ص ۲.
71. «مخالفین دولت آقای هژیر متأسفند،» دنیای اسلام، ۷۹ (۱۳ تیر ۱۳۲۷)، صص ۱ و ۴؛ نقل از ص ۴. ۷۲. هژیر به دکتراقبال، سند شماره ۳۶، محمدتقی فلسفی، همان، ص ۴۸۰.
73. براساس گزارش لا این کمیسیون در ۷ مرداد ۱۳۲۷ «در اطاق آقای وزیر فرهنگباحضورمعظمله وجنابآقای دکترمهران معاون وزارت فرهنگبه عضویتجنابآموزگار مستشار محترم دیوان کشور و جنابان آقایان شهابی و مشکوه از اساتید محترم دانشگاه و جناب آقایرضوی نماینده محترم مجلس شورای ملی و جناب یعقوب انوار و جناب آقای سعیدی از اعضای عالیرتبه وزارتفرهنگ و آقای تقویمدیراینروزنامه تشکیل» شد. «تشکیل کمیسیونتعلیمات دبستانها ودبیرستان ها،» دنیای اسلام، ۸۳ (۱۶ مرداد ۱۳۲۷)، صص ۲-۱.
74. درمورد دکتر برجیس ن. ک. به: «این پزشک را به عبادت دعوت کردند و سرانجام به طرز فجیعی او را به قتل رسانیدند،» فردوسی، ۲۲ (۲۶ فوریه ۱۹۳۹)، ص ۸.. درمورد مهندس شهید زاده ن. ک. به: «آیا دزدان دست به ترور و کشتار زده اند؟،» مرد امروز، ۱۱۶ (۲۷ تیر ۱۳۲۶)، ص ۶.
75. به مناسبت گشایش بیمارستان رازی، که داروخانه آنرا جماعت کلیمیان تهران به بیمارستان مجاناً هدیه کرده بودند، ایران باستان نوشت: «امروز قسمت اعظم تجارت دوا و داروخانه های تهران در دست یهودی ها است و از این راه یک عدم رضایت و نگرانی بین توده و مخصوصاً مردمان هوشمند و بصیر حکمفرما است زیرا عملیات آن ها را کاملاً و با درنظرگرفتن حقیقت هویت یهود نمی توانند بخیر و صلاح خود تشخیص دهند. . .» دراین نوشته ایران باستان ایرانیان یهودی را که از کهن ترین ساکنان ایران بوده اند بیگانه محسوب کرد: «بیمارستان رازی مؤسسه ای است صرف ایرانی و همانطور که تمام کارکنان آن از زن و مرد ایرانی هستند و باید هم ایرانی باشند قسمت حیاتی و مهم آن "دواخانه" نیز باید در زیر نظر رئیس بادانش آن و در دست ایرانیان اداره شود یعنی دوائی را که یهودی مجانی یا در مقابل پول بدهد نباید مورد اعتماد و قبول واقع شود زیرا به قول معروف در زیر کاسه نیم کاسه ای است.» ن. ک. به: «یادگاری از آئین گشایش بیمارستان رازی- یک انجمن با شکوه،» ایران باستان، ۲:۲۲ (۹ تیر۱۳۱۳)، ص ۲ و ۱۱.
76. «فدائیان اسلام و حوزه علمیه قم،» تاریخ و فرهنگ معاصر، ۱:۲ (زمستان ۱۳۷۰)، صص ۱۸۹-۱۷۳، نقل از ص ۱۸۳.
77 عبدالحسین هژیر پس از رسیدن به وزارت پیشه و هنر و سپس دارائی در ۲۳ خرداد ۱۳۲۷ به نخست وزیری رسید. او به زبان فرانسه و روسی آشنا بود. تألیفات او عبارتند از: ازپطرز بورغ تا قسطنطنیه (تهران ۱۳۲۲)، تاریخ قرون وسطی یا جنگ صد ساله، نوشته آلبرماله و ژول ایزاک (تهران، ۱۳۱۱)، تاریخ ملل مشرق یونان، نوشته البرماله و ژول ایزاک (تهران، ۱۳۰۹)، حافظ تشریح: تبویب و تقسیم آن از روی مضامین (تهران، ۱۳۰۸).
78. سیدحسین امامی (۱۳۲۸-۱۳۰۳) در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ احمد کسروی را ترور کرد.
79. «داستان کامل حادثه غم انگیز قتل هژیر وزیردربار شاهنشاهی. . .،» کاویان، ۱ (۱۹ آبان ۱۳۲۸)، صص ۵، ۱۵ و ۱۷.
80. همزمان با نشر شایعه بهائی بودن هژیر، شایعات دیگری در باره مسیحی شدن او نیز در تهران انتشار یافت. ن. ک. به: «فوق العاده بهمن: هژیرمسیحیشده و مرتد می باشد،» در گزارش های محرمانه شهربانی (۱۳۲۷-۲۸ شمسی)، به کوشش مجید تفرشی و محمود طاهر احمدی، تهران: سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱، ج ۲، ص ۱۴۹؛ همچنین صص ۱۲۸-۱۲۷.
81. «۲۵ خرداد ۱۳۲۷» در گزارش های محرمانه شهربانی، ج ۲، صص ۱۴۸-۱۴۷.
82. «۲۵ خرداد ۱۳۲۷» در گزارش های محرمانه شهربانی ج ۲، ص ۱۶۱ .
83. «از کی و چگونه و با چه مقدماتی وارد مبارزه با بهائیان شدند؟،» اتحاد ملی، ۱۱:۳۶۶(۲۶ اردیبهشت ۱۳۳۴)، صص ۱ و ۴.
84. خاطرات و مبارزات حجه الاسلام محمد تقی فلسفی، مصاحبه ها حمید روحانی (زیارتی)؛ ویراستاران علی دوانی، محمد رجبی، محمدحسن رجبی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶.
85. «کامل ترین جریان و فعالیت هائی که منجر به اشغال حظیره القدس گردید،» اتحاد ملی، ۱:۳۶۵ (۱۹ اردیبهشت ۱۳۳۴)، ص ۱.
۸۶. فلسفی، همان، صص ۱۹۱-۱۹۰.
87. «اعلامیه شماره ۹۳ فرمانداری نظامی تهران مورخ ۲۶ اردیبهشت ۱۳۳۴،» به نقل از محمدتقی فلسفی، همان، صص ۱۹۴-۱۹۳؛ نقل از ص ۱۹۳.
88. اطلاعات، ۸۶۷۱ (۱۷ اردیبهشت ۱۳۳۴)، به نقل از همان، ص ۱۹۴.
89. اطلاعات، ۸۶۷۲ (۱۷ اردیبهشت ۱۳۳۴)، به نقل از همان، ص ۱۹۴.
90. اطلاعات، ۸۶۷۳ (۱۹ اردیبهشت ۱۳۳۴)، به نقل از همان، ص ۱۹۴.
91. اطلاعات، ۸۶۷۳ (۱۹ اردیبهشت ۱۳۳۴).
92. اطلاعات، ۸۶۷۲ (۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۴)؛ کیهان، ۳۵۷۴ (۱۹ اردیبهشت ۱۳۳۴)، به نقل از محمدتقی فلسفی، همان، صص ۱۹۵-۱۹۴.
۹۳. کیهان، ۳۵۷۵ (۲۰ اردیبهشت ۱۳۳۴)، به نقل از همان، ص ۱۹۵.
94. .طرح تقدیمی بدین شرح بود: ماده۱. جمعیت فاسد بابی ها و وابستگان به آنها از ازلی و بهائی، مخالف امنیت کشور بوده و غیر قانونی اعلام می شود. ماده۲. از این پس عضویت در این جمعیت و تظاهر و بستگی به آن به هر نحوی که باشد بزه بوده، مرتکب به حبس مجرد از دو سال و محرومیت از حقوق مدنی محکوم می شود. ماده ۳. اموال غیر منقولی که مراکز اجتماع و سازمان های وابسته به این جمعیت می باشد یا عوائد آن صرف امور مربوطه این جمعیت می شود به وزارت فرهنگ منتقل می گردد که برای تأسیس سازمان های تربیتی و اشاعه معارف دینی و اصول خداپرستی اختصاص یابد. ماده۴. افرادی که از این جمعیت در دوائر دولتی و وابسته به آنها مشغول خدمت می باشند ازاینتاریخ ازخدمات دولتی اخراج و به هیچوجه مشمول قانون استخدام نخواهند بود. «متن طرحی که برای تحریم بهائیت قرار است تقدیم جلسه علنی گردد،» روشنفکر، ۹۳ (۲۱ اردیبهشت ۱۳۳۴)، ص ۳.
95. «مسئله بهائی ها،» روشنفکر، ۹۵ (۴ خرداد ۱۳۳۴)، ص ۳.
96. «از کی و چگونه و با چه مقدماتی وارد مبارزه با بهائیان شدند؟،» اتحاد ملی، ۱۱:۳۶۶ (۲۶ اردیبهشت ۱۳۳۴)، صص ۱ و ۴.
97. «کامل ترین جریان و فعالیت هائی که منجر به اشغال حظیره القدس گردید،» اتحاد ملی ۱۱: ۳۶۵ (۱۹ اردیبهشت ۱۳۳۴)، ص ۴.
98. ن. ک. به: "
The Baha’i Appeal to the United nations," in the Baha’i world, 1954-1963(Haifa: the Universal House of Justice,1970), 789-791.
۹۹. «کامل ترین جریان. . .،» اتحاد ملی، ص ۴.
100. «اجماع آقایان علما و وعاظ،» ندای حق، ۵: ۳۷ (۲۴ خرداد ۱۳۳۴)، صص ۱ و ۴.
۱۰۱. «نامه سر باز به جناب آقای حکمت رئیس مجلس شورای ملی،» ندای حق، ۲۴۵ (۲۴ خرداد ۱۳۳۴)، صص ۲-۱، نقل از ص ۲.
102. «جشن میلاد حضرت رسول اکرم ص در فرمانداری نظامی تهران،» ندای حق، ۶:۷ (۱۷ آبان ۱۳۳۴)، صص ۱ و ۴.
۱۰۳. در این باره ن. ک. به: تحلیل محمدتقی فلسفی از «روحانیت و انتخاب الشرین» در محمدتقی فلسفی، همان، صص ۱۱۷-۱۱۲.
104. علیاکبر ولایتی، ایران و مسئله فلسطین بر اساس اسناد وزارت امورخارجه ۱۸۹۷-۱۹۳۷م، تهران: دفترنشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۶،۹۸، سند ۱۷.
105. آیتی، «بازیگری بنی اسرائیل سبب خواری ایشان است،» پرچم اسلام ۱:۲۸ (۲۸ شهریور ۱۳۲۵)، ص ۲.
106. آیت الله شریعتمداری، «حضرات آقایات علما و حجج اسلام (شهرستان کرمان) دامت برکاتهم،» اسناد انقلاب اسلامی، ۵: صص ۵۷-۵۴؛ نقل از ص ۵۵.
107. آیت الله شریعتمداری، «حضرات آقایان علمای اعلام و حجج اسلام و وعاظ کاشان دامت برکاتهم،» اسناد انقلاب اسلامی، ۵: صص ۵۹-۵۸، نقل از صر ۵۸.
108. روح الله الموسوی الخمینی، «اعلامیه حضرت آیه الله العظمی آقای حاج آقا روح الله دام ظله علی رئوسالمسلمین خطاب به وعاظ و گویندگان دینی و هیئت های مذهبی،» ۱۵ خرداد، ۲۵ (بهار ۱۳۷۶)، ص ۱۲۴.
۱۰۹. جامعه روحانیت ایران، «هدف روحانیون از مبارزه اخیر،» اسناد انقلاب اسلامی، ۴: صص ۷۹-۷۲؛ نقل از ص ۷۵.
110. محمدصادقالحسینیالروحانی، «متناعلامیه آقایحاجسیدمحمدصادق روحانی. . .،،» اسناد انقلاب اسلامی، ۵: صص ۸۹-۸۵؛ نقل بر ۸۸. ۱۱۱
. حوزه علمیه قم، «متن قطعنامه حوزه علمیه قم،» اسناد انقلاب اسلامی، ۴: ص ۱۱۷.
112. بی نام، بیوگرافی پیشوا، بی مکان: انتشارات پانزدهم خرداد، بی تاریخ، ص ۶۳.
113 مهناز میزبانی، «شهید باهنر الگوی مبارزه و آموزش،» ۱۵ خرداد، ۲۷/۲۶ (تابستان و پائیز ۱۳۷۶)، به نقل از گزارش ساواک در جلسه هفتگی هیئت مکتب حسین در ۹ تیر ۱۳۴۶، نقل قول ها به ترتیب از صص ۱۰۰ و ۱۰۷.
۱۱۴. به عنوان نمونه، ن. ک. به: نامه آیت الله محمد رضا گلپایگانی در ۱۷ خرداد و ۲۷ تیر ۱۳۵۷، اسناد انقلاب اسلامی، ۱: صص ۴۷۰، ۴۸۹.
115. ن. ک. به: «متن اعلامیه حوزه علمیه قم در باره بسیج جوانان برای مبارزه مسلحانه و شناسایی مزدوران رژیم شاه،» اسناد انقلاب اسلامی ۴: ص ۶۸۳؛ نقل از ص ۶۸۴.
116. برای نمونه ن. ک. به: شرح حال غلامحسین صفتی در تارخچه گروه های تشکیل دهنده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، تهران: سازمان محاهدین انقلاب اسلامی، ۱۳۵۹، ص ۱۷۲.
[March 1, 2005 03:05 PM]