مطالعه و بررسى <<رساله مدنیه>> عبدالبهاء ۱
نادر سعیدی
گرچه "رساله مدنیه" در قرن نوزدهم در باره مسئله تجدد در ایران نوشته شده است ولی بینش نوینى در باره توسعه اجتماعى و اقتصادى بر اساس دیدگاه یک نظم جدید جهانى ارائه میدهد. درطى این مقاله، "رساله مدنیه" عبدالبهاء را هم از نظر وضع اجتماعى و سیاسى ایران و هم با توجه به پیام کلی آئین بهائى مورد مطالعه قرار میدهیم. ضمن این نوشتار، ترتیب و ساختار متن رساله توضیح داده شده و مباحث در چهار سطح مختلف مشخص گردیده است. مبحث اول به مسئله سنت گرائى موروثى و بوروکراسى عقل گرا مى پردازد. مبحث دوم در جهت مجادله بین سنت گرائى مذهبى و خرد گرائى ضد خدا میباشد. مبحث سوم به بررسى تعریف توسعه اجتماعى و اقتصادى از دیدگاه تاریخ گرایان و برون گرایان اختصاص دارد و بالاخره مبحث چهارم در باره مسئله ملیت گرائى و جهان گرائى میباشد. مقاله با گفتار مختصرى در باره مفهوم تجدد از دیدگاه عبدالبهاء پایان مى پذیرد.
فهرست مطالب
١- زمینه و هدف رساله مدنیه
الف : رساله مدنیه در ارتباط با ظهور بهاءالله
ب : رساله مدنیه در ارتباط با ایران قرن نوزدهم
٢- ترتیب متن و سطوح مباحث در رساله مدنیه
٣- سیاست هاى اصلاح طلب : از حاکمیت موروثى تا حاکمیت قانونى
۴- مذهب و تجدد : بازگشت به گذشته یا رد مذهب ؟
۵- بسوى یک تئورى توسعه : مکتب رمانتیک یا روشنگرائى ؟
الف : انتقاد از تئورى تاریخ گرائى
ب : انتقاد از مکتب روشنگرائى و تئورى برون گرائى آن
۶- دیدگاهى جهانى در باره توسعه : ملیت گرائى یا جهان گرائى ؟
٧- نتیجه گیرى : مفهوم تجدد از نظر عبدالبهاء
– منابع
مقدمه
"رساله مدنیه " شاهکارى است در زمینه نگرش اجتماعى و سیاسى. گرچه این رساله در ارتباط با مسئله تجدد در ایران در قرن نوزدهم نوشته شده است ولی نه تنها دیدگاه آن کهنه و منسوخ نیست بلکه بر عکس مسائلی که در این رساله عنوان شده در پایان قرن بیستم براى جامعه بشرى حتى ضرورى تر و مرتبط تر بنظر میرسد. دیدگاه عبدالبهاء مفهوم تازه اى در باره نظم جهانى جدیدى ارائه میدهد، نظمى که از نطر کیفیت با تمام نمونه هاى کنونى تئورى سیاسى متفاوت است. نتیجتاً مطالعه کامل این رساله مستلزم یک دیدگاه پویاست که در عین حال هم به شرایط خاص ایران در نیمه قرن نوزدهم و هم به مشکلات و مسائل پیچیده اى که در این زمان بشریت با آن روبروست ناظر باشد. این امر بخاطر آنست که که در حالیکه "رساله مدنیه" در مورد شرایط خاص جامعه ایرانى در قرن نوزدهم برشته تحریر در آمده ولی نگرش علمى آن از محدوده ایران و قرن نوزدهم فراتر میرود. در واقع این رساله اثرى براى تمامى بشریت در هر زمانى میباشد.
ضمن این مقدمه، با معرفى مختصر اثر تاریخى عبدالبهاء، هدف و زمینه تاریخى رساله مدنیه و همچنین مطالب این رساله در ارتباط با وضع اجتماعى و سیاسى ایران و پیام کلی دیانت بهائى مورد بررسى قرار میگیرد. سپس به ترکیب رساله و مشخص نمودن چهار سطح مختلف بحث در این اثر اشاره میگردد. چهار قسمت بعدى این مقاله به چهار بحث مذکور اختصاص خواهد یافت. بحث اول در باره سنت گرائى موروثى و بوروکراسى خردگرا میباشد. بحث دوم در باره مجادله بین سنت گرائى مذهبى و خرد گرائى ضد خدا میباشد. بحث سوم به بررسى تعریف توسعه اجتماعى و اقتصادى از دیدگاه تاریخ گرایان و برون گرایان اختصاص دارد. سرانجام بحث چهارم در باره مسئله ملیت گرائى و جهان گرائى میباشد. این معرفى با گفتار مختصرى در باره مفهوم تجدد از دید عبدالبهاء پایان مى پذیرد.
١- زمینه و هدف رساله مدنیه
رساله مدنیه یکى از آثار اولیه عبدالبهاء است و داراى مقام تاریخى و علمى منحصر بفرد و ممتازى در بین آثار مقدسه دیانت بهائى مى باشد. بر خلاف سایر آثار بهائى، رساله مدنیه خطاب به جامعه مسلمان ایران بعنوان یک اثر اسلامى، بدون ذکر نام نویسنده برشته تحریر درآمده و به تجزیه و تحلیل جامعه شناسى و شرایط توسعه اجتماعى- اقتصادى جامعه ایرانى مى پردازد و هدفش ارائه یک تئورى عمومى توسعه و تجدد است که از تئورى هاى سنت گرائى متعصب و خرد گرائى صنعتى، هر دو فراتر میرود و یک شناخت جدیدى از تجدد و خرد ارائه میدهد که در جهت هم آهنگى علم و ارزشهاى اخلاقى در چهارچوب یک برداشت تاریخى و بین المللی از فرهنگ و جامعه میباشد.
چنین بنظر میرسد که "رساله مدنیه" میبایستى در عین حال از یک طرف جلوه اى از دیدگاه آئین بهائى شمرده شود و از سوى دیگر یک مبحث اجتماعى و سیاسى طبقه روشنفکر ایرانى در نظر گرفته شود. آنچه که این اثر را منحصر بفرد و ممتاز میسازد دقیقاً همین تقارن این دو جریان است. خصوصیت الهامى "رساله مدنیه" نشان میدهد که پیام این نوشته از نظر کیفیت با مباحث غیر مذهبى در باره توسعه اجتماعى و اقتصادى متفاوت است و دیدگاه آن به موقعیت خاص ایران قرن نوزدهم محدود نمیشود. از سوى دیگر این اثر بطور مستقیم مسائل بنیادى تجدد و توسعه را از نقطه نظر جامعه شناسى بطور صریح مورد بحث قرار داده راه حلهاى خاص ومشخصى براى بحران فرهنگى، اقتصادى ، روحانى و اخلاقى ایران قرن نوزدهم ارائه میدهد. بحران و سر درگمى مشابهى در پایان قرن بیستم نسل کنونى همه ملل جهان را در بر گرفته است.
از آنجائى که این نوشتار بر مندرجات و زمینه "رساله مدنیه" بعنوان یک تئورى جامعه شناسى و سیاسى توسعه و تجدد تکیه دارد لازم است که در اینجا بطور اختصار به رابطه بین متن این رساله با دیدگاه کلی و فرهنگ آئین بهائى اشاره گردد.
١-الف : رساله مدنیه در ارتباط با ظهور بهاءالله
عبدالبهاء فرزند و جانشین بهاءالله، بنیانگذار آئین بهائى میباشد. در سال ١٨۵٣ ، بهاءالله پیام الهى جدیدى را به بشریت اعلام فرمودند. بهاءالله در ایران متولد شدند ولی بدستور شاه قاجار، ناصرالدین شاه به امپراطورى عثمانى تبعید گردیدند و در سال ١٨٩٢ در تبعید دار فانى را وداع گفتند. بهاءالله اعلام فرمودند که بشریت دوران کودکى را پست سر گذاشته و بمرحله رشد رسیده است و باید تلاش کند تا به مرحله بلوغ نائل گردد. این بلوغ از طریق تحولات بنیادى روحانى، فرهنگى، اقتصادى و سیاسى در جهان تحقق مى پذیرد. پیام بهاءالله در واقع هدایت الهى جهت این جریان تجدید حیات و تجدید بناى جامعه بشرى میباشد. باین دلیل دیدگاه آئین بهائى نه صرفاً یک راهنماى اخلاقى تهى از ارتباط اجتماعى و سیاسى میباشد و نه بسادگى یک تئورى جامعه شناسى یا سیاسى. بر عکس این دیدگاه نمایانگر برداشتى جامع و جهانى است که حقایق روحانى را به حیات فردى، نهادهاى جمعى و ظهور یک نظم جدید جهانى مرتبط میسازد.
فلسفه بهاءالله فلسفه محبت و اتحاد است. بهاءالله سه اتحاد اساسى و بنیادى را در سطوح مختلف وجود تأئید میفرمایند. ابتدا وحدت مطلق الهیه را اعلام مینمایند. اما وحدت حقیقت الهیه حتى در چهار چوب تصور، مافوق اداراک بشرى میباشد. همچنین مفاهیم وحدت و تعدد قادر به بیان وحدت لایدرک الهى نیست، اما حقیقت الهیه اساس و مقصد نهائى همه عالم وجود و از جمله انسان است. بعبارت دیگر وجود انسان خود از یک نظر باز تابى از آن حقیقت الهیه و ور عین حال آرزو و عشق شناختن و رسیدن به آن حقیقت میباشد. بهاءالله راه حل این تضاد بنیادى وجود بشر را ظهور خدا در وجود مظاهر الهیه در هر زمان میدانند. از دید بهائیان همه موجودات عالم آیات الهى هستند. فکر بشرى فقط قادر به درک عالم ظاهر، عالم ظهور یا عالم پدیده ها میباشد. اما بنا بر مشیت الهى بین خدا و بشر رابطه اى وجود دارد. این رابطه از طریق مظهر کلی الهى که در وجود او حقیقت نامرئى الهى بصورت مرئى در مى آید تحقق من پذیرد. این مظاهر مقدسه پیامبران الهى هستند که در هر زمان بر حسب مرحله پیشرفت بشریت ظاهر میشوند و نمایانگر بالاترین درجه کمال انسانى و ظاهر کننده نشانه الهى که در بشریت نهفته است میباشند. بنابراین مقصد نهائى و حد کمال سرنوشت انسان از طریق شناسائى مظهر کلی الهى در هر زمان متحقق میگردد.
دومین سطح اتحاد دقیقاً به مظاهر الهى مربوط میگردد. بر طبق تعالیم بهاءالله، همه انبیاء و پیامبران الهى مانند بودا، کریشنا، موسى، مسیح، محمد، باب و بهاءالله در واقع یک وجود و یک حقیقیت هستند. بهاءالله از وحدت همه مظاهر الهى و اتحاد همه ادیان سخن میگویند و حقیقت و مقصد همه ادیان را یکى میدانند. ظهور الهى یکى است ولی بر حسب مرحله تکامل فرهنگ بشرى و نیاز هاى مخصوص تاریخى و اجتماعى بصورت هاى گوناگون ظاهر میشود. بنابراین تعالیم همه ادیان بنحو یکسان معتبر و درست هستند. بهاء الله میفرمایند پیامبران الهى پزشکان روحانى هستند که بر جسب بیمارى و کمبودهاى روحانى انسانها داروهاى مختلفى تجویز مى نمایند. همه این علاج ها براى رفاه بشریت لازم است. ولی این درمان ها برحسب تغییر بیمارى ها تغییر میکند. بهمین دلیل است که بهاء الله از استمرار ظهورات الهیه سخن مى گویند، در عین حال که بر وحدت پیامبران الهى تأکید دارند. بهاءالله براى توضیح این مطلب مثال خورشید و افق را مطرح مى فرمایند. واقعیت روحانى همه پیامبران الهى یکى است. آنها مانند خورشیدى هستند که هر روز از افق جدیدى طلوع میکنند. بنابراین آنچه که بین مسیح و بودا تفاوت ایجاد مى نماید واقعیت روحانى اصلی آنها نیست بلکه فقط ظاهر بشرى آنهاست. آنها افق هاى مختلفى هستند که از آنها خورشید حقیقت الهیه بر قلوب بشرى مى تاید. باین ترتیب پیام بهاء الله انقلابى در افکار و شعائر مذهبى ایجاد نمود. او در عین حال علل اختلافات مذهبى را برطرف کرد و سنت گرائى مذهبى را رد نمود یعنى تز "استمرار ظهورات الهیه" و تجدید تعالیم دینى برحسب مرحله رشد فرهنگ بشرى را مطرح فرمود. باین ترتیب ما اینجا با یک دیدگاه دینى روبرو هستیم که عشق و جذبه روحانى را با رشد و پیشرفت اجتماعى- فرهنگى بعنوان یک فلسفه روحانى مابعدالطببیعه در بر دارد.
بعد از دو اتحاد مذکور، بهاءالله از اتحاد نوع بشر نیز سخن میگویند. وحدت عالم انسانى یک حقیقت اساسى روحانى است. مفهوم این اتحاد آنست که در وجود همه انسانها صفات الهیه بودیعه گذاشته شده است. روح انسانى آینه ایست از صفات الهیه. بهمین دلیل بشریت در واقع آینه ایست از اتحاد الهى و در نتیجه پدیده مقدسى است. باین ترتیب وظیفه بشریت آنست که آینه وجودى خود را پاک و شفاف سازد تا اتحاد الهى در حقیقت بشرى در سطوح فردى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، سیاسى و عقلانى جلوه نماید. به عبارت دیگر شناسائى الهى در حیات بشرى مستلزم گریز از زندگى اجتماعى و فرهنگى و اجتناب از پیشرفت تمدن بشرى نیست. برعکس حقیقت روحانى بشر تنها از طریق تاریخ، تمدن و پیشرفت اجتماعى جلوه مى کند. بنابراین وظیفه روحانى بشریت ایجاد فرهنگ ها و نهادهاى اخلاقى، روحانى، اجتماعى، اقتصادى و سیاسى مى باشد تا این اتحاد مقدس که در نهاد بشریت نهفته است بتواند در حیات واقعى مردم و در تنوع و گوناگونى افراد و فرهنگها شکوفا گردد. این وحدت در کثرت خود یک حرکت تاریخى است. تا این زمان اتحاد بشرى فقط در سطحى محدود و خاص بمنصه ظهور رسیده است. باین معنا که تا کنون اتحاد ملی بالاترین سطح اتحاد بشرى بوده است. ولی برطبق تعالیم بهاءالله، اکنون مأموریت تاریخى بشریت آنست که به وحدت نوع انسان در یک مرحله جهانى و در چهارچوب نوع برترى از فرهنگ و نهادهاى اجتماعى که تساوى و اتحاد همه انسانها را منعکس نماید نائل گردد. مفهوم بلوغ نوع انسان از نظر بهاءالله دقیقاً همین مرحله ظهور محبت و اتحاد در یک سطح سازمان یافته جهانى میباشد.
بطوریکه ملاحظه میشود تمامى ساختار معتقدات بهائى بر اساس اصل وحدت در کثرت با هدف اتحاد نوع بشر میباشد. دیدگاه بهاءالله در باره این نظام جهانى در حال ظهور را میتوان در اعلام "نظم جدید جهانى" ملاحظه نمود. تجزیه و تحلیلی که عبدالبهاء از مسئله تجدد و ترقى ارائه داده اند تعمیم جامعه شناسى و سیاسى همین مفهوم میباشد. بنابراین لازم است نظرى کوتاه به مفاهیمى که در پس واژه هاى این اصطلاح نهفته است بیاندازیم. البته شرح کامل دیدگاه بهاءالله در باره نظم جدید جهانى در این مختصر نمى گنجد. در واقع تمامى تعالیم و اصول دیانت بهائى در جهت این مفهوم وسیع و کلی میباشد. اما لازم است که مبانى فلسفى و جامعه شناسى که مأخذ این اصطلاح را تشکیل میدهد روشن گردد. در واقع نگاهى کوتاه بر عبارتى که این مفهوم را میرساند خصوصیات اساسى تئورى اجتماعى آئین بهائى را روشن میسازد. در عین حال یک چنین تجزیه و تحلیلی نشان میدهد که دیدگاه بهائى در باره نظم جدید جهانى از نظر کیفیت با بکاربردن این اصطلاح در نوشته هاى سیاسى اخیر بعضى از سیاستمداران و نویسندگان معاصر کاملاً فرق دارد.
عبارت نظم جدید جهانى از سه واژه تشکیل شده است که وجود هر یک از آنها براى درک دیدگاه بهائى در مورد تاریخ، فرهنگ و جامعه ضرورى میباشد. اولین کلمه نظم است. بهاءالله بطور مکرر به شرایط اجتماعى و روحانى نظم اشاره فرموده اند. بطوریکه ملاحظه خواهد شد عبدالبهاء نیز در "رساله مدنیه" صریحاً این مسئله را مورد بحث قرار داده اند. مسئله نظم در واقع موضوع اساسى تئورى سیاسى و اجتماعى میباشد. درک علت آن زیاد مشکل نیست. صرف وجود زندگى اجتماعى و سازماندهى جمعى مستلزم وجود نوعى نظم میباشد که رفتار افراد را در جامعه تحت کنترل در آورد. هیچ جامعه اى نمیتواند بدون نظم موجودیت پیدا کند، یا بعبارت دیگر نظم شرط اساسى براى موجودیت جامعه میباشد. بهمین دلیل مسئله نظم دقیقاً اولین موضوع سازمان یافته تئورى مدرن سیاسى غرب بود. تئورى مدرن سیاسى به نوشته هاى سیاسى "توماس هابز"( ١۶٧٩-١۵٨٨ ) در قرن هفدهم مربوط میگردد. مسئله اى که توسط هابز عنوان شده معمولاً بعنوان "مشکل نظم هابز" نامیده میشود. هابز در کتاب خود بنام Leviathan "نهنگ"، منشأ و اساس نظم را در جامعه مورد بررسى قرار داده است. برطبق نظر هابز بشر طبیعتاً خودخواه، متجاوز و در پى کسب منافع خود میباشد. بنابراین او استدلال میکند که انسانها در قلمرو طبیعت از هر وسیله اى براى رسیدن به خواسته هاى خود استفاده میکنند و حتى از دزدى و جنایت نیز رویگردان نیستند. نتیجتاً در قلمرو طبیعت هیچگونه نظمى نمیتواند وجود داشته باشد و جنگ دائمى بین جمعى با جمع دیگر در جریان است. یک چنین زندگى ناامن، وحشیانه و بى دوام خواهد بود.
راه حل هابز براى مشکل نظم نیز از نظر او در باره طبیعت انسان ناشى میگردد. بنا به اعتقاد هابز انسان موجودى خودخواه ولی خردگراست. منظور هابز از "خردگرا" آنست که افراد بشر سعى میکنند حد اکثر لذت را با حد اقل تلاش کسب نمایند. بعبارت دیگر مردم خردگرا منافع شخصى خود را بنحو کامل و موثر دنبال میکنند. از آنجائى که انسانها موجوداتى عقلانى هستند این واقعیت را درک کرده اند که قلمرو طبیعت براى آنها زیان آور است و منافع آنها را در اصطکاک قرار میدهد، از اینرو بخاطر حفظ منافع خود و بمنظور ایجاد قوانین و نهادهاى سیاسى تصمیم گرفته اند که وارد یک قرار داد اجتماعى شوند تا وحشت از مجازات توسط یک حکومت قوى دیکتاتورى افراد خودخواه را از ارتکاب جنایت باز دارد. بنابراین نظم در واقع محصول ترس از مجازات و زور و اجبار است. در قرن هیجدهم، تئورى هابز الهام بخش فلسفه روشنگرائى گردید. هر چند که فلاسفه روشنگرا با نمونه دیکتاتورى حکومت پیشنهادى هابز مخالف بودند ولی اصول اساسى تئورى نظم او را تأئید کردند. بعبارت دیگر آنها معتقد بودند که نظم بر ترکیبى از خودخواهى عقلانى انسانها و وحشت آنها از مجازات هاى قانونى متکى میباشد. نارسائى این نظریه در باره نظم در تئورى جامعه شناسى و سیاسى قرن نوزدهم بنحو فزاینده اى آشکار گردید. تئورى مدرن اجتماعى و سیاسى نه تنها خصوصیت معیارى و نمادین بودن رفتار وانگیزه هاى بشرى را تأئید نمود، بلکه مفهوم تازه اى از روابط افراد در جامعه بر طبق عقاید جدیدى مانند وحدت منافع، علائق مشترک، دین مشترک، ارزشها و فرهنگ مشترک، مشروعیت و همبستگى اصلی ارائه داد که نارسائى راه حل هابز را براى مشکل نظم نشان میداد.
مفهومى که بهاءالله در باره نظم ارائه میدهند را باید با توجه به مشکل این تئورى درک نمود. بهاءالله در الواح و آثار خود تأکید میفرمایند که وجود یک نظام مجازات و مکافات شرط لازم جهت تأمین نظم در جامعه میباشد ولی شرط کافى نیست. بر طبق بیان مبارک ایجاد نظم نه فقط نیازمند وجود مجازات و مکافات میباشد بلکه مقید بودن به ارزشهاى اخلاقى، وجود اعتقادات مذهبى و عشق به بشریت نیز ضرورى است. باین دلیل تجزیه و تحلیل بهاءالله از مفهوم نظم مستقیماً مخالف نظر روشنگرایان غربى میباشد. از نظر فلسفه روشنگرائى منطق و گرایش خودخواهانه بشر خود نظم اجتماعى را تضمین مى نماید. بنا براین بشر احتیاجى به دین و هدایت الهى ندارد. بعبارت دیگر تئورى روشنگرائى در باره نظم مستلزم نفى کامل دین و ارزش هاى اخلاقى میباشد. برعکس بهاءالله مسئله نظم را دلیلی براى نیاز به دین و ظهورات الهیه در تاریخ بشر میدانند. چنانچه مى فرمایند: "در اصول و قوانین بابى در قصاص که سبب صیانت و حفظ عباد است مذکور و لکن خوف از آن ناس را در ظاهر از اعمال شنیعه نالایقه منع مى نماید اما امرى که در ظاهر و باطن سبب حفظ و منع است خشیه الله بوده و هست اوست حارس حقیقى و حافط معنوى . . ." (١)
و در جاى دیگر میفرمایند:
"دین نوریست مبین و حصنى است متین از براى حفظ و آسایش اهل عالم چه که خشیته الله ناس را به معروف امر و از منکر نهى نماید اگر سراج دین مستور ماند هرج و مرج راه یابد نیر عدل و انصاف و آفتاب امن و اطمینان از نور باز ماند . . . " (٢)
بهاءالله در سایر الواح، از پیروان خود مى خواهند که قوانین و دستورات الهیه را صرفاً بخاطر حب جمال الهى اطاعت کنند. اکنون میتوان معنى واژه "نظم" را در مفهوم نظم جدید جهانى درک نمود. بهاءالله تأئید مى فرمایند که نظم اجتماعى بشرى نه فقط بایستى بر خردگرائى علمى و عملی متکى باشد بلکه بر اصول اخلاقى و هدایت الهى نیز باید اتکاء داشته باشد.
اما بهاءالله فقط به ارائه یک تئورى نظم اکتفاء ننموده اند، بلکه نظر ایشان در باره نظم با مفهوم مهم دیگرى همراه است. اینجا سخن از نظم جدید میرود. این واژه دوم مفهوم تغییر و پیشرفت تاریخى را در بر دارد. فلاسفه مکتب روشنگرائى به تئورى هاى مذهبى سنتى در باره نظم حمله میکنند چون آنها علیه سنت گرائى طغیان کرده اند. سنت گرایان مذهبى استدلال میکنند که چون اراده الهى لایتغیر است بنابراین نظم اجتماعى بشرى نیز باید غیرقابل تغییر باقى بماند. بعبارت دیگر رهبران مذهبى بر لزوم دین جهت حفظ سنت هاى گذشته و مخالفت با تحرک تاریخى تأکید دارند. مفهوم نظم جدید بهاءالله کاملاً مخالف این رأى است. بهاء الله دین را سبب ترقى روحانى و اجتماعى و پیشرفت بشر میدانند و معتقدند هر زمان مشکلات و نیازهاى مربوط به خود را داراست و بنابراین در هر مرحله جدیدى از پیشرفت فرهنگى بشر، تعالیم دینى نیز باید تجدید گردد. در واقع اراده الهى در جهت این پیشرفت پویاى بشرى بسوى اتحاد و ترقى روزافزون میباشد. بهمین دلیل بهاء الله از استمرار ظهورات الهیه سخن میگویند. نظم اجتماعى باید با تعالیم دینى و هدایت الهى رهبرى شود، اما تعالیم دینى خود مى بایستى با ظهور جدید الهى تجدید گردد تا با شرایط و نیازهاى بشریت در هر مرحله تازه اى از پیشرفت مرتبط و هم آهنگ باشد. بعبارت دیگر نظریه روحانى- اجتماعى بهاءالله ترکیبى از نظم و پیشرفت است. دین در واقع نیروئى پویا در جهت ترقى بشریت میشود، نه مانعى مقاوم در مقابل پیشرفت تمدن. بهاءالله میفرمایند :
"رگ جهان در دست پزشک داناست درد را مى بیند و بدانائى درمان میکند هر روز را رازى است و هر سر را آوازى. درد امروز را درمانى و فردا را درمان دیگر. امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید. دیده میشود گیتى را دردهاى بیکران فراگرفته و او را به بستر ناکامى انداخته مردمانى که از باده خودبینى سرمست شده اند پزشک دانا را از او بازداشته اند اینست که خود و همه مردمان را گرفتار نموده اند نه درد میدانند و نه درمان مى شناسند راست راکژ انگاشته اند و دوست را دشمن شمرده اند. بشنوید آواز این زندانى را بایستید و بگوئید شاید آنانکه در خوابند بیدار شوند. بگو این مردگان دست بخشش یزدانى آب زندگانى میدهد بشتابید و بنوشید هر که امروز زنده شد هرگز نمیرد و هر که امروز مرد هرگز زندگى نیابد." (٣)
در اصطلاح تئورى اجتماعى، بینش پویا و تاریخى بهاءالله نسبت به حیات اجتماعى معمولاً با اصطلاح "وجدان تاریخى" توصیف میگردد. بنابراین صفت "جدید" در عبارت "نظم جدید جهانى" در واقع انعکاسى از این "وجدان تاریخى" میباشد.
اما با دقت در سومین واژه عبارت "نظم جدید جهانى"، میتوان دیدگاه بهاءالله را بهتر درک نمود. در واقع این واژه سوم بیانگر وجدان تاریخى بهاءالله میباشد. از آنجائى که جامعه و فرهنگ پدیده هائى متحول و پویا هستند و بخاطر آنکه چگونگى معنویت، فرهنگ و نظم اجتماعى میبایستى با مرحله رشد بشریت متناسب باشد، از اینرو نظم کنونى جامعه بشرى باید خصوصیت جهانى داشته باشد. بهمین دلیل بهاء الله بر نظم جدید جهانى تأکید دارند. نظر بهاءالله بر این پایه استوار است که هر راه حلی براى مشکلات بزرگى که امروزه رویاروى بشریت قرار دارد باید بر اساس پذیرش یک دید جهانى و اتخاذ روشى بین المللی در جهت حل مشکلات ارائه گردد. بعبارت دیگر بشریت اکنون وارد مرحله جدیدى شده که در آن تدابیر ملی و نظامى جهت حل مسائل بنیادى نوع بشر در جهان نو دیگر کارآئى ندارد. مسائلی از قبیل آلودگى محیط زیست، قحطى و فقر جهانى، جنگ اتمى، عدم تساوى امکانات تحصیلی و شغلی و نابرابرى در دسترسى به منابع مادى و درآمد در سطح جهانى فقط وقتى قابل حل خواهد بود که افراد بشر خود را اعضاى یک خاندان و یک اتحاد زنده بهم مرتبط بدانند. بهمین دلیل بهاءالله تحقق وحدت عالم انسانى را هدف نهائى ظهور خود قرار داده اند. میفرمایند:
". . . آثار نفاق در آفاق موجود و مشهود مع آنکه کل از براى اتحاد و اتفاق خلق شده اند. موجود میفرمایند اى دوستان سراپرده یگانگى بلند شد به چشم بیگانکان یکدیگر را نبینید همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار." (۴)
اکنون میتوان برداشتى کلی از دیدگاه بهاءالله داشت. ایشان اجراى هم زمان سه اصل را جهت تجدید یک نظام اجتماعى متکى بر عدالت و در حال پیشرفت لازم میدانند. اول آنکه تمدن مادى و تمدن معنوى بایستى با هم هم آهنگ باشند. دوم آنکه هم جنبه مادى و هم جنبه معنوى فرهنگ بر حسب مرحله رشد انسان و نیازهاى واقعى بشریت در هر مرحله اى از سیر تمدن باید پویا و مترقى باشد. سوم آنکه در زمان حاضر فرهنگهاى معنوى و مادى هر دو باید براى حل مشکلات فعلی بشریت سیاستى جهانى اتخاذ نمایند. ترکیب این سه اصل خلاصه اى از پیام بهاء الله میباشد.
بهاءالله در سال ١٨٩٢ جهان فانى را ترک گفتند. از آنجائى که تعالیم دیانت بهائى پیام اتحاد و محبت است، بهاءالله با پیروان خود عهد و میثاقى بستند تا مسئله رهبرى این آئین علت اختلاف و انشقاق نگردد. بنابراین بنحو واضح و روشنى، پسر خود، عبدالبهاء را بعنوان جانشین خود و مبین و مفسر مجاز آثار خویش تعیین فرمودند. "رساله مدنیه" یکى از آثار اولیه عبدالبهاء است که بدستور بهاءالله، هفده سال قبل از صعود ایشان برشته تحریر در آمده است. درک کامل این رساله مستلزم تجزیه و تحلیل وسیع و گسترده تمامى آثار عبدالبهاء میباشد. در حالیکه سایر آثار عبدالبهاء را نمیتوان در این نوشته مختصر مورد بررسى قرار داد ولی لازم است به اخطارهاى ایشان در ضمن مسافرت به غرب در طى سالهاى ١٩١٣-١٩١١ توجه نمود. در زمانى که آمریکا دستخوش بى عدالتى ها و تبعیضات نژادى بود و اروپا بر اثر تعصبات قومى و ملی بسوى جنگى ویران کننده کشیده میشد، عبدالبهاء اتحاد نژادى و ترک کلیه تعصبات را ترویج مى نمودند. همچنین با اعلام تساوى حقوق زن و مرد به بشریت اخطار نمودند که عدالت، صلح و پیشرفت بشریت منوط و وابسته به حصول هم آهنگى و حقوق مساوى بین زن و مرد میباشد. در زمانیکه آموزش و پرورش از امتیازات اقلیت ثروتمند جامعه بشمار میرفت، عبدالبهاء تعلیم و تربیت عمومى و اجبارى را براى همه اطفال جهان اعلام نمودند. در زمان سردرگمى و کشمکش بین سرمایه دارى رقابتگر ببى قید و شرط و جنبش هاى خشن کارگرى، عبدالبهاء از عدالت اجتماعى و تعدیل معیشت سخن میگفتند. در حالیکه هم از سنت گرایان مذهبى و هم از طرفداران مستکبر بى دینى انتقاد میکردند، هم آهنگى دین با علم و عقل را تأئید و اعلام فرمودند که دین باید سبب اتحاد و اتفاق باشد، نه نفرت و اختلاف. همچنین همه افراد بشر را به تحرى حقیقت دعوت نمودند و بر لزوم صلح و وحدت عالم انسانى بعنوان مهم ترین و ضرورى ترین مسئله اى که در پیش روى بشریت قرار دارد تأکید فرمودند. وحدت در کثرت را ترویج نموده لزوم یک زبان عمومى را جهت تسهیل تفهیم و تفهم و اتحاد ملل جهان گوشزد نمودند. البته این تعالیم توسط بهاء الله اعلام شده بود و عبدالبهاء تعبیر و تفسیر میفرمودند.
"رساله مدنیه" نیز با الهام از تعالیم و دیدگاههاى بهاءالله برشته تحریر در آمده است. اما عبدالبهاء در این رساله این اصول را از طریق تجزیه و تحلیل مسائل بنیادى تجدد و توسعه اجتماعى- اقتصادى ارائه فرموده اند. "رساله مدنیه" در سال ١٨٧۵ نوشته شد. تاریخ نوشتن آن بوضوح در متن خود رساله باین نحو آمده است:
"چنانچه در این ایام که سنه هزار و دویست و نود و دو هجرى است (١٨٧۵ میلادى) در ممالک آلمان صنعت تفنگ جدیدى و در ممالک نمچه ایجاد توپ نحاسى تازه اى نموده اند. . . "(۵)
باید توجه داشت که این رساله بدستور بهاء الله برشته تحریر در آمده است. بهاء الله در یکى از الواح اشاره فرموده اند که از عبدالبهاء خواسته اند ورقى چند در باره علت و سبب آبادى دنیا و خرابى آن نوشته شود تا تعصب متعصبین بنیادگرا کاهش یابد. با مطالعه "رساله مدنیه"، متوجه تناقض جالبى میشویم، چه که بهاء الله خواهان بررسى شرایط رشد و پیشرفت جهان بوده اند، حال آنکه رساله مدنیه ظاهراً به مسئله رشد اجتماعى- اقتصادى ایران پرداخته است. اما در واقع اینجا ضد و نقیضى وجود دارد. بلکه بالعکس این تناقض ظاهرى خود موجب درک مفهوم تجدد و رشد از دید عبدالبهاء میگردد که بعداً در باره آن بحث خواهیم کرد. قبل از آنکه از ساختار و مندرجات "رساله مدنیه" سخن رود لازم است این متن را در چهارچوب موقعیت اجتماعى- سیاسى ایران در نیمه دوم قرن نوزدهم مورد بررسى قرار دهیم.
-ادامه دارد