تأثیر مفتریات برضد امر بهائی – گفتار رادیویی هوشمند فتح اعظم

     http://www.meshkinqalam.com/news.php?newsid=606            

                                   

    تأثیر مفتریات برضد امر بهائی

    

   گفتار رادیویی 

    

هوشمند فتح اعظم

 

    ۲۵ اکتبر ۲۰۰۶

 

    قسمت اول

   شنوندگان گرامی،  شما می‏دانید که جهانگردی و گردش که یکی از مظاهر تمدن جدید ماست، انواع و اقسام دارد. یکی از آنها این است که در کشورهایی که به دریاهای آزاد راه دارند، شرکت‏های مسافرتی، یک قرار یک هفته‏ای یا ده روزه –  کمتر یا بیشتر – می‏گذارند که سیاحان را با کشتی به کشوری یا منطقه‏ی زیبایی ببرند و برگردانند.

این مسافران در چند روز خانه و خواب و خوراکشان در کشتی است و در مسیر خود در بندرهای مختلف پیاده می‏شوند و روزی را در آن نقاط به تماشا می‏گذرانند و باز غروب به کشتی برمی‏گردند. شب‏ها حرکت می‏کنند و روزها در بندری لنگر می‏اندازند.

دوستی دارم که به بیماری سختی گرفتار شده بود و بحمدالله به خیر گذشت و در دوران نقاهت‏اش به او توصیه کردند، پیش از آن که به  کار و دوندگی خود بپردازد، از یکی از این گردش‏ها با کشتی استفاده کند و استراحت کامل نماید. این دوست من از یکی از سواحل کالیفرنیا با کشتی بزرگی که دو هزار نفر جهان‏گرد داشت، با چند تن از رفقای نزدیکش سفری به مدت دو هفته به آلاسکا نمود.

پس از چندی ملاقاتی با او دست داد و این دوست قدیم با شادمانی شرح سفر خود را توصیف می‏کرد. از آرامش دریا و دیدن غروب آفتاب از عرشه‏ی کشتی، از انبوه برف‏ها که چون کوه بلندی در شمال آلاسکا رویهم انباشته شده بود و گاهی آنها می‏شکست و منظره‏ی جالبی و صدای وحشتناکی را به وجود می‏آورد، همه را برای من توصیف کرد.

از جمله گفت، در یکی از بندرهای کوچک در ساحل آلاسکا، ما را پیاده کردند تا نمونه‏ای از شهرهای کوچک آن منطقه را که سرزمینی وسیع با جمعیتی بسیار قلیل است، ببینیم. این بندر، شهرک کوچکی بود که فقط ۸۰۰ نفر جمعیت داشت، یعنی فقط در دو، سه ماه تابستان عده‏ی این ۸۰۰ نفر به ۲۰۰۰ نفر می‏رسید، زیرا جهان‏گردان می‏آمدند و در آنجا تجارت و بازرگانی رواج داشت.

راهنمای گردش کشتی، درباره‏ی آن شهرگفت که محلی به این کوچکی چهار مرکز عبادت دارد و گفت از این چهار مرکز، سه تا کلیسا از سه فرقه‏ی مختلف مسیحی است و مرکز دیگر، مرکز بهائی است. بعضی از مسافران که از امر بهائی نشنیده بودند، پرسیدند، بهائی کیست؟ این راهنما در جواب مدتی از امر بهائی گفت که با وجود چند اشتباه کوچکی از کسی که بهائی نباشد، بعید نیست، رویهمرفته اطلاعات مفیدی در اختیار مسافران گذاشت و ذهن آنها را نسبت به بعضی از تعالیم و تاریخ بهائی آشنا کرد.

چیزی که به فکر من رسید، این بود که آئین بهاءالله چگونه از کشوری که در زمان ظهورش در بسیاری از نقاط عالم ناشناخته بود، چنین انتشاری یافته که در یک شهر دور افتاده‏ی ۸۰۰ نفری، مرکزی برای خود تأسیس کرده است. به خود گفتم، این همان آئینی است که از آغاز پیدایش‏اش در ایران مورد هجوم رؤسای دولت و علمای دین بود که هر دو دست به دست هم داده بودند و مردم عوام را که غالباً بی‏سواد و جاهل و از امور دنیا بی‏خبر بودند، تحریک می‏کردند و به اعتراف خود، قصدشان این بود که امر بهائی را از میان بردارند و این درخت تناور پرثمر را از ریشه برآورند تا به زعم باطلشان نامی از آن در صفحه‏ی روزگار باقی نماند.

وقتی پس از آن که حضرت باب را در تبریز به جوخه‏ی اعدام سپردند و با واقعه‏ی حیرت‏انگیزی که شرحش در کتب تاریخ نوشته شده، تیرباران نمودند، حضرت بهاءالله را در سیاه چال تهران در غل و زنجیر محبوس ساختند و بالأخره چند بار تبعید نمودند، تا در شهر مخروبه‏ی عکا در بحبوحه‏ی بلایا حضرت بهاءالله به صدای بلند اعلام فرمود که هیچ قوه‏ای در عالم قادر به مقاومت امر خدا نبوده و  نیست.

مثلاً در یکی از الواح بیانی فرمودند که مضمونش چنین است که اگر این نور الهی را زیر خاک بپوشانید، از میانه‏ی دریا سر برمی‏آورد و ندا می‏دهد که این منم، حیات بخش جهانیان.

در زمانی که حضرت بهاءالله در اسلامبول در تبعید به سر می‏بردند، میرزا حسین خان مشیرالدوله در تبعیت از سیاست دولت ایران به انواع دسایس متشبث می‏شد که ضرری بر حضرت بهاءالله وارد آورد. از جمله جاسوسانی به لباس اهل ارادت نزد حضرت بهاءالله می‏فرستاد تا بهانه‏ای به دست آورد و توطئه‏هایی که در نظر داشته است، به انجام رساند.

حضرت عبدالبهاء در این مورد داستانی را نقل می‏فرمایند که عیناً از آنچه به قلم ایشان، یعنی حضرت عبدالبهاء، نگاشته شده، اقتباس و نقل می‏نماییم. می‏فرماید: «شخص معهود (یعنی خبرچین سفارت ایران در عثمانی) گمان این می‏نمود که جمال مبارک (حضرت بهاءالله) واقف به حال پنهان او نیستند. اظهار خلوص می‏نمود. تا روزی فرمودند: ‹من پیامی دارم، به حضرت سفیر کبیر ابلاغ نما و آن این است: بگو، شما آنچه توانستید در خون ما کوشیدید و به گمانتان می‏توانید شجره‏ی مبارکه را از ریشه براندازید. هیهات، هیهات، این شجره‏ی مبارکه ثابت است و ریشه‏اش محکم. ریشه‏ای که به هیچ تیشه قلع و قمع نشود، ولو جمیع ملوک عالم به تمام قوت  قیام نمایند. ملاحظه کنید که من فرید و وحیدم، ولی منفرداً جمیع ملل و دول عالم را مقاومت می‏نمایم.

عنقریب این ابرهای تاریک متلاشی گردد و شمس حقیقت به کمال عظمت درخشنده و تابان شود، ولی می‏توانید مرا شهید کنید و این اعظم موهبت الهی است. این شجره‏ی مبارکه با خون نشو و نما می‏نماید. حضرت اعلی (حضرت باب) را گمان می‏کردید که اگر شهید شوند، این بنیان برافتد. هزار گلوله بر صدر مطهرش زدید. بعد ملاحظه کردید که امرالله ظهورش بیشتر و نورش تابنده‏تر گشت. تا آن که حال به اسلامبول رسیده. حال گمان می‏کنید، اگر به خنجر، حنجر بهاء را ببرید و خون این جمع بریزید، این نار موقده‏ی الهیه خاموش گردد؟ استغفرالله، بلکه کلمهالله بلند تر شود و شمس حقیقت بیشتر جلوه نماید و جمیع عنقریب خائب و خاسر خواهید شد. آنچه از دستتان برآید، کوتاهی ننمایید. این ظلم و عناد و ستم و اعتساف در نزد ما مثل آواز پشه می‏ماند، لهذا اهمیت به عناد و استعقاد شما نمی‏دهیم. ما به اسلامبول وارد شدیم، ابداً اعتنایی نه به شما و نه به دولت عثمانی نمودیم. از همین باید که شما بیدار شوید که اعتماد ما بر قوت و قدرت الهیه است، نه مادون آن. جمیع ملوک مملوکند و شماها غرق در دریای زیان و خسران. عاقبت خواهید دانست که ما ایران را روشن نمودیم و ایرانیان را عزت ابدیه خواستیم. هرچند ایران در بین دول الأن کم نام است، ولی این امر عظیم عاقبت اهل ایران را سروَر عالم امکان کند.›

خلاصه از این قبیل فرمایشات به نهایت شدت فرمودند. آن شخص رفت و دیگر نیامد.»

شنوندگان گرامی، فی‏الحقیقه همان است که حضرت بهاءالله فرمودند. همیشه امر الهی قائم بالذات بوده و با مظلومیت آغاز گشته، ولی به سروَری جهان رسیده است. در آغاز هر دینی، جمیع نیروهای عالم بر اضمحلالش قیام نمودند، ولی عاقبت خود در چاه نسیان افتادند و دشمنان همه چیز از دستشان رفت، ولی امر خدا باقی ماند و در هر زمان  تمدن جدیدی به وجود آورد.

افسوس در کشور مقدس ایران هنوز بعضی از بی‏خبران فریب تزویر و ریای دشمنان امر خدا را می‏خورند. هزاران نفر از بهائیان را کشتند و به زندان انداختند و تاراج نمودند، ولی هرچه کردند، بر عکس نتیجه بخشید. امر بهائی مستور بود، مشهور شد و اثراتش شدیدتر و انوارش تابان‏تر گردید.

اخیراً پیداست که حضرات که آن شیوه را امتحان کردند و نتیجه‏ای از کشتن و سوختن و تاراج کردن نبردند، حال سیاست دیگری را پیش گرفتند و به زعم باطل خویش می‏خواهند از نظر استدلالی و فکری و کلامی بر ضد آئین بهائی قیام کنند و هر روز چیزی می‏نگارند و مقالات و کتاب‏های مفصلی می‏نویسند که اساس‏اش بر جعلیات و تهمت‏ها و افتراها و ساختن حکایت‏های بی‏اساس است.

به این حضرات باید تذکر داد: چه گمان باطلی می‏نمایید؟ مردم صاحب‏دل آنچه شما بر ضد آئین بهائی می‏نویسید و هر قدر افترا بر آن می‏بندید، می‏خوانند و در مقابل، کتب و آثار بهائی را نیز خواهند خواند و در مقایسه خواهند دید که میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است.

در زمان‏های پیشین، یعنی در ادوار اولیه‏ی ظهور آئین بهائی، کتاب‏های ردیه بسیاری به انواع و اقسام از جانب علمای مسیحی و اسلام، حتی لامذهبان و کمونیست‏ها بر ضد امر بهائی نگاشته شده است. همه بر عکس نتیجه بخشید و سبب انتباه و ایمان بسیاری از مردم شد. به نوشتن انواع مطالب نادرست قیام کردند و معلوم است، از قلمی که در کف دشمن باشد، چه می‏تراود. به خیال خود تصور نمودند، می‏توانند، از این راه ضرری بر امر حضرت بهاءالله وارد آوردند، حال آن که بر عکس نتیجه بخشید و برعکس نتیجه می‏بخشد، زیرا مردم این مطالب نادرست را می‏خوانند و تشویق می‏شوند که تحقیق کنند و نتیجه‏ی تحقیق درست برعکس آن است که دشمنان خواسته بودند.

Comments are closed.