شهرام ترابی
قصه ادم و حوا از قدیمی ترین و از لحاظ زمان وقوع قدیمی ترین داستانی است که در گوش بخش بسیار مهمی از مردم جهان زمزمه شده است. داستان خلقت ادم. اما این داستان، از بسیاری جهات ممتنعات عقلی دارد که هم مورد توجه اندیشمندان بوده و هم متاسفانه باعث هزل و تمسخر مخالفان دین .
در پاسخ این شبهات و ایرادات، غالبا گفته می شود که این فقط یک داستان است که برای انسانهای ادوار پیشین و بر اساس میزان ادراک و توانایی انها بیان شده است. استدلالی که برای دیگر قصه های دینی نیز اورده می شود. این استدلال در بطن خود می تواند به نوعی حاوی این پیام باشد که این داستانها دروغ و بی اساس و در بهترین حالت یک تخیل صرف است. پیامی که خود می تواند اعتبار اسمانی بودن کتاب قران را به صورتی جدی خدشه دار نماید و ان را در حد قصه های خوب برای بچه های خوب پایین اورد. فراموش نکنیم که بخش مهمی از قران را همین داستانها و از جمله داستان ادم و حوا تشکیل می دهد.
بیاد دارم که سالها پیش کاغذ های شبرنگ مانندی به بازار امده بود که هر کدام شامل تعدادی تصویر یکسان در کنار هم بود. تصاویری مبهم، تکراری، نامفهوم و خسته کننده و بلکه ملال اور و حتی عذاب اور. به سراغ قطعه دیگر می رفتیم و ان یکی هم مثل این یکی و بل بدتر. مایوس از پول و وقتی که صرف شده بود بودیم تا اینکه به ما گفتند باید چند ثانیه بر روی بخشی از این تصویر تمرکز کنی و پلک نزنی تا حقیقت بر تو اشکار شود. بناگاه ان تصاویر بی جان و بی معنا، تبدیل به تصاویری متحرک و زیبا و با معنا و شادی اور و بسیار جذاب می شدند که از تماشای ان دل نمی کندیم. به قول سهراب، چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید
این را گفتم تا بگویم شاید بتوان داستانهای قرانی را به نوعی شرح داد و یا تاویل کرد که اعتبار داستان حفظ و ایرادات وارده بر ان منتفی شود. شاید بتوان به این تصاویر تکراری، یکسان، خسته کننده و ملال اور و بی جان، روحی دیگر دمید و انها را از نو به حرکت در اورد تا شوق و اشتیاق را جانشین خستگی و ملال کند.
در این مقاله داستان ادم و حوا بررسی می گردد و امید چنان است که اگر مورد توجه واقع شود دیگر داستانهای قرانی نیز تشریح گردند. شایان ذکر است که این مقاله، بنا بر اختصار و اقتصار دارد.
ممکن است این حرف بسیار عجیب باشد اما بنظر می رسد که منظور از ادم، شخص حضرت محمد است. بله، محمد داستان خلقت خود را بیان می کند. اما چگونه ممکن است؟ اجازه دهید ابتدا کمی راجع به حضرت محمد بیشتر بدانیم.
در قران اشاراتی هست دال بر اینکه محمد تمایل داشته که نفوسی ایمان بیاورند و سعی می کرده که حقایقی را به انها بگوید که انها را منقلب کند اما ان نفوس قادر به فهم ان حقایق نبوده اند و در حقیقت محمد هم نمی توانسته به صورتی بیان کند که انها بفهمند. گواه این کلمه، ایه فلعلک باخع نفسک علی اثارهم ان لن یومنوا بهذاالحدیث اسفا (کهف ۶) است. همچنین در سوره قیامت می بینیم که هنگامی که محمد سعی می کرده تا به روشنی با انان سخن بگوید در می یافته که این امر امکان ندارد و در این موقع است که خداوند به او خطاب می کند که لا تحرک به لسانک لتعجل به. ان علینا جمعه و قرانه . ثم ان علینا بیانه. ایه به خوبی نشان می دهد که محمد می خواسته حقایقی را به صورت عریان برای مردم بیان کند اما نمی توانسته است و خداوند از او می خواهد که عجله نکند زیرا هنوز زمان بیان ان حقایق فرا نرسیده است. به او می گوید که ما خود این ایات و سور را جمع می کنیم و ان را به صورت کتاب قران در خواهیم اورد و سپس (ثم) ان را تبیین خواهیم کرد و حقایق ان را روشن خواهیم نمود. به چند نکته در این ایه باید توجه بیشتری نمود. از جمله:
۱- حقایقی برای گفتن وجود دارد. این حقایق به شکلی غیر مستقیم در بطن ایات قران مندمج است اما واضح و روشن نیست و نیاز به تاویل و تبیین دارد.
۲- زمان گفتن این حقایق هنوز فرا نرسیده است.
۳- اورده اند که مشرکان، بر ایات قران نظیر تاریک شدن خورشید، متلاشی شدن کوهها و ریزش ستارگان بر روی زمین و اتش گرفتن دریاها و نیم شدن ماه و بسیاری دیگر ایراد می گرفتند و می گفتند محمد قومش را فریب می دهد چون امکان وقوع این امور وجود ندارد و امتناع عقلی دارد. در پاسخ انها ایاتی نازل شده مدل بر اینکه این ایات معانی ای دارد که هنوز روشن نشده و قابل فهم برای انها نیست نظیر این ایه که بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله (یونس ۳۹) واضح است که منظور از تاویل ایات فهم معانی ظاهری ان نیست که هر کس که با لغت عربی اشنا باشد یا تاریخ و فقه و اصول بداند بتواند ان را انجام دهد و در حقیقت به نوعی ترجمه کند زیرا در این صورت با ایه فوق مطابق نمی اید
۴- خداوند خود عهد کرده که ظرف این حقایق، یعنی این کلمات و ایات پراکنده قرانی را جمع کند و ان را بصورت کتاب قران در اورد تا مظروف ان، یعنی ان حقایق حفظ گردد. این امر یعنی جمع شدن ایات و به صورت کتاب قران در امدن ان، در زمان خلفای راشدین صورت گرفت.
۵- و مهمتر از همه اینکه خود خداوند عهد کرده که ما خود، این حقایق را بیان خواهیم کرد. باید دقت شود که این بدان معناست که تبیین این ایات کار مفسرین و قران پژوهان و علمای دین نیست و توان و علمی ورای توان وعلم بشری را می طلبد.
همه اینها نشان می دهد که ایات قران ( و از جمله و بدون شک داستانهای قرانی) حاوی حقایقی است که بعدا باید روشن شود. لذا محمد نمی توانسته به انها بگوید که مثلا حضرت ادم، خود من هستم و این داستان خلقت من است. حال به داستان برگردیم و ببینیم محمد این معضل را چگونه حل کرده است.
خداوند به فرشتگان : می خواهم در روی زمین جانشین خود را قرار دهم.
فرشتگان: ایا می خواهی کسی را قرار دهی که فساد کند و خون بریزد؟ حال انکه ما تو را تسبیح و تقدیس می کنیم.
خداوند به فرشتگان:من چیزی می دانم که شما نمی دانید
در اینجا خداوند به ادم ( یعنی همان جانشین)، همه اسماء را می اموزد و سپس همان اسامی را از فرشتگان می پرسد
خداوند به فرشتگان: این اسماء را به من بگویید
فرشتگان: نمی دانیم. ما فقط ان چه را تو به ما یاد داده ای می دانیم.
خداوند به ادم: ای ادم، این فرشتگان را از اسامی انها اگاه ساز.
انگاه ادم اسامی همه را می گوید و خداوند به فرشتگان می گوید ایا به شما نگفتم که من غیب اسمان و زمین را می دانم.
تا همین جای داستان ( که دست بر قضا قسمت کم حاشیه تر ان هم هست) مشکلاتی وجود دارد:
ایراد اول – جانشین یعنی چه؟ ادم قرار بوده چه کاری به نمایندگی از طرف خداوند انجام دهد و ایا ان کار را انجام داد؟ اصولا چرا آدم را پیامبر می نامند و می دانند؟ وقتی او اولین انسان خلق شده است، برای چه کسانی پیام می برد؟
ایراد دوم – متن می گوید انی جاعل فی الارض خلیفه . یعنی من قرار دهنده جانشین بر روی زمین هستم و این معنای استمرار را می رساند یعنی من قبلا هم این کار را کرده ام و این سنت من است. این سخن چگونه می تواند با روایت سنتی و کلیشه ای خلقت اولین انسان مطابق اید؟
ایراد سوم – فرشتگان صحبت از فساد کردن ادم روی زمین و مخصوصا خونریزی می کنند. انها چه اشنایی با ادم داشتند؟ از کجا می دانستند که او فساد گر است؟ اصولا وقتی هنوز انسانی بر روی زمین نیست فساد به چه معناست؟ خون چه کسی قرار است ریخته شود؟ ایا می توان گفت تا ان زمان فسادی نبوده است و پس از ان فساد بر پا خواهد شد؟ ایا موضوع فساد، خود انسان است؟
ایراد چهارم – فرشتگان می گویند چرا می خواهی ادم مفسد را خلق کنی حال انکه ما تو را تسبیح و تقدیس می کنیم. این چه جوابی و چه معادله و مقابله ای است؟ قاعدتا باید می گفتند ادم مفسد را خلق نکن چون ما که مفسد نیستیم وجود داریم. اما انها به جای این پاسخ، صحبت از تسبیح و تقدیس می کنند. چرا؟ ایا فرشتگان با این پاسخ، در واقع نمی گویند که تو (خداوند) چرا می خواهی کسی را خلق کنی که تو را تسبیح و تقدیس کند؟ و به همین دلیل می گویند که حال که ما تو را تسبیح و تقدیس می کنیم دیگر نیازی به خلق ادم نیست؟ اگر اینطور است ایا حق با فرشتگان نیست؟ ایا تسبیح و تقدیس ادم تفاوتی ماهوی با فرشتگان نداشته است؟
ایراد پنجم – این چه امتحانی است که از فرشتگان چیزی را بپرسی که به انها یاد نداده ای و از ادم بپرسی انچه را که پنهانی به او یاد داده ای و به این دلیل ادم را بر فرشتگان برتری دهی؟ منصفانه نیست. به نوعی لو رفتن سوالات کنکور را تداعی می کند.
ایراد ششم – از منظری متفاوت، ایا اصولا می توان منشای این چنین برای خلقت متصور شد؟ کشفیات علمی محلی برای تردید در این امر را باقی نگذاشته که ظهور کائنات بر روی این کره خاکی، تدریجی بوده است. موجودات زنده ابتدا در دریا به صورت اشکال بسیار ابتدایی حیات بوجود امدند و پس از طی مراحل بسیار به شکل انسان درامدند و هیچ نشانه ای از اینکه موجودی با هیئت انسان امروزی به صورت یهویی بر روی زمین پرتاب شده باشد در دست نیست. انسان که سهل است همه موجودات دیگر نیز ظهوری تدریجی داشته اند. حتی کوه و دریا و خشکی و جمادات و نباتات هم ظهورشان تدریجی بوده است. پس چگونه می توان تمام کشفیات مربوط به تکامل را به کنار نهاد و تصوری این چنین از خلقت دفعی داشت؟
این فقط بخشی از داستان خلقت ادم است و این اشکالات هم فقط بخشی از ایرادات وارده به روایت سنتی از این داستان است. با مرور تمام داستان مشکلات چندین و چند برایر می شود. اما بیایید و فرض کنیم این داستان، روایت خلقت حضرت محمد است. چه پیش می اید؟
نخستین تغییر عمده را باید در مفهوم خلقت داد. خلقت روحانی به جای خلقت جسمانی. به راحتی می توان نشان داد ( و یا حتی با کمی مسامحه، اثبات کرد) که منظور قران از خلقت، خلقت روحانی است، چه در این داستان و چه در بسیاری دیگر از ایات. اما خلقت روحانی یعنی چه؟ یعنی نگرش انسان و نوع تفکر او تغییر کند به گونه ای که بتوان گفت فلان شخص، انسان دیگری شده و گویی از نو خلق شده است کما اینکه در محاورات روزمره نیز گفته می شود.
در پی این تغییر باید افزود که خلقت روحانی ممکن است فقط به تغییر تفکر و نگرش شخص محدود شود یعنی رستگاری شخصی. اما ممکن است این تغییر، اصولا برای این باشد که منجر به تغییر نگرش و تفکر دیگر انسانها گردد. در این صورت گفته می شود که ان شخص مبعوث شده است و این همان تغییری است که در مورد حضرت محمد صادق می اید یعنی حضرت محمد ( یا همان حضرت ادم) خلق شده است تا دیگران را تغییر دهد یعنی همان بعثت رسول اسلام. تا اینجا که بنظر منطقی می اید. خداوند به فرشتگان می گوید که می خواهم فرستاده جدیدی را به پیامبری مبعوث کنم.به عبارت دیگر می خواهم دین جدیدی را مطابق با عصری جدید ایجاد کنم. شادروان حافظ شیرازی هم شاید ناظر به همین مفهوم بوده که فرموده:
آدمی در عالم خاکی نمی اید به دست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
اما اگر خلقت به خلقت روحانی و حضرت ادم به حضرت محمد تعبیر و یا تاویل شد ایا بقیه عناصر داستان نباید تغییر کنند؟ البته و یکی از عناصر کلیدی و بسیار مهم این داستان، ملائک یا فرشتگان هستند. همانطور که پیشتر امد بنای این مقاله بر اقتصار است لذا به اختصارعرض می شود که منظور از ملائکه، نفوسی هستند که به قوتی روحانی، صفات بشریه را به اتش محبت الهی سوخته اند و به صفات عالین و کروبین متصف گشته اند چنانچه حضرت صادق در وصف کروبین می فرماید ( قومی از شیعیان ما هستند خلف العرش). اما برای این نفوس که در دیانت قبل تربیت گشته و رشد یافته اند با همه خلوص نیت، سخت است که ظهور جدید و پیامبر جدید و دین جدید را تصدیق نمایند. تصور انها این است که همه خیر عالم توسط دیانت قبل به انها اعطا شده است و دیگر نیازی نیست تا دین جدید و پیامبر جدید و به تعبیر قران، ادم دیگری خلق شود و دقیقا به همین جهت است که به خداوند می گویند که ما که تو را تسبیح و تقدیس می کنیم پس چه نیازی به پیامبری دیگر است.
اما قضیه امتحان و سوال از اسماء چه می شود؟
یکی دیگر از عناصر این داستان همین مفهوم ( اسم یا اسماء) است. اسم یا اسماء در واقع کمالات جدید و حقایق نوظهور در هر دیانت است. اغلب کسانی که در ظل یک دیانت رشد می کنند به هر دلیل و از جمله تعلق خاطر شدید و یا میل طبیعی به سکون، نمی توانند تصور کنند که ممکن است این کمال انها نسبی باشد و کمال برتری نیز وجود داشته باشد. اینکه خداوند به حضرت ادم ( حضرت محمد) اسمائی را یاد می دهد و از ملائک پنهان می دارد به این علت است که مومنین به دیانت قبل قابلیت درک و فهم ان کمالات را ندارند و فهم انها نیاز به گذر از یک مرحله و صعود به مرحله ای بالاتر و والاتر دارد و این یعنی ظهور دیانتی جدید. اما با وجود اینکه پذیرش دیانت جدید برای مومنین به دیانت قبل سخت و صعب بلکه صعب مستصعب است اما در نهایت نفوس خالص و مخلص رشد یافته در دیانت قبل، که لفظ فرشته بر انها اطلاق می گردد به ایمان فائز می گردند یعنی در مقابل ادم سجده می کنند. حال ببینیم شش ایراد مطروحه در قبل را چگونه می توان شرح داد و حل کرد:
شرح ایراد اول- خداوند دوست دارد که بندگانش را به راه راست هدایت کند و این هدایت از طریق حضرت محمد انجام می شود و این همان معنا و مفهوم جانشینی است که حضرت محمد ان را انجام داد.
شرح ایراد دوم- کلمه ” جاعل” به صیغه اسم فاعل، مفهوم استمرار را می رساند و به این معناست که خداوند قبلا هم اینکار را انجام داده و این در مورد حضرت محمد صدق می کند یعنی قبل از ایشان هم پیامبران دیگری بوده اند و اصولا خداوند مرسل رسل است.
شرح ایراد سوم- فرشتگان یا همان مومنین واقعی دین قبل، با مفهوم بعثت( بعثت مسیح یا بعثت موسی) اشنایی داشته اند و می دانسته اند که این امر، منجر به ظهور کشمکشها و درگیریهایی خواهد شد که به خونریزی می انجامد زیرا سابقه ان را در دیانت مسیح یا موسی داشته اند و از همین رو صحبت از فساد و خونریزی به میان می اورند.
شرح ایراد چهارم- در نظر مسیحیان و یهودیانی که در ظل دیانت خود رشد کرده بودند، منظور از دیانت، همان تسبیح و تقدیس و ستایش و پرستش خداوند است و انها هم که این کار را انجام می داده اند. از نظر انها دیگر نیازی نبوده که محمد به پیامبری مبعوث شود و پیروانی پیدا کند زیرا در نهایت او هم خواهان همین امر یعنی ستایش و پرستش خداوند خواهد شد و این در بهترین حالت یعنی همان که در منطق به ان می گویند ” تحصیل حاصل”. یعنی نهایتا چیزی به دست خواهد امد که همین الان موجود است.
شرح ایراد پنجم- پیشتر به اختصار ذکر شد که انچه در اصطلاح دیانت اسلام به عنوان ” هدایت” نام برده می شود هدیه ای است که نخست به حضرت محمد اعطا می شود و انگاه از طریق ایشان به دیگران می رسد یعنی قابلیت پذیرش وحی، فقط در حضرت محمد بوده است و نه دیگران. این است که حضرت محمد حقایقی را می دانسته که دیگران نمی دانسته اند و همین امر( قابلیت پذیرش وحی) سبب برتری بوده است. اینکه “هدایت” یعنی چه و به سوی چه و یا که، و اینکه چه کمالات و یا حقایقی توسط حضرت محمد اورده شد که قبل از ان وجود نداشت موضوعاتی است که مستقیما به این داستان مربوط نمی شود اما البته و صد البته بررسی و پاسخ به انها برای درک عمیقتر این داستان بسیار ضروری است.
شرح ایراد ششم- واضح است که با تعبیر جدید، دیگر اصولا حرفی از خلقت جسمانی نیست و نیازی نیست تا نگران بحثهای زمین شناسی و تکامل و غیره باشیم چون به تعبیر منطقیون قضیه سالبه به انتفاء موضوع است.
پس به اختصار داستان خلقت ادم این می شود که قرار است حضرت محمد خلق شود یعنی به پیامبری مبعوث شود و دیانت اسلام پایه ریزی شود. مومنین به دیانت مسیحی یا موسوی که از کمالات دیانت جدید بی خبر هستند اشفته می گردند. از ظهور فساد و خونریزی خبر می دهند. می گویند که ما که تو را تسبیح و تقدیس و ستایش و پرستش می کنیم دیگر چه نیازی است که دین جدیدی بیاید. خداوند به انها می گوید من چیزی را می دانم که شما نمی دانید. فرشتگان قانع نمی شوند و خداوند حقایق و کمالاتی را که قرار است در ظل دیانت جدید یعنی دیانت اسلام به عرصه شهود در اید را توسط حضرت محمد به انها عرضه می کند و با دریافت این کمالات و حقایق، انها به مرحله ای جدید از ادراک می رسند و به حضرت محمد ایمان می اورند. از این روست که می توان گفت محمد داستان خلقت خود را بیان کرده است.
بار دیگر تکرار می کنم که قصد این مقاله رعایت اختصار در حد بیان رووس کلی تبیین و یا تاویل داستان است. برای هر بخش می توان نشانه های بسیاری از قران و احادیث اورد و موضوع را بیشتر بررسی نمود.
اما این داستان بخشهای دیگری هم دارد که کار را بسیار پیچیده تر می کند.
۱- جنت و بهشت چیست و کجاست؟
۲- ابلیس کیست و چه نقشی دارد؟ چگونه ممکن است ابلیس یکی از فرشتگان باشد؟ اینکه به شیطان مهلتی و اصولا توانایی داده می شود تا به گمراه کردن مسلمانان بپردازد چه معنایی دارد؟ مسلمانان که سهل است چگونه توانسته به گمراه کردن شخص حضرت ادم موفق شود تا انجا که خداوند حتی به اواجازه داده که به دنبال وی تا بهشت هم برود و نهایتا هم باعث اخراج وی از بهشت شود؟ این امر انجا پیچیده تر می شود که فرض کنیم که منظور از حضرت ادم، همان حضرت محمد است. ایا شیطان موفق شده حضرت محمد را فریب دهد؟ بیاد اوریم که شیطان برای این ماموریت از خداوند اجازه می گیرد: (قال انظرنی الی یوم یبعثون) و جالب اینجاست که خداوند هم به او اجازه می دهد: (قال انک من المنظرین) و جالبتر انکه در ادامه شاهد جدال لفظی بین خداوند و شیطان هستیم که هر بک دیگری را تهدید می کند. اینها چگونه فابل تعبیر هستند؟
۳- از دیگر سوی، این جریان ” کشف سوات” یا همان برهنه شدن ادم و حوا در بهشت و پس از خوردن میوه درخت ممنوعه در این تعبیر و تاویل جدید چه جایگاهی خواهد یافت؟ درخت ممنوعه چیست و چرا ممنوع بوده است؟ ایا این درخت فقط در بهشت است؟
۴- خداوند که اول قرار بود خلیفه ای بر روی زمین قرار دهد پس چرا این خلیفه را به بهشت فرستاد؟ انجا چه کاری بود که باید به انجا می رفت؟ چه نمایندگی و یا جانشینی در انجا قابل تصور است؟ چه خونریزی و فسادی در بهشت قابل تصور بود که فرشتگان نگران ان بودند؟
۵- قرنهاست که این ایراد هم در بین مسلمانان و هم غیر مسلمانان مطرح است که گیرم که ادم خطا کرد و گناه کرد، بنی ادم چرا باید تاوان این گناه را الی الابد بپردازند؟ انچه موسوم به “گناه اولیه ” است چیست؟
۶- قضیه هبوط بر زمین نیز قرنهاست که محل بحث است. اصولا تفاوت زمین با بهشت در چیست؟
۷- به همین سیاق دهها اصطلاح قرانی در این تاویل و تصویر جدید چگونه نقش جدید خود را باز می یابند؟ اصطلاحاتی نظیر حوا، طین، نار، توبه، بدء و عود، اقامه وجه، اخذ زینت، لباس تقوی، رزق طیبه، اثم، بغی، شرک، نسبت جواز ارتکاب فحشاء به خداوند، عدل و قسط، مسجد و اقامه وجه عند کل مساجد و اخذ زینت عند کل مساجد، اکل و شرب و عدم اسراف، و دهها اصطلاح دیگر که قرنهاست اسیر توجیهات بی اساس و در بهترین حالت کم ارزش و حداقلی گردیده اند را چگونه می توان به کمال خود رساند و معنای واقعی انها را روشن نمود؟
اگر توفیق، رفیق بود در مقالات اینده بیشتر خواهیم گفت.